My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت چهاردهم

سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۰۰ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت چهاردهم

 

 

سلام همگی*-*

بنده بخاطر تاخیرم پوزش میطلبم..فکر کردن به این که چشم انتظار مونده بودین ناراحتم کرد اما شرایط یکم مساعد نبود و حتی دوست عزیزم بود که اعلامیه رو گذاشت چنل فیک

از همه ی کسایی هم که اومدن پی ویم و ناشناس پیام دادن ممنونم.واقعا ممنون که انقد خوب و مهربون و با درک و فهمید

 

خببببببببب دیگههههه *-*

با این قسمت ویتامین سی ای جبران میکنیم*-*

من این قسمتو به علل خاصی خیلی دوس دارم

که نمیگم چون خودتون بخونین میفهمین..همینجوری مثل همیشه ساده و شیرینه و یه چیزای ریزی داره ابراز میشه^-^

 

بازم براتون آهنگ آوردم

fear of water

 

و مهمتر از همه این ویدئوی قشنگ از فاطمه الف عزیزم که برامون ساخته عر

ببینید ماهگونی بشید TT فاطمه با اجازت من حجمشو با نرم افزار کمتر کردم که بچها راحت تر بتونن دان کنن 

LUNAR 

 

 

حالا شما فکر کنین موهاش بلنده :)

عکس مکش مرگ یافت شده توسط ریحانه *-*

 

عکسایی که سامیه برام فرستاده

خودشون گرفتن از فضای ماهگونی شهرشون *-*

نمای گلخونه هیوک از داخل*-*

 

از گرگ و بچه هاش بعدا باز براتون عکس میذارم

 

الان من چجوری بعده دیدن و گذاشتن این عکس زنده بمونم؟ =|

اصلا به من چه که هیوک تنها و مظلوممون این روزا دلش به نفس کشیدن کنار مهمونش گرم و خوشه؟ بای

DOWNLOAD

نظرات  (۲۵)

خب مثل همیشه دو قسمت خوندم 😁 

هیوک در مورد فوتبال از دونگهه میپرسید فکر کنم یه فکرایی تو سرش داره . میخواد دونگهه رو سوپرایز کنه 

چقدر خوبه دونگهه کنارشه و زندگیش رو گرمتر کرده و با کاراش ، دوران زندگی با مادربزرگش رو یاد هیوک نیاد . همین توجه های کوچیک و کیک پختن و دسر درست کردن و ... همین کارای ساده کلی فضای زندگی رو برای هیوک تغییر داده 😊

الهی نقاشی هیوکی رو گچ دست دونگهه ، چه یادگار قشنگیه براش . واقعا هر دوشون با استعدادن 

اصلا از تک تک کارای هردوشون دلم ضعف میره . بس که بامزه و مهربونن 😍 اصلا نمیتونم توصیف کنم حسم رو به کارا و محبت هاشون 

ای کاش میشد تا ابد و دور از همه و هیاهوی زندگی، کنار هم بمونن و کیف کننتوی کلبه ی ساده اما گرمشون ،با همدیگه 

باید دید چی پیش میاد و مویسنده ی گلمون چه فکرایی برای ماهی و ماهمون کرده 😉🤗

خییییلی ممنونم عزیز دلم . واقعا بینظیره داستانت 

دوستت دارم خیلی زیاد ❤🌹🤗

پاسخ:
نوش جون *-*
آره حتما دلیلی داشت که پرسید 🌝🌝
آره زندگی هیوک تو همین مدت کم بخاطر وجود دونگهه دستخوش تغییرات زیادی میشه. چون تا قبل از این هیوک همچین مهمونی نداشته و تجربه ی زندگی کوتاه مدت کنار یه غریبه رو هم نداشته.. 
بالاخره که این اتفاق میوفته دیر و زودش مهم نیس 🤩
خواهش میکنم نظر لطفته🌷
منم دوسِت دارم 🥺

سلام شقایق عزیزم😍
فیوریت رایتر دوست داشتنیه من چه طوره؟🤩🖊️امیدوارم که حالت عالی باشه و روزای قشنگی رو در حال گذروندن باشی✨💙💓
واااایییی عجب عکسای معرکه اییییییییییی😱😵اصن یکی از اون یکی معرکه تر و مرگ ترررر😱😵اصن من چی بگمممم!😵🪦چی دارم که بگمممم!؟😵🪦
در مورد آهنگی که گذاشتی رسما هیچ حرفی برای زدن ندارم!!!✨نمیدونم که چه طوری باید وصف حالمو موقع خوندن این پارت با این آهنگ بیانش کنم💙✨به شدت فوق العاده بود و به پلی لیست موسیقیای مورد علاقم اضافه شد💙✨✨
معنی و مفهوم این آهنگ با آرامش ملودیش منو دیوونه کرد💙✨💫
And if you're not made for me, why did we fall in love؟
اگه تو واسم ساخته نشدی، پس چرا عاشق هم شدیم؟❤️💙
خب خب میرسیم به این پارت نفس گیر و مرگگگ...😵🤩
هیوک اصن استوره ی آرامشهههههه....😵💙لنتی حتی به خرابکاریای دونگهه هم چیزی نگفت... فقط آروم برفا رو از رو میز کارش ریخت پایین و دوباره مشغول کارش شد... 😵بعدم کارشو نصفه رها کرد که بیاد پیش دونگهه و بازی کنن😵
دونگهه با اومدنش به زندگی هیوک،تمام خلا های زندگی هیوکو از بین برد و این اولین باری بود که هیوک برف بازی می‌کرد ❄️ اونم با یکی که هم سن و سال خودش بود و تو سکوت کوهستانی که تا حالا رنگ و صدای همچین گرمایی رو نچشیده بود💙❄️✨
 اون توله گرگای چلوندنی که با صداهای بانمکشون پارس میکردن و بین دست و پای هیوک و دونگه به پرو پاشون میپیچیدن باعث شد دلم قنج بره😍خودوووو فسقلیای خوردنییی🤩😍
شقایق فضایی که از برف بازیشون ساختی یه چیزی فراتر از فوق العاده بود...انقدر فوق العاده بود که از بیانش عاجزم✨
و..... اون لحظه ای که هیوک دست دونگه ی از نفس افتاده رو گرفت و با احتیاط و متانت خاص خودش تو بلند شدن بهش کمک کرد و دونگهه حتی نفهمید که هیوک کِی سرمای دستو بدنشو از طریق همین لمس گرفت مننننننننن... مردمممممم🔫😵🪦🪦🪦🪦🪦🪦
و صدای نفس نفس زدنای دونگه ای که باعث شد هیوک روشو برگردونه و منبع این صدای لذت بخشی که سکوت شدید کارگاه رو به هم زده رو تماشا کنه، زیادی سوییت بود و این حجم از سوییت بودن برای قلبم زیادی بود شقایق😵🫀✨
هیوک روی گچ دستش نقاشی کرددددددددددددد!!!!!!🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩وایییی که چه قدر ذوق مرگم شدمممم🤩🤩🤩🤩🤩یکی بیاد منو جَم کنههههههه🤩🤩🤩🤩
ترکیب رنگ سفید و آبی...💙آبی یاقوتی...💙آبی سرمه ای...💙آبی آسمانی💙 و آبی فیروزه ای💙 روی پالت، بد جورییییی با روح روانم بازی می کرد🤩🥴💙💓
"به رنگ آبی علاقه داری؟"
"خیلی زیاد!"
هیوک عاشق آبیه و هی داره علاقه شو به این رنگ رو دونگهه با رفتاراش اعمال میکنه و این خیلی لذت بخشه🤩💙💓✨
حوله آبی...💙مسواک آبی...💙
لباسای آبی میده بپوشه...💙کلاه کاموایی آبی میده سرش کنه... 💙نقاشی رو دستشو با رنگای آبی میکشه....💙
شقایق باورت میشه منم عاشق رنگ آبی عممممممممم!!!!🤩😍💙💓من رشتم گرافیکه و هنر میخونم😍شاید باورت نشه ولی بیشتر نقاشیایی که میکشم از ترکیب رنگای آبی درست شدن🤩🤭💙اصن آبی یه آرامش خاصی داره و همین آرامشش منو درگیر خودش کرده😍💙
و راجع به نقاشیه دست هائه...شاید خنده دار باشه اما تصورم از نقاشیه رو گچ دست هائه ،نقاشیه"شب پر ستاره اثر ونگوگه"😍✨
"این روزها بی دلیل لبخند میزد..
با دلیل لبخند میزد..
لبخند میزد..
به هر بهانه ای لبخند میزد..
زیاد لبخند میزد"

خدایااااااا من چه طور هنوز زنده عمممممممم؟؟!!🔫😵چه طورررر؟؟؟؟!!!!🔫😵
من برا اون 5 ثانیه مردمممممممم شقایییییییییق😵😱شاید برا خیلیا این 5 ثانیه کوتاه و بی مفهوم بوده باشه اما برا منی که چشمامو بستم و طبق ساعت تا 5 شمردم و داشتم تلاقیه نگاه عاشقانه ی هیوک به دونگهه رو تجسم میکردم؛ واقعاااااا زیاااااااد بود🔫😵😱😱😱
5 ثانیه واسه یه نگاه از اون فاصله ی نزدیک واقعا زیاددددددهههه🔫😵😱😱😱😱😱(وی سر این پارت به شدت پودر شده است😱)
"چرا اینجوری نگام کردی ؟
چجوری؟
همون جوری...
نمیدونم..."
هیوک جواب داد نمیدونم..!!!😍💓ولی ما میدونیمممممم...😍ما که میدونیم معنی اون نگاه چی بودددد😍💓
ای جونمممممم🤩فیشی هائه بلده گیتارم بزنه!!!🤩🎸ینی میشه در آینده یه شبی گیتار دستش بگیره و در حالی که دیگه هیچ گچی دور دستش نیس انگشتاشو بکشه رو سیمای گیتار و هیوکو تماشا کنه و منو رسما به فنا بدهههههه؟؟؟🤩😵🎸ینی میشههه؟؟؟🤩😵
"به نظرت تو این یه هفته وضعم بهتر میشه؟" "منظورت این پنج روزه؟" هیوک انقد براش مهمه که شمارش روزای باقی مونده از بودن دونگهه دقیق دستشه💓💙 وقتی دونگهه گفت یه هفته، سریع تصحیح کرد که 5 روز.

