پاسخ:
سلام مینا جانم 🤩
عید توام مبارک با این که الان عید تموم شده 🤭 ولی عیب نداره دیر نیست. منم برات سال خیلی خوبی رو آرزو میکنم. ایشالا که امسال خیلی بیشتر از پارسال حال دلت خوب باشه و آرامش داشته باشی و لبخند بزنی 🌾
ممنون بخاطر آرزوهای قشنگت 🌠🌼
حالا هی من میگم نگید ببخشید ولی شما گوش نمیدین ☹️ فدای سرتون بخدا اگه پارتی نظر ندادین 🥺من اصلا یه این چیزا توجه نمیکنم برای مثال در رابطه با خودت،تمها چیزی ک تو ذهنمه اینه که مینا خواننده ی عزیزمه که خیلیم بهم لطف داره و حرفای قشنگ میزنه. دیگه اصلا مهم نیس از کی خواننده م شده و کجاها کامنت میذاره 🥺فدا سرت
فکر کنم در طول این فیک هزاران بار دلت خواسته هیوکو بخاطر مظلومیتش بغل کنی ناز کنی مگه نه؟ 🚶🏻♀️
آخه خودمم همچین حسی دارم 🚶🏻♀️
مخصوصا بخاطر فلش بکا. من کلا خیلی طرفدار اینجور فلش بکام که حقیقتی رو تو خودشون آشکار کنن. اینجا هم کلی از احساسات هیوک برملا شد.این که چقدر صبر کرد و ته دلش امید داشت که دونگهه اونو هنوز یادش باشه..
و بعد از اون حضور کیوهیون با اینکه کوتاه بود و روز بعدش قرار بود برگرده آمریکا،خیلی پررنگ بود. خیلی تو تشویق و حمایت دونگهه نقش موثری داشت چون این قضیه علاقه چیزی بود ک دونگهه نتونه به راحتی برا هر کسی ب زبون بیارنش. اما کیو خیلی راحت فهمیدش و باعث شد برون ریزی کنه و سبک شه.
اونقدری که دونگهه عزمشو جزم کرد که برگرده
و حتی شروع کرد به انجام کاراش از فردای همون روز که یه ذره هم دیگه معطل نکنه و پر بکشه سمت هیوکش
که ورق بازی برگشت 🚬
برگشت و هیوک اونی شد که پر کشید اومد سنت دونگهه :)
مثل همیشه دیالوگ ها و متناسب خاص رو واسه نوشتن انتخاب کردی..
و من انقد عادت کردم به این نوشتنات که اگه به بار دیگه اینکارو نکنی و ننویسی، انگار یه چیزی کمه
طوری که انگار نوشتن این مورد علاقه هات شده مولف و معرف کامنت هات و تو ذهن من ب طرز قشنگ و دل ریزه ای بولد شده :)
دیدی چقدر توجه و دقتش به هیوک بود و حتی الانم که برنامه داشت برگرده نمیخواست دست خالی بره و خیلی چیزا رو لیست کرد؟ :)
کلی چیزا هم خرید رسوند خونه.. یه سری چیزا هم گذاشت واسه فردا و البته هنوز به جز خرید باز کار داره
ولی فکرشو میکردی تو همچین روزی سرنوشت اینطوری ورق بخوره و هیوک بیاد مهمون دونگهه شه؟
البته چه مهمونی قشنگی هم بشه اون 🌝♥️نگم برات ک چ کارا قراره کنن🌝
آخ چه قشنگ همه چیو تو موقعیت هیوک تو سه جمله خلاصه کردی :) فقط بگم که هیوک هیچی براش مهم نبود.. که بلایی سر خودش بیاد یا بلایی سر شهر بیاد یا کسی ببینتش و هر چی.. فقط میخواست بره سمت دونگهه!
این همه مدت عاشقی نکرد که به این راحتی بیخیالش شه و بخاطر هر محدودیتی دنبالش نره..
این همه مدت واسه داشتن دونگهه صبر نکرد که بیخیال بشینه و از دستش بده..
آره دیگه قول داد که تحت هیچ شرایطی تنهاش نذاره.. حالا باید دید که آیا دونگهه اجازه میده این قولش سر جا بمونه!
ممنون که عزیزممم
قشنگی از خوندن خودته که انقد با احساس میخونی و دقیق تجزیه تحلیل میکنی 🥺
سلامت باشی
مرسی که انقد خوشگل کامنت میذاری💮💮💮
سلام .حالت خوبه عزیزم؟ 😊امیدوارم عاای باشی 🤗
ای دونگهه ی شیطون برای رفتن کنار هیوکیش داره جهیزیه جمع میکنه با خودش ببره 😁 خیلی خوبه که به همه چیز فکر میکنه . میدونه دیگه قراره تا همیشه کنار هیوک باشه و دنبال وسایلیه که زندگی رو براشون کامل کنه 👌
وای منم این قسمت یه سکته ی ناقص زدم برای دونگهه و حال هیوک 😭 الهی بگردم . خوب شد که رکحشون یه جورایی به هم متشله و هیوک فهمید و سریع رفت دنبال دونگهه اش . اگه خدای نکرده هیوک نمیرفت چی 😭😢فکرشم ادم رو دیوونه میکنه
ولی همین که رسید بیمارستان ،حتی با وجود اینکه قلب دونگهه ایستاد ،اما من باور داشتم فقط کافیه هیوک بره بالا سرش تا همه چی درست بشه و دونگهه برگرده .همبه خاطر قدرت روح هیوک ،هم به خاطر قدرت عشقشون. چون ماه یک بار هیوک رو از مرگ برگردوند پس قدرت زنده کردن رو داره . حالا که قدرت ماه تو بدن هیوکه مطمئن بودم اونم همین توانایی رو داره و اابته معتقدم قدرت هیوک از ماه هم بیشتره .چون اون قدرت عشقم داره ،چیزی که تو وجود ماه نیست اما هیوک به عنوان یه انسان پاک احساسات پاک خودشم داره و قدرتمندترین احساس عشقه . و این عشقش نسبت به یک انسان پاک با روح بزرگ دیگه اس که دونگهه باشه . همین قدرت و تواناییش رو ده ها برابر میکنه .مثل شکفتن اون گلها نزدیک کلبه اش با وجود دونگهه
حس میکنم وجود دونگهه روز به روز داره به قدرت هیوک اضافه میکنه
با وجود اینکه این پارت تلخ و غمگین بود ،اما ته دلم حس خوبی دارم که اینقدر عاشق و معصوم هستن و اینطور به هم برگشتن . فکر کنم اون دیوارای تردید و شک و شاید خجالت و... از بین بره بینشون.دیگه همدیگه رو رها نمیکنن 🤗😍🥰
خییییلی ممنونم عزیز دلم 😍❤🌹