My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت چهارم

شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۲۲ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت چهارم

 

 

سلام علکم^×^

حال و احوالتون؟؟

هوا بسی لذت بخش سرد عست

هوا اصلا جوانمردانه سرد عست 

دلمان برف بازی میخواهد 

اما نیس..منه حسرت ب دل جنوبی عستم!

شما چطور؟تو شهر کیا برف باریده؟ *-*

 

خب میبینم که برگای همتون از دیدن طول زبون دونگهه ریخت

اخه به اون قیافه ی مظلومش تو پارت دو که بهوش اومد دور و برشو عین پاپیا نگاه میکرد انقد زبون داشته باشه؟

خب باید بگم که بقیه ی برگاتونو نگه دارین چون بازم قراره بریزن با دیدن حجم پررویی و زبون درازیش 

 

بفرمائید قسمت چاهاروم

 

 

 

نظرات  (۳۲)

سلااااااام. قسمت 4 و 5 لینک نداره میشه لطفا بذارین؟ من تازه دارم میخونم. مرسیییی

پاسخ:
سلام عزیزم لینکا بعد از پایان آپ پاک شدن باید صبر کنین تا فایل کامل منتشر شه

سلامم ^^

یه چیزی که همین الان متوجه ش شدم ژانره فیکه .. عملا همه تصوراتم نابود شد 😂 

اما مطمئنم که قراره دوسش داشته باشم با هر ژانری

چه قدر هیوک مهربونو ملیحه .. اصلا شخصیتش از فضای خونه اش هم‌ مشخصه . تو تصوراتم همه اشیا تو خونه هیوک رنگای ملیح دارن.

از تکی بودن همه وسیله های هیوک مشخصه که مدت زیادیو تنهایی زنذگی کرده و بعد مدت ها یه بلای دوست داشتنی نصیبش شده :)) 

پس هیوکمون یه هنرمندههه 🥺 واقعا هم با روحیاتش سازگاری داره

واقعا در مورد معنی این ساعت ۳:۲۴ دقیقه کنجکاوم و حالا با دیدن ژانر داستان میتونم وسعت تخیلاتم برای حدس زدنش بیشتر کنم 🚶🏻‍♀️

کلی خسته نباشید 💙

پاسخ:
سلام عزیزم
ای وای بعده این همه تازه متوجه ژانر شدی؟ 🤭🤭
عیب نداره اونطوریا هم خیالی و ب دور از واقعیت نیستش حالا 
آره آدم آروم و ب شدت منظم و با سلیقه ایه. دقیقا! و حالا قراره یه مدتو کنار این بلای دوس داشتنی زیر یه سقف زندگی کنه
سلامت باشی 😍

وای هر چی جلوتر میره من بیشتر عاشق شخصیت دونگهه و هیوک می‌شم*-*

کل کل‌ها و غرغرهای دونگهه و همچنان واکنش‌های خونسرد هیوک و جواب‌های کوتاه اما دندون شکن و منطقیش خیلی دوست داشتنین

خب من درباره‌ی این ساعت سه و بیست چهار که هی هیوک تو همین ساعت بیدار می‌شه و این خود رؤیایی‌اس که می‌تونه روش کنترل و اختیار داشته باشه خیلی کنجکاوم... پس با همین حس شوق و کنجکاوی به خوندن باقی قسمت‌ها ادامه میدم^^

ممنون بابت قلم و داستان قشنگ و دوست‌ داشتنیت شقایق💙

پاسخ:
چون هر جی بیشتر میخونی بیشتر ب داستان و شخصیت ها عادت میکنی و بهشون وابسته میشی
این ساعت قصه سر دراز دارد ~ مرسی ک دوسش داری و براش هیجان داری *-* الهی ک تا آخر همینطوری دوسش داشته باشی 

سلام سقایق جون😍
بازم این خواننده ی جدیدت اومد تا برات کامنت بزاره😅
خب خب بریم سراغ اصل مطلب...
(وی دفتر نوت برداری خود را میبندد📒)
وااایییییییییییییی شقایق
هائه...
 با...
موهای...
 بلندددددددددددد...............(وی به دیار باقی شتافت😵)
لنتی بدجور دست گذاشتی رو نقطه ضعفم😵هائه با موهای شکلاتی پر پشت و بلندش رسما منو به فنا داد😵 دقیقا شبیه تصوراتم😵من مرگگگگگگ😵
خب بزا خودمو جمعو جور کنم😅
از پارت دوم به بعد خیلی کنجکاو بودم که ببینم هیوک با اون تیکه چوبی که هی با تیغک مخصوص دستیش میتراشه و سوهان میکشه، قراره چی درست کنه....
و وقتی هیوک قاشق چوبی رو کنار هائه گذاشت به شدددددت سوپرایز شدممممم😍 انتظار هر چیزی رو داشتم الا قاشق!😍 کلا غیر قابل پیش بینی بود و منو در افق محو کرد😍😶
وااااااییی نمیدونی چه قدر ذوق مرگ شدم وقتی فهمیدم هائه از تکیون خوشش نمیاد😍اصن چه معنی داره فیشی ی خوردنیمون مال یکی غیر از هیوک باشه😍💙
واییی شقایق نمیدونی اون صحنه ای که دونگهه تر زد تو جوراب هیوک چه قدر خندیدم😂😂😂بچه پررو جوراب هیوکو گرفته کشیده رو گچ پاش😂😂😂و جالب اینجاست که میگه میشورم بعدا بهت میدم😂😂😂وااایییی چه قدر این بشر خوردنیه خودووو😂هائه ی ور وروعی که مخ هیوکی رو با حرفاش میخوره ولی هیوک حتی یه ذره هم اخماش نمیره تو هم و بهش چیزی نمیگه😢چه قدر این بشر خوبه آخه😢هق😢
راستی...
چه وان چوبی قشنگی😍
چه کارگاه نجاری دنج و خوشگلی😍
تصور هیوکی که داره توی گارکاه نجاری چوبیش یه گهواره برای یه نوزاد میسازه و وقتی داره ازش حرف میزنه لبخند بزنه،باعث میشد قند تو دلم آب بشه😍😍😍😍😍
هر چی که میرم جلو تر بیشتر شیفته "ماهگون"میشم.فقط امیدوارم زود تر خودمو به روز آپ برسونم چون اون جوری خیلی کیف میده😍💙
             🤔؟چند تا علامت سوال برام به وجود اومد ؟🤔
ساعت ۳:۲۴....این چه ساعتیه؟
اولین دیدارشونم تو همین ساعت بود پس مطمئنا به دونگهه هم ربط داره نه؟
هیوک چرا سرما حس نمیکنه؟حتی اتیش شومینه براش گرم بود
چه جوریه که دونگهه تونسته اون حجم از دردو تحمل کنه؟
هیوکی که خیلی وقته یه جایی دور از دسترس زندگی میکنه چطور یه کاپشن از برند فرانسوی داره؟
مطمئنم که این ابهاما و سوالایی که برام به وجود اومده دیر یا زود بالاخره جواباشونو بهم میگی😙 دل تو دلم نیست که زود تر برم پارت بعدی رو بخونم😍امیدوارم تو پارت بعد اسم همو بپرسن😍
 مرسیییییییی بابت داستان فوق العادت😍
مرسی که این حجم از حسای خوبو تو رگام تزریق کردی😍❤💙
اووووه بازم زیادی وراجی کردم😅مثلا میخواستم این دفعه کم حرف بزنم😅
امیدوارم که پر قدرت ادامه بدی💪مراقب خودت باش😚
لاوووو یوووو زیاد💙
طرفدار جدیدت...ستاره⭐




 

پاسخ:
سلام ستاره
خواننده ی جدیدم خیلیم خوش اومد 
قربون دفتر نوتش 🥺
بله بله 
تا الان کلاه سرش بود و بهش اشاره نشد 
و گرنه.. موهاش بلننندههههه🤩🤩
از اون بلندا که دلت میخواد دست بکشی توشون و تار به تارشو نوازش کنی 🚶🏻‍♀️
اونقدر بلند که میشه با کش مو اونا رو بست 🚶🏻‍♀️
آره قاشق واقعا غیر قابل پیش بینی بود 🥺 شاید اولش بشه فکر کرد مجسمه ای چیزیه حداقل. اما از لحظه ای که دونگهه رو آورد به کلبه شروع کرده بود به تراشیدن اون تیکه چوب که واسش قاشق درست کنه 
عزیزممم توام وقتی فهمیدی به تکیون حسی نداره خوشحال شدی 🤭💓
رفته بدون اجازه جوراب هیوکو برداشته خیلیم با افتخار میگه از تو لباسای تو برداشتم 🤭🤭
اصلنم مهم نیس صاحب خونه کیه مهمون کیه 😂😂 تا وقتی دونگهه تو هر خونه ای باشه همه چی برعکسه 🌚
وای اتفاقا منم دلم میخواد زودتر برسی به آپ و به قسمتای آینده نزدیک شی. تند تند بخون پس. نظر هم مهم نیس عزیزم. نمیخواد خیلی وقت بذاری براشون
راجع به خوابای هیوک خیلی ابهامات وجود داره و هنوز خیلیییی مونده تا شفاف سازی بشن 
پس براشون منتظر بمون 
قربون وراجیات 🥺🤩
متشکرم عزیز جانم توام مراقب خودت باش💙
لاو یو تو طرفدار جدید دوست داشتنی 🥺😭💞

های اونی خوبی؟؟

بالاخره بعد یه هفته😐

وقتی مجبوری کل ترمو تو دو شب بخونی همین میشه دیگه... قشنگ سر هر امتحان تا حد امکان خودمو لعنو نفرین میکنم😂

خب خب من الان ذوقیدم سلاممو کردم برم بخونم 

برمیگردم 🚶‍♂🚶‍♂

ابتدا پلی لیست زیبای sad and emotional را پلی می‌نماییم

خب بر خلاف تصوراتی با تصور دونگهه کیوتی که تازه حالش بهتر شده و داره کلبه هیوکو آنالیز می‌کنه کرده بود 

وی یه پسر ارومو مظلوم نیس

بلکه یک گودزیلای کیوته پرسرو صدا و پرحرفه😂😍

و درکنارش جذابیت یک عدد هیوک خونسردو آروم 

و اینجاست که باید گف چقد تضاد شخصیتاشون از همین اول داستان زیبا به نظر میرسه :)

گارسون گوگولی نمیتونه ساکت یجا بشینه😂

خودشم می‌دونه مزاحم هیوکه😂💙

آخ ضعف کردم برات که 

و از آن سو وی با تصور جذابیت هیوکی ک با تمرکز دستو پای دونگهه رو گچ میگیره خود را در افق گمو گور میکند ✋🏻🙂

قسمت سه ماهگون تموم شد ....

خب حالا برم چهارم بخونم 🏃‍♂

گارسون زیبا رو و کیوت بالاخره کلاشو درآورد 🙂

دقیقا همونشکلیه که فکرشو میکردم🙂💔

راستش خیلی زیاد منتظر بودم که بالاخره یه چیزی از رابطه دونگهه و تکیون معلوم بشه 

و الان که دونگهه دوسش نداره میشه گفت خیالم راحت شده؟😂🤔🤷‍♀

ولی دونگهه واقعا کیوته😐

تک تک کاراش

پرحرفیاش ... راه رفتنش رو برفا ... کیوتی قاشقشو میبینه ذوق می‌کنه ... مخصوصا پوشیدن جوراب هیوک 😐💙😂

خب آخر قسمت چهارم ک دوباره برخوردیم به ساعت 3:24 نیمه شب 

اول داستان خیلی منو کنجکاو کرد اما چون بعدش دیگه بهش اشاره نشد ازش یادم رفته بود ولی الان دوباره تو اون ساعت از خاب پاشده🤔

چهارم تموم شد🥺

ویتینگ فور قسمت بعد 🚶‍♂

در انتها خسته نباشی مجدد 💙💋

شبتم بخیر ^^

من نیز باز خواهم گشت

شاید همین لحظه شاید همین فردا 😐😂

بای بای 👋🏻

پاسخ:
سلام خوبم تو چطوری؟ 🤩
ولکام بک 
دقیقه نود بودن جز قانونای طبیعته. البته برا درس خوندن بیشتر 🎃
بله. جناب بالاخره از جاش بلند شد 
و اون خدا بخیر کنه هایی که من میگفتم قراره اتفاق بیوفته 💣💥
گودزیلا😂😂😂
آره خیلی تضاد دارن چون دنیاهاشون واقعا قرق داشته 
اما تعامل های جالبی دارن با همدیگه 
و همین تعامل قول میدم یکی از قشنگیای داستان باشه🤩
آره اصلا انکار نمیکنه 
اعتراف هم میکنه که شلوغ و کنجکاو و خرابکاره😂😂
جدی؟ با موی بلند تصورش کرده بودی؟ چقدم که عالی *-*
موهاش بلند و شکلاتیه 
آره نمیخواد مقاومت کنی میدونم از این ک فهمیدی دونگهه سینگله خوشحال شدی 🥴
کیوت بودنشو هم آره. اصلا نمیشه انکار کرد :)
اون ساعت یکی از عناصر مهم داستانه. تا آخر داستان باهاش سر و کار داریم 
اینم یادت باشه ک داستان جنبه ی ماورائی و راز آلود هم داره 
سلامت باشی عزیزم 
منتظرت خواهم ماند🤩
فعلا بای 

یه طورمارچه (طومار کوتاه/کوچک) برات نوشتم، امیدوام جبران این دیر رسیدنا رو بکنه😂😐👌💙🥰

پاسخ:
جبران چیه آخه 😭

سلامممممممم

چطور مطوریییییی؟

خااااا من دارم حسودی میکنم ملت طومااار برات مینویسنننن، من چرا نمیتونم بنویسم؟ احیانا فهمم کجه؟😐💔

بیخیال این حرفااا...

این قسمت پرررر از نکته بودا...

اول از همه من عاشق کلبه هیوکمممم😭

خب من دلم ریش شد برا دونگهه، زخمی و کبود...خا...از اینکه همین قسمت چهارم چشم و گوشم باز شد هم نگم برات😂👌

واای نکته مهم بعدی موهای بلند دونگهه بودش، که اصن من غش😭کیوتی زبون دراز مو بلنددد😭بهتر از این نمیشه..

ای خدا یعنی فقط بحثاشون😂هم دونگهه گناه داره هم هیوک😂😭

"تا آخرش باید مسئولیت منو بپذیری..." 🙃 

"هر کاری ام که میگم باید بکنی." 😂😂👌

من اصن نمیدونم چی بگم...😂

 

بمییییرم که هیوک داشت براش قاشق درست میکرد 😂😂😭

من عاشق این شغل هیوکم 😐 به نظرم میتونه شغل ایده آلم باشه😭😂اصن باید تو فیکا بیشتر از یک سری شغل ها استفاده کنن😄👌

 

خداروشکر که دونگهه هم از تیکون بدش میاااد😂😭حسابی خیالم راحت شد😂

 

خیل خب من چرا انقدر ذوق دارم که انقدر شخصیتاشون متفاوته اما باهم دیگه به نظر خیییییلی کیوت میان؟😂😭

من چقدر خندیدم وقتی دونگهه تر زد تو جوراب هیوک😂😂😂این بشر یه پدیده اس😂😂👌

 

 

 

خیل خب این آخراش خیلی مرموز و مشکوک و عجیب بود و من یک حدسایی میزنم ولی پیش خودم نگهش میدارم چون واقعا افتضاحم توی این قضیه و نمیخوام خجالت بکشم وقتی حدسم درست از آب در نیومد.😂😐

ولی کنجکاوم به شدتتتت بدونم چی برامون داری😍

 

خلاصه که مثل همیشه عاااالی بود😍

و خیلی خسته نباشیییی🥰

لاب یو زییییاد💙

باایییی💫

 

 

پاسخ:
داشتم از خود مطالب مربوط به ماهگون پستا رو چک میکردم
ک ببینم چه عکسایی تا حالا گذاشتم و نذاشتم 
که یهو دستم پایین تر از صفحه لغزید دیدم یه کامنت جواب نداده دارم 
وای ساغر😭😭😭معذرت عزیزممم😭😭
من همین الان متوجه شدم ک این کامنتتو جواب ندادم ببخشید عزیز دلم عمدی نبود باشه؟ 🥺
نمیدونم چطور از زیر دستم در رفته آخه من همه رو جواب میدم همیشه 😭

سلام شقایق جون خوبی؟ خوشی؟

واااااااااای من میمیرم برا این خونسرد بودن هیوک 😍🤩چقد ماهه این بشر ...از اون طرفم شخصیت شیطون بلای دونگهه که انگاری منه چند سال پیشه 🥺😍🥰منم درسال های گذشته عینهو دونگهه بودم ولی اتفاقات منو شبیه هیوک کرد😅😆😂😂خلاصه برات بگم من با شخصیت هردوتاشون آشنام و همین بیشتر منو عاشق این فیک میکنه😍❤🧡💛

تو این قسمت من میتونستم بمیرم برا بودنشون تو کارگاه هیوک😍🤩🤤مرسی ک انقد ماهی و فیکای عشق برامون مینویسی خسته نباشی عزیزم😘😘

پاسخ:
سلام عزیزوم خوبم شما چطور؟ *-*
آره ولی با این ک متفاوتن خیلی کنار هم دوس داشتنی ب نظر میان. از لحاظ شخصیتی 🌝🤭🤗
خداروشکر. همین که باهاش ارتباط برقرار کنی خیلی عالیه 🤩
مرررسی از خودت ک هستی و کامنت میذاری 🤗💙
  • همون قبلیه
  • برگاممم چقد طومارم گنده شددددد

    ببخشیدددد🥺😭 مثلا رفتم کوتاه و مختصر و مفید بگما

    آدم نمی تونه جلو خودشو بگیره😁🍓

    پاسخ:
    بسی سافت و پر انرژی شدم باهاش🥺

    سلااااممممممم 
    بار عرض شرمندگی فراواننننننن
    نظر قسمت قبلی و این یکی رو یک جا میدم🥺😭 ببخشید.. اصن نمی فهمم چرا انقد زمان داره زود می گذره👩‍🦯

    عاحححح شقاااا تو چ کردییییی وایییییی
    ینی وقتی این جوجه دهنشو باز کرد این چشای من لحظه ب لحظه گشاد تر میشد و پرام بیشتر از قبل می ریخت😂😂😂😂😂😂 واییییییی خدای من میگفت دیشب‌چون نمی تونستم حرف بزنم تا یک ساعت خوابم نمی برد😂😂😂😂 خدایااااا یه جوجه جیک جیکو گیر هیوک اومده نیتثثخثتصمست چقددددد پررو و وروره ست این بشرررر😂😂😂 مطمئنم قراره تا اخرش از دست کاراش و چرب زبونیاش بخندیم و قند تو دلمون آب بشه..  خدایااا کم با هیوک حرف میزد، تنهایی با خودشم حرف میزنع هیچ، در نبود هیوک با هیوک خیالیم حرف میزد😂😂 من پاره شده بودم از خنده

    من همش فک می کردم این بشر سرد و خشکه ولی وقتی سوپ هیوک پزشو برا پسری ک نمی شناخت درست کرد، یکم شک کردم. و بعد که تعاملشو با بچه های روستا دیدم، دیدم نه این بشر فقط آرومه🥺 به معنای واقعی کلمه و دقیقا برعکس دونگهه😂😭 لنتیا همه جا مکملن
    ای خدا.. هیوکش چقد دلبره اخع🥺 در سکوت محبت می کنه.. در سکوت کاراشو انجام میده.. قراره عاشقیاشم این جوری ساکت باشه و با عمل نشون بده؟🥺

    ای خدا.. اونجا که درمورد مچ دست دونگهه گفتی.. وای دلم سوخت🥺 بچم چقد درد داشت.. البته فک کنم ب اندازه دردش هم حرف زد ک بتونه تحمل کنه😂😭
    و هیوکی ک با اون دستای هنرمند و باریکش، باز هم در سکوت و حوصله دست و پای این وروره جادو رو گچ گرفت.. در سکوت و آرامش😭 عاحححح
    تو داری با قلب ما چ می کنی شقا🥺

    اول قسمت چهارم نوشتی راه رفتن تا اطلاع ثانوی براش تعطیله
    ولی مگه این جغجغه می تونه ساکت و اروم بشینه اخهههه؟ عین همون جوجه هه تو اون گیفه همش باید ایین ور اون ور بره جیک بزنه😭😭😭 
    عاقا حموم هیوک چقد خوبهههه
    اصن خونه‌ش چقدددد خوبهههه
    خیلی حس خوبی داره لنتی🥺
    ی جایی دور از همه.. بدون گوشی و .. یه کلبه چوبی.. همه چی ساده و طبیعی.. تو کوه.
    زندگی توش شاید سخت باشه ولی حداقل ارامبخشه
    و شاید برای همینه هیوک انقد ارومه و روحیه‌ش انقد لطیف و قشنگه🥺

    نمی دونم نگرانی دونگهه از پلیس فقط به خاطر‌ غیر قانونی بودن کارشون بود؟🤔 یا به خاطر همون دلیلیه ک اصلا کارت بانکی نداره؟🤔

    و باز هم هیوکی رو داشتیم ک در سکوت یه قاشق چوبی تراشید و به دونگهه داد و با همین حرکتش دونگهه گستاخ و پررو رو ساکت کرد🌝 بدون اینکه حرفی بزنه یا عصبانی‌شه. همونجور آروم ...

    من که میدونستم این بچه نمی تونه یه جا بشینه😂😂 ای خدااااا قشنگ همون گیف جوجه هه بودددد که تو برف راه میره
    پررو پررو جوراب هیوکو گرفته کشیده رو گچ پاش😂😂😂  و پررو تر میگه میشورم بعدا بهت میدم

    وای وقتی دونگهه از کلبه زد بیرون... توصیفی که از اطراف و محیط نوشته بودی.. شقا من حتی صدای باد و سوز سرماش‌رو حس کردم🥺

    هیوکی که کلا اینجا زندگی کرده، چطور یه کاپشن از برند فرانسوی تو خونه‌ش بوده؟🙄🤔
    بعد یه سوال دیگه🤔 مادربزرگ هیوک که مرد، قاشق و چنگالاشو چکار کرد هیوک که الان فقط یه دونه داره؟🤔

    عاح هیوکجه.. دونگهه رو نجات دادی که به جای عذاب وجدان یه دردسر کوتاه داشته باشی
    ولی می بینی چه دردسریییی برا خودت پیدا کردیییی

    تصور هیوکجه نجاری که با اون دستای خوشگلش اثر هنری و چیزای قشنگ و حتی گهواره درست می کنه... یه ادم اروم و خونسرد تو یه کوهستان برفی و دور از ادمها و تکنولوژی.. و یه کلبه چوبی خوشگل و کارگاهی و حمومی ک بوی گل میده... الحق لقب‌ شقا قاتل برازنده ته..🥺❤️

    و پارت اخر قسمت ۴ :)
    من فقط یه چیز اومد تو ذهنم... خلا...
    حس کردم مکانش سمت تاریک ماه بود.. سمتی که از دید ما همیشه پنهانه... قسمت تاریکش
    و تو خلاعه.. هیچ نوری نیست.. هیچ صدایی نیست.. 
    نمی دونم شایدم دارم اشتباه برداشت می کنم
    ولی.. 
    باز هم برام سوال شده هیوک چرا سرما حس نمی کنه. حتی اتیش شومینه براش گرم بود
    چرا انقد هاته🌝
    هیوک از چند شب قبل دیدن دونگهه این خوابهاش شروع شد. خوابهایی که به خاطر نیرویی عجیب به بزرگی یک محرک و و به ابهام یک خلسه ی‌تنگ و تاریک بیدارش می کرد. یعنی همین بود خوابهاش؟🤔 حس می کنم نیروی ماهه انگار.. یا یه چیزی مثل همین

    3:24 

    این چه ساعتیه؟
    اولین دیدارشون هم تو همین ساعت بود
    پس مطمئنا به دونگهه هم ربط داره
    و به ماه..
    و ماهگونمون :)

     

    *چه باحاله این وب.. میشه انگولکش کرد مث ورد کلمه ها رو خوشگل کرد ^_^

    پاسخ:
    ساااااام
    *نیشگون گرفتنت به عنوان کتک زدن و تاکید بر این که دیگه نگی شرمنده* 🤨
    تو با همون سه تا نقاشی پشمای من و همگانو ریزوندی دیگه چیزی ازمون نمونده 🚶🏻‍♀️
    دونگهه 🤭 یه لحظه تصورش کن تو اون حالت،گلوش خشکه حرف نمیتونه بزنه بعد به سقف خیره شده و تو ذهنش داره وراجی میکنه 🐤حالا تا اینجاش فقط با زبونش شیرین کاری کرده.. واستا ببین عملا هم یه کارایی میکنه که نمیدونی بخندی یا لهش کنی!
    هیوک سرد و خشک نیس. گرم و مرطوبه😁🤭
    سام انقد رو سوپای هیوک پز فتیش شدیم که همش هوس میکنم =| همشم انگشتاشو حین خورد کردن رشته ی سوپی تجسم میکنم خون دماغ میشم
    ولی هیوک تغییر نمیکنه. تا آخر آخر داستان این خونسردی و آرامشو داره تو وجودش =)
    آره خیلی درد کشید واقعا. قدرت تحملش بالاس وگرنه شکستگیاس اونقد ناجور بودن که تمام مدت باید داد و بیداد می‌کرد.اما حالا میفهمین چرا تحمل کرد
    جغجغه🥺🥺
    اخجون لقب جدید 🥺🐤 ذکر جدیدم برا چلوندن دونگهه تو ذهنم، جغجغهههه 
    یادم باشه عکس از حمومش بذارم براتون ^~^ کلبه و کارگاهشم ک بله بهشتیه ~
    آره از نظر ما.. از نظر دونگهه و آدمای عادی سخته زندگی توی اونجا چون از اول عادت ندارن بهش. ولی برا هیوک که از اول اینطوری بوده هیچ محدودیتی و مشکلی نداره :) این که هیچ امکاناتی هم نداره بخاطر این نیس ک نمیتونه داشته باشه. خودش نخواسته و این زندگی آروم و بی دغدغه ش با شخصیتش خیلی سازگاری داره
    خب این ک دونگهه نمیخواد پلیسو خبر کنن و این حرفا تو قسمتای آینده کامل گفته میشه ولی کارت بانکیشو توجه نکن اصن چیز حاشیه داری نیس
    تو بگو چرا انقد پرروعه ک بدون اجازه رفته تو لباسای هیوکو گشته که جوراب پیدا کنه 😂😂😂
    هیوک خیلی خارجیه چون 😎 لباساش همه شیک و مارک دارن. خیلی سلیقه شم خوبه و خوش لباسه. من چراااا دارم اسپویل میکنم همه چیو. ایح. اینا رو تو قسمتای بعدی اشاره میدم جاست ویت🤗
    از قضیه ی مادر بزرگشم اینطوریه ک اون چند سال پیش خیلی وقته از دنیا رفته و هیوک انقد دوسش داشته ک با دیدن وسایلش براش خاطره ی غمگینی تداعی می‌شده. واسه همین همه چی تو خونه ش الان یه نفره س. 
    روحشم خبر نداش چه دغدغه ای انتظارشو میکشه 🤭دغدغه از نوع شیرینش البته 
    اینم البته یادت باشه همه چی تو این داستان دلیل داره 
    خلأ عنوان خوب و کاملیه برا وصف حال رویاش. و وضعیت فضا به حالات درونی تشبیه میشه. کلا چیزی نیس که بی دلیل و بی معنی باشه 
    انقد قشنگ حرف میزنی ک دلم میخواد همه چیو اسپویل کنم توضیح بدم *بستن دهانم و گذر کردن روی نوک انگشت*
    میبینم ک خیلی روی ماه فوکوس کردی. ماهگون کلا خیلی معنی میتونه داشته باشه میتونه ب خیلی چیزا بستگی داشته باشه 
    اما دلیل اصلی اصلیش چیزیه ک ما از خود هیوک میبینیم. همونطور که مدام ماه صداش میزنیم 😌🌝
    بله میبینی چه اپشنای خوبی داره؟ 🤩🤩
    خیلی باکلاسه 

    سلاااممم امیدوارم که حالت خوب خوب باشه

    اولین پیامم برای این فیک زیباست ❤❤

    اول اینکه خیلی خیلی خوشحالم که دوباره با یه فیک به این قشنگی و داستان متفاوت برگشتی واقعا خیلی منتظر بودم که دوباره سه شنبه بشه که من فیکای تو رو بخونم عین هم نفس البته این دو روز هفته ست و خوشا به حال ما 

    حب در مورد دونگهه داستان اینکه اول که شخصیتشو دیدم واقعا شکه شدم 😂 خیلی بامزه بود واقعا رفتاراش و خیلی دوست دارم وقتی اینجوری همه ش حرف میزنه و هیوک با خونسردی جوابشو میده ( قربونش برم 😭❤) و اینکه فضای داستان و هم واقعا دوست دارم مخصوصا فضای کلبه و اون محل کار هیوکی و البته موهای بلند دونگهه که گفتی کلاهشو برداشت ریخت رو صورتش آخ که چقدر تصورش زیباست... منتظرم هیوکم ببینه موهاشو دلش ضعف بره 😭

    خلاصه که بسی داستانو دوست دارم و منتظر قسمت های بعدش هستم ❤

    تنک یو تنک یوووووو 🌙💙

     

    پاسخ:
    سلام مهسا ممنون
    خیلی خوشحال و مفتخرم که برای همراهی تو داستان به ما ملحق شدی 
    امیدوارم یه عالمه دوسش داشته باشی و برات خاطره انگیز بشه. خواهش میکنم و اینکه منم خیلی خوشحالم بابتش *-*
    اولین باریه که همچین دونگهه ای دارم تو داستانام 😁 ولی پسر خوبیه خیلی حرص نخورین از دستش 🤭
    قسمت بعد اگه یادم باشه این اتفاق میوفته 🥺
    مرسی ک دوسش داری عزیزم 
    یور ولکام 🥰

    وای وای وای! یه چیزی که یادم رفت راجبش ذوق کنم موهای دونگهه بود!!!

    آقااااااااا موهای بلند این بچه نقطه ضعف منه😭😭😭 چرا اینکارو با من کردی😭😭😭 میشه تا آخر فیک موهاشو کوتاه نکنه؟!🥺

    هیوک هم هی نازش کنه من ذوق کنم😭🤧

     

     

    حالا که دوباره اومدم بزار یکی دو تا چیز دیگه هم بگم بعد برم🙄😂

    اولیش اینه که من عاشق این قضیه ام که هیوک توی تمام فیکات زیادیی گرماییه و همیشه دنبال یه چیزی خنکه تا آروم بشه🤤

    اون لعنتی یه مسخره مزاج به شدت هاته که با اینکاراش ما رو دیوونه میکنه🤤🤧

    دومین چیز هم اینه که من چند روز پیش برای بار نمیدونم چندم داشتم پنج ساله رو میخوندم🥺🤧 بعد رسیدم به اونجاهاش که هیوک فهمیده بود عاشق دونگهه شده و قلبش بی قراری میکرد🤧

    بعد میدونی یهو چی اومد تو ذهنم؟! اینکه توی تمام فیکات، هیوک وقتی عاشق دونگهه میشه همیشه این نکته که قلبش داره بی قراره میکنه رو بالاخره یه جوری مینویسی🥺😭🤧

    بعد حالا هیوک این فیک خیلی زیادی آروم و خونسرده و من از الان به شدت منتظر اون لحظه‌ای ام که این هیوک خونسرد عاشق میشه و قلبش تند تند میزنه😭😭😭

    خیلی صحنه شیرینی نیست واقعا؟!😭🤧

     

     

    خب دیگه امیدوارم تمام چیزایی که میخواستم بگم رو گفته باشم و چیزی جا نمونده باشه🤔😁

    تا کامنتی دیگر، بدرود😁

    پاسخ:
    میبینم ک توام دوس داری 🥺
    دقیقا چون نقطه ضعف هممون بود منم خواستم رفع دلتنگی بشه باهاش حداقل تو فیک 🚶🏻‍♀️
    خیلی فانتزی قشنگیه ~

    اشاره ی زیبایی بود الببببتههه اینجا یه سری چیزا فرق داره که خواهی فهمید 🌝
    چرا یهو با یادآوری اون تیکه از 5 ساله دلم ریخت؟ :) میدونی من اصلا فیکایی ک مینویسم رو بعد از این که تموم میشن نمیخونمبرا همین وقتی یکی میاد از یه جاییشون حرف میزنه خیلی احساساتی میشم و خاطراتم تداعی میشه 💙🥺
    چرا خیلی شیرینه :) باید منتظر موند و اون روز رو با هم ببینیم

    بدرود بیب😁همه چیو گفتی *-*

    میخوام بازم بگم که چقدر عاشق این هیوک آروم و دونگهه زبون درازم😍

    میدونی واقعا یه جاهاییش بود که از دست دونگهه و حرفاش حرص خوردما🙄 یعنی قشنگ اینجوری بودم که میخواستم بهش بگم "بچه دو دقیقه زبون به دهن بگیر و فکر کن با کی داری اینجوری حرف میزنی و پررو بازی درمیاری؟! این همونیه که نجات دادا!!!" ولی خب بعدش یهو قیافش میومد تو ذهنم که خیلی کیوت اخم کرده و لباشم جمع کرده بعد دیگه کلا قضیه عوض میشد😂😂😂 شروع میکردم قربون صدقه اش رفتن از بس که کیوت و چلوندنیه با اون اخمای با نمک و شیرینش😍😂

    و البته لازم به ذکره که آروم بودن هیوک هم دقیقا برام مثل آب رو آتیش بود و آرومم میکرد😌 این پسر عجیب آدمو آروم میکنه😌🙂

    ولی اونجا که دونگهه دید هیوک براش قاشق درست کرده و از رفتار خودش خجالت کشید خیلی چلوندنی بود😍🥺

    و همینطور اونجا که با خیال راحت جوراب هیوکو پاش کرده بود و اومده بود بیرون😍🥺

    و اونجاش که داشت توی کارگاه هیوک فضولی میکرد😍🥺

    و در کل همه جاش😍🥺🙄😂 کلا این بچه همیشه چلوندنیه😌😍🤤

    راجع به هیوک هم که اصلا چی دارم بگم؟! یه پارچه آقا! مثلش نیست!

    آروم و خونسرد، بدون اینکه از دست دونگهه رفتاراش عصبانی و کلافه بشه جواب میداد جوری که بعضی جاها من جای دونگهه خجالت میکشیدم بخاطر کاراش🤦🏻‍♀️😂

    ولی هیوک این فیک عجیب آروم و مهربونه و دل آدمو میبره💙

    آروم، مهربون، با ملاحظه همراه با اون چشمای تک پلکی و خونسردش😍🤤

    هق😭 دلم براش تنگ شد اصلا😭🤧 برم یکم عکس ازش ببینم🚶🏻‍♀️🤧

    دو جای این قسمت هم بود که عجیب دلم خنک شد! یکی اونجایی که هیوک پررویی دونگهه رو به روش آورد و گفت واقعا پررویی😂

    یکی هم اونجا که دونگهه به تکیون فحش داد و گفت عوضی😎

    البته لازم به ذکره اون تیکه که دونگهه داشت راجبه تکیون فکر میکرد پشمام ریخت از حرفاش🙄🚶🏻‍♀️

    مرتیکه دوست پسرش هم نیست حتی و دونگهه ازش خوشش نمیاد بعد اینکارا رو میکنه😒

    یه چیز دیگه هم که عجیب ذهنمو مشغول کرده، ساعتیه که مدام توی فیک تکرار میشه🤔 دوست دارم بدونم قضیه اش چیه و چرا هیوک اون ساعت از خواب بیدار میشه🤔

    و دیگه اینکه خیلی خسته نباشی و به شدت منتظر قسمت بعدی ام😊💙🧡

    پاسخ:
    با وجود متفاوت بودنشون خیلی کنار همدیگه بامزه به نظر میان 😁
    هنوزم قراره حرص بخوریا. خودتو آماده کن برا کشتن دونگهه 🚶🏻‍♀️آره واقعا هم همینه
    تنها دلیلی ک ممکنه جلوی حرص خوردناتو بگیره همین کیوت بودنشه وگرنه ک هیچ 
    هیوک پر از آرامشه 🥺
    با این که دونگهه میگرده تو وسایلش و از لباسا و وسایلش استفاده میکنه اصلا عصبانی نمیشه 
    این دونگهه اگه سالم بود چیکار می‌کرد؟ الان یه پا و یه دست تو گچ اینطور همه جا میگرده 🤭
    خدا رحم کنه 🤭
    عکسای هیوک؟ 🥺 نرو تو گالریش خیلی سمی عه. من که میرم دیگه راه برگشتی ندارم. همونجا موندگار میشم قلبم میمونه 🚶🏻‍♀️
    مورد اول خنک شدن دلت قابل تامل بود و دومی خیلی کیوت بود خندم گرفت🤭💙
    حالا بیشتر میفهمین راجع به هم تکیون هم دوستاش هم زندگی خودش 
    جواب اون ساعت و اون خواب ها خیلی دیر داده میشه چون هنوز مدام قراره تکرار بشن ولی یه گره هایی باز این وسطا باز میشه. 
    سلامت باشی عزیزم 😌🤗💙

    قول میدم اخرین کامنتم تو امروز باشع

    تو قسمت قبلیا از بس دونگهه اب میخورد هی تشنم شد قشنگ سر اون دو سه پارت ی پارچ اب خوردم خخخخ

    بای فعلا اکه بتونم ...

    پاسخ:
    اشکال نداره بابا
    کجا بچه آب خورد؟ 😂😂 فقط یه بار یادمه هیوک بهش کمک کرد آب بخوره 

    سعلاممممم  عررررر خوندمش

    اون خابع رتمربنپاتعتلژغادزژادذزژبتذمالیتمذزططیکودلژبتازططط *فوضولیم میادددددد

    آخیشش راحت شدم این تکیون رو مخم بود

    دونگهه لاعناتی خخخ جواربش بیچاره

    مرسیییییی که این فیک جذابو مینویسییی

    فایتینگ ادامه بده

    جیغغغغغ هی میخام کامنت بذارم دیکه زوم نمشه  ده تا گذاشتم همین یه روز

     

     

    پاسخ:
    سلامی دوباره
    وای بدت میومد ازش؟ 😂
    خواهش میکنم ^~^
    اشکال نداره بذار 

    تنکس گادددد. تونستم دان کنم  .از صبح تا حالا درگیر بودم عمبژنژناژناژنتزمتزناژنلژمنلماژتلطتلژمکنرپر

    جووونننننن برم بخونم بعد بیام کامنت بذارمم جیغغغغ

     

     

     

    پاسخ:
    خب خداروشکر
    بدو بدو 🤩

    اقا چرا من نتونستم دانلود کنم

    هر چی زدم رو لینک فقط ی صفحه سفید باز شد

    با دو تاگوشی و سه تا مرورگر امتحان کردم

    جان هیوک رسیدگی کنید

    پاسخ:
    🤐

    سلام شقایق جوننن

    جوننننن پارت جدید .اقا من عاشق این حس و حال کلبم .

    اصلا نمیدونی سکته ناقص زدم از ذوق پارت جدید

    فیکا جدید دیگه هم بذار تو وبلاگ پلیز

    ماهگون که عالیهههههههههه

    ولی تا پارت جدید اپ کنی فیک خونمون میفتهد

    خیلی ذوقق کردممممم جیییغغغغغغغغ

    پاسخ:
    سلام ماهی
    عه من که تازه هفته ای دوبار آپ میکنم 🥶
    بقیه ی فیک ها تو تلگرام گذاشته میشه عزیزم 

    سلام شقایق عزیزم امیدوارم حالت عااااالی باشه 😊

    خب بازم ماهی کوچولوی بچه پررو و هیوک صبور رو داریم 🤣

    یعنی هر کی جای هیوک بود همون ساعت اول دونگهه رو گذاشته بود دم در بره پی کارش . خیلی صبر و تحملش بالاست . دونگهه جان یک کم قدردان باش لطفا 😏بچه ی مظلوم و ساکت گیر اورده هی غر غر میکنه 😁

    ولی رکابطشون بسیار جالبه و امید دارم روی هم تاثیرات خوب بذارن . دونگهه به زندگی هیوک شور و هیجان بده و هیوکم صبوری و تحمل یاد بچه ماهیمون بده 😉 واقعا این دو نفر به همدیگه نیاز داشتن تا زندگیشون تکمیل بشه . 

    این ماهی نرسیده کل زندگی هیوک رو داره صاحب میشه 😁حالا از لباس و جوراب شروع کرده کم کم امیدوارم به قلب ماه مهربونمون برسه و اونجا رو زودی تصاحب کنه 😍

    فکرشو بکن یه ماهی کوچولو توی قلب ماهمون شنا میکنه ، قلبش مثل یه تنگ کوچولو برای ماهی کوچولومونه 🙃 و البته جای ماه هم توی قلب ماهیه 🥰🤗

    باید دید چی میشه. بازم یه دنیااااا ممنون عزیزم . خیلی گلی 😘❤🌹

    پاسخ:
    سلام ترانه جان ممنونم منم امیدوارم تو خوب باشی ~
    حالا حالاها با این ماهی زبون دراز سر و کار داریم به شخصیتش عادت کن🎃
    هر چی هیوک ساکته و هیچی نمیگه، این موجود بیشتر سواستفاده میکنه و زبونش کش دار تر میشه 🚶🏻‍♀️
    تعامل دو تا آدم متفاوت حتما روی هردوشون اثر میذاره. پس ایونهه ی این داستان هم همینطوری خواهند بود
    چه مثال سافت و ملموسی. قلبم ریخت🥺💙💙💙
    خواهش عزیزم. از تو ممنون 🤗

    سلام عزیز دلم 

    امیدوارم یه برف حسابی بیاد خوشحالت کنه 😍😍😍☃️❄🌸❤❤❤

    کلبه این اقای نجار جذابچرا این قدر دوست داشتنیه 😍😍😍😍😍😭😭😭💖🌸

    وای من فدای این عروسک غرغورو لجباز بشم 😍😍😍😍😂😂😂

    هنوز خوب نشدی کجا میخوای بری

    چرا این مرد بیچاره رو این قدر اذیت میکنی گناه داره این همه انتظار چیه از این بدبخت داری خودتو جاش بزار تو این سرمای سوزناک و برف کولاک راضی میشی بره 😭😭😭😭❤

    طفلکی همه جوره که مواظبته و درخدمتته 

    همه ی کارتو انجام میده 

    یه نفرو فقط پیدا کن این جوری مهربون و سربه زیر باشه 

    بیا قاشق چوبی مخصوص خودت رو هم برات  درست کرد 

    دیگه چی میخوای از خدا

    قربون مرد مهربون نجارمون رو برم که از هر دستش یه هنر میریزه 

    به جای اون برو کنار دستش وایسا یه هنریم یاد میگیری😍😍😍😭😭😭😂😂

    خوشم میاد این همه بهونه میگیره هیوک فقط نگاش میکنه هیچی نمیگه با چشماش باهاش حرف میزنه بهش میفهمونه 

    اونم ساکت و اروم یه جا واسه خودش میشینه 

    چه بخوای چه نخوای عروسک کوچولو حالا حالا ها باید اونجا بمونی 

    از خداتم باشه همچین جایی گیر کردی 

    اگه هیوک صبور نبود چی میشد 😂😂😂😂😂

    دستت درد نکنه 

    کیف کردم خیلی عالی بود😍😍😍😍😍❤❤❤👏👏👏👏👌

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    ممنون ولی اینجا کلا برف نمیاد 😭😭باید برای دیدنش جاهای دیگه برم 🤧
    عکسای کلبه ش هم خیلی حس خوبی میده نه؟ خیلی حس آرامش و خلسه دارن ~
    دونگهه خیلی سرزنده و پر انرژیه 
    بعد از این مدل ادماس ک رو پا بند نمیشن. حتی اگه پاشونم شکسته باشه🤭
    خیلی جنب و جوش داره و حوصله ش سر میره اگه مدام دراز بکشه مخصوصا که هیچ سرگرمی ای تو خونه ی هیوک نیس 
    آخ گل گفتی 
    حالا تشکر هم که نمیکنه فدا سرش. زبون درازی نکنه🤭🤭
    از خدای ما هم باشههه😎😈
    هیوک اگه صبور نبود دونگهه از خونه پرت شده بود بیرون همون روز اول😂
    خواهش میکنم عزیزم *-*

    سلام شقا جونم چطوری؟ 😍💙

    به قول دونگهه هوا سرد شده مراقب خودت باش که سرما نخوری🥺💙

    اقا من عاشق خونه ی هیوکم🥺

    نه فقط به خاطر اینکه با چوب درست شده (چوب خیلی حس ارامش و سکوتی داره به نظرم برای این شخصیت هیوک بهترین عنصریه که میتونستی انتخاب کنی)

    مخصوصا اینکه جاش هم یه جای پرت و دور از دسترسه

    خب دردسرای خودشو داره اینجوری تنهایی زندگی کردن ولی وااااقعا خیلی خوبه.

    یه طبیعتی که توی هر فصل به بیشترین حالت ممکن خودش رو نشون میده.

    و من عاشق اینجور خونه هام... اصلا عاشق زندگیه ساکت اینجوریم که از همه چیز دور باشم🥺

    به نظرم اصلا شخصیت هیوک منزوی نیست و نمیشه از سبک زندگیش اینو قضاوت کرد

    شاید همونطور که گفتم یه علت خیلی بزرگتری پشت این تنهایی باشه... اینکه خودش این زندگی سخت و در عین حال بی صدا رو انتخاب کرده!

     

    خب ظاهرا یکی دیگه از حدسامم درست بود😎

    پررو بودن دونگهه از این سرچشمه میگیره که بدون فکر کردن هر حرفی که به دهنش میاد رو میگه (چون توی همین پارت بار ها بابت رفتارش و حرفاش خجالت زده شده ولی باز هم بدون فکر حرف زده و کارشو تکرار کرده!)

    تا اینجا داشتم فکر میکردم چرا دونگهه از وقتی به هوش اومده به این فکر نمیکرده که به دوستاش خبر بده! که دیدم میخواد ولی شرایطش محیا نیست😂

    طبق چیزایی که پارت دوم از شخصیت دونگهه خوندیم و چیزی که الان دارم میبینم حس میکنم یه وجه مشترک با هیوک داره و اونم اینه که جفتشون رفتار متفاوتی در مقابل اشنا هاشون و افراد غیر غریبه ی زندگیشون دارن!

    هیوک راحت تره، بیشتر میخنده و شروع کننده بحثه و واکنش های طرف براش خیلی مهمه (مثله اون بچه ای که حس کرد سردشه و شالش رو بهش داد یا دختر 4 ساله ای که حامیانه دستش رو گرفت چون میدونست تنهایی رفتن براش خوب نیست)

    و دونگهه دوستایی داره که اینجوری نگرانشن و حتی کیویی که انقدر دونگهه رو دوست داره که نمیتونست به راحتی بدون اینکه خبری ازش بشنوه از کره بره و صاحب کاری که اینقدر دونگهه رو دوست داره!

    حس میکنم این وجه اشتراکشونه (همونطور که خودت گفتی در کنار تضاد هاشون یسری شباهت هایی هم دارن و اگر این باشه باید بگم دوست داشتنیه😍)

    این دونگهه ای که تلاش میکنه خودش راه بره همش از روی لجبازی های بچگونشه! هر کس دیگه ای بود خودش برای انجام کار هاش اقدام نمیکرد ولی دونگهه حتی از اتاق رفت بیرون چون فقط حوصلش داشت سز میرفت!

    وقتی هیوک قاشق چوبی رو کنارش گذاشت یه شک کوچولو و دوست داشتنی بهم داد چون انتظار داشتم هر چیزی باشه به جز قاشق!

    هنوزم هیوک وجود دونگهه رو یه مسولیت میدونه! از رفتارش مشخصه چون تا زمانی که دونگهه به کمکش نیاز داشته باشه همراهیش میکنه و وقتی حس کنه خودش از پس کاراش بر میاد تنهاش میزاره (مثلا توی حموم کمکش نکرد که بره تو وان فقط تا حموم کمکش کرد راه بره)

    کلبه ی دوست داشتنی بعدی😍 (یاد اقاجونم افتادم که اون قدیما مغازه چوب بری داشت و من بعد از مدرسه میرفتم پیشش☹️ خدا میدونه چقدر مغازشو و حالو هواشو دوست داشتم☹️💔)

    گهوراه برای یه دختر کوچولو... :)

    تصور هیوکی که داره توی اتاقک چوبیش یه گهواره برای یه نوزاد میسازه و وقتی داره ازش حرف میزنه اینجوری لبخند میزنه قابلیت کشتنمو داره :)

    حق با توعه من عاشق این شخصیت هیوکم :)

    یه آدم فوق العاده اروم و خونسرد توی یه جای دور افتاده... کل زندگیش و کارش با چوبه و در کنار شخصیت ارومش یه ادم مهربون و فوق العادس (ظریف و با احتیاط و همینطور با دقت) :)

    یه بی نقص به تمام عیار :)

     

    خب خب داره یکم وارد قسمت ترسناک میشه🚶‍♀️

    هنوز نمیتونم حدسی در موردش بزنم و اینکه اتفاقش عجیبه که انکار نشدنیه

    حقیقتا برای چند صفحه اخر پارت و حتی رفتار عجیب هیوک چیزی به ذهنم نمیرسه که بخوام بگم🤔

    البته هنوز زوده برای حدسیات چون هیچ چیزی تقریبا نیست که بتونم بگم چه اتفاقی میتونه افتاده باشه🤔

     

    خیلی خببببببببب... مرسی برای پارت جینگولت😍

    امیدوارم به همون اندازه ای که خستگی رو از تنمون در میاری خستگی از تنت در بیاد😍💙

    پاسخ:
    سلام علیکم ^~^
    حقیقتش اینطوری ام که وقتی آپ میکنم خوشحالم و وقتی میام حرفا و نظرات شما رو هم میبینم خوشحال تر میشم 🙂💙
    توام مراقب خودت باش🥺
    کلبه ی هیوک از این خونه هاییه که ز غوغای جهان فارغ میشه توشون زندگی کرد ~ برای خودش هم که تمام عمرشو اونجا بوده هیچ محدودیت و کمبودی وجود نداره حتی با این که کلا تو فاز موبایل و تلویزیون و تکنولوژی نیس. خواستار یه همچین زندگی بهشتی و بی دغدغه ای تو همچون جایی ام =)
    آره اصلا منزوی نیس. روابط اجتماعیش هم بد نیس ک بگیم با مردم خوب ارتباط برقرار نمیکنه چون اتفاقا بین مردم روستای پایین کوه خیلیم محبوبه. فقط ساکت و آرومه و چون تنها زندگی میکنه زیاد مهمون داری بلد نیس. گرچه تا الانم چیزی برا اون آتیش پاره ی بی تربیت کم نذاشته 
    علت.. علت هم میتونه داشته باشه منتها نویسنده زیپ دهانش را می‌بندد تا با بی جنبگی اسپویل نکند🤐🤭
    آره تو فکر بوده ها. الان فقط مهمه که یه تماس بگیره خبر بده بگه من زنده ام. هنوز فرصت نشده. همه چی به موقع خودش پیش میره آروم آروم. به من اعتماد کنین 😌
    آره درست گفتی.. بعد میدونی. هردوشون اینطوری ان که به یکم زمان نیاز دارن تا صمیمی بشن با هم. عین خیلی از آدمای دیگه. غریبه بودنشون باعث شد هیوک ساکت و کم حرف باشه در مقابل دونگهه و برای دونگهه هم باعث شد فقط وجه گستاخ و تند خودشو به رخ بکشه. ینی چون هنوز با هم غریبه ان همچین تعاملی داشتن و یکم که به هم عادت کنن روی واقعی خودشونو نشون میدن. 
    گرچه اصلا هم آدمای پیچیده ای نیستن *-* هیوک واقعا همینقدر ساده و مهربونه و دونگهه هم با این ک زبونش یکم درازه پسر خوب و دوس داشتنی ایه
    آره وقتی حوصله ش سر بره یا کنجکاو باشه دیگه مهم نیس الان نصفش کلا تو گچه. باید پاشه بره😐شخصیت سرزنده ای هم داره. نمیتونه یه جا بند شه 
    عایگو 😣💔حتما خیلی خاطره باهاش داری و برات تجدید خاطره میشه.. بیا بغلم ناااازت کنم💙
    خانوم شما چرا انقد قشنگ نظر میدی؟ 😐💙همزمان هم تحلیل میکنی هم حرفای دلبرانه میزنی
    هر بار بعد از جواب دادن ب کامنتت دچار افت فشار و قند میشم 🚶🏻‍♀️

    آره هنوز شروعشه. خیلی مونده تا بخواییم به جواب برسیم 
    فعلا باید به این اتفاقات عجیب و همزمان خوابای مبهم هیوک عادت کنیم چون خود هیوکم منشا اونا رو نمیدونه 

    خواهش میشه عزیزم 
    حتما که اینطوره ^~^💙

    عی تفففف

    قرار نبود این دونگهه شونم جذاب از اب دربیاد که😭🙂 هرچند قشنگ ازون رو اعصاب دوس داشتیاس که بیشتر رو اعصابن تا دوست داشتنی😂 هم اگه من بودم تا الان شیش بار پرتش کرده بودم بودم بیرون بچه رو هیوک چجوری تحمل میکنه😂😂😂 وای فککن وقتی بهم نزدیک تر شن من با یاداین لحظات سینه میزنم😭😭😭 چطور هیوک انقدر مهربونه؟ وقتشه فداش شم؟ چقد دونگهه خجالت کشید سر قاشقههه حتی منم خجالت کشیدم جاش😂 ولی از رو نمیره لنتیو. من قشنگ دارم تصور میکنم هیوک رو، یه مردی که وسط کوهستان تنهایی زندگی میکنه، یک کلبه داره که اکثر وسایلاش چوبیه و قطعاخیلیاش دست ساز خودشه، که یک کارگاه لنتی قشنگ داره و توش کار میکنه🙂😭 از اینهمه قشنگی اب شدم. فککن بوی چوب تازه و خیس با سرمای برف و آرامش دوست داشتنی خودش. اینکه کنار پنجره میشینه چوب میتراشع. باید اخر سر بدیم تابوت منو بسازه😂(خدانکنه) بعد دونگهه رو نگااا. اخه قشنگ ازون دلیل زندگیاااس. فقط همون شومینه ک روشن شد همون خاب مرموز.عههه راستی اون خاب مرمووووز زامیخغیغخژهفژهفژ. هه. ینی چی میتونه باشه؟ دفعه بعد اگه دونگهه عامل بیدار شدنش ساعت ۳ نباشه دونگهه رو میزنم که بازی سرنوشتو نصفه رها کرد😂 راستی چه خوشحال شدم که با تکیون نیستتت عررر. وای هیوک بخاطر دونگهه شومینه رو روشن گذاشته بود چه مهربون:) ولی دونگهه گناه دارع به عنوان یه فرد بسیار وراج کاملا درکش میکنم ک الان میخاد سر هیوکو ببره😂 چطور اخرش پرید تو برف؟؟؟ پسر کوهستان😂 

    خلاصه ک اره دیگه تموم شد حرفام ایشالا اگه چیزیو جا ننداخته باشم😂 خیلی ممنون که این جذاب لنتیو مینویسی و باعث میشی دچار جیغ و خودزنی و سرازیری کف و خون شم و انقد قشنگ مینویسیو سه نقطع و این داستان ادامه دارد🙂😭 فقط همین راز ساعت ۳ کی میخاد افشا شه؟؟ میدونم زوده ولی دگ من دارم خ کنجکاو میشم🙂😂

    پاسخ:
    🤧
    باید زبونشو از ته حلقش ببره هیوک تا بتونه تا موقعی که میفرستتش بره خونه تحملش کنه😂هر چند اینور ما داریم حرص میخوریم از این پرروییاش. چون هیوک طفلک خیلی خونسرده اصلا عصبانی نمیشه دیدی که 
    خجالت داره واقعا. اصن هیوک هر چی میتراشه به تو چه لی دونگهه؟ حالا خوب خوردی وقتی دیدی یه قاشقی برا خودت بود؟ 😐🤭آره هیوک همچین زندگی بهشتی و بی دغدغه ای داره. حالا بیشتر میبینین و بیشتر بهش عادت میکنین. خدا نکنه دخترررر🚶🏻‍♀️
    اونجا انقد سرده که با وجود شومینه هم سرده باز. دونگهه کلا باید بچسبه به آتیش 🥶
    عایگو. منم ممنون از تو که میخونی و وقت میذاری براش. راز؟ کدوم راز؟ 😎 *بستن زیپ دهانم*

    سلام همه جوره عاشق جفتشون هستم اصلا هر جور نگاه مکنی عشقه😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    پاسخ:
    ای جون 🤩🤩سلام راستی *-*

    سلام ،عزیز دل جولفیشا،sunar من،کلمه رو حال کردی خودم اختراع کردم sun+are

    وای عزیزم ،این هاعه با این غر غر اش بازم نانازه ،چلوندنیه،مگه میشه چشای نازشو ببینیو از دستش ناراحت شی،مگه داریم اصلا،فک کنم یه چیزی در مورد هیوک درس نیس ،واسه چی اومده بالای کوه تنهایی زندگی میکنه،یا این که خیلی ادم صبوریه،عادی نیس،مشکلی داره،؟؟؟؟مریضه؟؟؟؟؟

    برف چیه!!!اونقده برف تو عمرم دیدم که با شنیدن اسمش لرز به تنم میوفته،بابا خیلی سرده،سردددددد،مجبور بشین تو برف برین بیرون و دستاتون یخ بزنه،لپاتون سرخ بشه،ابروهاتون قندیل ببنده،،مثل من از هرچی برف بدتون میاد،

    برف بازی فقط دو دقیقه اولش،

     چی میخاد بشه؟؟؟ساعت ۳ و خورده ایی،،چیز بدی واسشون اتفاق نیوفته!،'

    الان که هیوک مریض بشه،کی میخاد از اون پرستاری کنه،

    خوش خواب پاشو ،ناجیت از دس رف

    اصلا انتظار نداشتم آپ کنی ،خیلی سورپرایز شدم،چسبید ،میسیییی گلم،

    فدا مدات،بوسسس

     

    پاسخ:
    سلام یاسی جون. وای چ خوبه. مخترع کی بودی شمااا؟
    مریض که نه. قول میدم از لحاظ این ک بیماری خاصی داشته باشه البته اگه منظورت اینه چیزی نداره. ولی خواهی فهمید. فقط یکم صبر پیشه کن. 
    وای😂تو دیگه از برف بیزاری. ما از بس ندیدیم حسرت ب دلیم 
    فعلا نه. هیوکم اوکیه نگران نباش
    مگه نمیدونستی شنبه ها اپه؟ 
    قربانت 

    سلام قشنگ دوست داشتنی جان من
    کلی کلی خسته نباشی و خداقوت بهت
    الهی که این روزا مثل فضای زیبای ماهگون برامون به بهترین نحو ممکن پیش بره جونم مخصوصا برای تو رفیق جانمممم
    یه انگیزه زیبا برای طی کردن روزام ساختی و من غرق فضای قشنگ و دلنشین ماهگون جان شدم غرق شدنی که هیچ غریق نجاتی هم نمیتونه من رو نجات بده
    بلاخره شنبه اومد من روزا رو برای رسیدن به شنبه و سه شنبه طی میکنم یه اعتیاد شیرینیه که نمیخوام اصلا ازش دست بردارم
    از خط اول شقانویس های دلبرانه چنان تراووش میکنه که قند تو دلم اب میشه من با چه زبون و لفظی بگم که هیوک رو خیلی دوست دارم از ابتدای داستان هی با رفتاراش دل میبره هم تو طوفان رفت وسایل گچ رو از روستا اورد هم دست و پای جناب اتیش پاره رو گچ گرفت حالا هم اب رو گرم میکنه و به دونگهه کمک میکنه که به حموم بره و حتی راهنماییش هم میکنه😢 وان چوبیییی😢😢😢دوس دوس
    به خدا قلبم ی ظرفیت کمی داره
    دونگهه اسیب بدی دید ولی با وجود اتیش پاره بودنش خیلی صبوره و درد رو به جون میخره و خودش کارای خودش رو انجام میده
    دونگههههه دونگهههههه دونگههههه منحتاعدهلردابی موهااااش😢چقدر من تو ذهنم همچین دونگهه تصور میکردم😢دونگهه با موهایی که قدش طوریه که پشت گوشاش میزاره 😢😢😢و بلندی موهاش مورد علاقه هیوکه قلبممممم
     دونگهه بعد از حموم خیلی نوازش کردنی شده بود مخصوصا با اون خمیازش و و پایین کشیدن کلاهش به پایین خودوووو
    هیوک هم همچنان از نگاه دونگهه حوصله سربرترین ادم دنیاس 😂 ولی گوشی نداشتن هیوک کرک و پر دونگهه رو ریزوند😂
     اخ چقدر ذوق کردم اونجا انتن نمیده و دونگهه هم زیربار نمیره تا به پلیس زنگ بزنه و خب اینکه دونگهه گفت این اتفاق سبب دردسر افتادن دوستاش میشه ولی خودش نه محل شبهه و تامله و یک علامت سوال و تعجب بزرگ رو درست میکنه
    !!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من دیونه تمام فعل و انفعالات هیوک شدم از ابتدا تا انتها از اروم بودنش حتی اون لحظه که گفت برای من فرقی نمیکنه شاید بتونیم تفسیر ب عشق کنیم و هیوک دلش جایی گیر کرده و قصد نداره از عزیز وراج با تمام اتیش پارگیاش دور شه
    با وجود خراب بودن هوا هیوک صبح به روستا رفت اما برای دوباره رفتنش زیر بار نرفت
    دونگهه درکمال پرویی تمام گفت تو مسئولیت من رو باید بپذیری😂 بنده خدا هیوک یه چیزی بدهکارم شد
     ای ماهی شیطون بشین ور دل هیوک و دنیای جدید خلق کن
    عجب صبری هیوک داره عجب صبری هیوک داره
    مطمئنم هیوک تو اون چشم ها برخلاف زبون تیز دریای مواج شرق چیزی رو دیده  چون خیلی زیاد صبر پیشه میکنه
    وای خدا وای خدا وای خدا شقایق هیوک این همه مدت در حال ساخت قاشق برای ببر کوچولو سمج بود🐯🌙
    دونگهه با وجود اینکه خیلی تحت تاثیز قرار گرفت باز به لجبازیاش ادامه داد ای دونگههه زبون دراز گوگولی ولی تهش دلش طاقت نیاورد و خندید😢دلم ضعف کرد
     دونگهه خالصه ته دلش هیچی نیست
    میدونی شقایق عصبانیتش هم دلبرانه ست هیوک بخواد هم زیاد نمیتونه باهاش درگیر شه امان از اون چشم ها
    وای دونگهه هیچ حسی به تکیون نداره و ازش متنفرهههههههه
     میدونستم دل همه رو یه جور قراره سراین قضیه به طرز عجیبی منقلب کنی بلاخره شقای من افسونگره کم چیزی نیست که..
    فضای دلنواز و خاص کلبه چیدمانش ، به طرز عجیبی روح من خواننده رو خوش کرد این فضا چیزیه که علاقه شدید بهش دارم
     هیوک مرتب و دونگهه شلخته😂
    دیونه وقتیم که دونگهه با خودش حرف میزنه خیلی با من مچه😂😂منم همش باخودم حرف میزنم😂دونگهه شاید بچه پولداره و برای مستقل شدن تو رستوران کار میکنه ذهنم درگیره خیلی
    وای کارگاه نجاری بنبنبننینی چقدر این فضا دلچسبه
    شقا فکر کنم هیوک از یک گل برای ساخت عطر و صابون استفاده میکنه
    من دلم برای زمانی که هیوک خندید ولی دونگهه ندید ضعف رفت حس میکنم این لبخند بیانگر یک حس درونی ونابه
    دونگهه برای رفتن دنبال هر فرصتیه ولی هر بار با مانع مواجه میشه و چه خوب که هیوک این کار رو نمیخواد انجام بده
    دونگهه اتشه و هیوک اب وقتی دونگهه عصبی میشه هیوک با متانتش دونگهه رو اروم میکنه
    دونگهه جوراب هیوک رو برداشت طفلی هیوک 😂تازه قراره بشوره گلای روش تمیز شه😂یاد وقتی افتادم که تو برنامه رادیویی دونگهه لباس زیر هیوک رو گرفته بود میگفت خرابش نمیکنم😂😂
    دونگهه به پرو گفته زکی کافیه هیوک یکم بهش رو بده ب کیوتی بازیای وراجانش ادامه بده فقط اونجا که گفت یه کاپشن دیگه بهم بده😂 هیوک چقدر سافته هرچی میگه اون میگه باشه هیوککک جادوی چشای دونگهه شده😢مهمون نوازی رو به اوج رسونده
    دونگهه خیلی بی پرواست هرکاری دوست داشته باشه میکنه حتی کشو های هیوک هم سرک میکشه.
    اون رویا ..... تاریک مطلق که انتهای اون یک نور بود
    یعنی اون نور به دونگه ختم میشه؟ یا اون نور خود هیوکه و هیوک بازتابی از خودش رو دیده 
    پازل های ساعت 3و24 دیقه شب کم کم دارن کنار هم چیده میشن ابتدا با دونگهه و بعد هم اون رویای تاریک ....شاید هم اولین بوسشون هم دراین ساعت رخ بده

    چیزی که تو داستان خیلی نظرمو در انتها جلب کرد این بود که هیوک تو خواب در یک نقطه از جایی که تاریک بود دراز کشیده بود و بعد یک نقطه نور در فضا وجود داشت
    و بعد از بیداری هم پاشد رفت بیرون بین برفا دراز کشید اگه تو اسمون ماه وجود داشته باشه فضایی که تو خوابش بود تداعی میشه البته اگه ماه هم نباشه میشه گفت اون فضا تداعی میشه چون خود هیوک ماهه
    من رو یاد یه بیت از مولانا انداخت من شبم تو ماه من بر اسمان بی من مرو
    همه اینا به دنیای دو نفرشون شاید هم کشف یک سری از راز ها  منتهی بشه
    نمیدونم اصلا این چیزایی که گفتم ربطی به هم داره یا نه شایدم اثرات کرونا باشه قاطی کردم😂
    این قسمت رو مثل 3 قسمت قبل دوست داشتم و کاملا وابستگیم به ماهگون قسمت به قسمت بیشتر میشه فقط دلخوش به هشتگ داستان بلندش هستم که حالا حالا تموم نشه البته البته دوست ندارم توام بابتش اذیت شی بلاخره تو هم سرت شلوغه ولی نوشته هات شاهکارررره
     به قول مولانا شقاجونم این جهان با تو خوش است دنیامون رو رنگی رنگی کردی حسابی  خیلی دوست دارمت و دوست دارمش
    بوس بهداشتی بهت عزیزجانم💋❤
    لاویو جونم💋❤

    پاسخ:
    سلام مهربونم
    الهی بمیرم با این حالت اومدی کامنت گذاشتی برام 🙂
    سلامت باشی. حالا واستا میام پی ویت خفتت میکنم 🌝
    همونقدری که انگیزه ی تو هست برای منم هست. منم همینقدر عین شما منتظر رسیدن شنبه سه شنبه هام تا آپ کنم براتون
    هیوک خیلی دوست داشتنیه نازی. دونگهه هم هست وینی هردوشون دوتا شخصیت دوس داشتنی دارن که با وجود تفاوت هاشونه که کنار هم دلمون میخواد ببینیمشون
    اونموق که تصمیم گرفتم بنویسمش مطمئن بودم موهای هیوک مشکی و ساده س ولی بلند بودن موهای دونگهه خیلی یهویی شد. خیلی خیلی یهویی دلم خواست تو این داستان موهاش بلند باشه و فک کنم از سر دلتنگی و فانتزی های همیشگیمون بود که دلم خواست حداقل تو داستان از موهای بلند شده ش بگم.
    همش هم بخاطر سرما کلاه کاموایی سرشه قابلیت اینو داره کف و خون براش قاطی کنیم بس ک دلبره
    کلا کرکای دونگهه هی پشت هم میریزه وقتی میبینه هیوک هیچی نداره 😂
    شت😂الان دلت میخواد دونگهه پیدا شه یا تمام راه های ارتباطیش با دنیای بیرون بسته باشه و بمونه کوهستان؟ 😈
    میشه یه دلیل منطقی پشت این قبول نکردنای هیوک باشه. میشه هم واقعا بخاطر هوا و از سر وظیفه نداشتنش باشه..
    خیلیییی پرروعه😐🎃یکی نیس بگه از خداتم باشه هیوک داره ازت مراقبت میکنه، تشکر ک نمیکنه هیچی میگه باید هر کار میگم بکنی😂
    آره قاشقو ک دید سافت شد
    باز قراره هم به قضیه تکیون هم دوستای دونگهه هم زندگیش اشاره ی بیشتری بدم ولی آره الان تا این حد بدون که دونگهه و تکیون همچون رابطه ای نداشتن
    حالا فکر کنم پارت بعدی کنجکاویت برطرف میشه. خودم الان یادم نیس باید برم پارت پنجو چک کنم ببینم همونه یا نه.
    وای خوب اشاره ای دادی. یادته هیوک واقعی هم از این ک دونگهه لباساشو برنمی‌داشت عصبانی نمیشد؟ تازه خوشش هم میومد *-*
    کمد هیوکو برا برداشتن جوراب زیر و رو میکنه، کاپشن جیب دار هم میخواد
    امر دیگه ای نیس دونگهه شی!؟ 😐
    اون نور بخش اصلی خواب هیوک و دلیل خواب هاشه
    و برگ هایم از تعبیری که از خواب و نورش و بیداری و ماه گفتی دانه دانه ریخت. خیلی زیبا بود حقیقتا 
    اتفاقا کرونا باعث شد چیزای پشم ریزون تری بگی 
    چون مثل همیشه منو با حرفای دلبرانه ت اسپیچلس کردی 
    آره بیا فعلا به تموم شدنش فکر نکنیم و از بودنش با هم لذت ببریم~
    خیلی خیلی مراقب خودت باش تا وقتی که کامل ریکاوری شی. ما یه نازی بیشتر نداریم آخه 💙فعلا بای بای👋🏻

    سلم *.*

    شقا من هر قسمت میرم عاشق پیشه تر برمیگردم 😭

    ولم کنین واسه آقای چوب تراش و اون پسره‌ی زبون دراز تو خونش پرپر شم 👩‍🦯

    وای دونگهه خجالت کشید 😂

    فک کنم خودش از خجالت کشیدنش تعجب کرد 😶

    براش قاشق درست کرد 😭

    داشتم تصور میکردم ک الان چقد قشنگ و با ظرافته که یهو دونگهه خندید و گفت خیلی خوشگله 🤧💗

    چرا حرص خوردنا و زیر لب غرغر کردناش انقد با نمکه؟ 😭

    مث بابابزرگا زیر لب با خودش غرغر میکنه فنچول 

    خببببب

    پس تکیون اصلا دوست پسرشم نیست 😏

    خنده‌ های شیطانی سر دادن*

    آماده کردن ابزار آلات شکنجم*

    یوهاهاهاهاها 😈

    قابمله سوپ میبینم 👀

    یواشکی برداشتنش*

    خب دونگهه ام ک از کلبه رفت بیرون 

    نشستن کنار شومینه*

    در آوردن قاشق از جیبم*

    من مجهز اومدم ^^

    وای شقا 🥺😭

    دونگهه بیرون که رفت گیف اون جوجه کوچولوعه اومد جلو چشام 

    همش میگفتم نیفتی بچه 😶

    انقد پر جنب و جوشه آرومش نمیگیره باید حتما همه جا سرک بکشه *.*

    وارد کارگاه ببر آرام کوهستان میشویم *-----*

    آقا اون بوی چیه؟ 🥺 تو حمومم همون بورو حس کرد 👩‍🦯

    هیوک فقط باید حضور داشته باشه.. با بودنش همه چی آرامش بخش میشه 😭💖

    آرامش از تک تک کلماتش ساطع میشه 

    چقد لبخندش موقع حرف زدن درمورد گهواره دوست داشتنی بود 🥺

    و پشمام دونگهه دوباره خجالت کشید 😐💓

    یه هفته پیش هیوک بمونه خود به خود مودب میشه 😂

    عاح

    مطمئنم همه الان حسابی درمورد خواب هیوک و ساعت سه و بیست و چهار دقیقه کنجکاو شدیم 👩‍🦯 یعنی منشاءشون چیه 

    نکنه هشدارن

    یا شایدم خبری از آینده 😶

    شقا کلی انرژی گرفتم 

    خسته نباشی عزیز دلم 💙

    به انتظار قسمت بعد در وب چادر میزند ^^

    پاسخ:
    عایس کریم جله جله عایس کریم جلهههه
    هنوز مونده.. هنوز خیلی مونده تا عاشقشون بیشتر تر شی '*'
    این توله انقد خجالت میکشه ~
    درسته زبونش درازه 
    درسته گستاخ و پرروعه 
    ولی گاهی انقد خودش از کاری ک کرده خجالت میکشه و کیوت ابراز پشیمونی میکنه ک دلت میخواد لهش کنی بگی کنچانا 
    انقد سافت شذ با دیدن قاشق ک یهو عین جوجه ها رام شد و لبخند زد و گف چ خوشگله =)
    ابزار الات شکنجه تو روزی دو بار روغن کاری کن آماده باش 
    ک قراره در آینده به کارت بیان 🌝
    بخور نوش جون ولی یکمم ته قابلمه بذا برا اون زبون وا کرده 🥴🤭
    خوب شد قاشق آوردی چون تو خونه نداشتیم مادر جان 
    ب زودی اون گیف جوجه هه تو برفا وایرال میشه 🤤
    والا بخدا 
    با اون پا بلند شده تو اون حجم برف رفته کارگاه هیوک، عنی وی
    یه بویی~~~
    پاور عاف آرامش هیوک 🤭 دونگهه اگه آروم نشه هیوک باید پررو شه 
    ک منطقی نمیشه باشههه 
    آره این ک ادامه پیدا کردن حتما دلیلی دارن ک خواهید فهمید 
    نوش جووونت 
    هم سوپ هم این پارت 🤭
    سلامت باشی. *خزیدن تو چادرش*

    سلااااام

    این دونگهه دل منو برررد
    خوشحالم که دوست پسر تکیون نیست

    واااای چقدر هیوک عشقه
    پسر صبور
    دقیقا مکملن

    ساعت سه و بیست و چهار دقیقه؟
    ممکنه هیوک انسان نباشه؟؟؟

    منتظر قسمت بعد هستم

    پاسخ:
    سلام سارا

    بله دونگهه مون سینگله 
    هیوک عین آب رو آتیش دونگهه میمونه 
    آره کی گفته غیرممکنه؟ 😈
    بای فعلا👋🏻

    سلااااام *----*

    چطوری؟؟😃😃😃

    اووه نمیدونستم جنوبی هستی چه تصادفی منم شمالیم😄

    باور کن اصلا ربطی به جنوبی یا شمالی نداره اینجا یخبندونم باشه بازم برف نمیباره☹

    فقط یه بار اومد که اونم بعدش بارون اومد همشون آب شدن☹☹

    هعیییی ولش کنیم بریم سر فیک😄

    لنتی من اگه جای هیوک بودم یکی انقدر به سرم غر میزد از خونه ام مینداختمش بیرون😐😂 هیوکه اینجا بیش از حد آرومهههه

    انقدر خونسردیو خدایی آدم نمیتونه تحمل کنههه

    عوضش خودم میزارم جای دونگهه واقعا حوصلم سر میره چرا برای چی چگونه انقدر خونسرده اخهه😂😂

    ای جانم ولی با این حال خیلی مهربونه برای هائه قاشق درست کرد🥺

    دونگهه هم خیلی ذوق کرد کیوتک😄😄

    یعنی همه ی خونه ی هیوک چوبیه؟ همشم خودش ساخته؟

    خیلی باحاله*---* فکر کن همه چیز از چوبه

    خودااا موهای دونگهه اینجا بلندهه😃😃 خیلیی موهای بلندشو دوسدارم

    فک کن هیوک انگشتاشو بکنه تو موهاش *---* آههههه😭😭😭

    من میمیرم تا اونموقعععع هنوز باهم دوستم نشدنن خداا😭😭😭

    حالا نمیدونم هم اندازه ی هیوک یا نه ولی فک کن لباساش براش بلند و گشاد  باشن شبیه یه عروسک رفته کنار بخاری نشسته بعد با این وضعیت و این کِیس هیوک رفته داره چوب میتراشه😐😑

    خدایا عقل بدههههه

    کی آخه وقتی اون لنتی نشسته اونجا میره چوب میگیره دستش خب یه حرکت بزن دیگه اخه😐 

    هوووف * نفس عمیق میکشد

    آخیییش خیالم راحت شد دونگهه اون پسره رو دوست نداره

    یه نفس راحت کشیدم این قسمتشو خودم😂😂

    بعله هائه ماهی فقط هیوکیشو دوست داره😌😌

    ای جانم با چه ذوقی میره قاشقشو میشوره😄😄 کیوتی خوردنیی

    وای یهو پاشد شالو کلاه کرد گفتم الان میره تو برف دوباره گم میشه دیگه هیوکم نمیتونه پیداش کنه که بعدش رفت رسید کارگاه هیوک...

    خودایا داره برا بچه گهواره میسازه گوگولی🥺🥺🥺 کارشو خیلی دوسدارم *--*

    وای جوراب هیوک😂😂 نجات دادن این بچه کلا از هر لحاظ هزینه بره مخصوصا از لحاظ گوشاش😂😂

    دوگهه خیلی بانمک حرص میخوره😄😄

    وایی برگام این قسمت آخرش چی بود😶😶

    هیوک رفت وسط برفا دراز کشید ... این قضیه خواب دیدنش داستان داره نه؟

    توی ژانرای فیک تخیلی هم نوشتی ولی هرکاری میکنم نمیتونم بفهمم دقیقا کجاشه😂

    به هر حال منتظر پارت بعدیشم

    خسته نباشیی *---*

    خیلی قشنگ بود*---*

     

    پاسخ:
    سلام اسرا
    مرسی متشکرم تو چی؟ *-*
    واهای شمال.. 
    اگه فاصله افتاده ~ اگه من با خودم سردم.. تو کاری با دلم کردی.. ک فکرشم نمیکردم 🎶🚶🏻‍♀️
    عه پس شما هم برف ندارین حیف. ما خار داریم اسرا 🚶🏻‍♀️
    هر کی دیگه جای هیوک بود همینکارو می‌کرد 
    یه درکونی میزد میگف از سرتم زیاد باشه ک نجاتت دادم دارم ازت مراقبت میکنم. بفرما برو خوش اومدی 
    ولی هیوک.. نگم برات =)
    آره با این ک تا یه دقیقه پیش داشت غر میزد ولی تا قاشقه رو دید خوشش اومد رام شد ساکت شد =(
    خونه رو خودش نساخته ولی وسایل داخلشو چرا. نجاره ک بالاخره ^~^
    آره و این موهای بلندش قصه ی سر دراز دارد ~~
    نگران نباش قرار نیس دونگهه هی جنگ و دعوا کنه و هیوک باهاش کنار نیاد. دونگهه کلا زبون دراز هست ولی پسر خوبیه در باطن. با هیوک هم هم سنه برا همین دوست میشن با هم. البته بعد از پشت سر گذاری یه اتفاقی 
    ای جون. نه بابا سایزشو کوچیک در نظر نگیر. دوتاشونو عین ایونهه ی واقعی تصور کن 🤭
    تو بذا هنوز همو بشناسن بعد منتظر کیس باش🤭 هنوز اسم همدیگه رم نمیدونن
    عاره. دونگهه ایز سینگل 
    اتفاقا خودش می‌ترسید از این که دور بشه یا گم بشه. وسط کوهستان بود و وضعیتش خوب نبود. ولی چون حس کنجکاویش گل کرد رفت رسید ب کلبه ی کارگاه نجاری هیوک و خیلیم خوب شد*-*
    میبینی؟ رفته تو لباسای هیوک هم حتی گشته بچه پررو =|
    آره حتما ک داستان داره. هر سوالی ک برات پیش میاد حتما جواب داره و ب جوابش میرسی 
    سلامت باشی لاو 
    متشکرممم

    سلاممممممممم

    چطور مطوری؟؟

    منکه خوبممم

    وااای نه! خیلی ناجوانمردانه سرد است، یک ساعته چسبیدم به بخاری اما هنوووز سردمه😂😭

    منم حسرت به دل جنوبی هستم😂اما مدتیه در جوار برف به سر میبرم 🥺😍

     

    من خیلی خوشحالم که قراره باز با زبون درازی دونگهه برگ ریزون بشیم😂😂👌

    خلاصه که مهمونت میشم وقتی این قسمتو خوندممم...😂😍

    بایییی💙

    پاسخ:
    سلام گوگولییی
    خوبم خداروشکر توام خوبی 
    عه آقا ولی با تموم سختی‌های سرما.. من زمستون رو خیلییییی بیشتر از تابستون دوس دارم 
    یخ کنم بهتر از اینه ک کلم از گرما بپوکه - _-
    برف خوشبحالت ❄️
    باشه بیب *-*بای بای 

    سلام اونیییییی🙋

    امیدوارم حالت خوب باشه💙💙

    یه نفر اینجا ازنظرای پارت قبل جا مونده:(

    ولی میخاد دوتا پارت رو باهم نظر بده😂😂

    سر پارت قبل داشتم کامنت دوستمو میخوندم دیدم به ساکت بودن هیوک اشاره کرده توجه کردم دیدم راست میگه این بچه خیلییییی اروم و ساکته:)

    اخه چطور ی ادم میتونه انقدر خونسرد باشه؟ 

    حقیقتا توقع ی دونگهه ی اروم و سر به زیر داشتم ولی سوپرایز شدم با ی دونگهه پر حرف پرو روبه رو شدم😂😂 ولی عاشق شخصیتش شدم منتظر بود زبونش باز شه تا شروع کنه سکوت کلبه رو بهم بریزه من جای هیوک بودم بحث کردنام با دونگهه تمومی نداشت😂😂😂💔

    ی هیوک با ادب و خونسرد و اروم ک کلی بچه ها رو دوست داره محبوب دل همه هم هست:)

    با ی دونگهه شر و شیطون ک نمیتونه رو پاهاش بند شه چه شوووود:)))

    وی بی صبرانه منتظر است...

    من تا اخرین لحظه ایی ک از قاشق رونمایی کنی فکر هر چیزی رو کرده بودم جز قاشق:) این بچه جدی جدی یدونه قاشق داشت؟ چ جوری اشپزی میکنه؟من تا کل قاشقا رو از تو جا قاشقی بیرون نیارم نمیتونم اشپزی کنم😂😂💔

    هر چی بیشتر از کلبه و حال و هواش میگی بیشتر عاشقش میشم نمیدونم چرا اول داستان غر زدم ک چرا این بچه رو انداختی وسط کوه ولی حالا ک فکر میکنم خیلی دلم میخاد ی بار ی همچین جایی باشم:)

    .

    .

    فک نمیکردم ی کلبه وسط کوه تو حمامش وان هم داشته باشه ولی نگو وان دارههه تازه وانه هم چوبیه...بسی خوشمان امد😍

    این بچه خیلی پروعه ولی هیوک هم ک هیچی نمیگه بهش چورابشو هم ک تصاحب کرد😂😂 ولی خوب داره به این نتیجه میرسه ک بحث کردن با هیوک فقط باعث شرمندگیه

    ولی ی حسی بهم میگه این اروم بودنای هیوک قراره نابودمون کنه:)

    خسته نباشی اونی قشنگم ساری اوندفعه کامنت نذاشتم سعی کردم الان جبران کن امیدوارم تونسته باشم:)

    مرسی به خاطر انرژی خوبی ک بهمون میدی😍💙

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    ممنون و منم امیدوارم حالت تو خوب خوب باشه
    حییح بابا فدا سرت. هر وقت جا موندی از خوندن یا هر چی نمیخواد بری برا قبلی نظر بنویسی فدات شم همینو بخون از سرم زیاده
    آره فک کنم تو این قسمتم بیشتر متوجه ی ساکت بودنش شدی
    در کل خونسرد و آرومه و از این آدمایی نیس عصبی شه
    این به جدا. و ساکت بودنش اصلا بعید نیس ازش چون شخصیتیه ک تمام مدت تنها زندگی کرده و به حضور یکی دیگه تو خونه ش عادت نداره
    سر به زیر برا دونگهه اصلا تعریف نشده 🤭 حالا هیوک بچم چرا هست. 
    دو تا شخصبت متضادن ولی از اون تضادهای دوس داشتنی ایه ک هی دلت میخواد با هم ببینیشون. از این مدل تعاملا 
    آره قاشق کلا غیر قابل پیش بینی بود =) 
    آره بابااا. حالا درسته جای پرت و پلایی خونه داره ولی خیلی خونه ی دنج و خوشگلیه برا خودش *-*
    هیوک هم ک کارش کلا با چوبه و همه ی وسایل خونه شو خودش ساخته *-*
    از چه لحاظ آروم بودنه قراره نابود کنه؟ چون عاشق این تیپ شخصیتی؟ =) 
    فدا سرت این حرفو نزن. دشمنت شرمنده عزیزم. معلومه که جبران میکنی. خیلی زیادم اینکارو میکنی 💙
    مراقب خودت باش💙

    هلوو شقایق جون🥺🌈چطوری؟😍

    وایییی تو جنووووبی ایی کدوووم شهر؟من بندرعباسم باید بگم ک تاحالا کلا تو زندگیم برف ندیدم💔😭😹😹😹😹خیلی گناه دارم:(😹

    بریم سراغ این پااااااارت😍😍😍😍

    وای اقا چقدر شیرینن هر دوتاشون دلم میخاد قورتشون بدم😹😹هیوک چقدر صبوره واقعن و دونگهه کاملا رو مخ😹😍ولی بازم کارا و حرفاش کیوتن ای خدا🥺🌈

    کارای هیوک کاملا با صبر و حوصلس

    وای قاشقی ک براش درست کرد:))))خیلی کیوت بود کارش حتی دونگهه هم ذوق کرد کیوتک💫🥺

    اونجاش ک میره حموم و وان چوبی

    اوکی من بازم فانتزی زدم😹😹😹😹😹چیکار کنم با این ذهن بسی منحرفم واقعن😹😹

    اخه تو وان اونم چوبیش کاملا یه جوه قشنگیه برای افکار مثبت🔞😹

    اما فیوریت پارتم

    اونجاش بود که میره کارگاه هیوک و میبینه:)))

    حرفایی ک با اینکه ساده بودن ولی چقد حسه خوبی ب ادم میدادن

    لبخند هیوک و سوالای یکسره ی دونگهه😭😭😭عایی ننه خیلی خوبن😭😭💔

    راجبه تیکه ی اخر خیلی دوست دارم ک نظری بدم ولی خب فک کنم زوده و داستان اصلی از همین نقطه شروع میشه فک کنم💙پس صب میکنم تا بیشتر بخونممممم😭🥺

    ممنوونم ازت شقااایق جوون خیلی خیلی خییلییی قشنگه💙💙💙💙💙💙و ممنونم از وقتی ک میزاری💫🤍🤍لاو یا

    پاسخ:
    سلام عزیزم. فروغ جانم خوبم تو خوبی؟؟
    وای جدییییی؟ چقد نزدیکیم منم کرمانم *-* ها بقران شهرستان ما هم رنگ برف ندیده =|
    میبینی چقد برعکس همن؟ با این همه تفاوت حتما یه تغییری تو دوتاشون باید ایجاد بشه
    وگرنه اینا با هم نمیسازن. مخصوصا دونگهه 🤭
    آخه هیوک بچم خیلی خونسرده. اینطوری نیس ک اون تخم جن رو مخش باشه
    از اولی که آوردش تو خونه ش مشغول درست کردن اون قاشقه بود
    چون میدونس ک حداقل چند روزی کنارش میمونه =)
    شده اسم وان و حمام بیاد تو فیک بعد ماها فانتزی های زیبا و غیر معصومانه نزنیم؟
    آره آفرین. قطعا میرسی به جوابش تازه این هنوز نقطه ی شروع به وجود اومدن سوالات ذهنته
    من از توی مهربون و با وفا ممنونم که هستی و میخونی. لاب یو بک بیب💙

    اوللل شدمممم بلخرهههه *وی در وب زیرانداز پهن کرده منتظر بود*

    بریم که پاره بشیم با حسای بهشتی 👩‍🦽🕳

    طومار قسمت قبلو و با این قسمت با هم میوفته شقا دگه تحمل کن 🥲👩‍🦽👩‍🦽

    پاسخ:
    بذار وایستم برات کف مرتب بزنم 🌝👏🏻جون
    یا علی... خدا بهم رحم کنه 🤤

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی