My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت هفتم

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۳۰ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت هفتم

 

 

سلام علکمممم ^~^

حال و احوالتون؟ 

به جبران این که دفه ی پیش گفتین چرا حرف نزدی منم عکسای خشگل براتون آوردم 🤩🤩

از لاحاظ قاشقای چوبی هیوک سازشون🥺😌

 

از لاااحاااظ کلاه آبی کاموایی ای که هیوک بهش داده و همیشه سرشه💙

 

از لاحاظ موهاش:) حالا شما فکر کنین یکم بلندتره.. 

 

 

 

 

نظرات  (۳۳)

سلاممم ^^

واقعا این عکسا خیلی حس خوبی میدن :))

وایی 🥺 برای یه ادامس چرا انقدر ذوق کردههه TT خیلی گودوعههه 

این یه ریز حرف زدنش خیلی کیوته ..واقعا همه ی ما به یه ادمی مثل دونگهه نیاز داریم که انقدر انرژی بده 

این دوتایی شدن وسیله ها هیوک خیلی دوست داشتنی و شیرینه :)) 

خوشحالم‌ که دونگهه که با ماها هم نظره و از تکیون خوشش نمیاد -.-

قشنگ ترین بخش این قسمت: « به نظرم موهات .. بذار همین جور بمونن»

سر به بیابون گذاشتن از شدت سوییت بودنشون از همین اول *🚶🏻‍♀️

با اینکه هر قسمت تفاوتاشون مشخص میشه اما معلومه که قراره مکمل هم دیگه باشن :)) 💙

پاسخ:
سلام علیکم ^~^
خداروشکر ک حس خوبی میدن~
حتی موقعی ک درخواست داد براش آدامس بخره هم کیوت بود 🚶🏻‍♀️
دیگه چ برسه به الان که سفارشش ب دستش رسیده 🤭
بله.. از تکیون بیشتر هم قراره بفهمی 
دلش نمیخاد موهاشو کوتاه کنه آخه 😭

شقایق جانم این قسمت خیلی قشنگ بود*-*💙

علاقه‌ی دونگهه به فوتبال^^

"میدونستی حتی اگه این مسابقه‌ها رو نبینم، که ظاهرا قرار نیس ببینم... چند ماهه که منتطر دیدن مسابقه‌ی نهایی و برنده‌ی جام کنفدراسیون‌هام؟"

کیوتی*-* اینجا کاملا حس دونگهه رو درک کردم😂 برای دیدن بازی‌ها کلی انتظار بکشی بعد یه دفعه یه موقعیتی پیش بیاد یه جایی باشی که تلویزیون نباشه کلی می‌خوره تو ذوق آدم:| پسرمون فوتبال دوسته خب فداش*-* دیگه از همین‌جا غرغرهای دوست داشتنیش شروع شد و از هیوک دلخور شد که هیچ توجهی بهش نمی‌کنه و حتی ازش عصبانی هم نمی‌شه🥺 ولی هیوک خج بعداً که هائه برگشت گفت که "نمیخوام دیگه اینطوری باشم" ... باید دید چی می‌شه

یه چیزی که تا حالا متوجهش نشده بودم و ازش تعجب کردم این بود که هیوک خودش هم می‌دونست چشم‌هاش در اثر نور ماه تغییر رنگ میدن... تا الآن فکر می‌کردم هیوک خودش متوجه نیست😶🌗 خیلی جالب شد! داشت سعی می‌کرد هائه متوجه‌ی رنگ چشم‌هاش نشه. خیلی درباره‌ی جناب ماه کنجکاوم^^

ممنون شقایق جانم💙

پاسخ:
جان جان *-* قشنگی از مدل خوندن خودت هم هست ^^
عاخ آره قشنگ خورده تو ذوقش. خوره ی فوتبال و سریاله 🤭
میدونی هیوک هم گناهی نداره. آخه اونم تجربه ای تو مهمون داری نداره و ذاتا ساکت و کم حرفه 
اما حالا که فهمید این کم حرفیش موجب ناراحتی مهمونش شده دیگه اینطوری نخواهد بود 
آره خودش میدونه درباره ی چشاش 🌝
خواهش عزیزم 

سلام شقاییق جون😍
فیوریت رایتر من در چه حاله؟🖊️😍
واااییی شقایق چه قدر عکسای جدیدی که آپ کردی قشنگن به خصوص اون قاشقای چوبیه هیوکی ساز🤩رسما با دیدن اون عکسا خون دماغ شدم🥴🩸
وااااایی نمیدونی چه قدر ذوق می کنم،اینکه تا میام پارت بعدو بخونم با کلی عکسای مرگگگگگ رو به رو میشم که رسما منو به فنا میده🤩🔫😵نمیدونی که اون عکسا چه قدر اشتیاق درونمو برای خوندن هر پارت چند برابر میکنن🤩💙❤️
خب بریم سراغ اصل مطلب...
اول از همه بگم که به شدت ذوق کردم از اینکه دیدم این پارت تعداد صفحاتش ۳۱ عه‌🤩✨همیشه بعد از باز کردن فایل به اولین چیزی که نگاه میکنم تعداد صفحاتشه و با دیدن ۳۱ صفحه رسما داشتم رو ابرا پرواز می کردم🤩😍💙
ای جونممممم🤩هیوکیه مهربونی که برای هائه مسواک و حوله ی آبی خریده‌🪥💙دقیقا رنگ مورد علاقه ی فیشییییی و رنگ مورد علاقه ی منننننن‌🤩💙
خودوو قربونش برم من که با دیدن آدامس بادکنکیش ذوق کرده🤩🤭فیشیه دوست داشتنیه من🤩🐠 اینکه میبینم دونگهه با این چیزای کوچولو اما پر از معنا و مفهوم ذوق میکنه خیلی به دلم میچسبه🤩🍧
چقدررررر هیوک مهربون و متینه. خیلی نگران حال هائس و طوری بیان کرد تلفن گاهی قطع میشه، که مبادا دونگهه ناراحت بشه🥺✨خیلی حس خوبیه اینکه نسبت به دونگهه توجه بیشتری پیدا کرده و اینکه میبینم حس تعاملشون بیشتر از قبل داره میشه؛ باعث میشه قند تو دلم آب شه🥴❤️نمیدونی چه قدرررررر کیف میکنم وقتی میبینم زبون هیوک داره یواش یواش باز میشه و جواب فیشی هائه رو میده🤩🤣هر چند که ایندفعه با ساکت بودنش یه خورده خراب کرد و باعث شد دونگهه قهر کنه و از کلبه بزنه بیرون ولی نسبت به اون اوایل پر حرف تر شده و جواب شیطونی های دونگهه رو میده🤩😍
"میگن هر چی تعداد آدمای خونه بیشتر باشه اون خونه گرم تره.اما واسه تو برعکسه...هر وقت نیستی خونه گرم تره"با این جمله ی هائه، یاد قسمت های اول افتادم که هیوک اون خوابو دید و ببعد از بیدار شدنش از کلبه رفت بیرون و وقتی صبح دونگهه بیدار شد خونه برعکس زمان های دیگه گرم تر بود چون هیوک تو خونه نبود🔥حسم میگه یه ربطی به قدرت ماورائیش داره🤔
و همین طور عطرش✨
"بویی که به خاطر رفتنش به بیرون از کلبه ثانیه به ثانیه در حال ضعیف شدن بود"
و بالاخره صحنه ای که دلم نمیخواست هیچ وقت سر برسه🥺😵وقتی هائه رفت تو کارگاهِ هیوک و شونه ی کوچیک مشکی که هیوک گمش کرده بود رو براش پیدا کرد و داد بهش که موهاشو کوتاه کنه؛من بازم بعد از اون خدا خدا میکردم که هیوک موهاشو کوتاه نکنه😵 و اون لحظه ای که هیوک قیچی رو باز کرد و دسته ی کوچیکی از موهای هائه رو بین تیغه های قیچی گذاشت، با خودم گفتم تموم شد رفت😵 دیگه هیچ چیزی مانع منصرف شدن هیوک برای کوتاه کردن موهای دونگهه نمیشه😵 که یهویی هیوک گفت"به نظرم موهات....بزار همین جوری بمونن....حیفه کوتاه بشن"
واااییی شقایق مرسی مرسیییی که هیوک موهاشو کوتاه نکردددددد😵🤩
رسما برای این تیکه من جان دادم😵(وی از آن دنیا با تو سخن می گوید😵🪦)
تلاقی نگاهاشون تو آینه به هم خیلی برام خاص بود🤩✨با اینکه نگاهاشون به هم طولانی نبود اما همون نگاه کوتاهشون باعث شد یه حس عجیب و دوست داشتنی بهم دست بده✨یه حس وصف ناپذیری که نمیتونم با هیچ کلمه ای بیانش کنم.✨هیوک طوری نظرش رو بیان کرد که دونگهه با وجود همه ی لجبازی ها و سرتق گریاش به حرف هیوک گوش داد و بهش نه نگفت🤩💙آههه نمیدونی همین چیزای کوچیک چه قدر منو به وجد میاره و کاری میکنه که برای ادامه ی داستان تشنه تر بشم🤤🤩✨
و دونگه ای که توسط هیوک موش شناخته شد🤩🐭 و دونگهه ای که گفت من موش نیستم و طبق روال همیشگی سر دانلیه عزیزمون غر زد و در جوابش هیوک گفت"یه جستجو گر حرفه ای که هستی"🔫😵آهههههه آخه چه طوری میشه برای هیوکِ ماهگون نمرد!!!🔫😵آخه چه طوررررررر!!!!🔫😵🪦
شقایق رسما برگام ریختتتتت😳🍃تو پارت ۵ هیوک با پیدا شدن ماه چشماش نقره ای شد 🌕و انقدر کنجکاو شده بودم‌ که حد نداشت و تو این پارت با نگاه کردن هیوک، ماه تو آسمون پدیدار میشهههههه..😳🌕
با نفس های عمیق هیوک ماه روشن تر میشههههه...😳🌕
و در نهایت چشم هاش نقره ای میشهههه😳🌕
تو قسمت اول وقتی هیوک خواست دنبال دونگهه بره سمتی که هیوک بود ماه وجود داشت ولی اون سمتی که دوستای دونگهه بودن ماهی وجود نداشت❕یه چیز جالب و عجیبی هم که تو این پارت وجود داشت این بود که جایی که هیوک بود دقیقا جای کلبش، نور ماه بیشتر از جایی بود، که دونگهه بود؛ منظورم تو جنگل بین درختاعه❕و عجیب تر از اون اینکه انگار هیوک ماه رو دنبال هائه فرستاد و دونگهه با روشنایی ماه، راه خونه رو پیدا کرد😳🌕

و در آخر هیوکی که به هائه میگه"منو ببخش"
و اون "لبخند کمرنگی که هارمونی عجیبی با آرامش چشم هاش داشت روی لبش نشست اما چون پشت به دونگهه بود و در حال رفتن به آشپزخونه بود دونگهه اونو ندید."✨
عاخ کی بشه که هیوکیمون با اون خنده های لثه نمای به شدت کشندش دل فیشی هائه رو ببره🤩💙❤️بی صبرانه منتظر اون پارت میمونم🤩✨
شقایق جونم بازم بابت این پارتِ به شدت زیبا و صافت خیلییییی زیاد ازت ممنونم🤩
همیشه پر قدرت ادامه بده🤩💪🏻
فیوریت رایتر من✨

همیشه پشتتم🤩😍
فایتینگگگگگ🤩✊🏻
لاو یوووو زیاااااد💙
طرفدار جدید و وراجت...ستاره⭐

پاسخ:
سلام عچلمممم
وای قند تو دلم آب میشه وقتی میگی فیوریت رایتر *استیکر خرگوشی ک پخش و پلا شده رو زمین از شدت ذوق*
تازشم با وجود خوندن کامنت های تو مگه میشه حالم بد باشه؟ 😌 امیدوارم حال خودتم خوبه رو ب عالی باشه~
میدونی چی شد ستاره؟ هفته ی پیش دیدم اپلودری ک عکسای وب رو باهاش آپ میکردم تمام لینک های عکس ها رو پاک کرده و عکسا همه از تو وب محو شدن. انقد ناراحت بودم اما سعی کردم در اسرع وقت عکسای این 20 پارت رو از اول آپلود کنم و بذارم که خواننده های تازه واردی عین تو ازشون دریغ نشن🥺اخه میدیدم هر بار چقد ذوق میکردی بخاطر عکسای تو پستا 🥺❤️و پریروز اینکارو کردم و از اول همه عکسا رو گذاشتم، اگه پستی هست ک دیدی عکس توش نبوده الان برو چک کن و نگاشون کن🤩
بله درخواست آدامس بادکنکی داد و شفارشش رسید. دیدی چه حرفی زد بخاطر آدامس؟ 😂
آره اولویتش الان فقط مهمونشه. به همه چیز توجه داره. از کمبود و کسریاش گرفته تا حتی ناراحتی های درونیش مثل همین قضیه ی تلفن زدن و معطل کردن دوستاش 
میدونی اینجا.. هم دونگهه حق داشت قهر کنه بره هم هیوک حق داشت ساکت باشه.. اصلا نمیشه طرفداری یکیشونو کرد 
هیوک هم تمام عمرش تنها بوده و عادت نداره ب حضور یکی دیگه و به بیانی با این ک مهربون و بخشنده س اما یه سری از آداب مهمون داری رو بلد نیس ک گناهی هم بخاطرش نداره 
آفرین دقت کردی. هر چیز عجیب و مبهمی جواب داره و بعدا جوابشو خواهی گرفت 
دیدییییی نذاشتم موهاشو کوتاه کنه؟🤩🤩
مگه من دلم میاد؟ 
یا مگه هیوک دلش میاد مو ب اون خوشگلی رو قیچی بزنه؟ 🌚
از همون نگاه ها بود اون نگاه تو آینه :) 💞
موش جستجوگر.. مگه غیر از اینه؟ 🤭🤭🤭من خیلی لقبشو دوست داشتم 😂
بله. چشاش تو نور ماه نقره ای میشه. فقط کافیه از خونه بیاد بیرون تا این اتفاق بیوفته ~
آفرین همه ی این چیزایی ک بهشون دقت کردی و عجیب بودن درست بود. منم همینو میخواستم 
اون لبخندی ک ازش حرف میزنی خیلیییی قشنگه و مطمئن باش دل دونگهه رو هم میبره🤩
چشم چشم 🎶♥️
متشکرم یه دنیا، لاو یو تو💞

سلام عزیزمممم وقتت به خیر امیدوارم عالی باشی 

اول از همه بابت عکسای قشنگ و مرتبط به داستان یه دنیا ممنون .خیلی خوبن 🤩

تز دست این دونگهه ی شیطون بلا با اون ادامس بادکنکیش .😁

الهی فکر کرد هیوک از حرفش ناراحت شد، خبر نداره در وجود هیوک  گزینه ناراحت شدن وجود نداره ، تازه اونم از دونگهه 😉

دلش نیومد موهای ابریشمی ماهی کوچولو رو کوتاه کنه . 🥰 واقعا حیف بود حق داشت 

اوخی با هم دعواشون شد . خب هیوک تقصیر نداره اخلاقش اینه و به مهمون داشتن هم عادت نداره ، اما خب دونگهه هم مقصر نیست اون فقط یه همدم و هم صحبت میخواست ، اونم اخلاقیات هیوک رو هنوز خیلی خوب نمیشناسه

خدا رو شکر که برگشت پیش هیوکی .بالاخره با هم کنار میان یه جوری 😉

بازم ممنونم عزیرم .مثل همیشه کارت حرف نداره 

دوستت دارم یه عالمهههه😊🥰

 

پاسخ:
سلام گلم سلامت باشی
خواهش میکنم 🤩🤩
آره دقیقا.. هیوک ناراحت نشد. در واقع تا حالا اصلا ازش ناراحت نشده و نخواهدم شد
خوبه ک هردو شخصیت رو خوب درک کردی. نه دونگهه رو مقصر دونستی و نه مطلقا ب هیوک حق دادی. در واقع تقصیر هیچ کدوم هم نبود. هر دو هم ب نوبه ای حق داشتن 
خواهش میکنم منم از خودت ممنونم ک میخونی و دوسش داری🤩

سلااام🌼🌼
منم بلاخره اومدممم😃البته بازم دیر رسیدم🥴🙁
حالا که بهش فک میکنم میبینم دلم برای شما و اینجا تنگ شده بود🥺❤️
و ماهگون قشنگمون🥺😍مثل اینکه دونگهه مون خیلی شیطونه اینجا و البته مظلوم🥺
و هیوکم داره به این شیطونیاش عادت میکنه😍
غرغر های بامزه دونگهه سر هر چیزی😂❤️
 اوه اینم تا یادم نرفته بگممم😭وقتی رفت موهاشو براش کوتاه کنه ولی هیوک اینکارو نکرد🥺موهای بلند دونگههههه😭😭😭
و از هیوک هرچقدر بگم کم گفتم🥺هرچقد دونگهه شیطونه و داد و بیداد میکنه هیوک آروم و همین آرامشش هم دونگهه رو آروم میکنه...
که البته دیگه یجایی دونگهه از همین آروم و ساکت بودن هیوک کلافه شد و قهر کرد رفت ولی بازم وقتی که برگشت همین آرامش هیوک بود که آرومش کرد... وقتی ازش معذرت خواهی کرد و داشت سعی می‌کرد سوءتفاهمی که برای دونگهه به وجود اومده رو از بین ببره🥺😭😭
حالا از همه اینا بگذریم.... هیووووک👀وقتی تو خونه اس خونه سردتره.... هرجا که هست بوی گل شنیده میشه اونجا... وقتی به ماه نگاه میکنه رنگ چشاش تغییر میکنه و میدرخشه... سردش نمیشه.... کی وقتش میرسه راجب هیوک بفهمیم؟ 😭😭
اصلا دونگهه کی راجب هیوک میفهمه؟! 👀😍
از همین 7قسمت معلومه که ماهگون عالیه😍😍هم دلم میخواد سریع بخونمش هم دلم نمیخواد سریع تموم شه🤧
خیلی خیلی خسته نباشید و خیلی خیلی مرسیییی💖💖

پاسخ:
سلام 🤩
خیلیییییی خوش اومدی خوش برگشتی 🥰🥰🥰کجا دیره هنوز ک ما قسمت هشتیم🥺
عایگو خیلی لطف داری خب🙃💙
تو اولین کسی هستی ک ب دونگهه میگی مظلوم. البته واقعا هست بخدا فقط زمان میبره تا بفهمین😭
ولی هیوک واقعا واقعا خیلی مظلومه 
من از موهای بلند دونگهه زخم خوردممم😭😭وقتی کوتاهشون کرد. 
برا همین میخوام تو این فیک جبران کنم روحمون سیر بشه بس ک توصیف موهای بلندشو بخونیم و بمیریم 
مطمئن باش آرامش هیوک روی دونگهه خیلی تاثیر خواهد گذاشت. قهر کردن دونگهه اون لحظه اینطوری بود ک حق داشت ولی حرفای بعدشون رابطه شون رو صمیمی تر و بهتر کرد 
خیلی زود. همین قسمت 10 خیلی چیزا رو راجب هیوک میفهمین 
مرسییی خوشحالم واقعا اینو می‌شنوم 😭💙
سلامت باشی و مراقب خودت باش 💙

سلم *-*

عاقا من دیدم پیاما این سریت خیلی زیاد شده

منم عرامو برات زده بودم🤭 گفتم اینجا دیگه طومار ندم برات🥺

ولی دلم نیومد برا اخم هیوک رو ب اسمون و چشای ماهش هیچی نگم :)

و دونگهه گوگولی ای ک از بی توجهی هیوک قهر کرده، هیوکم نازشو داره می کشه😍 عرررر تینیتصصهتصص

 

*چتر انداختم برا قسمت جدید ^-^ *

پاسخ:
سلم هنرمند گمنام بلبل تحلیلگر
قربونت برم ک ب فکرمی خب🥺
البته من با جون و دل جواب میدم حتی اگه دیر بشه 
همه توجها هیوک باید واس دونگهه باشه😌😌

های مجدد 

من باز دیر آمدم 

ببخشین🥺☹️

دیگه واقعا تموم شد امتحانام راحت رفدوم

شیشو هفتو نخوندم هنوززززخب من پس با اجازتون برم بخانم باز خواهم گشت 

اولین سوال ک پیش میاد 

چرا هیوک خیلی فهمیدست ؟

یکم عصبی شو لنتی 

این آروم بودنش داره منه هی جذب مُکنه ...

ولی خب مثکه (تاکید میکنم مثکه) ته ته دلش حرفا و کارا دونگهه براش با نمکه ⚰

ولی جدی این تضاد شخصیتاشون کنار هم خیلی قشنگه ... 🚶‍♂

میخاستم بگم شخصیت هیوک خیلی خاص و جذابه

بعد اومدم ویژگیهای ظاهری و اخلاقی دونگهه رم کنار هم گذاشتم 

دیدم اونم خیلی خاص ولی کیوته

باز یه چیز بی ربط .... چرا همشون موهاشون خیلی نرمو زیبا و بوسیدنی به نظر میرسه 🙂

منم ازین موها میخام ...

اینجا الان هیوک بخاطر گرما شومینه تپش قلب گرفته ینی؟🙊

خیلی ب حرفای من توجه نکن من کلا از همون اول دنبال اینم ک نشانه های شروع رابطه رو دریابم😂

 و منی ک وقتی ایونهه موهای همو آنالیز میکنن نیشم به پهنای صورت وا میشه ....

 

عه منم میخواستم بپرسم ک این بوی تو حموم و کلبه از کجای ک خود دونگهه پرسید

 

چرا هیوک تو روستا زندگی نمیکنه؟

 

خطا قطعه .... وقتی کائنات دست ب دست هم میدن دونگهه نتونه برگرده✋🏻😂

البته دونگهه ام ک اهمیت نمیده دیگه🙊🤷‍♂

خب ته این قسمتم ک باز هیوکو ماه و من ک باز دوباره سوالای بخش ماورایی داستان ک کام تو مای مایند کردن

 

 

نه ... تموم شد 🥲

برم هفتو بخونم 

 

بگردم براش که برا یه آدامس اینجوری میذوقه🙂🍼

 

دونگهه حتی در داستان ها نیز عادت زیاد مسواک کردن خود را حفظ مینماید🪥

خیلی جالبه ... انگار واقعا دارن کنار هم زندگی میکنن رفتاراشون مثه دوتا چیزه ... امممم هم اتاقی ؟؟ شاید

خیلی دلم میخاد از رابطه کیو دونگهه بیشتر 

ببینم🥺

 

پسرم دونگهه بدون منظور گف اونو چرا وسط صبحانه پاشدی رفدی☹️

البته از این شخصیت آروم هرچی ممکنه جز عصبانیت و ناراحتی

 

عه منشأ بو خود هیوکه؟

الله اکبر .....

فرشتست یا چی؟🤔

 

آره تو موش نیسی تو فقد یه نینیه کنجکاوی :)

خب خب دیگه زیادی داره دلبر میشه 

من کم اوردم🤚🏻🙂(کوتا کردن موهای دونگهه)

ازون پراگرافایی ک آدم چنبار میخونه ...

 

و بله دونگهه ازینکه هیوک بش توجه نمیکنه حرصی میشه

خب نه دیگه واقعا داره یه اتفاقای میوفته 

دیدی گفتم ... تپش قلب هیوک بالا می‌ره و اضطراب میگیره 🙂

خب بالاخره آدم به این خونسردی اصولاً نباید سر هرچیزی نگرانو مضطرب بشه دیگه

بخدا هیوک انسان نیس😂

شاید او تکه ای از ماه است🚶🌕

 

خب عِنا دیگه وقتی داره برا دونگهه توضیح که چرا حرف نمیزنه فلان اینا

ینی چی خب؟

غیرازین ک به دونگهه اهمیت میده؟

شایدم بچم کلا با همه اینقد مهربونه 🚶‍♂

اینم تموم شد 🚶‍♂🚶‍♂

 

این قسمت تا اینجا فیوریت ترین بود

فک کنم ازین به بعد قرارع همینجوری به زیبایی ها نزدیک و نزدیک تر بشویم 🚬

 

من سر کلاس دارم میخونم ماهگونو😂

این همه اهمیت ک به درس میدم خودمم به حیرت دراورده😐😂 

خب اینبار خیلی پرحرفی کردم 

من پر حرف نیستما ولی راجب چیزایی ک بدوستم میتونم ساعت ها حرف بزنم

 

خیلی قشنگ بود این دو قسمت

من زود برمی‌گردم

خسته نباشی💙

بای بای

پاسخ:
های بیبی
فدای سرت بابا 
گفتم معذرت و اینا نداریم نگو🥺
خسته ی امتحانات هم نباشی 🌠
همینو باید گفت واقعا.. 
و دقیقا حرص دونگهه در میاد و بیشتر لج میکنه وقتی ک هیوک هیییچ واکنشی نشون نمیده و انقد آرومه 
مرتیکه ی ماه🥺
آره اصلا از دونگهه ناراحت نمیشه و ذره ای هم حرصش نمیگیره 
و در مواردی براش بانمکه 
چون دونگهه و شخصیتش و بودن و وجودش تو زندگی هیوک کلا جدیده 
و آره بخاطر همین متفاوت بودنشون کنار هم دیگه قشنگن.
از هم تاثیر میگیرن و برای همدیگه جدیدن 
اما در عین حال با هم صمیمی و راحتن و تعاملشون داره گرم‌تر و صمیمی تر میشه 
عا عکسا رو میگی؟ 🙃
مخصوصا دونگهه وقتی موهاش بلنده 🚶🏻‍♀️
میشه شعر عاشقانه نوشت برای تار به تار موهاش🚶🏻‍♀️
درکت میکنم 🤭🤭
همه کهار چشمی نگاه میکنن به این ک هیوک چطوری ب موهای دونگهه نگاه میکنه حسش چیه😂🤭🥺
(منم همینطور) 🤭
جواب این سوالات که برای همتون و دونگهه حتی به وجود اومده تو قسمت 10 داده میشه فقط صبر کنین 
ما هم ک بدمون نمیاد دونگهه برگرده 😎
ایشالا ک خطا کلا بیخ و بن قطع بشن💥🤐

بله.. اصلا مهم نیس ک صبحه و آدم گیجه 
انگار ن انگار یه ریز حرف میزنه و اونم راجع به فقط یه اداااامسسس 
واقعا هم همینطوره تا وقتی ک دونگهه اونجاست. هیوک حتی اتاق هم نداره و فقط زیر یه سقفن تمام مدت 
اممم فعلا فضای داستان تو همون کوهستان قراره بگذره اما بالاخره به قسمتای کیو دار هم می‌رسیم اواخر 
فعلا ک پسرمون امریکاعه و منتظر خبر سالم بودن دونگهه س. 
اتفاقا دونگهه که اونو گفت هیوک نه ناراحت شد نه عصبانی 
اما چون پا شد رفت دونگهه فکر کرد هیوک ناراحت شده 
ک دلیل داره و خواهی فهمید 
راجب عطرشم هم دونگهه گیجه و ب زودی میپرسه هم رازشو چند قسمت بعد میفهمین
راز این بوی گل رو 
موهاش انقد دلبره که حیفه کوتاه شن :)
دلش میخواد همه توجه هیوک واس خودش باشه 🥺🥺
چون براش مهم بود دونگهه چ احساسی داره 
و اضطراب گرفت. 
از ته قلبش بخاطر این سوتفاهم ناراحت شد 
و حالا قراره تمام تلاششو کنه ک جبران شه 
آره با همه کلا مهربونه ها 
ولی دونگهه یه چیز دیگه س خب. ک هممون میدونیم 😌
کلاس آنلاین یا حضوری؟ 😂😂
پس مرسی و مفتخرم که دوسش داری🥰💙
مرسی عزیزم 
سلامت باشی 
فعلا بای بای💙

سلااااااااام😍 بعد از شیش قسمت تازه یاد گرفتم که اول باید سلام کنم😁😅

 

"پس... با تموم اینا... میشه تا خوب شدن پام چند روزی مهمونت باشم؟"

"البته که میتونی... تا هر وقت دلت بخواد..."

 

"هی من موش نیستم"

"یه جستجوگر حرفه ای که هستی"

 

"به نظرم موهات... بزار همینجور بمونن"

"اما..."

"حیفه کوتاه بشن"

 

یعنی من مطمئنم آخرش بخاطر دیالوگای این فیک یه بلایی سرم میاد😭🤧 عاشق حرف زدنشونم خب😭😭

ایندفعه هم میخوام از مستر دالنیم قشنگم شروع کنم به گفتن😍

من انقدررررررررر کیف میکنم وقتی میبینم زبون هیوک یواش یواش داره باز میشه و جواب این بچه رو میده😁

هر چند که ایندفعه با ساکت بودنش یکم گند زد و باعث شد دونگهه قهر کنه (بخاطر لوس بودن زیادشه🚶🏻‍♀️😍😂) ولی نسبت به اون اوایل پر حرف تر شده و جواب شیطونی های این بچه رو میده😍 مستر دالنیم قشنگ و نازم😍

چقدر هم مهربونه خب😭 با همه کارای این بچه راه میاد و هیچی بهش نمیگه تازه براش مسواک و حوله و آدامس بادکنکی هم خرید😭

از همین الان داره دوست پسر نمونه بودنشو نشون میده😁😌😂😍

ولی......... آقااااااااااااااا هیوک از قدرتش خبر دارهههههههه🗣️

مستر دالنیم یه قدرت عجیبی داره و خودشم خبر داره و این برگ های من بود که قسمت آخر کل اتاقمو پر کرده بود🚶🏻‍♀️😮

ولی جدای از همه چیز... مستر دالنیم با چشمای نقره خیلی سکسیه🤤 اگه چشماشو به دونگهه نشون میداد همون موقع عاشقش میشد و بعد دیگه آن ها با خوبی و خوشی زندگی خود را در کلبه میگذرانند😁😍😂

و حالا دونگهه😍

ای بچه‌ی چلوندنی و خوردنی و فشار دادنی🤤😋😁 یعنی اصلا من ناخودآگاه وقتی دونگهه شروع میکنه به حرف زدن آب از لب و لوچه‌م آویزون میشه و میخوام گاز گازیش کنم و قورتش بدم🤤

هر چند که این قسمت اون موقع که داشت از دوستاش و زندگیش میگفت خیلی ناراحت کننده بود و دلم شکست که انقدر تنهاست☹️💔 و همینطور اونجا که از دست هیوک ناراحت شد و رفت خیلی غمگین بود☹️ ولی هیچکدوم از اینا توی چلوندنی بودن این آدم تغییری ایجاد نمیکنه😁 یعنی حتی موقع عصبانیت هم کیوته و من همش دارم به هیوک میگم بخورش تمومه شه خیال هممون راحت شه🙄😁

تازه آخرشم خیلی فضا احساسی بود🥺

هیوکی مظلوم و مهربونی که عذاب وجدان داشت و دونگهه ای که شرمنده شده بود و خجالت میکشید😭

چرا از همین رفتارشون متوجه نمیشن که مکمل همن و باید عاشق هم بشن و هممونو راحت کنن؟!🤔🙄 (وی یکم هول بوده😁 شما توجه نکن😁😂)

و در آخر مثل همیشه فوق‌العاده بود و خسته نباشی💙🧡

 

بالاخره تونستم بیام حرفامو بزنم راحت شدما😁

پاسخ:
علیک سلام 🥰
البته بدون سلام هم عزیزی 😁
وواهااای 
دیالوگا خوب بودن؟ 🥺 خوبه ک دوس داشتی ^~^
آره از روز اول تا حالا خیلی پیشرفت خوبی داشته 
مخصوصا از حالا به بعد قراره دیگه اصلا کم حرف نباشه 
با توجه به اون جر و بحث و سوءتفاهمی ک پیش اومد اصلا دلش نمیخواد مهمونش معذب باشه. چون حتی فکرشم نمی‌کرد این کم حرف بودناش باعث ناراحتی دونگهه بشه 
آره خیلی ماهه😭😭از شوخی ها و غرغر کردنای دونگهه حتی ناراحت و عصبانی هم نمیشه 
بله پس چی فکر کردی؟ 🌝از قدرتش خبر داشته و داره ~
جون چه پایان خوشی هم نوشتی براش 😂😂البته که همینطور خواهد شد. فقط بعد از گذروندن یه سری چالش ها تو زندگیشون
جدییییی؟ راستش من قبل از انتشار این فیک نگران بودم ک شخصیت دونگهه برا بعضیاتون حرص درآر باشه اولش. ولی اینکه می‌شنوم این رفتارا و اخلاقش براتون کیوته واقعا خوشحالم میکنه 
درستشم همینه. تو چلوندنی بودنش تغییری ایجاد نمیشه به قول خودت🐤
تو حالا صبر داشته باش اونم می‌فهمن 😁😁
متشکرم عزیزم و سلامت باشی 💙🌙

سلامی دباره 

 شقایق جان . یک لیست کامل از فیکاتو به من بده

پاسخ:
توی وب هستن عزیزم

عزیزمممم الهییی

 شقایقییی ناراحت نشو اگه بچه ها فیک قدیمو میرن باز میخونن

دلیل این نیست که جدیدا خوب نیستن

 شاید چون قدیمیا کاملن  اونارو میخونن یا دلشون برا خاطراتشون با فیکا قدیمی تنگ شده

ماهگون جدید ترین فیکیه که خوندم هیچیش از قدیمیا کمتر نیست

 عالیههه و همه ما عاشقشیم

کسی که بگه دوستش ندارم حمتن نخوندتش😑

دقت کردی هنه کامنتارو میخونم 😎

پاسخ:
نه من منظورم این نبود
اتفاقا خیلیم خوشحال میشم وقتی داستانام بیشتر از یکبار خونده میشن 

سلامییی دباره

 اوا یادم رفت ذوق اون راهرو نورانی رو بکنم

 بدرود ❤

پاسخ:
😂😂😂
اگه یادت رفت اشکال نداره. لطفا همه چیو تو یه کامنت بنویس عزیزم 

سلااااااممم شقایق جونممم خوبیییی

چه پارت زیبایی اصن محو شدم چقد دوست دارم قلمتو

خیلییی قشنگ بوددد

وایییی عررررررررر موهاششششش

بو خوب هیوکک 🚶‍♀️⚰

چشماییهه لنتییی هیوک اخه چرا انقد هاته

من که مردمممم خببببب

بی صبرانه منتظر پارت بعددد

یعنی هیوک با چشماش کاری کرد ماه بزرگ و کامل بشههههههههههه😭😭😭😭 کربکزتربنویبکممبزیتاتوتخنبیدحدنلر

عجب داستانیه خدایی معرکس خیلیییی قشنگه از این ژانرا هیی بنویس

من که مرگ

تازه پارت  هفت و اینهمه قشنگه  بقیشش چقد خوب باشهههه

خیلییی دوست دارمممم شقایقیییی مرسی که هستی و فیک مینویسی

بوس بوس بوس به صورتت

فایتینگگگ . لاو یووووو

 

پاسخ:
سلام عزیزم مرسی
مرسی ک دوسش داری *-*
چشاش خیلی قشنگه 
هم در حالت عادی پر از آرامشه 
و هم وقتی نقره ای میشه خاص میشه 
نه ماه بزرگ و کامل نشد فقط روشناییش بیشتر شد 
ایشالا ک تا آخرش دوسش داشته باشی 
فایتینگ بک *-*

سلام شقایق جونم خوبی؟🥰😘 چه عکساییییی😍

چقدر دونگهه رو دوس دارم، یعنی هنوز چشم باز نکرده شروع میکنه به حرف زدن🤣 واقعا حس و حال هیوک طفلکی رو درک میکنم😄

آقا چقدر هیوک خوب و مهربونههه🥲  براش مسواک و حوله خریده🥲 شاید به نظر دونگهه بی تفاوت باشه یا از بودن دونگهه خوشحال نباشه و بهش توجه نکنه(🤪) ولی این کارای ریزی که میکنه یه دنیا ارزش داره. هیوک فقط یه مدت خیلی طولانی تنها بوده🥺

"من تنهام، پس گم شدن یا گم نشدنم هیچ فرقی به حال دنیا نمیکنه" چقدر این جمله ی دونگهه دل منو سوزوند. پشت اون شیطنتش دونگهه هم مثل هیوک تنهاس...💔

خدایاااا چقدر دونگهه فضوله😂😍 آخه چطوری اون شونه رو پیدا کرده؟؟😂 کیوتی😍 چه دقیق هم آدرس میده کجا بوده😄

 ای جان موهاشو کوتاه نکرد🥺 عزیزم😭

چقدر چند صفحه آخر دلنشین بود برام. اون نگرانی هیوک خیلی عزیز بود... با اینکه وقتی دونگهه برگشت هنوزم عصبانی بود ولی معذرت خواهی قشنگش حال دل دونگهه رو هم خوب کرد❤ 

فرقی نمیکنه هیوک چی باشه، اون نقره ایه چشماش، عطر گلش، سرد بودن خونه وقتی هست، ارتباط قشنگش با ماه، هرچی که هست فقط دوست داشتنی ترش کرده❤💙

نمیتونم واسه صمیمی تر شدنشون صبر کنم دیگه😭 مخصوصا که دیگه میدونیم تو چه لحظه های شیرینی براشون خلق میکنی❤ و از تجربه ای که سر هم نفس داریم من همش ته دلم منتظر میشم تو واقعیت هم اتفاق بیفتن😁

تعداد صفحه هاشم داره زیاد میشه🤩 بوس به لپات😘😘😘❤❤❤

 

 

پاسخ:
سلام عرفانه🤩ارههه میبینی 😭😭😭
وجود دونگهه و شخصیت پر شور و زندگیش برا هیوکی ک تمام مدت تنها زندگی می‌کرده خیلی چالش قشنگیه *-*
دقیقا! درسته ک کم حرف و ساکته اما خیلی با ملاحضه س و حواسش به ریز ترین جزئیات هست
مخصوصا حالا که بخاطر اون بحث فهمید دونگهه از این ساکت بودناش اذیت می‌شده گفت سعی میکنه دیگه اینجوری نباشه 
اوهوم و نقطه ی اشتراکش با هیوک هم همینه
هیوک خودش اون شونه رو گم کرده بود😂ولی دونگهه تمام سوراخای خونه رو بلده الان 😂
آره و وقتی هم ماهیتشو بفهمین حتی ممکنه وجودش دلنشین تر بشه براتون 
رسیدن ب اون قسمتا هم زیاد طول نمیکشه🤩🤩
بوس بک به هر دو لپت😗💙

سلامم چطووریی*-*

خیلی پارت سویت و قشنگی بود.😭🥺

اول اینکع باید تشکررر کنم ک هیوک موهاشو کوتاه نکرد:)))شاید اونجا قشنگترین قسمتش بود😭🙃🌈

برای بار هزارم میگم هیوک این فیک خیلی خوبه و من خیلی عاشقشم:)

لعنتیه آروم.

همه چیشو خیلی اروم انجام میده،اروم حرف میزنع کلا خیلی اروم و قشنگه😭😭😭عاشقشم💙

و اما داستان اصلی...الن فهمیدم هیوک چیکار میتونع بکنع🥺👌اون میتونه ماهو کنترل کنه؟؟؟😭وقتی با همین قدرتش راهو به دونگهه عصبانی نشون داد..نگرانیش از گم شدن مهمونش💔زیادی همه چیش قشنگه😭💙💙💙

کنترل کردن ماه هم یکی از چیزاییه ک ب دالنیممون میاد🥺🤩🤩🤩بلاخره ماهمونه دیگععع

مرسییی شقایق جون💙🌈منتظر پارتای بعدی هستم🤩🔥لاو یووو سو ماچ

پاسخ:
سلام ب دختر بندری مون🥰
مرسی خوبم خداروشکر 
پارت بعدی سوییت تر و سافت تره فروغ🥺یه جاهاییشم خنده داره 
و تمام مدت فقط دلت میخواد عین من دونگهه رو بگیری له کنی🚶🏻‍♀️
اگه عاشق هیوکشی مطمئن باش قراره خیلی بیشتر عاشق ترش بشی وقتی رازهاشو بفهمی :)
بله تونست 🌝 باید دید راز پشت پرده چیه..قول میدم زود برسین ب اون قسمت 
خواهش لاوم مرسی ک میخونیش و دوسش داری😺💙

* Nose Bleeding *  :)))

پاسخ:
*پاک کردن خونا با دستمال مرطوب خوشبو*🥺

سلام شقایق جااننن مرسی که اینقد فعالییی

من ذوق مرگم برم بخانم قسمت هفت را

 

پاسخ:
خواهش ^~^

سلام من دوباره اومدم. وای شقایق جونم همیشه با خوندن نوشته هات سوپرایز میشم. یادمه یه بار طرح مغزت رو برای این داستان نشونمون دادی. پر از دایره ها و خط خطی های رنگی رنگی بود. از همون موقع هم می دونستم چیز خوبی از اون همه شکلای رنگی رنگی در میاد. اصلا فکرشم نمیکردم با یه دونگهه زبون دراز در مقابل یه هیوک مظلوم و ساکت روبرو بشم. ( دونگهه رو از همنفس آوردی اینجا آره؟) منتظرم ببینم این شیطون بلا قراره چطوری دلبری کنه واسه هیوک. و چقدر دلم برا هیوک طفلکی سوخت. حتما چون با بقیه فرق داره محکوم به تنهایی شده آره؟ برای اینکه رازش رو از بقیه مردم مخفی کنه رفته تو دل کوه داره زندگی میکنه آره؟ یعنی قراره دونگهه آشتیش بده با یه زندگی معمولی یا قراره هیوک دونگهه رو بکشه تو دل طبیعت و نجاتش بده از شلوغی زندگی ماشینی؟ یعنی خوابای هیوک چه معنی میتونه داشته باشه؟ وای خدا از بس سوال داره تو مغزم رژه میره دیوونه شدم.بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی و ماجراهای جذاب داستانت هستم عزیزم.

پاسخ:
نگاااار سلام خوش اومدی *---*
یادته؟؟ اونا طرحا رو همونجوری رو هوا نکشیدم اون روز. اون خط خطیا هر کدوم یه رنگ بودن و هر کدوم دنیای داستان‌هایی ک تو ذهنم بودن رو نشون میدادن و یکیشون که از همه پر پیچ و خم تر و رنگی تر بود ماهگون بود که بالاخره نوشته شد. اون روز حتی خودمم فکرشم نمیکردم وقتی تموم بشه همچین حس قشنگی به خودم میده 🥺
خیلی خوبه ک دقت کردی. ک هیوک محکوم به تنهاییه آره. وگرنه شهر که هیچی. میتونس تو روستا کنار بقیه زندگی کنه اما تک و تنها تو پرت ترین و دور افتاده ترین قسمت جنگله. کم کم جواب سوال هاتو میگیری عزیزم صبر کن و به من اعتماد داشته باش🤩💙

عاییی🥺 تو دلم پروانه پرواز میکنه، قلبم آب شدبراشون:''

خسته نباشی 

پاسخ:
ای جون🥺🥺
سلامت باشی عزیزم 

سلام شقایق جونم 

چه عکسای قشنگی گذاشتی ادم دلش میره این قدر که با فضای داستان جورن 

که تو لحظه لحظه داستان تو ذهنت مجسم میشه 

چقدر این مرد مهربون و شریفه 

حواس جمع و خوش قول یادش نرفته بود براش ادامس بادکنکی بگیره این قدر مهمون جییغ جیغو دوست داره براش مسواک هم گرفته بود معلومه که خیلی حواسش بهش هست 😍😍😍😍😭😭😭💕💓

تک تک چیزایی که تو خونه اش ازش یکی داره سعی میکنه تو هر خریدش برای اونم یکی برداره من میخوام فدای ای مرد ماه بشم 

چقدر بزرگوارن ایشون 😍😍😍😍👌🌙💎😭😭😭

یه چیزی که تو رابطشون رو خیلی دوست دارم اینکه دونگهه وقتی باهاش حرف میزنه از گذشته اش براش تعریف میکنه سرتا پا گوش میشه بهش توجه میکنه و این باعث شده که احساس غریبگی نکنه و باهاش راحت باشه 

در حالی که این حس یه حس متقابله و هردوتاشون ای شرایط رو تجربه کردن و این سبک زندگی رو با پوست و استخوان چشیدن 

چقدر سخته که همیشه خودتو تک وتنها بببینی تو این دنیای بزرگ بدون هیچ حامی خودتو بالا بکشی درد رنج زندگی رو یه تنه به دوش بکشی تو روزای سخت کسی پشتت نباشه و فقط یه دوست تا به الان نگران حال و احوالت بوده باشه 

حس تلخی که هر بار با یاداوریش قلبشو میشکنه 😔😢😢😢😭😭😭💔

اما مهم اینکه هیچ وقت امید به زندگیش رو از دست نداده و سخت براش جنگیده و دست از تلاش نکشیده 😍😍😍😭😭😭👌👏👏❤❤

ای کلک بگو ببینم چی تو اینه دیدی تصمیم گرفتی دست به موهاش نزنی 

تو هم ماه عاشق موهای بلندشی 😍😍😍❤❤❤❤

اخرش مارو میکشین 🔥🔥🔥🔫🔫🔫🔫

کاشکی عروسک کوچولومون این قدر دل نازک نبود 

بچه یه کم زمان به خودت و هیوک بده 

تا سکوت میکنه تو دلخور میشی 

چرا این کارو با خودت میکنی نمیگی تو این جنگل تاریک گم میشی 

طفلکی هیوک هنوز اول راههه 

چقدر که باید نازشو بکشه 

هائه هائه نیاز به توجهه بیشتر داره تنهاش نزار 😍😍😍😙😙😙😂

چرا نزاشتی چشمای نقره ایت رو بببینه قایمشون کردی ؟؟؟؟

مرسی که هرقسمت با قلم زیبات مارو غافل گیر میکنی یکی از یکی دلرباتر 😍😍😍👏👏👏👏🌸😙😙

 

 

پاسخ:
سلام فائزه جانم
اینطوری ک ب عکسا ابراز علاقه میکنین دلم میخواد هی عکس بذارم براتون🥺🥺
یه پوشه عکس مخصوص ماهگون دارم. نگه داشتم که متناسب با هر پارت براتون عکسا رو هم بذارم🤩
آره حواسش به وسایل شخصی برای مهمونش بود مثل مسواک و حوله و قاشق هم که روز اول براش درست کرد
آره دقیقا. با این ک هیوک کم حرف و آرومه ولی وقتی دونگهه تصمیم بگیره سفره ی دلشو باز کنه خیلی خوب بهش گوش میده و حتی جوابای قشنگی هم میده بهش.
به این معنی که هیوک اصلا آدم سرد و بی بخاری نیس. فقط خونسرده فقط آرومه 
به علاوه به قول خودت درکش میکنه. همدیگه رو درک میکنن چون نقطه اشتراکشون اینه که تنها بودن و والدینی نداشتن 
چشااااشووو دید 🤩🤩🤩 تو آینه چشاشو دید ک چقد به صورتش و ترکیب موهاش در کنار اونا میاد.
خب هر کی اونطوری ببینتش دلش نمیره؟ 😭
به نظرم اون جر و بحثه و رفتن دونگهه لازم بود که یه چیزایی تغییر کنه. با اینکه تقصیر هیچکدومشون نبود!
بعد از معذرت خواهی دونگهه، هیوک تصمیم گرفت یکم تو حرف زدن بهتر بشه و تلاش کنه و دونگهه درک کرد که هیوک عمدا اینکارو نمیکنه و فقط بخاطر مدل زندگیش بوده ک اونو ساکت و کم حرف بار آورده 
از الان هم میخواد بیشتر توجه کنه کنچانا🤩
ب زودی ک میبینه. خودش هم میدونه دیر یا زود دونگهه میفهمه یا حداقل باید بفهمه!
خواهش میکنم ای مهربون و با وفا🙃😗🥰💙💙💙

سلام بر اونیه مهرابان😋💙

اقا من اخیرن خیلی کم حواص شدم هی حرفام یادم میره🥺

چند قسمتی بود که هی میخواستم بپرسم منظورت از نقره ای شدن چشمای هیوک منعکس شدن نور ماه تو چشم هاشه یا واقعا رنگش عوض میشه و هی یادم میرفت😭

و بله شاهد اولیم دعوای سفت و سخت ایونهه و اولین جمله های طولانیه هیوک هستیم..

 

میخواستم بگم که رفتار هیوک اصلا دست خودش نیست. فکر میکنه اگر کمتر صحبت کنه و بیشتر در مقابل مهمون شیطونش صبور باشه یعنی ازادی بیشتری توی خونه بهش داده و از اونجایی که مهمونش هیچ وقت اینجوری نبوده رفتار هیوک رو اشتباه برداشت کرده که در واقع تقصیر هیچ کدوم نیست.

دونگهه به این سکوت عادت نداره و ذات هیوک ساکته

 

خب از ناراحت شدن هیوک میشه فهمید شاید این تنهایی انتخاب خودش نبوده... شاید قدرتش و ترس خودش از نشون دادنش باعث شده خودشو از همه چیز دور کنه و ماهیتش رو پنهان کنه... درست مثل زمانی که دونگهه داشت برمیگشت و هیوک خودشو برد تتو نقطه تاریک تر تا چشم هاشو مخفی کنه. 

اینکه جلوی در منتظر بود میتونه دوتا معنی برای دونگهه داشته باشه. اول اینکه نگران و منتظرشه که برگرده و دوم اینکه نیومده دنبالش بگرده با اینکه میدونسته راه رو بلد نیست. و ممکنه اگر به دلیل دومی فکر می‌کرد بیشتر ناراحت میشد. 

 

و اینجا نشون میده هیوک هم گاهی واکنش هاش از پختگی بیرون میاد... البته حق میدم چون منم وقتی ناراحت میشم اون جمعو ترک میکنم و میرم که تنها بشم درست مثل کاری که هیوک کرد.

 

قدرت هیوک بود که ابرا رو زد کنار تا ماه راه رو روشن کنه؟

گرچه اگه من جای دونگهه بودم برنمیگشتم😂😂😂

میدونم سخته ولی غرورم نمیزاشت برگردم حتی اگه از سرما رو به موت باشم😂

 

با تعریف دونگهه از ادامس بادکنکی یاد اون ادامس دایناسورا افتادم که توشون یه عکس دایناسورم بود🥺

شاید باورت نشه ولی از بس این ادامسا رو دوست داشتم و میخرید یه کلکسیون از عکسای دایناسور داشتم و اونجا عشقم بهشون زیاد شد کلا🥺

دلم خواست🚶‍♀️

 

من جای هیوک از لفظ مهمون روی دونگهه وحشت کردم😂

هیوک داره کم کم به وجود موجود پر سروصدای توی خونش عادت میکنه و میتونم تصور کنم اگه دونگهه بره چقدر ممکنه احساس تنهایب کنه... و زندگیش دوباره بر میگرده رو روال گذشته... که فکر میکنم حالا برگشتن براش سخت باشه وقتی که روتین های زندگیش با این شدت شکسته شدن.

 

با این حال حس میکنم هیوک داره سعی میکنه فاصلشو با دونگهه حفظ کنه... مثلا وقتی میخواد باهاش حرف بزنه میره توی یه نقطه دور میشینه و یک بار نزدیک شدن بهش موقع کوتاه کردن موهاش حالشو عوض میکنه🥺(فک کنم من از معدود کساییم که دلم میخواست موهای دونگهه کوتاه بشن😂)

 

یه حسی بهم میگه عطر تن هیوک به خاطر ماهیتشه چون خیلی شدید تر از اونیه که حالت عادی داشته باشه.

اقا هیوکم ببر حموم خو🥺 همش دونگهه رفت حموم بچم کِوِره بست😂💔

 

ولی در کل در اینده از این صحنه های خافان زیاد بیار تو فیک🥺💙

نه تنها شخصیت هیوک به حد مرگ جذابه بلکه قدرتشم نابود کنندس🥺💙💔

گرچه تو این پارت دو تا اشتباه فاحش داشت ولی بازم هیوکه🥺

اه نمیدونم چی بگم اصا🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

 

خسته نباشی حساااااااااابی😍🥺💙👏

پاسخ:
سلام سلام خوبی؟ *-*
عیب نداره عوضش از کلی چیزای دیگه حرف زدی ک کلی لذت بردم *-*
راستش من تو قسمت اول بعد از این که دونگهه چشاشو باز کرد و ماه رو دید یه جوری صحنه سازی کردم که شما فکر کنین دونگهه گیجه و چشای هیوکو با ماه اشتباه گرفته. ولی بعد از گذشت هفت پارت دیگه یقینا به رنگ نقره ای چشای هیوک در مجاورت نور ماه اشاره کردم چندین بار. یعنی واقعا نفره ای میشه و انعکاس و اینطور چیزا نیس 
همیشه دعواهای ایونهه برام چالش برانگیز بوده. چ کلی باشه چه جزئی و بی اهمیت همه منتهی شده به احساسات قشنگ تر. مگه نه؟
آره دقیقا. هیوک واقعا خوب و مظلومه. ساکته چون همیشه تنها بوده. و حتی اصلا نمیدونس این ساکت بودن و کم حرف بودنش ممکنه مهمونشو اذیت کنه. یعنی واقعا ساده و مهربونه اینطوری بگم 
حتی وقتی ازش خالصانه معذرت خواهی کرد دونگهه هم قانع شد و حتی خجالت کشید 
چون درک کرد ک هیوک منظوری نداشته و بخاطر شرایط زندگیشه ک اینطوری آروم و کم حرفه 
اما با این وجود هیوک حتی گفت میخواد براش جبران کنه و اینطوری نباشه. چون آدمیه ک قلبا دلش نمیخواد طرف مقابلش ناراحت بشه و حاضره هر کاری براش کنه. به خصوص مهمونش
ولی انتخاب هیوک درست بود ک دنبالش نرفت. اون لحظه دونگهه خیلی عصبانی بود و امکان داشت حتی اگه هیوک بره دنبالش بیشتر لج کنه. شایدم هیوک قه قرای قلبش میدونس دونگهه برمیگرده ک دنبالش نرفت و به روش دیگه ای برش گردوند خونه. با روشن کردن راه براش ک تنها قسمت روشن تو قلب تاریکی جنگل بود 
شاید دونگهه ته دلش گفت نمیخواد اینجا تو این وضعیت بخاطر یه حماقت و قهر بچه‌گانه بمیره 
اما بازم یه نیرویی اونو واسه برگشت ب خونه مجاب کرد 
عاره آدامس‌های قدیمی. خیلی بوی خوبی هم داشتن هنوز یادمه 😭🤲🏻
قطعا با رفتن دونگهه جای خالیش تو خونه ی هیوک ک هیچ وقت تجربه ی بودن یکی هم سن و سال خودشو کنار خودش نداشته حس میشه 
چرا؟ موهای بلندشو دوس نداری؟ 🥺
هیوکم حموم میره بابا فقط بهش اشاره نکردم 😂😂چون دونگهه خیلی بخاطر گچا و آب سرد درگیره بیشتر رو اون جولون دادم 
منظورت صحنه های ماورائی و ایناس؟ *-*
صبر کن برااش 
سلامت باشی بیبی🤩💙

سلام شقایق جون خوبی؟

دیشب پارتو خوندم ولی وقت نشد نظر بدم😔🥺گفتم الان بیام بگم چقدددددد مرگ شدم از عکسای خوشگلی ک میزاری😍😍😍

اول از همه بگم من ک از قسمت قبل منتظر بودم برا کوتاه کردن موهای وروجکمون توسط هیوکی بمیرم الان واااااااقعا خوشحال و ذوق زدم که هیوک کوتاه نکرد و گف اینجوری قشنگ تره 🤩🤩🤩😍😍🥳🥳 فک کنم تو دل هیوکیمون داره یه اتفاقای قشنگی میوفته😻😻💖💖

چقد ناز بود ذوق کردن هائه برای آدامس و بقیه خریدای هیوک ...میشه این بچه رو درسته قورت داد وقتی انقد کیوت و خوشمزه پشت سرهم حرف میزنه🥰☺😍😍

کم کم داریم یه چیزایی از قدرت هیوکیمون میفهمیم و این خیلی قشنگه ...نمیدونم دارم درست فکر میکنم یا نه ولی هیوک قدرت کنترل ماه رو داره 😻ولی خب چه جوری و چگونه؟؟؟!!!!( وی منتظر قسمتای جدید و پرده برداری از این رازا میمونه )

مرررررسی ک انقد ماهی و انقد ماه ک خوشگل مینویسی😘😘🥰🥰خسته نباشی❤🧡

پاسخ:
سلام عزیزم قربونت
عه فدا سرت 😗 آره خودمم دلم رفت برا عکسا😭
دیدی دلم نیومد دست به موهاش بزنم؟ البته از اولش همین برنامه رو داشتم 🌝 دونگهه ی این داستان باید موهاش بلند باشه. این چیزی بود ک از اول تو ذهنم بود 
تازه آدامس معمولی هم نمیخواد وروجک. بادکنکیییی برای به چوخ دادن آرامش کلبه 😂😂
آره خیلیا همینو گفتن. حالا باید منتظر بمونید ببینید حقیقت چیه 
خواهش عزیز دلمممم خوشحالم خوشت اومده🤩🤩🤩

سلام سلام

آی من به فدا اون ذوق کردنت بشم که دل هیوکی آب میکنی عزیز دلم😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😍😍😍😍

پاسخ:
سلام *-*
و اینگونه دل ما رو هم آب میکنن🚶🏻‍♀️

سلام شقایق مهربون و عزیزممم
کلی کلی خسته نباشی و خدا قوت بهت زیبارو
خوبی عزیزجانممم
به قسمت هفتم از ماهگون جان رسیدیم مرسی از اینکه روزای قشنگی رو ساختی پر از حس و حال قشنگ و دوست داشتنی درست مثل خودت
چقدر عکسایی که اپ کردی قشنگه ماهگون طوری هستند
من بابت اینکه اپ امشب تعداد صفحاتش 31ء خوشحالم چون اولین چیزی که با باز کردن فایل بهش نگاه میندازم تعداد صفحات شقایق نویسه
 وقتی که  دونگهه  از سرما تو خودش جمع میشه رو خیلی دوست دارم اینجا به وجود هیوک نیاز داره با گرماش..
الهی قربون دونگهه برم که با دیدن یک ادامس اینقدر ذوق کرد
شخصیت دونگهه خیلی زیاد به دل میشینه با کوچیک ترین چیز ها خوشحال میشه مدت هاست به این نتیجه رسیدم خوب زندگی کردن  یک طرز تفکره اینکه با داشته هامون چه زیاد چه کم خوشحال بشیم ارزشمنده چون اگه غیر این باشه تا دنیا دنیاست هیچ فرد دیگری هم نمیتونه باعث شادیمون شه البته اگه هم بشه گذراست اینکه میبینم دونگهه هم با پیش پاافتاده ترین چیز ها ذوق میکنه خیلی به دلم میچسبه
 جهان دونگهه شاید کوچیک به نظر برسه ولی عمق و اندازه ش از سیاره مشتری هم بزرگ تره
هیوک نسبت به دونگهه توجه بیشتری پیدا کرده اینکه حس تعاملشون بیشتر از قبل داره میشه باعث میشه قند تو دلم اب شه
 وای فکر این رو میکنم که یک روز باهم به سوپرمارکت روستا برن هم خوشحالم میکنه هم ناراحت چون ب اون مرحله برسه دونگهه باید بره خونه ولی اینکه باهم قدم بزنن خیلی دلچسبه
هیوک برای مهمون وراجش یک مسواک هم خرید مطمئنم هیوک چقدر از دیدن برق چشمای دونگهه خوشحال شد چقدر هیوک خوبه😍 من دیوونه مسواک زدن های دونگهه هستم بلکه مسواک باعث شه یکم از حرف زدنش کم شه
ای جانم هیوک براش حوله هم خرید اون هم رنگ موردعلاقه ش چقدر این توجهات به دل میشینه و چقدر هیوک مهربون و متینه و خیلی نگران حال دونگهه س و طوری بیان کرد  تلفن گاهی قطع میشه که مبادا دونگهه ناراحت شه
خیلی از ادم ها در نگاه اول خیلی شاد و شنگولن ولی وقتی به حقیقت درونشون که نگاه میشه میبینیم اون ادم پر ازخلاء هستش مثل دونگهه که با لحنی اروم گفت کسی رو ندارم منتظرم باشه و این چیزی بود که هیوک هم باهاش هم سنگ و همدل بود ولی لایه های وجودی این خلاء با همراهی جفتشون کنار هم در حال پر شدنه
دونگهه از تکیون هم گفت ولی دوست پسر رو با اکراه گفت ولی هیوک چقدر شریفه
کلا حال ادمایی باشخصیت دونگهه رنگ غم میگیره تحملش سخته هیوک هم همین حس رو داره همه تلاشش رو میکنه دونگهه حالش خوب باشه
چقدر دونگهه کیوتی وارانه گف میتونم  مهمونت باشم با اون حالت بانمک ادم از سنگ هم باشه پاسخ مثبت میده وای ب حال هیوک که قلبش به روشنایی ابی اسمونه و مثل اب زلاله دونگهه باز بحث صندلی رو کشید وسط 😂طفلی هیوووک زود تسلیم شد تا اون حس و حال دوستانه از بین نره
قال لی دونگهه وقتی مهمون داری همه چی بابد برای مهمون باشه چه استدلال خوبی کرد جوجه کوچولو😂 دل من ک ضعف میره براش حتی با وجود یک دندگیاش فاتحه هیوک خونده س ولی با این وجود اون از شخصیت دونگهه لذت میبره حتی کمکش میکنه که صبحونه بخوره
 دونگهه به هیوک گفت تو هر هروقت خونه نیستی خونه گرم تره من یاد قسمت های اول افتادم که هیوک اون خواب رو دید و وقتی دونگهه صبح بیدار شد خونه برعکس زمان های دیگه گرم تر بود البته نمیدونم ربطی به قضیه ماورایی داستان داره یا نه
ولی با توجه به رفتار هیوک که گذاشت و رفت یکم عجیب برام به نظر رسید و اون عطری که تو خونه میپیچه از هیوکه اینم عجیبه و منتهی به راز میشه
تصور دونگهه با شالگردن و کلاه که فقط چشاش معلومه خیلی دوست ضعف رفتمم
موهاش😢😢😢موهاش من تا دقیقه نود هی نود دلم دعا کردم زیاد کوتاهش نکنه اخیششش هیوک منصرف شد من برای این پلان دلم میخواد خیلی وراجی کنم ولی تا الانشم کلی وراجی کردم من خیلی دوستش داشتم اینکه تو اینه بهم نگاه کردن باعث شد دلم به ضعف بیوفته یه حس خوبی داشت که اگه بخوام بیانش کنم کلمه ایی وجود نداره که بخواد حس قشنگی که داشت رو یه تنه بیان کنه دلم لرزید...هیوک هم طوری نظرش رو بیان کردکه دونگهه هم با وجود لجبازی هاش به حرف هیوک گوش داد به نظرم قبل اینکه هیوک بیانش کنه اون نگاه تو ناخوداگاه تاثیر داشته اون تلاقی خیلی خاص بود بو کردن دونگهه به عطر هیوک و حتی رفتار عجیب هیوک که یهو کلاه رو روی سر دونگهه گذاشت هم به نظرم گواه یک کشش تو ناخوداگاهه (کاش یکم ساکت شم مسائل رو بهم نچسبونم😶😶😶)
وای دونگهه واقعا مثل موشه حسابی همه جا رو میگرده هیوک هم عادت کرده به خاطر همین گذاشت دونگهه هر کاری دوست داره انجام بده اما دریغ از اینکه بدونه هدف دونگهه جلب توجه بود جوجمون دلش کوچولو ء زود میگیره از اون وضعیت سبب سوء تعبیر شد الهی بگردمشون
اونجا قلب هیوک از وضع حال دونگهه به تپیدن کرد

1با در نظر گرفتن یک رابطه دوستانه فقط از اینکه مهمونش رو بدون قصد ناراحت کرده قلبش شروع به تپیدن کرد
2 شروع یک ماجرای عاشقانه و یک نشونه کوتاه مبنی بر اینکه  یک حسی وجود داره
3 هیچ کدام
4 گزینه 1 و2 باهم
من کرک و پرررم خیلی ریختههههههه شنبه بابت اینکه چشم های هیوک رنگش روشن شد فکرم درگیر بود و فقط گفتم دالنیم ب ماه نگاه میکنه اما دودل بودم اماااا اینجا با رفتار هیوک ماه در اسمون پدیدار میشه بانفس های عمیق هیوووک ماه روشن تر میشه  چشم های هیوک نقره ایی میشه این خیلی عجیبه البته یادمه تو قسمت های اول وقتی هیوک خواست دنبال دونگهه بره قسمتی که هیوک بود ماه وجود داشت اماا قسمتی ک دوستای دونگهه بودن ماهی وجود نداشت 
حتی تو این قسمت هم نور ماه بیشتر از جاییه که دونگهه هست البته میشه گفت به خاطر جنگل و درخت هاست و یا هیوک چون اهل کوهستانه اون تاریکی براش روشن تر ب نظر میرسه تا بقیه ادم هااا ولییی فکر میکنم این ها همه تیکه های پازله به خدا رد دادمممم و عجیب تر از اون دونگهه با اون روشنایی راه خونه رو پیدا کرد  چ کردییی شقااا نیسننسنسحییححی
یاد این بیت از ابتهاج افتادم چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
 هیوک خود ماههه یا توانایی کنترلش رو داره چون راحت کنترلش کردسمییننینیندندن 
هیوک نخواست دونگهه چشم هاش رو ببینه یمینیینینینینقنثنسنثنس به افق خیره شدم
دونگهه با وجود پشیمونیش هم باز لجبازی کرد گفت میخوام برم ولی هیوک کاملا با حرفش اروومش کرد لبخند هیوک بعد اینکه گفت من نمیخوام دیگه اینطوری باشم شروع یک رابطه است😍خیلی دوست دارم روزی برسه دونگهه این لبخند رو ببینه
خیلی این قسمت عالی بود مرسی شقایق جونمممم پر از هیجان شدم
کلی مراقب شقایق جونم باششش بوس بهداشتی بهتت💋❤

پاسخ:
سلام جان جانان ~
متشکرم سلامت باشی و امیدوارم حالت بهتر شده باشه 
این قسمت که عکس گذاشتم خودمم احساساتی شدم. تازه یادم اومدن آپ کردن عکس کنار پارت جدید چ حس و حال خوبی داره 
وای نازی تازه قسمتای 15 به بعد و 20 به بعد صفحات به 40 تا هم میرسه. اونموق باید ذوق کنی (البته پشت اون ذوقا، پارگی های من در جریان بوده🚶🏻‍♀️)
اوهوم دقیقا. دونگهه از اون ادماییه که تو بدترین شرایط میتونه حالتو خوب کنه، شخصیتش اینطوریه ک فقط با نگاه کردن بهش میشه انگیزه و امید ب زندگی گرفت چون خود وجودش پر از زندگیه و به قول خاله ی تو فروشگاه آدم از تنهایی در میاد 
حرف زدنش ناخواسته پیشرفت کرده. دو روز اول کلا هیچی نمی‌گفت اما حالا حتی با وجود این اتفاق و به قول خودش سوءتفاهمی که پیش اومد بین خودش و دونگهه از حالا به بعد بیشتر تلاش میکنه چون نمیخواد مهمونش معذب باشه و ساکت بودناشو که تو دنیای خودش طبیعیه اشتباه برداشت کنه 
اما اون روزی که برن فروشگاه روستا میرسه. و به قول تو میتونه روز بدی باشه چون روز جداییه بالاخره 
وای گل گفتی 😂😂😂 مسواک باعث میشه حداقل دو دقیقه ساکت شه🤭
اوهوم وسایل ضروری شخصی و مورد نیازشو تهیه کرد. اول قاشق و حالا مسواک و حوله
این موقعاس ک نباید کسیو از ظاهرش قضاوت کرد. دونگهه هم کسیه ک خود واقعیش یا حداقل بخشی از خلا خودشو با پوسته ای ک دور خودش به عنوان تندی و گستاخی کشیده مخفی کرده 
اولش عین پاپیا مظلوم وارانه اجازه گرفت ک مهمونش باشه چند روز بیشتر بعد که هیوک جواب مثبت داد شروع به سو استفاده کرد. گرچه این بشر قبلشم دستش برا همه کارا باز بود نیاز ب اجازه نداشت 🌝
اون حرفش ک گفت وقتی نیستی خونه گرمتره واقعا منظوری نداشت. ولی هیوک به حرفش واکنش نشون داد. پس درست حدس زدی که این عجیبه. 
زیاد که هیچ :))
هیچیشو کوتاه نکرد. یادته اولین بار وقتی دونگهه کلاهشو در آورد بلندی موهاش از دید هیوک زیبا بود؟ :)
نه اتفاقا ساکت نشو و مسائل رو به هم بچسبون😁من ک خیلی لذت میبرم از برداشتات 
تو فک کن.. شونه ی هیوک که گم شده بودو از ده تا سوراخ گشته پیدا کردع😐الان جای همه چیو خداروشکر میدونه تو خونه ی هیوک. هر وقت خواستین بدونین چی کجاست از لی دونگهه بپرسین 😁🤭
برگام 
گزینه ها رو 🤲🏻
میشه من جواب ندم و زیپ دهنمو ببندم؟ 🤐
خیلی خوبه که الان با وجود سرنخایی که فهمیدی به قسمتای گذشته هم اشاره کردی و دقتت رفت سمت اونا. بایدم بگم ک درسته همش. حدس و برداشت شخصیت نیس و رازی پشتش بوده 
گییییج نشو قشنگم الهی بگردم😂😂💙 هیوک راهو برای دونگهه روشن کرد. عین یه راهروی باریک نور از آسمون روی جایی ک دونگهه بود پخش شد و تا خونه هدایتش کرد ک هیوک اینطوری دونگهه رو برگردونه 
شعرا رو =)
ولی دیر یا زود دونگهه چشاشو میبینه. این چیزیه ک مخفی کردنش زیاد دووم نداره 
اوهوم با گفتن اون معذرت خواهی و توجیهی که از نظر خودش فقط یه بهانه بود و قول داد جبرانش کنه نظر دونگهه رو کلا برگردوند. طوری ک دونگهه خودش خجالت کشید و منطقی فکر کرد ک تقصیر هیوک هم نیس 
مرسییی عزیزم ک با وجود ناخوش احوال بودنت انقد وفادار و مهربونی و اینطوری دلمو میبری💙

سلام سلام🖐️😃💙

میبینم که یه اتفاقایی داره میوفته...😁😁

از اونجایی که من هنوز دلم واسه پنج ساله تنگ میشه و گاهی میرم سراغش این خریدن مسواک و حوله واسه هائه منو یاد پنج ساله انداخت کلی عشق کردم🥺😍

 

 

 

پاسخ:
سلام پری🤩
آره اتفاقا با این پارت تقریبا استارت زده شد و تا آخر ادامه داره 
وای طتبیلنباجلتمجخل😭

سلام اونییی😍🙋

امیدوارم حالت خوب باشه:)

من با پشمانی ریخته شده و کلی سوال تو ذهنم ک حتی نمیدونم چ جوری بپرسمشون اومدم ک نظر بدم😂💔

اول از همه باید بگم ک من به شدت کنجکاو اینم ک اون پایینیا مخصوصا کیو در چه حالی اند الان یعنی دیگه به این یقین رسیدن ک دونگهه"زبونم لال" مرده یا هنوزم امید دارن به زنده بودن بچه؟

دوم اینکه تا الان هیوک همه اش از مامان بزرگش گفته من یادم نمیاد از مامان باباش چیزی گفته باشه یعنی هیوک تاحالا ندیدتشون؟:/

باید بگم حتی منم هنوز به این حجم از پرو بودن و پر حرفی دونگهه عادت نکردم چ برسه ب هیوکی ک این همه مدت تنها بوده😂

بزار بیدار شی بچه بعد شروع کن سر و صدا کردن😂 البته به قول خاله بقالمون خوبه ک دونگهه باعث شده هیوک بعد از این همه مدت از تنهایی در بیار و سکوت خونه اش شکسته بشه:)

تا بحث مسواک شد من قیافه ی دونگهه ک حتی تو بک استیج ها هم مسواک تو دهنشه اومد جلو چشام😂😂

میبینم ک دلت نیومد بزاری هیوک موهای بچه رو کوتاه کنه:)

نمیدونم چرا ولی ناراحتی دونگهه رو با تمام وجود حس کردم واقعا بعضی اوقات ساکت بودن بیش ازحد ی نفر باعث میشه حس کنی اون به زور داره تحملت میکنه مخصوصا اگه خودت ادمی باشی ک خیلی حرف میزنه و اجتماعیه حداقل من اینطوری حس میکنم...

و منی ک از الان عاشق هیوکی شدم ک به خاطر ناراحت کردن دونگهه اینطوری احساس شرم و گناه میکنه:) 

و اما بحث بر انگیز ترین اتفاق این پارت ماهیت وجودی هیوک...

حقیقتا هیچ حدسی در موردش ندارم هیچ حدسی:/

اینکه ارتباطش با ماه چیه و چرا چشماش تغییر رنگ میده و اینکه ی جورایی میتونه ماه رو کنترل کنه... نمیتونم حدس بزنم این اتفاقا به خاطر چیه

وی منتظر میمونه تا نویسنده ابهاماتش رو در پارت های بعدی ازبین ببره😂😂

انقدر هیوک از ته دل معذرت خواهی کرد ک منم از پشت گوشی خجالت کشیدم اخه چرا این بشر انقدر مهربونه چراا؟

خلاصه ک هرچی بیشتر ماهگون میخونیم بیشتر معتادش میشیم:)

ما حتی به کپشنای طولانیت هم عادت کردیم خودت خبر داری ک؟:)

مرسی به خاطر ماهگون و خسته هم نباشی😍💙

پاسخ:
سلام عزیزم
منم امیدوارم تو خوب باشی🤩
به اونا هم می‌رسیم. صبر داشته باش. اینکه هیچ خبری از دونگهه ندارن قطعا نگرانشون کرده. اگه حداقل می‌دونستن دونگهه زنده س خیالشون راحت می‌بود ولی بی خبری واقعا بده
قسمت بعدی از مامان باباش هم مختصر میگه یه چیزایی اگه یادم باشه. حالا چک میکنم 
آره این ک هیوک از تنهایی همیشگی در اومده خیلی خوبه ولی اینم که دونگهه بلافاصله بعد از بیدار شدن یه ریز حرف میزنه هم تعجب اوره هم کیوت 😂
وی هم در ریلیتی و هم در فیکشن عاشق مسواک بود🦷
آره دونگهه اولش حق داشت ناراحت شه. ولی اگه به دنیای هیوک هم نگاه کنیم می‌بینیم اونم حق داره اینطوری ساکت باشه چون عادت همیشگیش بوده و بخاطر شرایط زندگیش بوده
آره همینجوری با همین روند پیش برو و هیچ حدسی نداشته باش چون ب زودی جواب سوالاتو میگیری 
آنچه در آینده خواهید خواند🧘🏻‍♀️
ای جان. خداروشکر ک اینو می‌شنوم 🥰
سعی میکنم بنویسم ولی حرفم نمیاد تو کپشن. انگار قدرت نطق کردنمو از دس دادم وگرنه خیلی حرفا هس ک بزنم🚶🏻‍♀️
خواهش عزیز دلم💙

سلااااام

دیدید گفتم هیوک انسان نیست؟؟
این ی اما اگری داره ک رنگ چشماش عوض شده
وگرنه چرا رنگ چشم من عوض نمیشه

میگم بیا برای شیرینی اشتی کنون دونگهه هیوکو ماچ ارتیستی کنه
خوبه ها
به پیشنهادم فکر کن

تا شنبه فعلاااااا

پاسخ:
سلام سارا
منم ک هنوز نگفتم هیوک انسان نیس😈
آره خب. قطعا دلیلی پشتش هست 
ماچ ارتیستی جوون😂
بابای فعلا

سلام شقایق خوبی؟

کامنت یکی ع بچه هارو میخوندم ک بش گفتی ی ماه بره بشینه سر درسشی منم بگو😭😭😭😭 پروژه های دانشگام باد کردن رو دستم شقایق😭😭😭😭

خب چسناله بسه 

عاقا این آدامسه ک دونگهه بخاطرش ذوق زده شد منو یاد اون آدامسایی داشتیم که توشون عکس دایناسور بود میندازه😭😭😭 چقد دلم میخاد بازم از اونا بخورم بچگیم یادم بیاد😢😢

عاقا😂😂😂 هیوک چقد خرت و پرت خریده چقد پولداره😂😂😂

راسی شقایق دیشب داشتم کال می رو میخوندم باز 

دقیقا مثل سه چار سال پیش که برای بار اول خوندمش احساساتی شدم 

جایی که دونگهه برمیگرده بعد حرف میزنه و هیوکو صدا میزنه 

خدای بزرگ دلم برای بهترین پلیس شهر لک زده بود 

راستش الان که فکر میکنم دلم جدا از هیوک کال می برای هیوک خودمونم خیلی تنگ شده 

نبودنش تو اینستا اصلا عادی نمیشه 

میدونی شاید برا خیلیا غیر قابل درک باشه چی میگم ولی خب برای کسی که بیست چاری تو دایرکت هیوک فارسی چرت و پرت میگف و -هرچی دلش میخاس میگف- این حجم از نبودن خودش یه دنیاس..

شاد باشی شقایق و پر از حس خوب💙💙

 

 

 

پاسخ:
سلام قربونت تو چطوری؟
اگه بگم قول میدی عمل کنی؟ من چون خودم دانش آموز منطم و درس خونی بودم اینطوری راهکار پیشنهاد میکنم که درساتونو بخونین و کاراتونو کنین بعد به عنوان یه استراحت کوچیک مثلا به خودتون جایزه بدین که چون فلان ساعت درس خوندم الان میتونم فیک بخونم. همون نیم ساعت فیکی هم که میخونی یه استراحت حساب میشه بعد دوباره میری سراغ کارات. خلاصه که من با این روش خیلی موفق بودم شما هم انجامش بدین ارزششو داره
آره آدامسای نوستالژی قدیمی 😭😭🤲🏻
وای انقد خجالت میکشم وقتی بچه ها میگن رفتن سراغ فیکای قدیمی 🥺
برا خودشم درسته ک دلتنگشیم اما این ک بدونیم ک دور بودنش برا خودش خوبه باید حالمونو بهتر کنه. اینطوری فک کن 
مرسییی عزیزم توام موفق باشی 💙

سلام شقایق جونم. چقدر دلم برات تنگ شده بود. اوه ماهگون رسیده به قسمت هفت و من هنوز بجز قسمت اول هیچکدوم رو نخوندم. به حرفت گوش کردم و مثل یه بچه خوب رفتم نشستم این یه ماه رو فقط درس خوندم و امتحان دادم. نمیدونم چطور طاقت آوردم.حالا هم با معدل 20 در خدمت شمام.استیکر از خوشحالی بال درآوردن.( یکمم نصیحتم کن بشینم واسه کنکورم درس بخونم) خلاصه اومدم قسمتا رو دان کنم و برم بخونم و بیام و بعدش تلافی این مدت رو دربیارم.  

پاسخ:
سلام نگار. عیب نداره هنوز اول راهیم. تازه این انتظار کلی ارزشش رو داشت مگه نه؟ *-*
افریییین بهت افتخار میکنم. چ خواننده ی درس خونی دارم من 🧘🏻‍♀️دیگه وقتی درساتو انقد خوب خوندی مطمئنم برا کنکور هم میخونی. فقط بین خوندنات یه استراحتای کوچیکی به خودت بده. برو بخون امیدوارم لذت ببری 

سلام شقایق جان. خسته نباشی بابت پارت بسیار زیبات. من از ساعت ۷:۳۰ چشم به صفحه ی گوشی که الان آپ میشه، الان آپ میشه 😅😅😅 وای من عاشق تعامل این دو تا بچه شدم اصن، چقد خوبن. توله ببر زودرنجمون چقد زود عصبانی شد رفت بیرون😆😆😆😆😆😆بیچاره هیوک معلوم نیس چقد باید هم شیطنتاشو تحمل کنه هم راه ب راه منت کشی کنه، خدایا ما رو بکش ببر ک مردیم از حسودی🤣🤣🤣🤣پارت امشب خیلی قشنگ بود، به امید قشنگی های روز افزون.بازم ممنونم

پاسخ:
سلام عزیزم. مرسی سلامت باشی. اتفاقا منم میخواستم همون ساعت آپ کنم ولی خواب بودم متاسفانه. هنوز با ساعت های آپ درگیرم. هر بار یه ساعتی میذارم برا همین زیاد تو یه ساعت خاص منتظر نمون🥺
نه حالا دونگهه در اون حدم پسر بدی نیس نگران نباش😁اصلا لوس نیستاا 
مرسییی خوشحالم ک دوسش داشتی *-*

سلاممممممم

منکه خوبم؛ حال و احوال تو چطوره؟؟؟

ای خداا قاشقا رووو🥺

ای خدا کلاهشووو🥺🥺

ای خدا موهاشووو🥺🥺🥺

هیوکوووو🥺🥺🥺🥺

عکساروووو🥺🥺🥺🥺🥺

برم ببینم چی برامون داریییی🥺💙

پاسخ:
حیح دوبار تکرار شده 😬

سلاممممممم

منکه خوبم؛ حال و احوال تو چطوره؟؟؟

ای خداا قاشقا رووو🥺

ای خدا کلاهشووو🥺🥺

ای خدا موهاشووو🥺🥺🥺

هیوکوووو🥺🥺🥺🥺

عکساروووو🥺🥺🥺🥺🥺

برم ببینم چی برامون داریییی🥺💙

پاسخ:
سلام سلام
منم خوبم خداروشکر 
رنگاشون میبینی چ دلبره؟ 🥺
بدو برو بخون 

موهاشو نزد 
م و ه ا ش و ن ز د :"))) 
" حیفه کوتاه شن " تنک یو هیوک :)
نگرانیم همین بود رفع شد فک کن بلند ترم بشن واااای 
من فک کردم هیوک نمیدونه قدرتی داره ولی انگار میدونه ... نه ؟ ولی نمیتونم ربطشو به ماه بفهمم و تغییر رنگ چشمشو که نگرانم بود دونگهه ببینتش
عاح یعنی چی میتونه باشه ... 
و اون تیکه ای که هیوک گفت " منو ببخش " من مردم  ، ای جونم آخه 
لبخندی که آخر سر زد ... 
هر قسمت داره قشنگ تر میشه  :)
بازم ممنونم و خسته نباشی 
Take care ^^

پاسخ:
فک کردین میذارم اون شراره های خوشگل حیف بشن؟ =)
آره معلومه ک بلندترم میشن*-*
آره میدونه!
خیلی زود میفهمی صبور باش 
انقد خالصانه معذرت خواهی کرد ک دل دونگهه هم رفت..
خواهش عزیزکم 💙

وضعیت الانم: پتو پیچ شده، پلی کردن این، باز کردن فایل ماهگون 🥶😍

پاسخ:
بهترین حال دنیا ~
واستا ببینم عاهنگ چیه '-' 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی