سلام مجدد شقایق جون 😍
اومو
چرا این قسمت برامون مقدمه نزاشتی؟🥺همیشه قبل از خوندن هر پارت مقدمه ی زیبایی رو که مینویسی میخونم ولی این دفعه از مقدمه خبری نبودTT
خب خب بریم سراغ اصل مطلب...🤩
چه قدر این پارت صافت بود لنتی🤩
دیوونه اون عطر تو حموم عم😍💙 چه قدر عطر گل یاس هیوک آرامش بخشه😍💙از چیزهایی هم استفاده میکنه که، اون ارامش رو هزار برابر میکنه💙✨
چقدر هیوک با شعوره اون لحظه ای که برای گرم کردن وان آب سرد، فلاسک دستگاه چایی سازشو پر از آب کرد تا جوش بیاد و بریزه داخل وان که هائه فیشی سردش نشه🤩😵
اونقدر هواشو داره که حتی نمیخواد دونگهه حین لباس شستن حس ناتوانی و ضعف پیدا کنه🤩😵بنده رسما برای هیوک ماهگون جان می دهم😵🪦واقعا نمیدونم چه لقبی براش انتخاب کنم از بس که از هر لحاظ بی نظیره🤩✨👌🏻
و بالاخره هیوکی که موهای بلند هائه رو میبینه🤩😵😵😵😵من مرگگگگگگ😵نمیدونی که چه قدر منتظر این صحنه بودم😵
آهههه شقایق میشه موهاشو کوتاه نکنه؟😵 لطفااااا😵
آههه این موهای بلندش برای زمانی که عاشق هم میشن به شدت لازمه🥴😵وقتی کنار شومینه تو بغل هم دراز کشیدن و هیوکی که یه دستشو گذاشته زیر سرش و با اون دست دیگش موهای قهوه ای موج دار هائه رو نوازش میکنه و میده پشت گوشش و بینیشو تو موهای هائه فرو میکنه و عطر موهاشو تا عمق وجودش حس میکنه و🥴🔞.....بهتره جلو تر از این نرم چون احتمال اینکه فضا مثبت ۱۸ بشه زیاده🤣
خودووو فدای فیشی هائمون بشم من که از این حرف هیوک که میگه"من پول دارم!اونقدری که نمیدونم چی کارشون کنم" تعجب میکنه و غر میزنه که چه طور ممکنه که تو خونش هیچی پیدا نشه🤣🤣🤣
و هیوکی که به وسیله ی دونگهه خرس خطاب شد.🤣🐻❄
و هائه ی شیطونی که گلوله های برفو بالای طاقه ی درب جاسازی میکنه که با باز شدن در میریزه رو سر هیوک و ما در اون لحظه هیوک جدی و در عین حال خونسردی رو داریم که با صبوریه وصف ناپذیری برفا رو از رو لباساش میتکونه و میگه"اصلا بامزه نبود"و هائه ی زبون درازی که میگه"خیلیم.... بود"🤣خودووو فدای قهقهه زدناش بشم من🤩🤣
"هی...اینکه برف ریختم رو سرت اونقدر جرم بزرگی نیست که بخوای به خاطرش منو بکشی اونم با تبر🪓"آخه یکی نیس بگه فیشیییی، کسی که نجاتت داده مگه خُل شده که بخواد بکشتت🤣
واییییی اونجایی که هیوک میخواست بره بیرون بعد دونگهه مظلومانه اومد جلو گفت "میشه؟"منتظر شنیدن هر چیزی بودم اما انتظار اینو نه🤭🤣"میشه یه آدامس بادکنکی برام بگیری؟" این بشر چرا انقدر خوردنیهههه🤣😍
و....از تعاملات هیوک با بچه ها چی بگم اصن😍هیوکیه مهربونم😍میخواد برا بچه ها آبمیوه و بیسکوبیت بخره😍💙
آههه شقایق تو هر پارت وادارم میکنی که بگم هیوک ماهگون به شدت پرفکتهههههه🤩😍💙این پسر انقدر آروم و زیبائه که خب من چی بگم؟دقیقا همونیه که خودت آخر این قسمت گفتی "نقطهی اوج یک خلسهی آرام"💙
آههه شقایق عاشق جز به جز فضای ماهگون با فضاسازی به شدت وصف ناپذیری عم که برامون میکنی💙✨خیلی خیلی خیلییی ازت ممنونم که تو هر پارت این حجم از حسای خوبو به داخل رگام تزریق میکنی💙✨
تو این پارت هم مثل پارتای قبل برام یه سوالایی پیش اومد اما میدونم که خیلی زود جواب سوالامو میدی.به قول تو باید صبوری کرد😉
میشه؟
آممم میشه این لقبو برات بزارم؟
🖊️My favorite writer
فیوریت رایتر منی.کسی هستی که با "ماهگون"ت یه دنیای جدیدی برام ساختی که به این راحتیا نمیتونم و نمیخوام ازش دل بکنم💙✨خیلی دوست دارم💙
اوووه بازم زیادی حرف زدم😅
خیلی مراقب خودت باش شقایق جونم🤩
پر قدرت ادامه بده🤩💪🏻
لاو یووو زیاد💙
طرفدار جدید و وراجت...ستاره⭐
سلام عزیزم امیدوارم حالت عالی باشه :)
من یه ندت سرم شلوغ شده و وقت نکردم این چند قسمتی که از داستان قشنگت گذاشتی رو بخونم . امروز بالاخره این قسمت رو خوندم . اخه داستانت اونقدر زیباست که نمیشه تند تند خوندش،باید سر حوصله خونده بشه تا تک تک لحظات و اتفاقات رو کامل حس کنی :) بقیه قسمت ها رو هم در اولین فرصت حتما سر حوصله میخونم .امیدوارم منو ببخشی که همیشه سر داستانهات یا با تاخیر میرسم یا اینجوری عقب میمونم ، اما بدون خودت و کارای زیبات برام فوق العاده ارزشمندین و ازت بی نهایت ممنونم بابت وقتی که میذاری .😊🤗❤
خب بازم دونگه ی شیطون بلا و هیوک صبور و اروم . کم کم دارن روی هم تاثیرات خوب میذارن 😉 ولی بسار خرسند هستم که تلفن قطع بود . خدا رو شکر 😂 فقط دلم برای کیو میسوزه که همچنان نگران دونگهه باقی میمونه ، وگرنه بقیه چیزا کاملا خوبه .دونگهه کنار هیوک دونفری تنها ، عالی 😁دارن کم کم با همکنار میان . دونگهه جان اون بوی گل هم از خود هیوکه بس که گل و مهربونه 🥰هیوک بوی گل نده پس کی بوی گل بده؟ 😉
بازم ممنون عزیزم . مراقب خودت خیلی باش . سعی میکنم سریعتر داستان رو بخونم و به قسمتهای جدید برسم 😊❤
سهلامممم ببخشید دیر شد کامنتم عالییییی بوددددد
باز چشما نقره اییییی
ادامه بده و ما را ذوق مرگ کن
سلممممم *-*
من اومدم تجدید قوا کنم با ماهگون بعد دوباره برگردم در غار خویش😭🥺
عاقااااا
چقد این پارت صافت بوددددد
خدایااا
هیوک چقدرررر می تونه مهربون باشه.. هم حواسش به غرور مهمون پر سروصداش بود هم دلش نیومد بیشتر تو حموم سردش شه بدو بدو رفت براش ابگرم اورد🥺
به به🌝 چشمم روشن🌝 «موهای قهوهای تیرهاش برای یک پسر بلند بود... و البته... زیبا!!» 🌝🌝🌝 زلف یار رو برا اولین بار دیده و دستش خشک شده از کار🌝
من:🌝
بازم من🌝
و دوباره من:🌝
ولی به نظرم نه فقط خشک شدن اون لباسا، حتی گرم شدن آب حموم و فضای کلبه و تن دونگهه به خاطر وجود گرم هیوک بوده😂😁🌝 چون تو اون سوز سرما و بین اون همه برف و آفتاب کم جون زمستون، چرا باید لباسا انقد زود خشک شننن😂😂😂🌝🌝 اوه اوه
تصورات غیر معصومانهای از عاشقانه هاشو در شب های سرد زمستون به ذهنم اومد🌝 چقدر داغ باید بشه.... :))))
من انقدر سر اون تیکه که جوجه جیک جیکو با دست و پای گچ گرفته داشت آتیشمی سوزوند خندیدم که خدا میدونه😂😂 بعد به هیوک میگه مراقبم😶😂
گل یاس... تصور هیوکی که بدن صاف و سفیدش بوی گل یاس میده :))) یو آر شقا قاتل😭😭
شر و شور دونگهه و پررو بازیاش و بی اجازه گشت زدناش تو وسایل هیوکو باور کنم یا «میشه یه آدامس بادکنی برام بگیری» شو؟😂 البته فک کنم دنبال یه ابزار جدید برای شکوندن آرامش و سکوت هیوک می گرده😂😂😂
«نمی تونم. باید برم.» :))))) نمی تونه مهمون عزیزش رو تنها بزاره.
به نظرم هیوک دیگه نمی تونه سکوت کوهستان رو بدون پس زمینه ورور کردنای اون آتیش پاره خوشگل تحمل کنه:))) هیوک جان پسرم بگیرش برا خودت :)) دل ما رو هم شاد کن🌝
می دونی، اون دفعه ک دونگهه مچ دستش درد داشت و هیوک قبل گچ گرفتن متوجه شد که این بچه انقدر درد داشته و به روی خودش نمی اورده، و اون باری ک داشت از اینکه یتیمه صحبت می کرد، حس می کنم دونگهه زیاد سختی کشیده. به این شخصیت شاد و شر و شورش نباید نگاه کرد.. و اگر واقعا اینطور باشه، حس می کنم هیوک خونسرد و مهربون و آروم، هدیه ماه بوده به این بچه🥺 که بعد این همه سختیا، یه ناجی، یه همراه، یه دوست و در نهایت یه عشق فوق العاده و مهربون به دست بیاره و راحت شه😍 و البته بالعکس.. ممکنه دونگهه هم یه هدیه پر سر و صدا از طرف ماه بوده برا هیوک🥺😍 (فک کنم باز زیاد تصور کردم😂)
*چتر انداختم تو وب منتظر قسمت جدیدم *___*
سلام عشقولی خسته نباشی چطوری؟
اول من یه عذر خواهی کنم به خاطر تاخیر برای نظر دادن🥺💔
دو آپ اخرت دقیقا خورد وسط کارای اخر ترمم و دستم بند شده بود حسابی و الان کلی شرمنده شدم 💔☹️
چرا همیشه تو فیکات شخصیت هیوک رو جوری میسازی که هممون ارزوی وجود یه همچین ادمی رو توی زندگیمون داشته باشیم؟ 🥺
یکی که با بد و خوبت بسازه... مهم نیست چقدر عیب داشته باشه درست همونجوری که باید و درسته انعطاف میگیره و سازش میکنه..
درست مثله شخصیت شیطون و شلوغ و همچنین به شدت پرروی دونگهه توی این فیک که انقدر هیوک سازش قشنگی باهاش داره که کارای دونگهه در نظرمون بد نمیاد
شاید این دونگهه تو خلوت به شدت اعصاب خورد کن باشه. فقط کافیه این رفتار و حرفاشو توی به شخص کنار خودت تصور کنی.
به شخصه اصصصصلا دوست ندارم یکی بی اجازم بیاد تو اتاقم و اتاقمو زیر و رو کنه و از همه بد تر وسایلم رو برداره و استفاده کنه!
من ادم رکیم و اگه از چیزی خوشم نیاد تحملش نمیکنم پس قطعا به طرف میپرم ولی شخصیت خنثای هیوک جوری کار های دونگهه رو میپوشنه که بیشتر بانمک و دوست داشتنی میاد کار هاش.
گرچه دونگهه توانایی کم کردن صبر هیوکو داره (تو این پارت یکی دوبار هیوک از حالت ارومش خارج میشه - ولی نه خیلی زیاد) هشدارای کوچولو بهش میده ولی هممون میدونیم اگه دونگهه بازم کارشو تکرار کنه هیوک از دستش عصبانی نمیشه.
یه جوری همه چیزو در اختیارش قرار داده انگار توی زندگیش هیچ راز و مرزی نداره! (البته شاید در اینده داشته باشه ولی فعلا که چیزی ندیدیم)
اونجایی که میره به روستا که کار رو تحویل بده و همزمان تماس بگیره و گفتن خطا قطعه از ته دلش ناراحت شد.
ناراحتیش برای این نبود که نتونسته از شر مهمون شیطون خلاص بشه... برای این بود که خالصانه نتونسته به دونگهه کمک کنه و از تصور اینکه دونگهه از شنیدن ناتوانیش ناراحت بشه یه جورایی غصش شد.
عا یه چیزی یادم افتاد... اوایل که دونگهه رو اورده بود فقط وظیفه خودش میدونست که به یه ادم اسیب دیده کمک کنه و اهمیتی به چیزای جزئی تر مثل دردای ناگهانی که دونگهه میکشید نمیداد ولی حالا به وضوح داره همه چیز عوض میشه...
بیشتر باهاش حرف میزنه... با درک بالا تو لباس شستن دونگهه بهش کمک میکنه و اجازه میده خودش تنهایی دوش بگیره و خیلی کارای دیگه....
حتی به خاطر اینکه میدونسته دونگهه تو خونه تنهاس و ممکنه تا برگشتش خوابیده باشه بازم تو کولاک و سرما برگشت که شب تنها نباشه...
خب حس میکنم خودم بیشتر روی شخصیت هیوک زوم شدم (حالا به نه خاطر اینکه خوذمم جوئلم😂💙) ولی محیطی که در حال حاضر توش هستن محیط و خونه ی شخصیه هیوکه. از کار گرفته تا سبک زندگیش همش اینجاست و دونگهه یه شخص وارد شده به محیطی تعیین شده از قبله و اونقدر با حرف و حرکاتش همه چیزو بروز میده که وجه مجهولی ایجاد نمیکنه که ادم خیلی درگیر پیچش های شخصیتش بشه.
درست مثل پارت دومی که صحنه ی فیک سمت دوستا و محیط کار دونگهه بود جوری که ما میتونستیم شخصیتش رو از اطرافیانش متوجه بشیم.
هنوز دونگهه خیلی چیزا در موردش هست که باید متوجه بشیم ولی فعلا برای حدس زدن زوده چون تمام ابعاد شخصیتی که تا الان نشون داده در کل اینان (به شدت پر حرفه، قبل از حرف زدن فکر نمیکنه و مستقیم بیان میکنه حتی اگر حرفش چندان محترمانه نباشه که نشون میده فوق العاده برونگراست، مهربونیتش (که هنوز ابعادشو نفهمیدیم) با توجه به کار و دوستاش و شیطنت و فضولی بدون مرزش)
اونجایی که برفا رو ریخت روی هیوک خیلی دوست داشتنی بود🥺
هیوکم کم کم داره به خودش اعتراف میکنه دونگهه دوست داشتنی و زیباست💙🥺
و همینجور داره قبول میکنه زندگیش از حالت سادگی و سکوت قبلش داره خارج میشه به خاطر وجود موجود خوردنی و شیطونی که توی خونشه و دست و پا بسته انقدر همه چیزو بهم میریزه🥺💙
خسته نباشی اونی مهربون🥺💙😍🤗
ادرس کانال تل رو لطف میکنی اسمش چیست؟ چ سرچ کنم تا بیاد
سلام، ممنون از پارت زیباتون.مچکرم بسیار زیاد...
ولی نامبرده آستانه ی صبر و بردباریش داره لبریز میشه واسه رسیدن به پارت های عاشقانه😅😅😅😅😅 ای کاش یکم از صبر و تحمل هیوکم خدا به ما میداد🤪🤪🤪🤪🤪🤪
سلااام💙خوبی؟ 💙
خب اولین چیز و مهم ترین چیز که خیلی منتظرش بودم تو این قسمت اتفاق افتاد که اونم دیدن موهای بلند و خوجمل دونگهه توسط هیوک بود 😭😭( این موها برای یک پسر بلند بود و البته .... زیبا 😭😭💙) میشه کوتاه نکنه هیییی .. 😭
و اینکه کارهای دونگهه تو ابن پارت خیلی بامزه بود خب 😂😂مخصوصا وقتی گوله برفا رو گذاشت بالای در😂💙
و در آخر چشم هایش که در انعکاس نور ماه رنگ نقره ای ماتی گرفته بودند :) 💙
مثل همیشه عالی بود
تنک یو سوووو ماچچچ 🌙💙🌊
سلامممممممم
اصن دلم میخواد اول کار ازت معذرت خواهی کنمممم، ببخشید قسمت قبلی نتونستم بیام🥺
چطوری مطوری؟ چرا این قسمت هیچی برامون ننوشتی؟🥺امیدوارم که خوب باشی💙
خب بریم سراغ این قسمتتت...چقدر زود گذشتااا...
یعنی من عاشق این صبوری هیوک و شیطنت دونگهه و مچ بودن ایندوتا باهمم😂😭خیلی مرگه اصن😂مظلومیت هیوک و پررویی دونگهه😂😭
من عاشق این تعاملاتشونم، نمیدونی چقدددر قشنگهههه😭😂تمام طول مدت که میخوندم نیشم باز بود😂😭
من عاشق اینم هستم که هیوک ناخودآگاه رفته تو کف دونگهه😭😂بمیرم خببب😭
"خرس قطبی" 😂😂 موندم این دونگهه دیگه چجوری میخواد هیوک رو مورد عنایت قرار بده😂😭میتونم فحشش بدم نه؟😂آخه خیییلی کیوته😂
خوشم میاد که دونگهه خودشو اذیت نمیکنه قشنگ یکیو مظلوم گیر آورده اونو اذیت میکنه😂دلم میخواد گازش بگیرم😐👌
فقط منم که خوشحالم که نتونست تماس بگیره؟ هرچی بیشتر پیش هیوک بمونه بهتره، اصن تا ابد بمونه همونجا...منکه مشکلی ندارم...خیلیم خوشال میشم...
خب از هیوک بگذریم که دارم از کنجکاوی میمیرم بدونم جریان چیه😂😐👌
و اینکههه درآخر، این نوشته خیلی با همنفس متفاوته هااا؛ اما عااالیه عالی...
من خیلی خیلی دوستش دارم😍
راستی اینجا از صبح برف میومد و اصن من خرکیف بودم انقدر فضا مچه با ماهگون😂😐👌درحدی که به خودم حسودی کردم😂
لاااب یو زیاااااد
بایییی💙
سلام به شقایق جون عزیز دل 🌹❤😙
چرا این قسمت مقدمه برامون نزاشتی؟
دوست دارم قبل هر قسمتی که برامون میزاری با مقدمه های زیبای تو شروع بشه😍😍😍😭😭😭❤❤❤
تو این چند قسمتی که از ماهگون گذشته جریان زندگی با همه سختی ها و شیرینی هاش ،تلاش و شور شوق رو در کنار دو تا ادم متفاوت میشه حسش کرد و چقدر زیبا و دلنشینه این تضادها 😍😍❤❤
برای هیوک نمیتونم چه لقبی براش انتخاب کنم از بس که از هر لحاظ بی نظیر و شایسته است
هنرمند ،نجیب ،اقا ،باشخصیت ،وظیفه شناس ،باادب ،خوش رفتار .....
خوش به حال جوجه پلنگمون که همچین فرد مهربونی سر راهش قرار گرفته
هی اتیش میسوزونه ،قهر میکنه ،خراب کاری میکنه
دوست دارم لپاشو بکشم جیغش دربیاد
چقدر هیوک با معرفته تا خوب شدنش هر کاری از دستش بربیاد براش انجام
میده
واقعا برای منم سواله چجوری میشه با اب سرد حموم کرد ادم یخ میزنه خیلی سخته 😱😱😱❄
وای موهای قهوه ای خوشکل درازش
چقدر باهاش کیوت و شیرین میشه
هیوک براش کوتاه کنه 😍😍😍😍😭😭😭😭💕💖💓
چقدرم اهل بازی کردنه
یه کارایی میکنه ادم توش میمونه
چه زودم میترسه
اخه کی دلش میاد تو رو با تبر بکشه ؟؟؟؟😍😍😂😂😂
عروسک جان 😍😍😍😙😙😙👼
تا تو پات خوب بشه
کلبه این بیچاره رو میترکونی
جایی هم هست نرفته باشی سراغش
کل خونه رو وجب وجب گشتی
چیکار داری به وسایل شخصیش
ادکلنشم میخواد
عین این بچه ها هر بار یه چیزی ازش میخواد
مرد جواهری خودش خود به خود خوشبوئه 🌹🌸💎
مرسی عزیز دل خیلی این قسمت دوست داشتنی بود
👌👏👏👏❤❤❤
هلوووووووو
چطوری؟💙😍🌈
وایییی آی لاو دیس پاااااارت سوو ماچ:)
شیطنتای دونگهه زیادی شیرینن دلم میخاد خفش کنم اینقد شیرین نباشه😂
خب پسرم راست میگع تو اون برفو سرما چرااا آبگرمکن کن ندادی اخه:(🥺😂چجوری دااااد زد
وای اون تیکه ی موهای دونگههه:)))))من مردمممممممم اقا
میشههه خواهش کنم کوووتاش نکنییی🥺😭کله پارت همین بودم کاملاااا ک کوتاش نکنه اخه باموهای بلند بعد از اینکه عاشق هم بشن زیادی شیرینه نمیخااام موهاش کووتاه باشهه:(😂😭🥺🥺🥺
شوخیش با برفا دلم میخاس بگیرم فشارش بدم از شیرینیش گاد😍💙
خنده های بلندش💙😂😂😂حرف هیوک (اصنم بامزه نبود)
یا اونجا ک رفت تبر بیاره حرفای دونگهه😂😂چرا نمیتونه یکم جدی باشهه خب😂شیرینک🥺😂یه لحظه فک نکرد ک خودش نجاتش داده بعد چجوری میتونه بکشتش اخه😍😂
واقعا عاشق شحصیتای متفاوت این فیک شدم🥺هیووک زیادی ارومه،زیادی اروم حرف میزنه،زیادی قشنگع بین اون برفا،دونگهه هم زیادی شیطونه،زیادی شیرینه
منتظرم این دو شخصیت عاشق هم شن:)))))
ممنونم بخاطر وقتی ک میزاری و حالمونو خوب میکنی💙😍🥺لاو یوووو🌈💫
سلام سلام
هیوک به کوچکترین چیزها اهمیت میده غرور دونگه عزیز دلم 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
ای بابا
هیوکجه این قسمت هم موهای دونگهه براش زیبا بود هم چرت و پرت گفتنش با نمک؟🙄🙄 هیوکجه شی داری دلو میدی بره؟
بدع بره ما که راضی ایم...
راستی شقایق حرف بزنننن پنجاه درصد عشق در حال آپ خوندن فیکات حرفات تو وبه
خسته نباشی💙
سلااااام
من همچنان شیفته دونگهه ام
خیلی باحاله
اینجوری ک هیوک ساکت و مظلومه رابطه نابرابر نمیشه؟
درسته عاشق این دونگهه پررو و وراجم ولی هیوک خیلی مطیع و مظلومه
گناه داره خب
مرررسی ازت
منتظر قسمت بعد هستم
اول از همه ببخشید که برای قسمت قبل نظر ندادم🥺 ولی واقعا فوقالعاده بود😍 مخصوصا اینکه هیوک بالاخره یکم زبونش داره باز میشه و جواب این بچه رو میده😍😂
و حالا این قسمت...🤤
"میشه غر زدنو بس کنی؟! -نه!"
"اصلا بامزه نبود! -خیلیم بود!"
من واقعا از دست این دو تا میخندم😍😂 خدایا با این کاراشون و حرفایی که میزنن😂😂
ولی دونگهه واقعا شیطونه! اصلا انگار نه انگار یه دست و یه پاش شکسته! یا روی تنهی درخته تا روی هیوک کرم بریزه یا میپره روی اپن😂😂 مواظب خودت باش خب جوجه🥺😂
ولی آخرش من مطمئنم این بچه دست و پاش درست و حسابی و بدون مشکل جوش میخورن ولی یه سرمای حسابی میخوره😂 جوجه سرمایی😍😂 جدا چجوری انقدر سرمایی و کیوته🥺🤧😭
وای فقط تعجب کردنش سر اینکه هیوک کلی چیز میز توی خونش نداره ولی پول داره😂😂😂 بچم به زندگی کوهستانی عادت نداره😌😂
ولی فکر کن اگه هیوک سشوار داشت چی میشد! میرفت مشغول خشک کردن اون موهای بلند و ابریشمی که از قضا از نظرش "برای یه پسر بلنده ولی زیبائه" میشد و ما اینور غش و ضعف میکردیم😍🤤😭🤧
اون جا که دونگهه به هیوک گفت میخواد موهاشو کوتاه کنه و هیوک گفت خودش براش کوتاه میکنه، من جدا از ته دلم دعا کردم قیچی هیوک نیست و نابود بشه تا این موها کوتاه نشن😌😁
وای وای وای اونجا که هیوک میخواست بره بیرون بعد دونگهه همچین مظلومانه اومد جلو گفت "میشه؟" من منتظر بودم در ادامه یه درخواستی راجع به وضعیتش داشته باشه که یهویی برگشت گفت آدامس بادکنکی میخواد😐😂 جوجهی کیوت خوردنی چلوندنی🥺😍😂 هیوک چرا همونجا تو رو توی بغلش نگرفت فشارت بده خب؟!😑
و بالاخره راجع به هیوک...
اصلا این پسر انقدر آروم و زیبائه که خب من چی بگم؟!😭😭😭😭
دقیقا همونیه که خودت آخر این قسمت گفتی! واقعا "نقطهی اوج یک خلسهی آرام" ئه! فرقی هم نداره خواب باشه یا بیدار! تمام وجود این ماه زیبا آرامش محضه💙
و فکر نکنم لازم باشه از میزان عشق و علاقم به رابطهی هیوک و بچه ها و مردم روستا چیزی بگم دیگه😭🤧
پسر آروم و مهربون من😭💙 به فکر همه هست و همیشه به همه توجه میکنه😭
واقعا برام سواله که یه پسر به مهربونی هیوک چه اتفاقی رو از سر گذرونده که یه زندگی آروم و تنها وسط کوهستان رو برای خودش انتخاب کرده؟!🤔🤧
امیدوارم پسرم امشب یه خواب راحت داشته باشه و دوباره ساعت سه و بیست و چهار دقیقه از خواب نپره🥺
و در آخر... امیدوارم چیزی یادم نرفته باشه و همه چی رو گفته باشم🤔 (که البته اگه چیزی یادم اومد دوباره میام🚶🏻♀️😁)
خسته نباشی حسابی💙🧡
سلام سلام 😍خوبی ؟ خوشی؟
درباره زمان آپ که قسمت قبل گفتم بگم هرجور خودت راحتی عزیزم ..نوشته هات انقد محشره که صبر کردن برای آپ قسمت جدیدشم شیرین و دوس داشتنیه 😍❤🧡مرسی ک به نظراتمون اهمیت میدی گلم😘🥰
و درباره این پارت بگم ک عااااااالی بود و من مرگ شدم برای این شیطنتای وروجک خوشگلمون🥺🤩چقد میتونه کیوت و چلوندنی و ناز باشه اخه 😍😁
ای جونم که قراره موهای خوشگل هائه رو هیوکی خونسرد و مهربونمون کوتاه کنه🥰😍من از همین الان آمادم فدای اون لحظه شم🥺🤩🤩😻😻
کل فضایی ک میسازی یه جوریه که هرلحظه اش میشه مرد برا خوشگلی ارتباط گرفتنشون ..برای تضاد و در عین حال مکمل بودنشون ...کلا همه چی رو به کامل ترین حالت ممکن کنار هم میزاری..مرسی ازت و خسته نباشی😘🧡💛
(وی از همین الان در انتظار قسمت جدید میماند😍🥺😅😂)
سلام عزیز جان دلم
خوبی عزیزمممممم شقا جونم تو اوج حال بدم ماهگون جان بی اغراق مرهم حالم بوده و خیلی دوستش دارم کلی خسته نباشی عزیز جانم
شیفته اثر بخشی قلم زیبات هستم افسونگر جانمممم
یکم تکراریه ولی دلم طاقت نمیاره نگم من عاشق جز ب جز فضای ماهگون با فضاسازی نقطه به نقطه ایی که برامون توصیف کردی هستم قربون زیبایی کلام و حس نابت برم
شقا جونم چقدر هیوک با شعوره اصلا ذره ایی حس بد به دونگهه منتقل نمیکنه اونقدر هوا شو داره که حتی نمیخواد دونگهه حین لباس شستن حس ناتوانی کنه ادم اینقدر باشعور میشه مگه؟ هیوک فرشته س فرشته ایی که از ماه اومده
نمیدونم چه چیزی پس پرده وجود دارد هیوک عاشق شده یا نه ولی رفتارش نوعی از عشق ورزیه چون عشق فقط تنها شامل حال معشوق نیست عشق ورزی به موجودات عالم هستی هم خودش در دایره عشق قرار داره مثل هیوک که اینقدر زیبا به دونگهه با رفتاراش عشق ورزی میکنه منتها خاص تر ...
دونگهه خیلی نسبت به درد صبوره و تحمل بالایی داره و تا حد ممکن خودش کارهایی که مربوط به خودش هست رو انجام میده ......
من دیوونه اون عطر تو حموم هستم عطر گل یاس هیوک اینقدر پر از ارامشه از چیزهایی هم استفاده میکنه که ارامش رو هزار برابر میکنه البته این بو ممکنه که منشا خاصی داشته باشه
مجذوب جز به جز فضاییم که ترسیم کردی انگار واقعا تو اون دنیا دارم زندگی میکنم هیوکی که موهاش به گوشه ایی رفته و پیشونی سفیدش در معرض دیده خیلی تصورش هم دلبرانه هست
وای کرک و پر دونگهه بابت ابگرمکن نداشتن هیوک ریخت ..هیوک هم از پر سرو صدا بودن دونگهه متعجب تر شد ولی چقدر عزیزه مثل اب رو اتش میمونه چیزی به عنوان خشم عصبانیت تو وجود عزیزش جایی نداره حتی خود دونگهه هم از این همه ارامش هنگ کرده😂
کلی دعا کردم هیوک موهای دونگهه رو کوتاه نکنه اون موها نقطه ضعف ما و هیوک واقعیه😢
هیوک با دیدن اون موهای قشنگ چطور دستش به قیچی میخواد بره😢 امیدوارم منصرفش کنه
اون لحظه که هیوک موهای بلند دونگهه رو نگاه کرد خیلی دوست داشتم چون تو اوایل داستان هیوک نگاه زیادی به دونگهه نمیکرد و تمام تمرکزش سمت ساخت قاشق بود ولی این بار تعاملشون گرم تر از قبل بود
وجود دونگهه باعث شد هیوک لحظه لحظه ی زندگی رو به دونگهه فکر کنه اینکه مراقبش باشه کاراش رو انجام بده یا عصاش رو درست کنه کل دنیای هیوک رو وروجکی به نام دونگهه پر کرده
هی زمان میگذره و کرک و پر دونگهه از هیوک میریزه ولی میگم هیوک کاپشن لاگوست داره نسبتا لباسش هم زیاده ولی وسایل دیگه ش خیلی ساده زیست طوره منظورم اینه که ممکنه تو این تضاد چیزی پشت پرده باشه ؟! مثلا هیوک یک نجار مشهور درعرصه داخلی یا بین المللیه منتها دوست داره در تنهایی و دور از فضای سمی شهر زندگی کنه! حس میکنم خیلی فضول شدم😂 البته خود هیوک هم گفت که پول دارم ولی نمیدونم باهاشون چیکار کنم
فقط تعجب دونگههه از سطح زندگی هیوک😂
اینقدر هم پرو تشریف داره به هیوک میگه خرس البته حق داره هیوک خیلی گرماییه ادم کرک و پرش میریزه ولی جوجه کوچولومون خیلی سرماییه و خیلیم لجباز تا اخرین لحظه پافشاری میکنه بابت خشک کردن موهاش😂
هیوک این همه به دونگهه احترام میزاره اون وقت دونگهه سر به سر هیوک میزاره این نقشه های شیطانی رو چطور به ذهنش میرسه بنده خدا هیوک هم واکنش بدی نشون نمیده جوجه کوچولو پر از سر زندگیه
شقا یک خط میخونم و دلم کلی ضعف میره ادم دوست داره ی جا بشینه و فقط به فعل و انفعالات دونگهه نگاه کنه دلم براش ضعف میره اونقدر که هیوک به فکر سلامتش هست دونگهه اصلا به فکر سلامتش نیست میپره رو اپن میشینه بعدم کیوت وار سیب میخوره و تفالش رو باهدف گرفتن میندازه تو سطل زباله.... این موجود دوست داشتنی رو باید گرفت چلوند
من فقط دیوونه تقاضاش شدم ادامس خرسی میخواد وروجک
دونگهه هم در خصوص اون بو کنجکاوه من هیچ دلیلی به ذهن معیوبم نمیرسه جز جنبه ماورایی که ربطی به هیوک داره...
هیوک کلافه از گشتن دونگهه بین وسایلشه😂دوباره تذکر داده😂😂
چقدر تعامل هیوک با بچه ها و رفتارش رو با مردم روستا دلنشینه با وجود توفان هم مهمون عزیز شیطونش رو ول نکرد....
تصور هیوک از دونگهه وقتی برق چشمش میره چقدر دلبرانه بود با وجود اینکه ارامشش رو مختل کرده نمیخواد خم به ابروی دونگهه بیاد
هیوک خیلی باملاحظه س وقتی وارد خونه شد با کمترین صدا وسایل رو به اشپزخونه برداصلا نمیخواد ذره ایی ارامش دونگهه رو مختل کنه
ولی خودمونیم کمال دونگهه بر هیوک هم اثر کرد وسایل رو روی اپل گذاشت البته به خاطر بیدار نشدن دونگهه بود
اون لحظه که هیوک به چهره دونگهه نگاه کرد خیلی پر از ارامش خاطر و بود یه حس خیلی خوبی داشت در عین اینکه شاید عشق ایجاد نشده شاید هم شده من هنوز زخمی از چند صفحه اخر همنفسم ولی حتی اگه عشقی ایجاد نشده باشه یک توجه خاص وجود داشت درسته هیوک ذاتا فهمیده و باشعوره ولی این ری اکشن هاش کمی فرای یک مراقبته منظورم اینه که این مراقبت رنگ خاص تری رو به خودش گرفته که حتی با قسمت های پیشین متفاوت تر بود همراه با یک حس نزدیکی و قلبی بود حتی نگاه های هیوک به دونگهه تو این قسمت بیشتر از قبل بود
وقتی هم دونگهه بهش گفت اومدی دلگرم کننده بود درسته هیوک وابسته کسی نیست و با تنهایی سازگاری داره ولی وجود کسی تو خونش باعث میشه با حس های متفاوتی اشناشه که در اوج عجیب بودنش ارامش بخشه اینکه یک نفر تو خونه منتظر ادم باشه ارام کننده س مخصوصا اگه اون فرد دونگهه باشه
مهمون ناخوانده هیوک مثل دریایی میمونه که در اوج تلاطم یک ارامشی تو وجودش داره و اون منبع هم در چشم هاش خودش رو پدیدار میکنه...
چقدر بخش اخرش که هیوک با نگاه کردن به ماه خوابش برد قشنگ بود دالنیم وقتی به خودش نگاه میکنه
شقا جونم خیلی این قسمت رو دوست داشتم سرشار از حال خوش بود خیلی دوست دارم مراقب خودت باش بوس بوس قشنگم❤💋
خیللللی قشنگ و گوگولیه
مخصوصا دونگهه ی پرحرف و هیوک خونسرد خیلی قشنگه 😍😍
اصلا کلا شخصیت پردازیت انقددددد خوبه که هر کاری کنی دوست داریم
دونگهه کم حرف پرحرف ، هیوک عصبی هیوک بیخیال هیوک خونسرد و عجیب
مررررسی😍🤗
اوا پس چرا نبود تقاشی 😥
بعد امتحان بسیار میچسبه ..
هاهاها فرست کامنت 😎😎😎😎
عررررر قسمت شیش برم بخونممممممم 😭😭😭😭😭😭😭😭
موهای قهوهای تیرهاش با اینکه خیس و موجدار بودند، به اندازهی نیم وجب تا پایین گوشهایش میرسیدند که این برای یک پسر بلند بود. و البته... زیبا!!
نباید برای این توصیف زیبا از موهای دلبرش که هیوک برای اولین بار بود میدید و انتظار نداشت این همه بلند باشن ضعف کرد؟ :)
شیطنتهای دونگهه هم که نگم چه قدر شیرینن :)
خوبه که هنوز دست و پاش خوب نشده و اون وقت با شیطنت میره برف جمع میکنه میذاره بالای در که بریزه رو سر هیوک و خودش غش غش بخنده :)
قهقهههای دوست داشتنیاش که سکوت کوهستان رو میکشنه...
و باز هم واکنشهای کاملاً خونسرد هیوک که خیلی دوست داشتنیه :)
اونجا که هائه ازهیوک خواست براش آدامس بادکنی بخره خیلی سافت و کیوت بود*-* مثل این بچههای پنج ساله میموند😭
عاشق نظم و متانت و باحوصله بودن هیوکم :)
ممنون شقایق جان^^💙