راستشو بخوای دیگه نمیخوام به رفتن دونگهه فکر کنم💫 فقط میخوام لحظه های الانشونو که باهمن، با اشتیاق تماشا کنم و لذت ببرم😍 بهت اعتماد دارم و میدونم حتی اگه بخوان از هم برای یه مدتی جدا بشن نمیزاری که خیلی از هم دور بمونن و فیشی هائه رو برمیگردونی پیش هیوکی😍 و به قول تو که بهم‌ گفتی یه جدایی هر چه قدر کوتاه یا بلند باشه واسه محکم شدن رابطه شون خیلی لازمه💓
 و هیوکی که از دونگهه راجع به پخش مسابقه ی فوتبال میپرسه.
"حالا چرا پرسیدی؟" "همینطوری!"
 هیوک داره مشکوک میزنه شقایق!🧐حالا از من گفتن بود🧐کلا به نظر من"همینطوری" خیلی جمله ی مشکوکیه🤔و مطمئنن هیوک یه فکرایی تو سرش داره🤔نکنه میخواد بره برای هائه تلوزیون بخره؟؟؟؟؟🤩😱وااایییییی ینی میشه؟؟؟🤩😱ولی اگه از یه زاویه ی دیگه نگاه کنیم،تا هیوک بخواد بره روستا و تلوزیون بخره و به اون سختیییی تلوزیون به اون سنگینی رو بیارتش کلبه چندییییین ساعت طول میکشه🤯حالا این به کنار... وصل کردنش باز یه ساعت وقت میگیره و این جوری مسابقه ی فوتبال تموم میشه🤯(وی به شددددت در افکار خود فرو رفته است🤔)
"کجایی؟"و هنوز دو ثانیه از سوالش نگذشته بود که با سینه ی هیوک برخورد کرد و این تصادف باعث شد هردویشان ریز و آهسته بخندند"
من رسما لال شدمممممممممممممم.🤐😵انقدر درگیر اون فضا و اون خندیدنای دونگه که تصویر نداشت و هیوکی که اونو تو حافظش ثبتش کرد و اون لبخند هیوک که هائه نتونست ببینه،شده بودم که اون لحظه نمیتونستم به هیچی فک کنم🤐😵 شاید خیلیا اینجا فانتزی یه کیس عاشقونه رو زده باشن اما من اینجا اصلا به کیس فک نمیکردم😵😵😵
"ترافیک ایجاد نکن آقای محترم"
آههههه چه طور میشه براش ضعف نکرد!!!!🤩😍🥴هیوکی کم کم داره یه روی شوخ از خودش بروز میده و اینکه میاد در اوج آروم بودن و خونسردی شوخی میکنه خیلی کیوتش میکنه🤩😍
واایییی شقایق وقتی هیوکِ الانو با هیوک قسمتای اول مقایسش میکنم واقعا خیلی تحت تاثیر قرار میگیرمو احساساتی میشم😍🥺هیوکی که روحیش بخاطر مهمون شیطونش حسابی عوض شده و این خیلیییی حَرفه😍🥺
قبلا حرفاشون در حد حرفای ساده بود ولی از وقتی درباره ی همدیگه بیشتر فهمیدن رابطه شون صمیمی تر و عمیق تر شده...😍💓💙✨ جوری که دیگه به حد وابستگی هم رسیدن😍💓✨

"بازگشت هیوک از آشپزخانه را از روی صدای تق تق تکان خوردن چوب های کبریت داخل قوطی کبریت شنید...صدای استحکاک گوگرد روی زبری قوطی کبریت و کمی بعد روشن شدن چوب کبریت"
شقایق انقدر ذره بینانه و با جزئیات در مورد این چیزای به اصطلاح معمولی؛ مث همین چوب کبریت مینویسی که دلم میخواد از این حدِ ریز بینانه بودنت فقط تو داستانت غرق بشم و اصلا بیرون نیام🤩😵
اوخییی قربون فیشی هائمون برم من که میدونه هیوک تو خونش چند تا شمع و چه رنگایی داره بعد میپرسه کجان که عادی سازی کنه و بگه من خبر ندارم🕯️🤣🤣🤣
"....تصور کن اگه تمام خونه رو شمع بچینیم و تو شب روشن کنیم چقد فوق العاده میشه!!"
واقعاااا هم همین طوره🤩😍 !!!تصورِ کلبه ی دنج هیوک در حالی که همه ی لامپا خاموشه و کلی شمعای خوشگل روی کفپوش و اپن چیده شدن و اهنگ Fear of Water رو پلی کردن و صداش تو کل فضای کلبه پیچیده و در اون لحظه هیوک پهلوهای هائه رو بچسبه و هائه هم دو تا دستاشو دور گردن هیوک حلقه کنه و در حالی که سرشو کج کرده و تو چشمای هیوک خیره شده و عطر مهتاب تنشو استشمام میکنه هیوک یه جمله ی عاشقانه بگه و همدیگه رو ببوسن،به شدت مرگههههههه🥴👄💋💋💋💋💋اههههه من تا اون پارت دیگه هیچیییییی ازم نمیمونه🥴تا همینجاشم پودر شدم دیگه خدا به داد اون پارت برسه🥴🥴🥴

اومو هائه شومینه رو به خاطر هیوکی خاموش کرد🤩😍💓هم میخواد همه چی عادلانه باشه و صاحب خونه بخاطر گرما اذیت نشه😍و چی میتونه قشنگ تر از این باشه که به همین دلیل کنار هم بخوابن و دست همو بگیررررررررررن!!!!😍💓💙هائه گفت اینطور خوابیدن عادلانه تره اما از نظر من عاشقانه تره😍💓حتی خودشم خوابیدن تو بغل هیوکو خواست و یهویی از حرفاش اونطوری تجسم کرد.😍💓✨
هیوک دست دونگهه رو گرفت و فشار میداد و ناز می‌کرد که گرم ‌تر شه😍یعنی این 5 شب آینده رو قراره همین جوری بخوابن!!!!!!!!!!!!😍💓💓💓
مطمئنن دیگه امکان نداره بعد از اینطوری خوابیدن کنار هم بتونن جدا بخوابن یا هیوک بره رو تختش بخوابه😍💓
میدونی حس کردم که از این پارت همه چی ملموس تر شده و همین طور از لحاظ برون ریزی احساسای ریزی که به هم دارن و دارن کم کم پیدا میکنن😍
و بنده همچنااان برای ایونهه که روی زمین اونم کنار شومینه میخوابن جان میدهم🤩😍💓💙بازم شاید تصور من از تخت هیوک غلط باشه اما به نظرم دوتایی جا نمیشن🤭حالا چه اینطور باشه چه نباشه به نظرم رو زمین دنج تر و قشنگ تره😍😍😍😍😍😍😍

شقایق عزیزم حسابی خسته نباشی و بازم بابت این پارت به شدت فوق العاده ازت ممنونم🤩😍❤️
خیلی مراقب خودت باش و پر قدرت ادامه بده🤩😍✊🏻
خیلی دوست دارمممم🤩💙
طرفدار وراجت...ستاره⭐

پاسخ:
سلام عزیزم🤩🌠
فیوریت ریدر من در چ حاله؟ من که خوبم😌
الهی بگردمممم. اصلا یکی از دلایلی که بخاطرش سریع عکسای پریده ی وب رو برگردوندم ذوقای تو بود *-*
آهنگش معرکه س نه؟ هم حس و حال آرومی داره و هم معنیش خیلی به ماهگون میخوره 🚬
جمله ی بعدی که دونگهه تو ذهنش درباره ی هیوک فهمید رو یادته؟ همون دلیلی بود که هیوک اصلا بلد نیس عصبانی شه.
 "روح ماه در تن این مرد بود.. پس عجیب نبود که این همه آرام آرام و خونسرد، پاک و بی ریا و بی اندازه ساده و مهربان بود"
این همون دلیله. اما نه صرفا بخاطر روحش.. بخاطر خود دونگهه هم هست که یک آدم منحصر به فرد تو زندگی هیوکه
فکر کن هیوک از موقع تولدش تا این سن تو کوهستان و برف زندگی می‌کرده اما این اولین باری بود که برف بازی می‌کرد. اصلا این اولین باریه که یه دوست همسن و سال خودش داره:)
اگه بیشتر از اون دراز می‌کشید تو برفا یخ می‌کرد و هربار که حواستو ب لمساشون بدی میفهمی که هیوک فورا سرما رو از تن دونگهه بیرون میکشه.
بیا قبول کنیم اون صدای نفس نفس زدن دونگهه که سکوت کارگاه رو شکسته بود خیلی حس عجیبی میداد :)
آره دقیقا هیوک مورد علاقه هاشو همش داره رو دونگهه پیاده میکنه🤩
منم عاشق آبی ام، که البته الف بودنم دلیل خیلی بزرگیه براش.. وقتی پای رنگ ها در میون باشه اولویتم آبی و طیف رنگای آبی عه 🤩💙
واقعا هم شبیه همونی که گفتیه. حالا عکسشو تو پارت بعد گذاشتم 😍
آخ دقیقا!!!5 ثانیه خیلی کم بنظر میاد اما در واقع خیلیییی زیاده😐😐تو همون موقعیت دونگهه و هیوکو تجسم کنی و تا 5 بشمری میبینی که خیلیم واسه رد و بدل یه نگاه زیاده!
معلومه که میشه.. یه روز گچ دستش باز میشه.. یه روز در حالی که گیتار رو کولشه برمیگرده کوهستان.. و یه روز در حالی که هیوک نشسته روبروش و داره تماشاش میکنه یه آهنگ براش مینوازه و این اولین باری میشه که هیوک صدای گیتار رو از نزدیک میشنوه و به موسیقی گوش میده ~
قربون افکارت برم 🤩 انقد خوشم میاد وقتی یه چیز مبهمی تو داستان هست و براش چندین احتمال در نظر میگیرین و تصوراتتونو میگین *-* الان قضیه فوتبال و تلوزیون هم همچین حسی داشت و در حالی که یه اتفاق خیلیییی قشنگ تر قراره بیوفته *-*
شوخی کردنای هیوکو 🥺🥺 مرتیکه ی مسخره ی دوس داشتنی 🥺با این که بلد نیس ولی بخاطر دونگهه سعی میکنه شوخی کنه و بخندونتش و صدای خنده هاشو بشنوه 🌝
اولش عادته.. بعد به وابستگی میرسه و بعد به دلبستگی..
این چیزیه که ایونهه ی ماهگون به همین ترتیب و با گذروندن کلی اتفاق و رازهایی که هنوز در پیشه بهش میرسن..
دیدی ستاره؟ دونگهه فقط در حد یک جمله فانتزی زد راجع به شمع ها.. اما هیوک خوب اونو به خاطر سپرد و قرار نیس تا بهش تحقق نبخشه بیخیالش شه!و دونگهه راست میگه.. تو این فضا شمع روشن کردن اونقد دلچسب میشه ک حد نداره!
خب دیگه.. اون فانتزیت درباره ی بوسه و این حرفا منو پودر کرد 🚶🏻‍♀️⚰️
عاشقانه تره تا عادلانه تر؟ چ جمله ی قشنگی :)
آره دقیقا تا روز آخر قراره همینطوری رو زمین کنار هم بخوابن 🤩
متشکرمممم عزیز دلم.. منم دوسِت دارم 🥺
مراقب خودت باش.. هم مراقب سلامتیت هم مراقب مهربونیات *-*

شقایق جانم اول بگم ممنون که باز هم برامون آهنگ آوردی*-* مثل قبلی خیلی قشنگ و آروم بود

و اما... این قسمت دیوونه کننده بود! نفس گیر بود! آخه چه طور می‌تونی این قدر خوب باشی؟

😭

من چی بگم که وصف کننده باشه آخه؟ ابرازهایی که اتفاق افتاد رو این قدر قشنگ نوشتی و توصیف کردی که موندم چی بگم.

