My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت شانزدهم

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت شانزدهم

 

 

سلاااام *-* چطوریایین؟

چندتا کامنت از قسمت قبل مونده سعی میکنم زود جواب بدم ببخشید دیر شد بچها

 

سفر کوتاه روستاگردی قسمت قبل خوش گذشت؟

خب این قسمت هم قراره خوش بگذره ولی تو خود کوهستانی که قلبش کلبه ی اقای ماهگونه ^-^

قسمت بعد اگه خدا بخواد براتون آهنگ و تیزر میذارم

 

اصلا به من چه که دونگهه ی این قسمت همزمان هم معصوم و هم زبون درازه که حرف بی شرمانه میزنه ولی خودش از خجالت میپوکه ؟ :|

 

بریم چند تا عکس..

 

 

 

-آبی رنگ مورد علاقشه-

 

 

 

 

 

 

DOWNLOAD

نظرات  (۲۲)

ای دونگهه ی شیطون بلا . خودت که بیشتر به نظر میاد داری به هیوک نخ میدی 😁😂با اون سوالات مورد داری که میپرسی و ماهمون رو خجالت میدی 😉

خیلی خوب شد که دونگهه به ترسش غلبه کرد و با گرگا دوست شد 😊حالا دیگه راحتتر میتونه بره بیرون و بدون ترس . البته وجود هیوک خودش باعث میشه حس داشتن پشتیبان داشته باشه و ترسش کمتر بشه 🤗

ای جانم وجود دونگهه باعث شده تمام خصوصیات و قدرتای هیوک یکی یکی خودشونو بروز بدن . انگار احساسات و حسی که توی وجودش به دونگهه داره نیروش رو قدرتمند تر میکنه .خیلی جالبه 😊😍

این خوابای هیوک خیلی عجیبه .حس میکنم یه ربطی به دونگهه داره .به هر حال باید صبر کرد و دید چی پیش میاد 😉

بازم بی نهایت ممنونم عزیز دلم . خیییییلی قلم زیبایی داری . برات بهترینها رو ارزو میکنم . سعی میکنم تند تند جلو برم و به قسمتای جدید برسم . 🤗❤🌹

پاسخ:
هیوک مظلووووم🤭تنها چیزی که بعده اینجور حرفای دونگهه نصیبش میشه خجالت کشیدنای خودشه🤭
آره حتی گرگ ها ازش محافظت هم میکنن چون ذاتا نگهبانن *-* و به قول خودت باهاشون دوست هم شد
وجود دونگهه واسطه و بهونه ای شده که هیوک به طور غیرارادی توانایی های جدیدش رو کشف کنه چون تا قبل از این نیازی به استفاده از اون موهبتا نداشت و میشه گفت نهفته بودن 
خواهش میکنم ترانه جانم. نظر لطفته❤️🌷امیدوارم خوندن ادامه ش هم برات لذت بخش باشه ♥️

دونگهه😍😂 دونگهه‌ی معصوم و زبون درازی که فکر می‌کنم از رو خنگیِ آنی این حرف‌های بی‌شرمانه رو می‌زنه😂

هیوک معصوم و بامتانت بی‌چاره از همه بی‌خبر اومده پشت در می‌گه "کمک می‌خوای؟" 

اون وقت این پسر شیطون می‌گه "الآن من اگه نمی‌شناختمت، فکر میکردم داری باهام لاس میزنی"

خب همون طور که واضحه خونه، خونه‌ی هیوک نیست و دونگهه رسماً صاحب خونه‌اس:|😂 چیزی مونده از هیوک که توش فضولی نکرده باشه و سرک نکشیده باشه؟😂 

هیوک متین و مهربون هم که نه تنها از فضولی‌هاش اذیت نمی‌شه بلکه لذت هم می‌بره*-* تازه دونگهه رو تو فضولی کردن‌هاش راهنمایی و تشویق هم می‌کنه

خب پس همون طور که هیوک قبلاً هم گفته بود که این قدر پول داره که نمی‌دونه باهاشون چی کار کنه، پدر و مادرش براش ثروت زیادی به جا گذاشتن. لباس‌های هیوک چه قدر خوشگل می‌تونن باشن آخه؟ من هم دلم می‌خواد مثل دونگهه تو کمد لباس‌های دوست داشتنی هیوک فضولی کنم^-^

درباره‌ی سؤال بی‌شرمانه و در عین حال کیوتی که دونگهه‌ پرسید، راستش از زمانی که تو داستان به قدرت و موهبت هیوک در رابطه با از بین بردن درد پی بردم، من هم همین سؤال دونگهه برام پیش اومده بود و کنجکاو شده بودم! برای همین من هم اگه جی دونگهه بودم این سؤال رو می‌‌پرسیدم البته اگه از خجالت آب نمی‌شدم.

می‌خوام بهت بگم چه‌ قدر هوشمندانه نوشتی! می‌دونی برام خیلی جالبه که از چند قسمت قبل که این سؤال برای منِ خواننده پیش اومده بود حالا شخصیتی که تو خودِ داستان قرار داره این سؤال رو به زبون آورد! یعنی... چه جوری بگم... منظورم اینه که من خواننده سؤالاتی تو ذهنم ایجاد می‌شه که برای شخصیت داستان هم ایجاد می‌شه و به نظر من این هوشمندانه بودن نوشته‌هات رو می‌رسونه!

تعامل دونگهه با توله گرگ‌ها و گرگ مادر خیلی شیرین و دل ضعفه آوره^~^ دونگهه براشون اسم گذاشت🥺

سیلور و لایتر و مارشمالو*-* و لونار :))) چه قدر دوست داشتنیه که نه تنها ترسش و اون خاطره‌ی بد از ذهنش رفته بلکه حالا با این گرگ‌های کوچولو و لونار رفیق شدن^-^

گوشه‌ی نقاشی روی گچ دستش نوشت (آقای ماه این رو کشیده) *-*

نتوانست خزیدن دستش را به سمت صورت دونگهه کنترل کند... لپش را با حرکت آرامی کشید و بلافاصله جای کشیدنش را نوازش داد...

خب مگه می‌شه دربرابر این دونگهه‌ی معصوم و کیوتی که یه ریز پشت سر هم حرف‌هاش رو‌ می‌زنه مقاومت کرد و لپش رو نکشید؟ :) اصلاً باید گرفت و ‌چلوندش این شیرین عسل رو*—*

"مهم نیس... حتی اگه لونار نفهمه، یه نفر دیگه واسه شنیدنشون اینجا هست"

و اون یه نفر مهمون عزیز هیوکه :)

هاله‌‌ای عجیب، آبی و درخشان، به شکل نیم کره، کوچک و فقط به اندازه‌ای که روی سر دونگهه و هیوک را بپوشاند و مانع ریختن برف و نفوذ سرما بشود دور تا دور خودش و دونگهه به وجود آمده بود...

باز هم یه غریزه‌ی جدید از هیوک و گستردگی ابعاد روحش که خودش هم ازش خبر نداشت و این همین طور کشف هیوک و قابلیت‌هاش رو جالب و جالب‌تر می‌کنه!

دونگهه دونه دونه کارهایی که ماه نمی‌تونه اما هیوک می‌تونه انجام بده رو نام برد :)

+"چشات خیلی قشنگن..."

-"اینطور فکر میکنی؟"

+"فکر نمیکنم... دارم میبینم!"

آره داره می‌بینه، چشم‌های ماهگون هیوک رو می‌بینه :)

ممنون شقایق جانم✨💙

پاسخ:
اصلا مهم نیس محتوی حرفا چقد خجالت آور و بی شرمانه باشه، حرفشو میزنه 😂😂
و خجالتشو هم میکشه 😂😂🤭
هیوک خیلیییی مظلومه آخه. ینی اگه انقد مظلوم نبود دونگهه شاید واقعا روش نمیشد اون سوالو بپرسه 
ولی خب چون جوابش براش مهم بود پرسید 🌝
درست شبیه واقعیت.. هیوک لذت میبره از این که دونگهه لباساشو برداره بپوشه چون اینطوری فکر میکنه که تو انتخاب لباس سلیقه ش خوب بوده :) این هیوک هم همینطور دقیقا.. 
وای خدا توام راجب اون سوال خاکبرسری دونگهه فکر کرده بودی؟ خیلی از خواننده ها گفتن ب ذهن ما هم رسیده🤭
واو.. ممنونم که از این زاویه هم نگاه میکنی بهش و میگی هوشمندانه س:) ♥️
آره دقیقا.. هیوک با یه تیر دو نشون زد. وجود اون گرگا تو نزدیکی کلبه شون هم باعث شد اون خاطره ی تلخ از ذهن دونگهه پاک شه و هم این که دونگهه باهاشون دوست شه که این خودش خیلی لعنتی و دوس داشتنیه.دقیفا همونطور که خودت گفتی. 
قبول داری دونگهه ی این داستان پتانسیل اینو داره که لپش توسط هیوک هی کشیده بشه؟
البته که پتانسیل اینو هم داره که هیوک بگیره لهش کنه 🚶🏻‍♀️
غریزه ی هیوک.. واسه محافظت کردن از دونگهه به طور غیر ارادی بروز داده شد، در حالی ک تمام مدت این قدرتو داشت اما چون نیازی به استفاده ازش نبود تا حالا کشف نشده بود.. 
مگه حقیقت همین نیس.؟ ک چشاش خیلی قشنگن؟ :)
خواهش عزیز دلم 

سلام سلام🌼🌼
خوبین؟
من بعد چند هفته اومدم🙁بلاخره تونستم بیام درمورد این3پارت
آخر حرف بزنممم... خیلی اتفاقا افتاده تو این 3پارت و واقعا نمیشد ازشون گذشت
از این پارت گوگولی و گشت و گذار دونگهه تو کمد لباسای هیوک شروع کنیم ینی شیطونک کل خونه رو زیر و رو کرده و رو همه چی هم احساس مالکیت می‌کنه😂
و هیوکی که موهای دونگهه رو خشک می‌کنه سرمایه تنش رو از بین میبره🥺
دونگهه و گرگ مادر و توله هاش خیلی دوست داشتنی ان *-*  سیلور...لایتر...مارشمالو،توله‌ی کوچولو و پشمالوی خودش و لونار 😍

"نتوانست خزیدن دستش را به سمت صورت دونگهه کنترل کند. لپش را با حرکت آرامی کشید و بلافاصله جای کشیدنش را نوازش داد."  ㅠㅠ منم اگه جای هیوک بودمو دونگهه اونجوری بانمک تند تند وپشت هم حرف می‌زد نمیتونستم خودمو کنترل کنم و لپشو نکشم😭❤️

"مهم نیست... حتی اگه لونار نفهمه، یه نفر دیگه واسه شنیدنشون اینجا هست. " *-*

هیوک بدون اینکه خودش متوجه باشه یه هاله دورشون کشید تا در برابر برف و باد از دونگهه محافظت کنه  ㅠㅠ و دونگهه با تفسیر های متفاوت و قشنگش 🥺

"چشمات خیلی قشنگن"
"اینطور فکر میکنی؟ "
" فکر نمی‌کنم.... دارم می‌بینم"
این جمله ها همینجوری هم خیلی قشنگ و دوست داشتنی بودن و با فهمیدن درمورد 15سال پیش  دوست داشتنی بودنش چند برابر شد😭❤️❤️❤️
با این خواب هیوک دارم امیدوار میشم که همین زودیا هیوک از دونگهه بخواد که نره🥺

خسته نباشید و مرسییی🤍💙

من برم پارت بعدی🏃🏻‍♀️

 

پاسخ:
سلام گل گلی
خوبم تو چطوری عزیزم؟ 
قربونت برم که نمیخوای پارتا رو جا بندازی و براشون کامنت میذاری🙂💞
بله ملاحظه فرمودید که صاحب خونه دونگهه س نه هیوک 🤭
کلی هم کیف میکنه وقتی تو وسایل هیوک میگرده و هر چی دلش میخواد برمیداره 
البته هیوکم اعتراضی نداره 🥺 اونم لذت میبره از این شیطنت‌های دونگهه 🥺
بیا قبول کنیم لپ دونگهه قابلیت اینو داره که هی کشیده بشه مگه نه؟ :) و لذتش چند برابر میشه ک وقتی هیوک اینکارو کنه
چشاشو دوس داره.. یا درواقع بهتره بگیم از همون 15 سالگی چشاشو دوس داشت.. 
سلامت باشی عزیزم💓
🤩🤩🤩

سلم سلم ^____^
بی سر و صدا وایسادن پشت در حموم به همراه سام*
دادن یه تیکه از کیکام به سام*
با دهن پر گوش دادن*
شیطون شیرین عسل داره پوست سفید و خالای آقای ماه‌ُ دید میزنه 🥺✨
ا وا هیوک اومد
گرفتن دست سام*
دوتایی فرار کردن و قایم شدن پشت اپن آشپزخونه*
چش قلبی دید زدن هیوک*
هق 😭
پشت در وایساده گوش میده 👩‍🦯
"کمک میخای؟"
لاحنتیه جنتلمن چقد حواسش بهش هست 🙂💘
"من اگه تورو نداشتم چیکار میکردم... "
و هیوک شنید :)
بای
آقای ماه به خریدن لباس علاقه داره :')
خاطرات ایونفیشال را در ذهنش مرور میکند*
با اینکه پدر مادرش براش ثروت گذاشته بودن خودش کار کردنو شروع کرد و همه چیزایی که داره از درآمد خودشن.. :)
چقدر مردی آخه 😭
لی دونگهه~ دلیل لبخندهای از ته دل آقای ماه 💙
سوالش.. 😂
در ذهن او چه میگذشت* 🌝
باز کردن در جعبه فانتزیام*
دستپاچه شدنشو خب 😂
دادن آب قند دست هیوک*
آرام باش مادر
چلوندن دونگهه*
تو وقتی خودت از خجالت آب میشی چ اصراری داری از اینا سوالا بپرسی خب 😂
تازه دلشم ریخت
خودش نمیدونه چرا 
ولی من ک میدونم 🌝
عررررر موهاشو خشک کرد :')
لمس ملایمش روی گونه دونگهه.. 
اونهیوک شی میتونستی دستشو لمس کنی ولی دلت چیز دیگه ای میخواست :))))
هاخجون رفتن پیک نیک
من و سامم از پشت پنجره نگاشون میکنیم *----*
توله گرگا 😭💗
سیلور و لایتر 😍✨
مارشملو کوشولوعم که میشناسیم 🌝
و شما شاهد چلونده شدن ریحو توسط دونگهه می‌باشید 😂💙✨
(آقای ماه اینو کشیده) 
من مرگ خب 😭✨
لونار 🌝
واسه معذرت خواهیش پرپر شدم
خب مگ میتونه نبخشه 😭
وای وای دوباره شروع کرد وراجی کردن 😂
ریسه رفتن از خنده از پشت پنجره*
کیوت 😂💙
علخغقخخب
هبغمعقفمثفمبمغ
خفننیفنفنینسفنفس
لپشو کشید :)
جاشم نوازش کرد :)
مادر جان 😭💓
دقیقا هر بار پر حرفی میکنه دلم میخاد همینجوری لپشو بکشم 🥺✨
دو قلب عاشق کنار هم.. 
که از عاشق بودن قلب کنارشون بی خبرن :)
چ پیک نیک قشنگی 
چ قاب زیبایی 
ی قالیچه کوچیک
هیوک و دونگهه روبه روی هم
توله گرگا چسبیده به دونگهه و لونار رو پاهای هیوک 
هق 😭💓
هاله‌ی محافظ اطراف خودشون درست کرده *---*
و از این تواناییش خبر نداشت :')
دونگهه درست میگه
هیوک از ماه قدرتمند تره... 
+ چشات خیلی قشنگن.. 
- اینطور فکر میکنی؟
+ فکر نمیکنم.. دارم میبینم! 
هیوک پیش اون روح به عشقش به دونگهه اعتراف کرد :)
چقدر از خود گذشتس... 
لعنتیه فوق العاده 💙✨
شقای من خسته نباشه 💓

پاسخ:
سلام بستنی نازم
مثل همیشه سام حضور پررنگی تو فانتزیا ماهگونیت داره
عچلا 🤭🤭💙
یه ذره لای در حمومو باز میذارم که شما دوتا نگاه کنین 
تعاملاشونو تو حموم =)
بعدش ک هیوک اومد بیرون درو میبندم 
نه واقعا توقع دارین بذارم حموم کردنه ناموس مردمو ببینین؟ 🥴
دیدی دونگهه پرسید من تو رو نداشتم چیکار میکردم؟ 
اون واسه اون موقع بود 
حالا ک رفته باید بگیم دونگهه دوباره این سوالو با خودش تکرار کنه :)
بدون هیوک چیکار کنه باقی زندگیشو؟ 
این دوتا لعنتی فقط باید با هم باشن همین و بس 
خیلی مظلوم نیس هیوک ک ب لباس خریدن علاقه داره 
اونم در حالی که جایی واسه رفتن نداره ک لباسا رو بپوشه؟ :)
فقط یه روستا میره و برمیگرده طفلک.. 
دونگهه 😂😂🤭🔥
اصلا مهم نیس بعد از پرسیدن سؤالش خجالت بکشه یا نه 
اصلا مهم نیس آب بشه بره تو زمین 
باید بپرسه و جواب بگیره 😐🔥
ما هم که بدمون نمیاد مگه نه؟ 🥴
دقیقااااا کیم 
میتونس دستشو لمس کنه عین همیشه ک سرما رو بیرون بکشه و دونگهه گرم شه 
ولی 
این ولی مهمه 
ولی گونه شو لمس کرد
با پشت انگشت اشاره ش... 
خدایا :)) چقد دوسشون دارم
قندم افتاد 
همیشه موقع جواب دادن ب کامنتات قند خودم می‌وفنه 
یکی نیس بگه شقایق لاشی آخه چرا فانتزی میزنی ک قند خودت بیوفته؟ 🚶🏻‍♀️🤭
بله *-* گرگا آشتی شدن با دونگهه *-*
خودش انقد دلش نازکه و حیوونا رو دوس داره ک با وجود اون خاطره ی تلخ لونارو بخشید 
تازه دیگه اون خاطره اصلا تلخ تلقی نمیشه 
حس بدش رفت 
و اینا همش ب لطف هیوکه 
ک این همه توجه داره به دل مهمونش :)
از ماه قدرتمند تره.. خیلی زیاد.. 
جسم انسان و روح ماه.. 
با یک دنیا احساسات شدید 
معلومه ک قوی میشه 
سلامت باشه بستنی من 🤩

سلام قایق مهربونم 

چشم هایت را می بوسم 

می دانم هیچکس 

هیچ گاه در هیچ لحظه ای 

از افرینش ان چه را که من 

در گرگ و میش نگاه تو 

دیدم نخواهم دید 

عاشقانه های این دو تا کم کم داره قلب مون رو پر پر میکنه

اینقدر که ماهه ادم جمله کم می یاره در وصفش چی بگه 

یه ذره هم تو مراقبت ازش کوتاهی نمیکنه یه تیکه از وجود خودش میدونه از هیچی براش کم نمیزاره اخه تو چقدر به فکری من میخوام این مرد از پشت بغل کنم 😍😍😍😭😭😭❤❤

کلوچه نقلی بدجوری خودشو تو قلبش جا کرده هر چی شیطونی کنه اتیش بسوزونه بازم دوست داشتنی تر میشه اما با سوالایی که کردی بچه رو بدجوری غافل گیر کردی یه کم مراعات کن معضب نکن

اما خیلی دل گرم کننده و شیرینه چیزایی که هیچ وقت شاید نمیتونست تجربه کنه یا بببنه اونم با کسی تجربه کنه که تو زندگیش با همه ادمای دوربرش فرق داره وقتی که تو چشماش زل میزنه و از همه ی موهبت هایی که داره دونه به دونه صحبت میکنه 

برای اولین بار اون هاله ی که دور شون گرفت حتی خود هیوک باورش نمیشد تونایی های ناشناخته ای که داشته و خودش ازش خبر نداشت اما به میمنت این عروسک کوچولویی که به زندگیش اومده اشکار شد 

چطور میتونی اسم به این قشنگی برای سگ مادر انتخاب کنی 

افرین به نترس بودنت من هنوزم وقتی بهش نزدیک میشه استرس میگیرم 

دلم براش خون شد چرادفکر میکنه دونگهه نمیتونه پیشش خوشبخت باشه تو که همه چی تمومی هیچکی جز تو نمیتونه اونو درک کنه بهش محبت کنه 😍😍😍😍😭😭😭😭😭😭

بی نهایت رو برای هر قسمت میزاری هزاران بوس تقدیم تو باد👌👏👏👏👏🌹😍😍😍💖

 

 

پاسخ:
سلام هنرمندم
چقد این شعرت خوراک قسمتای عاشقونه ی آینده س*-*
قشنگیش اینه که هنوز مستقیما ابراز عشق و اعتراف نکردن اما همین کارا و رفتارای ریزشون دلمونو برده*-*
منم میخوام وقتی خوابیده برم بالا سرش بشینم نگاش کنم و یکم موهاشو ناز بدم 😭
آره. دونگهه هم با این مدت کمی که اینجاست به اندازه ی یک دنیا خاطره واسه هیوک ساخت و اولین بار هاشو رقم زد 
اوهوم.. هیوک خیلی توانمنده. اما خیلی از توانایی هاش تا الان چون نیاز نبوده بروز داده نشد.مثل این غریزه ای که توی ساختن هاله ی محافظ بهش کمک کرد که از دونگهه در برابر سرما و برف محافظت کنه 
باید یقه شو گرفت گفت لعنتییییی بهش اعتراف کن اونم بهت حس دارهههه😭💔
فدای تو عزیزم 💞💞

سلام سلام 

میشه من این پارت هیچی نگم🥺😅😂اخه هر نظریم بدم از قشنگ بودن این پارت مرگ کم‌میکنه🥺

چقددددد فضا و تعامل هیوک و مهمون وروجکش دلنشین و شیرینه 🤩😍من میرم مرگ شم براشون ❤👋

هیچی دیگه نمیگم فقط بگم مث همیشه عااااااااااالی بود ..دستت درد نکنه شقا جونم😘

بیصبرانه منتظر فرداشب🥺😍

پاسخ:
سلام مهرنوش
تو حرف نزنی هم عزیزی. نگو اینو 🤩 نظرات شما گل بارونه برا وب و من 🦋
خواهش میکنم فداتشم. خوبی از خودته قشنگ 😗😍

وااای وایی

یادم رفت برا خشک کردن موهای دونگهه جون بدم و عر بزنم...

بعدش که هیوک دستشو کشید رو گونش :) واای چقد سافت بود :)

یکیم اونجاش که دونگهه گفت چمات چقد قشنگه.. خدایاااا :)))))

 

پاسخ:
ای جان 😍😍😍😍

سلامم سلاممم*-*

خب قسمتی که با حموم کردن شروع بشه دیگه قسمتیه برا خودش(استیکر عینک دودی :))

وایییی ینی خدا شاهده تا همین قسمت قبل داشتم به این سوال دونگهه فکر میکردم :))

دونگهه مرسی که پرسیدی :)

بمیرم برا هیوک بچم خجالت کشید خب :))) خوبه دونگهه خودش میگه خودشم خجالت میکشه :))

چه اسمای قشنگیم گذاشت برا گرگا کوت*-*

چقد عاشقونه ن و خبر ندارن :) پس کی خبردار میشن؟ :) یا خبر دارن و خودشونو زدن به اون راه؟ :)

و هیوکی که نیروهای دیگه ای داره که حتی خودشم ازشون خبر نداره :) دونگهه راست میگه ماه هیوکه :)

ینی من میمیرمممم برا اون فاصله ی کمشون :))) من جون میدم برا نزدیک بودنشوووون خب :)

لنتیا بگیرین ببوسین همدیگه رو دیگه :)

ینی اونی که هیوک تو خوابش میبینه خودشه یا یکی دیگه س؟ برام سوال شده.

ای کاش دونگه رو نگهداره پیش خودش :) چون دونگهه میمونه...

عالی بود دست گلت درد نکنه *-*

 

پاسخ:
سلام عزیزم *-*
عزیزممم با سیستم کامنت گذاشتی ک اموجب در دسترست نبود؟ 😂
من با ذهنای منحرف شما چ کنم؟ آخه ماشالا فقط سوال تو نبود. اومدم دیدم سوال یک ملت بود🤭
آره.. هم خودش خجالت کشید هم هیوک طفلیو خجالت داد =')
میشه گفت کما بیش میدونن ولی دارن مخفی‌ش میکنن چون جرات یا بهونه برا اعترافش ندارن
هیوک حتی از ماه هم ماه تر و قدرتمندتره و دونگهه تنها کسیه ک اینو فهمید 
به زودی میفهمی درباره ی خوابش 
فدات خواهش میکنم عزیزکم

خب وی سوتی سالُ داد...👩🏻‍🦽🕳️

به روم نیار خواهشا😐😐😂🤦🏻 از مشغله های زندگیه به خدا😂🤦🏻👩🏻‍🦽🕳️

خب البته به قول سامیه فیشی بودنم هم کم تاثیر نداره🚶🏻🚶🏻

 

پاسخ:
خب فک کنم من فیشی ترم
چون اصلا نفمیدم چی بود سوتی 💔

دوست‌داشتنیِ من سلام^^

خوبی؟ 

بذا اول یکم درباره پارت قبل یا همون پونزدهم بگم...

شقایق من شنبه که اپ کردی قبل خواب خوندمش... یکشنبه دوباره قبل خواب... دوشنبه سه‌باره... سه شنبه پارت جدیدُ دانلود کردم ولی قبلش چهارباره پارت پونزده... دیشب ولی متاسفانه کلا نتونستم بخونم چون آش‌ولاش بودم قشنگ... اما امشب که اومدم برا پارت جدید نظر بدم و خواستم یه دور دیگه پارت شونزدهُ بخونم ولی پنج‌باره...

و هنوز نمیتونم دربارش بگم 

شقا...

اون... معرکه بود!!! جاست همین!

کلمه به کلمش... جمله به جملش... پاراگراف به پاراگرافش... صفحه به صفحش...

چطور میشه اصن؟؟! دلم میخواد هرشب قبل خواب بخونمش... حتی احساسمو بین اموجی‌ها هم پیدا نمیکنم!!

چطوریاست؟؟؟ 

ولی این پارت🙃

مرگ بود ولی نه به اندازه پارت قبل!

نه به اندازه پارتی که زیباترین فانتزیم توش به حقیقت پیوست! ینی چیزی زیباتر از بسته شدن موهای دونگهه توسط هیوک میشه؟!

دونگهه خیلی بی‌پرواعه... ینی خجالت می‌کشه ها ولی بازم حرفاشو با بی‌پروایی و پررویی تمام میزنه... یه گستاخی خاصی داره که اصن آدم توش میمونه که چجوری این گستاخی رو بیان کنه😅 خیلی راحت از لاس زدن و سکس حرف میزنه و مستقیم و غیر مستقیم حسادت میکنه ول هیوک در همین حد ساده و معصوم و بی‌ریاست🙂 آدم تو حجم سادگیش میمونه

البته من یه حسی بهم میگه که وقتی ایونهه‌طور به هم نزدیک بشن، ممکنه هیوک اون روی بی‌پروا خودشو تازه نشون بده😂 چون همین الانشم کم با متانت خاص خودش سر به سر دونگهه نمی‌ذاره🚶🏻

به شخصه به یکی از این خاله‌ها نیاز دارم که سلیقمو بدونه و برام چیز میز بخره💔🚶🏻

یه بچه چهار ساله رو با یه پیرزن ول کردن رفتن که چی؟! که چون ماه بهش جون دوباره داده و رنگ چشماش خاصه و اطرافش هوا سردتر از معموله؟؟؟ بعد واسشون ثروت زیاد گذاشتن؟ ثروت کی و کجا برای هیوک سی ساله یه دوست شد؟ یه شنونده شد؟ یه درک کننده شد؟ اصن یه همراه شد؟ هیوک شاید قبلا به خودشون نیاز داشت ولی الان خوووشبختانه نه به خودشون نیاز داره نه ثروتشون

میگما... هیوک کل کل بامزه دونگهه و اون دختربچه رو شنید دیگه؟ اصن اونم نشنیده باشه صددرصد صدای تپش های قلب بالای دونگهه رو شنیده! چرا به رو خودش نمیاره؟ انقد فکر کردن نداره که دلبند من

اولش داشتم به این فکر میکردم که هیوک می‌تونه عمق حقیقی بودن احساسات دونگهه رو بفهمه پس به احساسات خودش شک داره تا اینکه رسیدم به آخر این پارت!

وقتی دونگهه گفت حالا که فعلا خوش بحال من شد به این فکر کردم که دونگهه هیچوقت چنین لباس های مارکی نپوشیده درسته؟! و خوش بحالشه چون هرچی مال هیوکه مال اونم هست😊عرررر😂

ینی من دیگه واقعا بعید میدونم تا آخر ماهگون تحمل کنم... آخرش با این کارای هیوک خونریزی میکنم... خدای من ااااه

البته کارای دونگهه هم کم نداره... ببین تو رو به قرآن چه اسم هایی انتخاب کررررد😩😩عرررر... با این به اونا میگه جغله و اسباب بازی!! پس تو خودت چیی عروسک؟!👩🏻‍🦽🕳️

و من تمام شدم وقتی گفت «لونار» ⁦⁦•‿•

چرا انقد صافت آخه!! دلم گرگ خواست*-* مگه یه گرگ اینجور بغل منو بخواد😐😐😂💔

اااااییییی خوووودووووو🥺🥺🥺 ینی ببین من تا اون قسمتی که هیوک لپ دونگهه رو کشید، دیگه نتونستم خودمو نگه دارم😐 پریدم رو داداش چهار ماهم😂 خیلی نرم و با غیظ لپاشو کشیدم✨ دیگه واقعا تحملش سخت بود🚶🏻😂🤦🏻

اوه کارای جدید... ببین عشق چه کارها که نمیکنه🙂✨ شاید اگه هیوک حالاحالاها خودش تنها بود هرگز و ابدا نمی‌فهمید که توانایی چنین کاری رو داره! چون نیازی نداشته به انجام دادنش! و چون انجام نداده بلد هم نبوده! ولی وجود مهمون چشم قشنگش که خودشم به زیبایی چشماش زبانا اعتراف کرد کاملا داره همه چیو متفاوت میکنه✨

اون سر گفته بودم اگه دونگهه بره خودش هم باید برگرده ولی حالا میبینم که هیوک غیرارادی یه کارایی انجام میده🤔 و اینکه ببین شقایق من دارم خودمو برای رفتن دونگهه آماده میکنم😐😂 اگه نرفتم که چه بهتر! ولی همیشه یه فاصله کوتاه خوبه

و درنهایت عکسهایی که این سری گذاشتی :)))

هاله دور ماه :))) با سامیه که صحبت می‌کردیم یهو گفت که اصن این هاله دور ماه واقعیه و به شقا گفتمو ادامه‌ش... و من تازه یادم افتاد که اررررررره لعنتی واقعیههههه من چطور چیزی که با چشم خودم دیدمو یادم رفته؟؟؟؟؟؟؟ من هاله دور ماهو دیدم ازش عکس گرفتم ولی به کلی فراموشش کردم💔🤧اااااه این عالیه🤧 تو معرکه ای🤧 فایتینگ💪🏼🤧 اند لاو یو💙🤧

پاسخ:
سلام قشنگم
خوبم من خوبی تو؟
وای :)
فشارم بخاطر قسمت اول حرفات افتااااد
چقد خوشحالم ک پارت 15 رو انقد دوس داشتی 😭💓
چون گردش داشتن و رفتن تو روستا حسابی ب توام خوش گذشته پس
ولی دیگه نخونیش.. عنش در میاد. بذا حس خوبش بمونه
این پارت میشه گفت وصل شده به پارت بعدی یعنی هفده.. یه چیزایی رو از این پارت باید خوب به خاطر بسپارید و وقتی پارت هفده رو خوندین میفهمین از چی حرف میزنم.
چیزی زیباتر از بسته شدن موهاش توسط هیوک.. شاید بوسه باشه*-*یا یه بغل*-*
آره دونگهه از اون مدل بی پرواهاس که معصومیت و سادگیشو پشت شیطنت و گستاخی هاش قایم میکنه. خوب میدونی از چی حرف میزنم چون تا الان شخصیت دونگهه رو شناختی. حرف خودشم میزنه ولی بعد ب طرز کیوتی خجالت میکشه که این بازم به همون سادگی‌ و معصومیت کیوتش برمیگرده
آره اونایی ک ساکت و سر ب زیرن دیگه موقع ابراز عشق بی پروا و جسور میشن
ثروت چه فایده داره وقتی محبت و بودن خودشونو ازش دریغ کردن و گذاشتن تنها بزرگ شه و نفهمه والدین داشتن یعنی چی؟ تنها بزرگ شه و موهبت خودشو محدودیت و عامل تنهاییش بدونه.
اصلا اون ثروت به درد خورد؟ هیوک حتی ازش استفاده هم نمیکنه.
خودش رو پای خودش وایستاده و الان دونگهه ای اومده تو زندگیش که قراره این تنهایی 30 سال رو با کلی عشق و عاطفه جبران کنه. 
وای دلم رفت براشون 😭چرا منو مجبور میکنی این حرفا رو بزنم بعد خودم فشارم بیوفته؟ 😭
 تقصیر خودته ک انقد کامنتای قشنگ میذاری😍
کل کلای دونگهه با دختربچه. تو فکر کن ک شنید و به روی خودش نیاورد. هیوک یکم بی جرأته توی عشق. چون خودشو در حد دونگهه نمیبینه. یادته تو این پارت تو خوابش به روحه چی میگفت؟ دقیقا همون حرفا.
والا.. خودش مارشمالوعه بعد اسم گرگه رو هم میذاره مارشمالو 🤧
دونگهه ی این داستان خیلی قابلیت اینو داره که لپش توسط هیوک کشیده بشه.نه؟ منم کم نذاشتم 😎
آره از روی غریزه اون هاله رو ساخت که از دونگهه محافظت کنه 
ایول میبینم خواننده ی قانعی هستی به فراز و نشیب های لازم تو داستان. بعضی جدایی ها هم لازمه حالا چ کوتاه باشه چ بلند 
آره راستش خودمم نمیدونستم واقعیه. رفتیم نشستیم راجبش با بچه ها بحث کردیم و عکس دیدیم و فهمیدیم واقعیه :) بهش میگن lunar halo. و من پودر
توام معرکه لاو😭💓 لاو یو تو🤩

"کمک میخوای؟"

"الان اگه من نمیشناختمت، فکر میکردم داری باهام لاس میزنی"

 

"من اگه تو رو نداشتم چیکار میکردم..."

 

"من سالادا رو درست میکنم"

"اگه دستتو نمیبری باشه"

 

"اسماتون باید به هیوک ربط داشته باشه!"

 

"میدونم نمیتونم با این چیزا بودنمو اینجا و زحمتایی که بهت دادمو جبران کنم ولی خب.. فعلا همینقدر ازم برمیاد"

"مهمونا قرار نیس واسه صاحب خونه چیزیو جبران کنن.. هیچیو دونگهه!"

 

"مهم نیس... حتی اگه لونار نفهمه، یه نفر دیگه واسه شنیدنشون اینجا هست"

 

"چشمات خیلی قشنگن.."

"اینطور فکر میکنی؟"

"فکر نمیکنم... دارم میبینم!"

 

*اما باز هم این تفاوت عجیب و دوست داشتنی اش با هر آدم عادی دیگری، ته دل دونگهه را قلقلک میداد...*

 

*حواسش را به دست راستش داد و با دقت اینچ به اینچ نقاشی روی گچ را وارسی کرد تا رطوبتی روی آن نمانده باشد...*

 

*و هنوز حرف در دهانش بود که با کشیده شدن انگشت اشاره‌ی هیوک روی گونه اش ناخواسته حرفش قطع و ساکت شد*

 

*کلبه‌ی چوبی کوهستانی مدتی بود که رنگ سکوت به خودش ندیده بود..

به خاطر جو بین 'هیوک' و 'دونگهه'!

به خاطر گرمای شدت یافته‌ی بین قلب های دو آدم با یک دنیا تفاوت و از دنیاهای متفاوت که سقف بالای سرشان باعث شده بود به مشترک ترین احساس دنیا مسلط شوند...*

 

*بزرگترین دلیل متوقف کردن پر حرفی هایش خنده‌ی ناگهانی هیوک بود..*

 

*نتوانست خزیدن دستش را به سمت صورت دونگهه کنترل کند... لپش را با حرکت آرامی کشید و بلافاصله جای کشیدنش را نوازش داد..*

 

*آنقدر نزدیک که موقع حرف زدن، هیوک عطر وانیل دهانش را حس میکرد و خودش هم بوی مهتاب هیوک را...*

 

(آقای ماه اینو کشیده)

 

مشخصه به زور جلوی خودمو گرفتم تا بیشتر از این دیالوگ و متن ننویسم؟!🤔

آقا نمیشه خب😭 من با کلمه به کلمه‌ی این پارتا دارم جون میدم از بس که شیرین و قشنگن😭🤧

تازه واقعا خیلی هم عادت کردم به نوشتنشون😍

انقدر عادت کردم که یکی دو روز پیش داشتم هم نفس میخوندم بعد ناخودآگاه توی ذهنم دیالوگ و متنو حفظ میکردم🤦🏻‍♀😂

تازه سر قسمت قبلی هم چون چیزی ننوشتم همش احساس میکردم یه چیزی کمه😅

 

خب دیگه بریم سر داستان😃😍

از اونجایی که زیادی عاشق لونار و سیلور و لایتر و مارشمالو شدم، اول میخوام از این چهار تا شروع کنم😁

نامردی نیست اون دو تا چهار تا گرگ به این خوشگلی و جذابی و کیوتی دورشون دارن بعد یکیشو نمیدن به من؟!🤔😭🤧

آقا من مارشمالو رو میخوام😭

مارشمالو😍😭😋

مطمئنم مثل خود دونگهه کیوته🤧

تازه لونارم خیلی جذاب و خوشگل و دلبره😍🤧

میره خودشو میچپونه تو بغل دونگهه😭

باور کن یه روز به عمرم مونده باشه میرم یه گرگ رو به سرپرستی قبول میکنم😭😭😭😭

گرگ میخوام😭🤧

 

دونگهه😍

یعنی توی عالم به این بزرگی، آدم از دونگهه کیوت تر وجود نداره🤧

میره فضولی میکنه و کل کمد هیوکو بهم میریزه...

بعد خودش سوال میکنه، خودش خجالت میکشه...

(در اینجا لازم به ذکره که ایشالا بعدا خودت پارتنر آقای ماهت میشی و جواب سوالتو به صورت عملی میگیری😁😈)

تازه همش هم حواسش به نقاشی روی گچ دستش که آقای ماه کشیده هست تا خراب نشه...

بعدش هم همه تلاششو میکنه تا زحمتای هیوکو جبران کنه...

تازه آخرش هم با اون حرفای خوشگل و نازش هم از ما دلبری میکنه هم از آقای ماهش و باعث میشه دلمون بخواد بچلونیمش😍😋😭🤧

یه تشکر ویژه هم میکنیم از هیوک خان که تحمل نکرد و لپ این موجود کیوت و خوردنی رو کشید😍😭🤧

اگه گازشم میگرفت که دیگه نور علی نور میشد ولی خب.. ایشالا بعدا منتظر این اتفاق هستیم😁

 

و هیوک...

چقدر هیوک این قسمتا کیوت و بوسیدنیه😭

عاشق اون آرامش و حس خوشگلی ام که توی وجودش جریان داره😭

آخه شما چقدر دلبری آقای ماهی که برای دونگهه نقاشی کشیده😭

خدایا من انقدر دوسش دارم که اصلا نمیدونم چی بگم😭

آخه ببین چقدر به دونگهه توجه میکنه که الان بخاطر اینکه حس ترس دونگهه از بین رفته تو دلش قند آب میشه🤧

تازه مطمئنم اون هاله ای که امشب دورشون به وجود اومد بخاطر این بود که ناخودآگاهش میخواسته از دونگهه مواظبت کنه🤧

تازه چقدر هم مهربونه🤧 حتی به روحی که توی خوابش دیده و اصلا نمیدونه کیه میگه نگران نباش کمکت میکنم😭

دلبر ترین مرد عالم😍😭🤧

 

دلم میخواد از حس بینشون هم بگم..

این حسی که بینشون هست بنظرم عشق نیست چون خب برای عشق و عاشقی یکم زوده..

ولی این حس عمیقی که بینشون به وجود اومده رو به شدت دوست دارم!

حسی که باعث شده انقدر بهم توجه کنن و برای هم مهم باشن!

واقعا واقعا واقعا از ته قلبم خوشحالم که همدیگه رو دیدن و انقدر حسای خوشگل و قشنگی رو دارن کنار هم تجربه میکنن😍😭

 

راجع به خوابای هیوک هم نمیدونم چرا احساس میکنم به دونگهه ربط داره🤔

هرچند یه جورایی مطمئن هم هستم که این احساسم اشتباهه😂😂😂

ولی واقعا حسی که از خواب هاش میگیرم اینه که انگاری یه نفر میخواد به دونگهه کمک کنه یا میخواد از طریق هیوک به دونگهه برسه تا مشکلش حل بشه و در کل احساس میکنم که این خوابای هیوک خیلی به دونگهه ربط داره🤔🤷🏻‍♀

 

در آخر هم...

مثل همیشه! مرسی که انقدر خوشگل برامون مینویسی و خسته نباشی💙🧡

پاسخ:
عزیزم🥺
این همه دیالوگ :)
این همه جمله ی مستقیم از تو فیک..
بله مشخصه شما خودتو کنترل کردی بیشتر ننویسی
و همچنین مشخصه که چقد دفه ی قبل سختت بوده که هیچی ننوشتی
الان جبران دفه ی قبل هم کردی با این نوشتنات :)
انقد خوشحال میشم وقتی میگی عادت کردی ب نوشتن و نوشتن اینا رو دوست داری..
چون میدونم کلی از وقت قشنگتو میگیره نوشتنشون..
و این وقتی ک میذاری برام خیلی با ارزشه واسم💙
بله بله شما جون بخواه
البته مارشمالو خاطرخواه زیاد داره
باید برا گرفتنش تو نوبت وایستی 🤤
لونار به قول هیوک قصدش واقعا معذرت خواهی از دونگهه بود و باهاش آشتی شد بالاخره *-*
آخ منم انقد دلم میخواد
حالا گرگ هم نشد، سگ هاسکی قبوله
هاسکیا هم خیلی لعنتی و دلبرن عاشقشونم

آفرین خوب حرفی زدی 😎
لی دونگهه جان، خودت جواب سوالتو قراره بگیری. گرچه الان کمابیش شفاهی گرفتیش ولی بعدا به طور عملی هم خواهی فهمید بیبی
وقتی انقد معصومه ک سوال میپرسه و خجالت میکشه..
وقتی انقد شیطونه ک کمد هیوکو زیر و رو میکنه و شوخی میکنه
وقتی انقد مهربون و با درک و فهمه که قدردان زحمتای این مدت هیوک هست
و میخواد تا جایی ک از دستش برمیاد جبران کنه..
نباید آیا گفت چقد این پسر قشنگه و براش مرد؟
از هیوک هم که نگم دیگه
خودت همه چیو گفتی..
دقیقا به همین صورت عاشق اون مرد لعنتی همه جوره فوق العاده ام..
چیزی از ماه کم نداره ک هیچ..
ب قول دونگهه برتر و قدرتمندتر و قشنگ تر هم هست..
آره احساس عمیقی نسبت به هم دارن
اما چون مستقیما بیانش نکردن یا با کلنجار سعی میکنن اونو نادیده بگیرن زمان میبره تا به اعتراف مستقیم تبدیل شه
آره چرا که نه؟
کی گفته ممکنه به دونگهه ربط نداشته باشه اون رؤیاها؟
حست اشتباه نمیگه عزیزم
فدات عزیزم. مرسی از خودت ک کامنتای قشنگ مینویسی 💙🦋

هلو🤩✋

شقا این چه کاریه داری با ما میکنی؟😐

من هنوز سر حرف شوور کردنم هستم🚶‍♀️

تو نمیگی ما کمبود یه همچین مردی رو تو زندگیمون حس میکنیم؟😭

 

حالا جدا از اینا یه حسی بهم میگه اون روحی که توی رویاش زندانی شده خودشه!

شاید روح واقعی و اصلیه خودش که حالا روح ماه جاش رو گرفته

اون زندان یه محافظه که لمس شدنش توسط هیوک باعث میشه ضعیف یا شکسته بشه و روح ماه از وجودش بیرون بره.... و شاید ماه اینو نمیخواد.

برای همین روح واقعی خودشو زندانی کرده... اون روح با هیوک رشد کرده و بزرگ شده... و لمس شدن گوی باعث میشه ازاد بشه برای همین با لمسش بیدار میشه...چون یه جورایی داره به خودش نزدیک تر میشه

و فکر می‌کنم علتی که اجازه نداره حرف بزنه هم همین باشه... صدای خودش.

شاید به کل اشتباه فکر کرده باشم ولی حسم اینجوری میگه🤷‍♀️

 

و هیوک یه حاله برای محافظت از دونگهه درست کرد🥺 خو من برم جون بدم؟🥺

همینجورب فوق العاده هست تازه بازم داره قدرتای دیگش کشف میشه؟🥺

من چی بگم الان؟ 

دونگهه هم داه به خاطر وجود هیوک و ارامشش اروم میشه. دیگه مثله قبل شیطنت نمیکنه

و هیوکی که هنوز و تا همیشه بهش اجازه میده هر کار دلش میخواد بکنه🥺با ابن تفاوت که حالا دونگهه میدونه اینکه هیوک آزادش میزاره به خاطر بی مسولیتیش نسبت به مهمونش نیست بلکه از مهربونیه زیادش نسبت به مهمونشه که میزاره هر کاری دلش خواست انجام بده🥺

من با جوونه ی عشقی که داره بینشون میزنه چه کنم🥺💔

تو پارت قبل هیوک به خاطر شنیدن معنای گل مهتاب دلش لرزید.. برای چیزی که شاید دونگهه هم ازش با خبر نیست... 

 

وقتی دونگهه تو صورتش خم شد و بهش گفت چشماش قشنگه.... چقدر دلم میخواست این جمله رو به هیوک بگه چون میدونم چقدر چشماش وقتز رنگه مهتابه رو دوست داره و همیشه دنبال اون رنگ نقره ای چشماش توی شب میگرده🥺

وقتی هیوک از شوک تعریفای دونگهه فقط اسمشو صدا کرد🥺جای دونگهه من لرز گرفتم از این صدا کردنش🥺

وقتی دونگهه اسم گرگ مادرو گذاشت لونار به خاطر هیوک🥺

و همینطور اسم توله هاشو🥺💔

وقتی تو نگاه هم محو شدن (و چقدر اون لحظه دلم میخواست برم سراشونو بچسوبم بهم بگم لامصبا هی زل نزنید به هم دلم رفت براتون کارتونو بکنید😂✋) 

 

میخواستم برای کامنت این پارت یه عر خالی بزارم چون واقعا مخم خالی شده بود🚶‍♀️

ولی دوباره نشستم کلی نوشتم😂✋

بی صبرانه منتظر شنبه می باشیم🥺

میشه پرواز کنیم تا شنبه؟ 🥺

چرا انقدر فاصله روزا کش میادددد😭

میخوام انقدر ماهگون بخونم که نبود یه ادم مثل هیوک یا دونگهه تو زندگیم حس نکنم😭😭😭😭💔💔💔

 

پاسخ:
هلو بیب
میبینم که هیوک ماهگون همچنان داره توقعاتتو از شوهر آینده بالا میبره 
دختر مگه من نگفتم مقایسه نکن؟ 🤧

روح هیوک وقتی که نوزاد بود مُرد، همونطور که خودش به دونگهه توضیح داد 
ولی خب اینکه تو عالم رویا بیاد به سراغش امکانش هست. 
ولی تئوری هایی که توضیح دادی خیلی قشنگ بودن مشخصه که چقدر فکر کردی. حتی اگه درست نباشن بسی لذت بردم. 
تازه قشنگی ماجرا اینه که اون هاله رو ناخودآگاه و از روی غریزه درست کرد 
چون میخواست از دونگهه محافظت کنه در برابر برف و باد و سرما.. حتی خودشم نمیدونس این توانایی رو داره. 
دقت کردی دونگهه هم داره یه تغییرات ریزی تو وجودش ایجاد میشه؟ :)
دونگهه هم آروم تر شده 
همونطور که هیوک پرحرف تر شده و از پوسته ی تنهایی خودش بیرون اومده
جوونه ی عشقی ک ازش حرف میزنی دیگه داره ریشه میزنه :) چه جورم...
نه دونگهه هنوز علت رویش گلای مهتاب رو نمیدونه. 
تعریف دونگهه از چشاش و از حرفایی ک راجع به قدرت و موهبتش میزد اونقدر هیوک رو احساساتی کرد که هیوک فقط صداش زد و هیچ جوابی برا گفتن نداشت.. 
آره اون لحظه همه دلشون بوس میخواست 😂🤭

مررررسی عزیز دلم ک میخونیش و پر حرفی میکنی 
و همینطور منتظر روزای اپی🥺
این دو روز آپ یه بدی ای هم داره و اون اینه ک خیلی زود داره تموم میشه 🚶🏻‍♀️💔

سلام

هیوکی همه جوره داره میگه من عاشقتم آخ چه گرگای ملوسی آشتی آشتی

روح ماه یا روح دونگه به نظر هر دو هستن

😍😋😋😍😘

پاسخ:
سلام
بالاخره با گرگ مادر آشتی شد بله🤩

سلاااام شقایق عزیزم^^

بالاخرههه اولین نظرم تو وب...

این مراقبتا و توجه های هیوک منو میکشع..حمومو براش چه بادقت آماده میکنه حتی حواسش از پشت درم بهش هستش

مستر ماه ریچ خوش لباس و باسلیقههه😭😍

وای چه سوال خوبی پرسید اتفاقا سوال منم بود😁عاشق این برونگراییای دونگهه ام قشنگ رها میکنه ذهنشو از دغدغه های فکریش مهمم نیست که بعدش خجالت میکشه یا هرچی😂

اسمایی که انتخاب کرد یه جوری که ربط به هیوک داشته باشن و اون مارشمالووو**

وقتی به هیوک گفت یکی هست اینجا که حرفاتو میشنوه:)))وجود دونگهه و حرفایی که میزنه و دلگرمیاش واسه هیوک چقد باارزشه..میتونم اون لبخندای از ته قلبشو تصور کنم اینکه چقد دلگرمه این مدت که دونگهه پیششه و این دلگرمیو دونگهه با زبون خودش گفت

عجب تصویر رویایی و محشری..وسط برف با گرگ و توله هاش روی زمین زیر هاله ی آبی و درخشان توی دنیای رویایی و دوست داشتنی خودشون خیره به چشمای همدیگه تو اون فاصله تصورش کردم و جمله ای که به ذهنم اومدو دونگه بلافاصله گفت:چشمات خیلی قشنگن:))

حق با دونگهه اس..هیوک یه موهبتیه که هنوز خیلی از قابلیتا وشگفتیاش کشف نشده..ترکیب روح ماه و احساسات انسانی..یه دنیا رمز و راز و شگفتی با خودش داره

ینی این روح خود هیوک ممکنه باشه?

حرفای خوبی به هیوک زد و کاش عمل کنه بهش هیوک ولی خود اون روح چرا سردرگمه?خیلی کنجکاوممم

خیلی قشنگ و رویایی و عشق بود:))خسته نباشی شقایق جونم عالی بوددد💙💞

پاسخ:
سلام عزیزم
ای جانم 🥺🥺🥺💓مفتخرم 
نشسته لبه ی وان با دقت که آب رو گرم کنه براش. آیا نباید براش مرد؟ 😭
آره مهم اینه سوالشو میپرسه و جوابشم میگیره دیگه خجالتش هیچ🤤
دونگهه با توجهاتی که به هیوک نشون میده بارها هیوکو دلگرم کرده و حتی اینبار مستقیم بهش گفت که من اینجا هستم تا بشنوم حرفاتو :) هیوک عمیقا از بودن دونگهه خوشحال و دلگرمه. داره مزه ی خوشبختی رو واقعا زیر زبونش حس میکنه. 
اوهوم هیوک خیلی قدرتمنده. اما اینو خودشم نمیدونه. ولی دونگهه ای که بیش از حد بهش توجه نشون میده اینو فهمید و به زبون آورد.. 
روحی که داره هیوک رو راهنمایی میکنه اما از ماهیت خودش خبر نداره.. به زودی قراره بفهمین 
سلامت باشی عزیز دلم 💙

شقایق عزیزم سلام. اول از همه ببخشید که من یه هفته در میون دوتا قسمتا رو با هم میخونم. آخه یه هفته در میون شنبه ها از صبح تا شب کلاس دارم. ولی اینم واسم لطف خاص خودش رو داره. بگذریم.... وای که چقدر من برای هر دو قسمت مردم و زنده شدم. دونگهه هنوز هیچی نشده رو هیوک غیرت داره در حد لالیگا. با اینکه کامل مشخص نکرده بودی هیوک حرفای دونگهه به اون دختر کوچولو شنید یانه ولی خوب ما فرض رو بر این میذاریم که حتما شنیده :)) و حتما کیلو کیلو قند هم تو دلش آب شده :))) این دید زدنای یواشکی هیوک ( حالا چه تو فیک چه تو واقعیت) همیشه دل منو بدجور میلرزونه. خدای من نشسته بود پشت سرش تو مغازه و حسابی حواسش بهش بود. یا اون قسمتایی که کولش میکرد... وای خدا اگر بخوام قسمتای شیرین عسلیش رو بنویسم که باید همه این دو تا قسمت رو اینجا کپی کنم که. میگما این دونگهه شیطون منحرف خیلی باحاله ها. هیوکم کم کم به راه میاره :))) همش یه چیزی این میگه دل اونو میلرزونه یه کاری اون میکنه دل اینو میلرزونه. مسابقه گذاشتن تو دلبری کردن با هم گمونم. اونجاش که زیر حباب نشسته بودن و کم کم داشتن میرفتن تو حلق هم، قبلم داشت میومد تو دهنم. هی میگفتم یه کوچولو بر جلوتر.. یه ذره بیشتر... یاد اون مومنت تو ژاپنشون افتادم که هیوک از اون ور میز اشاره کرد دونگهه رفت جلو سرشو چرخوند. آدم دلش میخواست دست بذاره پشت سر دوتاشون و لباشون رو بچسبونه بهم. اینجا هم دقیقا همون حس رو داشتم. حیف که تموم شد این صحنه وگرنه یهو دست من ظاهر میشد کم کم :)))))) و گریز با حالی زدی یهو دوباره به خواب هیوک. من که میگم این روح خود هیوکه. آخه انگار کلافگیاش و سرگردون بودنش مثل هیوکه. میخواد هیوک واقعی رو با راهنماییاش به آرامش برسونه. شایدم نباشه نمیدونم ولی خیلی روح خوبیه و داره نصیحتای خیلی خوبی به هیوک میکنه :))) دستش درد نکنه که هیوک رو هل میده سمت نگه داشتن دونگه :)) دست شقایق جونمم درد نکنه که اینقدر دلبرانه برامون مینویسه. خسته نباشی عزیزم. یه بوس گنده اندازه عشق ایونهه به هم رو لپات از طرف من :)) 

پاسخ:
سلام نگار جان. این چه حرفیه. همین که میای برام نظر مینویسی برام یه دنیاس. اونم با وجود همه ی مشغله هات. خیلیم ازت ممنونم پس دیگه نبینم اینو بگیا.
بله اینکه دونگهه خیلی جدی جدی با یه بچه شوخی میکنه تریپ شخصیتیش توی عشق رو نشون میده. اینکه خودخواه و لجبازه و از این آدماییه سر عشقشون حسادت ب خرج میدن و طرف رو فقط واسه خودشون میخوان:) همین توجه های ریزشون به هم کلی ته دلمونو میلرزونه و شیرینه مگه غیر از اینه؟
آخ آره اونجا فقط یه بوسه کم بود TT ولی ب من اعتماد کن میذارم برای یه وقت بهترش :) یکم دیگه راجع به روحه میفهمین.
دست نگار خواننده ی عزیزم هم درد نکنه که انقد کامنتای قشنگی برا من مینویسه. سلامت باشی. مراقب خودت باش *بغل کردنت*

🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺

من اینجوری بودم در تمام مدت

اقاااا اون روحه چقد با فَمه ازش خوشم اومد(یکی از اینا لدفا) ولی مثن نکنه🤔 خود روح ماه تو بدن هیوک باشه🙄 دارن با هم ارتباط میشن.... داشتم فک میکردم مثن اگ همون روح هیوک باشه بعد مورد نجات قرار میشه بعد هوشت میره پیش ماه بعد هیوک ادم معمولی میشه بعد داشتم فک میکردم از سرما یخ نشن اون بالا😐بعد یهو بهمن بیاد😂 کککککک توهم میزنم دیگه

اصن شاید یه روح کمبود محبتیه🙄 بعد روح بدی میشه هیوک و محبور میکنه دونگهه نگه داره، نو نو نو هیوک مهربون بودن، روحه هم مهربون بمون چشمو گرفتی🤧

اصن به من چه مگه من فوضولم تو مساعل شخصی هیوک و یه روح دخالت کنم😌

عایییییی این و نگفتممممم چقد هیوک نمکهههه نیروش تحت تاثیر علاقشه اوخودا ملوس میخواد ار دونگهه اس مواظبت بشه * جییییییییغ زنان محو می‌شود *

خسته نباشی موچ موچ

*خدایا زود شنبه بشه *

پاسخ:
یا خدا
اینا چیه که میگی؟ 😂😂
ببین به کجاها فکر کردی😂😂😂
یکم دیگه تحمل کن تا دو سه قسمت دیگه میفهمی همه چیو 
سلامت باشی عزیزم 🤩🤩💙

سلام شقا جون عزیز
خوبی عزیز دل امیدوارم که حالت خیلی خوب باشه
شقا طبق معمول از اول فایل شروع به ضعف انداختن ما بندگان معصوم با توصیفت از دلبری جات هایی که هیچ کدوممون تاب مقابله با فکر کردنش رو نداریم شروع کردی هیوک ...موهاش..خال .... شونه و بوی مهتاب و دونگهه ایی که سرتاپا چشم شده و به ماهگون زیبا داره مینگره :)
 هیوک هم چه عاشقانه حواسش به تک تک جزئیات حموم کردن دونگهه هست حتی پشت در واستاد و بهش پیشنهاد کمک داد اما امان از وقتی که دونگهه کانال عوض میکنه و.... 😂😂😂
چیزی که اینجا خیلی نظرم رو جلب کرد این بود که هیوک با گفتن جرف راجع به لاس ناراحت نشد بلکه با گرمی با دونگهه صحبت کرد حتی به نوعی غیر مستقیم به دونگهه گفت که تو زندگی من فقط تویی  ..هیچ بقیه ایی وجود نداره دونگهه ... چون دونگهه قبلش خیلی به دختر بچه حسودیش شده بود و هیوک متوجه این حس دونگهه شده بود هیوک میخواست خیال دونگهه رو از این بابت راحت کنه چقدر زیباااا
کلا در کل این قسمت هم هیوک چه منطوق چه مفهوم حرفاش دراین خلاصه میشد که دونگهه تو فقط تو زندگیمی من بدون تو تنها ترین ادم دنیام
من فکر میکنم اونجا که دونگهه گف اگه نداشتمت چیکار میکردم و هیوک گف برم شام درست کنم و به مکالمه ادامه نداد علتش این بود که چیزی در وجود هیوک در تلاطم افتاد که نتونست خودش رو کنترل کنه حسی ب نام عشق ..حتی وقتی دونگهه خواست لباس بپوشه خودش رو مشغول کار خودش کرد خیلی باحیاس و نجیب
دونگهه تجسس گر دیگه جلوی هیوک به تجسسش ادامه میده و چقدر این پلان دوست داشتنی بود هیوک چه عاشقانه قانون هرچی مال تومال منم هست رو رعایت میکنه و راهنمایش میکنه که لباس مناسبی رو برداره هیوک خیلی جذاب و خوش سلیقه س
دونگهه در ضمیرناخوداگاه و خوداگاهش راجع به چ چیز هایی فکر کرده اما سوالش مبنی بر رابطه چند وجه رو در خودش مستتر کرده بود 1)هم دغدغه فکریش 2)هم میخواست مطمئن شه که هیوک با کسی بوده یا نه و 3)هم بروزکشش عاطفی.. هرچقدر دونگهه شیطون بلاس هیوک محجوب به حیاس اما دونگهه با حرفاش به نوعی داره سنگ های حس و علاقه ایی که بوجود اومده رو محکم تر میکنه و بعد از ایجاد عشق در مرحله رسیدن به اعتراف لفظی هستند حتی اگه اگاهی ایی نسبت به این حس و اسمش داشته باشند و یا نه
وقتی که ما ادم ها بدونیم زمان کمی در هر مسئله ایی از زندگی داریم سعی میکنیم ازش نهایت استفاده رو ببریم هیوک هم از هر ثانیه و دیقه زندگی با همنفس روزاش نهایت لذت و بهره رو میبره و با وجود حرفای دونگهه موهاش رو خشک کرد و شیرینی اون وقتی که انگشتش رو روی گونه دونگهه گذاشت دوچندان شد میخواست لمسش کنه
دونگهه چه اسم های قشنگی رو برای گرگ ها انتخاب کرد بلاخره دونگهه با گرگ اشتی کرد اخ جان
حیلی دلم برای وقتی که دونگهه از جبران زحمت های هیوک حرف زد چشام اشکی شد اما مهم اینه جفتشون قلب هاشون بهم گره خورده و نا گسستنی ترین و کور ترین گره هست
شقا رفتن رو برف ها در دل شب اون هم زمانی ک برف در حال بارش بود شیر چای خوردن واو قلبم به تپش اومد این فضا اینقدر باعث ارامش روح میشه نمیدونم چه چیزی راجع بهش بگم تا حق مطلب اندکی ادا شه بافاصله کم رو به روی هم نشستن
وای هاله جدیدی که گفته بودی کابوتلب تعلتنتببل شقا هاله ابی رنگ بود واو مسمبینمبنرنیمم کلا رنگ ابی نماد ایجاد یک رابطه عاشقانه صادقانه هست و مظهر وفاداریه جدا از اینکه رنگ مورد علاقه هیوکه یک نشونه جهت اغاز یک رابطه زیباست
 فکر کردن بهش هم قلبم رو به تپش بیشتر میندازه
شقا ازاینکه دونگهه اینقدر به صراحت حرف هاش رو بیان میکنه ذوق زده هستم وقتی سرشو برد جلو و اون حرف های قشنگ رو زد از تصورش حالم دگرگون شد ضعف زدم دوز عاشقانه های ماهگون خیلی بالا هست و من بی جنبه ترین
برای این تیکه ابتدای اهنگ تو یو تومارو ایونهه تو ذهنم پلی شد
چشات خیلی قشنگن ...این سه تا کلمه ست اما یه دنیا ابراز علاقه در خودش گنجونده قلبم زیر رو رو شد اینکه اولین هاشون رو باهم تجربه میکنن قشنگه
کرک و پری برام نموند هیچی برام نموند
شقااا اون ادم تو اون شیشه ینی ی روح ثالثه؟ نه هیوکه نه دونگهه
شایدم روح ماهه
وااااییییی هیوک حسش رو به نوعی به دونگهه تو خوابش اعتراف کرد دوست داره بمونه اما منتها به قول پابلو نرودا دونگهه رو ازاد میخواد نه محبوس
وقتی انسان عاشق میشه خود دوست داشتن یک نوع حیات تازه س منتها با این تفاوت که اون فرد تو وجود انسان ریشه داره   خودمم نمیفهمم چی دارم میگم از شدت ذوق 😶😶😶😶😶
هیوک جان دونگهه کلی وایب سمتت فرستاد پسرم دونگهه حتی به فرای رابطه هم پیش رفته پس از تو حرکت از دونگهه برکت
اون قسمت دونگهه به هیوک گف دوست داره بمونه و به نوعی به حس پنهان درونیش اعتراف کرد و این قسمت هیوک به طرز واضع ابراز کرد
 ستیتیتیت قلبم از حجم این همه عاشقانهههه ذوب شده میمببنیمی

شقا خیلی دوسش داشتم مرسی از تو بابت خلق جدید عاشقانه ایی جذاب و روح پرور
بوس بهت😘
 

پاسخ:
سلام دردونه ناز
حالت چطوره قشنگم؟
آیا برای اون هیوک نباید مرد؟ TT هیکلش از پشت کلا مکش مرگه.. پس کله ش و اون گردن سفیدش و خالایی ک همه جای تنش هستن.. حالا تصور کن دونگهه از اون فاصله ی تک قدمی داشت اینا رو همزمان با نفس کشیدن بوی تنش میدید TT
آره بابا. حتی دفه های پیشم از شوخی ها و حرفای تند دونگهه ناراحت نمیشد. کلی هم لذت میبره چون واقعا میدونه نیت دونگهه شوخی و سر به سر گذاشتنه.
به چ جزئیات قشنگی توجه میکنی :) آره پسرمون انقد با حیاس با اینکه دونگهه دور بود و حواسش به لباس پوشیدن بود ولی خودشو مشغول می‌کرد که نگا نکنه. فقط یه لحظه که دونگهه اون سواله رو پرسید برگشت نگا کرد و همون موقم نفسش رف '-'
آره دقیقا. نه تنها از این تجسسای دونگهه کلافه نمیشه بلکه راهنماییش هم میکنه که چی بپوش چون بازم از این کار لذت میبره
اجازه میدی قربون گزینه بندیت برم؟ *-* فکر کن این سوال چیزی بوده که یهو به ذهن دونگهه نرسیده که از دهنش بپره. روش فکر کرده و بعد بیانش کرده. گرچه خودشم از خجالت قرمز شد ولی وقتی جواب هیوکو شنید به قول خودت انگار خیالش راحت شد به دلیلی که خودشم نمیدونس چرا.. مگه راجع به احساسش به هیوک با خودش روراست بوده یا مگه به مرحله ی اعتراف رسیدن ک به اونجاها هم فکر کرده؟ نه! فقط غیرمستقیم دارن احساسشونو ب همدیگه بروز میدن و باید تلنگر بخورن که تبدیل به اعتراف مستقیم بشه.
هیوکه هم نفس بخاری انسانی بود هیوک ماهگون سشوار انسانی🤭تازشم.. هیوک میتونس دستشو یا یه جای دیگه شو لمس کنه تا سرما رو از تنش بیرون بکشه.. ولی گونه شو لمس کرد:) گرچه سطحی بود ولی خب...
ب قول هیوک مهمون قرار نیس چیزیو جبران کنه ولی خب دونگهه تلاش خودشو میکنه حداقل کاری از دستش برمیاد رو انجام بده و همینا برا هیوک تبدیل به خاطره میشه..
ای جانممم دوس داشتی صحنه ی تو برفا رو *-* آفرین آره. رنگ هاله جدید بود. و هاله وابسته به روح هیوکه پس ارتباط مستقیم با احساس ناخوداگاهش داشته، هم تو به وجود اومدنش و هم رنگش. خیلی مهمه.
چشات خیلی قشنگن شاید یه جمله ی ساده ی سه کلمه ای باشه. اما هیوک چهار ساله ای که فقط تعریف ترسیدن از چشاشو میشنید از انسان های دور و برش این براش موندگار شد و حالا از یکی دیگه داره میشنوه چشاش قشنگن. پس این خیلی براش خاص میشه.
دیدی علاقه شو توی عالم خواب به اون روح اعتراف کرد؟ :) یکم دیگه منتظر بمون میفهمی چی به چیه
بوسیدن لپات. بیشتر مراقب خودت باش💞

:)))))))))))))

پاسخ:
🤩💓

سلام شقایق شبت بخیر 💙

این قسمت عالی بوووود :") هممممه ش 

اسم انتخاب کردن دونگهه برای توله ها و اینکه گفت باید به هیوک ربط داشته باشن :)

وقتی رفتن با هم رو برفا نشستن و اون مکالمه شون و جمله ی قشنگه چشمات خیلی قشنگن 

یعنی خدایی هیچکس به اندازه ی دونگهه نمیتونه هیوک و شاد و خوشبخت کنه😭💙 همونطورم که هیوکم دونگهه رو کسی میدونه که بودن باهاش خوشبختش میکنه :) 

و در آخر هنوز هم نفهمیدم اونکه پشت شیشه ست کیه .... ممکنه دونگهه رو بشناسه و هدفش علاوه بر اینکه هیوک بهش کمک کنه ابن باشه که این دو تا متوجه حس بینشون کنه ....

نمیدووووووونم :(((((

پاسخ:
سلام مهسا جان
مررررسیی ک خداروشکر *-*
آره و همشونم ب هیوک ربط داشتن. مخصوصا خود لونار 😍
آره واقعا :) و این تاثیر کاملا متقابله.. هردوشون فقط با وجود بودن همدیگه خوشحال و خوشبختن
اما هیوک تو عالم رویا اعتراف کرد که خودشو زندگیشو در حد دونگهه نمیدونه ک بتونه خوشبختش کنه :)
گرچه کاملااا در اشتباهه😭

اینو یادم رفت بگم
چقدر عکساا قشنگن
ای جووونم

پاسخ:
عاح*-*

دوباااره سلااام

واای واای وااای از دست دونگهه
یعنی سوالش عااالی بود

چرا احساس میکنم این روح ممکنه بخشی از روح خود هیوک باشه؟؟؟
شاید ماه میخواد ی جورایی امتحانش کنه یا هیوک با روح خودش آشنا کنه بعد انسان عادی بشه هیوک
نههه نشه هااا
هیوک چشم قشنگش خوبه

بله بله بله و هیوک خرپول داریم تو این فیک
البته خرپول قانع
نگران نباشه دونگهه میتونه براش کامل خرجشون کنه


واای خدا واای قلبم
بازی با گرگا ، اسم گذاشتن براشون ، لوونار اسم گرگ مادر
من چقدر کیف کردم سر این قسمتش
یعنی خدا خیرت بده
اون تصویری که دوست دارم قبل خواب بهش فکر کنم برام ساختی


خیلی خیلی منتظر قسمت بعد هستم

خیلی خیلی مواظب خودت باش
 

پاسخ:
سلام عزیزممم

چه حسی بهت دست داد وقتی دونگهه اونو پرسید؟ 😂
من ک خودم پرزام ریخت.. 
دیگه فقط یکم صبوری کنین 
به زودی میفهمین راجع به روح عالم رویاهای هیوک 
تا الان اطلاعات زیاد ندادم ک اسپویل نشه 
نه دیگه هیوک روح انسانی خودشو موقع تولد از دست داد 
نگران نباش روح ماه تا ابد باهاش هست 
ای جان *-*
الهی ک خوابای خوب ببینی 
توام مراقب خودت باش بیب 

سلااااام
شبت بخیر

قبل خوندن ی چیزی که خیلی ذهنمو مشغول کرده بگم
وقتی تو کلبه برای همیشه با هم زندگی کنن ، دونگهه چه شغلی میتونه داشته باشه؟؟
یعنی تو نجاری به هیوک کمک میکنه؟
یا کارهای گلخونه؟؟

 

پاسخ:
سلام سارا
شبت بخیر 
چ سوال قشنگی *-* صبر کن خودت بفهمی ولی آره قطعا تو این دوتایی هم ک گفتی کمک میده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی