پاسخ:
سلام عزیزم🤩🌠
فیوریت ریدر من در چ حاله؟ من که خوبم😌
الهی بگردمممم. اصلا یکی از دلایلی که بخاطرش سریع عکسای پریده ی وب رو برگردوندم ذوقای تو بود *-*
آهنگش معرکه س نه؟ هم حس و حال آرومی داره و هم معنیش خیلی به ماهگون میخوره 🚬
جمله ی بعدی که دونگهه تو ذهنش درباره ی هیوک فهمید رو یادته؟ همون دلیلی بود که هیوک اصلا بلد نیس عصبانی شه.
"روح ماه در تن این مرد بود.. پس عجیب نبود که این همه آرام آرام و خونسرد، پاک و بی ریا و بی اندازه ساده و مهربان بود"
این همون دلیله. اما نه صرفا بخاطر روحش.. بخاطر خود دونگهه هم هست که یک آدم منحصر به فرد تو زندگی هیوکه
فکر کن هیوک از موقع تولدش تا این سن تو کوهستان و برف زندگی میکرده اما این اولین باری بود که برف بازی میکرد. اصلا این اولین باریه که یه دوست همسن و سال خودش داره:)
اگه بیشتر از اون دراز میکشید تو برفا یخ میکرد و هربار که حواستو ب لمساشون بدی میفهمی که هیوک فورا سرما رو از تن دونگهه بیرون میکشه.
بیا قبول کنیم اون صدای نفس نفس زدن دونگهه که سکوت کارگاه رو شکسته بود خیلی حس عجیبی میداد :)
آره دقیقا هیوک مورد علاقه هاشو همش داره رو دونگهه پیاده میکنه🤩
منم عاشق آبی ام، که البته الف بودنم دلیل خیلی بزرگیه براش.. وقتی پای رنگ ها در میون باشه اولویتم آبی و طیف رنگای آبی عه 🤩💙
واقعا هم شبیه همونی که گفتیه. حالا عکسشو تو پارت بعد گذاشتم 😍
آخ دقیقا!!!5 ثانیه خیلی کم بنظر میاد اما در واقع خیلیییی زیاده😐😐تو همون موقعیت دونگهه و هیوکو تجسم کنی و تا 5 بشمری میبینی که خیلیم واسه رد و بدل یه نگاه زیاده!
معلومه که میشه.. یه روز گچ دستش باز میشه.. یه روز در حالی که گیتار رو کولشه برمیگرده کوهستان.. و یه روز در حالی که هیوک نشسته روبروش و داره تماشاش میکنه یه آهنگ براش مینوازه و این اولین باری میشه که هیوک صدای گیتار رو از نزدیک میشنوه و به موسیقی گوش میده ~
قربون افکارت برم 🤩 انقد خوشم میاد وقتی یه چیز مبهمی تو داستان هست و براش چندین احتمال در نظر میگیرین و تصوراتتونو میگین *-* الان قضیه فوتبال و تلوزیون هم همچین حسی داشت و در حالی که یه اتفاق خیلیییی قشنگ تر قراره بیوفته *-*
شوخی کردنای هیوکو 🥺🥺 مرتیکه ی مسخره ی دوس داشتنی 🥺با این که بلد نیس ولی بخاطر دونگهه سعی میکنه شوخی کنه و بخندونتش و صدای خنده هاشو بشنوه 🌝
اولش عادته.. بعد به وابستگی میرسه و بعد به دلبستگی..
این چیزیه که ایونهه ی ماهگون به همین ترتیب و با گذروندن کلی اتفاق و رازهایی که هنوز در پیشه بهش میرسن..
دیدی ستاره؟ دونگهه فقط در حد یک جمله فانتزی زد راجع به شمع ها.. اما هیوک خوب اونو به خاطر سپرد و قرار نیس تا بهش تحقق نبخشه بیخیالش شه!و دونگهه راست میگه.. تو این فضا شمع روشن کردن اونقد دلچسب میشه ک حد نداره!
خب دیگه.. اون فانتزیت درباره ی بوسه و این حرفا منو پودر کرد 🚶🏻♀️⚰️
عاشقانه تره تا عادلانه تر؟ چ جمله ی قشنگی :)
آره دقیقا تا روز آخر قراره همینطوری رو زمین کنار هم بخوابن 🤩
متشکرمممم عزیز دلم.. منم دوسِت دارم 🥺
مراقب خودت باش.. هم مراقب سلامتیت هم مراقب مهربونیات *-*
خب مثل همیشه دو قسمت خوندم 😁
هیوک در مورد فوتبال از دونگهه میپرسید فکر کنم یه فکرایی تو سرش داره . میخواد دونگهه رو سوپرایز کنه
چقدر خوبه دونگهه کنارشه و زندگیش رو گرمتر کرده و با کاراش ، دوران زندگی با مادربزرگش رو یاد هیوک نیاد . همین توجه های کوچیک و کیک پختن و دسر درست کردن و ... همین کارای ساده کلی فضای زندگی رو برای هیوک تغییر داده 😊
الهی نقاشی هیوکی رو گچ دست دونگهه ، چه یادگار قشنگیه براش . واقعا هر دوشون با استعدادن
اصلا از تک تک کارای هردوشون دلم ضعف میره . بس که بامزه و مهربونن 😍 اصلا نمیتونم توصیف کنم حسم رو به کارا و محبت هاشون
ای کاش میشد تا ابد و دور از همه و هیاهوی زندگی، کنار هم بمونن و کیف کننتوی کلبه ی ساده اما گرمشون ،با همدیگه
باید دید چی پیش میاد و مویسنده ی گلمون چه فکرایی برای ماهی و ماهمون کرده 😉🤗
خییییلی ممنونم عزیز دلم . واقعا بینظیره داستانت
دوستت دارم خیلی زیاد ❤🌹🤗