خاموش کردن شومینه و پیشنهاد دونگهه برای خوابیدن... گرفتن دست هیوک... و هیوکی که بی هیچ حرفی با این پیشنهاد موافقه :)

دست کسی که نیمه‌ی دیگر ماه بود... ماهی بود که به جای آسمانی بودن، به زمین سقوط کرده بود و در قالب بی آزارترین آدم عالم یک گوشه از دنیا برای خودش زندگی می‌کرد :)))

چه قدر حس خوب داشت این قسمت :)

ممنون شقایق جانم💙

پاسخ:
ای خدا، جانم نیاز نیس تشکر کنی خجالت میکشم 🥺♥️
اگه آهنگ دوس داشته باشین و دنبال کنین من حاضرم هر قسمت بذارم براتون آهنگ 
راستی آنا تو چنل تلگرام جوین شدی؟ چون تو وب آپ آهنگ کمی سخته اونجا آهنگ بیشتر میذارم. پست فانتزی هم همینطور *-*
کیه که از پیشنهاد دونگهه ناراضی باشه؟ 🌝
هیوک راضی، دونگهه راضی، خداااا راضی من راضی 😭
خواهش جانم ❤️

سلم سلم *----* 💙✨
خود را پتو پیچ کرده و به کوهستان برفی آقای ماه میرود*
یک عدد فندوق شیطون بی خیال دست و پای شکستش داره گوله برفی درست میکنه *---*
آقای ماه با دستای شفا بخش ضد سرماشم ک هست ^___^
این صحنه ی برف بازی بدون شک یکی از قشنگ ترین توصیفات ماهگون بود که تا ابد تو ذهنم به یادگار میمونه :)
تصویر هیوک و دونگهه ی خندون در حال برف بازی کنار توله گرگای با نمکی که بین دست و پاشون میچرخن 🥺✨
"تسلیم نشدما!! فکرشم نکن.. "
عاشقشم ک هیچ وقت از زبون نمیفته 😂💙✨
دستشو گرفت و گرمش کرد 😭💓
رنگ آبیو دوست داره 🌝💙
*این روز ها بی دلیل لبخند میزد.. 
با دلیل لبخند میزد..
لبخند میزد.. 
به هر بهانه ای لبخند میزد.. 
زیاد لبخند میزد.. *
و من اینجا بود ک تمام قد واسه هیوک وا رفتم 😭
میشه دلیل این خنده هاتو بگی بمونه پیشت ما ضعف براتون ضعف بریم؟ 🥺
✨ تلاقی نگاهشون ✨
- چرا اینجوری نگام کردی؟
+ چجوری؟
- همونجوری.. 
+ نمیدونم.. 
گرفتن دستم بالا*
خانوم اجازه ما بگیم؟ 🤓
چه نقاشی قشنگی کشید آقای ماه 💙✨
رفت تو خونه ژله های شگفت انگیزشو درست کنه 🍮✨
ژله های شگفت انگیز را به لیست حسرت هایش اضافه میکند*
این نخودی کنجکاو انقد وسایل هیوکو گشته ک حتی رنگ شمعام یادش بود 😂💙
و چقد قشنگه ک هیوک ذره ای بخاطر این عادتش ناراحت نمیشه 😭💓
"تکنولوژی به روحیه آدم صدمه میزمه"
در وصف این جمله چیزی نمیگم چون هممون مخصوصا این اواخر به خوبی لمسش کردیم.. 
"واسه همین روحیه ی تو زیادی قشنگه"
هق 🙂💘
همش ازش تعریف میکنه و هر چی حس بد راجب خودش داره رو براش از بین میبره من مرگ خب 😭
از تصور کلبه کوچیک و پر از آرامش هیوک غرق تو نور شمع خون دماغ میشود*
تصمیم گرفته هر شب شومینه رو خاموش کنه چرا؟ چون گرما هیوکو اذیت میکه :))))))
+ اونوقت خودت یخ میکنی 
- خب تو باید کنارم بخوابی.. دستتو موقع خواب میگیرم
تیغمیفیفنقنسیفم 😭💘
تصور خوابیدن دونگهه تو بغل هیوک ✨
آقا همینجا وایسین من پیاده میشم 😭
هیوک...
💫 فرشته ی ناجی و درمانگر 💫
و دست در دست هم به خواب رفتن 🙂💗
اشک هایش را پاک کرده و گوشی اش را بغل میکند*
خسته نباشی قاتل دوست داشتنی من 💙

پاسخ:
سلم بیب چطوری؟
آره مخصوصا الان که قسمت هفدهم رو خوندی و 
میدونی تو 15 سالگی هم دونگهه از برف بازی حرف زد این حتما خاطره انگیزتر میشه:)
اونموقع نتونستن بازی کنن اما پونزده سال بعد اینکارو کردن 
این باز نشونه ای نیس مبنی بر اینکه دونگهه هیوکو با قلبش یادش بود؟ :)
عاشق آبیه💫
و هی داره علاقه شو به این رنگ رو دونگهه اعمال میکنه 
حوله آبی، مسواک آبی، لباسای آبی میده بپوشه 
کلاه کاموایی آبی میده بپوشه 
کش مو آبی براش میخره 
نقاشی رو دستشو با رنگای آبی میکشه.. 
زیبا نیس؟ 🚶🏻‍♀️
بله ما میدونیم چرا اونجوری نگاش کرد 🌚
عین هیوکی ک بدش نمیاد دونگهه میره تو کمدش و لباساش برمیداره میپوشه 
این هیوکم از هیچی بدش نمیاد خیلیم کیف میکنه از این فضولیا دونگهه TT
چه بهونه ای بهتر از این که هرشب دست همو لمس کنن؟ 🌚
عایگو 🥺🥺
سلامت باشی بستنی جان من😗💙

سلام سلام🙃

خب از کجا بگم ...

من الان سه قسمت باهم خوندم ... حرف برا زدن زیاد دارم اما ازونجایی که نودرصدش بیان احساساتو هیجانات شخصیمه قول میدم کوتاه تر بحرفم 🚶‍♂

خب فک کنم هر دفه اینو میگم که حتی حرفتو تعاملای سادشون خ دلبره ولی خب کم کم داریم شاهد چیزهای بیشتر از حرفای روتینو ساده میشیم🙂

«اولا که... تا وقتی من اینجام هرچی مال توعه مال منم هستم»

اوکی دیگه ... اوکی 

این ینی تا همیشه

 این تیکه با خودم گفتم الان هیوک می‌ره موها دونگهه رو می‌بنده ک ناکام موندم😂

ولی من می‌دونم از تو ذهن هیوک گذشت که بره همچین کاری بکنه ....

 

«چرا نساختنمون باید برات مهم باشه به هرحال توکه میخوای هفته دیگه ازینجا بری »

در هر صورت نمیتونم باور کنم اینو هیوک باخونسردیو بدون ناراحتی گفته باشه 🤷‍♀😂

ولی درکل یه وقتایی یه جوری صوبت میکنن انگار ازینکه دراینده ام قراره باهم زندگی کنن مطمئنن

1_هیوک دونگهرو با آروم ترین لحن ممکن صدا می‌کنه ... 

2_دونگهه دستپاچه میشه

3_من میمیرم 

دونگهه بعضی وقتا نی نی عی بیش نیست

مگ یه نی نی می‌تونه پاکو معصوم نباشه ؟🍼

 

وقتایی که دونگهه گند میزنه ....

آخ چجوری یه ماهی می‌تونه اینقد عسلی کیوت بشه ؟🐟🍯

 

دونگهه که شخصیت شرو پرحرفی داره ولی خب چون هیوک کاملا برعکسشه وقتایی که با دونگهه پایه میشه خیلی جذابه عبضی میشه

تصور برف بازی دونفرشون و صدای خنده هاشون ...

عا هیوک !!!! چرا اونجوری نگاش کردی؟🙂

چرا به هر بهانه ای لبخند میزنی؟

چرا از یادآوری پنج روز دیگ ناراحت شدی؟

جواب سوالام که اصلا معلوم نیس🤔

 

«واسه همینه روحیه ی تو زیادی قشنگه»

کاش همیشه همینجوری یه چیزی از دهن دونگهه در بره ما مرگ شیم🙂

 

دونگهه شومینه رو خاموش کرده که 

هیوک گرمش نشه

یا فقط یه بهانه بوده که دستشو موقع خواب بگیره

یا هردوش :)

هیوکم که انگار از دونگهه مشتاق تر 

آخ که چقد داره همه چی قشنگ شروع میشه .....

تصور هیوکی که دونگهه ی اروم گرفته رو از پشت تو بغلش گرفته 🚬

ینی قرارع حداقل پنج شب دست تو دست هم بخابن 🙂

نمیشه از فردا شبش دونگهه بره تو بغل هیوک 

دلم رف خا :)))

 

داره عاشقانه هاشون استارت میخوره کم کم

قراره خیلی مرگ بشیم حالا حالا ها🙂🔪

راستی راستی اون آهنگی که برا قسمت ۱۲ گذاشتی خیلی خوب بود .... ازونجایی که من عادت دارم همیشه با موزیک بخونم 

هر سه قسمتو باهمون خوندم 😍

وای قرار بود کم حرف بزنم مثلا

ولی ازین کمتر نشد دیگ😂

بازم مثه همیشه خیلی مرسی

خسته نباشی

بای بای 💙👋🏻

پاسخ:
سلام زهرا خوبی؟
اوه سه قسمت با هم. حتما کلی کیف کردی. نوش جونت 😌
آره دقیقا. دارن وارد فازهای جدیدتری از تعامل میشن. قبلا در حد حرفای ساده بود ولی از وقتی درباره ی همدیگه بیشتر فهمیدن رابطه شون صمیمی تر و عمیق تر شده.دیگه به حد وابستگی هم رسیدن
اونجا هیوک هیچی نگفت ولی من تو دلم گفتم تو تا ابد باش هیوک و همه چیش مال خودتTT
میبینم که همه ی خواننده ها یه دور فانتزی بسته شدن موهای دونگهه رو توسط هیوک زدن 🌚 البته ناکام هم نمیمونین چون به وقتش به فانتزیتون رسیدگی شده 😌
اتفاقا با ناراحتی گفت اون حرفو. خود دونگهه هم احساس کرد ولی ب روی خودش نیاورد
وقتی واسه اولین بار صداش زد من اینجا مردم دیگه چه برسه به دونگهه 🥺
خودت سوالایی پرسیدی که جوابشونو میدونی :)
دلیل اون نگاه قشنگ.. دلیل اون لبخندای قشنگ.. دلیل اون تعاملا و دلیل اون حرفای قشنگ..
همه و همه بخاطر احساسات قشنگیه ک دارن..
یه چیزایی در میره از دهنش منتظر بمون 😌 یه چیزای دل ریزه و عچلی
هر دو بهونه.. البته کیه که بهونه ی دومو نخواد؟
هم میخواد همه چی عادلانه باشه و صاحب خونه بخاطر گرما اذیت نشه و چی قشنگ تر از این که به همین دلیل کنار هم بخوابن و دست همو بگیرن؟ :)
آره دقیقا. این 5 شب آینده رو قراره همینجوری بخوابن
ای جان ک فانتزی بغل زدی
دونگهه هم همین بار اول فانتزیشو زد
آره انرژی و جوناتونو نگه دارین واسه مرگ شدنای قشنگ این دوتا لنتی
چقدم عالی. آفرین همیشه آهنگایی ک میذارمو دان کن گوش کن
همچنین عکسای هر پارت هم قشنگ نگاه کن تصویر سازی برات راحت تر شه
فدا سرت. هر چقد دوس داری حرف بزن کسی اعتراضی نداره
سلامت باشی
فلا بای بای💓🦋


سلاااام سلااام🌼🌼

خوبین؟

چه پارت گوگول مگولی بووود🥺😍😍😍
برف بازیشون🤧
روی گچ دستش نقاشی کرد😍
"به اندازه 5ثانیه که انگار 5دقیقه طول کشید سرش را بالا گرفت و از آن فاصله سه وجبی با لبخند محوی به دونگهه خیره شد"
وااااهااااییی🥺🥺🤧🤧🤧💖💖💖
واقعا 5روز دیگه دونگهه میره؟ 🥺یا مثلا طوفان بیاد راه بسته شه؟ 🥺یادونگهه تصمیم بگیره نره؟ یا هیوک بگه نرو؟ 🥺جدی 5روز دیگه میره؟ 🥺پس اگه اینجوریه دونگهه میره ولی برمیگرده🤧
مثل اینکه هیوک یه نقشه ای برا مسابقه فوتبال داره🤩
" خیله خب باشه...تو کابینت کنار اجاق 3تا داری، دوتاش آبیه یکیش سفید" 😂😂قشنگ کل خونه رو زیر رو کرده و جای همه چی رو میدونه😂
و دونگهه ای که بخاطر اینکه هیوک گرمش نشه و اذیت نشه شومینه رو خاموش کرد... و قراره از این به بعد پیش هم بخوابن و هیوک سرما رو از دونگهه دور کنه🥺
خیلی پارت قشنگی بود🥺💖و همینطور عکس ها و آهنگ و ویدئو😍
مرسی و خسته نباشیددد🌹💙

پاسخ:
سلام گل گلی
متشکرم *-*
عکس شبیه بهشو پارت بعد براتون میذارم *-*
5 ثانیه واسه یه نگاه از اون فاصله واقعا زیاده ها:) تجسم کن
هر اتفاقی ممکنه بیوفته اما مطمئن باش نه رفتن راحته و نه موندن.. باید صبر کنین و فراز و نشیبایی که میگذرونن رو تماشا کنین
آره نقشه داره و قسمت بعد میفهمین چی بوده 🤩
اوهوم شبا قراره کنار هم بخوابن *-*
فدات سلامت باشی عزیزم 🦋

"دستام یخ نمیکنه و میتونم تا آخر شب بدون محدودیت گلوله برفی درست کنم!"

"سواستفاده از موهبتت تقلبه!!! تازه من رسما یه دست برای استفاده دارم!"

 

"چرا اینجوری نگام کردی؟"

"چجوری؟"

"همونجوری.."

"نمیدونم.."

 

"شمع داری؟"

"یه چند تایی دارم فکر کنم"

"کجان؟"

"تو بهتر میدونی چرا از من میپرسی؟ به هر حال که جای همه چیو بلدی..."

" خیله خب باشه.. تو کابینت کنار اجاق سه تا داری.. دو تاش آبیه و یکیش سفید"

 

"تکنولوژی به روحیه‌ی آدم صدمه میزنه"

"واسه همین روحیه‌ی تو زیادی قشنگه"

 

*روح ماه در تن این مرد بود..

پس عجیب نبود که این همه آرام و خونسرد،

همانقدر پاک و بی ریا،

و بی اندازه ساده و مهربان بود..*

 

*این روزها بی دلیل لبخند میزد..

با دلیل لبخند میزد..

لبخند میزد..

به هر بهانه ای لبخند میزد..

زیاد لبخند میزد*

 

*حاضر بود هوای بیرون طوفانی باشد اما فقط دونگهه در خانه گرمش بماند!*

 

*در یک کلام.. ماهی بود که به جای آسمانی بودن، به زمین سقوط کرده بود و در قالب بی آزارترین آدم عالم یک گوشه از دنیا برای خودش زندگی میکرد..*

 

قبل از هر چیزی.. میشه برای ایونهه‌ی این قسمت بمیرم؟!😭🤧

واقعا نمیتونم بگم چقدر برای هیوک خوشحالم😭

روحیه‌ش خیلی عوض شده..

شوخی میکنه..

کل کل میکنه..

میگه و میخنده..

و من وقتی با هیوک قسمتای اول مقایسش میکنم واقعا نمیتونم بگم چقدر خوشحالم😍😭

روحیش بخاطر مهمون شیطونش حسابی عوض شده و من واقعا گریم میگیره😭

بعد میدونی چی خیلی کیوتش میکنه؟! اینکه در اوج آروم بودن و خونسردی شوخی میکنه😭

آخه آدم انقدر دلبر داریم؟!

ولم کنید میخوام برم پسرمو محکم بغل کنم و فشارش بدم😭

قربون اون خنده هات وسط کل کل و برف بازی با دونگهه برم خب😭

احساس میکنم هر چی قربون صدقش برم بازم کمه...😭🤧

 

دونگهه هم که..

خودت میدونی چقدر عاشقشم😍😭

ای خدا پسرک کیوتم اونجا که گوله برفش پرت شد روی کار هیوک خجالت کشید و گوله برفی بعدی رو انداخت زمین😍😭😂

اونجا رسما یه پسربچه‌ی کیوت و خوردنی شده بود و سوال اینجاست که چرا هیوک کم کاری میکنه و نمیخورتش؟!🤨

ولی واقعا.. همیشه به این فکر میکنم که چجوری اینهمه انرژی داره🤔😂

فکر کن یه دست و یه پات تو گچ باشه، نصف دیگه‌ی بدنت باندپیچی باشه، توی سرما در حال یخ زدن هم باشی، بعد شروع کنی به ورجه وورجه کردن و برف بازی کردن😍😂

خوردنی کیوت😑😋😭😍

 

یه چیزی بگم؟! اونجا که برقا رفته بود بعد جفتشون داشتن راه میرفتن و خوردن به هم، قیافه‌ی من اونجا رسما این شکلی (🤤) شده بود و توی مغزم همش داشتم میگفتم "ببوسش! ببوسش! ببوسش!"😅

به هر حال من توی هر موقعیتی قسمت منحرف ذهنم فعال میشه😁😈

 

اونجا که دونگهه دلش میخواست بره توی بغل هیوک و بعدش از فکرش خجالت کشید.... خیلی کیوت نبود؟!😫

وای من واقعا منتظر اون لحظه ام که موقع خواب همو بغل کنن بعد هیوک دست بکشه توی موهای دونگهه😫😭🤧

 

حالا نکته اینجاست که...

دست همو گرفتن!

دست همو گرفتنن!

دست همو گرفتننن!

دست همو گرفتنننن!

اوکی! ولی دست همو گرفتنننننن!🗣 

فکر کن شب تا صبح همینجوری دست همو گرفتن و خوابیدن😭

تازه هیوک میخواد خواسته‌ی دونگهه رو انجام بده و شبا براش شمع روشن کنه و دستشو بگیره و باهم بخوابن😭🤧

اصلا هیوک از همین الان داره اون بُعد دوست پسر طور خودشو نشون میده😭😭😭😭

 

حالا گوشتو بیار جلو یه چیز عجیب هم بهت بگم👀

من حتی عاشق اون گرگ مادر هم شدم🙄😭

توله گرگ ها که به جای خود! اونقدر کیوتن که اصلا دلم میخواد برم یه توله گرگ بیارم بزرگ کنم😍😂🚶🏻‍♀

ولی گرگ مادر.. چه حرف گوش کن و جذابه😍😭 به حرف هیوک گوش داد و بخاطر اینکه دونگهه ازش نترسه عقب موند😭🤧

دیگه گرگا هم دلبر شدن🚶🏻‍♀😭🤧

 

و در آخر اینکه دقیقا مثل اون دو تا که ذهنشون درگیر تایمیه که براشون مونده و کلی بخاطر اینکه فقط 5 روز دیگه باقی هست ناراحتن، منم ناراحتم و از همین الان دلم تنگ شده😭😭😭😭😭😭

پنج روز کمه😭😭😭

بیشتر بمون😭😭😭

ولی الان یه چیزی یادم افتاد که دلم خواست این پنج روز زودتر بگذره😶

خب دونگهه که قطعا تنهایی نمیتونه بره روستا!

پس هیوک باید همراهیش کنه!

و من الان ذوق دارم که رفتار روستاییا با دونگهه و همینطور عکس‌العمل دونگهه نسبت به ارتباط هیوک و روستاییا رو ببینم🤩😍😭🤧

 

راستی یادم رفت از عکسا و اون ویدیو بگم😍

چقدر ناز و خوشگل بودن😍 دم کسایی که عکس گرفتن یا عکس پیدا کردن و همینطور ویدیو ساختن گرم😍

خیلی ناز و گوگولی بودن🥺😍 دستشون درد نکنه💛

 

چقدر ایندفعه از این شاخه به اون شاخه پریدم! مگه نه؟!🤔🤦🏻‍♀😂

ببخشید واقعا ولی انقدر این قسمت خوشگل بود که من هر چی به ذهنم اومد رو  فقط تند تند نوشتم بخاطر همین قر و قاطی شد😁

بازم مثل همیشه عالی بود و خسته نباشی🧡💙

پاسخ:
*وی به اندازه ی یک صفحه تمام دیالوگ نوشت*
*وی نویسنده را مرگ داد*
*وی نمی‌دانست با اینکار تا چه حد می‌تواند فرد دیگری را از دلخوشی دلگرم کند*
*نویسنده رد داد*


ای جان که برا این تغییرای هیوک انقد ذوق کردی 
یادتونه اون اوایل میگفتم این دوتا قطعا از همدیگه یه عالمه تاثیر میگیرن؟ 
الان این نتیجه ش بود.. 
تو هیوک خیلی راحت دیده میشه چون بسیار ساکت و آروم بود و الان طوری واکنش نشون میده و طوری برای شما قابل دیده که انگار زیر ذره بین گرفتینش 
میخواستم بگم داری همش از هیوک تعریف میکنی در حق دونگهه اجحاف کردی که با بند بعدی مواجه شدم🤩
بمب انرژیه دیگه آخه این پسر🤭
عجیب نیس ک انقد داره هیوکو قشنگ عوض میکنه با این شخصیت پرشور و شیرینش 
هیوکمون بخاطر همین آقا بمبه داره بیشتر لبخند میزنه، بیشتر حرف میزنه، بیشتر واکنش نشون میده و بیشتر یادش میاد که یکی دیگه هم داره کنارش نفس میکشه 
ولی اگه تو تاریکی میبوسیدش حیف میشدا 🌚
چون باید با چشم باز انجامش بدن و چهره و واکنش همدیگه رو اون لحظه ببینن 
مخصوصا موقع اولین بار 🌚
هنوز به مرحله ای نرسیدن که روی احساسات ریزشون به هم اسم بذارن، گرچه یه چیزایی ته دلشون قلقلک میشه اما روش عنوان رفاقت گذاشتن، دوتا رفیق که با همدیگه خوب میسازن و خوب کنار میارن و همو خوب درک میکنن. این تصور خودشون از خودشونه
بلههه 
نه تنها دست همو گرفتن 
بلکه هیوک داشت دست دونگهه رو فشار میداد ناز می‌کرد محکم ک گرم‌تر شه 
عجیب نیس. منم عاشق گرگ مادرم. تازه قراره بیشتر تر عاشقش بشی اصلا هم عجیب نیس 
حیوونا دوس داشتنی ان. به خصوص اگه تو داستان کنار شخصیتا باشن خیلی حال میده من ک خودم استقبال میکنم 🥺
به رفتن دونگهه فکر نکن. در لحظه زندگی کن. به لحظه های الانشون فکر کن و از حال لذت ببر 
فانتزیت عملی میشه 🤩🤩
آره دست بچها رو من قبلا بوسیدم بخاطر عکس و فیلم و آهنگا 🦋
نه عزیزم این چه حرفیه. خیلیم لذت بخش بود هم خوندن کامنتت هم جواب دادن بهش. 
مرسی از خودت که وقت میذاری 💙💞

سلام😍💙

نویسنده ی مهربونم😍💙

وای خدااا چه خوب کردی ویدیو رو گذاشتی😍😍 خیلی خوشحال شدم🙊😍💙

این قسمت خیلی شیرین بود کههه😍😍

هیوک بالاخره از خونسردی دراومد یه حرکتی زد😍😂

وای خدااااااا نگاه ۵ ثانیه ایشون و مرگ💀💀 من میمیرم برا اون ۵ ثانیه😍

بعد میپرسه چرا اونجوری نگام کردی😍😍 لنتی داره عاشقت میشه دیگههه😍

ینی حاضرم برا این لبخندای هیوک جر بخورم😍💀

کنجکاو شدم ینی هیوک برا چی میپرسید که مسابقه کیه؟🤔

برقا رفتتتتتت😋😋

وای خدا باهم دیگه برخورد کردن😍😍😂(وی از شدت بی مومنتی و دلتنگی رو به مرگ است🚶‍♂️)

ینی اونجاش که خوردن به همدیگه جای یه کیس خالی بود😋😋

لی دونگهک این پررو بودنت یه جاهایی داره به دردت میخوره ها😌 افرین دستشو بگیر بخواب😌😍 چقد به فکر همدیگه ان اخه😍💙

سافت شدیم با این قسمت😌💙

پاسخ:
سلام عزیزم 😍😍
پس چی فکر کردی؟ ویدئو ب اون خوشگلی و مرگی رو نذارم؟ 😭
بچه ها کلی کیف کردن باهاش دست گلت درد نکنه 
گفتم ک دونگهه قراره کلی تاثیر بذاره رو هیوک و این داره نتیجه میده *-*یکیش همین برف بازی
میپرسه چرا اونجوری نگام کردی و تنها کسایی ک جوابو میدونن ماییم :)
خواهی فهمید چرا 
سر این تیکه ک گفتی وای خدا ب هم برخورد کردن مردم از خنده 😂😂💞 واقن بی مومنتی سم شده 
فدات عزیزم 😍

سلام خوبی؟ خوشی؟ امیدوارم خوب باشی ..شنبه ک دیدم نیستی نگرانت شدم🥺حسابی به بودنت و اپ قسمتای قشنگت تو شنبه و سه شنبه عادت کردم و از روز قبلش حسابی منتظر پارت جدیدم😍🤩

وااااایی چقد این پارت قشنگ و نفسگیره🤩😍🥰عکسای خوشگل و جیگر....آهنگ خوشگلی ک حسابی به فضای ماهگون عشقمون میاد....و مهم تر از همه برف بازی خوشگل مستر ماه و ماهی وروجکمون😍کنار هم خوابیدنشون 😍 این قسمت واقعااااا جیگر بود 😍🤩🥰🤗 

وی منتظر قسمتای خوشگل و جذاب بعدی با تمام وجود😍🥰😁😁

خسته نباشی و ممنون ازت گلم🧡❤

پاسخ:
سلام مهرنوش قربونت تو خوبی؟ آره منم خیلی دلم تنگ شده بود ولی مریض بودم نتونستم اصلا بیام کارای آپو انجام بدم خلاصه
بد عادت شدیم  جمعیا، هم خواننده هم نویسنده. ولی عادت قشنگیه نه؟
انقد خوشحال میشم وقتی به عکسا ذوق میزنین یا آهنگا رو گوش میدین *-*همیشه براتون میذارم عکس و آهنگ
سلامت باشی و خواهش میکنم عزیزم 💙💙

هلو چطووری؟؟

خب میبینم ک دو نفر اینجا بدجور دارن خودشونو میبازن:)زیادی شیرینن و این برای قلبم زیادیه🥺😭بازی کردنشون تو برفا....توله گرگا بین پاهاشون....من قشنگ این صحنه ها رو تو ذهنم تجسم کردم:)زیادی قشنگ شد🥺💙😍

هیوک اروم با روح ماهگونش کاملا عاشق هائه داستانمون شده،فقط باید منتظر بمونیم ک به روی خودش بیاره😭و کاش جلوشو بگیره بعد این ۵روز😭💔

و دونگهه،دونگهه کاملا چیزی بود ک هیوک توی این زندگی نیاز داشت..

زندگیی ک طردش کردنو خودشو از دید بقیه قایم کرد:")هیوک داستانمون نیاز داره به این شخص😭😭😭

ممنونم ازت بخاطر این پارت قشنگ💙😍🥺لاو یو

پاسخ:
هلو فدات *-*
دو نفر دارن بدجوری قشنگ رفتار میکنن و ته دلشون بدجوری قلقلک میشه و خبر ندارن. شایدم خبر دارن و انکار میکنن؟
انقد براش مهمه که شمارش روزای باقی مونده از بودن دونگهه دقیق دستشه. وقتی دونگهه گفت یه هفته سریع تصحیح کرد که 5 روز :)
آره هیوک طوری به دونگهه نیاز داره که انگار واسه هم ساخته شدن 
خواهش میکنم عزیزوم 🥺💞

عَسَلام عَلِکوم هوووع

عَسَلام عَلِکوم هوووع (عوووش مدله هیوکه)😂😂😂😂

ینی آخر شبی در این حد شارژ شدماااا

وقتی اومدم تو رخت خواب اننننقققد پاره بودم که گفتم دانلود میکنم پارت جدیدو ولی میخوابم صبح که پاشدم میخونم. فقط میخواستم دانلود کنمش انگار که اگه دانلود نمیکردم تموم میشد🥺🥺 هرچند که واقعا هم همین حس بهم دست داد 😐😂 لینک دانلود مشکل داشت. وقتی واردش میشدم می‌گفت هیچ مطلبی وجود ندارد💔💔💔 دیگه بعد از دقایق بسیار به مغزم رسید که از خود پلن ماهگون بیام دانلودش کنم🙄 هیچی نمیتونه ماهگونو از من بگیره🌝🙂🤍

بعدشم که فضولیه گل کرد گفتم حالا بذا گذری بخونم ببینم چه خبره فقط... که رسیدم به اینجا😐😐😂🤦🏻

خب خب اول بگم چه آهنگ آرومی⁦⁦ ⁦⁦:) چقد نیازمندش بودم:)

?And if you're not made for me, why did we fall in love

And if you return for me, I'd never want for more 

تیزرم که عالی :) عکسا هم ک :)

دیگه وااقعا از این به بعد میخوام به دونگهه ماهگون بگم خرابکار اعظم😐😂یاد رالف خرابکار افتادم😂😂خدا نکنه یه کاری بخواد انجام بده😂 به خدا که هیوک مرد زندگیه✨

 ببین میتونی یه کاری بکنی کراش اول دونگهه شونه های پهن هیوک بشه🙃 البته فک کنم رو صداش موقعی که اسمشو میگه کراش زده باشه 🌝

عاشق این یهویی بازیاتما شقایق... ینی قشنگ از اول برف بازیشون تا لحظه آخرش چشمام برق میزد پاهامو عین بچه هایی که برنامه کودک مورد علاقشونو میبینن از پشت آورده بودم بالا😄 نوبتی با سرعت بالا پایین میکردمشون😄😄 در این حد خرذوق

فقط اون وسط دلم برا هیوک مرد و زنده شد دیگه🥺 بمیرم خب من براااات🥺 

وای لعنتی شقایق چه پنج ثانیه ای ساختییی😭😭 من میتونم تو اون پنج ثانیه حبس شم😭 منو تو اون پنج ثانیه زندانی کنین😭

یادت نرفته که دونگهه رو که میفرستی بره موقع برگشتنش گیتارشو با خودش بیاره؟! :) یه چنتا بوم نقاشی هم اگه هیوک تو خونش نداره اونم یادت باشه بیاره :) منم غرق شم تو فانتزی هام...

حالا که بحث غم انگیز بعد از این پنج روز شد... میگما... دونگهه بره هیوک که نمیتونه بره دنبالش می‌تونه؟! آخه میگم شاید به خاطر اینکه با خودش سرما و برف می‌بره اینکارو نکنه پس... احتمالا دونگهه خودش برگرده. فقط اینکه چجوری میخواد کلبه رو پیدا کنههه؟؟؟🙁🙁☹️ باز خودشو دربوداغون نکنه😐😐 بعید نیست ازش😂

هیوک میخواد چیکار کنه؟ تلویزیون برداره بیاره؟😂😂 والا از اینم این کار بعید نیست

ااااااه چه خفففن طوفانم می‌تونه نگه داره😂 خب اگه طوفانو نگه می‌داشت و دست دونگهه رو هم میگرفت یا شایدم بغلش میکرد؛ هم طوفان نبود هم سرما برای دونگهه... اصلنشم میشد خودش نخواست ☹️اه...

کی فکرشو میکرد مکالمه هاشون انقد دلربا بشه 🥺 یا مثلاً هیوک انقد با متانت و آروم سر به سر دونگهه بذاره🥺 آدم دلش غنج می‌ره اصن براشون خداااا

وای خدا😐😂رنگ شمعارم حفظه😂😂 آدم انقد فضول و همچنان باهوش میشه آخه😂😂😂

نشانه های این عشق پنهان دیگه داره خودشو کم کم نشون میده هااا👽🙂 از سکوت بینشون خجالت می‌کشه خب عررر🙂 بفهم لعنتی داری عاشق میشی بفهم نرو بدبخت‌نشده کجا میخوای بری... پوووف گلوم درد گرفت😐😐😂🤦🏻 

یکی خجالت میکشه... اون یکی ته دلش قلقلک میشه و به دلیل بی دلیل ترین دلیل ممکن لبخند مهمون لباشه... منم دیگه کلا میخوام در سکوت همراه این عشق پنهان شده باشم...

خب آقای باهوش... شما که فکر خاموش کردن شومینه و نگه داشتن هیوک کنار خودتو کردی و دوستم داری که رو تخت هیوک بخوابی، دست این ماه گرامی رو می‌گرفتی می‌رفتی رو تخت... کسی کاریتون نداشت به خدا

نگااا تو رو خدااا این دونگهه خودشم فانتزی میززززنه😐😂دیخسذمسذژمژدسوطکسمسوطپ خب عررر 

خب تپش قلب هم که اضافه شد... من همچنان در سکوت...

لاولی گرل استی هپی اند هلثی :) لاو یو♥️

 

پاسخ:
جووون😂😂😂✋🏻
یه کاری کردی که با همون ریتمی که تلفظش میکنن تو مغزم ریپیت شه 🤭
عاره میدونی چی شد؟ چون شنبه آپ نکرده بودم اشتباهی تاریخ شنبه رو خورده بود بعد من ویرایشش کردم و تاریخو درست کردم لینکش تو تلگرام خراب شد. ولی تو وب درسته. هر وقت اینطوری شد وبو دنبال کنین همون صفحه ی اصلی. 
به نظرم همون شبا بخون شبا قبل از خواب فیک خوندن خیلی مزه میده *-*
وای چه جمله هایی هم انتخاب کردی =) معنی و مفهوم این آهنگ با آرامش ملودیش منو دیوونه میکنه
اگه تو واسم ساخته نشدی، پس چرا عاشق هم شدیم؟ 
لنت :) داره از تفاوت دنیاهاشون میگه انگار. غافل از اینکه این دوتا دقیقا برا هم ساخته شدن
دست و پا چلفتی نیس 😂 فقط عجوله و هر اتفاقی بیوفته متاسفانه سر بدن خودش میاره به جای محیط اطراف 😂
الان فعلا من از کراشای دونگهه نمیگم که خودتون واسه رسیدن به اون قسمتا له له بزنین ولی چشای هیوکو بذار در صدر لیست🌚
من خودمم مردم برا اون پنج ثانیه. تازه اگه کلی فکر کنی 5 ثانیه کوتاهه اما چشاتو ببند و طبق ساعت تا 5 بشمر.. خیلیییی زیاده واسه یه نگاه عاشقانه خیلییی زیاده 🍂
اوه پس اینطوری فکر کردی که دونگهه میره و برمیگرده؟ چون تا حالا همه میگفتن نذار دونگهه بره این جمله برام جدید بود *-*
طبق حرفایی که هیوک خودش زد تا حالا جایی خارج از این کوهستان نرفته، حتی هوای روستا هم براش کمی اذیت کننده س. همیشه باید یه جایی باشه که از آدما فاصله ی زیادی داشته باشه که قدرتش بتونه مهار شه و این مهار شدن برابره با یه عالمه برف و سرما. برا همین تو جاهای گرم نمیتونه دووم بیاره پس اگه قرار باشه کنار هم باشن دونگهه باید اونی باشه که میاد کوهستان زندگی کنه کنار هیوک. 
هیوکم کم کم داره یه روی شوخ از خودش بروز میده. دقت کردی چ کیوت شوخی میکنه؟ 🥺
میفهمه چند تا شمع و چه رنگایی داره بعد میپرسه کجان که عادی سازی کنه بگه من خبر ندارم🤭
مگه این حرفا رو عربده زدی که گلوت درد گرفت؟ 😂کیوت
رو تخت جاشون نمیشه بذار همون رو زمین باشن دنج تر و قشنگ تره 
لاو یو تو 💙🦋💓😗

سلام شقایق جانم 

این هفته خیلی جات خالی بود دلتنگت بودیم امیدوارم که همیشه سلامت وشاد باشی و لبخند رو لبات جاری باشه❤❤🌸😙😙😙

چه صبح دلنگیزی تو سرمای زمستون تو یه کلبه چوبی دو نفره که توش کلی ارامش و صفاست دورتا دورش پر ازبرفه یه فضای دنج که با هیچ چیزی عوضش نمیکنی

پا گذاشتن به جایی که تو کل عمرت تجربه اش نکردی با کسی روبه روشدی که تا به حال  تو دنیای واقعی شبیه اونو ندیدی 

یه مرد زحمتکش از جنس بلور و الماس که متانت و نجیب بودنش میباره ماهی که دست تقدیر به پسری رسونده که مثل خودش تنهاست

کلوچه نقلی با اینکه یه پسر بالغه اما درونش همیشه یه پنج ساله است گاهی شیطونیاش گل میکنه و دوست داره هیوکیش رو تو اوج کار کردن سر به سر بزاره و کارش رو ول کنه و باهاش بازی کنه اونم تجربه کردن برای اولین بار خنده رو لبات بیاره 

کوچولوی ناقلا باید هیوکی قورتت بده با اون دستای کوچولوش که از گچ بیرون مونده کبودش از سرما😍😍😍😭😭😭❤❤❤😙😙

چشمای تو نقاشیه 

انقدر ارومی که 

قلبم میره دور از حاشیه 

من خیلی برات میمیرم 

خوبه که تو هم 

یه وقتایی برام تب میکنی 

حال دلم وصله به حال دلت 

(اشاره به خیره نگاه کردناشون به هم )

چه خوبه که روی دستای گچیش به یادگاری نقاشی باشه از هیوکیش 

یه اسمون پر از استاره که پر از راز و رمزه و توش غرق میشی 

حالا یه روزی که دستاش خوب بشه قطعا دلش براش تنگ میشه 

اینقدر دوسش داره که حتی حاظره سرمای کلبه رو تحمل کنه فقط اونو پیش خودش حس کنه و گرما رو از طریق اون به بدنش تزریق کنه گرفتن منبع گرمایی که اونم دستاشون تو دست هم باشه که از هر اتیش شومینه ای گرم تره 

وای قلبم اکلیکی شد 

اون روزی که دیگه کامل بغلش کنه و برای همیشه پیشش بمونه .....

اینقدر که قشنگ نوشتیش که هر قسمت ما رو بیشتر شیفته اش میکنی 

مرسی عشق جان👌😍😍😍😭😭😭💖🌹🌸👏👏

 

پاسخ:
سلام عزیزم
فدای مهربونیت. مرسی ک انقد با درکی💙
با اینکه فقط یه هفته گذشته بود دل خودمم تنگ شده بود. چون هفته ای دو بار آپ میکنم این حسو داره 🥺
تجسم اون حجم از برف که روی هم انباشته شدن و بکر و براقن خودش به قدر کافی لذت بخش هست.
مطمئنآ دونگهه برگرده شهر دلش برا این سفیدی تنگ میشه. دلش برا این سرما، این کوهستان، این کلبه و از همه بیشتر صاحبش تنگ میشه چون برفی ترین خاطرات عمرش تو همین روزا خلاصه شده 
و حالا چه خاطره ی برف بازی و گرمایی که هیوک با لمس کردن به تنش وارد میکنه هم بهش اضافه شد کار سخت تر میشه
شاعر کی بودی شما؟
دلم رفت 🥺
آره باز کردن اون گچ حتما سخت خواهد بود با وجود نقاشی روش 
دیدی چقد به فکر هیوکه؟ حتی به اینجا هم فکر کرده که آتیش شومینه ممکنه برا هیوک آزار دهنده باشه 
برا همین شرط و شروط میذاره و کی به اون بهونه ی لمس ناراضیه؟😭
مرسی از خودت مهربون جان 😍😍😍🦋

سلام شقا شطوری؟ 🙋‍♀️

 

هیوک در گذشته اونجور که باید نتونسته بچگی کنه...

چون به خاطر تفاوتش از جامعه کنار کشیده شده که مبادا کسی نتونه با موهبتش کنار بیار برای همین در کنار موهبت ماهش، اون شیطنتی که توی بچگی نتونسته بروز بده توی وجودش هست.

شاید یکی از علت هایی که از دست دونگهه ناراحت نمیشه به جز روه ماهش همین باشه.

جدا از اینکه نمیخواد مهمونش رو ناراحت کنه، دلشم نمیخواد جلوی بچه بازی هاش رو بگیره... چون خودش هیچ وقت روحیه بشاشی نداشته.

ولی اگه پاش برسه دلش میخواد شیطنت بکنه.

حتی خودش پیشنهاد داد که بازی کنن. و این یعنی اون روح بچگونه هنوز توی وجودش خوابیده🥺

و دونگهه اینجاست که به اون موجود حبس شده توی وجودش پر و بال بده و بزاره بعد از اینهمه سال خودش رو نشون بده🥺

اینم ویژگی مکمل بعدیشون🥺

دونگهه انعکاسی از یه بچه ی شیطون و معصومه که خودش رو تا این سن حفظ کرده... درست برعکس هیوکی که مجبور شده خیلی بیشتر از سنش بزرگ بشه....

انقدر همه چیز اروم و لذت بخش پیش میره که به خودت میای و میبینی بدون اینکه متوجه شده باشی داری لبخند میزنی...

این پنج روز لعنتی🥺 چی میشه اگه دونگهه بخواد نره؟ 🥺

 

دونگهه دنبال موهبت هیوکی که باعث ترس همه میشه، توی چشماش میگرده... با علاقه میخواد اونو ببینه و حتی وقتی میبینه به خاطر نبود ماه نیست کلافه میشه و دلش میخواد چشم هاشو براق و نقره ای ببینه...

به جای ترسیدن دوست داره هیوک هم موهبتش رو دوست داشته باشه پس جوری رفتار میکنه که هیوک بفهمه چقدر این قدرت هاش منحصر به فرد و جذابه... شاید قبل از این جزو روتین زندگیش بود و بهشون توجه نمیکرد...

ولی حالا دونگهه و رفتار باعث شده خود هیوک هم برای استفاده از قدرت هاش مشتاق بشه.

و هر کاری میکنه رو براش تمام و کمال توضیح بده تا ابعاد بیشتری از قدرتش رو به دونگهه نشون بده(اینم یه جورایی وجه بچگانشه... مثله یه بچه ای که میخواد بهش توجه بشه پس هی کار های جلب کننده توجه انجام میده)

یه جورایی انگار دلش میخواد دونگهه هم بیشتر ازش بپرسه تا بیشتر براش حرف بزنه و دونگهه هم بیشتر براش ذوق بکنه🥺

کیوت نیست؟ 🥺

نمیدونم درست متوجه منظورت شدم یا نه ولی این برداشت من از این پارت بود🥺

هیوک حتی اعتراضی به خواسته ی دونگهه نکرد... حتی با شیطنت و ذوق با اینکه میدونست چرا دونگهه همچین درخواستی رو داره بازم ازش دلیل خواست تا دونگهه از خوبی های موهبتش براش بگه... تا بازم بیشتر خودش رو دوست داشته باشه.

اخه چطور بعد از این و رفتن دونگهه هیوک میتونه بازم مثل قبل بی روح زندگی کنه؟ 😭

نه به خاطر شیطنت و شلوغ بازی هاش... به خاطر تاثیراتی که روی هیوک گذاشته و به کل عوضش کرده.

اون هیوکی که بود و نبود دونگهه تو خونه براش فرقی نمیکرد حالا انقدر محتاط شده که کلمه هاش رو کنترل شده انتخاب میکنه تا به روحیه حساس دونگهه اسیب نزنه...

چه جوری بعد از این پنج روز دووم بیاره؟ 😭

هیچ کدوم نمیخوام بهش فکر کنن... با اینکه میدونن یه حقیقته و چند روز دیگه از هم جداشون میکنه، با وجود نخواستن سر سختشون بازم سکوت میکنن و همین بزرگترین اشتباهشونه😭

میدونم دونگهه هم کار و زندگی جدایی برای خودش داره و از طرفی زندگی کنار هیوک برای مدت طولانی سخت باشه چون بالاخره سبک زندگی هاشون زمین تا اسمون فرق میکنه ولی با اینحال دلم نمیخواد بره😭

هیچ نظری راجع به 5 روز آینده به ذهنم نمیرسه...

فقط میدونم دلم این جدایی رو نمیخواد😭

 

وقتی روی تشک دراز کشید و دستش رو گرفت... دونگهه ای که بی صدا و بی واکنش بیصبرانه منتظر همین حرکت بود... و هیوکی که بدون رد و بدل شدن کلمات خواسته ی دونگهه رو انجام داد...

تصوری که دونگهه در مورد لمس شدن قسمتی از بدن هیوک برای گرم شدن رو با به آغوش کشیدنش یکی کرد...

وقتی هیچی نشده دلش میخواد بره تو بغلش که هم جسمی و هم روحی احساس گرما بکنه...

وقتی حتی با فکر کردن به این موضوع ته دلش قلقلک میشه.. 

عایا جایز نیست من همین وسط جون بدم؟

من مدتها بعد از فیک هات به اون عادم سابق تبدیل نمیشم🙂

تو نمیگی ما پس فردا میخوایم شوور کنیم بعد ملاک هامون اینجوری سر به فلک کشیده نمیتونیم با این ادمای بی درک و مزخرف کنار بیایم؟

اگه شوور آیندم مثله هیوک ماهگون و هم نفس نباشه.... میخوام نباشه کلا😐

از ریشه به فنا بره😐💔

والا😐💔

بعدم مادر شوورم اومد غر زد تو چرا اینجوری ای آیدیت رو میدم میگم تقصیر ایشونه😐💔

بعد نگی نگفتی 😂

از الان دارم بهد آماده باش میگم😂✋

نه تنها من بلکه تمام خواننده های این دوتا فیک در آینده پاچه هایت را خواهند گرفت😂✋

عذت زیاد😂✋

 

پاسخ:
سلام عزیزم قربون
تو چطوری؟ 

آره چون از اول تنها بوده طعم این چیزا رو نچشیده. تمام رفتارای دونگهه حتی شیطنت کردناش براش جدیده واسه همین هیچی عصبانیتش نمیکنه،البته جدا از این ک روح ماه ب خودی خود آروم و خونسرده 
چه قشنگ و پر احساس و البته با دقت و جزئیات حرف زدی. دقیقا درست گفتی 
بیا فعلا غصه ی این 5 روزو نخوریم و کنار ایونهه تو کوهستان خوش بگذرونیم، 
عین عبارت معروفی که میگن "در لحظه زندگی کن"

افرین و این صداقت و پاکی حس دونگهه نسبت به تفاوت هیوک از رنگ چشاش گرفته تا توانایی های منحصر بفردشه که باعث شده متفاوت ترین آدم دنیای هیوک باشه 
چون هیوک داره با تموم وجودش میبینه و حس میکنه که دونگهه ازش نمیترسه. 
برخلاف همه ی آدمایی ک فقط بخاطر رنگ متفاوت چشاش تو شب ازش میترسیدن با این که فقط 4 سالش بود. 
اینطوری باعث میشه هیوک خودشو دوس داشته باشه و تفاوت هاشو محدودیت نبینه. 
آره عزیزم دقیقا. این اولین باریه که هیوک یکیو داره که براش اینا رو توضیح بده و از خودش بگه. معلومه که دوس داره حرف بزنه:) برداشتن درست بود 
میبینی چقدر روی زندگی هیوک خواسته و ناخواسته تاثیر گذاشته؟ 
پس قطعا با رفتنش هیوک اون آدم سابق نمیشه. خودش شاید برگرده به شهر و بتونه به زندگی ادامه بده اما هیوکی که تا قبل از این تجربه ی زندگی دونفره و پر خاطره نداشته حتما براش سخت میشه همه چی. 
مخصوصا که هیوک نمیتونه بره شهر. هیوک نمیتونه جایی خارج از کوهستان زندگی کنه بخاطر موهبتش 
دیگه وقتی فضا رمانتیک میشه و تشکا کنار هم پهن میشه همینه دیگه 🌚
حالا فک کن دستای همم بگیرن 
دونگهه فقط به بغل کردن هیوک فکر کرد تازه 
مطمئن باش بعد از این لمسا ذهنشون به جاهای باریک ترم میکشه😌
بابا حساااااس نشو 😂😂
کجای دنیا دو تا آدم شبیه ایونهه پیدا میشه که زندگی خودمونو مقایسه میکنی با فانتزی اونا؟ 💁🏻‍♀️
بش فکر نکن🤧
شت، برم آیدی مو پاک کنم 😂😂😂

سلام شقایق عزیزم. خوشحالم که حالت بهتره. همیشه سالم و شاد بمون.وقتی تو خوب باشی حال ماها هم خوبه. میگم شقایق میدونستی انگار داری برامون فیلم درست میکنی وقتی اینطوری عکس و اهنگ میذاری واسه هر قسمت؟ واو خیلی محشری بخدا... چقدر خوبه که دونگهه هر دفعه یه قدم جلوتر میره.حالا تازه از گرفتن دست شروع شده، کی میشه محکم همدیگر رو بغل کنن بخوابن؟ دونگهه حتی تصورشم کرد...وای خدا... دیگه میدونم که حتی اگه دونگهه بره زودی دلش برای هیوکی که کنارش بخوابه تنگ میشه و نرفته برمیگرده :)))) چقدر دلم پروانه ای شد واسه هیوکی که برا اولین بار طعم بازی کردن رو چشید. اونم با دونگهه. خیلی از اولین هاشو رو داره با دونگهه تجربه میکنه. خیلی شیرینه.هیوک میخواد واسه دونگهه تلوزیون جور کنه مسابقش رو ببینه؟ وای اگر اینطوری بشه واکنش دونگهه خیلی دیدنیه.همینطوری دونگهه رو عاشق میکنی. ها؟ همش یکاری میکنی پر پر بشیم تا قسمت بعدیت.

پاسخ:
سلام عزیزم ممنونم. منم امیدوارم چرخ زندگی واسه تو همیشه خوب بچرخه و دلت شاد باشه. مرسی از اینهمه انرجی مثبت
اهنگای قشنگی دارم ولی کم کم میذارمشون آخه با خودم میگم ینی دان میکنن و گوش میدن اگه بذارم؟ چون همیشه گفتین عکس دوس دارین مطمئن شدم و هربار یه ساعت قبل اپ عکسا رو آپلود و آماده میکنم و خداروشکر ک اهنگام دوس دارین *-*
تک تک لحظاتی ک هیوک داره کنار دونگهه میگذرونه براش جدیده و خیلیاش اولین باره پس مطمئن باش این احساسات یه چیزی بیشتر از خاطره ان

اوه...مای..گااااد!  :)))))

پاسخ:
تو فقط بگو او مای گاد🌚

سلام

با وجود هیوکی ترس ها از بین میره دونگه عزیزم خواسته یا ناخواسته عاشق همین برای احساس هم پر می زنید

😘😘😘😘😘😘

پاسخ:
سلام عزیزم
نقطه ی امن دنیاش هیوکه *-*

سلام شقای عزیزم
کلی خسته نباشی و خداقوت بهت امیدوارم وقتی داری میخونی حال دلت خیلی خوب باشه
این قسمت بیست و پنج صفحه هست اخ جان
هیچی قشنگ تر از این نیست که دونگهه موهاش بلند باشه
شخصیتی که دونگهه داره چیزیه که هیچ وقت از ذهن پاک نمیشه و همین طور هیوک مرسی شقاجونم ادم خوبی سر راه دونگهه قرار گرفته اعجوبه صبر و ارامش
هیچ کس قد هیوک نمیتونه دونگهه رو تحمل کنه ازبس شیطونه
یکی از فانتزی هام این بود که ایونهه باهم برف بازی کنند چون دونگهه خیلی علاقه زیادی به شیطنت داره وای هیوک میدونست دونگهه قراره گلوله به سمتش پرتاب شه و به همین خاطر جاخالی داد مرددددم چقدر فضایی که ساخته شد زیبا و قشنگ بود بای لایف
حتی این جریان باعث شد ترس دونگهه از وجود گرگ هم ریخته شه و ذهنش رو معطوف به لذت های ساده اما دلنشین دنیای اطرافش بده
سر پلان برف بازی ضعف زدم هیوک دست دونگهه رو گرفت تا گرم شهههههه
دونگهه به زندگی هیوک اومد تا تمامی خلا های زندگی هیوک نابود شه هیوک بلاخره با شادی با کسی هم سن و سال خودش بازی کرد چقدر دلنشین
صدای نفس کشیدن های جفتشون چقدر برای هم پر ارامشه من عاشق صدای نفس کشیدنشونم
باجزییات نوشتنت من رو کشته
چرا اینجوری نگام کردی ؟ چجوری ؟همون جوری! نمیدونم
من ی چیزی میخوام بگم نمیتونم جمله و افکار و حس و حالم رو بیان کنم شاید هضمش کردم بعدا بگم وقتی ماه به ادم میتابه یه حس خوب منتقل میشه اما اگه اون ماه ادم رو دوست داشته باشه و علاقه داشته باشه اون نگاه خیلی زیبا ترتر میشه
حل شدن تو نگاه ماه قشنگه
هیوک غرق دریای نگاه دونگهه شد والا من قلبم به تپش افتاد مطمئنم که دونگهه تو وجودش سونامی عاشقانه در راه افتاد یکم هضمش کنم بیشتر حرفای دلمو میگم رشته کلام از دستم خارج میشه هی از ذوق (خواننده بی جنبه) این نگاه چقدر خاص بود که دونگهه هم به زبونش اورد 😢 اینجا ناخوداگاه دونگهه به ناخوداگاه هیوک میگه پیوند جان جدانشدنیست ماه من بعد ناخوداگاه هیوک به دونگهه میگه تو زیباترین اتفاق من از ابتدای خلقت دوبارم بودی یا مثلا مثل ابتهاج بگه در چشم من ببین چه غوغاست در دلم
 تو اوج خداحافظی میکنم چون دیگه مخم از شدت این همه عاشقانه کششی نداره اما الان یاد چیزی افتادم یه ویدئو از علی ضیا دیدم  میگفت از روی چشم ها خیلی چیز ها رو میشه فهمید چشم ها یه وقت هایی یک سری حرفایی میزنن که هیچ وقت نمیشه به زبون اورد مثل همین لوکیشن😢
هیوک عاشق رنگ ابیه و وسیله هایی ک برای دونگهه خریده بود هم ابیه :) هیوک گچ دونگهه رو نقاشی کرد شب پرستاره :) من علاقه شدیدی به شب پرستاره اثر ونسان ونگوگ دارم هرچی مورد علاقه جات من بوده تو ماهگون وجود داره میشه بهش عشق نورزید؟
یکی از فانتزیام اینه ک دونگهه گیتاری براش جور شه و رو ایون کلبه بشینن یا تو دل برف برای هیوک بخونه و گرگ هاهم کنارشون
میشه زمان متوقف شه و دونگهه نره ؟ من دیوونه عاشقانه هاییم که جوونه زدن این جوونه ها توی روحشون جوونه زده جفتشون با تلخی و نگرانی اتمام یک هفته روز هارو میگذرونن اما درکنار هم یه دنیای جدیدی ساختن که با وجود کوچک بودنش فرای همه کهکشان های دنیاست مگه میشه ازش دل کند؟
چقدر این دلتنگیشون با وجود اینکه کنار هم هستند محسوسه غم جدایی ایی رو دارند که کل رویاهاشون رو دراینده در کنار هم دیدندچه تو گفتار چ تو رفتار و شاید هم در رویا و خواب...
دلم میخواد برای هیوکی که صدای خنده دونگهه رو تو حافظش ثبت میکنه بمیرم اینقدر این دوری رو تلخ میدونند از خیر ثبت کوچیک ترین چیز ها هم نمیگذرند دونگهه وقتی هیوک صداش میکنه و هیوک صدای خنده دونگهه رو😢
وقتی بی هوا بهم برخورد کردن و ریز خندیدن چقدر حال خوش کن بود دونگهه امار همه جا رو داره حتی تعداد و رنگ و جنس همه چیز رو ولی باز سراغ شمع ها رو از هیوک میگیره
مگه میشه چشای نقره ایی رنگ و روح ارام هیوک رو در دل تاریکی و نور کم دید و عاشقش نشد
تکلونوژی گاهی مثل راه رفتن رو لبه تیغ میمونه هم پردرده هم شیرین
نمیدونم چرا این قسمت لال مونی گرفتم حرفامو خوب نمیتونم بیان نمیکنم
بیشتر از قبل دل باخته بودنشون ملموسه من قربون مخ دونگهه برم که اینقدر زیبا به فکر همنفس زندگیشه و نمیخواد ازار ببینه همه چی با زبون بی زبونی گفته شده از عاشق بودنشون و حس درونیشونه منتها فقط زبان بدن قراره مهر تایید نهایش رو بزنه من برای ذوق کردنای دونگهه مردم از تپش قلبش از تصور خوابیدن کنار هیوک از ایده های دلچسبش از دلگرمی هایی که خواه و ناخواه به هیوک منتتقل میکنه
دونگهه سبب دلگرمی روانی و قلبی هیوک میشه و هیوک سبب دلگرمی جسم و روح دونگهه :)
چقدر عشق تو وجود جفتشون خروشان تر از قبل بود چقدر دلبستگیشون محسوس شده
بلاخره هیوک دست دونگهه رو گرفت ولی با این تفاوت که این سری بیشتر از قبل با حس درونیش اشنایی پیدا کرده کم کم با واقعیت دلبستگیش اشنا شده دونگهه هم همینطور

این قسمت تمام انچه که باید میگفتم رو نشد بگم ولی خیلی دوستش داشتم فرای چیزی بود که گفتی
ممنونم ❤😍بوس بوس ❤❤

پاسخ:
سلامی دوباره به نازم
خیلی حال دلم خوب میشه مخصوصا وقتی کامنت شما رو میخونم بانو*-*
آره تازه قسمت بعدی خیلییی طولانیه اصلا باید برین حال کنین باهاش*-*
حتی به خرابکاریا دونگهه هم چیزی نمیگه.. دیدی چقد آروم فقط برفا رو از رو میز کارش ریخت پایین و دوباره مشغول کارش شد؟ بعدم کارشو نصفه رها کرد که بیاد پیش دونگهه و بازی کنن :)
این اولین باری بود که هیوک برف بازی می‌کرد.. با یکی هم سن و سال خودش و تو سکوت کوهستانی که تا حالا رنگ و صدای همچین گرمایی رو نچشیده بود.. 
هیوک جواب داد نمیدونم..ولی ما میدونیم.. ما که میدونیم معنی اون نگاه چی بود 😌
جمله رو =) طرز بیان احساساتت با این جمله بندیا خیلی قشنگه خب =)
اصانشم بی جنبه نیستی.. خیلیم قشنگ فانتزی میزنی 
و همچنین منو چاک میدی 🍂🍂
حقیقت محضه.. چشما واقعا میتونن حرف بزنن و تو دنیای ما فنا اگه بخواییم این جمله رو به کسی معطوف کنیم اون شخص دونگهه س. کسی ک همیشه و همیشه رنگ نگاه و چشاش خاص بوده و همون جمله ی چشاش حرف میزنن مختص خودشه. 
آره خیلی از لباسای هیوک اگه دقت کرده باشی آبی و سفید و اینطور تن رنگا داشته. برا دونگهه حوله و مسواک آبی خرید. رو دستش با رنگای آبی نقاشی کرد. حتی کلاه کاموایی ای که بهش داد و دونگهه همیشه سرش میکنه آبیه 
گیتار.. ینی میشه یه شبی گیتار دستش بگیره و در حالی که دیگه هیچ گچی دور دستش نیس انگشتاشو بکشه رو سیمای گیتار و هیوک تماشا کنه؟ :)
هم ذهن هیوک. هم ذهن دونگهه.. در حال ثبت تمام این اتفاقا ب عنوان خاطره ی خوبه 
تازه میگی لال مونی گرفتی و نمیتونی حرفاتو بیان کنی که اینطوری حرف میزنی.. اگه نمی‌گرفتی چطور حرف میزدی؟ 😐🍂
دیدی دلش خوابیدن تو بغل هیوکو خواست؟ یهویی از حرفاش اونطوری تجسم کرد
حالا به قول دونگهه اینطور خوابیدن عادلانه تره.. اما از نظر ما عاشقانه تر 
دیگه امکان نداره بعد از اینطوری خوابیدن کنار هم بتونن جدا بخوابن.. یا هیوک برگرده رو تختش بخوابه و فاصله بگیرن.. حتی اگه هیچ بهونه ی سرمایی نباشه!
همه چی رو گفتی قشنگم نگو اینو دیگه.. اصلا قرار هم نیس همه چیو بگی. تو یه ذره هم حرف بزنی دلمو میبری 
خواهش میکنم. بوس بک😌😗💙

سلاااام
خوش برگشتی
همیشه سالم و شاداب باشی/

 

خب خب خب 
ما اینجا ی دونگهه باحال داریم 
این پیشنهاد خوابیدن کنارهیوک داد یعنی انگار ی بار از رو دوش من برداشت
به هرحال این روزا باید دنبال بهانه برا شادی گشت
چی بهتر از کنارهم خوابیدن ماه و ماهی


این هیوک شیطون کجا قایم کرده بودی؟؟؟



منتظر قسمت بعد هستم
مواظب خودت بااااش

پاسخ:
سلام سارا
متشکرممم 

دیدی فانتزیت چقد زود ب حقیقت پیوست؟ *-*
حالا ک کنار هم خوابیدن دیگه عمرا بتونن جدا بخوابن 
توام مراقب خودت باش عزیزم 😗

سلام شفایق جون

ممنون بابت نوشتن ماهگون قشنگ

کلی لذت میبرم از خوندنش فضا و شخصیت ها خیلیییییی قنده

خلاصه که مرسی که هستی😍

پاسخ:
سلام عزیزم
فدات که
امیدوارم تا آخرش دوسش داشته باشی 🤗

سلاااااام شقایق جووون.خسته نباشی عزیزم.هر چقدر از این داستان زیبا تعریف بشه کمه واقعا کمه.تمام زحمت و عشقی که پای این فیک گذاشتی از تک تک جملات معلومه.اینی که میگم گله نیستا فقط میگم روزایی که زمان اپ قسمت جدیده ولی آپ نمیشه خیلی ناراحت کننده است واقعا.میخوام اوج زیبا بودن اثرت رو برسونم عزیزم.ممنون که برامون وقت می ذاری و ما رو با دنیای خلاق ذهنت آشنا میکنی.امیدوارم بخاطر نظرات زیبای دوستان خستگی نوشتن از تنت در بره و بدونی که ما چقدر خودت و اثرت رو دوست داریم عزییییزم.ممممنون

پاسخ:
سلام عزیزم. مرسی سلامت باشی.
آره میدونم عزیزم ب هر حال منتظرین و یهو میخوره تو ذوقتون.شرمنده دیگه. 
حتما ک خستگی از تنم در میره. کلی هم انرژی میگیرم*-*
فدایت 💓

سلاممممم
دلم تنگ شده بود برا ماهگون اما با این قسمت :))))) نمیدونم چه کلمه ای برا توصیفش استفاده کنم همه دلتنگیم رفع شد.
چه قدر همه چی قشنگ بود نگاه هاشون ، حرفاشون ، دست دونگهه تو دست هیوک :") 
حس میکنم دونگهه از پیشش نمیره ، اصن مگه میتونه بره :") 
مثل همیشه حالمو خوب کرد 
ممنونم 
 با این جمله هم اشک تو چشام جمع شد  " و در یک کلام ، ماهی بود که به جای آسمانی بودن ، به زمین سقوط کرده بود و در قالب بی آزارترین آدم عالم یک گوشه از دنیا برای خودش زندگی می کرد " :)))

پاسخ:
سلام مسا
آخه چون هفته ای دوبار آپ دارم اینجوری حس کردین ک خیلی گذشت 
ب قول خودت 
مگه میتونه بره از پیشش؟ :)
خواهش میکنم ک *-*

زژنغیمغبطغمطبغمژ بالاخره یبارم من زود رسیدممم.

حملههههههههههه

 

 

 

 

پاسخ:
🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️

سلام ، خوش برگشتی 

انشاالله شرایط همیشه خوب و عالی باشه

فایتینگ 

پاسخ:
سلام ممنونم عزیزم 
🙂🦋 فایتینگ 

سلام عزیزم

وای چه خوب شد برگشتی

البته امیدوارم مشکل جدی نباشه 

دلمون تنگ بود برای هیوک و دونگهه ماهگونمون

بسریع دانلود بشه که برم سراغش🤩🤩

پاسخ:
سلام *-*
قربان توووو
نه اوکیه عزیزم 
بدو بخون 💓

________________\√

*ضربان قلبم بعد دیدن عکسا*

پاسخ:
ناز کردنش*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی