My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت دهم

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۳۷ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت دهم

 

 

سلام گلای تو خونه

ببینین سامیه با این پوستر جدید چهههه کردهههه

دوسش دارین؟ من که مردم براش

چشا رو اخه *-*

هیوک خبر داشت من دارم ماهگون منویسم گفت بذا این سری برا عکسبرداری البوم BAD موهامو مشکی زاغ کنم 

و لنز نقره ای بذارم

اره خلاصههه D;

 

خب بریم سر بخت این قسمت که جنبه ی ماورایی و تخیلی داستان بالاخره بیشتر خودشو رو میکنه

و شروع خیلی چیزا ازش استارت میخوره

این قسمت ادامه ی قبلیه

همونطور که هیوک قول داد قراره رازشو بگه برا دونگهه

البته همه چی به اینجا و این توضیحا ختم نمیشه صبر داشته باشین

امیدوارم که دوسش داشته باشین

 

 

 

DOWNLOAD

نظرات  (۳۰)

سلام این اولین فیک زندگیم بود و اینقدر جذاب بود که تو ۲۴ ساعت تمومش کردم 🥺

خیلییی رویایی بود 

تک تک لحظاتش انگار جلوی چشمم بود 

لحظه ای که ناگهانی دنبال هائه اومدن بعضم شروع شد و همین جوررر بیشتر و بیشتر تا موقع که 

بیمارستان رفتن قلبم دیگه طاقت نیاورد ....

😭😭😭😭

فکر کنم اگر درحال پخش میخاستم بخوانم دیوانه شده بودم 😔

 

پاسخ:
سلام عزیزم مرسسیی که دوسش داشتی *-*
ولی چقدر زود تمومش کردی 
مراقب چشمات باااش

سلام روزت خوش عزیزم 😊امیدوترم عاااالی باشی 🤗

خب بریم سراغ داستان زیبات

الهی بگردم برای دونگهه که اینجور زخمی شده و دم نزده که چقدر درد داره . چقدر مظلوم بود اینجای داستان 😢 ولی جای نگرانی نیست چدن حضور هیوکی بر هر دردی درمانه 😊 هیوک که باشه خیال ادم راحته که بالاخره یه کاری میکنه تا ماهی کوجولوش خیلی اذیت نشه 😉

واقعا هم که وجود روح ماه توی وجود هیوک ، برازنده خودشه . یه ماه روی زمین بایدم روح ماه توی وجودش باشه 🤗🌜

دونگهه چقدر مهربون و با درک و شعوره که اینقدر خوب درکش کرد . واقعا هیوک یه موهبت داره . اصلا وجود هر دوتاشون موهبته 😍هر دو مهربون و با درک 

بالاخره به سوال اصلی داستان تا اینجا پاسخ داده شد . اونم دلیل تفاوت های هیوک بود . از ماه هم ممنونیم که جون هیوکی رو نجات داد . واقعا انتخاب درستی کرد برای دادن بخشی از روحش به اون .

باید دید چی میشه 😊

بازم ممنون بابت داستان فوق العادت . امیدوارم سلامت و شاد باشی همییییشه ❤🌹🙏

پاسخ:
سلام قشنگم ممنونم، امیدوارم هرروزت خوش و قشنگ باشه ♥️🤩
بریم سراغ کامنت زیبات 😌
از بس ک این بشر شیطونه و چرب زبون، این سکوت ها و درد کشیدناش خیلی به چشم میاد :)
دونگهه وقتی تو جنگل هم چشای هیوکو دید نترسید پس این ک در برابر این حقیقت و راز مقاومت کنه چیز دور از ذهنی بود چون هممون میدونستیم کمابیش واکنش دونگهه چی خواهد بود. 
یه عالمه اتفاق در پیشه و امیدوارم تا آخرش ب دلت بشینه 
خواهش عزیز دلم. مرسی ک انقد خوب و مهربونی 🤗💙

این قسمت پرده برداری از ماهیت جناب ماه و ماهیت روح ماهگونش بود که خیلی خیلی سافت بود :)🌗

اما راستش اون رؤیایی که می‌بینه و اون ساعت مشخص حالا علاوه بر هیجان داره یه کم ترسناک می‌شه.

شقایق جان با اون قلم جادویی‌ات قشنگ داستان رو اعتیادآور نوشتی... یه جوری که پایان هر قسمت ذهن آدم رو قلقک میده و درگیر می‌کنه که در ادامه چی پیش میاد!

دونگهه‌ی مهربونم*-* با اینکه زبونش درازه ولی خیلی دوست داشتنی و مهربونه. با فهمیدن و دیدن و احساس حقیقت هیوکی نه تنها نمی‌ترسه بلکه احساس امنیت می‌کنه. باید هم همین‌طور باشه پسر به این ماهی که بارها هائه رو نجات داده، یه انسان منظم و متین و دلسوز و مهربون... به قول دونگهه آخه چرا بقیه باید ازش بترسن با این همه خوب و بودن و آروم بودنش؟:(

ممنون شقایق عزیزم😍💙

 

پاسخ:
قسمتی بود که بالاخره راز هیوک از زبون خودش افشا شد و خیل احساسات درش گنجونده شده بود
آره واسه فهمیدن روسای هیوک هنوز خیلی قسمتا باید بگذره و میشه گفت تا پارت آخر ادامه داره 
و من خیلی مفتخر و خوشحالم که اینو ازت می‌شنوم جانم:)
دونگهه خیلی با درک و فهمه. شاید تا الان بیشتر روی شیطونش رو دیدین اما خیلی پسر عاقل و دوست داشتنی ایه. هر چی بیشتر بگذره اینو بیشتر درک میکنین 
خواهش میشه 🦋🌠

سلام شقایق جون😍
فیوریت رایتر من در چه حاله؟🖊️🤩امیدوارم که عالی باشی🤩💙
وای شقایق!😱 عجب پوستر مرگیییییی!!!😱😵سامی رو ببین چه کرده🥴...همه رو دیوونه کرده🥴
راستشو بخوای این قسمت دقیقا همون طوری بود که از قبل پیش بینی کرده بودم🤩😍نمیدونی که قبل از خوندش قلبم چه بالا و پایینی می پرید❤️ و بالاخره جواب بیشتر سوالای کوچیک و بزرگمو گرفتم‌🤩💙✨
خب خب بریم سراغ این پارت به شدت پرفکت✨
اومو دلم برای هائه سوخت🥺کابوس مبهم بچگیش به وسیله ی اون گرگ دوباره براش زنده شد🥺طفلکی فیشییی🥺🤧
دونگهه هیچی از زخمی بودنش نگفت و همین طور از ترسش؛ولی هیوک اونو از چشماش فهمید و بعد با یه کم دقت متوجه شد که دونگهه کلی زخمی شده و وقتی که هائه لباساشو دراورد متوجه شد که زخماش سطحی نیستن✨
واااایی وقتی که هیوک خیلی جدی به هائه گفت"لباساتو دربیار" "همه شونو!" ؛ اصلا دست خودم نبود و اون قسمت منحرف مغزم داشت فانتزیای مثبت ۱۸ میساخت🥴🔞اون جملش به شدت سسکی بود لنتی🥴😵
اون جایی که انقدر غرق حرف زدن با نگاه کردن به چشای هم شدن ک خیلی چیزا رو فراموش کردن،مث زخم رو صورت هائه...مث برهنه بودنش.. یا حتی این که بدون لباس احساس سرما نمی‌کرد و علتش لمس هیوک رو پاش بود؛ خیلی سوییت و پر از آرامش بود🍧💙✨
خداجونمممممممممممممم😱هیوک...قدرت...شفادهندگی دارهههههه!!!!!!!!!!!😱😱😱😱آب قند لطفا😵 آههههههه واسه همین بود که دونگهه با اون بالا پایین پریدناش دردش نمیومد😱
از پارت ۱ تا همین پارت کلی تئوری تو ذهنم ساختم ولی حقیقت خیلی خیلی خیلی خیلییییییی.....زیبا و فوق العاده تر از اون چیزی بود که بهش فکر می کردم🤩😍💙✨
هیوکی که روح ماه تو بدنشه و زندس...انسانه با یه سری ویژگی های ماهگونه....معمولیه و اصلا ترسناک نیست🌕💙✨
ماه انقدر بخشنده بود که یه پسر بچه کوچولو رو از مرگ نجات داد و بهش زندگی دوباره بخشید و بخشی از روحشو بهش هدیه داد🌕💙 ولی هم نوعای اون چی کار کردن!....... انقدر بی رحم بودن که بخاطر تفاوتاش از خودشون تردش کردن. حتی پدر و مادر سنگدلش.آخه بچه ی شیش ساله کجاش ترس داره؟فقط به خاطر رنگ چشمای نقره ای و به شدت خوشگلش ازش ترسیدن؟! و یا قدرتای مرگ و به شدت کولی که داره؟!اصلا لیاقت هیوکو نداشتن.آدمای بی عقل
دونگهه از هیوک خواست کنارش بخوابه😍کنار هم خوابیدنشون هم برای دونگهه خیلی معنی داشت هم برای هیوک💙هائه میخواست هم ترسش بریزه چون هیوک بهش حس امنیت میداد هم اینکه نمیخواست هیوک از گفتن رازش دلسرد بشه و با همین کارش کلی از حسای بد هیوکو از بین برد💙✨
و باز هم ساعت ۳:۲۴...
و باز هم کابوس های شبانه ی هیوک‌‌‌...
هنوزم حس می کنم اون شخص درون مکعب خوده هیوکه.به نظرم اگه یه درصدم احتمالش وجود داشته باشه که شخص تو خواب هیوک،هائه باشه خب مسلما دونگه هم باید از خواب بپره و یا چرا بعد از بیدار شدن چیزی یادش نیست؟🤔(وی در افکار خود غرق شده است🤭)
ولی قطعا اون خواب برای هیوک متفاوت تر از همیشه بود چون که با وجود دوباره کابوس دیدن فقط یه نفس عمیق کشید و دوباره به خواب رفت💙✨
شقایق جونمممممم🤩 بابت این پارت به شدت پرفکتتتتت ازت ممنونم🤩💙❤️نمیدونی که با خوندن هر پارت چه قدر بهم حسای خوب وارد می کنی🤩💙✨
همیشه پر قدرت ادامه بده🤩✊🏻
خیلی مراقب خودت باش🤩
لاو یوووو زیاااااد💙
طرفدار وراجت...ستاره⭐

