My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت سوم

سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۱۰ ب.ظ

 

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت سوم

 

 

سلام حالتون چطوره؟^×^

فکر کنم هممون تقریبا عین همیم..اما چه میشه کرد باید بسازیم..

امیدوارم با خوندن ماهگون دورهمی حالمون بهتر و بهتر تر شه

حالا گرچه هنوز قسمتای اول و مقدمه س و هنوز بهش عادت نکردین ولی ته دلم امیـــــــــدوارم*-*

 

خب .. 

هنوز جای زخم فن ارت قبلی خوب نشده بود که سامیه یه نقاشی دیگه مخصوص قسمت دوم کشید

و من مرگ....

 

ملاحضه میکنید؟ :)

انقدر جزییات قشنگ و دقیق رعایت شده که قنج رفتم..

من حتی هیچ عکسی براش نفرستادم از فضای داستان و خودش بر اساس چیزی که خوند 

پاشد اومد تو ذهن من تمام تصوراتمو نقاشی کرد که خیلی شبیه به واقعیت بود TT

 

خب..

این قسمت ممکنه کمی پشماتون بریزه

طبق انتظارتون دونگهه بلند میشه و حالا باید تعاملشو بعد از بیداری دید.

 



 

 

 

 

 

:)

نظرات  (۲۱)

سلامم^^

چه قدر این عکسا خوشگلن 🥺

دونگهه تو یه بهشت کوچیک گیر افتاده ..

دونگهه این فیک خیلی با فیکای قبلی فرق داره .. اما خیلی بانمکهه 🥺✨

هیوک انقدر ارومه که با خوندنش هم این ارامشه بهم منتقل میشه ..

 

 

 

پاسخ:
سلام 🌷
کاش تا ابد همونجا گیر میوفتاد نه؟ 🚶🏻‍♀️
پرحرف و شیطونه ولی رو اصاب نیست اذیتاش. حالا بعدا بیشتر متوجه میشی 🥺

شخصیت دونگهه خیلی باحاله!😂 پر حرف و پر سر و صدا درست بر عکس هیوک. من که عاشق همین پر حرف بودن و پررو بودنش شدم کیوتی*-* باحال‌تر از اون واکنش‌های کاملاً خونسرد هیوک و سکوتش در برابر این حجم از سر و‌ صدای دونگهه‌اس که به نظرم باعث می‌شه دونگهه حرصش بگیره.😂

عزیزم هیوک چه قدر مهربون و باملاحظه و انسانه :) تو اون وضعیت هوا پاشد رفت روستا و گچ گرفتن یاد گرفت تا بتونه به دونگهه کمک کنه تا از دردش کم بشه هر چه زودتر خوب بشه. شخصیت هر دوتاشون خیلی خوبه*-*

برم سراغ قسمت بعدی^^ ممنون شقایق جانم💙

پاسخ:
دیدی همچین که دهن باز کرد شروع کرد به پر حرفی؟ 😂😂🤭هیوک نقطه ی مقابلشه دقیقا. خونسرد و آروم و دونگهه در عین حال عجول و بی تحمل و نا آروم. البته این تضاد شخصیت هاشون خیلی حس و حال خوبی داره خودش
خواهش عزیز دل🌺

سلام شقایق جون😍
اول از همه باید بگم چه قد عکسایی که از داخل کلبه ی هیوک آپ کردی قشنگن😍و همین طور نقاشی سامی که به شدت زیبا و با ظرافت کار شده، فوق العادس😍👏💙
(وی دفتر نوت برداری خود را بسته📒 و شروع به طومار نویسی میکند)
واااااییی شقایق اتک خیلی شدیدی بود😱😱😱
بد جوری سوپرایز شدمممم لنتی😵😱
تصورم از هائه ی "ماهگون" یه هائه ی مظلوم و ساکت بود ولی بووووم💣💥
 با یه هائه ی چرب زبون و کم طاقت و عجول و کیوت و خوردنی روبه روم کردی😱
و در آن هنگام قیافه ی من😲
اونجایی که هائه گفت"معلومه که میتونم حرف بزنم!نکنه فک کردی لالی چیزی هستم؟😌"
ببین شقایق اون لحظه چشمام از شدت تعجب گشاد شده بودن و یهویی پخش زمین شدم و میخندیدم😂وای خدا چه قدر خوردنیهههههههههه😍دلم میخواست لپشو گاز بگیرم😂چه غر غری زیر لبش میکرد😂قربونش برم من😍
یا اونجایی که هائه با صدای بلند و با نمکش داد میزد"نمیدونم کجا ولم کردی رفتی ولی خداحاااااافظ....باشه تا برگردی مراقب خونتم😆"و در اون لحظه ما هیوک خونسرد و پر از آرامشی رو داشتیم که خیلی شیک درو آروم پشت سرش بست و رفت😅
لنتییا کاملا مکمل همن😍😂تضادش با شخصیت آروم هیوک واقعا دوست داشتنیه😍❤
هیوک خیلی آدم خوش قلبیه و اینو از برخوردش با مردم و بچه های روستا میشد فهمید😍نمیدونی چه قدر از رابطه ی بین بچه ها و هیوک خوشم اومد😢بچه های قدو نیم قدی که با دیدنش خوش حال شدن و دوعیدن طرفش و هیوکی که شال گردن زرشکی رنگشو درآورد و دور گردن دختر بچه پیچوند‌‌‌😢آهههه عاشق شخصیتشم😭لنتییی ببین با ما چه کردی😭
 هیوک دلسوزی که موقع بانداژ کردن دلش به حال دست هائه که شکسته و متورم شده بود سوخت😭چه طور میشه برای هیوکِ "ماهگون" نمردددد😢
(وی در حال هق هق زدن است😅)
آههه شقایق نمیدونی که من چه قدر عاشق مکالمه های بین هیوک و هائه شدم😍اصن من میمیرم براشون😍
بازم مرسی از اینکه تک تک حسو حال داستانو انقدر شفاف و واضح بیانش میکنی و مرسی بابت داستان بی نهایت فوق العاده و محشرت😍💙
 امیدوارم خودمو زودتر به روز آپت برسونم😭میدونم سه تا کامنتی که برات گذاشتمو شاید ندیدی و نمیبینی؛اما انقدر داستانت فوق العادس که نمیتونم بدون نظر و کامنت از هر پارت بگذرم👌😍💙
اووووه بازم زیادی وراجی کردم😅
امیدوارم که پر قدرت ادامه بدی💪مراقب خودت باش😚
لاوووو یوووو زیاد💙
طرفدار جدیدت...ستاره⭐






 

پاسخ:
سلام به روی ماهت
ای جان، آره این عکسا رو خوب به خاطر بسپار که به تجسم فضای کلبه بهت کمک کنن بیشتر *-*
هر قسمت هم کلی عکس گذاشتم اونا رو هم حتما نگاه کن بعد از این که خوندی *-*
دیدی جغله رو؟ 😂😂
تا زبون باز کرد ب قول تو بوووم 
صبر و تحملتو حسابی بالا ببر که قراره پرحرفیاشو حالا حالا ها از در و دیوار کلبه بشنوی 
الان این شخصیتش با شخصبت آروم هیوک دقیقا عین آب و آتیشه 
نقطه ی مقابل همن 😐🍂
آره هیوک با این ک کم حرف و ساکت و آرومه ولی خیلی محبوبه بین مردم روستا. چون مهربون و خوش اخلاقه و خیلیییی مودب و عزیزه اصلا😭
مگه میشه نبینم؟ این سه تا کامنت رو خیلیم زود دیدم و با جون و دل خوندم. امیدوارم خودتم بیای چک کنی که ببینی جواب دادمشون 😍💫
قربون وراجیات 🦋توام مراقب خودت باش طرفدار ناز عزیز جدیدم🙂💓

باز کردن در*

سرک کشیدن از گوشه در*

یواشکی اومدن تو*

نشستن گوشه کلبه*

پیچیدن پتوم دور خودم*

سلم *-------*

شقا گوشاتو بگیر میخام عربده بزنم

وااااااهااااااییییییییییی گلهگفگعغقکقممثثصنصصهثخثم مثکثمغثغمنفسفننفصنففنصنفصفنضنضفصنقصنقضقنصنفصفنصنفصفنصنفصفنصفنصمفصفمصصفممصففمصمفصمصفغمثمقغثغمغکثمغثمغصمغثمغصمغصمغصغمصمفسفمثکغثغکثغکثکغثکغسغکثکغصغکصکفصفکصغکفکصفمس 

من عاشق هیوک و دونگهه‌ی ماهگون شدم 😭💘

قشنگ اومدن تو دلم جا خودشونو باز کردن 🥺

هق هق*

هیوکِ آروم و مهربون

مودب 

دلسوز

با شخصیت

زدن به تخته*

ولم کنیننن 😭

عررر کراش زدم 

دونگهه پرو و چرب زبون 

کم طاقت وعجول 

وای اینو بدین من بخورم برم 😭💓

یک عدد گوله نمک پرو رو داریم ک دست و پا و سرش شکسته ولی نگران زبونشه 😂

دلم خاست گازش بگیرم 😐💗

نگاهای کنجکاوشو بخورم خببب

از اون طرفم یه هیوک آروم و کم حرفو داریم 

که خیلی مهربونهههههه

من سر تعامل دوست داشتنیش با بچها خون دماغ شدم 😭

یعنی چقد عزیز و دوست داشتنیه ک انقد تو دل بچها جا باز کرده 👩‍🦯🕳

هی دونگهه وراجی میکرد 😂 من میگفتم الان دیگه صبرش تموم میشه میگه دهنتو ببند بچه 

ولی...

چجوری میشه واسه این هیوک نمرد 😭💘

خببب 

حالا یه دونگهه‌ی مصدوم با دست و پای گچ گرفته تو کلبه نشسته و یه هیوک صبور و مهربون مراقبشه 

آب قندش را برای قسمت بعد کنار دستش میگذارد*

خسته نباشی که گل شقایق 💙

پاسخ:
درو زود ببند
ک اون گوله پتوی کنار شومینه سردش نشه 
همچین زبون باز کرده که دست از پا خطا کنیم 
با زبونش ب چوخمون میده 🔪
سلام علکم ^~^
آیا میدونی برگام ریخت و چرا؟ 
چون هنوز سه قسمته و میگی عاشقشون شدی 🙂
برا هیوک هر چقد دلت میخواد عر جمع کن ک دسته جمعی قراره بمیریم براش 
دونگهه هم ک فک کنم چیزی آخر داستان ازش نمونه 
ب شخصه دلم میخاد انقد لپاشو بکشم ک له بشه 
خیلی پرروعه کیم خیلییییی 
هیوک هم مظلوم. دو عالمه 
هی اون توله حرف میزنه 
هی هیوک ساکته 
عاح آره. من فک میکردم تعامل بچه ها با ایونهه تو فیکا از نظر خواننده ها چیز لوسی باشه ولی خو جون تو روند داستان هست باید بنویسمش 
خوبه ک دوس داشتی ^~^
خب و حالا آرزوی ما چیست؟ 😎
این ک مهمون دائمی بشه تو اون کوهستان🥳
سلامت باشی بیب💙

سلام سلام خسته نباشی❤💖

من اعتراف میکنم به خاطر درس و دانشگاه از آپ جاموندم و تازه الان قسمت ۲و۳ رو خوندم...اومدم بگم وااااااااااقعا کارت عالیه 🤩😍🥰😘من دیوونه شخصیت آروم هیوک و شیطون بلای دونگهه شدم 😍چقد عشقن این دوتا آخه 

واااااایی خدا 🥺🤩من دیوونه ارتباط ایونهه با بچه هام 😍چقد عشقه این مهربونی هیوک با بچه ها🥰

منتظر قسمتای فوق العاده بعدیم به شدت❤🧡💛

پاسخ:
سلام مرسی سلامت باشی 🥰
عه اشکال نداره. بخون درساتو. نذار فیک حواستو پرت کنه (کار نشدنی😁)
اخجون. قول میدم بیشتر تر هم عاشقشون شی🤩
مرسی ک میخونیش 💙

سلام عزیز دل دوست داشتنی

میدونی من چقدر شنبه لحظه شماری کردم بزاریش دلم خیلی براش تنگ شده بود گفتم شاید کلا این هفته اپ نشه 😔😭😭😭😭

جا داره یه خسته نباشید جانانه به این هنرمند خوش ذوق و خلاق مون بگم که هر هفته با طراحی های ظریف وزیباش را با به اشتراک میزاره 😍😍😍👌👏👏👏❤❤

ببین ماه گون با دل ها چه میکنه که هر قسمتش ما شاهد این کارای زیبا میشیم 

این قدر قلمت محشره حتم دارم یه هم نفس دیگه داره در حال متولد شدنه و قلب ها رو تسخیر میکنه 😍😍😍😍😍👌👏👏👏👏👏🥀❤

این عکسایی که از کلبه شون گذاشتی ادم دوست داره ساعت ها توشون غرق بشه ارامش ازش بیرون میریزه 😍😍😍😍😭😭😭😭

شخصیت هیوک به نظرم یه مرد جا افتاده ،سختی کشیده ،صبور و مصممم ،مهربون و با صداقته به خاطر همین رفتار و اخلاقش تونسته تو دل همه جا باز کنه و همه دوسش داشته باشن حتی بچه های کوچیک عاشقش باشن 

سعی میکنه از کمک به ادما دور وبرش از هیچ چیزی دریغ نکنه 

با دستای هنرمند و زیباش از چوب های خام چه اثر زیبایی خلق میکنه مردی که باید به وجودش افتخار کرد 😍😍😍💎🌙😭😭😭

حتی تو رفتارش با مهمون کوچولوی غرغوروش که الا پا به خونه اش گذاشته حال و احساساتش درک کنه به حرفاش گوش کنه 

شاید به نظر برسه سرد و خشک برسه اما درونش دریایی از شور و عشق و محبت موج میزنه 💕🌸🥀

اما در تضاد دونگهه ای که برون گراست 

هیچ وقت تو همچین حال و فضایی قرار نگرفته براش سخت وسنگینه 

هیچ درکی از محیطی که توش قرار گرفته رو نداره 

عین این بچه کوچولوها هی بهونه میگیره 

یه وقتی اروم و ساکت میشینه فقط نگاه میکنه 

دوست داره طرف مقابلش مثل خودش باهاش حرف بزنه و سکوت نکنه 

از خودش بگه و سر از کارش در بیاره 

قربونش بشم چقدرم عجله داره زود خوب بشه و بتونه راه بره 

طفلکی هیوک تا تو خوب بشی کلی باید نازتو بکشه 😂😂😂💕💖

ممنون این قسمتو خیلی دوست داشتم 

به امید دیدار👍👏👏👏❤❤❤💋💋💋

پاسخ:
سلام فائزه جان
میدونم. ببخشید آپ نکردم و خبر هم ندادم ولی حالم گرفته بود. بعد میدونستم بقیه هم تقریبا حس و حال خوندن ندارن:(
یس🤩👏🏻👏🏻👏🏻
ایشالا ک فقط ب دلتون بشینه دیگه خجالتم نده🙂🧡
از بس ک کوهستان و فضای سرد و برفی عشق دلهاعه. مخصوصا ک الان خودمونم تو زمستونیم😆
ای جان. توصیفت از شخصیت هیوک 🙂🙂🙂🙂
اوهوم قطعا هر کس دیگه ای هم ب جای دونگهه بود بازم هیوک همینکارو می‌کرد چون خیلی آدم خوش قلبیه و اینو از برخوردش با مردم و بچه های روستا میشه فهمید چون هنوز پارت سومیم و طبیعتا به شخصیتش عادت نکردیم 
قسمت بعدی میفهمین اون چیزی ک با چوب درست میکنه چیه 🤩
آره آفرین دقیقا. ممکنه سرد ب نظر برسه اما سرد نیس. فقط خونسرده و خونسرد بودن با سرد بودن فرق داره 
ن دونگهه به این فضای ساکت عادت داره 
و نه هیوک ب حضور شخص دومی توی خونه ش ک رنگ تنهایی ب در و دیوارشه عادت داره 
پس حتما این تضاد از هم تاثیر میگیره 
اوهوم خیلی خیلی بیشتر قراره با شخصیتشون آشنا بشی گرچه همین الانم خیلی دقت کردی و هر چی گفتی درست بود🤩
خداروشکر عزیزم 
میبینمت 🤩💓

سلاممممممممممم

چطوریییییی؟

وی از اینکه دیر آمده دچار خجالت شده استتتت😭💔

خلاصه که کلی ببخشید، همین الان این قسمتو تموم کردم، گفتم تا تنبلیم‌ نیومده سراغم بیام هیجاناتمو تخلیه کنم...

آقا خلاصه که این دونگهه چقدر کیوتهههه😂😂

خیلی خوب بود انصافا چقدر خندیدم 😂😭حسابی سورپرایز شدم اصلا انتظارشو نداشتم😂😭زبون درااازِ پرحرف😂😭

هیوک بیچاره، قشنگ میفهممش😂👌تو همچین موقعیتایی قرار‌گرفتم...دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار ولی چارتا نفس عمیق میکشم بلکه آروم بشم😂

 

خوشم میاد که کم کم داریم با آدمای اطراف هیوک و محیط اطراف آشنا میشیم، قشنگ تو ذهن آدم میمونه...خااا خیلی قشنگه اصن، تو کلبه وسط کوهستان، روستا و...

 

راستی عکسا هم عالی بود قشنگ شیرفهم شدم...

 

خب حقیقتا راجع به ادامه اش، ایده ای ندارم ولی به شدت کنجکاوم بدونم چیا برامون آماده کردی😍💙

 

مثل همیشه عالی بود😍😭

لاب یو زیاااااد💙

خدانگهدااار😇

 

 

پاسخ:
سلام عزیزم متشکرممم
تو خوبی؟ 
این چ حرفیه 🥺
آره خیلی کیوته. انقد ک حرف میزنه قراره سر هیوکو ببره😐🤭ولی هیوک خیلی خونسرده برا همین اصلا براش غیرقابل تحمل نیس
آره بیشتر هم آشنا میشنید حالا 🤩🤩🤩
عاره عکسا هم تو ذهنت بمونه. بیرون و داخل خونه ی هیوک این شکلیه 
مرسی ک منتظرشی 💓 
لاب یو تو 🥰🥰
بای بای تا بعد 

سلام😊❤

اول از همه اینکه چه فن آرتای خوشگلی🤩 چه عکسای قشنگی🤩 منم دلم میخواد تو اون کلبه باشم🥲

چقدر شخصیت دونگهه متفاوت از چیزیه که تو ذهنم بود😄! یعنی هنوز چشماش باز نشده شروع کرد به شیطونی و پرحرفی😄 عاشق غرغرای زیر لبشم😂 چه تضادی داره با شخصیت آروم و دلنشین هیوک! دلم ضعف میره وقتی به این فکر میکنم که چقدر مکمل همن و قراره در آینده چه عاشقانه هایی داشته باشن😍😭

دونگهه خیلی پرروئه😂 یعنی مردم از دستش... همینطوری خودش تندتند حرف میزد، غر میزد ، جای هیوک جواب میداد😄 فقط اون اولش که میگفت من گلوم درد میکرد نمیتونستم حرف بزنم تو که میتونستی😄

اون جایی که داشت دستشو گچ میگرفت بچه پررو میگه حواستو جمع کن وگرنه شکایت میکنم😂 یعنی فقط باید گازش گرفت😍

رابطه بین هیوک و بچه ها چقدر دلنشین بود🥲💙

خیلی دوسشون دارمممممم❤ هنوز شروع نشده نمیتونم واسه بقیه اش صبر کنم😁

خسته نباشی دوست قشنگم🥰😘❤

پاسخ:
سلام گوگولی
بیا بریم مهاجرت کنیم تو کوهستان و فارغ از جهان یه گوشه از اون کلبه بشینیم نگاشون کنیم. قبوله؟ 
میدونستم شخصبت دونگهه برگاتونو میریزه 🤭 آخ نگم براتون از ابعاد شیطنت و زبون بازیش 🍂
وای انقد قراره پدر هیوکو در بیاره 😐 باز خداروشکر هیوک انقد خونسرده وگرنه تحملش برا یه آدم عادی غیرممکنه🤭یه توقعایی از هیوک داره که هیوک میریزه برگاش میمونه 🍂
هیح. منم خیلی برا آپش دوق دارم چقد بی جنبه م 😆🤤💓خواهش عزیزکم 🍓

سلااام شقااایق جون خوووبی؟

وای اقا من هررررر سری هر پارت باید بیام اینجا بگم ک عااااشق هیوووک متفاوت ماهگووووووون شدم؟اخه زیادی ماهه 

چطور میتونی اینقد خوب شخصیت پردازیش کنی ک من با هر کلمه ایی ک حرف میزنه غش و ضعف برمممم💔😭😭😭😭عاااااشقش شدم خیلییی

اما میرسیم به دونگهه:))))لنتییییی چقدر حرف زد😹عاشقش شدم چه شخصیت متفاااااوتی👌🤩

با اون همه درد چجووووری بلبل زبوونی میکردا😍💙خودا باید یه لقمه چپش کرد🥺🌈زیادی کیووته🥺

اقا باید بگم که هنوز داستان تو مقدمس و من دارم فانتزیای زیبا زیبا تو کلبهه میزنم😹😹و خب اصلا نمیتونم صب کنم:)))هیوک اروم و دونگهه شیطون زیادی قشنگههه💙🌈

راستی عااااشق این فن آرتای سامی شدم:)چه هنرمندانه به تصویر کشیده💙😍واقعن قشنگن🤩

و اینکه ممنونم بخاطر فیک قشنگت💙💙💙💙بسی منتظر پارت بعدییییم و بعدیام🥺☀️💜لاو یا💙🌈

 

پاسخ:
سلام فروغ خوبم خودت چی جانم؟
پشماااااام جدی؟ هنوز هیچی نشده تو همین سه پارت از شخصبت هیوک خوشت اومده؟ 😵😵 من مرگ :) من خوشبخت :)
خوشحالم ک بجای این ک از دستش حرص بخورین دلتون خواست فقط لپاشو بکشین 🤭
آخه واقعا کیـــوته. هر غلط اضافه ای کرد تو پارتای آینده فقط از من بشنوین ک کیوته همین 
جوون چه فانتزیایی؟ 🌝🥴ازوناش؟
عاح میبینی چقد هنرمنده و ما در خواب غلفت بودیم؟ 🍓
خواهش میشه عزیزم 🥰 راستی فروغ، تو همون فروغ خودمونی ک تو گروه ها هم هستی؟ اگه هستی بیا تلگرام یه پ ام بم بده😵

آقا اول از همه راجبه اشتباه لپیه کامنت قبلیم بگم😂 منظورم تکیون بود ولی نمیدونم چرا اشتباهی نوشتم یونهو🤦🏻‍♀️😂 ولی در کل من هنوزم از تکیون متنفرم🤷🏻‍♀️😒

 

و حالا نوبت این قسمته🤤

آقا من به شدت عاشق این دونگهه ام😭 کیوت خوردنی که حتی وقتی اینهمه درد داره هم پر حرفه😍😭 بگیریم بخوریمش این بچه رو هممون راحت شیم😭

در کنار این دونگهه، به شدت عاشق هیوکم که انقدر زیاد آرومه😍 فکر کن! دونگهه شیطون و پر حرف در کنار هیوک خونسرد و کم حرف🤤 لعنتیا آخه چقدر میتونید مکمل باشید😭🤧

و اینم بگم که واقعا دوسشون دارم و خندیدم از دستشون😂 دونگهه خیلی شیک یهو واسه خودش میبره و میدوزه و اندازه یه طومار حرف میزنه، بعدش  هیوک با دو تا جمله جوابشو میده و تمام😂😂

بعد تازه! دونگهه فکر میکنه هیوک کم حرف نرمال نیست و هیوک فکر میکنه دونگهه‌ی پر حرف نرمال نیست😂 خیلی خوبن😍😂

و.. دیگه چی میخواستم بگم؟!🤔

آهااااااان!! اگه بخوام راستشو بگم واقعا توقع نداشتم شخصیت هیوک اینجوری باشه😶 یعنی با خودم میگفتم خب کسی که وسط کوه زندگی میکنه اونم تنها، قطعا آدم کم حرف و سردیه! نه اینکه بد اخلاق باشه ها نه! فقط سرده! ولی اونجوری که با بچه ها😍 و دکتر حرف زد، کاملا مشخصه که یه آدم تنها و کم حرف ولی به شدت مهربون و با ملاحظه اس😍😭 عاشقشم😭 مخصوصا عاشق رفتارش با بچه ها😭 میشه بیشتر از رفتار هیوک با بچه ها بنویسی؟!🥺 خیلی خوب بود🥺😭😍

و بازم دلم میخواد بگم که عاشق این دونگهه و هیوکم😭 انقدر ازشون خوشم اومده که هر چقدر هم بگم دوسشون دارم کم گفتم😭🤧

چقدر کنار هم خوشگلن🥺😍

و دیگه برای تموم کردن صحبت هام دلم میخواد بگم که این خیلیه نامردیه که دونگهه و هیوک وسط کوهستان توی اون برف تو اون کلبه خوشگل کنار همدیگه ان و ما پیششون نیستیم😭🤧 دلم میخواد همگی باهم جمع کنیم بریم پیششون و از نزدیک این دونگهه پر حرف و هیوک کم حرف رو ببینیم😭

طبق معمول یه کامنت زیادی بلند گذاشتم و همچنان فکر میکنم که ذوقم خالی نشده😶🚶🏻‍♀️

همه اینا هم تقصیر تو ئه که انقدر خوشگل مینویسی🥺

مرسی که این چیزای خوشگلو انقدر خوشگل برامون مینویسی🥺😍

پاسخ:
دیدی من متوجه شدم اشتباهی نوشتی؟ 😁 حالا تکیون واقعی رو میگی یا تکیون تو داستان؟ 😁
وای مینا من انقد نگران این بودم ک واکنشتون ب شخصیت دونگهه چیه. البته هنوزم نگرانم چون خبر ندارین چ آتیش پاره ی جوجه ایه 😐 کلا اولین باره همچین شخصیتی از دونگهه توی داستانام مینویسم و مهم تر این ک بعضیا تو قسمتای آینده ممکنه از دستش حرص بخورن ولی من هی بهتون یادآوری میکنم ک این فقط زبونش درازه وگرنه فقط یه گربه ی کوچولوی خیس مظلومه 
بخدا هیوک نرماله 😂 دونگهه نرمال نیس 😂
فقط تو نبودی ک اینطوری فکر میکردی. خیلیا فکر میکردن چون برخورد هیوک با دونگهه اونطوری بود پس حتما آدم سرد و منزوی ای باید باشه درصورتی ک برعکس بود و هیوک بین مردم روستا خیلی محبوب و دوس داشتنیه. آره حتما. از تعاملش با بچه ها تو قسمتای آینده هم نوشتم 🥺
از الان دلت همچین چیزیو خواست؟ بیا من خودم شخصا میبرمت تو کوهستان و میذارم گوشه ی کلبه بشینی ایونهه رو تماشا کنی. فقط قول بده ساکت بمونی ک متوجه ت نشن ک بتونی یواشکی تماشاشون کنی :)
میدونی منم چقد از خوندن کامنتات لذت میبرم؟ 💓💓
خواهش میشه و مرسی از خودت که میخونی 🥰

سلاااااااااااام   و دروووووود بر شما

هوراااااااا  یه داستان جدید

موفق باشی...

پاسخ:
سلام علیکم *-*
سلامت باشی مرسییی 

الهی بگردم برای ماهیمون اینقدر صدمه دیده و درد داره :( ای ماهی تخس شیطون ، به جای دستت درد نکنه طلبکاره خخخخ هیوکم خوب خونسرد و صبوره هر کی بود با این حرفای دونگهه میبرد میذاشتش پشت در میگفت به سلام خخخخ ماشاالله همه جاش اسیب دیده جز زبون .

هیوکی خیلی مهربونه ، واقعا با وجود شرلیط این همه راه رفت تا برای دونگهه دارو و وسایل بیاره ، حتی از حرفای دونگهه هم نرنجید و بیشتر متعجب بود .

به نظرم هر دوشون به به ادم مثل طرف مقابل تو زندگی نیاز دارن . هیوک به یه ادم مر چنب و جوش و زبون دراز مثل دونگهه و دونگهه به یه ادم خونسرد اما گرم و مهربون مثل هیوک . دقیقا نقطه مقابل هم که همدیگه رو تعدیل میکنن خخخ . انگار اب جوش و اب سرد رو با هم مخلوط کنی و یک اب با دمای متعادل به دست بیاد خخخخخ

واقعا هم ماهی شیطون و بلامون افتاده تو بغل یه ماه مهربون و ساکت . فکر کنم هیوک از بس تنها بوده اینقدر کم حرف شده . دونگهه هم که مشخصه ادم پر طرفداری بوده و بیشتر در اجتماع و بین افراد .

دلم برای کیو هم کباب شد ، بچه با دل نگران و پریشون حالی مجبور شد دور شه و بره . واقعا چه حالی میتونه داشته باشه . یونهو و چانگمین و شیوون هم واقعا  سخته براشون . خیلی مشکله یه فرد نزدیک به خودت در چنین موقعیتی باشه و کاری از دستت بر نیاد .

بی صبرانه منتظر قسمتای بعد و داستان این دو تا فرشته که اینقدر با هم‌متضاد و متفاوتن هستم . امیدوارم هائه زودتر خوب بشه و در همین دوران نقاحت در خونه هیوک به قلب طلایی و مهربونش پی ببره . هیوکم با معاشرت با دونگهه از زندگی تنها و سردش فاصله بگیره و گرمای زندگی و هیجانش رو با دونگهه تجربه کنه

بازم ممنونم شقایق عزیزم :)

پاسخ:
نگرانش نباش. حالا ک دست و پاشو هیوک گچ گرفت حالش خوبه خوبه و درداش خیلی کم شدن. میبینی توروخدااااا - _-
بخدا هر کی جای هیوک بود همون لحظه از خونه پرتش میکرد بیرون. از بس ک پرروعه 
تو قسمت قبل ک بهوش اومد و با اون چشای مظلومش داشت دور و برو نگاه می‌کرد توقع داشتی وقتی زبون باز کنه همچین آدمی باشه؟ 👀
ولی اون حرفتو خوب اومدی! و چون نقطه ی مقابل همدیگه ان متقابلا از همدیگه تاثیر میگیرن حالا چه خواسته چه ناخواسته
شرایط زندگیشون هم با همدیگه خیلی فرق میکرده. حالا باید دید چه میشه 
ممنونم ک میخونی و منتظرشی عزیزم 💙💓💙

سلام مرسی از این همه ذوق و سلیقه 😘😘😘😘😘😘😘😍😍😍😍😍😍با تشکر

پاسخ:
سلام قربانت 🥰🥰🥰🤩🤩🤩

سلااام *---*

خوبی؟؟

خودایا چقد قشنگن این نقاشیا درست همه ی پارت ایونهه رو انگار داره تعریف میکنه... دستش درد نکنه*--*

وای این بچه چقد حرف میزنه😂😂 هیوک از دستش کلافه شد😂😂

الهی بگردم ولی خیلی داره درد میکشه ها بچم تهت فشاره خو دست پاهاشو که نمیتونه تکون بده لاعقل حرف بزنه😂

و بازم یه هیوک مهربونه ساکته جذاب *---*

دونگهه اگه سالم بود میپرید روش گاز گازیش میکرد لنتیو😐😂

هرجوری میام حساب کنم شخصیت فعلی این دوتا باهم جور درنمیاد پس فک کنم حالا حالاها کار داریم😂

وایی ببین ساعت چنده ..باور کن دارم با چشمای بسته برات نظر مینویسم پس ببخش که کمه😄

این قسمت یجورایی کیوت مانند بود دوسش داشتم *---*

خسته نباشی گلی💙💙

 

پاسخ:
سلام عزیزم
خوبم ممنون 👶🏻💓
آره حسابی اتک زد این هنرمند خانوم 🔪🔪😭
دیدیش توروخدا!؟ اصلا بهش میومد انقد پرحرف باشه؟ 🤭
خدا بخیر کنه. شب قبل گلوش خشک بود صداش در نمیومد الان ک زبون باز کرد دیگه واویلا😐
آره بخدا حالا حالاها کار داریم 😂
کم چیه؟ مگه کم و زیاد مهمه؟ مهم محتواس که دلمو برد 🍂

سلام عزیز جان دوست داشتنی من
خوبی عزیزم تمام این روزای میگذره شقاجونم بازم سرپا میشیم ما کم اتفاق نبوده که سخت نباشه و ازش گذر نکرده باشیم به امید روزهای خوب
چقدر عکس هایس که از خونه هیوک اپ کردی قشنگه😢
هزار هزار انرژی تقدیم ب تو که اینقدر زحمت میکشی و کلی حس های ناب به ما تزریق میکنی
شقاجونم ماهگون از ابتدا با اسمش تو قلبم یه جای ویژه باز کرد و هیچ جوره نمیتونم این حس رو کمی محدود کنم تا در قسمت های اینده اغاز شه پس از همون اول تخته گاز از ابتدای مسیر باهاش دارم لذت میبرم من بهت خیلی اعتماد دارم
کاش همه روز ها شنبه و سه شنبه بود
شقا به دونگهه بگو نقطه نقطه جسم و روح هیوک رو ببوسه ضعف شدیدی نسبت به جناب دالنیم عزیز دارم 🌙💙
ممنون که دوز مصرفیمون رو اپ کردی 
الهی بگردم دونگهه خیلی بچم درد کشید و چقدر بیان حالش سوختن چوب های شومینه ، چرخوندن گردنش رو بالشت طریقه بلند شدنش محسوس بود😢 هیوک چقدر باملاحظه و مهربون هستش برای دونگهه یک لیوان اب هم گذاشت😢
عاشق کلبه هیوک شدم یک کلبه نقلی 😢هرچقدر یک فضا کوچیک تر باشه تعامل و ارتباط ادم های اون مکان باهم بیشتره 
تخت یک نفره😢کتابخونه😢😢😢این فضا فضای موردعلاقه منه 😢😢پیکر تراشی کتاب خونه ایناهمه موردعلاقه هامه😢😢😢سمیمیمنثنینینین
هنوز شروع نشده و قراره با فضا اشنا شیم وضع من اینه وای به حال اینده 😢
از نظرم دیدار اولیه شون در زمان هوشیاری کامل دونگهه خیلی عجیب و جالب بود اینکه هیوک با وجود دیدن دونگهه سرجاش نشست و توجهی به دونگهه نکرد و این دونگهه رو خیلی متعجب کرد شاید هم یه چیزی فرای درون گرایی پشت این رفتار هیوک هست
شخصیت دونگهه رو خیلی دوست دارم 
عروسک حاضر جواب خودووو
اونقدر با صراحت حرف زد که هیوک هم متعجب شد😂😂چقدر مکالماتشون رو دوست دارم
دونگهه ایی که خیلی صریح حرف میزنه و هیوکی که خیلی سافته :)
من عاشق چیه گفتن دونگهه شدم😂
دونگهه شیطون با روحیه ایی که داره دنیای ساکت و اروم هیوک رو کلا به یغما برد چقدر هم کیوته مگه میشه ادم این موجود دوست داشتنی و عروسک رو ببینه و عاشقش نشه
کلا در نهایت تضادی که بینشون هست خیلی تکمیل کننده هم هستند یکی اروم  و یکی شیطون و وراج😂
من از حجم کیوتی و اتیش پاره بودن دونگهه جر واجر شدم الهی دور هیوک بگردم اومد خوبی کنه یه چیزی هم بدهکار شد 
وای من دیووونه مکالمشون ، عاشق شخصیت متین و سافت و اروم هیوکم و همین طور سرزندگی دونگهه و اخلاقای کیوتی وارش شدم
هیوک بنده خدا شانس اورد دونگهه نمیتونه زیاد ورجه وورجه کنه وگرنه کارش ساخته بود😂😂
هیوک کاملا با ارامشش دونگهه رو سلیطه تر وراج تر میکنه خودو قربونشون برم 
ساعت مقدس 3وبیست و4 :) ساعت دیدار :')
دونگهه باخودش حرف میزنه یاد خودم افتادم😂منم همش باخودم حرف میزنم😂😂😂کاملا درکش کردم😂
دونگهه خیلی شیرین و نمکیه اونقدر که دلم میخواد هیوک کلی بچلونتش دونگهه برعکس هیوک بیرون گراست و احساساتش رو بروز میده و هیوک برون گراس در عین اینکه خیلی اروم و جدی به نظر میرسه و با مهارت تمام به پیکر تراشیش ادامه میده حواسش جور دیگه به دونگهه س و میخواد راهی برای درمان دونگهه پیدا کنه  من شیفته جفتشون شدم 
من حس میکنم چیزی که هیوک در حال تراشش هست نکته کلیدی داستان باشه به ماه یا دونگهه مرتبط باشه و یا یک نماد از عشقشون که بهش الهام شده و یک داستانی پشتش باشه مثل ساعت سه و بیست و چهار شب :) که قراره خیلی چیزها رو بشه
دونگهه در واقعیت هم به یک جا نشینی عادت نداره و حتی با وجود دردمچ دستش بارها بهش اسیب زده حالا با مشت زدن یا چیزای دیگه
ای لی دونگهک اتیش پاره دوست داشتنی
واقعا برای کسی که در ارامش تام زندگی کرده تحمل سر و صدا سخت و دشواره ولی هیوک اینقدر دلرحمه که به جای عصبانیت دلش به حال وضعیت دونگهه سوخت و تو اون اوضاع جوی بد هوا به خاطر خوب شدن دونگهه به روستا رفت😢قلبببببم
عاشق شیرین زبونیای دونگهه هستم وقتی هیوک رفت بهش گفت مراقب خونت میمونم😂
چقدر توصیف زیبایی از چشمای هیوک کردی چشم های خمار ارام به اندازه تمام زمستان ارام اول صبح زیبا بود😢جسمیمیجس
هیوک خیلی مهربون و خوش ذاته حتی شالگردنش هم به دختر کوچولو داد😢
وای اون تیکه که هیوک در جواب دکتر درمانگاه گف امیدوارم خیلی خوب بود😂 دونگهه پر جنب و جوش قراره تمام معادلات زندگیش رو بهم بریزه شاید هم ریخته ( خواننده همچنان زخمی از چند صفحه اخر هم نفس است😢 هیوکی که درابتدا عاشق شد 😢)
وای دونگهه یک ریز و یک بند حرف میزنه کاملا ذهن هوشیار و تخیلی ایی داره وقتی شروع میکنه از هر حرفش یک داستان هم میسازه قربون مخش برماونقدر ساکت بودن هیوک رو مخشه که هی به روش میزنه😂
عجب صبری دارد هیوک😂
هیوک تا میاد از ارامش خونه لذت ببره دونگهه با وراجی هاش ارامش هیوک رو بهم میزنه 😂😂 
جوری گفت حواست به دست عزیز بیچارم باشه انگار هیوک مسبب این اتفاقات بوده خودوو کیوتیه خیلی
چرا نجاتم دادی؟ چون یک انسانم 
کاش ادمای این روزگار هم اندکی بویی از انسانیت میبرند :(
اگه همون جا ولت میکردم میمردی و عذاب وجدان اینکه بهت کمک نکردم تا اخر عمر باهام میموند پس به یک دردسرکوتاه می ارزید 
دردسری که در بطن قراره یک عشق اتشین رو بسازه دردسر شیرین و عاشقانه :)
نکته ایی که وجود داره اینه که دونگهه با تمام بی پروایی هاش در جواب هایی که هیوک بهش میده با وجود کوتاه بودنش ساکت میشه 
هیوک کاملا با رفتارش دونگهه رو کمی کنترل میکنه
مطمئنم در راه  عشق هم قراره عشق ورزی های زیادی رو بهمون نشون بده
هیوک خیلی باوقار و صبوره😢
هیوک با مهارت تمام دست دونگهه رو گچ گرفت حسابی قلبم رو لرزوند
شقاجونم مثل هیوک تسلی بخش حس های دردناک وجودمون بودی خیلی دوستش داشتم خیلی زیاد بی اغراق به توان 3000
مرسی عشقم کلی بوس بهت لاویو❤💋💙

پاسخ:
سلام خوش قلب مهربونم 💓
امیدوارم همش بگذره نازنین منم واقعا خستم. از ته دلم آرزو میکنم روزای خوب بیاد سراغمون. 
میبینی چ حال و هوای قشنگی دارن؟ هیوک و وجودش،خونه ش و هاله ی اطرافش ز غوغای جهان فارغه!
اوهوم حتی اگه قسمتای آینده هم ب دلت ننشست بازم صبر کن و بهم اعتماد کن. قراره عاشقش بشی خیلی بعدا. قراره بهش عادت کنی حسابی. 
باشه دم گوش دونگهه میگم 🙂🤭
دیدی گفتم نگران حال دونگهه نباشید؟ اینکه کلی زخم و شکستگی داره جای خود داره ولی قدرت تحمل دونگهه خیلی بالاس و هی ب این موضوع قراره اشاره کنم. از طرفی آقای پرستار دلرحم فورا به مهمونش رسیدگی کرد و اونهمه راهو از کوه پایین اومد تا فقط وسایل گچ گرفتنو واسش بیاره و بعد زخماشو مرهم بخشید. الان حال دونگهه خوبه خوبه و خدا بخیر کنه ک با همین نصفه تو گچ بودنش قراره هیوکو بسابه😐😂
آره خونه ‌ ش خیلی نقلی و خوشگله. این عکسایی ک گذاشتم تو ذهنت بمونه 
اینو ولی یادت باشه ک هر علامت سوالی تو ذهنت شکل گرفت جواب داره! حتی کوچکترین چیزایی ک برات عجیب باشه و فکر کنی الکی داری بهشون فکر میکنی هم جواب داره!
حرص نخوری از دستشا 😂😂فقط یه کیوتی زبون درازه. حتی اگه هیوکو ناراحت کرد تو بیا یه سیلی بزن تو گردنش بگو ساکت شو جوجه. چون کلا ته دل نداره 
و آره، دقیقا بخاطر همین تضاد شخصیتی قراره یه سری چیزا عوض شه. حالا شما فکر میکنین یا برای هیوک یا برای دونگهه. البته منم نمیگم ک اسپویل نکنم خودتون بخونین🤭🤭💙
حالا نمیدونم تو قسمت بعدیه یا نه. ک میبینین اونی ک هیوک داره تراش میده چیه. ولی شاید باورت نشه انقد غیرقابل پیش بینیه ک هیچکس نمیتونه حدس بزنه چیه تا وقتی ک خودتون بخونینیش
شیطونک خرابکار 🙂💓 عادت داره خودشو زخم و زیلی کنه 
بازم یادآوری میکنم ک قراره خیلی بیشتر و بیشتر با ابعاد شخصیتی و زندگی هر دوشون آشنا بشید گرچه همین الانم انقد با دقت و عزیزین ک شخصیتا رو گذاشتین زیر ذره بین و با توصیفشون هی دل منو میبرین💓
(خواننده جان از هم نفس بکش بیرون وگرنه خودم میپرم لنگتو میگیرم و با قیافه ی خجالت زده م میگم بسه انقد منو نکش🔪😌)
خودت بهتر میدونی از این تیپ شخصیتا. آدمای پرحرف و حاضر جواب خیلی باهوشن. ب قول تو ذهن دونگهه خیلی فعاله 
تازه طلبکار هیوک هم میشه 😐حالا بشین و ببین (درست گفتم طلبکار؟ بنده با 23 سال سن هنوز یاد نگرفتم کلمه های طلبکار و بدهکار رو در جای مناسب خودشون ب کار ببرم)
آفرین. دونگهه یکم تحت تاثیر آروم بودن هیوک قرار گرفت و لحنش ملایم شد 
نازنین جان منم از تو ممنونم که انرژی ای ک با خوندنش گرفتی رو بی منت بهم برگردوندی 
میدونم کامنت گذاشتن تو موقعیتایی ک آدم حس و حالشو نداره یا همه چی خوب پیش نمیره سخته 
منم موقعیت بدی رو برای شروع آپ این داستان انتخاب کردم و خیلی بابتش ناراحتم. اما از تو ممنونم ک با وجود تموم اینا بهم دلگرمی میدی 
مراقب خودت باش حسابی 💙

نبودن هیوک برای جولفیش جماعت متمایل به جول خیلی سخته 

یجوریه که همه حقای دنیا رو به هیوک میدیم ولی خب گناه داریم ماهم نداریم؟ ینی درسته که از هیوک نمیتونیم ناراحت باشیم ولی از بقیه چیزای دنیا میتونیم ب این بهونه ناراحت باشیم نمیتونیم؟ این حقو ک میتونیم ب خودمون بدیم نمیتونیم؟

بگذریم 

ن میخوام برم کلبه هیوک حاضرم واقن بگذرم از جونم ولی یروز اونجا باشم من دلم میخاد صدای قدم هاشونو رو کف چوبی بشنوم خدایا دلم میخاد واقعا اونهه ماهگونو ببینم 

دونگهه حاضر جواب بچه بذار یذره خوب شی بعد طلبکار شو

من 

میمیرم برای هرگونه تعامل اونهه با بچه ها 

شالگردنشو داد به اون دختر بچه 

بچه قدر بدون اون بوی هیوک میده 

دستشو گرفت خدای بزرگ 

دست بچه هرو گرفت...😭😭😭 

 

 

 

دالنیم قلب منم شکسته 

بیا گچ بگیرش 

به یه مراقبت خیلی طولانیم نیاز داره..

شقایق خسته نباشی 💙

پاسخ:
جمله ی اولت فقط 🚶🏻‍♀️
گناه که آره داریم. ولی هیوک هم گناه داره :)فکر کن چقدر با خودش کلنجار رفته تا اون تصمیم رو گرفته و بالاخره عملیش کرده. وگرنه انقد دوسمون داشته که هی صبر کرده بخاطرمون و وقتی دیده هنوزم اذیت میشه بالاخره پیجشو غیرفعال کرده
پس اینطوری بهش نگاه کن که حالش بهتر میشه و برمیگرده پیشمون 
منم انقد دوس دارم همه چیمو بدم و فقط یه بار تو همچون فضایی و کلبه ای تو سرما باشممم. آخه تو شهر ما حتی برف هم نمیاد. من جنوبی ام
دونگهه رو باید کتک زد و گفت ساکت شو 🤭
عایگو 
توام تعاملشونو با بچه ها دوس داری؟ *-*

نگران نباش همه چی درست میشه. روزای خوب در راهه 
مراقب خودت باش🧡

میتونم اشکای حلقه زده در چشمهاتو وقتی داری کامنتمو میخونی و به این فکر میکنی که چه جوری باید اینهمه بهم جواب بدی رو ببینم😂😂😂

بازم معذرت دونسنگتو ببخش ولی نمیتونم خودمو کنترل کنم😂✋

پاسخ:
نخیرم من عادت دارم 😂یادت رفته سر هم نفس؟ 🌝

سلام چطوری عشقولم؟ 😍

هوم درکت میکنم :)

با اینکه قبلا هم زیاد نبود ولی بازم نبودش سخته... ادم حس میکنه جو اینستا با نبودش خیلی سنگینه :)

ولی بیا باهاش کنار بیایم... هیوک بعد از 15 سال اولین باره که خودخواه شده که واقعا حقشه... یه بار برای دل خودش تصمیم بگیره هوم؟ :)

 

گذشته از اینا میخواستم فرست کامنت بزارم که نتم به فنا رفت و سایت پوکید و... 🚶‍♀️

فرست کامنت به ما نیومده😂✋

ما به همون روند گذشته ادامه میدیم😂

و اینکه میشه منم برات نقاشی بکشم؟ 🥺

دلم خواست خو☹️ گوناه دالم☹️

 

تخت خود را مرتب کرده، در اتاق را بسته، لامپ را خاموش کرده و پس از لم دادن روی تشک تخت دفتر نوت خود را باز کرده و اماده نکته برداری میباشد😎📑✏️

الان که میخوام بخونم قابلیت کشتن هر کسی که کوچیکترین صدایی تولید کنه رو دارم😂✋

 

یه کلبه ی کوچولو پر شده با حد اقل لوازم مورد نیاز :)

خیلی ساده... تنها بخش گرم خونه پسریه که جلوی شومینه ی روشن دراز کشیده و حالا چشم هاشو باز کرده :)

خب... خونه درست مثل شخصیت هیوکه... کسی که تا حدی خودشو زندونی کرده.. یه جای کوچیک... در گذشته سرد و بدون امکانات خاص....همینطور ارتباط خاص.

درست مثل پارت قبل که فضایی ایجاد شد از شخصیت دونگهه حالا بازتاب شخصیت هیوک رو از خونش میتونیم حس کنیم...

هیوک انقدر دور خودش دیوار کشیده که لزومی نمیبینه با موجود زنده ای که توی اتاقش داره به طرز کیوتی نگاهش میکنه حرف بزنه یا چیزی رو توضیح بده.

فقط مستقیم میره سراغ کار روزمرش که انجامش بده. درست مثله زمان هایی که تنهاست.

نمیشه گفت راحته... در واقع براش مهم نیست!

بوممممممم... اولین دیالوگ رسمی لی دونگهه😎✋

که بیشتر از چیزی که لازمه کیوت و خوردنیه🚶‍♀️

چرب زبونی؟ لعنتی.... 🚶‍♀️داره مکالمه دو طرفه شکل میگیرههههههه

وای ننه بچه حرافمو🥺

کاملا متضاد هیوکه🥺 برعکس هیوک که تا این لحظه حتی یک کلمه هم از خودش نگفته تا زبون باز کرد شروع کرده از احساسش گفتن... درونگرا مقابل برونگرا...

این قطعا یه جاذبه ی کشنده ایجاد میکنه🥺

هیوک در مقابل تمام پر حرفی های دونگهه از کمترین دیالوگ ها برای جملاتش استفاده میکنه.

نمیشه گفت بی حوصله س یا حوصله دونگهه رو نداره (بر خلاف سرد بودنش که همچین تصوری رو القا میکنه) چون در اول صورت به دونگهه اجازه ی حرافی بیشتر رو نمیداد! چه برسه به اینکه همراهیش کنه!

دونگهه انتظار داره هیوک نگفته حرف هاش رو بفهمه شاید چون خودش همیشه حدس میزده اطرافیانش به چی نیاز دارن (از مزیت های برونگرا بودن) برای همین براش سوال شده که چرا هیوک خودش چیزی رو توضیح نداده.

هممم... هیوک وقتی علاقه ای به ادامه ی بحث نداشته باشه سکوت میکنه. حتی جواب نمیده که طرف بفهمه خوشش نیومده.

شاید یکم درک هیوک برای دونگهه این اوایل سخت باشه. شخصیتش یکم پیچیده تر از دونگهه س.

و جالب اینجاس که همین اول دونگهه داره سعی میکنه باهاش راه بیاد و مراعاتش رو بکنه.

حاضرم قسم بخورم در و دیوار های این خونه تا به حال این حجم از سر و صدا رو توی این تایم کم تجربه نکردن😂😂😂

در مقابل تمام سر و صدای دونگهه فقط نگاهش کرد و رفت بیرون :)

درسته که بیرون رفتنش به خاطر خودش نبوده ولی خب...

(خدایی حال کردی چه جوری تو پارت اول ساکت بودن هیوکو حدس زدم؟ نه خدایی حال کردیییییی؟ 😂😂😂)

 

یه اتفاقی افتاده... حس میکنم خیلی بزرگتر از از دست دادن مادر بزرگش باشه.. یه اتفاقی که شاید ساده نباشه که تبدیلش کرده به همچین ادم ساکت و درونگرایی...

گفتی بازی میکرده... خاطرات بچگی ای که حالا براش کمی اذیت کنندس...

جوری که حتی نمیخواد دوباره بهش فکر کنه...

تباااااااااااکککککککککک... شکه شدم!

ادم انتظار داره تصور هیوک توی روستا یه شخص سرد و تنها باشه که برای همه مجهوله نه اینکه با دیدنش اینجوری بدوئن سمتش!

البته بچه ها... ممکنه یه اعتقاد خاصی برای برخورد با بچه ها داشته باشه.

یه مرز که بین آدمای بزرگ و بچه ها برای خودش کشیده و در هر طرف این مرز که باشه رفتار متفاوتی داره.

لبخند زد :') میخوای بکشیمون؟ من جون دادم برا این وجه از شخصیتش🥺 (هر دو شخصیتش خیلی دوست داشتنیه و اینکه چقدر دوتاش از هم فاصله دارن و متفاوتن خیلی جذابه🥺)

شالشو گرفت؟ اخ دلم😩 مردم برا حرف زدنشششششششش.

در مورد دونگهه حرف میزنه؟ کسی که وقتی از درد داد زد فقط یه نگاه نثارش کرد و رفت؟

تنها کسی که میتونی اینجوری دو وجه متفاوت از خودش نشون بده فقط میتونه خودش باشه!

عمرا اگه خطاب به خود دونگهه بگه تو مهمون منی ولی به بچه ها میگه مهمون 🥺💙 عاه چی بگم اصا من الان🚶‍♀️

هرچی بچه ها کوچیک تر باشن هم عشق هیوک بهشون بیشتره🥺

وقتی دست کوچیکترین بچه ی جمعو گرفت که مراقبش باشه اینو حس کردم🥺

خب... ظاهرا مرز اول هیوک یه جور جبهه گیری در مقابل افراد غریبس. از اونجایی که خودش دونگهه رو اورده به خونش وظیفه خودش میدونه که مراقبش باشه ( در وحله اول) و در غیر این صورت کسی اهمیتی براش نداره.

اما نتونسته هم از اسیب دیدن یه ادم راحت رد بشه پس میخواد هر طور شده مراقبش باشه.

خب اوکی.. دونگهه اصلا فکر نمیکنه...فقط چیزی که توی ذهنش میاد رو بیان میکنه. که همین یه وجه و ویژگی خاص خودشه.

چون اگر یکم فکر میکرد متوجه میشد هیوک اگر میخواست دونگهه رو بکشه کافی بود همونجا تو کوه ولش کنه نه اینکه اینهمه بدبختی بکشه به خاطرش که اخر بکشدش😂

و خود هیوک هم براش روشن کرد چیزی رو که دونگهه باید بهش فکر میکرد.

در واقع اصلا نیازی به اونهمه حرف زدن نبود. میتونست بگه چیکار میخوای بکنی یا میشه یکم حرف بزنیم که حوصلم سر نره؟

شاید یه خطم نمیشد😂😂😂

انگار هیوک هم به جای خودش و هم به جای دونگهه فکر میکنه و وقتی حس میکنه لازم نیست، حرفی نمیزنه. چون تا حدودی متوجه شده که توجیج کردن یا توضیح دادن چیزی به دونگهه ففط باعث میشه سوال های بیشتری برای پیش بیاد.

حس میکنم هیوک اصلا ادم عصبی ای نیست. چون اصلا به تحرکات و پر حرفیای دونگهه واکنشی نشون نمیده و با صبوری دوباره کارش رو از نو شروع میکنه (معمولا اینجور ادما وقتی عصبی بشن خیلی ترسناکن😂)

 

وای خدا نگا من دوباره چقدر پر حرفی کردم🥺

ببخشید🥺

دفعه بعد کمتر میزنم تو کار تحلیل🥺🙏

امیدوارم امروز با کامنت ها حسابی خستگی از تنت در بره😍💙

بوس بهت مراقب خودم باش.

تا بعد😍👋

پاسخ:
سلام عزیزم من خوبم تو چی؟ ^~^
آره من خودم از وقتی هیوک  اینستاشو زد و اولین پستشو گذاشت الف بودم، وابستگی و عادتم بهش بیش از حد بود واسه همین کمی داره سخت میگذره بهم اما اولویت فکریمون اینه که اگه اون این تصمیمو گرفته پس براش بهتره. همین ک حالش خوب تر میشه هزار برابر ارزش این نبودنو داره..
فرست یا لست فرقی نداره کههه🍓
برا من؟
نه چون ممکنه هارت اتک بم دست بده همچین کاری نکن:)

جوووون😂😂😂🥴
اگه این شرلوک هولمز بودنی ک سر فیک خوندن داشتیم رو تو درسا انجام می‌دادیم الان نوابغ و پروفسور های الف بودیم نه؟ 😂تو فقط نوت بردار🍂
دقیقا! شخصیتش از رو خونه ش قابل توضیحه و بازم تو پارت های آینده بدون اینکه من چیزی از شخصیتش بگم خودتون بیشتر باهاش آشنا میشین
و دونگهه ~
😐🔥🔥🔥
اگه زبون باز نمی‌کرد یه موجود موش مانند زخمی و خسته و آسیب دیده بود. اما حالا =|
همانا که پشمای در و دیوار کلبه و ‌‌شومینه و هیوک و من و شما از این چرب زبونیش می‌ریزد 🍂🍂
از رو قیافه ی مظلومش قضاوتش نکنین 🚶🏻‍♀️
آره دقیقا. میشه اینطوری هم گفت ک کاملا مشخصه هیوک چقدر تنها زندگی می‌کرده و به زندگی یک نفره عادت داشته که الان با دونگهه چطوری قراره تعاملش پیش بره. این ک ساکت و آرومه بی عادتیش رو به این شخص جدیدی که اومده تو خونه ش نشون میده اما با توجه به شر و شور بودن دونگهه هنوز معلوم نیس چجوری قراره این تعامل به وجود بیاد. در حال حاضر نقطه ی مقابل همن
فقط خدا بخیر کنه 😁
بچم کم حرفه کلا هیوک 🙂
دونگهه شخصیتش پیچیده نیس و ظاهر و باطنش یکیه 
ولی حتی وقتی یکم بگذره متوجه این میشی ک حتی خود هیوک هم شخصیتش پیچیده نیس 
آفرین 🥴 درست حدس زدی ساکت بودنشو *ایستاده برایش کف مرتب می‌زند*

انقد شرلوک هولمز هستی ک باعث میشی من بی جنبه بشم و اسپویل کنم 👶🏻 
برا همین جلو خودمو میگیرم و فعلا در همین حد میگم همه چیز را خواهید فهمید.. 
آره دیدی تصوراتت برعکس بود؟ تعاملش با دونگهه ساکت و بدون حرف پیش رفت ولی تو روستا برعکسش بود
اینطوریه که اتفاقا واسه مردم روستا هیوک یه شخص محبوب و عزیزه 
اما ساکت و آروم بودنش هنوز جای خود داره 
آره 🥺شالگردنشو داد ب دختربچه 🥺🥺
من از دیدن تعامل هیوک با بچه ها کف و خون قاطی میکنم شما چطور؟ حنجتخننجن
آره چون اگه اهمیت نمی‌داد به دونگهه ی زخمی تو خونه ش اصلا نمیومد روستا ک دنبال راهی واسه گچ گرفتن دست و پاش باشه و زود برگرده. بعدشم اصلا از اول نجاتش نمی‌داد ک ب قول دونگهه دردسر بکشه رو دوشش 
هیوک آدم خوش قلبیه و هرکی دیگه هم جای دونگهه بود همینکارو می‌کرد 
به پر حرفیای دونگهه خودتو عادت بده چون ممکنه از شدت پرحرفیش مغزززت سوت بکشه 
حست درسته 🚶🏻‍♀️
مثلا من اگه جای هیوک بودم اول یه دونه سیلی کوچولو میزدم تو گردن دونگهه بعد میگفتم ساکت شو جوجه بذار ب کارم برسم برا چی انقد صدا میدی تمرکزمو ب هم میزنی 
ولی هیوک اصلا انگاررررر ن انگاررررر 

همیشه پرحرفی کن 🌠
خدا ببخشه اتفاقا من خیلیم لذت میبرم 🥺
البته ک خستگی از تنم در میره مرررررسی عزیزم 
توام مراقب خودت باش و فعلا بای 🥰

یا استخدوس, چقدررررر عکس  😭😭😭 

RIP Nari... 

پاسخ:
خانه و بیرون و از خانه 🙂
خدا نکنه.. 

وااای وااای وااای من عاشق دونگهه این فیکم
 

راستی سلاااام
 

چقدر دونگهه خوبه واقعاااا
با همین چرب زبونیاش میتونه راحت دل هیوک آروم ببره


تا دونگهه و هیوک با هم نبینیم آروم نمیگیگیریم

وااای توروخدا زودتر برس ب جاهای اصلی



مرررررسی مرررررسی مرررررسی

پاسخ:
چون زبونش درازه؟ 😁
سلام علیکم ^^
ب این زودی منتظریییی؟؟؟
خواهش خواهش 

ظلم نیست من اینجا نباشم؟؟؟؟🤧😂💙

ماه ترین ماه دنیا...توی ماهگون

ماه تر از همیشه است.

ماهگون خیلی عزیزه اصن🥲💥

پاسخ:
چرا ظلمه 🍓
از عزیزی خودته ک اینو میگییی😭

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی