فن فیک ماهگون قسمت دوازدهم
"ماهگون"
زوج : ایونهه
ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی
بلند،هپی اند
نویسنده : شقایق
قسمت دوازدهم
براتون آهنگ آوردم
دان کنید و بخونید که قسمت سوییتیه ^_^
"ماهگون"
زوج : ایونهه
ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی
بلند،هپی اند
نویسنده : شقایق
قسمت دوازدهم
براتون آهنگ آوردم
دان کنید و بخونید که قسمت سوییتیه ^_^
سلام شقایق عزیزم😍
فیوریت رایتر دوست داشتنیه من در چه حاله؟🤩🖊️امیدوارم که عالیییی باشی شقایق جونم😍😚
آهههههه شقایییییییق...واقعا شرمندم کردی!🥺نمیدونی وقتی دیدم جواب تک تک کامنتای قبلیمو دادی چه قدر احساساتی شده بودم😭🤧مطمئنم مشغله های زیادی داری و اینکه زمان ارزشمندتو برای خوندن و جواب دادن به کامنتای طولانی من میزاری؛ خیلی برام ارزشمنده🥺💙💓خیلییییی دوست دارم🥺💙
وااااااااااااییییییی چه قدر عکسایی که این دفعه آپ کردی ماهگونن!🤩🌕 و این آهنگ آرامش بخش و قشنگی که واسه این پارت انتخاب کردی به شدت با حالو هوای این پارت مَچ شده بود🤩👌🏻شاید باورت نشه ولی Anchor به پلی لیست موسیقیای مورد علاقم اضافه شده🤩✨نمیدونم تو هم حس منو داری یا نه اما یه سری آهنگا هستن که حتی اگه مال خوده ایونهه هم نباشن؛عجیببببببب حس ایونهه رو میدن و با شنیدنشون قلبم به تاپ تاپ میفته...مث الان💓💓💓✨
خب خب خب میرسیم به این پارت به شدت لنتی...🤩
عایگو چه قدر دلگرم بودن هیوک به وضوح قابل حس بود😍 با چانگمین تماس برقرار کرد تا نگرانی دونگهه از بین بره😍دلش رفتن دونگهه رو نمیخواد اما از طرفی هم خوشحال بود که وظیفه شو انجام داده و قراره خبرای خوب خوب به هائه برسونه😍💙امیدوارم که این یه هفته دیر بگذره و هائه از پیش هیوکی نره🥺 البته خودشم انگار چندان مایل نیست چون یه دلیل محکم برای برگشتن نداره🤩💙
واییییی دونگهه حتی به جیبای کتک هیوک هم رحم نمیکنه!🤣 خودش آدامس و کش مو رو پیدا کرد🤣خدا نکنه هیوک برا دونگهه یه چیزی بخره قبل از این که بخواد بهش بده دونگهه خودش میره برشون میداره و دلیلشم اینه که: بالاخره اینا رو برا من خریدی🙄 پس مال خودمه🙄 دلم خواست بردارم🙄"طفلکی هیوک اصن ناراضی نیس از این فضولیای فیشی هائه🤣🤩آههه آخه چرا انقدر هیوک ماهگون با جذبه و متینه🤩😵باورت میشه فانتزی زده بودم که الان هیوک خودش اون کشو میبنده دور موهای دونگهه🥴... ولی این اتفاق مرگگگگ نیفتاد🥺آههههه کی بشه که هیوک انگشتای استخونی و سفیدشو ببره لای موهای موج دار هائه و موهاشو براش ببنده🥴😵عایا آن روز خواهد رسید؟😵عایا من تا آن روز زنده خواهم ماند؟😵🪦
"منو تو با هم نمیسازیم یا باید تو شبیه من بشی یا من شبیه تو"
"چرا نساختنمون باید برات مهم باشه به هر حال تو که میخوای هفته ی دیگه از اینجا بری.."
دونگهه از آینده ی موقتی و قشنگی حرف زد ولی خب همون موقتی بودنش غم داشت💙 یه غمی که باعث شد هیوک به روش بیاره چون خود هیوکم ته دلش با یادآوری اینکه دونگهه یه هفته دیگه باید بره یخ کرد💙
و هائه ی عجولی که انگشتشو میبره و پرو پرو میگه "هی بهم چسب بده" "جای دیگه ای از بدنت مونده که سالم باشه؟" "زبونم"
و هیوکی که از این حرف دونگه میزنه زیر خنده🤩و دونگه ای که برای واقعی بودن این خنده سرشو میگیره بالا تا با چشماش ببینه🤩💙✨
آاام نمیدونم شاید اشتباه میکنم...اما این صحنه... وقتی که هائه خنده ی هیوکو دید... حس کردم یه چیزی ته دلش جابجا شد..✨
و اون لحظه ای که هیوک بهش گفت"دستتو بده بهم"... و بی مقاومت دستشو به سمت هیوک دراز کرد... و با تلاقی چشمای نقره ای رنگش تو چشمای دونگهه نفسش حبص شد...😵
نمیدونم شاید اینجا هم دارم اشتباه میکنم اما... حس کردم وقتی هیوک بندای انگشتای دونگهه رو لمس کرد و بعد دونگهه دستشو اروم عقب آورد یک جرقه احساسی شکل گرفت✨
"رسیدن دونگهه به ماه غیر ممکن بود اما رسیدنش به هیوک فقط ده قدم نیاز بود که هیوک زودتر از دونگهه به سمتش قدم برداشت"✨هیوک مثِ ماهِ روی زمین میمونه🌕💙ماهیه که تو جسم یه انسان روی زمین داره زندگی میکنه🌕💙 نزدیک به دونگهه و قابل دسترس... دقیقا برعکس اون یکی ماه که تو آسمونه و خیلی دوره🌕
هیوک انقدر با اون چشمای جذاب و نقره ای رنگش به آسمون نگاه کرد که ابرا از جلوی ماه کنار رفتن و با زل زدن به ماه اونو روشن ترش کرد🌕
و شگفتی که هیوک ازش حرف میزد بی شباهت به جادو نبود!✨گلای مهتاب سفید رنگی که روحشون با روح بدن هیوک مشترکن✨ وااییی شقایق نمیدونی چه قدر سوپرایز شدم وقتی دیدم تو صفحه ی آخر، عکس گل مهتابو گذاشتی🤩رسما زبونم بند اومد و انقدر ذوق مرگ شدم که حد نداشت🤩راستشو بخوای برای اولین بار بود که گل مهتابو می دیدم و توی پارت پیش که اسم گل مهتابو بردی و گفتی بوی خوبِ هیوک منشاش گل مهتابه، ازش هیچ ذهنیتی نداشتم و میخواستم برم تو اینترنت یه سرچی بزنم... ولی وقتی با خودم فک کردم دیدم اینکه تو بهم نشونش بدی خیلی کیفش بیشتره🤩 ...و واقعا اینکه به وسیله ی تو تونستم گل مهتابو ببینمش خیلی حس قشنگی بود و ذوقم چندین و چند برابر شد🤩😍💙💓
اون لحظه ای که دونگهه انگشتاشو روی دست هیوک گذاشت؛ تصور میکرد که چون هیوک عامل سرما و بارش برف و برفی بودن این منطقه س پس خودشم باید بدنش و پوستش سرد باشه ولی برخلاف انتظارش سرد نبود❄️کاملا نرمال بود دقیقا عین حرفی ک هیوک اگه استباه نکنم تو دو پارت پیش زد و گفت"انسانم... معمولی ام ...عجیب هم نیستم"
"به محض اینکه سرش روی برفا قرار گرفت موهای مشکیش پشت سرش روی برفا پخش شدن...."🥴بنده برای هیوک با موهای مشکیش جان می دهم😵لنتی با موهای مشکیش جذابیتش چند هزار برابر میشه😵کلا هیوک با هر مدل و رنگ مو یه طرف...هیوک مو مشکی یه طرف دیگههههه😵✨
دونگهه نگاهش رو از گل ها گرفت و به جاش به هیوکی که رو برفا دراز کشیده بود خیره شد"این جوری که تو خوابیدی،نگات میکنم حس میکنم دارم یخ میزنم!!"
"منم هر وقت تو رو این طوری شالو کلاه کرده میبینم احساس خفگی و گرما میکنم"... و صدای خنده هایی که سکوت غالب کوهستان تاریکو گرم کرد✨اولین باری بود که صدای خنده ی دوتاییشون با هم تو فضا میپیچید و واقعا خیلی لذت بخش و سوییت بود✨💙
منم همچین زندگی بی دغدغه ای میخوام✨میخوام یه جایی زندگی کنم که همیشه برف بباره✨❄️شاید باورت نشه شقایق ولی مث برف ندیده ها شدم🤣 جوری که برای دیدن برف باید با خانواده برم یه شهر دیگه تا بتونم از نزدیک ببینم🤣زمستون امسالم تموم شد و تقریبا بعد از دو سال بالاخره بیرجند برف اومد...🤣اونم جوری نبود که رو زمین بشینه و بتونیم بریم بیرون و برف بازی کنیم🤣من که فقط کنار تراس نیمه باز نشسته بودم و خودمو دور پتو پیچونده بودم و برفای ریز تو آسمونو تماشا میکردم🤩❄️
شقایق عزیزم بازم مثل همیشه بابت این پارت به شدت فوق العاده و ماهگون طوری ازت ممنونم🤩آهههه واقعا نمیدونم چه جوری و با چه زبونی ازت تشکر کنم🤩💙💓
خیلی زیاااااد دوست دارم🤩💙
خیلی مراقب خودت باش و همیشه پر قدرت ادامه بده و سالم بمون🤩✊🏻
طرفدار وراجت...ستاره⭐
سلام شقایق جانم💙
همونطورکه خودت گفتی این قسمت، قسمت شیرینی بود... خیلی شیرین و پر آرامش:)
چه قدر به فکر و ظریفی که با این آهنگی که آوردی فضا رو برامون تلطیف کردی :) بابت آهنگی که آوردی ازت ممنونم خیلی آروم و قشنگ بود. حس میکنم یه آرشیو از این آهنگهای آروم و خلسهوار داری و ممنون که باهامون به اشتراک میذاری :) اینجوری بعداً هم که به این آهنگ گوش بدم یاد تو و ماهگون میافتم :)
از شیرینی این قسمت هر چی بگم کم گفتم... از بندبند توصیفات قشنگت و جملهبندیهای زیبات... آخ که چه قدر زیبا کلمهها رو تو نوشتههات به رقص در میاری :)
دیالوگهای بین هیوک و هائه تو این قسمت چه قدر دوست داشتنی بودن
"اولا که... تا وقتی من اینجام هر چی که مال توعه مال منم هست!"
چه قدر دلم با این جملهی دونگهه ضعف رفت :) چه قدر شیرین بود و چه قدر واقعی! میدونیم که دونگهه در واقعیت هم این جمله رو به هیوک گفته و چه زیبا این جملهی واقعی رو تو این قسمت از داستان آوردی :)
برای اون کش موی سر هم مگه میشه دل ضعفه نگرفت؟ :)
خودش رفته باز تو وسایل هیوک گشته و کش مو رو پیداکرده و میپرسه "این چطور؟"
هیوک آروم و عزیز هم زمزمه میکنه "اوهوم... برا توعه"
همین دیالوگ کوتاه و ساده اما پر از احساس و شیرینی برای دیوونه کردن ماهایی که داستانت رو میخونیم کافیه :')
هیوک هائه رو شب برد تو جنگل و گل مهتاب یا همون ماه گل رو نشونش داد*-* هیوک برای اینکه هائه بتونه بدون اینکه گلها بسته باشن ببینتشون شب رو برای رفتن انتخاب کرد. این پسر منظم و آروم همهی کارهاش حساب شده و دوست داشتنیه*-*
میدونی... این که هیوک یخی و سرده اما میتونه با جذب سرما به خودش چیزهای دیگه رو گرم کنه برام خیلی جالبه و به نظرم یه جور تضاد فوقالعاده زیبا بین سرما و گرمائه که تو وجود ماهگون هیوکه :)
صحنهی گرفتن دست دونگهه توسط هیوک برای گرم کردنش خیلی خیلی سافت و شیرین بود و قند تو دلم آب شد*-*
خیلی ممنونم بابت این قسمت شیرین و خلسهوار✨💙
سلام شقایق جانم
نمیدونی با چه بدبختی این قسمت رو دانلود کردم هر چی سعی میکردم نمیشد که نمیشد 😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اعصابم به حدی خورد شده بود که نگم
دستم نمی رسد
که در اغوش گیرمت
ای ماه !
با که دست در اغوش میکنی؟؟
چطور یه نفر میتونه انقدر فرشته باشه تو کلام و رفتارش این قدر حس ارامش و امنیت رو به قلبت القا کنه 😍😍😍😍😭😭😭😭
حتم اگه وجود ماه هم تو وجودش نبود
هر جایی که توش پا بزاره گلستون میشه
مثل گل خونه ای تو سرمای زمستون سبز و باصفاست
سراسر وجودش بوی گل مهتاب ازش تراوش میشه
گلی به مانند خودش سفید و زیباتر از برفه
که با هردقیقه نگاه کردن بهش احساس لطیف و گرم به وجودت تزریق میشه
درست مثل دونگهه تو سرمای سوزناک وقتی که دستاشو و دستاش لمس میکنه دیگه هیچی از سرما نمیفهمه و اون حس زیبا همه ی و جودشو فرا میگیره
قربون کوچولوی نقلی غر غورو هیوکی برم فقط دستور میده هی خراب کاری میکنه اما از هر کسی معصوم تر و بی دفاع تره
چه خوبه که دنیاشو رنگی کردی و به زندگی دل گرم ترش کردی 😍😍😍👌👏👏💖💕🌸💐
سپاس فراوان بابت خلق تک ت لحظه های زیبایی که از خوندنش سیر نمیشیم 😍😍😍😚😚😚😚
سلاممم😍💙
چقد من عاشق هیوک با موهای سیاهشم😍 لنتی با موی سیاه جذابیتش هزار برابر میشه😍😍
و شروع گیج و مات شدن ها😎😌😍 این گیج و مات شدنا همش اخرش به عاشق شدن ختم میشه دونگهه جان😎😋
و لبخند این خونسرد لنتی که تصورشم دل ادمو میبره💀
ینی این فضولی های دونگهه دیگه اخرشه😂😂 به خدا هیوکه چیزی نمیگه😂😂 اصا مگه میتونه چیزی بگه😂 لنتی انقد پررو عه که جوابشو میزاره کف دستش😂😂😂
من رو اون کش موعه کراش زدم😍 لنتییییی خیلی قشنگه و دوست داشتنیه که هیوک برا دونگهه کش مو خریده😍
عاشق این تفاوتاشونم😍😂 هررر چقدر هیوک اروم و خونسرد دونگهه بجاش شلوغ و شیطون😂💙
بمیرم برا هیوک که وقتی به رفتن دونگهه فکر میکنه سبزیارو با حرص خورد میکنه😂💙
بیا انقد که شلوغ و شیطونه اخرشم دستشو برید😢😂
وااای اونجاش که هیوک پرسید جای دیگه از بدنت مونده که سالم باشه😂 لنتی زبون به این بزرگی😂
اوخ😍😍 هیوک فقط بخنده ادم دلش زیر و رو بشه😍 اخر این مات شدنای دونگهه کار دستش میده ببین کی گفتم😌😎
لنتی باز چشای نقره ایش💀💀💀 و دونگهه ی مات😎😂
واجب شد گل مهتاب پیدا کنم بو کنم ببینم چه بویی میده😐
هیوک لنتی جاذاب چه خوشش میاد دونگهه لمسش میکنه😏😎
ای جان صدای خنده هاتونو قربون😍😍💙
دست در دست هم خیره به ماه😍 من عکس این صحنه رو میخوام عاغاااا😍💙
اهنگی که گذاشتیو وقتی گوش میکنم همش صحنه های این چند قسمت میاد جلو چشمم😍💙
عالی بود😍💙
سلام نظامی دادن*
درود بر شقا قاتل 😍
چون سوپ نداریم ماست سون میارم
رفتن ب سمت یخچال*
پسر ماه به کوهستان باز میگردد
وای شقا اینجارو ک خوندم یهویی برام ی سوال پیش اومد
خود هیوک میتونه داخل اون هاله اطراف خونشو ببینه؟
اگه خودشم نمیبینه چجوری مسیرو پیدا میکنه
البته خب فکر نکنم براش کار سختی باشه هر چی نباشه از بچگی تو اون کوهستان بزرگ شده
خب شیطون بلای کنجکاو بازم همه خونه رو زیر و رو کرده 😂
آره ک چی مثلا آدامسای خودمه اصلا 😎💙
مادر جان :) کش موشم پیدا کرده 🥺
#فانتزیهایبربادرفتهپری
در عجبم ک اگه این آرامش و صبر هیوک از ذاتش سرچشمه نمیگرفت بازم میتونست این زبون درازیای دونگهه رو تحمل کنه 😂
زده دست خودشو زخم کرده چسب زخمم میخاد 👩🦯
موش بخورت فنچول
-جای دیگه ای از بدنت مونده ک سالم باشه؟
+زبونم
یادآوری میکنم ایشون همون کسیه ک وقتی به هوش اومد عزا زبونشو گرفته بود 😂💙
گذاشتن دستم رو شونه هیوک*
برات صبر و استقامت در برابر نبلعیدن این موجود آرزومندم مادر
وای خندید 😭
هق هق 😭
بالاخره خندید 😭
و این بار دومه ک دونگهه مبهوت زیبایی لبخندش میشه 😭💘
دستای شفا بخشش...
وایینیفیمفمیغییغیعبه شب از خونه رفتن بیرون یعنی دوباره دونگهه چشای نقرهای آقای ماهو میبینه 🥺💙
و چقدر ک نگاهاش زیبا و آرامش بخشه
هیوک باعث روشن تر شدن آسمون شد نه؟ :')
و گلای مهتاب...
تصور هیوکی که با لبخند رو برفا دراز کشیده و با چشمای نقرهایش دونگهه رو نگاه میکنه دلیل مرگ منه بای 🥺😭
شقای من خسته نباشی
این روزا ماهگون مرحمی رو دلای خستمونه 🥺💙
مراقب خودت باش 💖
ماست سونش را در کاسه ریخته و در انتظار قسمت بعد با چیپس میخورد 🌝
سلام شقایق عزیزم خوبی؟🥰😚
چقدر من رابطه کیو و دونگهه رو دوس دارم❤️ کاملا مشخصه که چقدر برای هم عزیزن... خیلی دوس دارم یه جوری کیو برگرده و نوع رابطه ش با هیوک رو هم ببینیم😁 هیوکی که برای دونگهه خاص و عزیز شده😍
میدونم که قبلا گفتم دونگهه چقدر فضوله ولی بازم باید بگم😄 چقدر این کلوچه فضوله آخه! رفته جیب لباسای هیوکم گشته😂
بچه پررو میگه تا من اینجام هرچی مال توئه مال منم هست😂
برعکس دونگهه من فکر نکنم شبیه هم شن. همینجوری مکمل همن🥰 بعدشم اگه هیوک اینقدر آروم و صبور نباشه چجوری اون وروجک رو تحمل کنه؟!😄
یعنی واقعا دونگهه شانس آورده که هیوک اینقدر صبوره، به نظر من که باید دست و پاشو ببنده و فقط فشارش بده و گازش بگیره😍😄
ولی وقتی یه جاییش آسیب میبینه چقدر مظلوم و طفلکی میشه🥺 یعنی معصومیتش و نگاهش کاری میکنه همه ی شیطنتاش از یاد آدم بره🥺 بچم🥺❤️
اونجا که هیوک ازش پرسید جاییتم هست که سالم مونده باشه و جواب داد زبونم؟😂 اولین خنده ی هیوک😍😭 خیلی خوب بود😭
صحنه ای که بیرون از کلبه هم دید خیلی قشنگ بود... چشمای نقره ایه هیوک، ابری که با نگاهش از جلوی ماه کنار رفت، و مسیری که با نور ماه براشون روشن شد...❤️
چقدر حرف زدنای ساده شون رو دوست دارم💙 یه جوری حرف میزنن که انگار سالهاست همدیگرو میشناسن... حرفای معمولی مثل گلا، گلخونه، مسیر جنگل و روستا... برای هم ساخته شدن خب🥰
خنده ی دونفریشون چقدر عزیز بود❤️❤️ وقتی صدای خنده شون تو سکوت شب پخش شد، من به این فکر کردم که چقدر این دونفر تا الان سختی کشیدن و تنها بودن💔 ولی از این به بعد قراره همدیگرو داشته باشن... شاید سختی و مشکلات سر راهشون باشه یا طول بکشه تا حسشون به هم رو بفهمن ولی قطعا ارزشش رو داره💙🥺
منم دلم میخواد یکی رو داشته باشم که وقتی دستمو میگیره سرما از وجودم خارج شه🥺 زیادی رومانتیک نیست؟؟🥺😭
بسیار منتظر لحظه های شیرینشونم و اصلا دلم نمیخواد هفته بعدشون برسه. چه معنی داره؟ دونگهه باید همینجا بمونه پیش هیوک😠 جاش همینجاس😭
آهنگ هم خیلی خوب و قشنگ به فضای برفی ولی رومانتیکشون میخورد👍😍 لاو یو🥰😘❤️
خب خب خب
*بازگشت به نقطه آرامش نیمه شبهایم *وب سایت مای ایونهه ریلیتی*
میبینم که چیزای قشنگ قشنگ داریم ◕‿◕ من مطمئنم که همه مثل من اینجورین... اینجوری که وقتی یکی از خاطرات خودشون با یه آهنگ مخلوط میشه، اون آهنگ میشه یکی از آهنگای پلی لیست موردعلاقشون... و من خیلی از آهنگام مربوط به ایونهه است◉‿◉ یا صدای خودشونه یا یه خاطره به چشم ندیده ای رو ازشون برام یادآوری میکنه گاهی هم هیچکدوم از اینا نیست... مثل see you again و حالا میتونم anchor رو هم بهش اضافه کنم ... هیچی دیگه مرسی•ᴗ•
این قسمت واقعا همینقدر خنده دار بود یا من فقط سرش غش کردم*-*😂😂😂شایدم رگ خندم بلند شده بود😂😂😂😂😂
چقد ... است دونگهه😐😂😂ینی هرچی صفت زیرشاخه گستاخی باشه این پسره داره 😐😐😐😂😂😂😂😂😂اع اع اع اع😐نگاش کنا😐 پررو😐😂 دیگه والا منم داره از این همه آرامش هیوک اعصابم خورد میشه*-* جاش بودم مینداختمش بیرون گرگا بیان بخورمش*-* (وی همین پارت قبل برای دونگهه و ممظلومیتش عر میزد...)😶😶😂 چه قشنگم برا خودش اول و دوم میاره توجیح میکنه 😶😐باز خوبه چهار مثقال شعور و فهم داره تو مواقع نیاز😶😐😐😂😂😂🤦🏻
شقایقم... عزیز دلم... داشتیم دلبر؟؟! نه واقعا چرا؟!!! قرارمون این نبود🥺🥺🥺💔 من کلی رویا پردازی کرده بودم واسه اینکه هیوک با انگشتای خودش واسش برنده اون کش مو رو🙁💔🤧 بعد حالا یه چیزی... من میگم تو با ایونهه همدستی نگو نه!! الان من برای کدوم دونگهه بمیرم که موهاش تا روی گردنش اومده و موجدار و قهوهایتیرست؟... برای دونگهه دست و پا گچ گرفته ماهگون یا اون خرکچه ای که عکس میذاره بابل...
دونگهه فقط کافیه به هیوک نگا کنه تا حوصلش سر بره😂دارم فکر میکنم مگه واقعا چقدر در آرامش میتونه این کارو انجام بده؟!!😂ای خدا😂😂این قسمت تا اینجا خنده دار ترین قسمت بود 😂😂😂ینی عاشق کلکلاشونم😂 که فقط هم دونگهه از میزنه😂
*--------------------* برید *----------------------------------* این چجوری تا به این سن زنده مونده واقعا؟... به همون دلیلی که من زنده موندم... اصن چرا انقد منِ؟😐😐😂🤦🏻
خب دست ما نیست که... خودش اتفاق میوفته... خب مثلا تقصیر من نبود که وقتی دود اسفند تموم شد، دستمو گذاشتم رو میله های داغش... خب من چیکار کنم... حواسم نبود داغه*-* ماهی هم خودتونین*-*😄 فقط حیف که وی شخصی مثل هیوک ندارم حداقل چسب زخمو بیاره براش...
خندید :)))))
چشماش :)))
سامیه کوش؟! بهش بگین بیاد!! بگین میاد صحنه های آخر این پارتو بکشه تا باهاش بمیرم یا بدون اونا بمیرم؟ تکلیفو روشن کنه...
مثلا دونگهه ای رو بکشه که که دستش روی مچ هیوکیه که با یه لبخند ریز به ماه زل زده ... یا ایونهه ای که به هم نگا میکنن و میخندن... یا شاید ایونهه ای که به هم نگاهی نمیکنن ولی هر کدوم به نحوی از تماسی که با ه م دارن لذت میبرن...
ممنون که دنیای ماهگونو انقد قشنگ ساختی شقایق😌✨🌝 فایتینگ💙
سلام عزیزم
چند قسمت آخر که نخونده بودم خوندم اومدم تا نظرمو بگم
فضای برفی خیلی زیبا و دوست داشتنیه
و چیزی که برام خیلی قشنگ بود جزئیات ریز و مهمی که توش هست
انگار مدتها روش وقت گذاشتی مث گل که چقدر مرتبط و زیبا بود
یا دیده نشدن کلبه دلیلی که تا حالا نیومدن دم درش
لذت خوندنشو دو برابر میکنه
ممنون
عکسای مثل ماهش :))))
برای الان فقط میگم، دیشب چقدر خوب بود بعد از یک روزسخت خوندنش. خسته نباشی واقعا، حالمو خوب کردی.
با نظر مفصل تری برخاهیم گشت..🙂😭👍
سلاااام*----*
چطوری نویسنده جونم؟ *--*
وای خدا دلت میاد منو بزنی؟😂😂 میخواستم برم براشون نظر بزارما خوب شد اول پیام تورو خوندم وگرنه یه فصل کتک نصیبم شده بود😂
درسته از ترست اونجا ننوشتم وای دلیل نمیشه اینجاهم ننویسم😃😃
بین حالا همی ی این چندتا پارت که داستان درمورد هیوکو شیطنتای دونگهه و شیرین بازیاش و باااازم زخمی شدناش بود هیچی. ..میدونی کجا دلم آب شد برای هیوک؟؟
اونجایی رفت برای هائه کش مو خرید یا اونجایی که آقا افتخار دادن خندیدن..😄😄
جدا از شیرین عسل بودن دونگهه شخصیت هیوکم اینجا خیلی شیرینو معصومه دلم کباب شد داستان بچگیشو خوندم چجوری بچه به این نازیو ول کردن☹☹
دونگهه چه راحت باهاش کنار اومد (که خب چاره ای هم نداشت😄)
وای فقط رنگ چشمای هیوک یا عطر تنش تصورش خیلی قشنگههه🥰🥰
میگما حالا چی میشد دونگهه پیشش میموند یک هفته کمه خب دونگهه هم که به نظر بدش نمیاد بمونه بچه هیوک تازه داشت طعم یه دوستو میچشید☹
ببین زندگیش چقدر بعد اومدن مهمون کوچولوش تغیر کرده قشنگترینش اینه که دونگهه باعث میشه بخنده یا لبخند بزنه🙂
این پارت خیلی عسل بود دوسش داشتم *--*
خسته نباشیی🌸🌸
سلام شقایق چطوری؟
من امروز روزه خوبیو نگذروندم:)ولی پارت جدیدو ک خوندم حالم بهتر شد چون این پارت پر از حسه خوب بود و بم منتقل شد🙃جوری ک چند بار خوندمش...
میدونی اتفاقاتی ک توی داستان داره میفته خیلی اروم و قشنگه و این به من حسه خیلی خوبی میده اینکه دارم عاشق شدن دوتا ادم و احساس میکنم و چقدر قشنگ تو این حسو بمن رسوندی و ممنونم ازت💙💙دوست دارم یه روز بخاطر این همه احساس راحتی و قشنگی ک بم میدی ببینمت و محکم بغلت کنم و ازت یه عالمه تشکر کنم چون با همین به ظاهر چیز کوچیک چقد حالمو تو خیلی موقعه ها خوب کردی:)))
شخصیتای داستانه قشنگمون دارن تویه دنیای اروم زندگی میکنن
تضادی ک دارن چقد قشنگه...و من هر بار دوست دارم بشون اشاره کنم🙃💙هیوکِ این فیک موردعلاقمه و عاشقشم
اونقد دوس دارم این هیوکو ک موندم داستان تموم بشه من چیکار کنم🥺😂💔
اونجایی ک میخابه رو زمین برفی و دونگهه کنارش:))به امید پارتایی ک کنارش روی بازوش و تو بغلش بخاابه💙🥺😭دوست دارم به عاشقیاشون زودتر برسم ولی از اینطرف هم نمیخام از این احساسااتی ک داره شکل میگیره بگذرم💔😭
عاح شقاااایق ممنونم ازت واقعن ممنونم💙🥺
لاب یو💙💙
برادرای گلم اینجا سینگل نشسته:(((((
وای منم انقد دلم میخاد یه فوش به تموم ادما بدم و یکی مثه دونگه رو بزنم زیر بغلمم و برم توی دنیای ماهگون، برم توی کوهستان،توی کلبه،توی برف:))))) مثه ادم بدون هیچ دقدقه ای زندگی کنم:)))))) ینی وقتی ماهگون رو میخونم انقد قشنگ کوهستان و اطرافشو توصیف کردی که کلا روح ادم میره اونجا🥲🥲خیلیییی خوووبه🤩🤩🤩
سلااام عزیزم
چقدر شیرین شده رابطشون آخه منکه مردم واسشون
واای دونگهه شیطون جیب لباساشم گشته 😂
چقدر اونجاییکه هیوک رو برفا دراز کشیده بود قشنگ بود
ممنون که با قلم قشنگت منو واسه یه مدت کوتاهم شده ازین دنیا جدا میکنی و میبری به دنیای قشنگ داستانت
سلاااام شقای عزیزم
خوبی عزیزممم
الهی ک هزار هزار هزار حس قشنگی که بهمون منتقل میکنی به خودت در بهترین زمان ممکن برگرده و اتفاقات زیبایی رو تجربه کنی
برای عکس های اپ بمیرم یا اهنگ ارامبخشی که گذاشتی؟
اخ جان این قسمت 25 صفحه هست😍
موهای مشکی ایی که تضاد زیبای با سفیدی برف داشت از همون اول دل ضعیف و بی جنبه ما رو ربودی افسونگرجان
دلگرم بودن هیوک خیلی به وضوع قابل حسه از اینکه تماس با چانگمین برقرار کرد تا نگرانی دونگهه ازبین بره شور و اشتیاق هیوک برای دونگهه بیش تر و بیش تر میشه دل منم هی بیشتر و بیشتر ضعف میزنه
حس خوب فضا با جا ب جایی وسایل توسط دونگهه دوچندان شد چقدر دلم میخواست دونگهه لبخند زیبای هیوک رو ببینه نلنللننلنل بلاخره دید😢😢 مطمئنم تو وجود دونگهه این لبخند تاثیر بسزایی گذاشته من که با تصورش قلبم قیلی ویلی رفت دونگهه در حالی ک شیطونه یک حس خجالت شیرین و نمکینی هم داره ولی موقته
هرچی مال توء مال منم هست کاملا مرزای مهمون بودن رو یک تنه جا به جا کردش البته مهمون که ن صاحب خونه تشریف دارند
دونگهه به جیب های کتک هیوک هم رحم نمیکنه 😂وای خودش ادامس و گیره مو رو پیدا کرد بمبمقمبمبمقسجسسنثمثججیجب اینکه دونگهه تاحالا موهاش رو نبسته و دیده هیوک به ذهنش رسیده که موهاش رو ببنده یک حس خوب و دلچسبی برای دونگهه ایجاد میکنه که همش منتهی به این میشه که هیوک توجه شدیدی بهش داره
دونگهه ذهن فعال و اکتیوی داره و ارامش هیوک خیلی رو مخشه و اخرش میخواد از دست هیوک خودکشی کنه 😂 اخرش تبدیل ب همنفس زندگی ماهگون جان میشه😍 دونگهه جوری حرف میزنه انگار قراره خیلی بمونه ولی هیوک به اون یک هفته اشاره کرد هیوک هم مثل ما بابت یک هفته باقی مونده ناراحته حتی ری اکشن هم نشون میده😢
جوجه کوچولوی سرتق بلاخره کار دست خودش داد واقعا جایی جز زبونش نمونده ک سالم باشه هیوک گف تو باید خودت رو با من وفق بدی ولی انگار برعکس داره میشه هیوک بلاخره خندید نینبنینربنی من غش من ضعف مبنینینبنینینینینبنبنیین دونگهه هم مات مبهوت شد
من حس میکنم وقتی هیوک بندای انگشتای دونگهه رو لمس کرد و بعد دونگهه دستشو اروم عقب اورد یک جرقه احساسی شکل گرف باز فانتزی هام رو شروع کردم😶
واییی حیینینینسن دونگهه چشمای ماهگون هیوک رو دید 😢 دونگهه هم شیفته جذابیت های هیوک شده کاملا مشخصه😶
چه تعبیر زیبایی به عمل اوردی رسیدن دونگهه ب ماه غیر ممکن بود اما رسیدنش به هیوک فقط ده قدم نیاز بود که اون هم هیوک زودتر از دونگهه به سمتش قدم برداشت خیلی دوسش داشتم
هیوک با ارامشش تمام ترس های دونگهه رو در تاریکی شب ازبین برد
معما وقتی حل میشه اسون میشه علت بوی وجودی هیوک هم . هم روحی مشترک با گل های مهتابه که سر منشاشون ماهه چه فکت زیبایی
وای من برای اون قسمتی که هیوک بین برفا دراز کشید و به اسمون نگاه کرد ضعف زدم
دونگهه نگاهش رو از گل ها برداشت و به جاش خیره به وجود ماهگون کسی که رو برفا دراز کشیده بود کرد نینبینبنلننلنلبننینببن یه چیزایی در وجود دونگهه در حال پردازشه که روحش هم خبر نداره چیزی به عنوان علاقه مندی...
هیوک واقعا ماهگونه خود ماهه روح ماه تو وجودشه اما در ساختار و گونه انسانی و حتی دمای بدنش هم عادیه وقتی دونگهه هیوک رو لمس کرد هیوک لبخند زد دونگهه معذب شد این موذب بودن یک منشا قلبی داره (خواننده ایی که دست از فانتزی هاش برنمیداره)ولی خیلی قلبم لرزید مخصوصا اینکه بعدش باهم شروع به خندیدن کردن دو قطب مخالف اهن ربا با وجود تمام تفاوت های منشایی سازگار ترین ادم های دنیا هستند و این خیلی دلچسبه
منطوق و مفهوم حرفای دونگهه اشاره ب یک اینده طولانی در کنار هیوکه میگه از این ب بعد باید به دیدن خرس قطبی که خودش رو ب اینور اونور میزنه عادت کنه اما عادت مگه در طول یک هفته رخ میده؟ عادت رفتار مستمر و پی درپی در امتداد زمان ایجاد میشه نمیدونم قراره چه اتفاق هایی بیوفته دونگهه میره به شهر یا نه...یا حتی زمان بواااسطه اون خواب در طول این یک هفته متوقف شه یا زمان به گذشته برگرده و یا اینده و یاااا زمان گذر عادی خودش رو طی کنه ولی حرفایی که دونگهه میزنه از ناخوداگاهش نشات میگیره و تو عمق وجود ناخوداگاهیش قصد رفتن نداره و دوست داره در کنار هیوک بمونه :) و هیچی قشنگ تر از این نیست
از اغاز هستی سایه های سیاهی و تلخی ها بر سر انسان ها وجود داشته اما با وجود همه تلخی ها معجزه هایی تو زندگی مون اتفاق میوفته شاید اول خودمون اون رو به چشم معجزه نبینیم اما بعد با گذشت زمان درمیابیم که اون اتفاق خود معجزه بوده و ما نگاه عمیقی بهش نداشتیم هیوک سختی های زیادی رو متحمل شده در حدی که یک هاله ایی به دور خودش کشید تا از اسیب های زمانه دور بمونه اما یک اتفاق سبب تغییر زندگیش و حتی به منصه ظهور پیوستن خواسته های قلبیش که مورد درک و پذیرش یک شخص قرار بگیره بود
اگه سردته دستتو بهم بده😢 شقا تو واقعا قاتل فندومی
هیوک دستای دونگهه رو قبل هر نزدیک شدن دست دونگهه بهش گرفت چی قشنگ تر از این میتونه باشه اون لحظه فارغ از هر مشغله ی ازار دهنده حتی اتمام اون یک هفته و تفاوت های شخصیتیشون بودن
هیوک علت همیشه بهار بودن در قسمت گلخونه رو نمیدونه ممکنه علتش وجود حیات بخشش باشه همون طور ک ماه سبب حیات و ادامه زندگی هیوک در بچگی شد هیوک هم با وجودش موجبات حیات گیاهان گلخونه رو فراهم میاوره مثل گل مهتاب و حتی گرم کردن بی حد و حصر و پرارامش دونگهه
این قسمت مثل تمام قسمت های قبل موجبات ارامش روح رو برای من به شخصه فراهم اورد مرسی شقای عزیزم بوس بهت 💋
هیلی گَشَنگ بود...🙂💙
اونجایی که هیوک رو برفا دراز کشیده بود رو خیلی دوست داشتم. تصوری که از هیوک داشتم این بود که یه فرشته روی برف ها خوابیده 😇💙 وایییی خدا الان غش میکنم😭😭😭💙 چقدر سوویت😭💙
دونگهه کش موشو گرفت🤭
وایی چقدر این دوتا خوبن😃
آی فِل این لاو 💞💓💝💖💕💗
اوکی
I'm not alive anymore...
خیلییییییی عچل بود :")))
من بعد از خواندن آن تیکه که هیوک سرشو گذاشت رو برفا و لبخند میزد مردم ... :)
میشه دونگهه نره ... البته خودشم انگار چندان مایل نیست ، من از الان غصه ام گرفته هیوک تنها میشه
بالاخره یکیو پیدا کرده که درکش کنه :)
اونجا که گفت هر چی ماله توعه مال منم هست یاد خونه ی تو خونه ی منه افتادم عررررررررر
اون گله چه قشنگ بود
( بوی تو رو میده ... گااااااااد )
قشنگ تونستم فضا رو تصور کنم :"))))))))) خیلی خیلی ممنونم
خسته نباشی ^^
سلاااام
چقدر این دو تا کنارهم خوبن
هیوک عزیز تو ک میتونی سرما جذب کنی خب شبا بغلش کن بخواب دیگه
چرا مارو حرص میدی اخه
عاااشق دونگهه ام
جیبای لباسارو گشته
یعنی عااالیه
عصبانی شدن هیوک میبینیم؟؟؟
مرررسی ازت
*در حالیکه به خاطر عکسها روی برانکارد عملیات سی پی عار روی وی اعمال میشد، به سمت دانلود این قسمت حمل می شود*
واییییییییییی یهو اومدم و دیدم پارت بعدی آپ کردی . عکسا رووووو😍😭💓💗💖💗💖
برم بزنم روی دانلود 😬
ینزحرتبیتحزجیجرحیجطج
وقتی خوندم میام بازم😁😂💙
دوباره سلام 😅
ای دونگهه ی دردسر ساز کم طاقت .بس بی طاقت و شیطونه همیشه یه بلایی سر تودش میاره . شبیه ی بچه کوچولو های بامزه و شیطون و لجباز میشه گاهی😂یعتی هر کسی جای هیوک بود حسابی دعواش میکرد بعدم میفرستادش بره 😁🤣البته کسی دلش نمیاد به ماهی کوچولو نازکتر از گل بگه 😉واقعا زبونش همیشه سالم و پر کاره . شیطون بلاست 🤣
چقدر توجه های هیوک ساده و دلنشینه.خرید ادامس و کش مو برای دونگهه .همین کاراش خیلی دلبره 🥰مهربونه
ته دل دونگهه پروانه ای میشه حساااابی،.قنج میره 😉
گل مهتاب ، مثل هیوک
واقعا هم هیوک گل مهتابه و باید تنش بوی اون گل ها رو بده و وجودش باعث این بشه که توی اون برف و سرما ،بازم گل مهتاب اونجا رشد کنه. بس که وجودش پاکه
خیلی عالی بود عزیز دلم یه دنیاااا ممنون 🤗🌹😍❤