پاسخ:
سلام به ستاره ی عزیزم 🌠
این اموجی مخصوص توعه : 🌠
🥺♥️
همونقدری که برام آرزوی عالی بودن داری منم امیدوارم خودت عالی باشی عزیزم. 
سامی که زده یه فندوم فیک خونو ناک اوت کرده با پوسترا و نقاشی و ادیتاش 🍂
آره قسمت خیلی مهمی بود. از آمیختگی احساسات بعده حادثه گرفته تا حقیقتی که هیوک با زبون خودش اونو اعتراف کرد. 
اولش کمی نگران بود. اما آروم بودن دونگهه اونو وادار کرد ادامه بده و بالاخره رازشو با به لای حرفاش و جواب تمام ابهامات رو فاش کرد. 
آره اون تیکه سسکی بود اصلا هم عمدا ننوشته بودمش🤭👀
هیوک توضیح داد همه چیو با آرامش محض همیشگیش. و دونگهه چطور میتونست واکنش منفی ای نشون بده وقتی تو اون چشمای آروم و صادقش خیره شده بود و در حالی که درد نفس گیر تمام زخمای تنش به طرز معجزه آسایی فروکش کرده بودن و خبری از درد و سوزش و حتی سرما هم نبود با این که فقط یه شورت پاش بود.!
دونگهه حتی تو جنگل هم از چشماش نترسید، پس امکان نداشت یه آدم لجباز و مقاوم بشه در برابر فهم این حقیقت و اونو نپذیره و به هیوک انگ بزنه 
ای جان خداروشکر که میگی تئوریش زیبا بوده 🤩🤩راستش موقع اپ این قسمت نگرانی هایی داشتم طبیعتا، چون این اولین داستان بلند ماورائی ای بود که می‌نوشتم و راز هیوک تو آین قسمت برملا میشد اما خداروشکر همه تقریبا دوسش داشتن *-*
اوهوم خوابیدنشون کنار هم احساس دو طرفه ای داشت. برا هردوشون آرامش محض بود و از اون به بعدش هیچ حس منفی ای ته دل هیچکدوم جریان نداشت
بله وی خیلیم کیوت در افکار خود غرق شده و نظر می‌گذارد. چرا انقد خوبی تو؟ 🤩
انقد ازم تشکر نکن شرمنده میشم 🥺♥️پرفکت تویی ک انقد بهم لطف داری ♥️🌠♥️
چشم سعیمو میکنم ستاره کوچولوی جدید قلبم، لاو یو خیلی زیاد، مراقب مهربونیات باش🦋🌠

سلااام سلام🌼🌼
گل گلیییی🥺🥺🥺اول بزارین من برا این غش و ضعف کنم😭گل گلی🥺سافت شدممم🥺🥺😭😭❤️
خوبین؟منم خوبم✨
حالا بریم برای این پارت غش و ضعف کنم🥺🥺
هیوکی که انقد مراقب و نگران دونگهه اس🥺وقتی متوجه شد که دونگهه داره میلرزه... وقتی فهمید که دونگهه زخمی شده.....
دونگهه خیلی مظلومه واقعا و درست همونطور که هیوک گفت این بچه سختی های زیادی باید کشیده باشه و یه پسر قوی و محکمه🥺❤️
با این دونگهه ای که با این زخم های عمیقش هیچی نگفته چه کنم؟ 😭
"میتونم دردش رو متوقف کنم اما روند جوش خوردن زخما طول میکشه... حداقلش اینه که درد نمیکشی"
هیوک توانایی شفادهندگی دارههههههه... حتی اون موقعی که داشت پای دونگهه رو گچ می‌گرفت هم یجوری که دونگهه متوجه نشه دردش رو از بین برد😭😭
پس همین باعث شده بود که این وروجک با اون دست و پای شکستش انقد شیطنت کنه 😂😂❤️

" گاهی وقتا هرچی بیش تر توضیح بدی و سعی کنی خودتو توجیح کنی بیش تر یه دیوانه یا احمق بنظر میرسی... همه ی دلیلم برای ساکت موندن و جواب ندادن به سوالاتت همین بود..."
"ولی گاهی وقتا اینطور نیست... همه چی بستگی به اونی داره که داری براش توضیح میدی... همه ی آدما عین هم نیستن"

و بلاخره راز پسر ماهمون (-:
" بخشی از ماه با تمام ویژگی هاش تو بدن منه... اما زنده ام... آدمم... معمولی ام و اصلا هم عجیب نیستم "
با این هیوک بی نهایت مظلوم و آسیب دیده چه کنم؟ 😭😭کاملا مشخصه که چقد سختشه و آسیب دیده و بخش بزرگیش هم میتونه بخاطر والدینش باشه اگه پدر و مادرش بخاطر این ویژگی بخاطر این موهبت ترکش نمیکردن انقد آسیب نمی‌دید 😑
" این یه عیب نیس که تو نخوایش!تو منحصر به فردی.. همین که با تمام آدمای دنیا فرق داری قشنگ نیست؟"
اگه بقیه مردم هم مثل دونگهه بودن....
دونگهه برای هیوک خیلی ارزشمنده و البته هیوک برای دونگهه...

یکم دیگه برا مظلومیت این وروجک گریه کنیم😭
از هیوک خواست که کنارش بخوابه... و البته این حرف باعث شد حتی اگه ذره ای ترس و نگرانی از واکنش و رفتار و دونگهه درمقابل راز هیوک تو دل هیوک باشه از بین بره و همینه که باعث تفاوت دونگهه با بقیه میشه💕
"ازم نمی‌ترسی؟"
"از کسی که چندبار جونمو نجات داد؟"
"معذرت میخوام"
"منم معذرت میخوام"
و این دیگه آخرش بود😇🤧💖
'موهای بلندش روی صورتش ریخت' دوباره یاد اون کشو مو افتادم هیوک کی کش مو رو میده به دونگهه🤧🤧
راجب خوابای هیوک هم دیگه نظری ندارم یه چندبار دیگه خواب ببینه بعد ببینم میشه یه حدسایی راجبش زد یا نه😂🤦🏻‍♀️
ولی یه سوالی برام پیش اومد 🤔یکی از سوالای دونگهه این بود که چجوری پلیس کوهستان رو گشته ولی هیچکس خونه هیوک رو پیدا نکرده.... چرا واقعا؟! 🤔
ولی الان یه لحظه حس کردم دونگهه قراره در آینده خیلی از این ویژگی های هیوک استفاده ابزاری کنه😂🤦🏻‍♀️
اوه داشت یادم میرفت.. پوستر جدید هم زیبااست*-*

مرسییی و خسته نباشید💙💙

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
سلام ب روی ماهت
بله میبینی؟ از بس همیشه گلای خشگل برام میفرستی منم همچین لقب نازی برات گذاشتم 💁🏻‍♀️
فدات شم منم خوبم 
دونگهه هیچی از زخمی بودنش نگفت. هیچی از ترسش نگفت. ولی هیوک اونو از چشاش فهمید و بعدش با یکم دقت متوجه شد حتی کلی زخمی شده. گفت لباساشو در بیاره و دونگهه که برهنه شد متوجه شد حتی زخماش هم سطحی نیستن و کلی درد کشیده و دم نزده 
الان به لطف هیوک دونگهه مون هیچ دردی نداره و فقط باید صبر کنه زخماش جوش بخورن🙂
آره دیدی از دیوار راست بالا می‌رفت؟ پاش فقط تو گچ بود وگرنه درد و هیچی نداشت که رو اپن می‌پرید عین چی🌝
دونگهه راست گفت. همه ی آدما عین هم نیستن. و خودش تبدیل ب متفاوت ترین آدم دنیای هیوک قراره بشه 
اوهوم آسیب دیده اما دلت گرم باشه که از الان به بعد هر چی آسیب دید قراره جبران شه 
از همین الان واکنشش به تفاوت های هیوک همینقدر قشنگ بود پس مطمئن باش قراره حسابی مرهم بذاره رو دردای روحی هیوک
بله*-*چه قشنگ و حساب شده گفتی*-* دونگهه از هیوک خواست کنارش بخوابه و با همین کارش کلی از حسای بد هیوکو از بین برد
میده بهش اون کش مو رو زودی 🥺
سوالت هم تو قسمت 11 جواب داده میشه عزیزم 
مرررررسی از خودت و سلامت باشی 💓💓

سلام شقایق عزیزم😊 خوبی؟😘

چقدر این قسمت شیرین و دوست داشتنی بود😍🥰

هردوتاشون بغل کردنی بودن. از همون اول که دونگهه دستاشو محکم دور گردن هیوک حلقه کرده بود و هیوک خیلی آروم و با احتیاط دم کلبه دونگهه رو گذاشت پایین❤️

چقدر دونگهه طفلکی بود☹️ اون بغضش و مظلومیتش خیلی درد داشت💔 نگاه ترسیده اش که دنبال هیوک بود💔 و چقدر هیوک خوب فهمید که الان دلش چی میخواد🥺

بچه ام چقدر به خاطر زخماش اذیت شده و صداش در نیومده بود😭

چقدر این موهبت هیوک خوبه ها😁 من گفتم دونگهه با یه دست و پای شکسته چطوری اینقدر ورجه وورجه و شیطنت میکنه😄 نگو درد نداشته😄😍

چقدر این حرف دونگهه رو دوست داشتم که گفت من ازت فرار نکردم، من فقط از دستت ناراحت بودم😍 مطمئنم کمتر کسی با هیوک اینجوری برخورد کرده🥺 حتی مادر و پدرشم ولش کردن☹️ تو ۶ سالگیشم حتی مردم ازش میترسیدن😭

و بالاخره تا یه حدی فهمیدیم!!!

هیوک انسانه ولی با یه سری ویژگی های ماهگونه💙

کی فکرشو میکرد دونگهه ی شیطون اینقدر خجالتی باشه؟ خوردنی😍

کنار هم خوابیدنشون😍😭🥺 هم برای دونگهه خیلی معنی داشت هم برای هیوک🥺 پر از اعتماد و محبت❤️💙

جا داره دوباره یادآوری کنم هیوک چقدر مرد زندگیه آخههههه😩 لحظه به لحظه ای که از دونگهه مراقبت میکنه بیشتر عاشقش میشم. حواسش به همه چیز هست🥺❤️

کیه که تو خواب از هیوک کمک میخواد؟🤔 من حدس میزدم شاید یه بخشی از وجود خود هیوک باشه ولی الان که میدونم انسانه و روحش رو از ماه هدیه گرفته دیگه این فکرو نمیکنم🤔

باید ببینیم بقیه ش چی میشه🤓

بوس بهت😘😘😘

پاسخ:
سلام عزیزم خوبی؟
خداروشکر *-*
اوهوم تازه با این ک خودشون چیزی بروز نمیدن و نمیگن ولی تو عمق دلاشون احساسات شکل میگیره، عین یه جوونه که با گذر زمان و وابسته به شرایط بزرگ میشه تا موقعی که میشکفه..
آره هیوک فورا از نگاه دونگهه فهمید چی تو دلش میگذره و همون موقع هم که بیشتر دقت کرد متوجه شد زخمی شده
ارهههه🤭دیدی چقد از در و دیوار و اپن بالا می‌رفت؟ 🤭 تازه مسکن هم نخورده بود. بخاطر هیوک بود ک درد نداشت و خبر هم نداشت
اون خواب قطعا یه خواب عمیق و راحته.هم برای دونگهه و هم هیوک که با وجود دوباره کابوس دیدن فقط یه نفس عمیق کشید و دوباره خواب رفت.
بله گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی 😌
بوس بک😙

سلام سلام خوبی امروز؟

ببین اینقد هر پارت بهتر از پارته قبلیه ک هی میخام بیام بگم این پارت فیوریتمه هی یادم میاد برا پارت قبلیم همینو گفتم😭😂خب چرا اینقد خوووووبی اخه؟

دونگهه عزیییزم چقد مظلوم جمع شده و بود و گریه میکرد،مظلومیتش قلب ادمو ذوب میکنه😭💔

هیوکم که همین الانش احساساتی به مهمون ناخوندش داره😭🥺...

قدرتای هیوک برای شفا دهی،نترسیدن دونگهه😭وای خیلی خوب بود اصلا ازش نترسید و چقدر هیوک طرد شده خوشال شد😭😭😭

وقتی بش گفت کنارم بمون😍🥺اونجاش من دیگه داشتم از ذوق میمردم چقدم قشنگ هیوک بدوووون هیچ حرفی اومد خابید کنارش اونم کنار شومینه:)))

ممنوووونم ازت شقایق ک اینقد خوب حالمونو خوب میکنی💙🌈

بسی منتظر پارت بعدیم🥺💙لاب یو

پاسخ:
سلام عزیز جان مرسی *-*
خداروشکرررر به دل نشسته. خوبی از خودته لنتی💙.💙
اره شاید الان مستقیم اسمی از احساس عشق نیاد و هردوشون به هم حس رفاقت و صمیمیت داشته باشن
اما احساسات عمیق تر به وجود میان و تو ناخودآگاه حفظ میشن تا به موقع ش بروز داده شن
خواهش میکنم عزیز دلم. این حس متقابله بنابراین منم خیلیییی از شما ممنونم که هستین و میخونینش🤩

سلام شقایق جانم 

فکر کنم تصمیم گرفتی هر قسمت ما رو بیشتر شکنجه بدی😱😱😱😱😍😍😍😍😍🔥🔥🔥🔥🔥

وای چه پوستری😍😍😍😍😍😭😭😭😭

به شدت مرگهههههههههه🔪🔥🔥🔥🔥🔥

یعنی هیوکم میدونست یه روزی از راه میرسه شقایق میخواد با همچین فیکی مارو خلع سلاح کنه😍😍😍😍😍😭😭😭😭😭👌💖💕

میخوام با اجازه ات یه لقبی دیگه ای هم به بقیه لقب هاش اضاف کنم

ماه شفادهنده یا جواهری با دست های شفابخش 😍😍😍😍👑🌙🌸🌹

کی فکر شو میکرد پسری با این همه سخاوت و بزرگی 

سرگذشت به این غریبی رو پشت سر گذاشته باشه 😭😭😭😭💔💔

این همه سال به خاطر رازی که توش خودت دخل و تصرفی داشته باشی از مرگ نجات پیدا کنی ولی ادما ازت دوری کنن ازت بترسن و فرار کنن 

در صورتی که حتی ضرر و زیانی رو به یه مورچه هم نرسونده باشی

اخه مگه چه گناهی کرده که به خاطرش شرمنده باشه و سرزنش بشه 

به غیر خوبی و کمک به دیگران 😔😭😭😭

همون بهتر که کسی دستش بهش نرسه عین یه الماس درخشان از دور برق بزنه 

اما با همه این توانمندی ها و تلاش هاش بازم خودش رو معمولی میدونه 

که به نظر من خیلی بیشتر از ادمای معمولی متفاوت تره که ممکنه خیلی از ادمای معمولی از این توانمندی ها برخوردار نباشن

اما با همه این سختی ها خیلی دلگرم کننده است که این همه سال صبر وسکوت بالاخره یه جایی شکسته شد اونم جایی و پیش کسی گفته بشه که مثل خودت زجر دیده وسختی کشیده 

با همه ادما فرق داره ،میفهمتت

مثل بقیه ادما باهاش برخورد نکرد 

جنس و نوع نگاهش به زندگی یه رنگ دیگه ای داشت 

از روز اولی که این وروجک زخمی شده پاشو تو زندگیش گذاشت شیفته سیرت زیبا و رفتار همچو ماهش شده بودیم 😍😍😍😭😭😭👌🌙❤

دونگهه باید خیلی خوشحال باشه که همچین فرشته ای تو زندگیش قرار گرفته

وقتی که با دستاش ضماد التیام بخشو رو زخماش میزاشت و هم زمان با اون درداشو تسکین میداد و دیدن همچین زخم هایی قلبشو جریحه دار میکرد ولی به روی خودش نمیاورد 😍😍😍😭😭😭😭😭💔💔

اما همینکه هیوک حواسش بهش هست خودش یه دنیاست

ازش خواست پیشش بخوابه و تنهاش نزاره

و هیوکی که هیچ وقت بهش نه نمیگه😢😢😢😢😭😭😭😭💕💖

مرسی دلربا

پاسخ:
سلام هنرمندم
خداااا نشه. مگه من دلم میاد با شما اینکارو کنم؟ 🥺
آره دست سامیه درد نکنه خیلی چیز خوشگلی درست کرد برامون*-*
بله میبینی؟ بنده یه زنگ زدم ب هیوک و خودش گفت باشه میدونم میرم موهام مشکی کنم و لنز نقره ای هم بذارم تو خیالت نباشه شقایق بسپرش ب من😌🌝🤭
جوووون چه لقبی. چقد برازنده ش هم هست
اوهوم سرگذشت بدی داشته. با این که تو اتفاق افتادنش هیچ دخالت یا گناهی نداشته
ماه همیشه پشت ابر نمیمونه
گرچه با دادن زندگی دوباره به هیوک باعث شد زندگی غمگین و تنهایی داشته باشه
اما حالا همه چیو با آوردن دونگهه تو زندگیش داره جبران میکنه
آره دقیقا.. کسی لیاقتشو نداره که نزدیکش باشه. پس بیا همینطوری فکر کنیم.
به قول دونگهه این تفاوت قشنگیه
آدمی که قدرت نه گفتنو نداره میتونه واقعا آسیب بزنه به کسی؟
آزارش ب مورچه هم نمیرسه
حتی به گرگی که به دونگهه حمله کرده بود آسیب نرسوند و فقط دورش کرد
خواهش دلربا تر*-*

*انگار که جدای از خونسرد بودن، حرف شنو ترین آدم روی زمین هم باشد با احتیاط خم شد و روی زانو روی زمین نشست*

 

*نمیخواست تشک سفید و قشنگش را کثیف کند*

 

*و شاید این اولین باری بود که دونگهه این همه ساکت و بی دفاع به حرف هیوک گوش داد*

 

*هیوک وحشت زده از زخم هایی که دونگهه برداشته بود و دم از دردشان نزده بود با گیجی سمت دونگهه آمد و روی زمین پشت سر دونگهه نشست*

 

"تو همین چند ساعت پیش از دستم فرار کردی... اونوقت اگه همون بار اول اینا رو بهت میگفتم چه فکری راجبم میکردی؟"

"من از دستت فرار نکردم خودتم میدونی.. من فقط ازت ناراحت بودم!"

 

"و بخشی از ماه با تمام ویژگی هاش تو بدن منه.. اما زنده ام.. آدمم.. معمولی ام و اصلا هم عجیب نیستم!"

 

"تو توانایی.. شفادهندگی داری...؟"

"ماه منو شفا داد.. پس منم آره.. میتونم.."

"خب این.. یه موهبت خوبه.."

 

"این یه عیب نیست که نخواییش! تو منحصر به فردی.. همین که با تمام آدمای دنیا فرق داری قشنگ نیست؟"

 

"آتیش اذیتت میکنه؟"

"نه اونقدرا.. میتونم تحملش کنم"

 

"ازم نمیترسی؟"

"از کسی که چند بار جونمو نجات داد؟"

 

احساس میکنم اگه با همین فرمون پیش برم دیگه به قسمتای آخر داستان که برسیم من فقط چند تا دیالوگ و متن از داستان مینویسم و میرم😂😂

هر دفعه بیشتر از دفعه قبلی از دیالوگ و متن میگم و این بخاطر اینه که خیلی خوشگلن و دوست دارم بهت بگم که چقدر از خوندنشون لذت میبرم🥺😍

 

حالا داستان...

اول از همه!! اونجا که هیوک خیلی جدی به دونگهه گفت همه لباساشو دربیاره.. اصلا دست خودم نبود که ذهنم داشت منحرف میشد🤷🏻‍♀🙄

هیوک با اون حالت جدی که حسابی سکسیش میکنه اون حرف رو زد و قسمت منحرف مغز من اصلا به این قضیه که اینا هنوز عاشق هم نشدن هم توجه نکرد😁

به هر حال اونجا که هیوک خیلی جدی بود و دونگهه لخت و با خجالت نشسته بود روی زمین خیلی جذاب بود و به امید خوندن همین صحنه بعد از عاشق شدنشون😁😈

 

و هیوک...

چقدر مردم نادون و احمقن😐 بچه شیش ساله ترس داره؟! اصلا این آدم ترس داره؟! اصلا هیوک مگه میتونه باعث ترسیدن کسی هم بشه؟!😑

فکر کن یه همچین آدم جذاب و خونسرد و مهربون و آروم و پاک و شفابخش و درخشانی پیشت باشه، بعد ازش بترسی😐

حتییییییی مامان و بابای خودش😐

این بچه رو باید میزاشتید رو سرتون حلوا حلوا میکردید بعد ازش دور شدید چون ازش ترسیدید؟! از این آدم؟!😡

حالا من اینجا دارم له له میزنم یه همچین آدمی به این خوبی پیدا کنم اونا ولش کردن😐😡

یعنی موقع صحبت های هیوک حرص خوردمااااا!!!!

آخه ترس؟؟؟؟؟!!!!! ایییییششششش😑 احمقای نادون😑

وای ولی اونجاش که گفت سرما رو به خودم جذب میکنم بخاطر همین وقتی توی کلبه نیستم اینجا گرمتره، یاد دونگهه افتادم که چند قسمت پیش این حرفو بهش زد😭 با وجود اینکه خیلی بی منظور این حرفو زده بود ولی میتونم بفهمم هیوک چه حسی بهش دست داده بوده😭🤧

حالا خودمونیم.. بجز صفات خیلی خوب شخصیتش و ظاهر به شدت جذابش.. چه توانایی های باحالی داره🤤

مثلا فکر کن هر جا باشی برف هم باشه😍

بعد چون سرما رو احساس نمیکنی با بلیز و شلوار بری توی برفا قدم میزنی😍

خوش به حال دونگهک با این دوست پسر جذابی که گیرش اومده😍😭🤧

 

و دونگهه گوگولیم🥺

یعنی انقدر حرفاش و رفتارش توی این قسمتو دوست داشتم😭

یه جوری هیوکو آروم کرد که هیوک بالاخره باور کرد اصلا ترسناک نیست😭

یه کاریش کرد نه تنها هیچکس و هیچ چیز رو سرزنش نکرد، بلکه آروم شد و پشیمون هم نشد از گفتنش😭

قربون اون چشمای ناز و حرفای قشنگت برم خب بچه😍😭🤧

کاشکی میشد بغلش کنم🤧 مرسی که انقدر خوب هیوکو آروم کردی😭😭😭

و اون ترسش.. خدایا وقتی میترسه چقدر مظلوم و کیوت میشه😭

فکر کن توی بچگیش هم یه همچین اتفاقی براش افتاده بوده و حالا با تکرارش چه حسی داره🤧

هیوک مرسی که هستی تا دونگهه رو آروم کنی😭🤧

و مرسی که درداشو از بین بردی تا بیشتر درد نکشه🤧

و در آخر...

من برای دونگهه ای که زخمی شده ولی دم نمیزنه و لخت، ولی با شرم و خجالت نشسته روی زمین و توی خودش جمع شده میمیرم😍😭🤧

مارشمالوی کیوت خوردنی و چلوندنی و گاز گرفتنی🥺🤤😋😍😭

ببخشید من به دونگهه که میرسم ناخودآگاه زیادی صافت میشم و دلم میخواد همش بغلش کنم و قربون صدقش برم🤦🏻‍♀😅

 

راجبه خواب هیوک هم... هنوز واقعا بنظرم نمیشه خیلی چیزی گفت🤔

شاید مثلا دونگهه توی اون حصار شیشه ایه؟! با توجه به اینکه توی این قسمت، آخرش داشت دوباره راجبه ساعت سه و بیست و چهار دقیقه میگفت و خب همینطور به جمله بود که این دو تا بدون اینکه مفهمومش رو بدونن خوابیده بودن!

که خب اگه دونگهه باشه، یعنی چی شده و چه کمکی نیاز داره که رفته توی خواب هیوک اونم همچین خوابی! اونم بدون اینکه اصلا خودش خبر داشته باشه🤔

و اگه مثلا اون آدم خود هیوک باشه، یعنی ناخودآگاهش داره میگه باید یه کمکی به خودش بکنه که با توجه به اینکه هیوک توی خوابش کاملا هوشیاره، یکم اینکه همچین چیزی باشه عجیب و غیرقابل باوره!🤔 در نهایت هم من ترجیح میدم فعلا تا همین حد به قضیه‌ی خوابش فکر کنم تا ببینم بعدا چی میشه😁

 

خلاصه که این قسمت خیلی صافت و گوگولی و کیوت بود🥺😍😭

و البته یکم حرص درار🙄

ولی مثل همیشه فوق‌العاده بود و مرسی که برامون مینویسی💙🧡

پاسخ:
دیالوگ نویس اعظم اومد 🌝
ای جان💙
به قول خودت همینطوری میشه هر چی بیشتر پیش بریم. من میمونم و دیالوگای موردعلاقه ی تو 🥺
و چقد خوشحال میشم وقتی هم میبینم اینا رو نوشتی هم این که میگی دوس داری مورد علاقه هاتو بهم نشون بدی و بگی دوسشون داشتی *-*

آره اون جمله هیوک از جهاتی خعلی سسکی بود🌝
بعدشم که دونگهه لباساش در آورد مظلوم وایستاد یه گونه خعلی سسکی بود🌝
وقتی ام که هیوکو دید و خجالت می‌کشید بازم سسکی بود🌝
حتی موقعی که هیوک لمسش کرده بود و سرما رو از تن برهنه ش بیرون می‌کشید هم سسکی بود🌝
همه چی از یه لحاظ و نگاه ما سسکی بود اصن
بله.. 
خرافات و قبول نکردن تفاوت هایی که تو اوج بی گناهی هیچ آسیبی به هیچ کس نزده علت حماقت والدین بی لیاقتش و آدمایی که رنگ متفاوت چشاشو میدیدن و ازش می‌ترسیدن بود 
اما قرار نیس همیشه اینطور بمونه که.. 
دونگهه متفاوت ترین واکنش به این قضیه بود. در حالی که هیوک به خودش قبولونده بود که یه آدم طرد شده س و همه ی آدما بدون استثنا قبولش نمیکنن 
حالا تو حرص نخو ب دونگهه فکر کن که قراره برا هیوک دلگرمی باشه 
آره دیدی دلیل یهویی رفتن هیوک این بود؟ :) دونگهه منظوری نداشت ولی خب واقعا همینطور بود. علت سرمای هوا وجود هیوکه 
آره خیلی ویژگی های کول و مرگی داره 🥶💙
اوهوم. دونگهه همون آدم متفاوت دنیای هیوک قراره باشه 
دونگهه خودشم چون رها شده و تنها بزرگ شده س همه چیو درک میکنه. هم هیوکو درک میکنه هم احساساتش و هم همه ی موقعیت رو 
خیلیی مظلوم شده بود 😭😭
درد داشت و دم نمیزد.. خجالت می‌کشید و تو خودش جمع میشد 
بغض داشت و گریه نمی‌کرد.. ترس داشت و تو خودش فرو می‌ریخت 
اولین باری بود که این همه بی دفاع شده بود..
ساعت، ساعت خاصیه و میتونه خبری از آینده یا اتفاقی در آینده تو همین ساعت بده 
اما یه تفاوتی هست اینجا و اونم اینه که هیوک خوابشو یادشه و کامل اونو درک و احساس میکنه اما اگه دونگهه هم شخص مقابلش باشه چرا اون غرق خوابه و از خواب نمیپره یا بعد از بیدار شدن چیزی یادش نیس؟ این هم مسئله ایست.. 

مررررسی قشنگم 
مرسی از خودتم که میخونی و کامنتای قشنگ میدی 🤗💙


سلام شقایق جان. از همین الان اشکم رو در آوردیا.چقدر دلم سوخت وقتی هیوک داشت میگفت حتی پدر و مادر خودمم ترسیدن و رهام کردن. آخه چرا مردم از یه بچه 6 ساله میترسیدن؟ گاهی آدما به بهانه ترسیدن خیلی خیلی ترسناک رفتار میکنن. چقدر هیوک با ملاحظه  هست طفلک. رفته سر کوه تنهایی تا کسی بخاطر سرما و برف اذیت نشه. حالا هم دونگهه جایزه اینهمه صبوری هیوکه:))) وای خدا فقط اونجاش که هیوک اعتراف کرد موقع گچ گرفتن پای دونگهه دردش رو از بین برده کیلو کیلو قند تو دلم آب شد.میگم نکنه اون آدم تو شیشه نماینده ماهه. اومده یه چیزایی رو به هیوک یاد بده نه؟ ولی فکر کنم صبح که دونگهه از خواب بیدار شه دوباره کنجکاویش گل میکنه و اون مظلومیتشم تموم میشه و با سوالاش هیوک رو دیونه میکنه. خب چاره ای جز صبر ندارم تا سه شنبه. فعلا برم سر کلاس که دیگه کم کم شروع میشه. فعلا بای:)))) 

پاسخ:
سلام عزیزم. اوهوم حقیقت هیوک براش سرنوشت تلخی رو رقم زد اونم بدون این که گناهی کرده باشه..ترس والدین و همون آدمای اطرافش ازش باعث شده از خودش بابت داشتن این تفاوتا گاهی بدش بیاد و این موهبتو نخواد. اما خب دونگهه هم اینجاست که طرز فکر هیوکو تغییر بده. مظلومیت باهاش هست ولی ذات شیطونش هم همینطور🥺موفق باشی عزیز دل*-*

سلام 

هیوکی عزیزم ماه دونگه برای تو فرستاده تا نه تنها دیگه تنها نباشی بلکه عاشق هم بشی 😘😘😘😘😘😘

پاسخ:
سلام
برای هم ساخته شدن 😌💙

سلام شقای عزیز و مهربونم
خوبی شقا جونم امیدوارم که حال دلت خیلی خوب باشه
برای این قسمت قبل از خوندنش خیلی هیجان داشتم قلبم تالاپ تولوپ میکرد وای بلاخره به اصل ماجرا رسیدیم ولی هر چقدر به جلو میریم تضاد زمان خیلی محسوس تر میشه باورم نمیشه کلی انتظار برای هر قسمت کشیدم و در یک چشم بهم زدن به قسمت ده رسیدیم
نمیدونم من بعد این قسمت و قسمت های دیگه زنده میمونم یا نه کل قسمت پیشین پر از عاشقانه های محسوس و در عین حال مخفی موج میزد این قسمت از شروعش چنان بهمون اتک زدی که فقط میگم im dead
تصور اینکه اون مسیر رو هیوک با پاهای برهنه در حالی که دونگهه رو کول گرفته و دونگهه هم دستاش دور گردن هیوک بوده ادرنالین خونم رو به دوز بالایی میرسونه
دونگهه با رفتنش اسیب بدی رو متحمل شد هم جسمی هم روحی و از همه بدتر یک خاطره تلخ در بچگی براش تداعی شد الهی بمیرم براش ....شقاجونم تصور گرگ در خانه اونقدر واقعی به نظر میرسید که من هم با ترس های درونی دونگهه همقدم شدم این ها به قلم زیبا و ذهن خلاقت ناشی میشه و مثل همنفس یک شاهکار دیگه خلق کردی کاش زودتر باهات اشنا میشدم
باوجود سکوتی که بینشون بود توجهات خیلی زیبا به چشم میاد دونگهه ازترس به هیوک نگاه میکنه و هیوک هم تا میاد نگاهش کنه نگاهش رو میدزده تو اوج ترس هم باز دونگهه مقاومت میکنه حتی با وجود زخمی شدنش هیچ حرفی نزد عجب صبری داره دونگهه ...دونگهه نسبت به درد های جسمی و روحی خیلی درون گرانست برخلاف رفتار متداول شیطونش و همینه که خاص ترش کرده
وای قلبم گرفت از شدت زخم های دونگهه و چقدر موذب بودنش در کنار شوکی که بهش منتقل شده بود محسوس بود
الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی مصداق دراین جاست که هیوک در اوج عطوفت و ملایمت از دونگهه مراقبت میکنه و زخم هاش فجیعش رو با دستای پر مهرش و گیاه های دارویی التیام میبخشه
واقعا در برابر این حجم از صبوری دونگهه در برابر درد متعجب شدم حتی برای هیوک هم عجیب بود با اوج درد و سوزش دم نمیزنه
کرک و پرم ریختتتتتتت سمینمصمشنینسننسسنسن سجسمسگشککیترنبقمشجسننسنس رکنینسصمجصنقنین
شقاااااااااااا شقاااااااااااااااااااااا ه...ی......و.....ک...😨
لال گشتم 😨😨😨😨😨😨 توانایی شفا دادن هم داره صنثنثنصنینینسنسنسنسصکصنن سپسمصمصممرمبسمصمصممص قدرت تفکرم نابود شده
وااای اون موقع که هیوک دست و پای دونگهه رو گچ میگرفت هم از این قدرتش استفاده کرد مسینسنسننینینینرکبکسنینسکسکشکصننسن واییی نمیدونم چی بگمم بلکه حق مطلب اندکی ی کوچولو ادا شه مخم از کار افتاده قلبمم تند تند میزنه شقا کاملا جدی بدون اغراق میگم تو نویسنده هوشمند و خلاقی هستی بهت افتخار میکنم
فقط اونجا که دونگهه گفت میتونستی دست و پای شکستم رو خوب کنی و هیچی قشنگ تر از سکوت هیوک نبود هیوک ترس از طرد شدن و حتی اتفاقات بدترش رو داشت و همین طور کشش قلبی و عاطفی ایی که نسبت به دونگهه داره ولی خب به قول دونگهه همه ادم ها مثل هم نیستن حتی اگه دونگهه لجبازی میکنه میزاره و میره حتی اگه هر حرفی میزنه ته ته ته تهش هیوک رو درک میکنه
حتی گفت من فرار نکردم ازت ناراحت بودم دونگهه هم دل رفتن نداره از در کنار هیوک بودن لذت میبره
مکالمه ایی که بینشون بود پر از عشق بود بوی موندن میداد بوی درک کردن میداد بوی عشق میداد
هیوک بلاخره حقیقت رو گفت نسیننسنشنینینسنسنشنسکسنسنسنشکلجدنلعکینسنس
اون همه تئوری ساختم ولی چیزی که حقیقت بود هزار هزار هزار هزار هزار هزار از چیزایی که فکر میکردم قشنگ تر بود ماه باعث زنده موندن هیوک و سالم شدنش بود این معجزه یه معجزه قشنگیه که تپش قلبم رو بیشتر میکنه
روح ماه تو وجود هیوکه دالنیم عزیزمونه
به قول کیم هیوک پسر ماهه راستش گریه م گرفت هیوک و دونگهه رو به روی هم با فاصله کم به هم نگاه کردن  خیلی روح نواز بود روح وجودم رو نوازش کردی
راز زندگیش رو به کسی که یک حس عمیق و قلبی نسبت بهش داره گفت چی از این میتونه قشنگ تر باشه تمام ابهامات دونه دونه ش از گرم شدن خونه و اب حموم و خشک شدن لباس ها منشاش و دلیلش اشکار شد کرک و پرم بدجور ریخته پس به همین خاطر پدر و مادرش ترکش کردند چطور ادم ها از این دالنیممون دوری میکردند اون هم وقتی اینقدر زیبا و با کمالاته
انگار یکی بهم هزار تن ادرنالین تزریق کرده ازبس پر از هیجانم شقا من دیگه ادم سابق نمیشم همین طور که بد از همنفس نشدم الان بدتر خواهم شد معتاد شدم

هیوک هر جمله ایی که بیان میکرد اوج استرس و نگرانیش ملموس بود خیلی نگران از این موضوع بود که دونگهه چیزی بگه ولی دونگهه درکمال ناباوری هیوک انچه که به چشم دیده بود رو یک موهبت الهی دید واقعا تمام ادم ها عین هم نیستند شقا جونم هیوک واقعی هم از این موهبت برخورداره وجود قشنگش روح ما رو از دردای زمانه دور میکنه و دلمون رو شاد میکنه حتی اگه مشکل جسمی هم برامون ایجاد شه هم وجودش باعث میشه ذهنمون از حس درد فاصله بگیره
پرازهیجان پر از حس خوبم نمیدونم چطور بیانش کنم لال شدم
دونگهه اینقدر غرق دنیای هیوک شد که حتی موذب بودنش رو از یاد برد انگار نه انگار لباسی نداره هیوک هم موجب دلگرمی جسم و روحش میشه وقتی هیوک دستش رو برداشت دونگهه به خودش اومد
دونگهه از هیوک خواست کنار هم بخوابند بلکه ترسش از اون اتفاق بریزه ولی اون خواسته چقدر هیوک رو دلگرم تر کرد اون ارتباطی زیادی با ادم ها نداشت ولی میون اون واکنش های بد خدا یه فرشته رو از اسمون نازل کرد تا تموم خلا های زندگیش به یکباره از بین بره
حتی هیوک برای اطمینان بیشتر گفت ازم نمیترسی و دونگهه چه زیبا جوابش رو داد گفت از کسی که چند بار جونم رو نجات داد 😢😢😢لبخند هیوک بعدش😢😢😢😢😢😢
و باز هم اون خواب و اون ساعت
وای اون فرد داخل شیشه با هیوک از طریق نوشتن ارتباط برقرار کرد و بهش گفت کمکم کن
الف _با فرض اینکه اون فرد هیوکه
1-اون شخص داخل شیشه روح قبلی هیوکه
2_اون شخص داخل شیشه روح ماهگون هیوکه
با در نظر گرفتن این دو فرض ینی هیوک اون ویژگی خاصی رو که داره رو قراره از دست بده یا اتفاقاتی فرای مخیله ذهن کوچیک من قراره بیوفته اخه فضای داخلش هم بخار داره هیوک منبع سرماست
ب_ اون فرد دونگهه س چون هیوک بعد از بیداری همیشه به دونگهه نگاه میکرده ولی این بار وجودش رو کنارش حس کرد چون دونگهه هم در ساعت3وبیست و4 پیدا کرد
زیاد از حد امشب هم اینجا هم اونجا حرف زدم باقی حرفامو بعدا میزنم حسابی مختو خوردم
خیلی دوست دارممممم بوسام بهت  کلی خسته نباشی مراقب شقای من باش لاویو 💋💋💋💋💋

پاسخ:
سلام عزیز دلم
مرسی ک همیشه میگی اینو 🙂🤗
منم باورم نمیشه. جدی باورم نمیشه ده قسمت آپ شد خیلی زود گذشت. هنش با خودم میگفتم کی برسه این فیکو آپ کنم و تازه برسم به قسمتای حساس اینجاهاش 
دونگهه نیاز نبود انقد دستاشو محکم دور هیوک بپیچه :) ولی دوست داشت اینکارو کنه. و وقتی به پاهای برهنه ی هیوک نگاه می‌کرد احساساتی تر میشد و بیشتر بغض می‌کرد و حلقه ی دستاش تنگ تر میشد
آره دقیقا. هم آسیب جسمی دید هم ترس تلخی که داغ دلشو تازه کرد 
اما با تموم بدیاش یه عواقب خوب و خوشی هم داشت 
نزدیک تر شدن و کشش بیشتر احساسیشون به هم.. افشای راز هیوک توسط خودش و واکنش دونگهه ای که واسه اولین بار برا هیوک انقد متفاوت و دلگرم کننده بود 
بش نگو شاهکار فشارم افت میکنه *گیف همون عچلی که رو زمین سافت شده و غش کرده*
پرستارش =))
پرستارش خودش عامل شفاس.. دستای پرستارش درمانگره و هیچ دردی نیس که نتونه خوبش کنه 
دونگهه انقد تو زندگیش درد کشیده که قدرت تحملش بالاس. تو پارت دو و سه قبل از این که هیوک گچ بگیره شکستگی هاشو دید چقد ناجوره وضعش و دم نزده. و از اونجا ک الان انقد بلا سرش میاد معلومه قبلا هم میومده 
آره بدون اینکه دونگهه متوجه بشه اینکارو کرد و درداشو موقع گچ گرفتن تسکین داد. یادته وقتی دست و پای دونگهه گچ گرفته شد چقد حالش بهتر شد؟ خودشم گفت دیگه دردی نداره اما نمیدونس واقعا بخاطر چیه 
ولی خب هیوکم زیاده روی نکرد که دونگهه مبادا متوجه شه و ازش بترسه 
از همون موقعی که از چشاش نترسید تا آخر قصه رو رفت. دلگرمی دادنش به هیوک چه مستقیم و چه غیر مستقیم از همین امشب شروع شد و قراره تا آخر آخر ادامه داشته باشه.. طوری که هیوک از خودش بابت داشتن این موهبت و تفاوت متنفر نباشه 
تئوری پیچیده ای هم نبود. ما که همیشه به هیوک گفتیم ماه :)
خودم ترکت میدم معتاد جان نگران نباش 😌
آره یه جاهایی انقد غرق حرف زدن با نگاه کردن ب چشای هم شدن ک خیلی چیزا رو فراموش کردن 
مث زخم رو صورت دونگهه 
مث برهنه بودنش.. یا حتی این ک بدون لباس احساس سرما نمی‌کرد و علتش لمس هیوک رو پاش بود 
معلومه ک دلش می‌خواست کنار هیوم بخوابه. دو علت پررنگ داشت و اصلا هم یک طرفه نبود. هم میخواست ترس خودش بریزه چون هیوک بش حس امنیت میداد هم این ک نمی‌خواست هیوک از گفتن رازش دلسرد باشه و احساس بدی پیدا کنه. هر چقدر لازم بود واکنش نشون میداد تا بگه تفاوتت برای من مهم نیس خودت مهمی 
میبینم که گزینه هات با دفه ی قبل کاملا فرق کردن 🌝
میدونی ک من دهانم باید دوخته باشه عین همیشه 🐄
عه فاک گزینه هات علاوه بر الف و ب زیر مجموعه هم دارن 
خو من مرگ. ولی بازم دهان دوخته🐄
راحت باش عزیزم. اما خودتم اذیت نکن لطفا. 
مراقب خودت باش حسابی لاو یو تو💙

سلااام

واااای چقدر داستان جذابتر شددددد

روح ماه چقدر قشنگ آخهههههه   اصلا فکرشم نمیکردم همچین ماجرایی پشت شخصیت عجیبش باشه

وای منکه مردم واسه شون تو این پارت

دونگهه شیطونمون چقدر قشنگ عکس العمل نشون داد حقم داشت اخه مگه میشه ازین هیوک خونسرد و دوست داشتنی بترسه و بدش بیاد  ، وای جاییکه گفت پیشم بخواب امشب .....😭😭😭😭

تا سه شنبه چجوری صبر کنم فقط 😭😭😭😭😭😭

خیلی خسته نباشی شقایق جون ممنوووووون

 

 

پاسخ:
سلام علیکم
عح خداروشکر مرررسی*-*
جناب ماهه. به همین سادگی و خوشمزگی 🌙
انقد دونگهه عزیز بود به غیر از قبول تفاوت هیوک و درکش، ازش خواست کنارش بخوابه که علاوه بر حس امنیت خودش، هیوک هم احساس بدی از گفتن رازش نداشته باشه
سلامت باشی عزیزوم 💞🙆🏻‍♀️

هغبکقحبخ 😭👋

یکی 

منو

بگیره

عرررررررررر 😭💙

وای شقاااا

برگام

نخینه هام

ریز پُرزام

تاژکام

همه ریخت 😭🍃

ماه انقدر بخشنده بود که یه پسر بچه کوچیک‌و از مرگ نجات بده، بهش زندگی دوباره ببخشه و بخشی از روحشو بهش هدیه بده و هم نوعای اون پسر بچه انقدر بی رحم بودن که بخاطر تفاوتاش از خودشون تردش کنن.. حتی پدر و مادرش! 

خون گریه کردن*

و هیوک چه زیبا تفاوت هاشو توصیف کرد.. موهبت :)

این تفاوتا باعث آزار دیدن و تنها شدنش شدن ولی هیوک هنوزم اونارو موهبت میدونه :)

غرق کردن خودم تو سیل اشکام*

قدرت شفا بخشی داره *----*

ولم کنین براش بمیرم 😭🤍

و دونگهه ای ک ازش نترسید 

نه تنها نترسید بلکه تحسینش کرد

و کنارش احساس امنیت داشت

یک عدد جوجه کوچولوی شیطون و زخمی ک عمیقا باعث دلگرمیه 😭💙

و همینقدر ساده لبخند به لبای قشنگش آورد

یه لبخند واقعی و از ته دل

افتادن فشارم*

خون دماغ شدن*

غش و ضعف رفتن*

لالالالا

خوندن ماهگون واسه سلامتی آدم ضرر داره

دچار تپش قلب و مرض قند میشی 😭💘

عاح خسته نباشی شقا 💙

سه شنبه کوجایییییی زودتر بیا 👩‍🦯🕳

پاسخ:
عچل
🤭🤭😍
داشتم فک میکردم نخینه چیه
که با ریز پرز و تاژک مواجه شدم😂😂
و متوجه منظور کیوتت شدم🌝
تصور کن وقتی ماه اون نوزادو دید چقد عاشقش شد که بهش زندگی داد و فرصت دوباره برای زندگی!
ولی نه والدینش نه مردمی ک ازش می‌ترسیدن نذاشتن زندگی کنه. زیاد درکی ازش نداره :)
اما خب اون سی سال تنهایی و مظلومیت قراره از همین حالا با ورود یه مهمون ناخونده به زندگیش جبران شه 
ماه شفا بخش و آرومه، درخشان و قشنگه و بخاطر بودنش تو روح هیوک،هیوک این ویژگی هارو ازش ب ارث برده 
نه هنوز نه 
بذا آخر داستان با هم می‌میریم براش هنو زوده 😭
دونگهه خیلی منطقیه. خیلی بادرکه 
همونیه که هیوک نیاز داره 
و متقابلا هیوک همون کسیه که دونگهه نیاز داره!
گرچه این تعاملا و کنار هم نفس کشیدنا، حرف زدنا و صمیمیت ها پیش زمینه ای شد برای اینکه دونگهه واکنش بدی به تفاوت هیوک نشون نده 
اما هم درک و شعورش بالاس هم بخاطر نقطه ی اشتراک 'تنهاییش' هیوکو خیلی بیشتر درک میکنه
حالا درسته که اون یکی پاشم به چوخ رفت و مظلوم تر شد 
ولی ب شدت مایه ی دلگرمیه ب قول خودت 
اولین کسیه که راز هیوکو میدونه و قراره اون موهبتو دوس داشته باشه و تحسین کنه 
و از این بابت مطمئنش کنه که محدودیتی وجود نداره و فقط قشنگی وجود داره 
*دادن آب قند به دستت*
سلامت باشی بستنیم 💌
مرسی میخونیش 💙

برگهایم خزان با این پوستر 😨😍😭 

چقدررر قشنگه :)) 

دستش درد نکنه 💙

و طبق معمول, قربون عکسای ضمیمه برم من!!!  

 

پاسخ:
چشم ها را باید شست
و پوسترها را باید در تخم چش فرو کرد
اینطوریا 🌙🌠

عی لنتیای جذاببب:)

چرا انقد زود تموم شد😐😭😂 یهو دیدم دیگع نمیره پایین دلم گرف😂 

روح ماه:) چقدر قشنگ:))) ولی چقد سختشه نه؟ جدای از ترسی که مردم ازش داشتن، اینکه خانوادشم، که حتی خیلی برای بچه اولشون اهمیت قائل بودن، بخاطر ترس ولش کردن خیلی براش سنگین تموم شده. اینکه مجبوره خودشو از بقیه دور نگه داره. حتی نمیتونه بره توی روستا. خیلی گناه داره خب اخه یعنی چی😭 وقتی گفت، این یک موهبته، میخاستم بغلش کنم:)

دلم برای دونگهه ی مظلومم کباب شددد😭😭😭 چقد ساکت نشسته بود هیچی نمیگفت چقد منطقی برخورد کردد. ولی چقد قشنگن باهم نه؟؟ نههه؟؟؟🙂😭😭😭 نمیدونم چرا انقد تصور میکنمشون که چقد اروم کنار هم خابیدن، هیوکجه احتمالا ازوناس که تا صبح یه اینچم تکون نمیخوره. شاید دونگهه زیاد ازین پهلو به اون پهلو شه و موهای بلندش بریزن رو بالش. نور اتیش شومینه حتما صورتاشونو روشن کرده تا من بشینم با فکر بهش گریه کنم:) 

همچنان دلم برای دونگهه کبابه. بچه کلا پنچر شد. 

نمیشه یه نامه فدایت شوم بفرستم براشون😂 

چرا انقد خوب مینویسی؟ نمیخای یه خیریه راه بندازی منم بیام یاد بگیرم؟😂

اره دیگه خیلی خوب بود واقعا ممنون از نوشتنش من واسه خودشو خودت مرگم🙂😭 با قدرت ادامه بده لاو💙💙💙

پاسخ:
حس بدیه
وقتی تو میری پایین ولی فیک دیگه نمیره 🚶🏻‍♀️😭
آره بخاطر تنهایی هایی که کشیده این موهبتو محدودیت میبینه و اعتراف کرد گاهی وقتا آرزو میکنه نداشته باشدش. اما دونگهه اینجاست که طرز دیدشو عوض کنه نسبت به این قضیه. طوری که هیوک دیگه هیچ وقت هیچ محدودیتی نسبت به خودش نبینه. چون واقعا این موهبته نه محدودیت ولی خب هیوک خیلی سختی کشیده.
دقیقااا🥺هیوک ازیناییه که یه ذره هم تکون نمیخوره و دونگول برعکس🥺
فانتزیات به وقوع میپیونده💁🏻‍♀️
آموزش رایگان داریم بیا یه دوره منزل خودتونه😂
مرررررسی عچل. خوبی از خودته 😍🥰

با شنیدن داستان چگونگی شروع این اتفاق برای هیوک اصلا شوکه نشدم چون وقتی از روابط بین هیوک و ماه میخوندم(😶😅) مطمئن بودم که یه تعلقی باید وجود داشته باشه و اینکه شاید روح ماه تو بدن هیوک باشه رو حدس زده بود ولییییییییی... 

هیچییییی تو این پارت به اندازه فهمیدن اینکه چرا لباسا زود خشک شدن یا چرا آب وان بدون آبگرمکن گرم شد یا چرا به سشوار نیاز نداره وووووو دلیل گرم شدن دونگهه با وجود فقط یه شورت منو شوک نکرد *----------* لعنتی فقط تا چندین ثانیه داشتم هضمش میکردم*-* چه کردی شقایق...

ااااااخ ینی میشه کلا از این به بعد شبا کنار هم بخوابن🥺🥺😢🤧🤧🤧

راستی بابا مامان هیوک هنوز زندن؟😑🤨🤨🔪🔪 هرچند که خب شاید اندکی حق داشتن... ولی میتونستن به اندازه مامان بزرگش فهم داشته بااااشن*-* 

حالا اونا هیچی... به چه دلیل جهنمی اون یکیای دیگه تونستن از این چرب زبون مهربون بگذرم اخهههه🤧💔

بازم من تکرار میکنم... آخه چطور میشه از کسی که نجات دهندته نگهدارته هم نفس و تمام حس امنیت این روزاته ترسید؟!...

دقیقا من میخواستم اینو هم بگم که بعد دیدم حتی خود هیوکم گفت... واقعا این به هرچیزی بیشتر شبیهه تا خواب🙄 چجور خوابیه اصن... من اصن نمیتونم اسم خواب روش بذارم ... بیشتر شبیه دیدن و لمس کردن یه اتفاقه... یه آینده... ولی خواب؟! نه

و وی باز هم با دیدن این ساعت لرزی بر تنش افتاد*-* اسپیچلسم اصن*-* لعنتی فوبیا پیدا کردم نسبت به این تایم👩🏻‍🦽🕳️ شبا از خواب بیدار میشم میترسم به ساعتم که دقیییقاااا ال آی دی هاشم سبز رنگه نگاه کنم 😶😐😂😂😂😂😂

هیچی دیگه همینو*-* 😂 تا درودی دگر بدرود⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩ عای لاو یو سوووو ماچ😌 نخسته باشی✨ شبت هم ماهگونی🌝🌝

پاسخ:
آره کلا تئوریش اصلا پیچیده نبود مخصوصا که ما خیلی وقته هیوک واقعی رو ماه می‌بینیم و ماه صدا میکنیم و اینجا هم یه اشاره هایی به ارتباطش با ماه داده شد
ارههه دیدی خیلی چیزا رو جواب داد. همون سوالایی ک دونگهه تو پارت قبل پرسید
باز هنوز یه چیزای دیگه ای هم راجع به دیده نشدن کلبه و بوی عطر تنش و رویاهاش سواله که اونا هم کم کم پرده برداری میشه
آره معلومه که میخوابن 🥺🤲🏻
به زنده بودن مامان بابا هیوک و این که کجاعن و چ میکنن اشاره نمیشه ولی از چاقو کشیت معلومه اگه بگم زنده ان میخوای بری سراغشون😁🤭
به قول دونگهه عجیب بودن مهم نیس تا وقتی که میدونی آدم خیلی خوبیه
آره خواب نیس. با واقعیت بیشتر گره خورده تا خواب
عایگو نترس🥺😂💞
فعلا بای بای عزیزم.. سلامت باشی🙆🏻‍♀️

روح ماه تو بدنشه ...   :"))))))))))))))

This is more than beautiful

هر چی بگم نمیتونم قشنگی این پارتو توصیف کنم ...
همه چیزش قشنگ بود 
از بین بردن درد دونگهه با لمس تنش
کنار هم خوابیدنشون 
تو چشم هم نگاه کردنشون تو اون فاصله ی کم 
عرررررررر
تنک یوووو :)
و باز هم نفهمیدم اون فرد کیه ... چه کمکی میخواد ازش ... 
Waiting for the next part ...
 

پاسخ:
جان TT
خداروشکر ک دوسش داشتی
قبلا هم لمسش کرده بود و شفاش داده بود 
فقط دونگهه خبر نداشت :)
خواهش عزیز دل 
خواهی فهمید فقط صبر کن 
💙

من مرررگ من تمام 🚶 

وقتی اولش فکر میکردم که هیوک گرگینه هست و توی قسمت قبل که گفت سرما رو متوجه نمیشه مثل خرس قطبی گفتم حتما از نوادگان یکی از خرس های قطبی باستانی هست و الان فهمیدم پسر ماهه😭💙

اه خب من قربون این خونسردی و آرامش و سرماش

پاسخ:
ببین فکرت به کجا که نکشیده
عزیزم خرس قطبی🥺😂😂😂
بله خیلی از ویژگی های ماه رو داره جناب آقا 

وای خدا.

از بس هیجانی و خوشحالم اشکی شدم😭

بسم الله برم بخونم

 

 

پاسخ:
بدو بدو 🐤

من فقط اومدم سلام کنم و برم:)

سلاااام اونیییی🙋

.

ِ

خدافظ اونی😂💔

من حس میکنم در برابر این پارت سکوت کنم بهتر باشه:) اصلا عاجزم کردی تو نظر دادن....

فقط ی چیزی...چطوری هردفعه انقدر قشنگ همه چی رو کنار هم میچینیییی چ جوریییی؟😭😭❤

اخ دقیقا یادمه سر هم نفس هم همین اتفاق افتاد دقیقا سر اونم اروم اروم کشوندیمون گفتی بیاین بیاین چیزی نیست ک بعد یهو به خودمون اومدیم دیدیم گرفتار شدیم:)

تو نمیگی مستر ماهمون رو میزاری تو ی همچین داستانی با داشتن روح ماه ما جوئلا دیگه رسما میمیریم؟؟

اصلا میخام با لبخند صحنه رو ترک کنم:)))))

میرم تا س شنبه خودم رو اروم کنم و برگردم:)

ایندفعه درست گفتم دیگه اوندفعه هم روزا رو باهم قاطی کرده بودم از بس گیجم😂😂💔

پاسخ:
سلام عزیزم
ریلی؟ در این حد؟ 😂
برعکس من استرس داشتم با خودم میگفتم خدایا الان این راز افشا بشه بچها واکنش‌شون چیه 
آیا اصن دوسش دارن یا نه. آیا قبولش میکنن و باهاش کنار میارن 
خو خدا رو شکر 
🥺🥺
اشکال نداره. دفه ی بعد ازت میپرسم امروز چند شنبه س اگه درست گفتی جایزه داری 😁💙

سلااااام
شبت بخیر

هیوک بچم گناه داشت خب
خوب شد مادربزرگش پیشش موند

خوشم اومد هیوک از موهبتش برای دست و پای شکسته دونگهه هم استفاده کرده

آیا در قسمت های بعد دوباره دونگهه بچه پررو رو میبینیم؟
دلم برای دونگهه تخس تنگ شده

چقدر مکمل همن
جفتشون تنها
درد کشیده

هنوز ادم داخل شیشه برام جای سوال داره
به نظرم دونگهه نیست
احساس میکنم خود هیوک هستش

منتظر قسمت بعد هستم
مواظب خودت باااش

پاسخ:
سلام عزیزم شب توام بخیر
اوهوم خیلی گناه داشت 
آره ولی دونگهه نمیدونس چرا دست و پاش درد نکردن بعد از گچ گرفتن 
چون در حالت عادی یا خیلی درد داره یا حداقل مسکن نیازه 
آره بابا میبنید 😁
اونم خواهید فهمید 
فقط کمی صبر داشته باشید 

توام همینطور عزیزم 💙

وای آخجوون پارت جدید ذوق مرگ شدم 

میخوام بیشتر نظر بذارما منتهی میگم نکنه بگی نیومده چه پسرخاله میشم ☺ هیوک قسپت قبل به یه چی اشاره کرد، سرما رو حس نمیکنم ولی گرما رو چرا خودت گفتی مثل خرس قطبی میمونم...آه اینجاش همینجاش مردم 😵😵  ولی چقدر حس خوبی بود هیوک هربار دونگهه تو خطرو نجات میده ولی میگم کمتر سر این دونگهه خوشگله بلا بیار گناه داره زخمی میشه همش 

عاشقتم عزیزم عالیه 🤩😍

پاسخ:
نوش جون *.*
نه بابا این چه حرفیه خیلیم خوشحال میشم 🥰 
آره در واقع هیوک اینو تو قسمت قبل گفت ولی دونگهه انقد ترسیده و احساساتی بود که درک نکرد معنی واقعیشو
فدات بشممم😍😍

سلام سلام ...من تا پوستر جدید رو دیدم مرگ شدم براش و الان از اون دنیا اومدم نظر بدم😍👻😂🤣مرسی ازت و مرسی از سامیه جون ک انقد کاراش خوشگل و ماهه 

چقد حس خوبیه بودن دونگهه ک با وجود دونستن حقیقت درباره هیوک ماهمون ازش نترسید و خیلیم قشنگ رفتار کرد 🤩🥺 اصلا مگه هیوکی جنتلمن و مهربون ترس داره !! اونایی ک میترسیدن خودشون مشکل داشتن☹

ای جوونم ک وروجک خوشگلمون انقد مظلوم از هیوکی خواست پیشش باشه😚🤩😻

بالاخره فهمیدیم خصوصیات هیوکیمون از کجا منشاء میگرفت و پسرمون روح ماهو داره🥰😍😃ولی هنوزم ذهنم پره سوال درباره خوابای هیوکه ...چرا همه تو همون تایم اتفاق میوفته 🤔 اون کسی ک کمک میخواد کیه 🤔 هائه یا خود هیوک یا شایدم یه نفر دیگه ک به کمک هیوک و دونگهه احتیاج داره ...ببصبرانه منتظر میمونم ک اینم برامون بگی 🤩 

و مثل همیشه مرسی ازت و خسته نباشی شقایق جون💜🤍🧡

پاسخ:
سلام مهرنوش. اییی خدا نکنه 😩 من با نیت ویتامین سی این عکسا و پوستر جدیدو گذاشتم چرا برعکس عمل کرد؟ 🚶🏻‍♀️
چون دونگهه انگار ته دلش واسه همچین چیزی آماده بود. تو راه وقتی رو کول هیوک بود و داشتن برمیگشتن خونه اینو به خودش قبولونده بود که مهم نیس هیوک چه رازی داره. چون خود وجودش برا دونگهه ایمن و دلنشین و قشنگه 
بله اینم از راز 🤩 البته خیلی چیزای دیگه مونده تا بفهمین. اونا هم به وقتش توضیح داده میشه 
مرسی از تو متقابلا عزیزم. سلامت باشی 💙

اینو نمیگفتم دق میکردم 😂

پوسترتتتت پوسترتتت یعنی من دیدم در جا ۵ تا سکته پشته سر هم زدم 

عکسا رو هم که نگوووووو من میدیم جون میدادم 

یه سه تا تشنج هم کردم تا تونستم بلاخره برم ادامه داستانو بخونم😂

نگاه اصرار از خودت بود نظراتون رو بگین 😂 الان با من پر حرف بیچاره میشی😂

یه وقت دیدی دوباره اومدم حرفایی که یادم رفت بزنم رو دوباره بیام بزنم😂

ساری بات ایتس مای تایپ😙😂💙

پاسخ:
جون نده، من این عکسا رو میذارم که قبل از خوندن شارژ بشی
بعد تو سکته میزنی دختر؟ 
راحت باش 🌝
ایتس اوکی 😗😂🤲🏻

ام نات کرایینگ...ام نات کرایینگ...

نوووووآم کرایینگ😭😭😭

خیلی خوب بود مخصوصا آخراش که هیوک از اینکه دونگهه بدون ترس ازش خواسته بود کنارش بخوابه خیلی خوشحال بود 😭😭😭

چی بگم دیگه این پارت خودش گویای همه چیز بود 😭

هق 😭🤧

واییییی زخمای دونگهه جیگرمو سوراخ سوراخ کرد 😭💔

وات موهبتی که میتونه شفا بده 🤧💞💓💗💖

تو چیکار میکنی با دل ما 😭🤧 کاش این پارت ۴۰ صفحه بود😐😂

خیلی قشنگ بود خسته نباشی واقعا 

از همین الان منتظر قسمت بعدی 😂✊

بازم خسته نباشی و فایتینگ😙💙

 

پاسخ:
واااای بیبی وااای؟ استاپ کرایینگ 🚶🏻‍♀️
وقتی دونگهه گفت بیا کنارم بخواب انگار بهشتو دو دستی به هیوک هدیه دادن 
نترسید ک هیچ.. اینم گفت =)
زخماش درد نداره سوزش هم نداره نگران نباش فقط یکم تایم میبره تا جوش بخوره 😌
پارتای آخر همش 40 صفحه ان 😁🤭
مررررررسیییی عزیز دلم 💞💌

انا لله و انا علیه راجعون 

پاسخ:
هیس شو عه

وای خدایاااا ماهو نگا L شدهههههههه

 گسهبنمبخلملسمسدسمسدس من غغغغششششش

پاسخ:
عاره 🌝

سلاااام

 مسپمسپکطپوسکسدسکسدکطتس پوستر چی مییییگهههه

 خدایااا سامیه رو بدین من برررررم😭😭😭

وای این پارت... چه پارتی بشه... من برم بوخونم

 

 

پاسخ:
سلام
سامیه ایز ماین 😭
برو امیدوارم دوسش داشته باشی 

بلاخره :)

دوز داروی امروزمونم رسید 🚶‍♀️

پاسخ:
ای جون بدو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی