My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت نهم

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۳۱ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت نهم

 

 

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه~

از ماهگونمون لذت میبرید؟

از زمستون برفی و فارغ از دنیای شلوغ و پر دغدغه ی شهری~

گاهی وقتا با یه سری خواننده ها برخورد دارم که پیام خصوصی یا ناشناس یا توی تلگرام میدن و میگن خجالتی هستن یا بار اولشونه نظر میدن

من مطمئن هستم خیلیای دیگه هم الان همینطوری ان ولی بچه ها خجالت نکشین بیایین دور هم خوش میگذرونیم*_*بالاخره از یه جایی باید شروع کرد و من به شخصه چون تمام داستانامو تو این وب سالهاست دارم آپ میکنم خیلی احساس خوبی نسبت به حس و حال اینجا و تعامل با بچه ها دارم حتی بچه های جدید.خیلی از خواننده های الان جدید هستن و فکر نکنین چون میشناسمشون باهاشون راحتم.اینجا کلا حس و حال خوبی برام داره و فندومم که دیگه عین خانواده مه.

خلاصه که خیلی خیلی خوشحال و پرانرژی میشم اگه بیایین حرف بزنیم 😭❤️

 

خب حالا از این قسمت بگم که خیلی حساس و پرچالشه

امیدوارم تا شنبه برای ادامه ش تحمل کنین

این قسمت شروع شیرینی داره اما پایان هیجان انگیزی

این قسمت اینجوریه که دونگهه هر سوالی میپرسه شما با خودتون میگین ارهههه لنتی این سوال منم بود

حالا چه برای کسایی که تو این 8 قسمت خوب به جزییات دقت کردن هم کسایی که دقت نکردن و الان دنبال جوابش میگردن

جدا از دونگهه که سوال میکنه و حقم داره 

حتما به جملات توصیف شده از احساسات هیوک هم توجه کنین 

که خودش توجیه بزرگیه 

قبلا گفتم همه چی یه روز بالاخره معلوم میشه و این دو قسمت که دنباله ی هم هستن جز همون قسمتای خیلی مهم هستن

 

بریم یکم عکس جهت تلطیف فضا ببینیم*-*

مثلا وقتی داره میره روستا*-*

مثلا خووود روستا*-*

مثلا وقتی برمیگرده خونه و روی کفشاش کلی برف نشسته و پاهاشو دم در میتکونه هههیع*-*

 

 

 

و رویاهای بی پایان و رمز آلودش که خودشم چیزی ازشون نمیدونه

DOWNLOAD

نظرات  (۳۲)

سلااااااااام حالت چطوره عزیزم . سال نوت خیییییلی مبارک باشه . امیدوارم یه سال خوب پر از اتفاقات عالی برات باسه و به همه ی خواسته هات برسی 🤗🥰البته یه سال پر از داستان های قشنگت هم برای ما باشه 😉😁

من بالاخره تونستم این قسمتم بخونم . بازم ببخش که اینقدر فاصله میوفته بین نظرات من . بدون همیشه قدردان زحماتت هستم ❤🌹😘

خببب بریم سراغ دو گل هنوز کامل نشکفته 😁 هیوکی مهربون که تا ادامس ها رو دید یاد دونگهه افتاد و خرید براش . 

من واقعا خوشحال شدم که تلفن رو جواب ندادن تا هیوک خبر بده دونگهه کماست . دونگهه جاش خوبه لازم نیست برگرده 😉 البته فقط برای یه چیزی هست که اگه خبر سالم بودن دونگهه رو بده میشه راضی بود ، اونم از نگرانی در اومدن کیو هست . 

الهی بگردم دونگهه نشسته تک تک کارا و حرکات هیوک رو انالیز کرده تا بفهمه دلیل متفاوت بودنش چیه . هیوک انگار میترسه به دونگهه بگه و دونگهه رو ناامید کنه یا بترسونه . وگرنه به دونگهه اعتماد داره واقعا .

اوخی دونگهه چرا قهر میکنی تو سرما میری خب ، یک کم اصرار کنی ماهمون راضی میشه خب ، چرا خودتو تو خطر انداختی، الان هیوکم عذاب وجدان داره به خاطر بلایی که سر دونگهه اومد ☹ البته هر دو حق دارن ، دونگهه گیج شده و میخواد بدونه و هیوک انگار میترسه از دستش بده . ولی در نهایت انگار هیوک تصمیم گرفته بگه به دونگهه .

الهی بگردم ماهی کوچولومون زخمی شد باز . انگار سرنوشت این پسر رو با صدمه دیدن نوشتن .چقدر بلا سرش میاد اخه ، گناه داره ماهیمون خب 😢صورت نازش زخمی شد ، قلب هیوکم انگار باهاش زخم خورد خب ، از بس ماه مهربونیه 

خیییییلی ممنون بابت داستان قشنگت .خیلی عزیزی. عیدت بازم مبارک 🤗❤🌹مرایب خودت خییییلی باش 🥰

پاسخ:
سلام عزیز دلم، سال نو توام مبارک باشه ترانه جانم. آرزوی کلی خوشحالی و آرامش و موفقیت رو تو امسال برات دارم 🦋💙
ای فدای سرت جانم خدا ببخشه 🥺تو نظر ندی هم بخدا عزیزی 🥺فقط بخونش 🦋
آره البته ب اندازه ی رگ گردن مونده تا بشکفن 🤤 دارن تو مراحل وابسته شدن به سر میبرن البته خودشون داغن نمیفهمن، ولی واقعا دارن ب هم عادت میکنن و کم کم وابسته میشن 
اصلا نه تنها خواننده ها بلکه خودمم خوشال بودم ک تلفن یی جواب موند😂🤭
آره اگه هیوک چیزی نگفت ب این خاطر نبود ک میخواست مخفی کاری کنه، خودش نگران این بود ک دونگهه رو از خودش دور کنه. اما با وجود این اتفاق دیگه به خودش قول داد که بگه همه چیو 
خواهش میکنم جانم توام مراقب خودت باش لطفا 🤗💙♥️😗

شقایق عزیزم💙 آخه تو چرا این قدر خوبی؟ این قسمت خیلی خوب بو‌د😭

این قسمت چیزهایی رو مشخص کرد که شاید به خیلی‌هاشون درست دقت نکرده بودم و با خوندن ادامه‌اش که خیلی هم همین حالا براش هیجان دارم مطمئناً خیلی چیزها برام مفهوم میشه

"اینجوری ولم نکن نمیتونم راه برم... بغلم کن!" :') این دیالوگ‌ها رو می‌نویسی نمیگی قند تو دلمون آب می‌شه؟ :)

شاید نتونم اون‌جور که باید قشنگ برات نظر بذارم اما بدون من واقعاً از خوندن خط به خط قلم جادویی‌ات لذت می‌برم و حس خوب می‌گیرم و بابتش ازت ممنونم شقایق جان :)💙

 

پاسخ:
جان عزیزم ~
خوبی از خودته اخهههه🥺
اوهوم این قسمت شروع اتفاقای مهم تر رو رقم زد و داستان رو از حالت روتین و یکنواختش بیرون آورد 
اتفاقای قشنگ تری بعده این پارت در راهه 
وای این حرف رو نزن اصلا کمیت مهم نیس کیفیت مهمه و توی عزیزم اینقدر بهم لطف داری که واسه تک تک پارت ها با وجود عقب بودنت از داستان نظر میذاری ♥️🙂

سلام شقایق جون😍
فیوریت رایتر من در چه حاله؟🖊️🤩همه چی اوکیه؟🤩✨
اول از همه قبل از هر چیزی باید بگم که، یه دنیاااا ازت ممنونم که این بار هم مث دفعات قبل عکسای خوشگلی برامون آپ کردی و هر دفعه با این کارت تجسم فضا رو برامون راحت‌تر می کنی🤩💙
خب خب بریم سراغ این پارت به شدت حساس....
اومو هیوکی تو دلش اعتراف کرد که حاظره کل مغازه ی خاله رو بخره ببره خونه که دونگهه فقط از اون عصرونه های خوشمزش براش درست کنه🤩چه قدر مهربونه🤩😍 حتی با اینکه دونگهه آدامس نخواسته بود ولی براش خرید🤩💙
برای فیشی هائه کش مو خریدهههههه؟؟؟😱😵خداجونممممم.وای آخه یه آدم چه قدر میتونه با ملاحظه باشه😵🥴خاله خبر نداره که کش مو واسه ی مهمون هیوکیه🥴...خبر نداره که قراره با این گیسوان لنتیش هممون رو به فنا بدههههه🥴...اههههه کی اون روز برسه که خود هیوک موهاشو براش ببنده🔫🥴😵عایا اون روز خواهد رسید؟🔫🥴
درسته هائه نگرانه.به خصوص نگران کیهیون و میخواد از زنده بودنش مطلعشون کنه اما به نظرم زنگ زدنشون ممکنه باعث بشه زبونم لالللللل هائه از پیش هیوک بره و من اصلا و ابدا اینو نمیخواااااااام.دلم میخواد خطّا کلا قطع بشن و دونگهه به هر بهونه و دلیلی بیشتر بمونه کوهستان🥺✨
و کسی برنداشت...البته یه جورایی برام قابل حدس زدن بود چون اون یه شماره قدیمی و غیر قابل دسترسی بود پس طبیعیه جواب داده نشه حالا به هر دلیلی✨
بله🤣 و ما دونگه ای رو داریم که خودشو رو صندلی وِلو کرده و صدای آهنگو تا ته زیاد کرده🤣 "صداشو کم کن" "چی؟" "صداشو کم کن این جوری ممکنه بهمن بیاد " "ما که بالای کوهیم !""خب بهمن میادو روستای پایینو می بره" "چرا زود تر نگفتی؟"و ما هیوکی رو داریم که خندشو کنترل میکنه و چیزی نمیگه🤣🤭واااایییی شقایق نمیدونی این تیکه چه قدر خندیدم🤣آخه چه قدر این هائه ی دوست داشتنیمون فیشیه🤣🐠خودووو قربون هر دوشون برم من🤩🤣🤭
اومو دونگهه رنگ چشمای هیوکو دیده بود و تا این لحظه خودشو نگه داشته بود✨چه قدر جدی شده بود.از همون موقعی که گفت میخوام باهات حرف بزنم جدی شده بود و هیوک میدونست که بالاخره چیزیه که باید دیر یا زود اتفاق می افتاد✨چه قدر باهوش و تند و تیز بودنِ دونگهه واسه دقت به جزئیات، هیوکو گیجش کرد اما حتی از اینم ناراحت نشد که دونگهه اینا رو خیلی وقت پیش دیده و هیچی نگفته تا الان✨اصلا نمی‌خواست مخفی کاری کنه و مشخص بود که واقعا میخواست توضیح بده و دونگهه رو بی جواب نذاره و ناراحتش نکنه✨میخواست دوباره سوتفاهم پیش نیاره و همه چیو توضیح بده اما فقط از این می‌ترسید که اگه الان همه چیو توضیح بده شاید بدتر شه؛ و انقدر به مهمونش اهمیت میده که از اعماق قلبش نمیخواد همه چی بدتر شه. نمیدونست چطور بگه و از طرفی نمی‌خواست دونگهه ازش دورتر شه یا بترسه✨
و وقتی دونگهه رفت اینبار دیگه به حال خودش نذاشتش و رفت دنبالش و نمی‌خواست به هیچ وجه دوباره این اتفاق بیوفته و قسم خورد همه چیو براش توضیح میده.✨💙
آههه اون لحظه ای که گرگه به هائه حمله کرد به شدت واقعی بود.حتی میتونستم اون سوزش و دردی که روی صورت و پهلوش به جود اومده رو حس کنم😣فقط منتظر این بودم که هیوک از راه برسه و یه بلایی سر گرگه بیاره؛ اما فقط گرگه رو از روی هائه بلند کرد و اون حرف زدنش با گرگه...آممم نمیدونم شاید دارم اشتباه میکنم اما حس میکنم حرف زدنش با گرگه هم دلیل داره❔✨
"این جوری ولم نکن نمیتونم راه برم...بغلم کن"
"چرا گریه می کنی؟" "من گریه نمی کنم...نمیبینی چه سرده؟چشام داره میسوزه از سرما"
هائه انقدر ترسیده بود که بی بهونه فقط دلش می‌خواست گریه کنه و هیوکو نفس بکشه ✨اون لحظه ای که دستاشو محکم دور گردن هیوک حلقه کرد و سرش رو به سر هیوک تکیه داد،تمام چیزی که حس می‌کرد امنیت بود✨ هیوک اون لحظه براش حکم یه بغل امن بود و سعی می کرد که نگهش داره تا از تلخی درداش کمتر شه✨فیشیه کیوتیه من🥺✨💙
هائه ای که در کنار تمام دردایی که به جونش رخنه کرده بود و در عین حال برای عصاش که شکسته ناراحت بود؛ با دیدن پاهای لخت هیوک روی برفا ازش پرسید که چرا کفش نپوشیدی؟ و هیوک در جوابش گفت"گرما رو حس می کنم...اما سرما رو نه!هیچ وقت سردم نمیشه"
همینا ینی واکنش دونگهه واسه شنیدن ادامه ی چیزا به طور قاطع بد نیست چون اگه قرار بود گارد بگیره همین الان اینکارو می‌کرد و یا می ترسید و اینجوری بهش پناه نمی برد✨💙

شقایق جون بابت این پارت به شدت فوق العاده ازت خیلییی ممنونم🤩💙جای به شدت حساسی تمومش کردی و بنده برای ادامه داستان به شدتتتتت کنجکاوم چون از اون جایی که هیوک قسم خورد به سوالای دونگهه که قطعا سوالای منم هست پاسخ بده؛قراره خیلی چیزا روشن بشه🤩✨ تو این پارت مطمئن شدم یه ارتباطی بین هیوک و ماه وجود داره🌕(وی سریعا وب را ترک می کند و می رود سراغ پارت بعد🏃🏻‍♀️)

خیلی مراقب خودت باش شقایق جونم🤩💙
همیشه پر قدرت و با انرژی ادامه بده فیوریت رایتر من🤩✊🏻
لاو یوووو زیاااد💙
طرفدار وراجت...ستاره⭐

پاسخ:
سلام سلام جانم
الهی شکر همه چی خوبه *-* تو چطور؟ *-*
وای هر بار تشکر میکنی بابت عکسا و این چیزا من شرمنده میشم 🙈اصلا نیاز ب تشکر هم نیس حتی چون برا خودمم کار لذت بخشیه اینکار🤩💞
بعد از خوردن اون عصرونه ی لذیذ و دوس داشتنی چرا که نه؟ 🥺هم دلش میخواد همه چیو واسه مهمونش بخره هم دلش میخواد مهمونش اونجا موندگار بشه، تو کوهستان، تو کلبه و کنار خودش~
فقط چشمش به کش موی زیر پیشخوان افتاد و این قشنگ نیست که اونو یاد دونگهه و موهاش انداخت؟ :)
آره هیوک هم دل نگران همین چیزا بود ولی بخاطر احساس مسئولیتش در برابر دونگهه میخواست اینکارو کنه. 
رفته لم داده رو صندلی با خیال خوش آهنگو کرده تا ته بعد هیوک براش توضیح میده طلبکارم هست میگه چرا زودتر نگفتی 😂😂دلم میخواد بگیرم لهش کنم از بس دوس داشتنیه 😫
آره به چشای هیوک شک داشت.. چیزای عجیبی هم که نام برد و دیده بود رو تا الان نگفته بود و حق داشت بخاطرشون ناراحت باشه گرچه هیوک هم متقابلا حق داشت که ساکت بمونه چون نمیخواست آدمی باشه که مخفی کاری کنه.. فقط نمیخواست دونگهه رو از خودش دور کنه یا اونو بترسونه بخاطر تفاوت هاش با آدمای عادی 
وای وقتی دارم جواب کامنتتو مینویسم کلمات و جمله ها همینجوری برا خودشون میان و دستم تند تند تایپ میکنه، بعد جلوتر میرم و ادامه ی کامنتتو میخونم و میبینم دقیقا جوابهایی ک نوشتم شبیه کامنت خودت بود 🥺💞 این معنیش اینه که چقدرررر ذهنیات و برداشت هات از داستان شبیه منه نویسنده س و خیلی بهش مفتخرم 🌠
آره عزیزم. اشتباه نمیکنی. همه چی تو این داستان دلیل و جواب داره و اگر برات سوال شده یا مبهم بود مطمئن باش پشتش یه قضیه ای هست و دیر یا زود قراره بفهمیش 
اوهوم.. اون لحظه امن ترین نقطه ی دنیاش هیوک بود.. بهش بیشتر چسبید و عمیق تر نفس کشید تنشو.. 
خواهش میکننمممم تشکر لازم نیست که 🤩🤩🤩♥️
آفرین درست گفتی هیوک به ماه ربط داره کاملا 🌚
لاو یو تو جانم ❤️ طرفدار دوس داشتنی مهربون خوش قلب لعنتی ~

 

سلاام سلام🌼🌼

 

من الان برا کدوم قسمت این پارت غش و ضعف کنم🤧
اولش چشم آدم قلبی میشه آخرش چشم آدم اشکی میشه🥺ولی در هر صورت چیزی از قشنگیش کم نمیشه🥺🥺
همه وسایلایی که دونگهه میخواست رو خرید واسش و اون کش مووووو😍واااایییی😍😍
و اون رادیو😂قابل پیش‌بینی بود این کیوتک هرکاری که میکنه پر سر و صداس😂❤️
بلاخره دونگهه تصمیم گرفت سوالاشو بپرسه که البته سوال ماها هم بود
میشه حس کرد که هیوک خیلی آسیب دیده...بخاطر ویژگی های منحصر به فردش اذیت شده و ناراحت🥺و الانم از همین می‌ترسه که اگه دونگهه هم درموردش بفهمه مثل بقیه و حتی خانوادش ترکش کنه🥺
"من هیچ وقت بهت دروغ نگفتم"
"واقعا بنظرت انقد همه چی عجیب بنظر میاد؟"
این نهایت مظلومیته😭😭
هیوک براش راحت نبود که همه چی رو برای دونگهه توضیح بده و دونگهه دچار سوتفاهم شد و رفت :'(
بیاین راجب حمله گرگ هم حرف نزنیم😢این بچه آخرش کار دست خودش میده😑
هیوک اومد پیداش کرد و از دست گرگ نجاتش داد... دونگهه چشماش و رو دید و نترسید... هیوک الکی نگران اینه که با گفتن حقیقت دونگهه ازش بترسه و دوری کنه ازش. دونگهه فرق داره هیچوقت بخاطر چنین چیزی کسی رو رها نمیکنه🤧
"متاسفم از ته دلم متاسفم... قسم میخورم  همه چیو تو خونه بهت توضیح بدم... پس فکر رفتن نکن و باهام برگرد خونه.."
"چرا انقد دیر اومدی؟"
"خودت گفتی نیام دنبالت" 🥺
"پس چرا اومدی؟" 🤧🤧🤧
من برای این دونگهه ی مظلوم نیاز به گیف دارمممم😭😭😭
خرس قطبی مونم خیلی خیلی مظلومه😭😭😭❤️

مرسی و خسته نباشید💕

پاسخ:
سلام گل گلی
خوبی؟ 
آره این قسمت 9 اولش سوییت و سافت شروع شد و آخرش طوفانی.
اما تو راه برگشت به خونه دیگه آرامش داشتن و تو خونه که دیگه قند و عسلللل داریم😭
هر چی لازمه و لازم نیس براش میخره. خب نباید براش مُرد؟ :)
تلوزیون که نیس. میخواد با رادیو جبران کنه جناب آقا 💁🏻‍♀️
آره هیوک با این که به هیچکس آسیبی نرسونده از قضاوت شدن، طرد شدن و رها شدن آسیب دیده 
و دلیل این ک ساکت موند و می‌ترسید به دونگهه جواب بده هم همین بود. که دونگهه هم عین بقیه بترسه یا رهاش کنه 
اما ولی وقتی دونگهه هم رفت فوری به خودش اومد و رفت دنبالش حتی براش مهم نبود عواقبش چیه
و به خودش قول داد رازشو بگه به دونگهه 
و اصلا هم عواقب بدی نداشت و همش خوبی و دلگرمی موند=)
سلامت باشی عزیز دلم 🤗💞💓

عکسا روووو نیمصثتصمصتصحصتص عررر عاشقشون شدممم

 

لعنتیییی عجب پارتییی بودددد وای برگامممم🍂🍂🍂

می بینم که این مهمون پر دردسر و فضول برا هیوک زیادی عزیز شده 🌝 تردید داره برا زنگ زدن.. کش مو می خره... آدامس بادکنی می خره

حاضره تمام فروشگاه خاله رو بخره براش و بیاره خونه🥺 چقد چیز ساده ولی شیرینی مثل یه عصرونه ساده دل هیوک رو گرم می کنه.. و این عمق تنهاییه این بچه رو نشون میده 🥺 تنهایی ای که به نظرم ماه با هدیه ای مثل دونگهه، به طرز شیرین و پر سروصدایی(!) از بین بردش🌝😁😍

هیوک: «واقعا به نظرت انقد همه چی عجیب به نظر میاد؟» خدایااا.. حس می کنم هیوک ازین عجیب بودن بی نهایت غمگینه و اسیب دیده. انگار مثلا به این خاطر از بقیه دور مونده و انقد تنهاست...😭 هیوک تو بگو دلیلشو ب دونگهه.. دونگهه فرق دارههه از کجا می دونی میره؟ این پسر نیومده ک انقد راحت بره

واییی... حمله گرگ ب دونگهه.. فقط می تونم بگم واییی...

و باز هم هیوکی ک دونگهه رو از تاریکی و سرما و ترس نجات میده :)

اشک چشمهای دونگهه خیلی مظلومانه بود🥺 «چرا انقد دیر اومدی؟» گاددد نیخیتیصمثن منتظر بود هیوک بیاد نجاتش بده🥺 

 

+رنگ عجیب اما مجذوب کننده چشم های هیوک

-موهای قهوه‌ای تیره‌اش برا یک پسر بلند بود.. و البته... زیبا!

:))))))))))))))))))) 

پاسخ:
یححح 🌝
تا الان هر اتفاق جزئی یا مهمی افتاد نتیجه ش این بود که تا حدی با هم صمیمی بشن و اخت بگیرن که بیشتر از تعامل یه مهمون و صاحب خونه برا همدیگه اهمیت پیدا کنن.
دونگهه برای هیوک انقد مهم تر شده که واسه زنگ زدن و خبر کردن دوستاش یا پلیس ته دلش تردید داره 
و هیوک انقد برای دونگهه مهم تر شده که دونگهه از سوالایی ک براش پیش اومد نگذشت و پرسید اونا رو. وگرنه میتونس اهمیت نده و نپرسه چون به هر حال چند روز دیگه از اونجا میرفت. 
آره آسیب دیده. و اونقدر غمگین بود که می‌ترسید با توضیح دادن و جواب دادن دونگهه هم ازش رونده بشه و دوباره آسیب ببینه. برا همین ساکت موند و از جواب دادن عاجز 
واهای بسم الله. همزمان ب چشا هیوک و موها دونگهه اشاره دادی 😭

پس کی قسمت بعدی آپ میکنی😭 [وی در انتظار قسمت بعدی پوسید]

این ۱۰۰ مین باره اومدم ببینم هست یا نه😐😂

قمبنتقتینبنقتوبنللجفقپیخعجفتببن دیگه طاقت ندارمممممم 😭

مگه شنبه ها بازم نمیذاری ؟ یا من اشتباه میکنم😐😂

اوکی دوباره ۱۰ دیقه دیگه میام 😐😂

پاسخ:
عایگو
ساعت مشخصی نداره عزیزم 
ممکنه بعضی وقتا نرسم و حتی تا نزدیکای 12 بذارم. تو زیاد منتظر نمون 

عه این چرا دوبار فرستاد بیریختو😑😂

حتی اینم میخاد اوج حسن نیت منو نشون بده نگا😂

 

 

پاسخ:
😂😂😂

بسم الله و بالله. 

خدایا منو زنده نگه دااااااارر. چطوری جفتشون انقدر خوبن؟؟ من دارم نفس کم میارم. چقدر این فیک خوبه، چقدر ابن قلم خوبه! فککنم عاشق شدم😂😂😂 دیشب بعد رو هم موندن دو سه پارت خوندم و بعدش اصن نتونستم بخابم و کل فیکو یه دور برای خودم دوره کردم🙂😭 وای خدا چرا انقد حساس تموم کردی نامررررد من نمیکشممم. 

حس کل فیک یه طور خاص معرکس علاوه بر اون من خودم عاشق این جو و فضام. ارامشی که هیوک داره و مدلی که دونگهه دوست داشتنیه، اونقدر که هیوک به فکر و مهربونه و طوری که دونگهه تنهایی هاشو پر کرده، اون جوری که سبک زندگی هیوک به خاطر یه تازه وارد غیرقابل پیش بینی تغییر کرده...خدا. اولا دونگهه خیلی حرصم میداد ولی هرچی میگذره بیشتر میشناسمش و بیشتر ازش خوشم میاد. کل فیک یک حس خوبی بهم میده که نمیتونم توصیفش کنم و تک تک صحنه ها، واقعا نمیدونم چجوری، ولی جوری بیان شدن که به راحتی میتونم مثل یک فیلم تجسمش کنم. 

و لنتتتتی واقعا واسه راز هیوکجه کنجکاومممم. لی هیوکجهه راز کوفتیت چیه من جون به لب شدممم.

فقط منم که فکر میکنم با اون چشمای ماهگون(عه چه جالبب😐😂) خیلی جذاب و ناز میشه؟؟ :) از الان با تصور ادامش دارم اب میشم😭😭😭😭 خیلی دوستش دارم عاقا این نامردیه😭 نمیای به من اموزشات ویژه بدی؟😭😂 

اقا من خیلی کنجکاوم ناموسا. زود بنویس تا کنترل ز کف ندادم😂😂😂 

 

 

بسم الله و بالله. 

خدایا منو زنده نگه دااااااارر. چطوری جفتشون انقدر خوبن؟؟ من دارم نفس کم میارم. چقدر این فیک خوبه، چقدر ابن قلم خوبه! فککنم عاشق شدم😂😂😂 دیشب بعد رو هم موندن دو سه پارت خوندم و بعدش اصن نتونستم بخابم و کل فیکو یه دور برای خودم دوره کردم🙂😭 وای خدا چرا انقد حساس تموم کردی نامررررد من نمیکشممم. 

حس کل فیک یه طور خاص معرکس علاوه بر اون من خودم عاشق این جو و فضام. ارامشی که هیوک داره و مدلی که دونگهه دوست داشتنیه، اونقدر که هیوک به فکر و مهربونه و طوری که دونگهه تنهایی هاشو پر کرده، اون جوری که سبک زندگی هیوک به خاطر یه تازه وارد غیرقابل پیش بینی تغییر کرده...خدا. اولا دونگهه خیلی حرصم میداد ولی هرچی میگذره بیشتر میشناسمش و بیشتر ازش خوشم میاد. کل فیک یک حس خوبی بهم میده که نمیتونم توصیفش کنم و تک تک صحنه ها، واقعا نمیدونم چجوری، ولی جوری بیان شدن که به راحتی میتونم مثل یک فیلم تجسمش کنم. 

و لنتتتتی واقعا واسه راز هیوکجه کنجکاومممم. لی هیوکجهه راز کوفتیت چیه من جون به لب شدممم.

فقط منم که فکر میکنم با اون چشمای ماهگون(عه چه جالبب😐😂) خیلی جذاب و ناز میشه؟؟ :) از الان با تصور ادامش دارم اب میشم😭😭😭😭 خیلی دوستش دارم عاقا این نامردیه😭 نمیای به من اموزشات ویژه بدی؟😭😂 

اقا من خیلی کنجکاوم ناموسا. زود بنویس تا کنترل ز کف ندادم😂😂😂 

 

 

پاسخ:
السلام علیکم 😂
این از خوبی فیک نیس. فیک فقط پیاز داغ میپاشه رو ایونهه TT خلاصه که عشق و علاقه ی ماها به شخصیت های داستان درصد زیادش بخاطر خود شخصیتای واقعی تو دنیای واقعی و تعاملشون با همه =) ایونههههه ایز رییییلللل
دیگه نمیشد ادامه ش داد زیاد میشد.یه ذره هم هیجان داشته باشه بخاطر انتظار براش
خداروشکر که دوسش داری خوشحالم اینو می‌شنوم *-*
اموزشات ویژه برا چی؟ فیک نویسی؟ 😂😂

خب ..... سلاااام شبت بخیر

 من آمدم تا پس از گذراندن یه هفته سخت ماهگون بخونم همشو بشوره ببره🥺😍

راجب کپشن ک گفتی سوالای دونگهه سوالای ماست تا الآنم یک یا دوبار همینجوری بوده 😂

مثه اون دفه ک ازش پرسید چرا تو روستا زندگی نمیکنه

حقیقتا قسمت قبل زیادی سوویت بود ...

این قسمتم که هنوز نخونده خیلی هیجان دارم

خب انتظار کافیه .... برم ک بخونم  

هیوک زیبا ... خب چرا وقتی دلت نمیخواد زنگ بزنی ..میزنی .... مام دلمون نمی‌خواد خب🙂✋🏻

کلا اهمیتی که به دونگهه میده خیلی شرینه

نمخام عه !!! برا چی با یه آدامس خریدن من باید اینقد ذوق کنم 😐😂

خب یه لحظه ... چیشد؟؟ کشو برا دونگهه خرید؟‌ 

زبانم قاصره الان 🚶‍♂🚶‍♂

فک‌کنم در ادامه بیشتر قراره‌ عر‌‌ بزنم

قیافه من وقتی دونگهه سوال میپرسه و منتظر بودم هیوک‌‌ جواب بده : 😃

پسرک لوسم 😍🥺 دوباره ناراحت شد ...

الان می‌ره بیرون باز به غلط کردن میوفته😂

 

شاید غیر قابل باور باشه ولی الان از شدت هیجان دارم با بالشت خودمو میزنم😂

یکی منو جمع کنه ....

دونگهه با بغض : چرا اینقد دیر اومدی ؟

من : ⚰️

همراه با هیوک دل همه خواننده ها هم ریخت که🙂

 

خب بسلامتی من تمام شدم 

الان من چجوری حسمو نسبت به این چهار پنج صفه آخر بیان کنم؟

اصن نمیشه .... هیچی نمیاد تو‌مغزم که بگم

بعد اینکه دونگهه گف بغلم کن تا آخرش

فقط بزارین من برم تو تنهایی خودم بمیرم :)

خیلی دوس میدارم میتونستم حسی ک الان دارمو توصیف کنم 

ولی وقتی زیاد هیجان زده میشم دیگ نمیتونم هیچی بگم

فقط ک خیلی قشنگ بود

همین

فردا قسمت بعد میاد

خوشحالم ک قرار نیس زیاد منتظر بمونم

جون ب لب میشدم وگرنه 🚶‍♂

خدافظی میکنم 

 ولی میرم یبار دیگه این صفه های آخر و میخونم

پس من برم 

خواب دونگهه ای ببینی که رو دوش هیوکه و دستاشو محکم دور گردنش پیچیده ....

خسته نباشی

بای بای👋🏻💙

پاسخ:
سلام عزیزم
خسته نباشی 
چه همه سرشون شلوغ بوده و خسته و لهن 😩💙
اینطوری بود که هیوک هیچ وقت دروغ نگفت در جواب سوالاش. اما بخش بزرگی از حقیقتو می‌ترسید بگه که دونگهه رو از خودش دور نکنه.. همونطوری که پدر و مادرش ولش کردن 
هیوک حتی بخاطر تعلل کردنشم عذاب وجدان گرفت. 
چون اینطوری فکر می‌کرد که دونگهه الان منتظره یه خبریه که بده به دوستاش حداقل بفهمن زنده س 
ولی هیوک ته دلش می‌خواست دونگهه بیشتر بمونه و از خودش خجالت کشید مردک ماه:)
بله کش مو متلعق به گیسوان کشنده ی دونگهه س🌝
اون لحظه هم دونگهه حق داشت ناراحت بشه هم مقصر نبود 
و هم هیوک مقصر نبود و هم حق داشت ساکت بمونه 
نهایتا با رفتن دونگهه تعلل نکرد و سریع رفت دنبالش 
میدونس هیوک میاد 🥺 ته دلش میدونس 
و انقد با خود واقعی و شخصیت پاک و مهربونش اخت گرفته بود که بدون واکنش دادن به رنگ چشای هیوک اون سوالو پرسید 
ای جون 
خداروشکر ک دوسش داشتی 
برو بیب 
مراقب خودت باش 
سلامت باشی و فعلا بای بای💙🌠

فردا شنبه ست 😬

پاسخ:
عایگوو
  • بستنیه تازه از راه رسیده
  • سلم *---*

    عرق شرم خود را پاک میکند*

    ساری ساری را پلی میکند*

    بستنی بالاخره از شر امتحانات و پروژه های بی رحمانه اساتید محترمه‌اش رهایی یافت 😭

    بر پا کردن چادرم در وب*

    آتیش درست کردن*

    بار گذاشتن ی دیگ سوپ*

    عاح چقد دلم تنگ شده بود 😭💘

    خبببب وراجی قسمتایی ک نبودمو همینجا میکنم ک اذیت نشی

    شقااااااااااا 😭😭😭😭😭😭

    من دارم با ماهگون به پنج ساله و هم نفس خیانت میکنم 👩‍🦯🕳

    وای زبونم از این حجم شعور و شخصیتی که تو هیوک ریختی قاصره 😐💗

    یه جوجه شیطون و بازیگوش زخمی‌و بیاری خونت همه وسایلتو بگرده، بهم بریزه کلی به جونت غر بزنه، مسابقاب المپیک پرتاب لوبیا تو خونت راه بندازه هیچی نگی آخرشم بگه نوموخام تو با من حرف نمیزنی عصنشم قهرم میرم جنگل پیش گرگا..

    قسمت قشنگ ماجرا اینه ک نه ما نه هیوک از دست دونگهه کفری نمیشیم 😂 یعنی هر کاری میکنه میگم آخی گوگولی 

    آخی نازی موش بخورت

    بعد دلم میخاد لپشو بکشم موهاشو بهم بریزم 

    ی ‌گوله نمک بازیگوش و پر انرژیه 🥺💙

    تازه زبون آقای ماهگونم وا کرد 😭💕

    از کراشم رو چشای نقره‌ایش بگم یا خودت میدونی؟ 😭🤍

    وقتی داشت از خونوادش میگفت حس کردم بخاطر این تفاوتاش ترکش کردن 😢

    راستی تا یادم نرفته 🌝

    قرض گرفتن چرخ گوشت ریحو*

    انداختن تکیون توش*

    تکوندن دستام*

    روشن کردنش*

    پسره بی‌ترادب 😒

    مگه خودت خار مادر نداری افتادی دنبال این بچه

    دست ک بهش نزده نه؟ 

    به پشمای هیوک دست به دونگهه عسلیه هیوک زده باشی خواجت میکنم بای 👩‍🦯

    هیوک کم شعور و شخصیت و متانت داشت سواد بسیار ام به کمالاتش اضافه شد 😭💙

    مگه میشه روش کراش نزد؟

    تازه رفت مغازه خاله هر چی ک اون فسقل رو کاغذ نوشته بودو واسش خرید 👩‍🦯🕳

    وای گلخونش 😭🍀

    دود فلنگی ام داشت🍓

    کاملا میشه از تنهایی دراومدن و رنگ گرفتن زندگی آروم هیوک‌و حس کرد 

    انگار ک مدتها به حضور یه دونگهه کنارش نیاز داشته و شاید چون به تنهایی عادت داشته خیلی متوجه این کمبود تو زندگیش نمیشده

    نه فقط هیوک

    دونگهه ام تو زندگیش تنهاییو تجربه کرده شاید به اندازه هیوک تنها نبوده ولی اونم به حضور همچین شخصی تو زندگیش نیاز داشته و داره

    واسش کش مو خرید 🥺

    هق هق هق*

    پاچیدن قلب و ستاره از چشام*

    چقد قشنگ علاقه هیوک به موهای دونگهه رو بهمون یادآور میشی شقا ^_______^

    بگردم چقد زود اون وسایل کمک های اولیه ای ک دونگهه ب هیوک گفت بخره مورد نیاز شدن 😢

    وای شقا دونگهه چقد باهوشه 

    شرط میبندم خیلیامون به بعضی از سوالاش فکر نکرده بودیم 

    مثلا اینک چطوری تو اون هوا لباساشون خشک میشن یا چطور بار اولی ک حموم کرد آب وان گرم بود 

    من پیش خودم اینجوری فکر میکردم ک لابد آب جوشی چیزی ریخته تو وان 

    یا واسه لباسا همون توجیه خود هیوک‌و قبول کردم

    نمیتونم صبر کنم خیلی کنجکاوم بدونم هیوک چطور اینکارارو میکنه 🧐

    جوجه کوچولو ی بار دیگه قهر کرد و رفت

    گیف جوجه حقیقی میشود*

    آخ مواظب باش بچه 

    و چه به موقع هیوک سر رسید وگرنه... 

    هیوک انتظار داشت دونگهه با دیدن چشماش بترسه ولی نترسید 🙂💘

    چون همونطور که آخرش اشاره کردی عجیب بودنش برای دونگهه هیچ اهمیتی نداره 

    نه تا وقتی که یه مرد خوب و بی نظیره :)

    خسته نباشی شقای من 💙 ببخشید این چند قسمت‌و نبودم 😭

    بی صبرانه منتظر قسمت بعدی ام 😍

    پاسخ:
    عایس کریم چله جله عایس کریم جللللههه
    ولکام بک 
    به پیشواز آمدنت با حلقه ی گل *-*
    نخسته باشی حسابی
    *پیچوندن پتو دورت و ریختن سوپ برات تو کاسه*
    باورت میشه دیشب وقتی داشتم کامنتتو میخوندم اسم سوپو که بردی خودم انقد هوس کردم که رفتم با مامانم سوپ جوجه درست کردیم. هنوزم تهش مونده خوشمزه ها 
    خیانت حلالت 
    مهرناز هم گفت داره خیانت میکنه به 5 ساله 
    میدونی اصلا چیه؟ اون روزی که به من بگن ماهگون از داستانای قبلی بهتره، عروسی منه. بله همین دیگه تا تهشو برو 
    هیوک خیلی با سواده. هیچ وقت قاطی هم سن و سالا خودش نبوده که هم باهاشون در ارتباط باشه و تعاملی داشته باشه هم حتی بره مدرسه. خودش خودساخته شد و درس خوند برا همین شعورش بالاس و خوره ی کتابه برا همین این حجم از فهم و درک ازش بعید نیس 
    البته اون حد از مهربونی و مظلومیتش در برابر اون تخم جوجه بخاطر شخصبت ارومشه 🥺
    که البته یه چیز دیگه هم تو این خونسرد بودنش دخیله که برگشت میخوره به جنبه ی ماورائی داستان 
    حست درسته. تو همین پارت بعدی میگه علت رها شدنش اون تفاوت خاصش بوده 
    عافرین چرخ گوشتو خوب استفاده کن 
    تمیزش هم بکن بذا برا دفه ی بعدی 
    چون بعدا هم نیازمون میشه 🌝
    همه چیو خرید چیزای اضافه هم خرید 
    تازه تو دلشم گفت حاضره همه ی فروشگاهو بخره ببره برا دونگهه 🥺
    آره خیلی از حسا برا هیوک جدیده. چون به معنای واقعی حتی ساده ترین چیزا رو قبلا درک نکرده 
    اگه دونگهه بره اونی ک بیشتر آسیب میبینه هیوکه. چون عادت نداره به این حسای جدیدی که قبلا تو تنهایی نداشته 
    اصن عمدا موهای دونگهه رو تو این فیک بلند کردم که دق دلمون جبران شه و سیر موی بلندش شیم😭
    عا دونگهه تیزه. و هیوک جواب همشونو قسمت بعد میده 
    حتی به موقع رسیدن هیوک و طرز دور کردن گرگ هم دلیل داره 🙃 همش بخاطر جنبه ی ماورائیه که قراره بفهمینش کم کم 
    سلامت باشی بیب 
    خودتم خسته نباشی. فدای سرت 
    💙💙💙💙🐤

    سلام شقایق جون، خدا قوت. اول بگم ببخشید خیلی دیر شد نظر دادن، بقدری این چند روز سرم شلوغ بود که حتی فرصت سر خاروندنم نداشتم حتی این قسمت رو هم در حین پیاده روی دانلود کردم و خوندمش، کم مونده بود با کله برم تو دیوار 😅😅😅😅😅 وای که ماهگونت پر از حس خوبه تو این روزای پر از خستگی و مشکلاتمون و یه انگیزس که هر روز لحظه شماری کنیم واسه شنبه ها و سه شنبه ها تا کلی حس خوب بگیریم واسه زندگی... . بی صبرانه منتظر شنبه و حساس ترین پارت هستم. چقدر برای هیوک بغض داشتم توی این قسمت، چقد از تنهاییش خسته بود و بروی خودش نمیورد و البته دونگهمون چقد با دونگهه ی دنیای واقعی مچه؛ لوس نیست ولی خیلی حساسه و زود غمگین میشه از اتفاقا و چقد زلاله که زود همه چی زود یادش میره و خوب درک میکنه همه چیو... . بازم ممنون و کلی تشکر و خسته نباشی (وی چشمانش را با چوب کبریت باز نگه داشته است)

    پاسخ:
    سلام عزیزم فدای سرت بابا. این روزا همه سرشون شلوغه. فعلا که فصل امتحانات و پروژه ها بود و دوستای خودمم درگیر بودن درک میکنم. خسته ی هر چی که درگیرش بودی نباشی عزیزم.
    خووووداااروشکر*-*از من میشنوی نگران هیوکمون نباش دیگه. خیلی مظلوم و تنها بود اما قبل از ورود دونگهه به زندگیش. الان دیگه یه دونگهه داره کنارش و عاقبتی که هممون میدونیم به خوشی تموم میشه *-*
    سلامت باشی 🌠 خوب استراحت کن خودتم 

    "دو بسته از این آدامس هم میخوام لطفا"

     

    "میشه اون... کش مو مشکیه رو بهم بدین"

     

    "متاسفم.. از ته دلم متاسفم.. و قسم میخورم همه چیو تو خونه بهت توضیح بدم... پس فکر رفتن نکن و باهام برگرد خونه.."

    "چرا انقدر دیر اومدی؟"

    (لازم به ذکره سر این دیالوگ جون دادم🤧)

     

    "اینجوری ولم نکن نمیتونم راه برم.. بغلم کن!"

     

    "چرا گریه میکنی؟"

    "من گریه نمیکنم.. نمیبینی چه سرده؟ چشام داره میسوزه از سرما"

    "باشه.. عیب نداره.."

     

    "عصام شکست.."

    "اشکال نداره.. یکی بهترشو واست درست میکنم.."

     

    "معذرت.. به جای این که از دستم راحت شی همش دارم بیشتر برات دردسر درست میکنم"

    "همش تقصیر خودمه.. دیگه این حرفو نزن.."

     

    *اما نمیتوانست این حقیقت را از ذهنش بیرون کند که عجیب بودن هیوک هیچ اهمیتی نداشت تا زمانی که یک مرد خوب و بی نظیر بود!...*

     

    ‼️اینکه نصف کامنت ایندفعه‌‌ی من دیالوگ های این قسمته صرفا بخاطر اینه که دیالوگا زیادی خوشگل بودن و اینکه نتونستم از بینشون انتخاب کنم تقصیر من نیست🤷🏻‍♀‼️

     

    من برای هیوک میمیرم!! همین!!!

    یعنی واقعا برای هیوک این قسمت توانایی اینو دارم تمام زندگیمو بدم!!

    توی مغازه اوووووووج کیوتیش بود پسرم🥺 اونجوری که با دیدن آدامس و کش مو یاد دونگهه افتاد و براش خرید😭 بعد بخاطر حرف خاله خجالت کشید😭 (همه با هم!! خاله مچکریم✊🏻 یه کاری کرد ما هیوک خجالتی رو ببینیم🥺)

    کلا پسرم توی مغازه اوج کیوتیش بود و من مردم برای اون آروم بودن و خجالتی بودنش😭🤧

    و بعد توی خونه هم اوج مظلومیت و تنهاییش بود💔

    پسرم ترسیده بود که با حرف زدنش یه اتفاقی میوفته و با حرف نزدنش یه اتفاق دیگه و خیلی مظلومانه ساکت وایساده بود و دلم براش رفت😭

    اونجا که گفت دوستی نداشته...

    ای خدا😭 پسرم همیشه تنها بوده😭 نمیخوام اصلا😭 این قسمت خیلی مظلوم بود😭🤧

     

    دونگهه جانم...

    آخه چی بگم از معصومیت و دلبری این پسر؟!😭🤧

    میدونی یه جور عجیبیه..

    دقیقا همونیه که هیوک گفت! که تنهایی و نگرانیشو پشت شیطنتش قایم میکنه و خب فکر میکنم همین که سعی کرده همیشه اون تنهاییشو پنهون کنه باعث شده خیلی ساده و معصوم باشه؟!🤔

    به هر حال... این قسمت دونگهه خیلی معصوم و طبق معمول گوگولی بود🥺

    اونجا که گرگ اومده بود پیشش..

    گرگ بد😡

    دونگهه نازنینم منتظر هیوک که از نظرش یه مرد خوب و بی نظیره بوده🥺

    حتی از چشماشم نترسید! برخلاف بقیه😭

    دقیقا همینجا باید متوجه میشدن که برای هم ساخته شدن و باید عاشق هم بشن😭😭😭

     

    و اون سوالا...🤯

    یعنی دقیقا همونی بود که خودت گفتی!! هر سوالی میپرسید من میگفتم "آهان آره آفرین! خوب سوالی پرسیدی!" یعنی اینجوری بود که تا وقتی نخونده بودمشون نمیدونستم این سوالا توی ذهنم به وجود اومدن و وقتی خوندم همش داشتم میگفتم "آره ها🤔 این سوال منم بود!"

    خلاصه که دمت گرم👍🏻

     

    به شدتتتتتتتتتتتتتتتتتتت هم منتظر قسمت بعدی ام🤤

    هم بخاطر اینکه هیوک قراره زخمای دونگهه رو ببنده🤤

    (اینجا یادآوردی میکنم که دم دونگهه گرم که به هیوک گفت باید وسایل پانسمان رو تا وقتی خودش اونجاست بخره👍🏻😂 داریم میبینیم که چقدر کارآمده😂)

    و هم بخاطر اینکه منتظرم هیوک جواب سوالا رو بده🤤

     

    تازه!!! اصلا یه وقت فکر نکنی گوشه ذهنم دارم به این فکر میکنم که کاشکی کارتی که هیوک از خاله گرفت گم بشه و بچم حالا حالا ها پیش مستر دالنیم بمونه ها!!! اصلا اصلا اصلا به همچین چیزی فکر ن میکنم😌😁

     

    و بازم مثل همیشه عالی بود و خسته نباشی💙🧡

    پاسخ:
    🥺🥺🥺
    چجوری این دیالوگای ساده و بعضیاش بی معنی مورد علاقته؟ 🥺
    خوشالم که دوسشون داری🥺💙
    بقول یکی از بچه ها.. 
    اون اشکال نداره یکی بهترشو واست درست میکنم که هیوک گفت معنی 'فدای سرت' میداد 😭🥺
    دیگه بعد از این اتفاق و جریان.. قطعا به خودش قبولوند که هیوک هر چقدرم عجیب باشه و حتی اگه توضیحاتشو بشنوه بازم از ارزشاش و خوب بودنش چیزی کم نمیشه.. 
    منم براش میمیرم :) 
    از بس ک مظلوم و آرومه... و هیچ وقت خودشو توی اولویت قرار نمیده و فقط به طرف مقابل فکر میکنه 
    آره حالا فک کن خاله فکر می‌کرد هیوک بالاخره با یه دختری رفته تو رابطه و اینا و نمیفهمید کش مو برا یه پسره ولی بازممم هیوک خجالت کشید و اون خجالته به دونگهه برگشت می‌خورد 😭
    آره دقیقا. حالا دونگهه چهار تا رفیق داشته با این که یکیشون تکیونه(😑) و چندان دله خوشی از شعور بقیشون که آرزو می‌کرد اندازه ی هیوک درک داشته باشن و حالا یه کیوهیونی توشون خوبه.. 
    ولی هیوک.. 
    هیییچ دوستی نداشته.. 
    و تمام آشنایی و روابطش در همون حد دورادور با مردم روستا و محدوده. 
    با این که سی سال سن داره دونگهه واقعا براش اولین نفره. 
    خیلی خوبه که شخصیت واقعی دونگهه رو درک میکنی.. دونگهه فقط یه پوسته ی شیطون دور خودش پیچیده که همون پوسته ظاهرشو متفاوت نشون میده اما اونم در واقع پاک و ساده س
    دیدی اشاره کرد به این شبی که هیوک پیداش کرد و نجاتش داد چشاشو دیده بود؟ 
    اونموقع فکر کرد اشتباه دیده ولی درست بود. و همین نترسیدنش از چشا هیوک فرق دونگهه رو با بقیه از همین الان و بدون حتی شنیدن توضیحات هیوک مشخص میکنه 
    آره قطعا بعضی سوالا قبلا برات پیش اومده بود و بعصیا هم تا دونگهه پرسید فهمیدی اینا هم مبهم بودن. 
    فدات 🤩
    خودش میدونس زیاد به چوخ میره و زخم و زیلی میشه برا همین درخواست وسایل کمک های اولیه داد 😁
    واقعا اگه هیوک اینا رو نمیخرید معلوم نبود الان فرار بود با این زخما چکار کنن 
    ای شیطون 😁😁🤭
    حالا کارت هم گم بشه به هر حال شماره ی تیم پلیسه و همین ک هیوک فهمیده دنبال دونگهه می‌گردن و قراره بهش خبر بده جای خود داره. اما نگران نباش قرار نیس ب این زودی همه چی تموم شه 😎

    سلامت باشی عزیزم 🌙🥰

    خوندمش  خیلیی خیلیییییی قشنگگگ بود واقعا عالیی

    ممنونم ازت واقعا

    بی صبرانه منتظر پارت بعدم 

    مرسی که انقد دقیق جواب کامنتارو میدی❤❤

    پاسخ:
    مرررسیی لطف داری
    وظیفه س💙💙

    سلام شقایق عزیز

     عکسها خیلی زیبا بودن

    مرسی بابت اپ

     صادقانه عاشق ماهگونم

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    خواهش میکنم 
    مرسی ک دوسش داری *-*

    سلام شقایق جون خوبی ؟ خوشی؟؟

    🤩😍چقدددد عشقن عکسایی ک هر پارت میزاری و دل ما رو میلرزونی😻🙊امیدوارم هر پارت از این عکسا پر باشه🤩😚😅

    من به یه هیوک تو زندگیم نیازمندم🥺🥺چقددد  آقاس آخه 🤩حواسش به همه چی هس ...برا مهمون وروجکش کش مو خرید🥺😻😻من میرم‌مرگ شم🚶‍♀️😁

    چقد هائه خوشگلمون زرنگه و چقد صبوری کرده  و با اینکه متوجه خیلی چیزا شده بود ،نخواسته بود هی سوال بپرسه و هیوکی رو اذیت کنه 

    من بیصبرانه منتظر شنبه ام🥺🥺😍😊☺🤍🧡

    پاسخ:
    سلام عزیزم مرسی تو چطوری؟
    سعی میکنم متناسب با فضا و اتفاقایی که میوفته براتون عکس بذارم چشم 🤩
    حالا تو واستا اون کش مو به دست دونگهه برسه قول میدم دستتو بگیرم دوتایی بریم با هم مرگ شیم 🤭
    مرسی ک دوسش داری و منتظرشی 🤗💙

    وای خدا جون. نترسید. دونگهه از چشماش نترسید. فکر میکردم اولش شوکه میشه و میترسه وقتی ببینتش. ولی نترسید. هیوک دلش برای دونگهه رفته و خودش نمیدونه. این کاراش دیگه از مهمون نوازی رد شده. رسما ناز کشیدنه دیگه. دونگهه هم میدونست میاد نجاتش میده. منتظرش بود اصلا . اونم دلش برا هیوک رفته اگه نرفته بود چرا باید اصلا سعی کنه سر از کار هیوک در بیاره؟ منطقیش اینه سعی کنه زودتر خوب بشه تا بتونه زودتر بره. ولی دنبال جواب برای سوالاش میگرده چون به هیوک اهمیت میده. چون هیوک براش مهمه. چون حتی اگه هنوزم نفهمیدن ولی قلباشون به هم محتاجه. خیلی احتمال داره اون ادم تو کابوس هیوک دونگهه باشه ولی حتی اگه هم نباشه فکر کنم دونگهه باعث حل شدن معما بشه.کلا میشه شاه کلید هیوک واسه همه چیزا. اینکه هیوک دونگهه رو حس میکنه خیلی قشنگه. انگار سرنوشت همن این دوتا. همش دارم براشون پر پر میشم. تا شنبه دیونه میشم میدونم . نمیشه اول شنبه بشه بعد پنجشنبه جمعه؟ راستی تازه امروز صبح واسه قسمت قبلی نظرم رو نوشتم ببخشید دیر شد چون تازه دیشب تونستم بخونمش .میبخشیم دیگه نه؟

    پاسخ:
    همین نترسیدنش واکنش های بعدیشو هم قابل پیش بینی میکنه. دونگهه اگه اون آدم خاص و متفاوت تو زندگی هیوک نباشه که با بقیه ی آدمای دنیای هیوک فرق داره پس دونگهه بودنش به چیه؟ :) تا الان خیلی دلایل کوچیک دست به دست هم دادن که هیوک و دونگهه یه چیزی بیشتر از مهمون و صاحاب خونه ی معمولی برا همدیگه باشن. نقطه ی اشتراک پیدا کردن و با هم رفیق شدن. دونگهه حتی آرزو کرد شعور رفیقاش در حد هیوک باشه و هیوک ته دلش می‌خواست دونگهه کمی بیشتر مهمونش بمونه و زود برنگرده. و حالا بعد از این قسمت و جایی که قراره هیوک همه چیو توضیح بده بازم مطمئن باش خیلی قدرتمندتر از قبل به هم نزدیک میشن. صمیمی تر میشن. وای فدای سرت این چه حرفیه؟ 🥺

     

    سلام سقایق جانم خسته نباشی 

    تو چه میکنی با دل ما 

    این عکسا بدجوری با قلب و روان ادم بازی میکنه بدجوری خواستنیه😍😍❤❤😍😭😭😭😭🔥🔥🔥🔥❤❤

    مستر لی مهربونمون کمکم داره به مهمون کوچولوی غرغوروش عادت میکنه نمیخواد به کسی پسش بده به کلبه کوچولوش شادی و گرما بخشیده قلبشو به بودنش گرم کرده 😍😍😍😭😭😭😭💕💖

    لیست خریداش چه با نمکه 😍😍😙😙

    وای دلم رفت براش کش مو براش برداشت 😍😍😍😍❤❤❤❤

    چقدر شیرینه موهاشو با این کش مو براش بببنده 😭😭😭😭💕🏵

    کاشکی یه کم این وروجک لجباز یه دنده دندون رو جیگر میزاشتی 

    این قدر بهونه گیر نبودی 

    اخ ببین طفلکی هر کاری میکنه حوصلت سر نره دلتو شاد کنه 

    قطعا برای کسی که یه عمر زندگیشو تنها و بدون کسی سپرده کرده 

    جواب دادن به همچین سوالایی خیلی براش سخته 

    ولی بدون به تو دروغ نمیگه 

    فقط باید یه کم زمان بهش بدی تا بهت بیشتر نزدیک بشه بهت توضیح بده

    تا میاد دلتو به دست بیاره شال و کلاه میکنی سربه کوه جنگل میزاری و میری 

    این درو باید هیوک صد قفله کنه

     بوی خوشبوی تنش یهو این اومد تو ذهنم 

    من اگر باد شوم 

    عطر تو را میبوسم 🌹🌸🏵

    اگه هیوک مثل دفعه قبلی دنبالت نمییومد معلوم نبود چی در انتظارش بود 

    حمله اون گرگ درنده وحشی با چنگال های بی رحمش صورت نازش و کمرش رو خنجر زد من پر پر بشم برات بچه 😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔

    عین این خرگوش کوچولوهای معصوم بی دفاع تو خودش جمع شده بود چه خطر بزرگی از سرش گذشت 

    بایر همچین اتفاقی میفتاد تا از چشای نقره ای رنگش سر در بیاری 

    عصاتم شکستی 

    تا تو خوب میشی یه کاری دست خودت میدی 

    برای کدومشون عر بزنم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔

    مرسی عزیز دلم بی نهایت قشنگ بودش 

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    پاسخ:
    سلام فائزه جانم
    سلامت باشی حالت چطوره؟ 
    اخجون ک همیشه عکسا رو دوس داری 😁🤩
    هیوک انقد معصوم و دل نازکه که از طرفی ته دلش دوس داشت دونگهه بیشتر بمونه و انقد مهربون و با وجدانه که خودشو سرزنش می‌کرد بابت معطل کردنش تو تمام گرفتن 
    تازه با اون دست شکسته ش فک کن چقد بد خط و کیوت نوشته 🥺
    میدونی.. از این زاویه به قضیه نگاه کن که دونگهه به هیوک اهمیت میده و احساس صمیمیت و دوستی باهاش داره که سوالا رو ازش میپرسه.. 
    و گرنه کنجکاویشو میتونه برا خودش نگه داره و نهایتا پاش که بهتر شه قراره بره و تعامل موقتشون برا همیشه تموم شه. عین یه آشنایی موقت که هیچ وقت ادامه نداره. 
    اما دونگهه به هیوک اهمیت میده واسه همین دوس داره راجبش بدونه. هیوکم هیچ وقت دروغ نگفت و نمیخواد الان باز مخفی کاره کنه. اتفاقا اونم چون متقابلا برای دونگهه ارزش و اهمیت قائله سرشو پایین انداخت و واسه جواب دادن با خودش کلنجار رفت. 
    آره درسته. جواب دادن براش سخت بود. 
    اما با این حال بازم قول داد که وقتی رسیدن خونه براش توضیح بده
    واقعا باید بگیره درو روش قفل کنه 🐤 
    ولی یه چیزی که تو قسمت بعد اتفاق میوفته اینه که انقد بیشتر از قبل ب هم نزدیک تر میشن که دونگهه دیگه هیچ وقت فکر رفتن به سرش نمیزنه 
    احساس آرامش و امنیتی که اون لحظه به هیوک داشت، ترس و تلخی حادثه رو دفع می‌کرد.. 
    میبینی؟ الان اون یکی پاشو هم به فنا داد😩
    خواهش میکنم گلم لطف داریی💙

    سلام

    من با تمام وجودم میدونم دونگه از هیوکی نمی ترسه بلکه عاشقش میشه کسی که تو خواب هیوکی دونگه هست بی شک عزیزم مراقب احساس هم باشید 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    پاسخ:
    سلام
    آره اگه دونگهه قرار بود از هیوک بترسه از موقع دیدن چشاش می‌ترسید. تازه دونگهه کسیه که چندین روز کنارش بوده و شخصیتشو میشناسه 

    سلام شقایق جون چطوری؟

    اول اینکع من معذرت میخوام برای پارت قبل کامنت نذاشتم🥺عذاب وجدان گرفتم شدید😭

    میخام عرای پارت جدید و قبلو یه جا باهم بزنم😭🥺

    پارت قبلی:خب اینقد سویییییت بود ک قندم زد بالا اصن😍😍💙ذوق دونگهه وقتی داره برای هیوک سریالشو تعریف میکنه،گوش دادنای هیوک کلا جوری ک دوتا شخصیت دارن پیش میرن کاملا مکمل همن و این خ شیرینع به نظرم🥺سوالایی ک دونگهه میپرسه و جوابای ارومه هیوک،حرفایی ک هیوک خیلی منطقی میزنه:))چطور میتونه اینقد شیرین باشه اخه😭😭مردم برا هردوشون.

    گلخونه ایی ک هیوک ب دونگهه نشون داد و ذوق دونگهه فیوریت پارتمه🤩اونجایی ک براش عصرونه درست میکنع خوشحالیه هیوک برا خودش دنیااااایی بود اصن😭😭😭پسرم چقد تنها بوده ک با یه عصرونه اینقد شاد میشههههه وای🥺🥺🥺💙 یا اونجایی دونگهه خیلی اروم برا هیوک ظرف رنگو اماده کرده بود عایییی ننه😂🥺💙کیییی قرار هیوک بچلوووونتش🤔😂💙

    اصلا پارت قبل زیادییی قشنگ بوووود قبووووول نییییست😒🥺🥺🥺🥺💙

    و اما پارت جدید:خب چی بگم اخه:)

    یه شروع اروم با خرید کردنای سوییت هیوک،با خریدن کش برای موهای دونگهه*-*

    یا خنده های جمع شدش بخاطر حرفای هائه...

    یه شروع اروم داشتیم اما یهوو طوفانی شد

    اولش با پرسیدن عطر تنه هیوک شروع شد اما به کجا رسید:))

    چه سوالایی پرسید و هیوک چه اروم نمیتونس جواب بده اخه😭💔میشه یکی درو قفل کنه و کلید خونع ی هیوکو گم کنه ک هر بار ک قهر میکنه این هائه ی هیوک از خونه نزنهههه بیرون اخه😭😭😭این چه عادتیه خب🥺💔اونجاش ک نفسشو حبس کرده بود چه مظلوم شده بود منم نفسمو باش حبس کردم☹ترسیده بود اخههه😭😭وای وقتی ک هیوک پیداش میکنه،فریادش،فک کنم اونجا اولین فریاد وصدای بلند هیوکه بعد از ۹پارت🥺وقتی بدون هیییچ حرفی کولش میکنه..

    وقتی ک دونگهه سرشو ب سره هیوک تکیه میدههه،حرفای آرومشون😭😭😭کلا خ قشنگ بود این تیکه ی اخر این پارت،درستع ناراحت کننده بود ولی خب زیادی قشنگ بوود🥺😭

    خلاصه ک من عاشق این فیک و شخصیتای متفاوتش شدم💙💙مرسی ازت شقایق بخاطر خلق این فیکای عالی:")هیچوقت ناامیدمون نکردی🌸🌈

    و بازم بخاطر اینکه پارت قبل کامنت نزاشتم ببشید💔

    لاب یو فور اور💙💙

     

    پاسخ:
    سلام هنرمندم مرسی تو چطوری؟
    یه بار دیگه اینو بگی میام خونتون میکنمت تو گونی بعد تو بغلم لهت میکنم 😭
    صدها نفر همیشه زیر آبی ان و به روی خودشون نمیارن بعد تو که همیشه بهم لطف داری و هستی و کامنتای قشنگ میذاری فقط بخاطر یه پارت عذاب وجدان میگیری! :) باور کن تنها چیزی که برام مهمه اینه که داستانمو بخونی تا آخر. فقط اعلام کنی و من بدونم میخونی همین و بس.قرار هم نیس برای همه ی پارتا نظر بدی پس هر وقت نتونستی و شرایطشو نداشتی فقط بخونش. فکر نظر نکن.
    عاره 🥺نگا نکن زبونش درازه. قلبش اندازه گنجشکه.. فهم و درکش بالاس و اصلا دست و پا چلفتی نیس. فهمیدن این که دونگهه پسر خوبیه نسبت به شناختن هیوک بیشتر زمان میبره. کی قراره بچلونتش؟ 🤭🤭🌝🤲🏻
    سرشو انداخته بود پایین و فقط غصه داشت که اگه جواب این سوالا رو بده آیا بازم دونگهه کنارش میمونه؟ آیا دیدش بهش عوض نمیشه و آیا ازش نمیترسه؟ وگرنه اینبار قصد نداشت ساکت بمونه و تا دونگهه از خونه زد بیرون صبر نکرد و رفت دنبالش.. قسم خورد بگه و تمام عواقبشو با خودش پذیرفت. 
    هر چی بیشتر میگذره هر اتفاقی که بینشون پیش بیاد فقط باعث میشه ب همدیگه نزدیک تر شن
    وای خب 🥺🥺 خواهش میکنم. در واقع منم که ممنونم که بهم لطف دارین و دوسش دارین 💙
    نگو🥺🥺
    می تو بیب 🌠😗

    سلام سلااااام 

    خوبی شقایق جونم؟ خوشی؟ سلامتی؟

    اینجانب خواننده جدید ماهگون هستم😊 میدونم خیلی دیر شروع کردم می‌دونم میدونم🥺🥺😢 ولی از دست امتحانا تازه خلاص شدم💔دیروز نشستم کللله هشت پارتو خوندم ولی اصلا حواسم نبود که روزای آپ شنبه و سه شنبس🤦🏻 یهو همینجوری اومدم تو چنل دیدم پارت نه گذاشتی😐😐 شوک شدم اصن😐😂🤦🏻

    خب خب خب اول از همه بگم فقققققط تو به من بگو این ایده کجا به ذهنت رسید😐😂 آخه به‌ شدت متفاوته با هم نفس و پنج ساله و کال می... هم از نظر ژانر هم ایده و همه چی کلا😂 به هرحال که من همچین چیزایی فقط تو دسشویی به ذهنم میرسه😶😶😐😂🤦🏻

    خب نمیخوام زیاد درباره پارتای دیگه بحرفم ...ولی لعنتی چه کردی با من... وی نه تنها قبلا هرشب موقع خواب به آسمون و ستاره ها و ماه زل میزد بلکه الان به نور ماه فکر می‌کنه و خوابش میبره😐😂 اون دوتا که کلا قصد نابود کردن ما رو داشتن از اول با اون اتکاشون ببینم تو میتونی قبل از اونا ما رو دیوانه کنی یا نه😂😂

    همه چیه ماهگون به کنار🙄🚶🏻 ولی عکسهایی که میذاری و استوری برد سامیه به کنار🥺🥺🥺🥺چرا انقد خوبین؟ چرا انقد خوبی؟ چرا سامیه انقد خوبه؟ چرا لبای هیوکو انقد خوب میکشه؟ چرا چشمای دونگهه رو انقد عالی میکشه؟ ... یکی بیاد جواب چراهای منو بده...

    خدای من ... داره خودشو به خاطر مردد بودن تو زنگ زدن سرزنش میکنه🥺💔 خب دست تو نیست که پیسرکم... قلبت نمی‌خواد 🥺🥀

    عررررر خدایا کش مو خرید برااااش🥺🥺 بوخودا شقایق اگه پارت بعدی هیوک با دستا خودش کش مو نبنده دور موهای بلند دونگهه( که قطعا خودش انجام میده چون هائه نمیتونه) نمیدونم چیکار میکنم ولی به کاری میکنم... میزنم زیر گریه اصن🥺🥺

    بمیرم برا دونگهه ای که همینقدر راحت دستپاچه شد یا برا هیوکی که خندشو کنترل کرد؟!!! آیا کدامین؟ 

    میدونی درواقع هیوک به تقریبا همه سوالای دونگهه جواب داد ولی این دونگهه بود که قبول نمی‌کرد و کاملا منطقی هم بود...

    انقد با یه پا و دست گچ گرفته تو یه کوهستان متروکه، دستوپاش بسته است برای کارای متفاوت واسه خالی کردن عصبانیتش که فقط با تهدید رفتن و عملی کردنش این کارو انجام میده😕😕بمیرم برای این حجم از درموندگیت خب هائه هائه

    یه حسی بهم میگه بزرگترین سوالش برمیگرده به مسیری که براش به موجود اومدن برای برگشتن به خونه سری قبلی که رفته بود...

    میگه فکر کردم قول دادی دیگه سام نمونی؛ نمیدونه که هیوکم نمیخواد که ساکت بمونه...

    دونگهه یه جورایی میشه تمام اولین های هیوک🥺🥺😍 اولین مهمونش اولین دوستش اولین هم خونه ای پر سروصداش اولین...

     گرررررررررگ😶😶😶😶 گاااد ینی اگه بدونی چی به من گذشت شقایییق😶 ینی قشنگ چشام به اندازه ی موقعی که دونگهه هم نفس خودکشی کرده بود بزرگ شد😶 

    چقد تو دلم خدا خدا کردم که وقتی چشماشو باز می‌کنه چشمای هیوکو ببینه ولی لعنتی...

    رو صورت دونگهه پنجه کشیییید نهههههه خدااااا فکر کردن بهش خیلی سخخخخته فک من رو صورت معرکه دونگهه رد پنجه و ناخن گرگ باشه😶😶🥺💔 ااااخ نکن لعنتی نکن بیصاحااااب انقد زخم ننداز رو کمرررش😭

    «صدای نفس های بی نفس» رو خوندم «صدای نفس های هم نفس» و نفسم برید... یه چند لحظه قشنگ رفتم تو خلسه...

    چرا باید از دیدن چشمات بترسه آخه... چطور میشه از کسی که هم خونته نگهدارته نجات دهندته هم نفس این روزاته ترسید...

    «چرا انقد دیر اومدی؟» «اینجوری ولم نکن... بغلم کن» میشه انقد نکشی و زنده نکنی؟!! میشه شقایق؟!! ولی ببین حتی اگه میشه هم باز تو به کار خودت ادامه بده... بکش و زنده کن...

    خب خب دیگه پر حرفی بسه... سوییت هارتم خیلی ممنون و شب خوش🌙🌃💫

    پاسخ:
    به سلام 🤩🤩🤩
    متشکرم تو چطوری؟ 
    کجاششش دیره؟ هنوز یه نصف فیک هم نرسیدیم از نظر من که هنوز اوله راهه. مخصوصا که تا الان مقدمه و روتین بود و قسمتا اصلی از همین جایی که به ما پیوستی شروع میشه. خلاصه که خیلی خوش اومدی. خسته ی امتحانات نباشی 
    اتفاقا نوشتنه فیکای قبلیم باعث شد ذهنم برای نوشتن چیزای بزرگتر و متفاوت تر بازتر و گسترده تر شه. ایده ی این فیک هم یهویی نرسید ب ذهنم.اول یه جرقه ی کوچیک و خیلی ساده و ابتدایی بود بعد بهش فکر کردم و تو ذهنم بهش چاشنی اضافه کردم تا این شد 😀 هر چی بیشتر هم می‌نوشتم چیزای جدیدتری ب ذهنم می‌رسید. 
    چون سامیه هنرمنده 😩😭😭بش میبالم که انقد خوب جزئیات چهره هاشونو بلده بکشه 🥺
    عایا از من توقع داری بذارم به همین سرعت همه چی گل و بلبل شه و هیوک خودش موهای دونگهه رو ببنده؟ 😌 نخیر.. من میذارم قشنگ وقتی انتظارشو ندارین هارت اتک بشین 😌 خودتو قانع کن که نشینی بزنی زیر گریه ها.. اصن پارت بعد هیوک هنوز کش مو رو فرصت نمیکنه بهش بده 
    آره خوبه که از این زاویه نگاه کردی. دونگهه اگه قبلا هم سوال پرسید هیوک جوابشو داد و هیچ وقت هم دروغ نگفت. و فقط که الان همه چیو با هم پرسید هیوک داشت فکر می‌کرد که چطور جواب بده که همه چی خراب نشه و دونگهه بازم پیشش بمونه 
    نه. بزرگترین سؤالش در واقع یه سوال خیلی بزرگه..جیزی که اصلا نمیتونی پیش بینی کنیش تا وقتی که با زبون خودش اونو بپرسه. حالا فعلا رو بقیه ی جوابا فوکوس کن که هیوک اونا رو تو پارت بعد قراره جواب بده. 
    آره و این اولین بودن ها برای هیوک گرون تموم میشه وقتی دونگهه از اینجا بره و برگرده خونه ش.. چون هیوک تا الان خیلی تنها بود و این تجربه ها خیلی براش جدیده 
    زخم رو صورتش اونقدر جدی نیس ولی بقیه ی زخما... 🙃
    عایگو.. هم نفس خوندیش 🥺
    باشه من که کار خودمو میکنم میدونی که😁💙
    خواهش میکنم عزیزم🌠🌠

    سلام شقای عزیز من
    خوبی عزیزم امیدوارم روزهات به زیبایی دنیای ابی و نارنجی ایونهه بگذره
    بلاخره سه شنبه اومد کلا شنبه ها و سه شنبه ها بدام رنگ و بوی قشنگی داره😍
    عکسایب که میزاری رو خیلی دوست دارم
    برای شخصیت هیوک که اینقدر مهربونه هر دوتا طعم از ژله رو میخواد بگیره بمیرم یا دونگهه ایی که تو لیستش هم اثری از رفتار کیوتشه بمیرم
    وقتی خوندم تلفن مغازه وصله گفتم کاش یه اتفاقی بیوفته باز قطع شه (درهمین حد دویل شدم) ولی هیوک دست کمی از ما نداره اونم دلش نمیخواد زنگ بزنه و دونگهه قدمی از زندگیش اونور تر پا بزاره این تعلل خیلی دلچسبه
    شاید اون از حسی که ایجاد شده خبر نداشته باشه و همه اینا از ناخوداگاهش نشات میگیره تاثیری که ناخوداگاه تو زندگیمون داره از خوداگاهمون بیشتره
    شقا به هیوک بگو عذاب وجدان نداشته باشه به خدا کمک بخواد هممون بسیج میشیم دونگهه رو اونجا نگه داریم
    حین بوق خوردن کلی دعا کردم کسی برنداره😂 دونگهه اوپا ایم سو سوری😂
    هیوک به نوعی میشه گفت با خودش درگیر بود از جهتی چیزی ته دلش مانع زنگ زدن میشد و از طرفیم دلش نمیخواست دونگهه ذره ایی دلش بگیره حتی با وجود اینکه همه غصه هاش رو پشت اون شیطنتاش پنهان میکرد بعد از جواب ندادن تلفن یک نفس راحت داشتم میکشیدم ولی این خیال راحت ماندگار نبود......خوشبختانه اینجا باز هم هیوک تعلل کرد هم میخواست نظر دونگهه رو بپرسه هم ته دل خودش در جنگ با افکارش بود
    قند خونم زد بالا هیوک هم برای دونگهه ادامس خرید هم کش مو حثحینثنلننبنینزکطسن
    خاله ی فروشگاه فکر کرد مهمون دختره ولی نمیدونه مهمون عزیز هیوک یک وروجک اتیش پاره با موهای بلنده  که با اون موها دل و ایمون ادم رو به باد فنا میده
    چقدر لبخند هیوک بعد اینکه بعد دونگهه گفت بهمن میاد قشنگ بود دیونه لبخندشم
    وقتایی که دونگهه جدی میشه واقعا ادم باید ازش بترسه رگباری سوالاتش رو پرسید اما برخلاف افکارش هیچ  دروغی در کار نیست
    این سوالا سوالای چند هفته منه لی دونگهک مرسی که پرسیدی من مردم از بس فکر کردم😂
    وای وایی وایییی وایییی وایییییی دونگهه به اولین شب هم اشاره کرد
    الهی دور مظلومیت هیوک بگردم که با وجود این راز ها باز هم خوب برخورد میکنه هیوک ضعف خاصی نسبت به دونگهه داره
    چقدر این تضادی که ایجاد شده در کمال بحبوحه بوجود اومده قشنگه هیوک در کمال راستگویی و دونگهه در اوج بهت و حیرت ...شقا جونم تو معرکه ایی
    وای دونگههه به سیم اخر زد و رفت چقدر تحمل حال هیوک سخت بود انگار یه تکه از وجودش داشت میرفت اینجا باید اهنگ گلومی پخش شه
    بدون تو، فقط یه جسم تو خالیم
    اوه این یه رازه عزیزم خداحافظی به معنای پایان‌نیست
    شقا جونم پلانی که بعد از رفتن دونگهه بود رو خیلی زییا به تصویر کشیدی واقعا خودم رو در اونجا دیدم دونگهه اونقدر عصبی بود که حتی نمیتونست درست فکر کنه و از شانس بدش اون گرگ ...الهی بگردم دونگهه مورد حمله گرگ قرار گرفت
    هیوووک بدون کفش به دنبال دونگهه گشت یعنی ممکنه هیوک در شبی که ماه کامل بوده به دنیا اومده باشه و این ویژگی خاص از ابتدای تولدش تنها مختص هیوک باشه؟
    وقتی هیوک دونگهه رو پیدا کرد یه نفس راحت کشیدم  تلاقی نگاهشون اون هم زمانی که هیوک چشم هاش به رنگ نقره ایی بود در اوج غم باز هم دلنشین بود اینجاست که شاعر میگه در چشم من ببین چه غوغاست در دلم
    شقا جونممممم تو اوج نگرانی و اشفتگی ذهن و قلب،  چیزا هایی رو نوشتی که هم لالم از حرف زدنش هم نمیدونم چی بگم که حق مطلب ادا شه هم قلبم  به لرز دراومد
    هیوک هرچقدر سکوت کرد و هیچی نگفت این بار رگباری حرف زد تا مبادا دونگهه قصد رفتن کنه
    فکر رفتن رو نکن و باهام برگرد خونه
    حتی نگفت خونم ....کلمه خونه دراینجا حذف به قرینه لفظی شده منظورش  خونمون هستش 😢
    دونگهه در کمال ناباوری هیوک هم از چشم هاش نترسید هم گفت چرا اینقدر دیر اومدی😢ثمسمثمسممیمسمسمسنیبرح
    یک کشش خاصی بینشون ایجاد شده کاملا دل ضعفه اوره
    دونگهه هم شیفته این رنگ خاص از چشمای هیوک شده مگه میشه کسی هیوک جذاب رو ببینه و عاشقش نشه مخصوصا حالا که اینقدر خاصه
    اینجوری نمیتونم راه برم بغلم کن :) :) :) :) :)
    دونگهه به فکر قلب هیوک نیستی به ما رحم کن
    چه زیبا که اون کول سبب شد که هم دونگهه گرم شه هم اون ترس ناپدید شه چیزی قشنگ تر از این وجود نداره وجود هیوک یک مامن گرم و پر امنیت برای دونگهه شده یک جهان کوچیک اما بزرگ و وسیع
    هیوک با یک اشاره ماه رو روشن تر کرد که دل دونگهه گرم تر شه چون اون تاریکی برای دونگهه استرس زا بود


    بعضی از عشق ها جوریه که حتی اگه طرفین عشق و علاقشون رو به طرف مقابل ابراز نکنن  باز هم قشنگه برای هر قسمت هر چیزی رو به عشق نسبت میدادم بعد پشیمون میشدم اما دیگه پشیمون نیستم قبل از اینکه هیوک در خوداگاهش متوجه این بشه که حسی به دونگهه داره ناخوداگاهش زحمت این وظیفه خطیر رو یک تنه به دوش کشیده و چیزی که باید اتفاق میوفتاد در عمق وجودش شکل گرفته منتها در قالب هوشیاری از عاشق بودن نیست همه فعل و انفعالات هیوک گواه یک کشش مثل یک قطب مخالف اهن ربا به وجود دونگهه متصل شده حتی اگه بیانش هم نکنن این حس ناب اونقدر روح نواز و دلنشینه که محسوسه
    مکالماتی که با هم داشتن یک مکالمه عادی شاید به نظر برسه اما سرشار از یک حسه نابه
    هیوک برای دونگهه میخواد عصا درست کنه برای حال خوش دونگهه سنگ تموم میزاره همون طور که تا الان گذاشته این حس کاملا متقابله حتی اگه دونگهه در عمل هم نتونه با نگرانیش توجهش رو معطوف هیوک میکنه و بهش میگه چرا کفش نپوشیدی میخوای بمیری
    دونگهه گونه هاش رو به موهای هیوک زد و نفس و عمیق کشید فقط میتونم بگم  قلب و احساس هیوک بیشتر از در تلاطم میوفته :)
    دونگهه هیوک رو به دور از ماهیت عجیبش دوست و چیزی قشنگ تر از این نیست
    این دنیای دو نفره به دور از هر ادمی خیلی قشنگه
    این قسمت پر از هیجان و عاشقانه های ریز بود و شدیدا به دلم نشست مثل همه قسمت های گذشته
    و همچنان 4 روز دیگه باید بگذره تا انچه در پس پرده وجود داره رو با خبر شیم این انتظار با علاقه ایی که وجود داره  طی میشه و خیلیم قشنگه
     خسته نباشی شقا جون قشنگ بوس هایم بهت 💋

    پاسخ:
    سلام نازنین جان
    منم امیدوارم صددرصد ریکاوری شده باشی *فرستادن انرژی و سلامتی به سمتت*
    ایشالا ک عکسا تجسم فضا رو برات راحت‌تر کنه هر بار
    تو دلش اعتراف کرد حاضره کل مغازه ی خاله رو بخره ببره خونه ک دونگهه فقط از اون عصرونه های خوشگلش درست کنه 🥺
    اصن خودتو سرزنش نکن همه ته دلشون میخوان خطا کلا قطع باشن دونگهه با چنگ و دندون و به هر بهونه و دلیلی بیشتر بمونه کوهستان
    و کسی بر نداشت.. 
    البته اون شماره قدیمی و غیر قابل دسترس بود پس طبیعیه ک جواب داده نشه حالا به هر دلیلی 
    حتی با این ک دونگهه آدامس نخواسته بود براش خرید 🥺
    خاله خبر نداره این کش مو واسه پسر مهمون هیوکه. خبر نداره گیسوانش قراره کشته بده 🚶🏻‍♀️
    لش کرده رو صندلی هیوک صدای آهنگو تا ته کرده بعد طلبکاره هیوکه که چرا زودتر نگفتی 😂😂
    آره جدی شده بود. از همون موقعی ک گفت میخوام باهات حرف بزنم جدی شده بود و این جدیتش ته دل هیوکو لرزونده بود چون میدونس بالاخره چیزی که دیر یا زود باید اتفاق میوفتاد اتفاق افتاده و وقتشه.. 
    تند و تیز بودن دونگهه واسه دقت به جزئیات گیجش کرد اما حتی از اینم ناراحت شد که دونگهه اینا رو خیلی وقت پیش دیده و هیچی نگفته تا الان.. 
    و اصلا نمی‌خواست مخفی کاری کنه.. واقعا میخواست توضیح بده و دونگهه رو بی جواب نذاره و ناراحتش نکنه.. میخواست دوباره سوتفاهم پیش نیاره و همه چیو توضیح بده. اما معصومانه از این می‌ترسید که اگه الان همه چیو توضیح بده شاید بدتر شه.. و انقد به مهمونش دونگهه اهمیت میده که قلبا نمیخواد همه چی بدتر شه.. نمیدونس چطور بگه و از طرفی نمی‌خواست دونگهه ازش دورتر شه یا بترسه 
    برا همین وقتی دونگهه رفت اینبار دیگه به حال خودش نذاشتش و رفت دنبالش. نمی‌خواست به هیچ وجه دوباره این اتفاق بیوفته 
    رفت دنبالش و قسم خورد همه چیو براش توضیح میده و عواقبشم قبول میکنه 
    فکر کنم دیگه تقریبا مطمئن شدین یه ارتباطی باید با ماه داشته باشه این قضیه. و درسته!
    قسمت بعدی از زبون هیوک تقریبا خیلی چیزا رو میفهمین 
    (وی استرس داشت که واکنش خواننده ها نسبت ب افشا شدن قضیه چه خواهد بود😩)
    ای جانم که چه قشنگ توجیهش کردی.. حذف قرینه لفظی و ینی خونمون =) آره واقعا همچین حسی داشت
    اگه می‌ترسید باز بهانه می‌آورد و انقد بی دفاع نمیشد در برابر هیوک. 
    تمام چیزی که حس می‌کرد امنیت بود. هیوک اون لحظه براش عین یه بغل امن بود و با چنگ و دندون سعی می‌کرد نگهش داره تا تلخی درداش کمتر شه. 
    همین که از چشاش نترسید ینی واکنشش واسه شنیدن ادامه ی چیزا اصلا بد نیس.. چون اگه قرار بود گارد بگیره همین الان اینکارو می‌کرد. 
    آره دقیقا.. حتما نیاز نیس احساسی مستقیما بیان شه. حرفی گفته شه یا کشش خاصی توضیح داده شه که ثابت کنه شخصبت های یک داستان به همدیگه علاقه دارن. گاهی وقتا اون علاقه نهفته س و در قالب احساس های ساده ای مثل دوستی یا تعاملای معمولی بیان میشه. عین دندون عقل که اولش نهفته س و دیده نمیشه. اما وجود داره و واسه دیده شدنش زمان نیازه. تا جوونه بزنه و بیاد بیرون. عشق هم همینطوره. وجود داره و یه تلنگر گاهی وقتا میخواد تا خودشو بروز بده 
    خداروشکر ک دوسش داشتی عزیز دلم خب 💙💙ایشالا ک قسمت بعدم همینقدر برات جذاب باشه 
    سلامت باشی. بوس رو لپات😗💙

    وااااای شقایق چه کردی با من🥺🥺

    پر از هیجان، غم ، عشق و خیلی احساس دیگه بود💫💙

    مرسی که انقد خوب مینویسی 😍🥺💙 

    پاسخ:
    خواهش میکنم عزیزم
    مرسی ک دوسش داشتی 🥺🥺

    آیگوووووو برای دونگهه کش مو خرییید وای ننهههه اخه ی ادم چقدر میتونه با ملاحضه باشه دلم رفت براش ک😭😭❤

    هیییع دیدی سلام یادم رفت😂💔

    سلام اونیییی امیدوارم حالت خوب باشه :)

    پشمام از این همه تیز بودن دونگهه ریخته:/

    همه چی به ی طرف اینکه چشمای هیوک رو دیده بود و تونسته بود تا الان دووم بیاره و ازش نپرسه بدتر متعجبم کرد:/

    اییی ننه من دلم برا هیوکی میسوزه بچم چقدر ناراحت شد و غصه خورد ک نمدونست چ جوری باید برای دونگهه توضیح بده:(

    اونجا ک با مظلومیت گفت دروغ نگفتم یا اونجایی ک سعی داشت توضیح بده پیدا کردن دونگهه اتفاقی بوده دلم رفت براش😭❤

    سوالای خودمون کم بود الان تا سه شنبه با این حجم از سوال چجوری کنار بیایم اونی؟:/

    راستش من همون اول گفتم خوب اینا دارن دنبال دونگهه میگردن این کلبه رو پیدا میکنن و دونگهه رو میبرن ولی بعد ک داستان جلو رفت اصلا یادم رفت دیگه ازت چیزی بپرسم...

    ادم به لجبازی دونگهه ندیدم من:/ تو ک میدونی شبه خو صبر کن صبح برو😂💔

    خب فعلا گزینه ی گرگینه بودن رد شد چون من سر این پارت گفتم اخجون الان ک گرگ خوشگل سفید عین گرگای فیلم تولایت میاد و همه چی به خوبی و خوشی تموم میشه یهو دیدم عههه پرید رو دونگهه ک:/

    دیگه از اونجا به بعد خدا خدا میکردم هیوک برسه😂😂💔

    اخی بچم حتی یادش رفت کفش بپوشه انقدر ک ذهنش درگیر شد...

    با خودم داشتم میگفتم الان هیوک میاد با ی حرکت خفن طور گرگه رو پرت میکنه اونور یهو دیدم داره داد میزنه دور شو دور شو😂😂😂 اصلا نابود شدم...

    تصور دونگهه ایی ک سرشو به سر هیوک تکیه داده و گریه میکنه:)))

    میشه از همینجا درخواست کنم از هنرمندمون ک برای این پارت هم نقاشی بکشه؟پپیلیییزT~T

    میگم حالا حالا ک نمیخای دونگهه امونو بفرستی بره هوم؟اخه نگران اون شمارعه شدم ک خاله داد به هیوک:(

    خسته نباشی نویسنده ی جذابمون:)

    سه شنبه میبینمت😍👋

    پاسخ:
    تازه بیا به اون روزی فکر کنیم که خودش موهاشو با اون کش ببنده
    عایا خواهد رسید؟ 😭
    سلام 😁
    دونگهه باهوشه ها.. تازه گفت که خیلی وقته اینا براش سوال شده. ولی گذاشته به حساب این ک چیزی نیس و تلقین خودشه 
    اما وقتی چندین تا سوال و اتفاقو کنار هم چید دید نه قضیه اینطوری ساده هم نیس پس با هیوک در میونش گذاشت 
    هیوک نمی‌خواست مخفی کاری کنه. فقط داشت فکر می‌کرد که چطوری توضیح بده و همه چیو بدتر نکنه 
    اما خب.. آخر پارت قول داد که وقتی برسن خونه براش توضیح میده و همینطور هم خواهد شد 
    آره دونگهه خوب سوالی پرسید. به هر حال اگه پلیس اینورا رو گشته باشه حداقل کلبه رو باید پیدا میکرده 
    نچ گرگینه نیس😂😂 
    البته گرگه رو از رو دونگهه بلند کردا.. یه بار دیگه بخون اونجارو. حتی حرف زدنش با گرگ هم دلیل داره 
    انقد ترسیده بود که بی بهونه فقط دلش می‌خواست گریه کنه و هیوکو نفس بکشه 
    ببین دونگهه به هر تا وقتی پاش تو گچه از کوه نمیتونه پایین بیاد. حالا برا ادامه ش صبر کن به این زودی نمیره
    سلامت باشی عزیزم 
    شنبه البته میام 😀

    سلام شقایق خوبی؟

    خواستم بگم س شنبه ها افتضاح ترین روز هفته برا منه 

    نصف روز رو درس تخصصی دارم که همش ترسیم کردنیه و اینا -رشتم معماریه🙄-

    ینی سرکار که هستم دانشگام هستم و دور از جونت قشنگ جنازم میرسه خونه 

    شام میخورم و میام ببینم دنیا چخبره و میبینم خدای بزرگ ماهگون آپ شده :) 

    مرسی بخاطر حس خوبت💙

    پاسخ:
    سلام عزیزم قربونت تو چطوری؟
    الهی 🥺 خسته نباشی. فرستادن یه عالمه انرژی برات ~
    امیدوارم که ماهگون اون آخر شب موقع خوندن یکم از خستگیتو در کنه 
    فدات عزیزم 

    سلاااام
    فقط منتظر شنبه و شنیدن حرفای هیوکم

    بمیرم برای هیوک 
    خیلی خوشحال شدم واکنش دونگهه از دیدن چشمای هیوک ترس نبود

    نمیدونم چرا من الان برای هیوک بغض دارم

    اذیتش نکن خب
    بذار راحت به دونگهه برسه

    خیلی خیلی خیلی منتظر شنبه ام
    مواظب خودت باش

    پاسخ:
    سلاام علیکم
    آره همونطور که قول داد تو پارت بعدی قراره یه عالمه حرف بزنه 
    و ابهامات برطرف شه 
    برا هیوک بایدم بغض داشت :)
    مگه دلم میاد اذیتش کنم؟ خودشون باید یه سری اتفاقات رو پشت سر بذارن 
    توام همینطور عزیزممم

    وایی نه من دیگه نمیتونم تحمل کنم 

    اوه گاد خیلی مرگ بود 

    قشنگ چشمام قلبی میشد وقتی میخوندم😍💖💗💞

    عالی و معرکه🤩

    جدا خیلی دلم میخواد بدونم هیوک مرموزمون چه رازایی داره 

    کاش زود تر شنبه بشهههه🤧نمیشه سه روز در هفته بذاری😆😁

    پاسخ:
    آره نسبت به روتین های قبل هیجان و اتفاقاتش بیشتر بود
    و قسمت بعد راز ها برملا میشه 
    مرسی عزیزم 🤩
    نه بابا همین دو روز هم پاره میشم دیگه چ برسه به سه روز😁

    I'm not crying ......
    من الان چی بگم اصن چی میتونم یگم ... 
    آقا خیلی قشنگ بود 
    از بخش اولش که برا موهاش کش خرید 
    اونم از آخرش که اینجوری 
    گااااد
    وقتی رنگ چشاشو دید و نترسید :")
    " نمیتونم همینجوری ولت کنم ..." 
    اوکی بای 
    من دیگه صحبتی ندارم :") 
    فقط میخوام شنبه بشه همین :")

    پاسخ:
    واهای
    مرسی خب🥺💙
    حالا با این جر و بحث و اتفاقات بعدش کی قراره اون کش مو رو بهش بده؟ :)
    و همین نترسیدن دونگهه اونو از تمام عالم و آدم برای هیوک جدا میکنه 
    انگار تمام آدما پشت یه مرزن و فقط دونگهه س که تو مرز هیوکه 
    قسمت بعد خیلی مهمه

    😭😭 فق میشینم گریه میکنم انقد که خوبه قلبم. آب میکنن

    جفتشون معصوم و ملوسن😭

    کی پاسخگوی اکلیل و ستاره های توی قلب منه:')

    خدایا لطفا زود شنبه بشه

    پاسخ:
    قلبم ='')
    هنوز به اکلیل های اساسی نرسیدیم 
    دق نمیدمتون ولی تحمل داشته باشین 😭

    سلاااام آخجوون پست جدید 

    اولین باره دارم برات نظر میذارم 

    عاشق ماهگون شدم 🤩🤩 رمزآلود بودن هیوک کیوتی و شیطنت دونگهه و همینطور مهربونی هیوک فضای فیک رو جذاب کرده 

    و چه خوب این پارت به سوالایی که تو ذهنمون هست تا حدودی جواب داده میشه

    دل تو دلم نیست بدونم چرا چشمای هیوک نقره‌ای شد چرا روی ماه تاثیر داشت

    و یه چیز دیگه بگم عزیزم عاشق اینم که برای تصوراتمون عکسهای خوشگل خوشگل میذاری 🤩🤩 

    پاسخ:
    سلام 🤩
    مفتخرم عزیزم *-*
    مرسی ک دوسش داری 
    البته این قسمت سوال های توی ذهنتون رو دونگهه از زبون خودش میپرسه و یه سری اتفاقا میوفته. و جوابشون تو قسمت بعدی که ادامه ی این قسمته داده میشه 
    عاح همیشه عکس میذارم پس🤩

    سلااااااام ، امیدوارم حالت خوب خوب باشه
    خواستم قبل از خوندنش بگم که خیلی این عکسایی که میذاریو دوست دارم *-* 
    تنک یوووووو
    خب دیگه برم بخونم 

    پاسخ:
    سلام ممنون عزیزم
    وای اینو ک میگین من ذوقم برا عکس گذاشتن بیشتر میشه 
    بحهبذنزمازجاب
    برو برو

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی