My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت بیستم

شنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت بیستم

 

 

________________

 

ماه رو رها کردم..

به قدر کافی ستاره ها  ازش دور هستن که واسه باقی عمرش تو آسمون به اون بزرگی احساس تنهایی کنه..

این چیزی بود که منتظرش بودم؟

میدونستم قلبم سنگینی میکنه!

اما چرا راه نفسام بسته شده؟

شاید چون نفسام به نفساش گره خورده..

 

 

________________

مهتابایی که با عشق هیوک آمیخته شدن چی میشن؟

 

 

تحمل حمل سنگینیِ این عاشقانه ی غمگین رو ندارن..

پس پژمرده میشن و میمیرن...

 

________________

I know you're somewhere out there

 میدونم که تو جایی، اون بیرون هستی

Somewhere far away

جایی دور (از من)

I want you back, I want you back

میخوام برگردی

At night when the stars light up my room

شب وقتی ستاره ها اتاقمو روشن میکنن

i sit by myself ... Talking to the moon

با خودم میشینم ... با ماه حرف میزنم


🎶Talking To The Moon

________________

 

 

اگه راه رو برات روشن کنم ...

 برمیگردی خونه؟

 

 

تو ای عشقِ بسته شده به نفسای من...

برگرد خونه !

 

________________

 

 

DOWNLOAD

نظرات  (۳۱)

سلام مجدد😅

خوبه باز کیو اومد که دونگهه تنها نمونه . خیلی سخته تو این شرایط تنهایی براش .

یعنی حال کردم دونگهه زد توی برجک این تکیون و اب پاکی رو یه بار برای همیشه ریخت رو دستش . والا . پسره ی بچه پررو 😅حقش بود .هی خودشو میچسبونه به عشق هیوکی 🙃

چقدر این دوری برای هر دوشون سخته . کیو لحظه به لحظه بی تابی و تغییر دونگهه رو داره میبینه و حس میکنه .واقعا احساساتش به هیوک خیلی عمیقه مثل حس هیوک بهش. خیلی بی تابه براش .حقم داره کجا میتونه انسان به این خوبی و پاکی پیدا کنه .کیو کاملا تغییرش رو حس کرده 

الهی بگردم که نگران خراب شدن نقاشی هیوکیشه 😢دلم کباب شد برلی بی قراری کردنش . خیلی ناراحته بچه 😭  زودی برگرد پیشش اونم دل دوری از تو رو نداره که . دوتاییتون به هم نیاز دارین 🥺

اوخی گل مهتاب خرید تا شاید دلش اروم بگیره . چقدر خوبه که کیو کنارش بود و تونستن بالاخره بهش بگه که ناراحتیش از چیه 

بالاخره با صدای بلند حرف دلشو زد و اعتراف کرد که عاشقه 😍🥺 خیلی قشنگ بود 

اره اره زودتر برگرد پیشش . هیوکی هم چشم انتظارته 😍🥰❤

خییییلی ممنون شقایق عزیزم .بی نهایت لذت میبرم از داستانت🙏😊🤗 مراقب خودت خیلی باش 

پاسخ:
سلام ای کیوت
چه حالی میده چند تا کامنت رو پشت سر هم جواب میدم 😭❤️
فکر کنم دل همه خنک شد 🤭🤭 ولی دونگهه انقد عزیز و مهربونه که تهش نمیذاره همینطوری بمونه
حضور کیوهیون با اینکه کوتاه بود اما دلگرمی بزرگی برای دونگهه بود. کیو هیچی نمی‌دونست اما آنقدری دونگهه رو می‌شناخت که بفهمه این حالتا‌ش بخاطر چیه.. و یه تلنگر کوچیک زد تا دونگهه بالاخره به خودش بیاد و حتی تشویقش کرد که برگرده 
برمیگرده.. از همین فردا میره سراغ کاراش و برگشت به کوهستان. تعلل چه فایده؟ 🙂
خواهش میکنم عزیز دل. خداروشکر 🥰🥰🥰 توام مراقب خودت باش💙

عآه قلبم ترکید :) 

پاسخ:
🙂🙂

سلااام سلاام🌼🌼

خوبین؟
ببخشید که تازگیا انقد دیر به دیر میام برای هر پارت کامنت میذارم 😟و اینکه خیلی مرسی بابت این پارت طولانی *-* با کلی خستگی گوشی رو برداشته بودم داشتم چنلارو چک می‌کردم که دیدم یروز زودتر این پارت رو آپ کردین و تمام خستگیم از بین رفت مرسییی😍
چقد اون فلش بکا رو دوس داشتم
الان می‌تونیم بهتر احساسات هیوک رو ببینیم🥺
"دلم می‌خواد دوباره بتونم دونگهه رو ببینم"  
وقتی دونگهه رو پیدا کرد... وقتی دوباره دونگهه رو دید... منتظر بود که دونگهه بهوش بیاد و بشناستش... وقتی فهمید دونگهه نمیشناستش...همه ی اون هیجانش از بین رفت ولی بازم هیچ واکنشی نشون نداد...
هیوک بعد 15سال هنوزم همون هیوک 15ساله معصوم مظلومه 🥺
"احمق"
' و در دلش ادامه داد(تا ابد و یک روز اضافه تر هم می‌خوام بمونی دونگهه)'
هرچی میکشیم از زمزمه کردنا و گفتن حرفای مهم تو دلتونه😭خوب اینو بلند میگفتی بهش😭شاید همه چی فرق می‌کرد الان😭

درد و دل و اعتراضش به ماه ㅠㅠ
حتی بعدش از ماه عذرخواهی هم میکنه ㅠㅠ
 گلای مهتاب هم پژمرده شدن... پسرک ماهمون خیلی ناراحتهㅠㅠㅠㅠ

این رفتارای تکیون وقتی تو خونش بود و توی فرودگاه😑جدا حقش بود هیوک اون موقع لونار رو ولش می‌کرد بیاد تکیون رو بخوره😑😑
ولی خب دونگهه هم خیلی خوب باهاش برخورد کرد یکم دلم خنک شد😑

وقتی گچ دستش رو باز کردن😭😭تازه فهمید داره چه اتفاقی میفته و اون بی قراری هاش😭😭
وقتی بوی گلای مهتاب رو تو خیابون احساس کرد....فقط یه بهانه کوچیک لازم بود تا بلاخره بغضش بترکه و نداشتن پول دقیقا همون بهانه بود.... وقتی اونقدر مظلومانه داشت گریه می‌کرد و این تایم چقد بودن کیو دلگرم کننده بود پیش کیو دونگهه بلاخره میتونست بغصش رو بشکنه و اعتراف کنه
بلاخره اعتراف کرد
چون هیوک نمیتونه بیاد(هیوک بخاطر دونگهه همه کاری می‌کنه.. با وجود همه محدودیتا🤧🥺😭) پس دونگهه برمی‌گرده🥰🤧😍😭😭😭
چقد خوب شد که کیو اومد کره و دونگهه اینجوری تنها نبود.. چقد خوبه که دونگهه کیو رو داره🥺❤️
یکم برا این پارت و مظلومیتشون گریه کنم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

و در آخر  اینکه مرسی و خسته نباشید🥺🌼🧡

 

پاسخ:
سلام گل گلی
تو خوبی..؟
عه فدای سرت خب. اصلا هیچ وقت دیر نیس حتی اگه آپ تموم بشه :(♥️
اوهوم اون فلش بکا احساسات هیوک رو تو پارتای اول داستان برملا کردن.. اینکه چقد تو خودش فرو ریخت و امیدوارانه سعی کرد صبر کنه و چیزی نگه تا دونگهه خودش اونو ب خاطر بیاره 
هیچ تغییری نکرده. ب همون اندازه پاک و ساده س فقط قد بلند کرده و عاشق تر شده 🚶🏻‍♀️
آخ دقیقا.. همش تو دلشون حرف میزنن 😐 خب همینه ک باعث شد جدا بشین لعنتیا 😭
آخ من کشته مرده ی اینم ک نصفتون دلتون میخواست لونار هیوکو بخوره 😂😂
از موقعی ک کوهستان رو ترک کرد بغض کرد و این اونقدر بزرگ تر و تلمبار شد که موقع مهتاب خریدن جا نداشت ک بیشتر انباشته شه و فقط یه بهونه لازم شد که بشکنه 
آره وجود کیو هم اون موقع یه دلگرمی بزرگ بود. شاید زودی رفت اما دونگهه رو تشویق و حمایت کرد که برگرده و از حسش مطمئنش کرد 
خواهش عزیزم سلامت باشی ♥️🦋

راستی باز هم ممنون بابت آهنگ‌های قشنگی که باهامون به اشتراک می‌ذاری :) 

هر بار قبل از خوندن داستان، حرف‌های قشنگ خودت رو می‌خونم، عکس‌های قشنگی که می‌ذاری رو می‌بینم و اگر آهنگی رو بذاری دانلود می‌کنم و گوش می‌دم و بعد اون وقته که می‌رم سراغ خوندن داستان و‌ نمی‌دونی چه قدر انجام این کارها پشت سر هم لذت بخش و‌ دوست داشتنیه :)

 

پاسخ:
آره چند بار گفتی
و من چقد خوشحالم که ازشون استقبال میکنی 😍😍😍

چه قدر خوب که صحنه‌هایی که گذشت رو دوباره یادآوری کردی منتهیٰ با این تفاوت که احساسات هیوک و این‌که دونگهه رو از همون اول شناخته بود رو نشون دادی

دلم فشرده شد برای دل تنگی‌های دونگهه :( غم و ناراحتیش به‌خاطر دوری از هیوک :( بی‌حوصلگیش، پر حرف نبودنش...

همون‌طور که هیوک بهش گفته بود شجاعتش رو به کار گرفت و جواب تکیون رو داد

کیـــوووووو*—* کیوکیو این همه راه برگشت تا با چشم‌های خودش هیونگ عزیزش رو ببینه و‌ از سالم بودنش مطمئن بشه :)

کیو سریع متوجه‌ی عوض شدن دونگهه شد

گچ دستش و نقاشی جناب ماه که دو نیم شد و دونگهه‌ای که نه به‌خاطر درد بلکه به‌خاطر خراب شدن نقاشیش ناراحت شد و داد کشید :(

گل مهتاب دید :) خواست بخرتشون اما پول نقد نداشت و‌ همین بهانه‌ای شد که بغضی که از خود کوهستان تا الآن نگهش داشته بود بترکه :'(

تو آغوش گرم و مهربون کیو اشک ریخت و زار زد و بالأخره به زبون آورد و اعتراف کرد و چه اعتراف تلخ و شیرینی بود 😭❤️

"عاشقشم... من خیلی عاشقشم... چطوری تونستم تنهاش بذارم وقتی خودم نمیتونم نفس بکشم؟"

"حس میکنم دارم خفه میشم کیو... من عاشقشم"

"نباید برمیگشتم... من همین الآن میخوامش"

"عاشقم؟ من فقط میخوام یه گوشه بشینم نگاش کنم و بپرستمش"

چه‌ قدر گفتن تک به تک این جمله‌ها حین اشک ریختنش تلخ و در عین حال شیرین بود 😭

"تا حالا لبخند ماه رو دیدی؟"

هذیون نمیگه چون واقعاً لبخند ماه رو دیده :')))

"اون نمیتونه بیاد اینجا..."

"پس تو برگرد!"

چشم‌های قرمز و ملتهب عاشقش را به مهتاب‌های روی بغلش خیره کرد و بویشان را عمیقا نفس کشید...

و جواب داد:

"برمیگردم..."

خیلی ممنون شقایق جانم :)💙✨

 

پاسخ:
هم احساسات هیوک طی این یادآوری برملا شد و هم داستان یه جورایی دوباره از اول مرور شد
آنقدری بی رمق بود که فقط دلش می‌خواست یه گوشه بشینه به در و دیوار خیره شه و غرق فکر شه 
هیوک هم همینطور، دلش به انجام هیچ کاری نمی‌رفت وقتی مهمونش دیگه تو خونه نبود و بی عادتیش به این تنهایی بیداد می‌کرد 
کیوهیون سنگ صبور بود واسه دونگهه انگار تو این قسمت.. بودنش کمک خیلی بزرگی بود.. حداقل دونگهه سرشو گذاشت رو سینه ‌‌‌ ش و برون ریزی کرد و سبک شد
و اعتراف کرد قربونش برم :)))
خواهش عزیز جانم ♥️🦋

من می‌مردم اگه نظر این قسمتو نمیدادم

ببخش دیر دادم

کم میگم که خیلی وقتتو نگیره

 

هرچند دلم برا هیوکی میرهک کهاز همون اول امید داشت به بیدار شدن دونگهه

۱۵ سال صبر

و بعد ...

هر چند دلم می‌ره برا مظلومیت هیوکی ک تهش بازم تنها شد

برا رفع تنهاییش ب آتیش خیره میشد

با ماه درد و دل می کرد... 

این تیکه درد و دلش با ماه...

وای...

حتی تهش از ماه، از تنها کسی که بود تا به حرفاش گوش بده، عذر خواهی کرد ب خاطر حرفاش

فلش بکا..‌

وای.‌‌..

ما از قسمتای اول همش ذهنمون مث دونگهه خالی بود

ولی کی از دل هیوک خبر داشت؟

کی ب دل هیوک فک می کرد؟

کی تصورشو می کرد هیوک ۱۵سال صبر کرده و حالا وقتی دید دونگهه نشناختتش، چی ب دل مظلومش گذشت...

 

دلم برا بغض و سنگینی دل دونگهه هم رفت..

برا اعتراف مظلومانه‌ش...

برا از خود بی خود شدنش بعد دیدن گلدون و گلای مهتاب...

برا زار زدنای معصومانه‌ش...

برا دل تنگ شده‌ش...

برا سرش که تو سینه کیو میرفت ک اشکاشو بپوشونه...

" تا حالا لبخند ماه رو دیدی؟ "

"بر می گردم..." 

:)

پاسخ:
آخه من چی بگم به تو؟ :)
هر چقدرم اونور حرف می‌زنیم راجبش 
بازم میگی کافی نیس 
و قلبم میره که بره برا این کارت 
فقط با خوندن حرفات فهمیدم که حسی که از این پارت گرفتی خیلی عمیق بوده 
یعنی به جزئیات و اتفاقاتی که افتاد خیلی دقیق نگاه کردی 
و احساسات بیان شده رو شکافتی!
همه ی تنهایی هیوک 
چ تو این 15 سال مظلومیتش 
و چه غصه های دلش 
قراره جبران شه 
هیوک از اولش تنها بود 
اما دونگهه قراره این خلأ رو کامل پر کنه 
شاید ماه انقد هیوکو دوست داره که دونگهه رو همیشه تو مسیر سرنوشت هیوک قرار داد تا نهایتا اون اتفاقی که باید، بیوفته
و البته که عاشق میشن 
و البته ک جدایی براشون سخت میشه 
و البته که برمیگردن پیش هم :)
دونگهه هم زندگی چندان قشنگی نداشته 
پس هردوشون متقابلا قراره جبران کنن سختی‌های زندگی همو 
ماه یه ستاره داره کنار خودش 
که بیشتر باعث میشه درخشان و قشنگ به نظر بیاد

سلام شقایق جونم🤩
فیوریت رایتر من در چه حاله؟🤩🖊️همه چی اوکیه؟🤩امیدوارم که عالی باشی🤩💙
سال نوت مبارککککک شقایق جونم🤩🎉امیدوارم که امسال، سالی سرشار از سلامتی و شادی داشته باشی و همین طور کلی فیکای معرکه برامون آماده کنی🤩😍💓💙
اومو بابت این که زود تر راجع به این پارت نظر ندادم واقعا ازت معذرت میخوام🥺 و بابت عیدی که بهمون دادی خیلیییی ازت ممنونم شقایق جونم🤩🤩🤩
واایییییی شقایییییق...😱 شقاییییق جونمممممم....😱مرسی مرسی مرسی مرسی مرسییییییییی🤩🤩🤩🤩 بابت اینکه عکسا رو دوباره آپلودشون کردی و داخل وب قرارشون دادی🤩🤩🤩واااییی نمیدونی وقتی دیدم عکسای پاک شده ی هر پارتو به خاطر من و خواننده های جدیدت آپ کردی تا ازشون دریغ نشیم چه قدر ذوق مرگ شدم🤩🤩🤩🤩🤩واااییی شقایق خیلی دوست دارممممممممم🤩💙💓نمیدونی این عکسای لنتی که میزاری چه قدر منو به وجد میاره و باعث میشه برای خوندن ادامه ی داستانت تشنه تر بشم🤩(من مررررگ...😵من خوشبختتت...😵)
و همین طور بابت این آهنگ به شدت قشنگی که واسه ی این پارت انتخاب کردی خیلی ازت ممنونم😍🌕 باعث شد یه چیزی فراتر از خیلییییی به عمق داستانت نفوذ کنم😍🌕💙
خب خب بریم سراغ این پارت به شدت احساسی...💙
اول از همه باید بگم که ...نمیدونی چه قدر خوش حال شدم از اینکه دیدم این پارت ۴۲ صفحه داره🤩اگه یادت باشه تو کامنتای قبلیمم بهت گفته بودم که بعد از باز کردن فایل به تعداد صفحاتش نگاه میکنم و تو این پارت با دیدن ۴۲ صفحه انقدر هیجان زده شده بودم و از چشمام قلب😍 و ستاره🤩 زده بود بیرون که حد نداشت.🤩🤩🤩
دقیقا از همون شروع...از همون جایی که خاطرات آشناییشونو از دید هیوک داشتم میخوندم... بغض کرده بودم. به شدت آدم احساساتی عم و بین این فلش بک ها کاملا متوجه ی احساساتی از هیوک شدم که تو پارتای اول نمیدونستمشون و همین باعث می شد بیشتر از قبل بغض کنم💙
اون تیکه ای که هیوک روی برفا دراز کشیده بود و داشت به ماه اعتراض و شکایت می کرد و در آخر ازش معذرت خواهی کرد و گفت منظوری نداشتم؛ باعث شد بغضم بترکه💙🌕
گل های مهتابی که پژمرده شدن....گل هایی که حاصل عشق بین دونگهه و هیوک بودن و حالا با رفتن دونگه و جدایی و فاصلشون از همدیگه، پژمرده شدن و رو به مرگ رفتن🥺شقایق میشه زود تر هائه برگرده پیش هیوک؟🥺💙
آهههه خدایاااا.این پسر چرا انقدر پرروعه؟😤میخواد شب پیش هائه بمونه.اههههه که چی مثلا؟؟؟😤کاش دستم به تکیون میرسید و میتونستم لهش کنم😤🦵🏻خوبه داره میبینه حاله فیشی هائمون چه قدر بده باز به هیز بازیاش ادامه میده....و بالاخره همون طور که هیوک گفته بود دونگهه شجاعت به خرج داد و همه چیزو تمام کرد✊🏻💙اینجا مابین اشک ریختنام نفسی از روی راحتی کشیدم💙
"نقاشی هیوکش داشت خراب میشد؟!"
با باز شدن گچ دست دونگهه، نقاشی هیوک از وسط به دو نیم تقسیم شد و تیکه های آبی و سفید و مشکی نقاشی جلوعه چشماش به داخل سطل زباله ریخته شدن و هائه ای که هرگز فکر نمیکرد با شکسته شدن گچ دستش انگار یه تیکه از قلب خودشم زیر بار نقاشی های تکه تکه شده له میشه،له شد💔این تیکه با دیدن حال دونگهه من فقط داشتم زار میزدم

و هائه ای که با دیدن گلدونی که پنج گل مهتاب داخلش کاشته شدن و مهتاب های باز شده، بوی تن هیوک رو بهش یاد آوری می کردند پرده ی ضخیم اشکی روی چشم هاش نشست و با بهانه ی اینکه پول نقدش تموم شده بغض ترکید💙✨
و بالاخره.....
اعتراف کرد که عاشق هیوک شده💙💓✨
با اینکه تو این پارت هر دوشون معترض و غمگین بودن اما بیشتر از همه دلم برای هیوک سوخت...
دونگهه کیوهیون رو داشت که سر بذاره رو شونه ش و گریه کنه و به عشقش اعتراف کنه و دلتنگیشو نسبت به هیوک بیان کنه اما هیوک نه... اون فقط با معصومیت تمام، روح غمگین و پر از دلتنگیش رو با خنکی برف ها تسکین داد و کمی آروم کرد؛ و گله هاشو واسه ماه گفت...ماهی که حتی یه روح زنده و حتی یه آغوش گرم براش نبود.🌕💙✨
و تو همین یه روز که هائه از هیوک دور بود، تونست خیلی چیزا رو بفهمه... و مهم تر از هر چیزی این بود که فهمید نمیتونه بدون هیوک نفس بکشه و دووم بیاره و بغض کرده بود...
 از اینکه به طور واضحی داشت تفاوت هیوک و تکیون هوس بازو حس میکرد.هیوک با وجود عشق پاک و خالصش حتی هائه رو بغل نکرده بود اما تکیون...

شقایق جونم بابت این پارت به شدتتتت احساسی خیلی ازت ممنونم💙✨ همزمان برای ادامه ی داستان هم هیجان دارم و هم نمیخوام تموم بشه💙✨آههه واقعا با آپ خوندن داستان خیلیییی خیلیییی لذتش بیشتره و تو این یه هفته تونستم با عمق وجودم حسش کنم✨
خیلییی دوست دارم فیوریت رایتر من🤩💙🖊️واقعا نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم🤩🙏🏻برای چندمین باره که اینو میگم... واقعا از صمیم قلبم خیلی خیلییی خوش حالم که با تو و ماهگون عزیزم آشنا شدم و خیلی خیلی زیااااد ازت ممنونم که منو وارد یه دنیای جدید کردی💙✨
خیلی مراقب خودت باش و اینو بدون که همیشه پشتتم فیوریت رایتر من🤩💙
همیشه پر قدرت ادامه بده🤩💪🏻
فایتینگ🤩✊🏻
طرفدار پر حرف و وراجت...ستاره⭐

پاسخ:
سلام ستاره ی آسمون ماهگون 🌠
من خوبم تو چی جانان؟ 🤩
سال نو توام مبارک عزیزکم. برات آرزو میکنم که امسالت قشنگت تر از پارسال، امروز و فردات قشنگتر از دیروز و لبخندت پررنگ تر از همیشه رو لبت بدرخشه 🌠
وای نگو، من انقد دیر ب دیر دارم ب کامنتای خوشگلت جواب میدم اونوقت تو معذرت میخوای 🤧♥️
آره عزیزکم، عکسا دقیقا وقتی از وب محو شدن که یکی از خواننده هایی که در حال خوندن بود تو بودی 🥺قربونت برم، معلومه که دوباره آپ میکردمشون 🥺و اینکه ممنونم که از دنبال کننده ی آهنگا هستی. حقیقتا خیلیا حوصله شون نمیذاره دان کنن و گوش بدن ولی من دوس دارم حتما موقع خوندن آهنگی رو ک گذاشتم گوش کنین تا بیشتر وارد فضای داستان بشین. مرسی ک گوش میدیشون🤩
آره قسمت طولانی ای بود و محتوش هم سنگین و پر اتفاق بود. از مروز خاطرات و احساسات فاش شده بگیر تا درگیری های دونگهه با تکیون و بعد گذروندن روزش کنار کیوهیون 
هیوک درد و دلاشو پیش ماه برد و اونقدر اینا رو دلش سنگینی کرده بود که حال گلای مهتاب اصلا خوب نبود چون اونا هم مستقیما با روح و عشق هیوک در ارتباطن 
دونگهه اگرم تا الان کنار تکیون معذب بود و هیچی نگفت بخاطر این بود ک هنوزم ته دلش امید داشت ک تکیون رفیقشه و بهش چشم نداره. اما همونطور ک هیوک گفت بالاخره شجاعت به خرج داد و تمومش کرد
واقعا وقتش بود گچ دستش باز شه اما خودشم نمی‌دونست که انقد قراره با باز شدنش غمگین بشه بخاطر از دست دادن یادگاری هیوک :)
اوهوم دقیقا. دونگهه حداقل یه آدمو داشت که سر بذاره رو سینه ش و گریه کنه. اما هیوک فقط نهایتا میتونه لونار رو بغل کنه و یا با ماه درد و دل کنه. خیلی تنهاست. دونگهه هم همینطور. چون وقتی کیو بره دونگهه هم وضعیتش شبیه هیوک میشه. کسیو نداره. 
ستاره جانم انقد خوشحالم که رسیدی به آپ و از حست راجع به صبر کردن حرف میزنی 🥺♥️ عزیز دلم جدی میگم انقد خودتو زحمت ننداز برای کامنت دادن برای پارت های قبل، منم ک دیر به دیر میرسم برای جواب دادنشون و عذاب وجدان میگیرم🤧
منم خیلی خیلی خوشحال و مفتخرم از آشنایی باهات. واقعا دلگرم میشم وقتی میبینم چنین خواننده ای دارم که تمام حساشو از داستان برام میگه و هر بار با نظر لطفش ازم تشکر میکنه اونم بابت کاری ک فقط عشقی و دلی انجامش دادم ‌‌:) ❤️
فدات برم که طرفدار وراج نازم ♥️دوست داشتنی 🌠🦋

سلام سلااام😍💙

ببخشید اومدم با تاخیر💙

سال نو مبارک نویسنده ی قشنگم😍 انشالله سالی باشه که ادیتای خفن از مومنتای جولفیش کش برامون درست کنی😍 انشالله فیک های جدیدتو باهم بخونیم😍💙

خب خب...

چقد این تکیون حرصمو دراورد😑 نمیبینی بچم حال و حوصله نداره؟

چقد خوبه که دونگهه کیو رو داره😍💙 

ینی من بعد ایونهه عاشق رابطه ی این دوتا باهمم😍💙

دوست دارم کیو هیوکو ببینه واکنششونو ببینم😂

عه لنتی چقد دختری که کیو ازش تعریف میکنه منم🤭😌

از همین تریبون اعلام میکنم من اون دختریم که کیو ازش تعریف میکرد😎 دیگه نخواستم تابلوش کنم😌💙

ینی اونجاش که هیوک مظلومانه با ماه حرف میزد از ته دلم زار زدم براش😭😭 طفلکی بچم😭

بمیرم براش خب😭😭😭😭

بمیرممممم نمیخواست گچ دستشو که هیوکش روش نقاشی کشیده بودنو باز کنن😭

دیگه گل مهتاب براش نشونه شده😭

چقد خوب که کیو دلداریش داد 

چقد خوب که کیو رو داره💙 (گفتم که اون دختری که دوسش داره منم دیگه؟🤔 عه اره اون بالا گفتم😌 از این به بعدم اسممو مینویسم کراش کیو😌💙)

اخ جون برمیگرده پیشش😍😍😍 

اره بروووووووو برگرد😍😍

پاسخ:
سلام علیکم 🤩🤩
ببخشید نداره که فدای سرت 🥺🌚❤️
سال نو توام مبارک عزیزم. وای آرزو هاشو 🥺♥️
تکیون و بله و اون مسر بودناش نهایتا باعث شد دونگهه فوران کنه و سرش داد بکشه ک البته حقشم بود :(
آره رابطه دونگهه و کیو خیلی عچله 
عه وا شما آمریکا درس میخونین؟ 🌝 جووون رؤیت شدی 🌝
دونگهه دیگه نمیتونه مهتاب ببینه، ماه رو ببینه و یاد هیوک نیوفته 
فهمید که تحمل این غم براش خیلی سنگینه و تصمیم ب بازگشت گرفت 
بله بله گفتین فهمیدیم 😌

سلام شقایق عزیزم❤️ عیدت مبارک🥰😘 امیدوارم که سال خیلی خیلی خوبی داشته باشی💙

چه عیدی دلنشینی بهمون دادی😍 این قسمت فوق العاده بود... خیلی دوسش داشتم💖

چقدر لذت بخش بود که خاطرات آشناییشونو از دید هیوک میخوندیم.

دوباره دیدنشون، اتفاقات بعدش، وقتی که دونگهه هیوک رو یادش نمیومد💔

انگار اینجوری خیلی بیشتر هیوک رو درک کردم. قبلش هیوک یه انسان فوق العاده صبور و مهربون و از خودگذشته بود، ولی بعدش انگار تازه دیدم چقدر درونش درد کشیده. وقتی اونقدر معصومانه با خودش فکر کرد که اینکه دونگهه چیزی یادش نمیاد تقصیر دونگهه نیست😭

بهانه های کوچیکش برای اینکه یه جوری دونگهه رو بیشتر پیش خودش نگه داره ولی بازم طاقت نمی آورد بهش نه بگه💙🥺

و بالاخره وقتی دونگهه یادش اومد و مهم تر از اون هیوک فهمید که قلب دونگهه واقعا فراموشش نکرده بوده😭❤️

بعدش حال بد هیوک رو خوندیم از دوری دونگهه اش، چقدر مظلومانه پیش ماه درد و دل میکرد😭 گلهای مهتابی که پژمرده شده بودن😭😭 تازه بازم آخرش میگفت متاسفم، منظوری ندارم هیچی تقصیر تو نیست😭💔

بعدش رفتیم سراغ حال بد دونگهه، دوریش از هیوک از یه طرف، فشار دوست پسر تقلبیش از یه طرف دیگه😒 حال کردم خوب حقشو گذاشت کف دستش پسره ی پررو😐

فکر کن تو زندگیت هیوکو داشته باشی و طعم محبتشو چشیده باشی بعد یه همچین آدمی که فقط دنبال لذت خودشه بگه بیا حالتو خوب کنیم😶😑

و بالاخره کیو برگشت😊 چقدر دونگهه الان بهش نیاز داشت، هر چند که یه روز واقعا کمه😩 میموند یه هفته دیگه. میبرد دونگهه رو میذاشت پیش هیوک بعد میرفت☹️

چقدر دلم گرفت واسه دونگهه وقتی که گچ دستشو باز کردن و اونجوری بیقراری میکرد💔

وقتی اونجوری اشک میریخت که پول همراهش نیست که گلدونشو بخره💔😭

فکر کنم اوج دلتنگیشو با این جمله به کیو نشون داد: من فقط میخوام یه گوشه بشینم و نگاش کنم و بپرستمش... تا حالا لبخند ماهو دیدی؟💙💔

و بالاخره جمله ای که باید گفته میشد: برمیگردم❤️

این قسمت خیلی سافت بود🥺 مرسی شقایق❤️🥰😘

پاسخ:
سلام عرفانه جان 🤩میس یو😍
سال نوت مبارک بهترینا رو واست آرزو میکنم ❤️🌠
خداروشکر که دوسش داشتی 🥺♥️
آره بین این فلش بک ها متوجه ی احساساتی از هیوک شدین که تو پارتای اول نمیدونستین از هیوک.. 
این ک تمام مدت دونگهه رو می‌شناخته و ازین ک دونگهه اونو ب یاد نداره غمگین بوده و با این حال فقط توجه ش رو دونگهه و خوشحال کردن اون بود 
میدونی این پارت طوری بود ک هردوشون معترض و غمگین بودن با یه تفاوت.. 
اینکه دونگهه یک انسان رو کنار خودش داشت، کیوهیون! که سر بذاره رو شونه ش و گریه کنه و به عشقش اعتراف کنه و دلتنگیشو بیان کنه.. اما هیوک چی؟ هیوک حتی یه آغوش گرم هم ندا‌شت..
با معصومیت تمام روح خودشو با خنکی برف ها تسکین داد و گله هاشو واسه ماه گفت که حتی یه روح زنده هم نیست!
و اونقدر رعوف و پاک بود که بابت همین اعتراضاش عذر خواهی کرد و گفت تو تنها کسی هستی ک دارم و میتونم باهاش درد و دل کنم :)
دقیقا خوب فهمیدی! دونگهه بغض کرده بود واسه این که داشت به وضوح تفاوت دو تا انسان رو درک می‌کرد. هیوک کجا تکیون کجا؟ هیوک حتی با وجود عشق خالصی که به دونگهه داشت به خودش اجازه نداد که بغلش کنه یا با لمس خاصی اونو ابراز کنه اما تکیون.. به قول دونگهه فقط هوس بود و این دلشو میشکوند.
اوهوم همش یه روز از هیوک دور بود و انقد دلتنگ شد.. 
خواهش عزیزم نوش جونت 😁❤️😍

من بر میگردم 😭😫😭😭😫😫😭😭

بمیرم من

 سلام عزیزم سال نوت مبارک

پاسخ:
بوشه 🥺
سلام و سال نو توام مبارک 💓

راستی یادم رفت بگم چه آهنگ خفنی برامون گذاشته بودی. قشنگ باب قسمت درد دل کردنای هیوک و گریه های دونگهه تو بغل کیو بود. ممنون که با کپشنا و عکسا و آهنگای زیبایی که بهمون میدی برامون سنگ تموم میذاری. تو مثل همیشه بی نظیری .بووس بووس

 

 

پاسخ:
عه خداروشکر *-*
متشکرممممم خب فدات. بوس😗

شقایق عزیزم سلام. اول از همه سال نو مبارک. امیدوارم امسال برای همه مخصوصا شما سال پر از شادی و سلامتی باشه و کلی مومنت خفن ایونهه ای توش ببینیم :))))) وای که چقدر دلم برای این دو تا خون شد تو این قسمت. با درد دلای هیوک با ماه بغضم داشت میترکید. درد دل کردنشم مظلومانس این بچه. اقا هیوک میدونست. از اولشم میدونست عاشق دونگهه هست . حالا که دونگهه هم با قلبش روراست شده زودتر بهم میرسن ایا؟ نمیدونم چرا با اینکه آخرش دونگهه گفت برمیگرده دلم شور میزنه همش. منظورم اینه که میترسم به این راحتیا نتونه برگرده و هی جلو پاش سنگ بیفته. دست کیو درد نکنه که راه رو بهش نشون داد وگرنه به خود دونگهه بود یه چند ماهی میخواست فقط غصه بخوره گمونم تا بعدش به این نتیجه برسه که باید برگرده.دلم میخواد دست دونگهه رو بگیرم ببرم سوار هلی کوپترش کنم کنار خونه هیوک پیادش کنم و یه نفس راحت بکشم. طاقت ندارم صبر کنم این همه راهو از کوه بره بالا. بذار من برسونمش در خونه هیوک بقیش با تو :)))))

پاسخ:
سلام نگار جان سال نو مبارک. یسسسس ایشالا سالی پر از ایونهه برا هممون *-*
آره هیوک از اول میدونست. چون جوونه های عاشق شدنش از نوجوونی و پونزده سالگی ته دلش رشد کردن و بزرگ شدن. و حالا تو این قسمت نوبت دونگهه بود ک مقاومت و کلنجار رو بذاره کنار و به علاقه ش ب هیوک اعتراف کنه تو بغل کیوهیون. حق میدم دلت شور بزنه. قسمت بعد کلی پر از فراز و نشیبه. اما خب بالاخره هم از یه جایی ب بعد همه چی امن و امان میشه 

سلام 

امید وارم حالت خیلی خوب باشه🙃💙

خب قسمت بیستم ماهگون 

نمیتونم بگم قشنگترین قسمت

چون اونا خودشون الان فهمیدن عاشق همن ...... ولی خب ما که زودتر فهمیدیم 

همچنین عاشقانه هاشون تو قسمتای قبلی داستان نمیزاره بگم قشنگ ترین قسمت

اما خاص ترین هست به نظرم 

جایی که دیگه میفهمن حسشون بهم چیه

و عشقی که تو دل جفتشون داره بزرگ بزرگتر میشه

حقیقتا چیزی ندارم ک بگم

هنوز تو ذهنم داره اتفاقای تو این قسمت میگذره

فقط مثه همیشه بگم که ....

مرسی که ماهگونو مینویسی 

و اینقد حس قشنگ به هممون هدیه میدی

من الان خیلی احساساتی شدم🚶‍♂

دارم خودمو خفه میکنم که کاش میزاشتم این قسمتو با قسمت بعد میخوندم 

فقط خدا خودش بهم تواناییشو بده تا شنبه

از انتظار نمیرم ⚰

خب ....

 بازم مرسی دیگ 🙃💙

سال نوتم با سه روز تاخیر مبارک

سال خیلی قشنگی داشتی باشی

 

خسته نباشی 

شبت بخیر ^^

پاسخ:
سلام عزیزم
فدات منم امیدوارم خودت خوب باشی و روزای قشنگی داشته باشی🌺
آره قبلا ما می‌دیدیم عاشقانه هاشونو 
بعدش متوجه ی علاقه ی هیوک شدیم 
و حالا هم تو این قسمت دونگهه مستقیما اعتراف کرد علاقه شو به هیوک 
خدا نکنه جانم 
نگران نباش اصلا، خیلیم خوب کردی ک این قسمتو خوندی و نذاشتی برا هفته ی بعد 
اونطوری باید دو هفته صبر میکردی و دلتنگ تر میشدی 
خواهش میشه*-*
منم ممنونم ک شما ماهگون رو میخونید 
و این حسای قشنگو متقابلا بهم برمیگردونین 🦋
سال نو شما هم مبارک عزیزم 
سلامت باشی 😍♥️

جوووونم 😍 چقدر عکس 😍

اهنگ 😍 

عیدی دادی بهمون 😍😭💙 

عیدت مبارک عچق 🎉

پاسخ:
اره دیگه معتاد شدم از این عکسا و متنا بذارم
بعد خودمم یه دور براشون بمیرم 🥺
عیدت مبارک نرگس گل قشنگم 🦋🌺

دونگهه‌ عزیززم بالاخره اعتراف کرد عاشقشه این قسمت کلی گریه کردم برای تک تک اشکای دونگهه و غم هیوک 

اینکه فلش بک زدی برای هیوک و احساساتشو تو طول مدتی که دونگهه رو پیدا کرد و باهاش بود رو نشون دادی چقدر خوب بود و عمق غم هیوک رو نشون داد 

اینکه کیوهیون گفت برگرد سمتش و برو پیشش یعنی میشه دونگهه هیوکو پیدا کنه 

چون هیوک دور خونه‌ش یه لایه حفاظتی کشیده واقعا منتظر پارت بعدم 

عاشقتم شقایق جونی 

مرسی هستی و مینویسی

پاسخ:
آنقدر که با خودش کلنجار رفته بود و این حس و علاقه رو تو خودش ریخته بود که بالاخره فوران کرد و اعتراف کرد
و چه آغوشی گرم تر و حامیانه تر از کیوهیون واسه اینکار؟ :)
آره دونگهه حالا قاطعانه تصمیم داره برگرده پیش هیوکش و قسمت بعد حواشی این تقمیمشه
منم همینطور عزیزم خب🥺💓

شقایق قلبم فقط با خوندن وب سنگین شد 

عیدی بده😭😭

یه تیکه کوچولو یذره فقط در حد آسایش قلب ما اسپویل کن از یه جایی که اونهه ماهگون باهمن😭😭😭 

پاسخ:
این خودش عیدی بود 😍
باور کن قسمت بعدی آنقدر سنگینه که اگه بخونیش با خودت میگی خوب شد شقایق اونو عیدی نداد 🌚

سلام

خسته نباشی

سال نو مبارک همراه سلامتی شادی مانی

دونگه سریع برگرد از بس گریه کردم در غم دوریتون فقط رسیدن به همدیگه میتونه شادم کنه

😭😭😭😭😭😭😭😭😍😍😍😍😋

پاسخ:
سلام قشنگ
سال نو شما هم مبارک ایشالا که بهترینا واست اتفاق بیوفته 🌺
علم بسته که سریع برگرده 🥺

سلام شقایق جانم 

سال نوت مبارک

🌹💐🌸❤❤❤😙😙ا

میدوارم که سالی پراز موفقیت و شادکامی پیش روت باشه 

چقدر خوشحالم که امسال متفاوت از هر سال تو رو کنار خودمون داریم و با ماهگون زیباتر و قشنگ ترشده 😍😍😭😭😭😭❤❤

یعنی باورم نمیشد امشب بخوای اپش کنی شنبه ها اینقدر برام طولانی میشه که براش لحظه شماری میکنم حسابی سوپرایزمون کردی 😍😍😍😍😍💓💖

خیلی سخته با خاطرات کسی که عشقش تو قلبت جوونه بزنه تا چشم باز کنی برای دیدن دوباره اش شاید یه روزی پیداش بشه تا به دستش بیاری دوباره ترکت کرده باشه روزهایی که محال میدونستی ولی الان فقط ازش یه خاطره به جامونده و تو رو از عمق وجودت اتیش میزنه 

قلبت از دوریش تیکه تیکه میشه ندونی چجوری ارومش کنی 😢😢😭😭😭😭😭💔

قربون قلبای عاشقشون برم مثل ماهی تو تنگ اب اگه اب بهش نرسه میمیره دارن از دوری هم جون میدن 

غم انگیزترین لحظه وقتیکه دونگهه از هیوک فقط گل مهتابی که از دلتنگیش اون رو نفس میکشه اما 

گلای مهتاب دیگه روح ماه ندارن ماهشون بی نفس شده ودارن یکی یکی پژمرده میشن و از بین میرن😭😭😭😭😭😭😭💔💔

چه خوبه که یار و غم خوار دوست داشتنی مثل کیهیون داره که بتونه براش قصه دلشو بریزه و بهش بگه چی تو دلش داره میگذره و اعتراف دوست داشتنی که کاش هیوک بود میدیدش داره از دوریش پرپر میزنه قلبشو به سینه اش نزدیک میکرد ارومش میکرد 😍😍😍😭😭😭😭😭💔💔

چی بگم در مقابل این حجم از عاشقانه زیبایی که خلق کردی 

مرسی عزیز دل😍😍😍😍😙😙😙👌👏👏👏🌹🌸

کوچک ترین چیزها منو به یادت 

میندازه هر لحظه ای تصویر تو رو جلوی 

چشمام نقاشی میکنه .دلتنگ توام و 

هیچ چیزی جز به اغوش کشیدنت ارومم نمیکنه.

برگرد کلوچه نقلی 

پاسخ:
سلام هنرمند جانم
سال نو مبارک 🤩
چقد من خوشبختم که تو سال جدید هم شما رو دارم 😍
خداروشکر واقعا و امیدوارم این مدت باقی مونده تا آپ آخرین پارت هم کلی کنار همدیگه خوش بگذرونیم و اوقات و خاطره های خوشی داشته باشیم 🙇🏻‍♀️
آره سخته. غم عاشقانه ی هیوک خیلی سنگینه. اما وقتی قشنگ میشه که بفهمه دونگهه هم همینقدر داره از دوریش اذیت میشه و علاقه شون دو طرفه س مگه نه؟ :)
و این اتفاق خیلی خیلی زود قراره بیوفته. مگه دونگهه عازم برگشت نشده؟ :)
فقط 24 ساعت از جدا شدنش از هیوک گذشت و فهمید که اینطوری دل زندگی نداره وباید برگرده ک بتونه باقی عمرشو "زندگی" کنه!
چون ایونهه ی عاشق داستانمون واسه باقی زندگیشون به چیزی و کسی جز همدیگه نیاز ندارن 💞
دیگه کلنجار و مقاومت رو کنار گذاشتن و حالا با اولین دیدار بلافاصله به اون علاقه اعتراف میکنن که دیگه چیزی نتونه جداشون کنه..
مرسی از خودت و کامنت قشنگت لاو 
ای جااااان دوباره شعرای قشنگ 🌝🌠

سلام سلام قبل از همه عیدت مبارک شقایق جان ؛ سال خوبی داشته باشی 💙  

تازه دیدم آپ گردی 

*کف و خون قاطی کرده و به سمت دانلود میرود💙

پاسخ:
سلام عزیزم سال نوت مبارک شما هم انشالله سال خوبی داشته باشید و پر از لبخند🤩
آره یه روز زودتر 😍

سلام شقایق خوبی؟

دم عیدی چه هدیه ی قشنگی بمون دادی:)

چقد پارت پر از بغضی بود..

هیوکی ک تو کوهستان و وسط برفا خابیده و دلتنگ و یا دونگهه ایی ک تو کوچکترین چیزا هیوکو میبینه😭💔

کیو که برگشت من خیلی خوشحال شدم،چون کلا داشتم حدس میزدم که کیو قرار بیشتر از همه بفهمتش🥺

اونجایی ک گلدون و تو بغلش فشار میده😭اوج دلتنگییی:")

کیوهیونی که درک میکنه و اجازه میده بش ک گریه کنه😭مرسی از اینکه کیو برگشت😭😭

باید بگم که اون سنگینیه بغضی که هائه داشت و کاملا تونستی ب من منتقل کنی:))))

با ترکیدن بغضش انگار ک منم خالی شدم😭میخام بگم ک اینقد خوبو قوی احساساته کراکترارو ب مخاطب منتقل میکنی،و ممنونم ازت❤️💙

مرسی بابت این پارت قشنگ😭🥺بی صبرانه منتظر بعدیام

لاو یو💙💙💙

پاسخ:
سلام فروغ جانم قربونت تو خوبی؟
عه خداروشکر 🙈💓
تحمل نمیارن هیچکدومشون... 
نه دونگهه میتونه روزشو شب کنه و نه هیوک میتونه بخوابه.. 
آره دونگهه فقط در حضور کیو میتونس اینقدر خودش باشه و حتی اعتراف ب عشق کنه 
انقد از پارت 19 و جداییش با هیوک فرو ریخت تو خودش ک یهو فوران کرد بالاخره ‌‌:))
فدات عزیز دلم. لاو یو تو 🦋💞

سلامی دوباره شقایق جون

عیدتون پیشاپیش مبارک باشه😍

مرسی که عیدی اوردین برامون🥺💙

مرسی از اینکه انقدر قشنگ مینویسین... امیدوارم امسال پر از اتفاقای قشنگ باشه براتون و کلی حس خوب باشه💙

پاسخ:
سلام عزیزم
سال نوت مبارک، بهترینا رو برات ارزو مندم 🥺
خواهش میشه 😍😍💓

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای این چی میگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟امروز جمعه س یا من توهم زدم جمعه س؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا یه ساعت با خودم داشتم میگفتم امروز شنبه بود یا جمعه؟؟؟؟؟؟؟؟ یهو با خودم گفتم بذا فیلترشکنو روشن کنم ببینم تو تلگرام چ خبره، یهو چشمم ب جمال ماهگون روشن شد، دیگه هیچکی نمیتونس از کف زمین جمعم کنه🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خلاصه ک سورپرایز بسیار عالیی بود🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈مچکرم❤❤❤❤❤❤ برم هم بخونم هم از ذوق بمیرم

پاسخ:
آره جمعه بود 🌝 زودتر آپ کردم😎 خداروشکر ک سورپرایز بود😍😍😍

سلام شقا💙

اول از همه عید رو بهت تبریک میگم و امیدوارم توی سال جدید به هر چیزی که تا الان نتونستی بدست بیاری برسی و تک به تک لحظه های زندگیت پر از شادی و خوشحالی باشه🎉🎊💙

و دوم میخوام ازت تشکر کنم به خاطر اینکه این پارت رو طولانی گذاشتی و همینجور یک روز زود تر... و از همه مهمتر جایی تمومش کردی که برامون دلگرمی باشه💙

پس دلیل رفتار سرد هیوک، دلسرد شدنش از شناخته نشدنش توسط دونگهه بود... 

فک کنم این اولین بار تو تمام زندگی هیوک باشه که اینجوری داره گله میکنه از ماه... و عذر خواهیش دلم رو آب کرد :)

اونقدر غرق شده که حتی خودش رو هم فراموش کرده.. (شبیه جمله دریمر شد نه؟ خیال پرداز مشتاق که حالا خودش رو هم فراموش کرده🙂)

اون فرو رفتنش توی برف فقط برای گرمای بدنش نبود... میخواست روحشو تسکین بده... مثل وقتایی که ادم برای به خودش اومدن به صورتش اب میزنه... هیوکم توی برف رفت... 

گلا پژمرده شدن🙂 و وقتی دونگهه این صحنه رو ببینه چقدر غمگین بشه🙂

حقیقتا تصورم برای برخورد دوبارشون خیلی زیاده.... 

یا هیوک شوکه میشه از برگشتنش و دوباره عین احمقا بهش میگه چرا برگشته؟... یا دونگهه یک نفس میدوئه سمتش و ممکنه اون لحظه هیوک متوجه حضورش نباشه و یهویی از به اغوش کشیده شدنش شوکه بشه... یا وقتی هیوک با سردرگمی خودشو مشغول روزمرگی هاش کرده باشه یهویی با دیدن دونگهه ابزار از دستش بیوفته... ممکنه جفتشون گریه کنن... ممکنه بهم خیره بشن... و هزاران واکنش دیگه.... حقیقتا نمیدونم شایدم کلا هیچ کدوم از اینا نباشه...

راستی در آینده بیشتر در مورد زندانیه خواب هیوک میفهمیم؟ حس میکنم هنوز تموم نشده!

 

خب واکنش دونگهه مقابل تکیون میتونم بگم دقیقا همون چیزی بود که دلم میخواست بشه... دوست داشتم بهش بی محلی کنه... میدونم اونقدر بی انرژی بود که همون شب نتونه بهش جواب بده!... اما همین بهش توپیدن ها همون چیزی شد که باید اتفاق میوفتاد...

خوشحالم که تکیون سیریش نیست و دست برداشت... شاید همونطور که خود دونگهه هم گفت قصدش از کنار دونگهه بودن خواستن روحش بود با احترام ردش میکرد ولی این شهوتی که حتی حال خسته ی دونگهه رو درک نکرده فقط باعث آتیشی شدن دونگهه شد... 

 

دوست داشتم هر لحظه دونگهه منفجر بشه و به کیو همه چیزو بگه... اینکه این مدت کجا بوده یا کیو دیده یا فهمیده بعد از اون حادثه چی رو فراموش کرده... اما برعکس تصورم نیاز به هیچ کدومش نبود... 

همین که دونگهه گفت عاشق شده کیو بدون تردید متوجه ی منظور و حالش شد و حتی وقتی سوال پرسید هیچ شکی بهش نداشت و با اطمینان میدونست که قراره چه جوابی بشنوه...

خوشحالم که کیو ازش خواست برگرده... دونگهه به همین تلنگر نیاز داشت که بفهمه چی رو از دست داده و انقدر دیوونه ی از دست دادنش شده که با دیدن عطرش اینجوری به جنون رسید و بغض دو روزش ترکید. 

فکر کن عطر تن هیوک نبود! :) اون موقع حتی بیشتر دلتنگ میشد و حتی خودشم نمیدونست چرا اینجوری شده و حالشو درک نمیکرد تا شاید کیو با همین عوض شدن هاش متوجه میشد و انقدر پیله میکرد تا بالاخره حرف بزنه :)

 

خیلی خیلی قشنگ بود😍🥺

حدس اینکه این قسمت بهم نمیرسیدن خیلی دور از تصور نبود ولی قسمت بعد برمیگردن پیش هم دیگه؟

از طرفی هی دلم میخواد همون هفته ای رو روز رو داشته باشیم از یه طرف دلم نمیخواد تموم بشه🥺💔

خدا میدونه چند بار همنفس و پنج ساله رو خوندم🥺(الانم دوباره دارم میخونم) و انقدر احساس توی نوشته هات به مرور تغییر کرده که دارم جون میدم🚶‍♀️

هر بار که مینویسی انگار زنده تر میشه🥺💙

 

اونی دست از نوشتن برندار و تند تند برامون فیک بنویس😭💙

حسابی مراقب خودت باش چون ما شقا اونی رو خیلی خیلی دوست داریم🥺💙😘

پاسخ:
سلام عزیز دل
سال نوت مبارک باشه، مرسی از آرزوی های قشنگت *-* منم برات بهترینا رو آرزو میکنم و امیدوارم امسالت از سال قبل خیلی قشنگتر باشه *-*💓
خواهش میکنم قابلی نداشت که. زودتر گذاشتم ک هم خوشحال تر شین هم شنبه روز عید بود ممکن بود خیلیا فرصت خوندن نداشته باشن 
آره بعد از اون فلش بک هایی ک خوندین اول پارت،میشه گفت خیلی از احساسات واقعی هیوک برملا شدن و دلیلشون چی بود. هیوک از اول دونگهه رو شناخته بود و تمام مدت دلسرد و غمگین بود ک دونگهه اونو ب یاد نمیاره. 
اوهوم.. اونقدرا گرمش نبود.. میخواس روحشو آروم کنه، ب ماه خیره شه و با تنها همدمش درد و دل کنه و آره این اولین باری هم بود که ازش گله داشت، اما انقد دلش بزرگه ک نهایتش معصومانه معذرت خواهی کرد بخاطر گله هاش 
دونگهه ای ک برگرده گلا هم همزمان باهاش زندگی میگیرن و زنده میشن.. پس اشکال نداره 
تو دو قسمت آینده، دیداری که ازش حرف میزنی اتفاق میوفته، و خواهی فهمید که چطوری قراره باشه :)
آره خواب هیوک تموم نشده.. قراره بازم بیشتر ببینی و بفهمی 
در مورد قضیه تکیون. دونگهه ای که این مدت کوهستان بود و کنار هیوک، شجاع شده بود. اونقدر شجاع که که جرات داشته باشه تکلیفشو با تکیون روشن کنه. اما خیلی خسته و دلشکسته بود.. اونقدر غمگین بود از جداییش با هیوک که نای حرف زدن نداشت چه برسه به بیرون کردن تکیون از خونه ش.. اما روز بعد صبرش ب لب رسید و هر چی تو خودش ریخته بود رو برون ریزی کرد و به قول خودش اگه تکیون واقعا بهش علاقه ی عاشقانه ای داشت محترمانه ردش می‌کرد اما جاش بود ک اونطوری داد بکشه سرش و بتوپه بهش چون حقش بود. و با این حال خیلیم خوب برخورد کرد و هنوز واسه تکیون حق انتخاب گذاشت. 
کیو هیچ وقت دونگهه رو اینطوری ندیده بود. انقد باهاش صمیمی بود که فهمید شخصیتش چقدر نسبت ب قبل آروم تر شه واسه همین وقتی دونگهه اعتراف کرد عاشق شده چندان هم شوکه نشد و حمایتش کرد. 
اوهوم میشه گفت قسمت بعد یه جورایی میرسن به هم. اما کلی اتفاق میوفته 
ای جان 🥺مرسی ک دوس داریشون 🥺💚
من نیز شما را دوست دارم 😭😭😭😭😭💙

سلاااام
شبت بخیر

واااای
یعنی واااای

دونگهه بلاخره اعتراف کرد
خدا قلبم

میخواد برگرده
یعنی واقعا برمیگرده؟؟
واای من چجوری صب کنم تا قسمت بعد آخه

ی حسی دارم
هم خوشحالم هم ناراحتم اگر مشکلی پیش بیاد و نره

میتونیم این قسمت عیدی حساب کنیم و شنبه منتظر قسمت جدید باشیم؟؟

عاغا قبول نیست جای حساس تموم شد اخه

پیشاپیش عیدت مبااارک
سال پر از سلامتی و ارامش و پول داشتی باشی
 

پاسخ:
سلام شبت بخیر سارا 
اوهوم 
بالاخره مستقیما گفت عاشقشه 
هر چقد تمام این مدت تو خودش ریخته بود 
بالاخره برون ریزی کرد 
و همزمان با گریه اعتراف کرد 
آره واقعا تصمیمش قطعیه.. 
حالا قسمت بعدی میفهمی تا چه حد براش مسره!
اتفاقا من اینو به جای فردا، امشب گذاشتم که بخاطر عید و اینا فرصت کنین بخونین 
دیگه باید تا هفته ی آینده صبر کنی 🥺
عید توام پیشاپیش مبارک عزیزم، با آرزوی بهترینا واست 💙

:))))))))))))

چه سورپرایز قشنگی :)

مرسی خب 😭💙

چقدر اون فلش بکای اولشو دوس داشتم چرا واقعا اون موقع توجه نکردم دلیلی که هیوک اسمشو نمیپرسه اینه که میدونه اسمشو  🚶🏻‍♀️💔

وقتی داشت با ماه حرف می‌زد :")

ناراحت نباش هیوک دونگهه ت داره برمیگرده

چه قدر عشقشون قشنگه 🥺😭❤

"عاشقم ؟ فقط دوست دارم بشینم و نگاش کنم و بپرستمش 😭😭 خدای من:)

ماه پرستیدنی 🌙💙 

مرسی شقایق واقعا مرسی💙🫂 

پاسخ:
نوش جون 🥺🥺
آره اونا یه مرور کلی ای بودن از اول تا ب اینجای داستان 
که بینشون یه سری احساسات و حقایق پرده برداری شد 
ناراحت نباش هیوک.. دونگهه هم بدون تو نمیتونه تحمل کنه :)
خواهش عزیز جان💞

سلام شقایق جون

دیدن اینکه یک قسمت اپ شده خودش به اندازه کافی هیجان انگیزه من دیگه نمیتونم خود رمان رو بخونم

میگم الان شنبه هم اپ میشه؟؟؟میشه اپ بشههههه

یک قسمت عیدی باشه دیگه

میگم دو بار در هفته اپ میشد شد یک بار.چی شد داستان خیلی زود رفت جلو؟؟؟

من هنوز قسمت قبل رو نخوندم تحمل نداشتم گفتم قسمت بعد بیاد با هم بخونم 

ممنون شقایق جون خسته نباشی

عید شما و همه ی عزیزان پیشاپیش مبارک

پاسخ:
سلام عزیزم
نه دیگه شنبه نمی‌ذارم. چون روز عیده و گفتم زودتر آپش کنم که بتونین بخونین چون فردا شب همه مشغولن و فرصت نمیشه
آره تعدادی از خواننده های عزیزم درخواست داشتن که یکبار در هفته آپ کنم که زود تموم نشه 
سلامت باشی عزیزم. بدو برو بخون 
عید توام پیشاپیش مبارک 

وااااااااااایی🤩😍😍 عجب عیدی قشنگی🤩🥰

فک نمیکردم امشب آپ بشه فقط به عادت همیشه اومدم سر بزنم دیدم قسمت جدید داریم 🥺🤩🥰🥰💋💋مرسی ازت شقا جانم❤🧡

انقد ذوق کردم سلام یادم رف🙈😅

پاسخ:
سلام عچل
ارهههههه اینم از این. یه روز زودتر گذاشتم ک هم فردا سرتون شلوغه بتونین بخونین هم عیدی باشه 😍

ولی باید اعتراف کنم واقعا سورپرایز شدم!!

توقع نداشتم امشب آپ بشه😅

برم بخونم کیف کنم💃🏻

پاسخ:
آره دیگه اعلام هم نکردم قشنگ سورپرایز شین🤭

من اصلا هم با دیدن عکسا و خوندن متنا گریه نمیکنم که!!

یکی داره کنار دستم پیاز خرد میکنه و بخاطر همین اشکم دراومده!! 

پاسخ:
بشینم کنارت اشکاتو پاک کنم؟ 

چقدر نوشته‌ها و عکس‌ها غمگین بودن 😔😔

پاسخ:
غمگین و عاشقانه... 

:)

:))

:)))

:))))

:)))

:))

:)

پاسخ:
:))) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی