My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت بیست و چهارم

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۳۲ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت بیست و چهارم

 

 

 

و عشق

لبخندِ توست ...

از فرسنگها دورتر..

آنگاه که نگاهت

فاصله ها را در گوشم نجوا میکرد!

حتی با همین فاصله های بینمان..

 

 

 

 

I close my eyes and count to ten
And you can run and hide,
And even if we've never met

I can find your love

Till then we're playing hide and seek
I'm running and running
Running till I fall in suddenly

In love with you
I've been waiting for you

So come find me
You're the one I want

The one that I need

 

-HIDE & SEEK-

 

DOWNLOAD

نظرات  (۲۴)

سلام شقایق مهربونم😍
فیوریت رایتر عزیز من امروز حالش چه طوره؟🤩🖊️امیدوارم که سرحال و پرانرژی باشی🤩❤️💙
واااااااااایییی شقایق این آهنگی که واسه این پارت گذاشتی یه غوغایی تو دلم به پا کرده که بیا و ببین😍متن و ترجمش دیوونه کنندس و به شدت با فضای این پارت مَچه. از همون لحظه ای که پلیش کردم و فایلو باز کردم تا شروع به خوندن کنم، با شنیدنش یه لبخند ملیحی رو لبم درس شد و تا آخرش این لبخنده رو لبم موندگار شد✨😍
و در مورد عکسا من چی بگمممم!!!!😍چی دارم که بگم!!!!بازم مثل همیشه بی نظیر و خوشگل اَن و طبق معمول اشتیاقمو برای خودندن چندین و چند برابر کردن🤩💓
"دسته ای از موهایش را با کش موی آبی رنگی که یه داستان عاشقانه پشت آن نهفته بود بسته بود و بقیه را باز گذاشته بود که دورگردنش ریخته بودن"
این کش موی آبی لنتییییی چه کارا که با دلمون نکرد!!!💙😵✨همون کشی بود که هیوک تو فروشگاه خاله موهای هائه رو باهاش بست و رسما نابودم کردددد😵
اومو دونگهه همه ی وسایل خونش و پس اندازشو به یتیم خونه اهدا کرد!!!!✨پس حساب باز کردنش دلیل داشت و حدسم درست بود.!!‌با اینکه تو پارت ۲۱ نمیدونستم دلیل این کارش چیه اما الان کاملا برام روشن شده💓دونگهه ی عزیزمون،پسر بچه ای که تو یتیم خونه بزرگ شده دلش به وسعت دریای شرق بزرگه و همه ی این کاراش نشون دهنده ی روح پاکشه💙💓✨
من برای تعامل دونگهه با بچه های فسقلیه یتیم خونه مردم😍چه قدر رابطش با بچه ها خوب بود و باعث شد دلم قنج بره🤗

"فکر میکردم وقتی بزرگ شه عین همه ی آدما جاه طلب میشه اما هیچ وقت به مادیات توجه نکرد."
تو این پارت با رفتنش به پرورشگاه و حرفایی که آجوما از گذشته ی دونگهه تعریف کرد، خیلی چیزا دستگیرم شد.
تا پارتای قبل بیشتر از هیوک و اخلاقش و از تعاملش با بچه ها و مردم روستا برامون گفتی و ما بیشتر شاهد شیطونیای هائه بودیم تا چیزای دیگه؛ اما تو این پارت کاملا شناختیمش و مشخص شد که هائه یه انسان نیست بلکه فرشتس💫یه فرشته ی بدون بال که لیاقتشو فقط جناب ماهمون داره🌙همینو بس✨
واااییی چه قدر ذوق کردم وقتی دیدم هائه یه گوی موزیکال دیگه خریده‌😍اون پارتی که هائه تصادف کرد انقدر هواسم پرت شده بود که یادم رفت در مورد گوی چیزی بگم.وقتی گویِ شکست،ته ته دلم میخواستم که بعدا،هائه یه گوی برفی دیگه مثل همون قبلیه که توش یه کلبه و درختای فانتزی کوچولو داره بخره؛که خریدش.😍🔮
 نفس تنگیای دونگهه که عاملش فقط به خاطر فاصله ی زیادش با هیوک بود راستشو بخوای ناراحتم نکردن چون میتونستم حدس بزنم که تنها دلیلش به خاطر دور بودن از هیوکه و وقتی جلو تر رفتم دیدم که هیوکم نفس تنگی داشته و به علت اشتراک روحش با هائه و این دوری بوده که باعث به وجود اومدن این نفس تنگی شده و حدسم درست بوده✨
واایییییی هائه گیتارشو با خودش آوردههههههه🤩😱🎸
این دفعه درحالی که گچ دستشو باز کرده و گیتار رو کولشه برگشته کوهستان🤩ووووییی فانتزی که زده بودم داره اتفاق میفته🤩💃🏻تنها چیزی که باقی میمونه اینه که رو به روی هیوک بشینه و در حالی که هیوک داره تماشاش میکنه یه آهنگ براش بنوازه🤩
گلدون گل مهتاب روی پیشخوان...
فرستادن لونار به استقبال دونگهه...
دودکش خونه ای که دود ازش بلند میشه...
و بالاخره لحظه ای که بی صبرانه منتظرش بودم فرا رسید✨
"با بی صبری که نمیتوانست و نمیخواست آن را کنترل کند دستش را بالا آورد و به آرامی چند تقه به درب چوبی زد"
"راهمو گم کردم"
"میشه برا یه مدت اینجا بمونم؟"
"چه مدت؟"
"واسه همیشه..."
بووووممممممممم💣💥عجب پایانی بود لنتییییییی🤩خیلی پایان پرقدرت و کوبنده ای بود🤩باورت میشه فک کردم این پارت آخره؟؟؟؟😂 وقتی این پارتو آپ کردی انقدر برای خوندنش هیجان زده بودم که سریع فایلو آهنگو عکسا رو دانلود کردم و شروع کردم به خوندن و در حالی که از اولِ این پارت تا همین آخرش داشتم لبخند میزدم، یهویی لبخند رو لبم ماسید.دیالوگ آخرو چند بار پشت سر هم‌ خوندم و گفتم نههههه!!!!😳نکنه این پارت آخر بوده و من ندیدم؟!!!!!😳
وقتی دوباره اومدم تو وب و چک کردم و دیدم پارت آخر نیس یه نفس راحتی کشیدم و از واکنشام کلی خندیدم😂
شقایق عزیزم ای پارت بد جوری دلمو برد😍انقدر سوییت و دلچسب بود که من چی بگم✨امیدوارم که به این زودیا ماهگون تموم نشه🌙✨از وقتی که تونستم خودمو به روز آپ داستانت برسونم،لذت خوندنش برام چندین و چند برابر شده،جوری که نمیدونم چه طوری باید حسی که دارمو بیانش کنم💓💙اون صبر کردنا برای روز آپ،اون روزشماری ها و در آخر شمردن دقیقه ها و ثانیه هایی که به اندازه ی یه سال میگذرن خیلییییی حس عجیب و دوستداشتنیه برام✨مرسی که با ماهگونت یه رنگ جدیدی به زندگیم و به خصوص به شنبه هام بخشیدی✨💓
خیلی مراقب خودت و سلامتیت باش شقایق عزیزم😍
خیلی دوست دارم فیوریت رایتر من❤💙

پاسخ:
سلم سلم 🥰
امروز صبح زود بیدار شدم و حسابی انرژی دارم. دیگه همین مونده بود بیام وب کامنتای تو رو جواب بدم که دوپینگ بشم💀
عه بذار ببینم کدوم آهنگه
هااا آهنگ قایم موشک*-* خیلیییی دوسش دارم مخصوصا متنش دلمو آب میکنه. اولین بار این آهنگو رو یه فنمید ایونهه گوش دادم و صد البته همین باعث شد این آهنگ خاص تر بشه برام =) خداروشکر ک دوسش داشتییییی*-*
آره همون کش موعه😭 از اونموقع تا الان موهاشو با همون کش مو میبنده 😭
من از این ببعد یه جا کش موی ساده ی آبی ببینم قلب میشم و یاد دونگهه ی مو بلند زلف یار و بقیه ی اشعار میوفتم تمااام🚶🏻‍♀️🖤
آره. حسابش برا یتیم خونه بود. یکی دیگه از دلایلی هم که می‌خواست زودتر هیوکو بفرسته کوهستان همین بود که به غیر از سر زدن و راست و ریست کردن کاراش با بنگاه ماشین و آپارتمان بیاد به یتیم خونه و هم بچه ها رو ببینه هم وسایل و پول اهدا کنه 
آره همچین شخصیتی داشت. یکم دیر این وجه مهربونشو دیدین اما حق با اجوما بود نه؟ واقعا به مادیات توجهی نداشت اگه به پارتای اول فکر کنین. با این که تو کلان شهر بزرگ شده ولی خیلی زندگیش زرق و برقی نبود و به وسایل الکترونیکی هم علاقه نداشت. تی وی هم فقط فوتبال😁
از اون گوی موزیکال اصلا نمیشد گذشت 😭
آره اون نفس تنگیا وقتی فهمیدین علتشون چیه اونقدرام چیز نگران کننده ای ب نظر نمیرسیدن. موقت بودن و فقط فاصله بود که درستشون می‌کرد. 
چه شود اون لحظه ای که داره برا هیوک گیتار مینوازه 😎🦋
وای ستاره 😂😂😂😂 بخدا این قسمت میتونست قسمت آخر باشه نه؟ 😂😂 با پایان نیمه باز 🤭 نمیدونم الان این پایان باز حساب میشه یا بسته یا نیمه باز ولی میتونس همینجا تموم بشه 😂😂 البته بدون سسک؟ پس برنامه کنسله و چهار قسمت دیگه هم بهش اضافه میشه💀
الان من چجوری عادی جلوه کنم وقتی که میگی لذت خوندن برات وقتی بوده که به آپ رسیدی؟ 🙂 ینی کل کامنتات یه طرف اون یه بند آخر که جمع بندی میکنی و منو تو لطف و محبت غرق میکنی یه طرف بخدا🙂 چقد متشکر و قدردانم بابتش❤️🦋
توام مراقب خودت خیلی باش هنرمند جان. منم خیلی دوست دارم🥰

خب بالاخره رسیدم به این قسمت 🤗

دونگهه چقدر مهربونه اخه . یادش نرفته از کجا اومده و هنوزم فکر بچه های اونجاست 😍🥺

همه چیزشو که با زحمت به دست اورده بود بخشید به یتیم خونه . چقدر رابطه اش با بچه ها قشنگ و سافت بود 🥰😊 از اولم بچه ی ناقلایی بوده . دنبال هیوکیش میگشته که نمیخواسته بره با خانواده ای زندگی کنه 😉

بالخره لحظه ی رفتن و رسیدن به هیوک نزدیک شده . برای همیشه قراره کنار هم باشن و احساساتشونو سهیم بشن 

چقدر زندگی بی روح و یک نواخت هر دوشون تغییر کرد 

چطور سرنوشت به هم رسوندشون 

واقعا برلی هم ساخته شدن 😊🥰

و بالاخره دونگهه رفت پیش هیوکیش 

راه رو گم کرد ولی هیوکیش رو پیدا کرد . برای همیشه 😊😍❤

خیلی ممنونم شقایق عزیزم . واقعا بینظیری 

دوستت دارم بینهایت مراقب خودت باش

بیصبرانه منتظر قسمتای جدید هستم 😊🤗❤🌹

پاسخ:
منم یکم قر و قاطی دارم جواب میدم بخاطر ترتیب کامنتای هر پارت ببخشید دیگه 😶♥️
ولی قول میدم همه رو زود جواب بدم 🤗
دیگه وقتی داره از این زندگی شهری دل میکنه میره چه بهتر که همه ی وسایلشو ببخشه به خونه ی سابق خودش مگه نه؟ :)
اوهوم تا الان چندان زندگی قشنگی نداشتن 
مخصوصا بعده این دیدار و بازم مخصوصا برای هیوک که پونزده سال ب یاد دونگهه بود این زندگی حقشونه، این خوشبختی حقشونه. 
خواهش میکنم نظر لطفته🤩
منم همینطور 🥺♥️

😐😐😐روم به دیوار شرمنده شرمنده واقن😂ولی دلم میخاد یه چند قسمت نخونم بعد یهو یه ۷ ۸ قسمتو باهم بخونم قشنگ جیگرم حال بیاد🤧🤧🤧هر هفته که یه قسمت میخونم تا هفته بعدی و قسمت بعدی ۷ تا جون ازم کم میشه تا شنبه بعدی بشه و من دوباره برم تو حال و هوای کوهستان😐😐

وای عاقا منی که عاشق شهرم توی این دو سه قسمتی که ایونهه توی شهر بودم داشت حالم از شهر بهم میخورد🤧😂همش منتظر بودم زودتر برن کوهستان🥺💓❤

اها😂😂راستی یه دوست دارم اصلاا فیک نمیخونه جدیدا بهش هم نفس رو دادم بخونه 

۱۰ صفحه میخونه میاد دو تا فوش به من میده میره🙄 به قول خودش از کار و زندگی انداختمش😂😂ایدیتو میدم بهش خودت پذیرایی حرفای زیباش باش من زیادی فوش خوردم😐🤧😂

بزار هم نفس رو تموم کنه ماهگون میدم بهش بخونه که دیگ کلا از زندگی و خواب و خوراکم بیوفته:) یکمم هر هفته صبر کنه تا هفته بعدی یکم مثه ماها موهاش سفید شه:)

پاسخ:
هفت هشتاااااا؟ 🤭🤭 اینطوری یه دوماهی هیچی نباید بخونی 🤭
ولی ب نظرم اینکارو نکن با خودت چون آخر داستانه و بذا یه سره تمومش کنی همینجور هر هفته یه قسمت 🚶🏻‍♀️
همین دو قسمت قول میدم تو شهر باشن، میدونستم بدجور ب کوهستان عادت کردین🌝
اخجون باشه. ولی ایونهه رو ک انشالا میشناسه؟ 😐
گناه داره نکن 🤭🤭🤭

سلام شقایق جانم 

این قسمتا به شدت عسله 😍😍😍💕💞💖🍯

از هیجان و دلتنگی هاشون قلب ادمو قلقک میده 

و خوشحالی  کلوچه نقلی برای ماهش

بعضیا مثل فرشته بدون بال و پر میمونن مثل دونگهه ما هر جا که باشن همه جارو بهشت میکنن با قلب بزرگ و سخاوتمندش دوست داره که همه رو شادی هاش شریک کنه به خصوص که خودش تو دل همه ی سختیا خودش رو بالا کشید و یه ادم خودساخته تبدیل شد و خودش رو نباخت و خودشو رو هنوز متعلق به جایی میدونه که تو اونجا رشد کرده و قلبش رو به عشق اونجا میتپه و کمک کردن به بچه هایی که شادی و خوشحالی رو لبشون بیاره و دیدن این شادیا با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست و دونگهه نماد بابا نوئلی که بچه ها هر چی بخوان براشون براورده میکنه 

قربون این دو زوج برم که از هر لحاظ مکمل همدیگه ان 😍😍😍😭😭😭💕

مرسی عزیز دل عشق میکنم اینقدر که بی نقص و زیبا تک تک لحظه هاشون رو برامون بیان کردی 

اگر من بخشی از افسانه تو باشم 

تو روزی به من بازخواهی گشت 

بریم که کلبه شون چراغونی کنیم 

همه شمعا رو روشن کنیم 😍😍😍😭😭😭🎉🎊🎁

پاسخ:
سلام فائزه 🤩
آره دیگه گفتم از قسمتی ک بعد از تصادف دونگهه بود دیگه هیچ اتفاق بدی نمیفته و همه چی امن و امانه 
مخصوصا ک حالا دونگهه هم داره برمیگرده و قراره ب خوشبختی ابدی برسه کنار آقای ماه 
رابطه ش با بچه ها خیلی خوبه 😭 چون خودشم یکی از اون بچه ها بوده و تو همون مکان بزرگ شده بالاخره 
خواهش میکنم عزیزممممم چرا از من تشکر میکنی حس خوب خودته ک ب خوندنت تزریق میکنی 😍
جون شعراشو 🌾

سلام

خسته نباشی

عزیزم قربون اون دلت برم من انقدر که مهربونی اگه تعدادی مثل دونگه بودن دنیا بهشت میشد

دونگه سریع کاراشو کرد که پیش نفسش برگرده و ما رو از بی نفسی نجات بده 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

پاسخ:
سلام عزیزم متشکرم ^~^
اصلا ب محض فرستادن هیوک به کوهستان خودشم شروع کرد ب انجام کاراش که زودتر برگرده 😍

سلام^^

خب من تقریبا تازه ماهگونو شروع کردم )) 

واقعا دیره ولی خوشحالم که بلاخره شروع کردم به خوندش و تا قسمت ۷ نظر گذاشتم‌ ولی بعدش انقدر ذوق داشتم که تند تند خوندم تا برسم به اخریم قسمتی که اپ شده پس پیشاپیش معذرت میخوام که برای همه قسمتا نظر نذاشتم 🥺 

دونگهه واقعا فرشته ست ... 

اینکه کسی همچین کاری انجام بده واقعا قلب بزرگی میخواد

این روند اروم شدن دونگهه در طول همه ی این قسمتا خیلی قشنگ توصیف شده بود و من واقعا عاشق این واقعی بودنه جریان های داستانم .. اینکه اروم اروم یه سری چیزا شکل میگیرن و شخصیتا رشد میکنن 

واقعا نوشتنش خیلی هنر میخواد 🥺✨

رابطه ی دونگهه با بچه ها واقعا شیرینه .. مخصوصا اینکه خودش هم قبل تو‌ این فضا بوده و درک میکنه و چه خوب که از جایی که توش بزرگ شده خاطرات خوبی داره ..

این مو بستناشم خیلی دلبرههه 😭✨

بلاخرههه به یار رسید 🥺🥺 

میشه برای یه مدت اینجا بمونم؟

چه مدت؟

واسه همیشه 

....

از این تیکه اش اسکرین شات گرفتم که هربار دیدمش بازم باهاش جیغ بزنم TT

کلی خسته نباشید و مرسی برای همه ی این حسای خوب 💙

پاسخ:
سلامی دوباره
خیلی ولکام به جمع خواننده ها♥️
اصلا اتفاقا خوب کاری کردی که به جای نظر گذاشتن و وقت تلف کردن برا اونا خودت رو رسوندی به قسمت در حال آپ و حالا دارم اینجا میبینمت *-*
میدونی تا اینجای داستان اینطوری بود ک بیشتر دلتون برای شخصیت آروم و مهربون هیوک میرفت اما بعد از این قسمت یه حقیقت خیلی بزرگ رو درباره ی دونگهه فهمیدین و اونم بخشندگی بیش از حد و اوج رئوف بودن قلبش بود 
همینقد ک به چشم فرشته دیدیش 
کسی ک واقعا ب مادیات توجهی نداشته و لطافت و مهربونیش درست شبیه هیوکه که تا الان مهربونیش زبون زد بود. 
بله دیدی چقد عاشق موهای بلندش شدی؟ 🌝
سلامت باشی عزیزممممم مرسی از خودت ک میخونی و حرف میزنی 🤩

سلام سلاااام😍💙

وای خدا چقد این پسر فرشته ست😊💙 

چطور میشه عاشقش نشد؟😍💙

اصا عاشق رابطه ی دونگهه با بچه هام😍😍💙

بالاخرههههه برگشت کوهستان😍😍😍

مهمونش میشه تا ابد😭😭😍💙

حس میکنم قسمت بدی قسمت اخره نه؟ :)

من نمیخوام تموم شههه😭😭

عالی بود😍💙

پاسخ:
سلام عزیزم
همین دیگه، نمیشه عاشق دونگهه نشد 🥺
برگشت که زندگی ای که میخواستن رو با ماهش شروع کنه😍
نه عزیزم هنوز چهار قسمت دیگه مونده 
فدات🌷

بیا 

بیا که مرا با تو ماجرایی هست 

بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست   

روا بود که چنین بی حساب دل ببری 🌝✨

.

.

.

«خسته نباشی :)))) - می‌دونم امروز وقت گذاشتی برای جواب دادن به کامنت ها»

 

 

پاسخ:
ممنونم که هرروز تو یک نقطه ای از روزم حضور پیدا میکنی و از راه دور بهم انرژی میبخشی🌾🦋

سلاممممم . عالییییی عالییییییی خیلی شیرین بود

مرسیییی

پاسخ:
سلام سلام مرسیییی *-*

و فرشته ای که به ماهش رسید :) 

با تک تک قدماش به سمت کوهستان و کلبه، من قلبم تند تند زد و نفسم حبس شد.

و بعد...

چند تقه به در...

+راهمو گم کردم...

+میشه برا یه مدت اینجا بمونم؟

-چه مدت؟

+واسه همیشه...

 

نفسم باز شد و با ذوق خندیدم☺️

دیگه اینکه پشت درای بسته چه کردن و چه قراره بکنن رو اون تخت دو نفره...

خدا می دونه... ما تو مسائل زوجین دخالت نمی کنیم🤭😂

*وی به همراه کیم و ساجده و ناز و با حضور افتخاری مارشمالو، پشت قاب پنجره، از گوشه پرده چار چشمی به داخل کلبه خیره شده بودند...

پاسخ:
واهای
لفظ ماه رو برای هیوک عادیه ک ب کار بردی ولی این ک دونگهه رو هم کنارش فرشته خطاب کردی خیلی احساساتیم کرد چون دلم همچین چیزیو میخواس. اینکه دونگهه واقعا فرشته س!
دیالوگو داشتی؟ 
جا داشت فیک همینجا تموم شه اصلا🚬🚶🏻‍♀️
من پرده رو یکم براتون کنار میزنم که از پشت پنجره راحت بتونین داخلو ببینین 
البته شاید اصلا نیاز به همچین کاری نباشه ها🌝

چجوری هر پارت اینهمه حسه خووب منتقل میکنی؟🥺💙

شادیی ک دونگهه بخاطر رفتنش داشت چقدر قشنگ ب من منتقل شد

انگار منم تو داستان بودم و پا ب پای دونگهه داشتم میرفتم پیش هیوک.

کاملا این حسو داشتم.

تو فوق‌العاده ایی شقایق😭💙و اینکه نمیدونم باید چجوری بخاطر اینهمه حسه خوب و خلق این شخصیتای قشنگ تشکر کنم😭💙💙

گوشه ایی از کوهستان داستانت ایونهه دارن با عشق زندگی میکنن و ما هم همون گوشه ها داریم داستان قشنگشونو که تو نوشتی و به وجود اوردی می‌خونیم.

ممنونم ازت💙💙

پاسخ:
چون دیگه سختیاشون تموم شده و وارد مرحله ی قند عسلی از فیک شدیم 🥺
البته. هممون خوشحال بودیم براشون. مگه میشه شاد نشیم؟ :)
فوق العاده بودن از خودته ک با احساس میخونی و تو داستان غرق میشی وگرنه من کار خاصی نمیکنم. کار اصلیو خود خواننده ت میکنی جانم 💙
خواهش میشه *-*

خیلی قشنگ بود مرسی و خسته نباشی💙 وایی خیلی دلم میخواد قسمت بعدی زود تر بخونم

(((((: I will die 

پاسخ:
مرسی و سلامت باشی 😍چش رو هم بذاری شنبه میشه 

*روبروی درب ایستاد. نفس عمیق تری برای آرام تر کردن خودش و نفس هایش کشید و با بی صبری ای که نمیتوانست و نمیخواست آن را کنترل کند دستش را بالا آورد و به آرامی چند تقه به درب چوبی زد..

صاحب خانه درب را به روی کسی که یک روز تمام انتظار رسیدنش را کشیده بود و منتظر شنیدن همین تقه خوردن به درب بود را باز کرد..

و نگاه های پر سر و صدایشان در هم گره خورد..

دست های دونگهه از دور بند های کوله پشتی اش پایین خزید و لبخند کمرنگ معنا دارش را جمع و جور کرد..*

"راهمو گم کردم.." 

*نفس بریده ای کشید و ادامه داد*

"میشه برای یه مدت اینجا بمونم؟" 

*نگاه آرام و عاشق هیوک سر تا پای دونگهه را برانداز کرد..*

"چه مدت؟" 

*رنگ نگاه هردویشات نرم‌تر، احساساتی‌تر، پر معنا تر و عمیق‌تر شد...

و جواب دونگهه خوشبختی معنا شده ای را در برق چشم های هیوک درخشاند..*

"واسه همیشه.."

 

فکر کنم از همین چیزی که انتخاب کردم بتونی بفهمی چقدر احساساتی شدم😭🤧

بالاخره رفت که برای همیشه توی اون کلبه‌ی بهشتی و پیش آقای ماهش بمونه و من واقعا براشون خوشحالم و گریم گرفته🥺🤧

شما دو تا خیلی حقتونه که با عشق و آرامش زندگی کنید💙

عزیزای دلم😍🥺

وای جدی چرا گریم بند نمیاد؟!🤦🏻‍♀😭😂

جفتشون خیلی زندگی سختی رو گذروندن و خب واقعا خوشحالم که بعد از اون همه سختی بالاخره الان کنار همن و میتونن با آرامش زندگی کنن...

با خوندن این قسمت خیلی بیشتر از قبل دلم برای دونگهه رفت🤧

میدونی توی طول داستان، از اولش تا اینجا، خب چون دونگهه داشت کنار هیوک زندگی میکرد و هیوک براش گفت که روح ماه رو داره و همینطور بابت فلش بک هایی که احساسات و رفتار هیوک رو نشون میداد، راجع به هیوک و اخلاق و رفتارش چه الان و چه توی گذشته میدونستیم!

ولی راجع به دونگهه خب میشه گفت ما تقریبا فقط زمان حالش رو خوندیم و چیز خاصی از رفتارش توی گذشته نمیدونستیم ولی توی این قسمت و با رفتنش به پرورشگاه و صحبت های مربی پرورشگاه از گذشته‌ی دونگهه خیلی بیشتر دلم براش رفت🥺

حتی تصور یه دونگهه کوچولوی شیطون که دستش شکسته ولی همچنان داره شیطونی و بلبل زبونی میکنه هم باعث میشه اطرافم پر از ابرای اکلیلی بشه و دلم بخواد محکم بغلش کنم و لپاشو ماچ کنم😍🥺😭

حالا در کنار ضعف کردنم برای دونگهه باید برای هیوکم ذوق کنم دیگه😁

اصلا بدون ذوق کردن برای آقای ماه که نمیشه😁

وسایلو با پسرای روستا برداشته برده کلبه...

لونارو میفرسته به استقبال دونگهه...

شومینه رو برای عزیزدلش روشن میکنه تا کلبه گرم بشه...

خب اگه برای این آقای ماه عاشق نمیرم چیکار کنم😭🤧

قربون اون ذوق و دل عاشقت برم من😍😭

عزیزدل مینا💙😍

برو حسااااااااااااااابی با دونگهه‌ی نازت کیف کن و هی چشماشو ببوس🥺😍

 

ولیییییییییی فیک یه جوریه که انگار داره به آخراش نزدیک میشه... آره؟!🥺

نمیخوام😭

بدون ماهگون نمیتونم😭

اصلا دلم نمیاد ازشون دل بکنم و نمیخوام تموم شه😭

ماهگون قشنگم😭

چرا باید آخراش باشه آخه😭😭

نمیدونم چرا وقتی هنوز تموم نشده من گریه و زاری راه انداختم🤦🏻‍♀😭😂

ولی مطمئنم دقیقا همون موقعی که قسمت آخرو بخونم🥺😭 بعدش بلافاصله دوباره از اول میخونمش🥺😋

 

و مثل همیشه...

مرسی که  انقدر خوشگل برامون مینویسی و خسته نباشی💙🧡

پاسخ:
🥺🥺🥺🥺💙
اصلا مشخصه کدوم قسمتشو خیلی دوس داشتی 
ای جان 🥺🥺
همین دیالوگ آخر کافیه که داستان تموم شه 
اصلا این قسمت میتونست قسمت آخر باشه نه؟ 
ولی خب هنوز چهار تا دیگه داریم 😎
بگردم واقعا گریه کردی سرش؟ 😭😭
میدونی.. چون هردوشون لایق این خوشبختی ان حس خوبی میده 
تا قبل از این که همو ببینن هردوشون تنها بودن و زندگی چندان جالبی نداشتن
 اما بعد از دیدار یه طوری قشنگ عاشق هم شدن و یه طوری فهمیدیم چقد برا زندگی همو نیاز دارن که
 از ته دلمون میخواس ب این خوشبختی برسن.. 
مخصوصا که هیوک علاقه ش از پونزده سالگی تو دلش جوونه زد و برا دیدن دوباره ی دونگهه بال بال زد 
آفرین. منم دلم میخواست از این قسمت همین برداشت رو کنین.
تا قسمت قبل بیشتر رو هیوک و اخلاق و ذاتش مانور دادم و این قسمت فک کنم فهمیدین دونگهه در واقع فرشته ی داستانه. با این پاکی و ذات و بخشندگیش لیاقتش همون ماهه! 
اگه هیوک آدم خوبیه، دونگهه هم به همون اندازه فرشته س. چون تا قبلش فقط شیطونیاشو دیدین شاید این چیزا زیاد تو چشم نبود. ولی دونگهه رو الان شناختین.

آره آخرشه. 28 قسمته مینا جان. 😫😭
منم راستش دلم تنگ میشه چون این فرصت‌های قشنگ خیلی کم گیرم میاد و معلوم نیس دوباره کی بتونم بنویسم. 
ولی فعلا بیا بهش فکر نکنیم و این یه ماه هم خوش باشیم 🦋

مرسی از خودت ک انقد خوشگل میخونی 🤩💙
سلامت باشی 🌷

سلام شقایق جانم :)💙 خوبی؟

چه قدر این قسمت پر آرامش رو دوست داشتم

دونگهه‌ی 'ماهگون' یه فرشته‌اس :) پسر بچه‌ای که تو یتیم خونه بزرگ شده دلش به وسعت دریاس و چه قدر بخشنده و مهربون و ازخود گذشته‌اس. تمام وسایل خونه‌اش و پس‌اندازش رو به یتیم‌ خونه‌ای که توش بزرگ شده بود اهدا کرد و همه‌ی این‌ها نشون میده چه روح پاک و بزرگی داره.

چیزهایی که آجوما از بچگی دونگهه تعریف کرد :')

'دسته‌ای از موهایش را با کش موی آبی رنگی که یک داستان عاشقانه پشت آن نهفته بود بسته بود...'

این کش موی لعنتی چه قندها که تو دل خواننده‌های ماهگون آب نکرده :) این 'کش موی آبی' به تنهایی قابلیت داستان شدن داره...

'حتی فکر کردن به هیوک ته دل عاشقش و دل تنگ شده‌اش را می‌لرزاند... چه برسد به شنیدن کوچکترین حرف و نشانه‌ای از او...'

این عشق دیوونه کننده‌اس :)

نفس تنگی‌های دونگهه با این‌که هنوز وسط‌های خوندن داستان بودم هیچ حس بدی بهم نمی‌داد چون یه جورهایی خودم حدس زده بودم دلیل ناراحت‌کننده‌ای نمی‌تونه پشتش باشه و بخاطر دور بودن و دل تنگیش برای هیوکه... که وقتی به آخرهای این قسمت رسیپم دیدم حدسم درست بوده چون بخاطر دور بودن از هم و به واسطه‌ی اشتراک روح هیوک با هائه، هر دوشون دچار این نفس تنگی شده بودن.

- "راهمو گم کردم..."

- "میشه برا یه مدت اینجا بمونم؟"

+ "چه مدت؟"

رنگ نگاه هر دویشان نرم‌تر، احساساتی‌تر، پر معناتر و عمیق‌تر شد...

و جواب دونگهه خوشبختی معنا شده‌ای را در برق چشم‌های هیوک درخشاند...

- "واسه همیشه..."

میشه آدم دلش واسه این توصیفات و جمله‌بندی‌های فوق‌العاده پر آرامش و زیبا و خاصت نره شقایق؟ :')

ممنون بابت این قسمت عزیزم :)🌙💙 به قول یسونگ 'موفق باشی' *-*

راستی شقایق یه سؤال؟ تو ادمین پیج اینستای مای ایونهه ریلیتی هستی؟؟😍🥺 

- "

پاسخ:
سلام عزیز دلم من خوبم تو چطوری؟*-*
وقتی خودش از جنس اون بچه های یتیمه معلومه که چقد براشون ارزش قائله و حاضره هر آنچه که در توانشه براشون انجام بده :) به قول اجوما از اولشم به مادیات توجهی نداشت.. در واقع دونگهه اونقدرا هم فرقی با هیوک نداره دنیاش چون نه به پول وابسته س نه مادیات دیگه و زندگی شهری
همه ی کش موهاش یه طرف این یه دونه آبی عه هم یه طرف.. کش موی آبی آخه همون کش مویی بود ک خود هیوک باهاش موهاشو براش بست. 
آره آفرین. بخاطر فاصله شون بود ک هردوشون نفس تنکی داشتن. و اصلا هم برای خواننده ناراحت کننده نبود چون این فاصله‌ خیلی سریع قراره به سر برسه و این اذیت شدن نفسشون خوب شه 
تقصیر خودته که انقد با احساس میخونی🥺💙
آره عزیزم منم. البته یه ده روزی هست که پیج بخاطر مشکل ایمیل بیرون پرتم کرده و نمیتونم واردش شم. فعلا منتظر رسیدگی پشتیبانی اینستا ام :(

چقدر این پارتا شیرینن به قول خودت توت فرنگین همشون شیرین و لذت بخش 

عشقشون به هم خیلی ناب و خاصه 

عجله دونگهه برای رفتن و رسیدن به هیوکش

دل بی تاب هیوک برای در آعوش گرفتن دونگهه ش 

اصن چه نیاز به شیرینی داریم وقتی اینا انقدر عسلن 

پاسخ:
آره چون پستی ها و بلندی هایی ک باید رو گذروندن
و از حالا به بعد خوشی های زندگی در انتظارشونه 
🥺🤩

من اخر فیک : عَههههه کاش میزد آنچه در قسمت بعد خواهید خواند

😆😆😆😆😆

خسته نباشی 🤍💜

پاسخ:
عه عزیزممممم😂❤️
سلامت باشی ♥️

چرا این خوشیا منو میترسونه :))

هنوز کلی دیگ از داستان مونده و من میدونم تا آخرش همینطور خوشحال و شاد نمیمونن و این واقعا ترسناکههه.. نمیخوام بهش فکر کنممم من عاشق جفتشونمㅠㅠ

پاسخ:
اصلا نترس
داستان اخراشه و قبلا هم گفتم که بعد از تصادف دونگهه دیگه هیچ اتفاق بدی قرار نیس بیوفته پس دلت قرص

سلام 

خیلی خسته نباشی 💙

من دوباره اومدم 

من نامردو رفیق نیمه راه نیستما

من فقط یه کنکوریه بدبختم که حوصله خودشم نداره😐

ولی از هرچی بشه گذشت از ماهگون نمیشه ک :)

تو همین چند دقیقه ای که ماهگون میخونم و به هیچی فک نمیکنم باعث میشه مثه همیشه بگم مرسی که ماهگونو نوشتی💙

 

من مردم برا تعامل دونگهه با بچه کوچولوها خب🙃

مهم نیس کجا و تو چه جمعی 

دونگهه همیشه خودشو تو دل بقیه جا می‌کنه 

اینقد مهربونو دلربا نباش لی دونگهه 🙂💙

عاشقو معشوقمونم که بهم رسیدن 

دیگ من چی میتونم بخوام 

وی از شدت زیبایی تصوراتش به سمت افق حرکت میکند 🚶‍♂

اصرار نکن که نمیمونم😂

آخ دلم رف برا این قسمتم 

یکاری میکنی آدم دوباره بره بخونه ....

خب حالا ازین به بعد قراره خیالمون راحت باشه که دونگهه میخواد تا همیشه کنار هیوک بمونه 🙂🚬

 

خیلی سوویت بود 

بریم تا هفته بعد و عاشقانه های داخل کلبه🚶‍♂

شب بخیر 

بای بای👋🏻💙

پاسخ:
سلام عزیزم
سلامت باشی 
خیلیم خوش اومدی 
با وجود همین شرایط، اینکه بازم میای خیلی خوشحالم میکنه و بابتش ممنونم 
پس فکرای متفرقه نکن و فقط از خوندنش لذت ببر 🌠
دقیقا! دونگهه همچین آدمیه
مخصوصا با این شخصیتش تو این داستان تو دل پیر و جوون عزیز کرده خودشو 
بستگی داره تصوراتت چی باشن 🌝
همش عاشقونه ی معصومانه ان یا چیزای خاکبرسری زیبا هم قاطیشونه؟ 🤭
آره خیالتون تخت ~
برو عزیزم 
خوب درساتو بخون و مراقب هوای دلت باش 
بای بای🌼

سلاااام امیدوارم حالت خوب خوب باشه 💙

این قسمت پر از حس قشنگ بود :)

تعامل دونگهه با بچه ها دادن وسایلش به یتیم خونه و ... همه چی 

تیر خلاصم که آخرش بود 

"راهمو گم کردم .."

میشه برای یه مدت اینحا بمونم ؟ 

چه مدت ؟

" تا همیشه :))))))))) " 

من ملدم 🥲🥲🥲 

واقعا ممنونم که هر شنبه حالمونو خوب میکنی 🥺💙

پاسخ:
سلام گلم منم امیدوارم حال و هوای دل توام عالی و بی غم باشه
آره قسمتی بود ک دونگهه جمع بندی کرد که بره برگرده ب دل کوهستان واسه همیشه ~
دوس داشتی دیالوگ آخرو؟ 🥺
خدا نشه♥️
حس قشنگش با وجود شما متقابله♥️

پیش به سوی دانلود

چقدر عکسا خوبن 

🍓🍓🍓🍓

پاسخ:
توت فرنگیاشو 😍

سلااام

لعنتی به قول سارا جون که امشب چه شبی بشه.واقعا دونگهه چرا انقدر ماه و خوردنیه چرااا؟با چه اجازه ای؟منم واقعا موقع تنگی نفسش نگران شده بودم ولی معلوم بود چیزی نمیشه.

عزیزم خسته نباشی طبق معمول عالی بود عالی.

یه سوال متفرقه.با استوری های و کپشن یسونگ چه میکنین؟

پاسخ:
سلام عزیزم
ای شیطونا.. فکرتون دقیقا ب کجاهای امشب رفته؟🌝
تو این یک شبانه روزی که از هم جدا بودن هردوشون مشکل تنگی نفس داشتن که بخاطر فاصله بود و حالا حل شد 
سلامت باشی عزیزم 
با اونا من که چاک خوردم &_&

دوباره سلام

نمیدونم چرا یاد هم نفس افتادم

عینا کلمات خاطرم نیست 
ولی شبی بود که هیوک افتاد تو استخر کنار شومینه خوابیدن
دونگهه به هیوک گفت:
" نه به کارای شرکت فکر کن نه به اون همه سیاست های مسخره که الان داری و در اینده بیشتر خواهی داشت، فقط به این فکر کن تو خونه خودت روبرو شومینه خوابیدی و امشب شب آرام و سرد و قشنگیه"

 

پاسخ:
سلام سلام
وای :)) حتی خودمم تقریبا اینا رو یادم رفته بود
الان ک یادآوری کردی خیلی احساساتی شدم :) 

سلاااام
شبت بخیر

من یا خوندن اوایلش بغض کردم
دونگهه لامصب کمتر خوب باش
رفتنش به یتیم خونه و اهدا کردن و...
وااای خدا

وقتی نفسش گرفته بود تو خونه یعنی گفتم خدا دوباره چیزیش نشه
ولی زود رفت پیش درمانش

آخی امشب چه شبی بشه براشون
پر از آرامش

مرررسی ازت
مراقب خودت باش

پاسخ:
سلام عزیزم
فرشته بودنش تو همین قسمتا رو شد 🥺
رابطه ش با بچها خیلی خوبه 
آره چیزی نبود.. فقط چون فاصله ش با هیوک زیاد بود جسمش اذیت میشد 
ک اونم خوب شد الان 
خواهش عزیزم توام مراقب خودت باش 

آخجون اومد🤩😍

پاسخ:
🤩🤩🤩

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی