My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت دوم

سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۱۵ ب.ظ

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق 
قسمت دوم

 

 

سلامی غیرمنتظره 

امشب قرار نبود آپ کنم چون برنامه ی آپ ماهگون شده بود شنبه و چهارشنبه

اما فاطمه ی عزیزم نویسنده ی آنسوی آینه برنامه ی آپ خودشو با من جابجا کرد و اجازه داد ماهگون سه شنبه ها آپ شه

ببوسیم جمیعا روی مهربونشو T-T

خب قبل از این که به قسمت دوم حتی نزدیک شین بیایین تماشا کنین که خواننده های هنرمند از همین اول کار چیکار کردن..

سامیه ی عزیزم سکانس آخر قسمت اول رو به معنای واقعی ترسیم کرد!

 

 

 

عایا نمیرم؟

عایا رواست؟؟؟؟

عایا نقاشی انقد خوشگل؟

آیا درسته که منو به قتل برسونین به آپ قسمتای آینده نرسم؟؟

 

حالا از فن آرت بگذریم

لیدی پر ذوق دیگه ای به اسم بلبل سمانه

قسمت اول ماهگون رو در قالب یک ویدئو تیزر به تصویر در آورد :|

تماشا کنین و عین من پشم ریزون شین 

 

LUNAR EP1 Teaser

 

دیدین؟

زیادی زیبا و زنده و دقیق ملموس نبود؟؟

(دقت داشته باشین که ویدئوها تطابق کامل با صحنه های نوشته شده نداره اما برای درک فضاسازی خیلی خیلی عالیه :) )

 

خب از مردن بگذریم و بریم سراغ داستان

با چیزی که از قسمت اول خوندین همتون متوجه شدین که چه اتفاقی افتاد.

هیوک دونگهه ی گم شده و آسیب دیده رو پیدا کرد و همه چی قراره از همینجا استارت بخوره

اما خیلی اروم و با حوصله 

امیدوارم دوسش داشته باشین

شنبه برمیگردم ایشالا بای بای 

 

 

 

نظرات  (۲۹)

 

سلام ^^

خب قسمت دوم،

وقتی خودم یه لحظه جای کیو‌ میذارم میفهمم که چه قدر این حس بی خبری میتونه ازاردهنده و ترسناک باشه اما علاوه بر این ها کیو‌مجبور بود که حتی از بقیه دوستاش جدا شه و این دردو تنها تحمل کنه. 

واقعا چانگمین‌ و شیوون خیلی دوستای با فکری بودن که اون کارو برای دونگهه انجام دادن ؛))

انقدر توصیفات قشنگن که اگه همین الان هم چشممپ ببندم میتونم کل‌ کلبه رویاییه هیوکو تصور کنم 🥺

هنوز نظری راجبه شخصیت دونگهه و هیوک دارم چون قسمت دومه اما دلم میخواد برم هائه رو بغل‌ کنم که انقدر درد کشیده 🤧

مطمئنم که در ادامه داستان هیوک درمان‌ همه درداش میشه 🚶🏻‍♀️

پاسخ:
سلام عزیزم *-*خوبی؟ 
آره مخصوصا که کیوهیون صمیمی ترین دوست دونگهه بود. این ک بی خبر باشی و ندونی الان کجاست و حالش چطوره خیلی بدتر از اینکه ک بدونی حالش خوب نیس 
ای جان. آره خو اون کلبه ی چوبیش خیلی دنج و عزیزه:)
کلی قراره در ادامه از شخصیتاشون بدونی و بهشون عادت کنی 

دوباره سلام شقایق جان ^^

قسمت دوم رو هم خوندم و باید بگم تازه قسمت دومم و عاشق داستان شدم :) به نظر میاد خیلی روند آروم و دوست داشتنی‌ای داشته باشه. الهی کیو چه‌ قدر احساس گناه می‌کنه دویلک مهربونم عاشق دونگهه هیونگشه خب :( چه قدر روابط دوستی این چند نفر خوب و محترمانه‌اس. من درباره‌ی کیو کنجکاوم! یعنی دیگه تو داستان با کیو مواجه نمی‌شیم :( کیووو*-* 

دونگهه گارسون O<—< دونگهه‌ی گارسون چه قدر می‌تونه کیوت و در عین حال جذاب باشه آخه؟*-* دلم براش ضعف رفت

اما شخصیت هیوک... عاشقش شدم :') چه قدر آروم و خونسرد و دوست داشتنیه :) کار با چوب*-* چه قدر بهش میاد. چه قدر مهربون و با احتیاط از دونگهه مراقبت می‌کنه. خیلی ظریف و به فکره و معلومه حسابی منظمه. فقط من کنجکاوم چرا تنها تو به کلبه تو کوهستان زندگی می‌کنه؟؟ در کل هیوک و پس زمینه‌اش مرموزه و دوست دارم کشفش کنم. درباره‌ی دونگهه هم هنوز کنجکاوم! تا الآن که بچه خوب و‌ ساکتی به نظر میاد تا ببینم در ادامه چی می‌شه. 

خب من برم قسمت سوم هم بخونم^^

ممنون شقایق جان💙

پاسخ:
سلام عزیزم ^~^
الهی شکر. آره نسبتا روند آرومی داره. مخصوصا که تا حدود بیست قسمت فقط توی کوهستان میگذره و حول محور دونگهه و هیوک فقط. تو همین دنیای دو نفره شون. چرا عزیزم کیو بازم قراره حضور پیدا کنه تو داستان *-* به هر حال ک صمیمی ترین دوست دونگهه س.
نه عزیزم کنجکاویت به جاست اما جواب سوالتم ب زودی میگیری. هیوک گرچه به تنها زندگی کردن عادت داره اما دلایل دیگه ای هم براش داره. 
باشه جانم *-* خواهش میشه که♥️

سلام شقایق جون😍
اول از همه باید بگم‌ چه پوستر قشنگی😍👌💙و دوم اینکه چه قدر نقاشی که سام کشیده زیبا و ظریف کار شده و تموم اون حس و حال فوق العاده "ماهگونِ" قشنگمون توش موج میزنه😍
(وی دفتر نوت برداری خود را بسته📒 و شروع به طومار نویسی میکند)
خب خب بریم سراغ اصل مطلب...
اول از همه باید بگم وصف و حال کیو رو اونقدر واضع بیان کردی که میتونستم خودمو به جاش تصور کنم😢کیوعی که رفت اما دلش پیش هیونگ عزیزش موند که حتی نمیدونست زندس یا مرده.اصلا نگران کیو نیستم چون هیوکیمون پیداش کرده و جاش امنه😍از طرف من تو گوش کیو بگو که همه چی اوکیه😉👌
دوم اینکه رفتن شیوون و چانگمین به محل کار هائه واقعا قابل ستایش بود👏تو این پارت خیلی چیزا دستگیرم شد🔍 اینکه تا پارت پیش،فک میکردم هائه یه بچه پولداره که با دوستاش اومده اسکی و تفریح؛ اما تو این پارت متوجه شدم که یه گارسونه خوش قلب و مهربونه که به غیر از دوستاش، رئیسش و همکاراش و حتی مشتریا خاطرخواشن؛باعث میشد لبخند بزنم.😊❤
و میرسیم به هیوکی...😱
شقایق به طور قاطع میتونم بگم هیوکِ"ماهگون"به شدت پرفکتهههههههه😱😍👌یه آدم ساکت و خونسرد که همه ی کارهاشو با ظرافت و آرامش وصف ناپذیری انجام میده😍تصور هیوکی که رو صندلی چوبی کنار پنجره نشسته و با دقت خاصی مشغول برش دادن تیکه چوبه خیلییییی مرگههه😱 قشنگ میتونستم اون انگشتای سفید و کشیده اش رو وقتی چوبشو میتراشید حس کنم و ببینم(وی از آن دنیا با تو سخن میگوید😵😱)
"رشته های سوپو بین انگشتای سفید و کشیدش خورد میکنه و داخل سوپ میریزه" آههههههه من مرگگگگگ من لههههه😱
و از طرف دیگه دونگهه ی داغونی که با بدنی پر درد کنار شومینه ای که بعد از چندین سال روشن شده،خوابیده و
هیوکی که دستشو برده زیر سر هائه تا بلندش کنه و بهش آب بده؛ به شددددددددت منو به فنا داد😵
آههه وقتی از سرما میگی... وقتی از گرما میگی...وقتی از سوختن چوبای شومینه میگی... انگار واقعا این فضا واقعیه😢انقدر زیبا مینویسی که هر خواننده ای غرق توصیفاتت میشه😍💙اینکه تمامی عناصر داستان مث تیکه های جور چین کنار هم قرار میگیره و چیزای جدیدی رو برامون روشن میکنی خیلی لذت بخشه😍اصلا برای بعدش هیچ جوره نمیتونم حدس بزنم فقط امیدوارم که دونگهه حالا حالاها تو کوهستان پیش هیوکی بمونه😍💙
 بازم مرسی از اینکه تک تک حسو حال داستانو انقدر شفاف و واضح بیانش میکنی و مرسی بابت داستان بی نهایت فوق العاده و محشرت😍💙
واقعا امیدوارم خودمو به روز آپ برسونم😭 و بتونم با نظرام بهت انرژی بدم.میدونم این کامنتایی که از دیروز دارم میزارمو شاید ندیدی و نمیبینی؛اما انقدر داستانت فوق العادس که نمیتونم بدون نظر و کامت از هر پارت بگذرم👌😍💙
اووووه زیادی وراجی کردم😅
امیدوارم که پر قدرت ادامه بدی💪مراقب خودت باش😚
لاوووو یوووو زیاد💙
طرفدار جدیدت...ستاره⭐

 

پاسخ:
سلام عزیز دلم
آره به لطف خواننده های هنرمندم ماهگون کلی پوستر و ادیت قشنگ و مرگ گیرش اومد 🥺😭💞حالا پوسترهای خودم خعلی قشنگ نیستن ولی برا حس و حال کافیست😌
کیوهیون از همه بیشتر به دونگهه نزدیک و صمیمی بود. خیلی خیلی نگرانشه و به قول تو فقط کافیه بریم تو گوشش بگیم دونگهه حالش خوبه و قراره خیلی ازش مراقبت شه چون به هر حال پیش هیوکه 🙂
آره این قسمت از شخصیت دونگهه چیزای بیشتری فهمیدی. تازه جلوتر بری خیلی چیزای دیگه رو میفهمی چون همه چی کم کم توضیح داده میشه و شخصیتا شون به مرور برای خواننده بازگو میشه 
ای خدا از الان عاشق هیوک شدی؟ پس ستاره مطمئن باش بعدا قراره خیلی بیشتر تر عاشق این مرتیکه ی آروم بشی هنوز اولشه😭😭😭😭
انگشت های بلند و سفیدش ک خاطر خواهان زیادی دارد.. 🚶🏻‍♀️
مرسی که توصیفات رو دوس داری و خدا رو شکر به جو داستان عادت کردی 💙
جدی میگم، این اومدن و نظر گذاشتنت برا این چند پارت انقد دلگرم کننده و انرژی بخش بود که از ته دلم خوشحال شدم و لبخند به لبم اومد. پس معلومه که اینا همه انرژیه💓💓و بابتش خیلی ممنونم عزیزم💞
لاو یو تو😍

وایییی قسمت۲ مرسییییییییی

پاسخ:
^~^

خب خوشبختانه هیوک دونگهه رو پیدا کرد ، یعنی یک کم دیگه میگذشت و خدای نکرده هیوک نمیرسید واقعا دیگه امیدی نبود . :(

الهی بگردم ماهی چه بلایی سرش اومد ، روز قشنگ و دور همیشون چطور خراب شد . 

انگار سرنوشت بوده که هیوک و دونگهه همدیگه رو ببینن . اون زنگ خوردن ساعت و بیدار شدنای هیوک و این تصمیم دونگهه و دوستاش برای اسکی تو این وضعیت ، درستهاتفاق خوبی نبود و دونگهه اسیب دید و دل ادم به درد میاد اما خب اگه ادم بخواد فکر کنه ، همین اتفاق بد باعث دیدار هیوک و دونگهه شد ، پس ممکنه اغازش بد بوده باشه اما اگه پایانش یه پایان عالی باشه ،مثل  در کنار هم بودن دونگهه و هیوک ، یک کم ادم رو تسکین میده و قوت قلبه به هر حال :)امیدوارم همه چیز به خیر بگذره و ماهیمون زیاد اسیب ندیده باشه . ماهی ای که اومد و اومد و یه حورایی افتاد توی بغل ماه :) 

پاسخ:
و این پیدا شدنه دونگهه توسط هیوک یک قصه و سر دراز دارد ~ قصه ای ک هممون ته دلمون دلمون میخواد موندگار شدن دونگهه تو اون کوهستان به پایانش ختم شه
میشه اسمشو گذاشت سرنوشت ولی مطمئن باش هر علامت سوالی که برات پیش میاد حتما جواب داره چون این داستان خیلی رمز و راز داره و همه ی رازاش به وقتش افشا میشن. 
معلومه که پایانش خوبه *-* مگه میشه داستان ایونهه باشه و یه پایان دوس داشتی براش رقم نخوره؟ ^~^ آخ ک جمله ی آخرت دلمو برد :) 

من عامده ام وای وای  .. 💃

شقا اعتراف کن از بس خودت هنرمندی این حسو به خواننده هاتم منتقل میکنی که هر هنری دارنو رو کنن  

بیا زیرخاکی سامی رو خفتش کنیم تا اخر داستان یدونه ازینا بکشه قشنگتر پودر شیم 👩‍🦽🕳

هعی ..

چی بگم از کجا شروع کنم که بتونم  این حسای خوبیو که بم دادیو بیان کنم اصن :)))

فقط میتونم تا قیامت اینو بزارم :)) بعدم برم تو تابوتم 🌝

شقااا گفته بودم چقددد اینکه کیوهیون تو داستانه رو دوس دارممم ؟ امیدوارم کیو و شیوون نقششون پررنگ باشه تو داستان .. خیلی وقته که نبودن تو داستانات

چقددد این دلتنگی و ناراحتی کیو رو میتونستم حس کنم .. با چه دل اشوبه ای راه افتاد که بره 😭 عزیزم چقد براش سخت بود و عذاب وجدان داشت .. البته بگم ک اونقد تحت تاثیر قلمتم که خودمو گذاشتم جای کیو اشکام درومد قشنگ :) 

اونجایی که شیوون و چانگ رفتن محل کار دونگهه پیش رئیسش که بهش توضیح بدن ... من اونجا تقریبا شخصیت دونگه رو فمیدم با تعریفای رئیس دونگهه 😭 پسر مهربون و قشنگم :)

گاد چقددد همزمان هم برای ادامه داستان تشنه ام هم دلم نمیاد تموم بشه .. این چه حسیه من بهش دچارم اخه 🥴

خب بریم تو کلبه هیوک کم کم ...؟ دل ندارم وارد اونجا شم تپش قلبم میره بالا لهنتی

فاک ... هیوک سرد و یخی رو تصور کنین که آشپزی کنه .. اونم تو اون اشپزخونه نقلی و قشنگ چوبی 👩‍🦽🕳

عایا رواست من زنده باشم ؟

من قشنگ میتونستم اون انگشتای سفید و کشیده اش رو وقتی چوبشو میتراشید حس کنم و ببینم 👩‍🦽

هی چوبشو متراشید هی یه نگاه به پنجره میکرد ..

کاش میشد این صحنه عزیزو به تصویر کشید ..

هیوکی که کنار پنجره نشسته و داره چوبشو میتراشه و از اونور دونگهه داغون تازه پیدا شده از تو یخ کنار شومینه خوابیده که بخاطر ورود دونگهه به زندگی سرد و یخیش 

حالا گرمای وجود دونگهه و آتیش و صدای چوبای تو شومینه هم بهش اضاف شده  :)) یکی بکشه این صحنه رو پلیییز .. برسونین دست مسعولین

دست و پا و سر دونگه بچم شکسته بود :( ولی خوب شاعر میفرماید الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی ..

نگران نیستم اصلا و ابدا چون هاعه تو دستای خوب کسیه :)

پسر ماه عزیزم .. من میخوام ب هیوک بگم پسر ماه میشه عایا؟ 🌝

عاشق اینم که داستانات اینقد از کلیشه دوره شقا

فک کنم تقریبا هممون انتظار داشتیم که دونگهه فراموشی بگیره یا یچی مثل این ولی یادش بود و اینم خودش یه قشنگی دیگه داشت

امیدوارم تا وقتی بهبود پیدا میکنه دلش پیش هیوک گیر کرده باشه و موقع رفتن پشیمون شه اصن نره و همونجا به خوبی و خوشی زندگی کنن *_* میدونم دارم چرت میگم 👩‍🦽🕳

اما خب بحثو کشوندم ب اینجا ک بگم هیوک این داستان خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییی عزیزه و صدالبته کراش "." که من بخودم اجازه نمیدم رو شوهر مردم کراش بزنم *دروغ میگوید وی یواشکی کراش زده* 

خیلی عزیزه حتی قبل اینکه خوب بشناسمش و سر از رازش*----* در بیاریمم خیلی عزیز و قشنگهههه 

پسر ماهم ..

تصور هیوک سرد و خونسردی که داره به هاعه مریض غذا و آب میده ... منو به فنا میدهههه 

خیلیییی کنجکاوم بدونم حس و عشق بینشون چجوری شکل میگیره .. گاااد اصلااا حتی یه حدسم تو تصورم نیس نمیتونم هیچجوره دربارش نظر بدم و میدونم مث همیشه ما رو سوپرایز میکنی میبری اون دنیا برمیگردونی :)

مثکه زیادی حرف زدم خیلی شد ..

ولی اینم بگم برم .. شقا شونصد هزاااااربارم بگم کمه .. من واقعا واقعااااا واقعاااااااا عاشق فضای سرد و برفی داستانتم خب ؟؟ من عاشق حس سرماییم که بهم میده و وقتی خط به خط داستانو میخونم قشنگ دستام یخ میزنه .. عاح 

دیشب یکیو پیدا کردم که مث خودت عاشق سرما و یخه و سوئد زندگی میکنه .. عملا انگار با برف  و یخهای اونجا عشق بازی میکنه ..

براشون میخونه و اهنگ میزنه .. اینقد قشنگههههه من عاشقش شدم 🌝 و نشونت میدم بعدا 🌝 فلا خدافزززز 👩‍🦽👩‍🦽👩‍🦽

پاسخ:
چی میشه رد بشی از کوچه مووون ~
من اعتراف کنم؟؟؟ برو از زیر زبون اون لعنتی‌های هنرمند بکش ببین دیگه قراره چ بر سر من هارت اتک خورده بدن😭😭🍂
آخه مشکل اینه من همین الان پودرم.. دیگه سام دوباره کاری کنه پودرامو باد میبره چیزی ازم نمیمونه 💸
کیو :)
میدونی فر. کل شخصیت های داستان همینایی بودن که تا الان دیدی. ینی ماهگون کلا همینقدر ب شخصیت محدوده و فقط یه ایونهه ان با چندتا آدم دور و بری و دور برا هیوک و چند تا رفیق برا دونگهه که تا خیلی خیلی پارت بعد فقط اشاره ای ب اسماشون میشه و نقشای گذری ای دارن و حالا به موقعش میان تو داستان. میخوام بگم کل داستان دور ایونهه و تو کوهستان میگذره. شخصیت های فرعی دیگه ای نداریم که از ایونهه بپریم بریم سر اونا و فقط تا یه مدت طولانی قراره تو کوهستان کنار ایونهه زندگی کنیم و عاشق این زندگی میشی 
اگه بدونی هیوک سرد و یخی نیس چی؟ =) گرچه ب خونسرد بودنش خیلی تاکید محکمی هست
ااگه دوس داری باید بگم انقد قراره کار با چوب هیوک ادامه داشته باشه ک روحت با دیدن این همه قشنگی انگشتات کتار چوب راضی بشه 
اما آره واقعا خیلی چیزا از همین اول برا هیوک عوض شده. کسی ک تنها زندگی می‌کرد الان باید به نفر دومی عادت کنه و شومینه ای ک همیشه خاموش بود الان روشنه و تا مدت ها باید روشن بمونه. پس شرایط برا هیوک خیلی تغییر کرده و خواهد کرد 
خوبه ک نگران نیستی. خیالت راحت چون قسمت سوم خیلی از این بابت آسوده تر میشی 
نه فراموشی نگرفته. همه چی یادشه. اما این تئوری که دونگهه حافظه شو از دست داده بعید نیس(وی سعی در گول زدن فر داشت😎)
نه اصلا هم چرت نمیگی، این فانتزی رو نود و نه درصد از خواننده ها یا تا الان زدن یا خواهند زد. آره دیدم که میگم~~
بذار یکم بگذره من میام براتون ویس میگیرم کامل توضیح میدم که رابطه و تعامل بینشون چجوریه و قراره چجوری بمونه. یه چیزایی تو ذهنمه که میخوام با ویس براتون توضیح بدم 
منم واقعا واقعا ذوق مرگم که از همین الان داری میگی فضا رو دوس داری. ینی خیلی امیدوار بودم ک این حال و هوای برفی و کوهستانی رو دوس داشته باشی اما نه انقد سریع و نه از الان. از شدت خوشبختی رو ابرام دیگه =) 💙
وات؟ کیهههه؟ چ خارجی
نخیر الان بیا بعدا نداریم😵😵😵

‌سلام عزیز دل 

همه رو امشب سوپرایز کردی فکرشم نمیکردم بزاریش درود برتو 

وای من عاشق نقاشیم چقدر ظریف و زییا کار کرده 😍😍😍💖💕🏵

به تصویر کشیدن اون صحنه حس همزادپنداری رو تو ادم به وجود میاره 

و چشمان زیبایت شروع واقعه بود 

 و ویدیو قشنگی که باهامون به اشتراک گذاشتی 😍😍😍😍💎💓

دست هر دوتا هنرمندمون دردنکنه

اما بریم سراغ داستان 

حس دوست داشتن کهیون به دونگهه داره منو یاد رفاقت های قدیم میندازه که چقدر از جون و دل بود یار و غم خوار همدیگه بودن محبت هاشون نسبت به هم صافی و یک رنگی  و صداقت و صمیمت داشت اگر تا پای جون هم شده به پای همدیگه وایمیستادن 

کیهیون به معنای واقعی یه دوست ناب و برادر درجه یکه 👌🥀❤

طفلکی چقدر عذاب وجدان داره خودش رو مقصر گم کردنش میدونه 

حس غریبانه ای که هر لحظه قلب و روحش رو چنگ میزنه و رفتن رو براش سخت میکنه کاشکی میتونست بیشتر بغلش کنه و ازش خداحافظی کنه 😔😭😭😭😭💔

من میتونم برای این مرد جواهری همه چی تموم بمیرم 

چه کلبه اروم و قشنگی داره

ادم دوست اره تو سکوت و ارامشش غرق بشه 

چقدر مهربون و نازنیه 

براش کنار شومینه جا انداخته سردش نشه 

چقدر این شومینه منو یاد هم نفس میندازه وقتی کنار هم میخوابیدن😍😍😍😭😭😭😭😭💞💕

سوپ گرم و خوشمزه ای که براش پخته بود تا مرحمی بر جسم زخم خورده اش و ضعیفش بشه و با گرمای وجودش قلبش رو گرم میکنه و نگران نباشه 

هائه نازمون اینقدر خودش مهربون بود یکی سر راهش قرار گرفته که مهربونیاش شبیه خودشه و به فکرشه 😍😍🌙☀️🏵

مرسی عشق جان😍😍😍😚😚😚😚

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
سلام مهربون^~^
نوش جونتون این سورپرایز. بیشتر از همه خوشحال شدن شما منو خوشحال کرد 
عاره تازه خیلیم دقیق و با جزئیات همه چیو رعایت کرده 😩
ویدئو هم ک نگم براتون. کل پارت اولو تو خودش داره 🍂
اوهوم ب نظر من وجود یه چولا یا کیو تو هر فیکی به همین دلیل لازمه. که یه رابطه هیونگ دونگسنگی یا برعکسشو ب رخ بکشه و از قشنگی رفاقت بینشون بگه حالا چه هیوک باشه چه دونگهه 
و اینجا کیو کسیه که رفیق واقعی و دونگسنگ دونگهه س و داره بال بال میزنه از استرس. اما ما خیالمون راحته که دونگهه حالش خوبه و در واقع کسیو داره که مراقبش باشه و خبرش حالا دیر یا زود میرسه به کیو 
وای آره 😭😭😭😭😭😭
وجود هر شومینه ای لازمه ی هر فبکه😭😭😭🍂🔪
ولی اینجا نقش شومینه خیلی گرما بخش و مهمه چون کل داستان تو کوهستان و برف و سگ سرما میگذره 
هیوک باعث میشه ما حتی رو سوپ هم کراش بزنیم 😐🥣🤭
مهربونی هائه قابل انکار نیس ولی شخصیتش یکم پیش‌بینی نشده س و قسمت بعدی قراره باهاش مواجه شین
خواهش عزیزجان~

:))))))) خدایا:))))

اشکی شدم:))))

باورم نمیشه بالاخره سر یکی از فیکات تونستم با اپت باشم😭😭😭😭😭😭😭😭 واهای من خیلی نوشته هاتو دوست دارم اصن میمیرم من مرگ من پودر من له و جر😭😭😭😭 دچار فوران احساسات میشم سر هر فیکتتت 

وای. هیوک چه ارامشی دارههه 

چطور ممکنه از همین اول داستان عاشق همه شخصیتاش شده باشم؟؟ نامردیه😭😭😭 فککنم با هیوک دچار عشق در نگاه اول شدم اون بیدار شد من جیغ😂😂😂 ولی وسط ناکجا اباد چیکار میکنه ناموسا؟؟؟ چرا؟؟ به کدامین دلیل؟؟ 

از همین الان به شدت منتظر ادامشم! فکر کنم قراره پیر بشم🙂😭

برات ارزوی موفقیت میکنم لنتی فایتینگ😭👍👍👍

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
هیییییییعجیغ خفهههه. واقعا؟
منم خیلی خوشحال و البته مفتخرم 💙
واقعا چطور ممکنه؟بذارین ده قسمت بگذره بعد عاشق هیوک شین 😭
ب دلیل هایی ک بعدا میفهمین... 
پیر نمیشی نگران نباش. با آپ خوندن خیلی لذت بخش میتونه باشه
مرسی عزیزم لطف داری*-*

سلاممممممم

چطور مطوری؟

واهاییی چه عکسش قیشنگه😍😍💙😭

عجبببب خواننده های با استعداد و با حوصله و با عشق و این چیزایی😭😭👌💙

وی حس نامفید بودن بهش دست داده😂💔*قلم و کاغذ را برداشته به فکر فرو میرود*

حقیقتش من هنوز نخوندم این قسمتو، تیزرم‌ ندیدم...

ولی یه حسی میگه همش عالیه

و نویسنده هم که پرفکت و اینا، پس کار خواننده هم قطعا عالیست...

میرم میخونم دوباره به محضرتون برمیگردم...

لاب یو زیاااااد💙

پاسخ:
سلام علیکم
خوبم تو چطوری؟
جدی؟ من ک باور نمیکنم. همینجوری پوستر زدم ک تصور حال و هواش راحت باشه براتون 
بهشون میگن خواننده های همه چیز تمام😎🔥
یااا این چه حرفیه 😐🔪 از سرمم زیاده میای نظر میدی 
وای حتما ببین تیزر رو. خیلی قشنگه 
برو عزیزم. لاب یو زیادتر💙

ببین چقد طرفدار داری!

تا یه قسمت دادی همه به تکاپو افتادن!!

منم وسط امتحانامه وگرنه یه کاری میکردم

دیگه فعلا فقط نظر دادن ازم برمیاد😁💙

خلاصه که عاااالیییییی گلم عااااللیییییییی

نمیدونم چرا فیکات انقد خوبن🥺

خیلی داستانش قشنگه اولین باره میبینم راز آلود و معمایی نوشتی (اگه قبلنم از این ژانر نوشتی عررررر نخوندم میشه اسمشو بگی؟)

خلاصه ی خلاصش این که داستانت خیلی خوبه و من منتظر روز های آپ میمونم😀💙

لاب یو💙💙

پاسخ:
بهشون میبااااالم
😭😭😭😭
عزیزم تو کاری نکنی و نظر هم ندی عزیزی. بشین درسات بخون 🥺
من میدونم 
چون خودت خوبی!
نه واقعا اولین باریه چنین ژانری مینویسم
مراقب مهربونیات باش لاب یو تو💙

سلاااااام😃😃😃😃

واااای یه ماااچ گنده روی لپ قشنگش که اجازه داد سه شنبه ها آپ بشه 

تازه همین چند ساعت پیش با خودم میگفتم آخجون فردا چهار شنبه است آپ میشه که این جوری شد😄

لنتی هنوز فیک شروع نشده ببین چندتا هنرمند بین خواننده هات پیدا شد تو اون جاهای اوجش چی میشع *--*

خیلییی قشنگن *---*

هققق *--*

هعیییی الهی بگردم این بچه کیو از همه بیشتر داره عذاب میکشه بالاخره  هیونگشه خب☹☹

وای من یه خواهر دارم  گیمره  اگه الان اینو میخوند اینجارو اشک پر میکرد هی قربون صدقه اش میرفت هی پسرم اینجوری شد پسرم اونجوری شد😂😂

خلاصه خدا به خیر کرد😂

وااااییی این هیوک لنتی چرا انقدر با آرامشو جذااااابههه گااااد😭😭

کلا انگار تو همه ی فیکای تو هیوک یه شخصیت آروم جذاب جنتلمن و... که تموم نمیشن😂 .. داره خیلی طرز فکرتو راجب هیوک دوست دارم *---*

جذاب لنتی

سوپم درست میکنه*--*😂

الهییی بچم دونگهه ببین چه جوری همجاش شکسته نمیتونه تکون بخوره☹☹

(حالا شانس آورد بر اساس تصورات من پیش نرفت حافظشو از دست نداد😂)

هیوکم که از جاش تکون نمیخوره 😐 خب پاشو ماهیت داره وسط اتاق میشکنه

بعد تو داری چوب میتراشی؟

( البته بگم با تصور اون طرز نشستنش روی صندلیو تراش دارن چوبش کف و خون خواهرمو برداشت برد😐😂)

ولی به هرحال

پاشو لاعقل برو یه بغلش کن موهاشو ناز کن بچه تنها نمونه

از اون مثلا دوست پسرش که آبی گرم نشد تو یه حرکتی بزن دیگه

هوووف

تا این دوباره بفهمه عاشق شده ما سکته میکنیم هممون سر به بیابون میزاریم😐😂

هعییی خدا خودت به خیر بگذرون... این بچه یکم اون مغزشو به کار بندازه😂

خیلی خوب بود 

انتظارشو نداشتم آپ کنی

خیلی خوشحال شدم

بوس رو لپت

بای بای*--*

 

پاسخ:
سلام ب روی ماهت
حالا ک تو بوسش کردی منم پشت بندت برم یه دو تا بوس دیگه کنمش ک با این کارش انقد خوشحالتون کرد 
ببوسم روی ماه این هنرمندا رو. رو نمیکردن ک این نبوغ رو و من حقیقتا برگام ریخت بعد از دیدنشون 
هق هقق 
آره چون کیوهیون صمیمی ترین و نزدیک ترین دوست دونگهه بود. حالا راجع ب بقیه تو پارت فک کنم 4 کمی میفهمین از زبون دونگهه 
عزیزممم خواهرت 🤭بگو دونت وری همه چی ب خیر ختم میشه 
خودمم نمیدونم چرا ولی از بس هیوکایی ک مینویسم مرگن حس میکنم در حق دونگهه داره اجحاف میشه😐ولی تو هم نفس آروم نبودا 🤭🔥وحشی آتیشی بود یادته؟ 😎
الان دلت برا دونگهه میسوزه ولی یکی دو قسمت بعد میگی خدایا شکرت که باز دست و پاش شکسته. نگی نگفتم 🔪
هاها از الان منتظر حرکات عاشقونه نباش من قولی نمیدم ک تو قسمت چند اتفاق بیوفته 😗
من مردم براتون خب 
از الان دارین حرف عشق و عاشقی میزنین 
آره منم از اینکه دیدم شما خوشحال شدین خوشحال تر شدم 💓
بوس بای 🎈

برررگاام 

از طرف من مخصوص از دست اندرکاران این هنرا تشکر کن!! 💙

پاسخ:
میرم بوسشون میکنم الان 🏃‍♀️

پوستر نو آوردین / بد دلمونو بردین 😍

پاسخ:
پوستر زشتِ شقایق ساز 🤧

سلام قشنگ دوست داشتنی من
افسونگرم خوبی؟
از کدومش اول بگم؟ از کجا شروع کنم؟ از قشنگیای دنیای جدیدی که ساختی بگم؟ یا افسونگریات؟
 ماهگون به روایت تصویر😢 عکسی که سام کشید تموم حس و حال ماهگون قشنگمون رو داشت چشای دونگهه😢. و هیوکی که چشاش مثل قرص ماهه😢قرص ماهی با توجه به دو قسمت اخیر در اوج سکوت ، پر از ناگفتنی هاست :)
و اما اولین تیزر دوست داشتنی😍 سما کارش حرف نداره دل ها رو سمت اوضاع و احوالاتی که در ماهگون جان حکم فرماست برد
 شنبه و سه شنبه ها مثل دوران اپ همنفس باز هم جز روزای مورد علاقه هفته ام شد💙
 وای بلاخره از دونگهه و هیوک ماهگون رونمایی کردی 😢 چقدر خوشگله😍
شقا جونم وصف و حال کیو رو اونقدر واضع بیان کردی که غم دلش بر دل من هم نشست کیو خیلی درونگراست و علاقش رو خیلی بیشتر از بقیه نمایان میکنه😢
اتفاق ناگواری افتاد ولی اون اتفاق تلخ اغازگر یک عشق هست عشقی که قراره بندای نامرئی متصل به وجودشون در قالب اغوش گرم  دونفره نمایان بشه❤❤🌙🌝
ماهگون یک فضای خاص و دلنشینی داره چیزی که خیلی به دلم میشینه ابهام هایی که در داستان وجود داره  مثلا ما تو قسمت اول نمیدونستیم دونگهه مشغول به چه کاریه و صرف اسکی شاید اینطور به نظر میرسید که یک بچه پولداره ولی در این قسمت فهمیدیم که دونگهه تو رستوران کار میکنه اینکه تمامی عناصر داستان مثل  تیکه های پازل رفته رفته کنار هم قرار میگیره رو دوست دارم💋 از زندگی مبهشون هربار یک اطلاعات اجمالی بدست میاریم و این خیلی به دلم میشینه چون باعث ارتباط بیشترم میشه و این بیانگر دقت نظر و مهارت تو  در نویسندگی هستش افسونگرجانم 💙الهی بگردم دونگهه به زیبایی مشهوره و همه براش سرو دست میشکونن😢
وقتی صاحب رستوران از دونگهه گفت یه حس عجیبی رو باخودش به همراه داشت سافت وار بود حقیقت واقعی وجود دونگهه هم همینه بی ریا و پرتلاش :)
بلاخره وارد قسمت کوهستان شدیم 😍
 وای هیوک با چوب پیکر تراشی میکنه😍 شقا😢😢😢 دست رو چیزی گذاشتی که من ضعف شدید روش دارم😢
بند بند وجودم از اوصاف خونه هیوک سافت شد :)
نگاه هیوک به شومینه خاموش در شب گذشته گواه الهام به حضور یک مهمان ناخوانده بود که  بلاخره با حضورش فضای خونه هیوک رو گرم تر از قبل کرد 😢تمامی ملاحظات هیوک قلبم رو گرم کرد سوپ درست کردنش ، غذای دونفره و انجام کاراش بدون سرو صدا :)
تمامی عناصر داستان زنده هستند و محسوس😢 وقتی از سرما میگی وقتی از گرما و سوختن چوبای شومینه میگی انگار واقعا این فضا واقعیه😢
دونگهه بلاخره بیدار شد 😢 و فرشته نجات ماهگونش ، که از مرگ نجاتش داد رو دید🌙❤
دونگهه اسیب شدیدی دید😢ولی به نیمه پر لیوان نگاه کنیم که دلیلی برای موندنش پیش هیوکه😍
برای اون صحنه که هیوک سرشو اورد بالا تا اب گرم بخوره  وبعد غذا بهش داد قلبم به تپش افتاد چقدر پر از حس و حال خوب بود 😢 دونگهه با نگاهش از هیوک تشکر کرد اون چشای قشنگش...
 مگه میشه اون چش ها رو دید و عاشقش نشد؟
شقا جونم قلمت رو خیلی دوست دارم تمامی حرفایی که اینجا میزنم بدون ذره ایی تملق گویی و یا اغراق هستش 💙 این کامبک  مثل همیشه پر قدرت شروع شده قدرتی که از الهامات و حس پاکت نشات گرفته و حسابی به دلم نشسته و خواهد نشست😢 مشخصه با ذکر برم همه رو بکشم(شعار سوجو)  اقدام به نوشتن کردی
شقا جونم خسته نباشی و مرسی ازاینکه مجددا دنیای ما رو ابی ونارنجی تر کردی
بوس بوس بهت لاویوووو مای سویتی💋❤

پاسخ:
سلام ناز نازی من
خوبم و امیدوارم توام خوب باشی و خوب ترم بشی 
واقعا انتظار ندارم از همین الان از قشنگیا بگین چون هنوز واسه عادت کردن بهش زوده و حتی بهتریییین داستان ها هم باید یه خورده ازشون بگذره تا خواننده شروع به دوس داشتنشون کنه ولی تو از همون قسمت اول داری اینو بهم یادآور میشی و منو سافت میکنی :) نه فقط توووو بلکه سام و سما هم ک دیگه منو کشتن با اون اتکایی ک زدن😭
ای جان. اگه شنبه و سه شنبه ها باب میلتونه پس منم خوشحالم از ته دلم 
دقیقا. و با وجود این درون‌گرا بودنش اوج استرس و نگرانیش برا دونگهه داشت نشون داده می‌شد 
آره و هنوز در قسمتای آینده خیلی بیشتر و بیشتر قراره از شخصیت هاشون گفته بشه تا بدونید چطور آدمایی هستن و چه زندگی ای دارن. این از زبون خودشون گفته میشه و بیشتر باهاشون آشنا میشین. صاحب رستوران حرفایی ک زد کاملا درست بود راجب دونگهه ولی مطمئن باش قسمت بعد قراره پشمات بریزه نازی 😐🍂
میبینم ک کار با چوب رو دوس داری :) کیه ک نداشته باشه؟ کیه ک با دیدنش تو دستای هیوک ضعف نره؟ دستای خوشگل سفید استخونی کشیده ش 😵
خانوم شما خیلی فلسفی و ادبی کامنت میذاری میشه یکم دوز مرگ بودن جمله هاتو کم کنی ک منو نکشی؟ 🙂
خیلی خوب ب همون عناصری ک داری راجبشون حرف میزنی دقت کردی پس مطمئنم ب رازهایی ک قراره بعدا اشاره های ریز هم بشه خوب دقت میکنی و یه گوشه ای از ذهنت نگهشون میداری تا جواب داده بشن و من چقد خوشبختم ک چنین خواننده ای دارم TT
آره دقیقا. نگران زخما و اسیباش نباش به هر حال ک قراره بهشون رسیدگی بشه و هیوک کنارشه 
حتی با همون اشاره ی کوچیک و کم میتونی بفهمی هیوک چطور آدمیه. چون طوری ک ب دونگهه آب و غذا داد و باهاش حرف زد شخصبت مهربونشو نشون میداد 
مییییدوووونم هی اینو تکرار میکنی و هی من ب قول کیم برگام میمونه و خودم میریزم 😭😭الهی قربونت برم ک هر بار انقد قشنگ حرف میزنی برام و تهش میگی اغراق نیستن 🙂💙💙خو من چ خوشبختم
سلامت باشی. بوس بهداشتی 😗لاو یو تو 💓💓🥰

سلاااام

چرا هیچ خرفی از تکیون نبود؟؟؟
من تکیون دوست دارم چرا باید منفی میشد اینجا آخه؟؟؟؟چراااا

زوج دونگه و کیو بعنوان جاست فرند بسی میپسندم
ترکیب جالبیه هستن کنار هم

ای خدااا
کی میرسیم ب قسمت عشق و عاشقیش اخه


به قول شاعر الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی
ای هیوک عشق

منتظر قسمت بعد هستم
مرررسی

پاسخ:
سلامم
حالا واستا هنوز شروع نشده ک 😵
تصمیم قطعی ای واسه انتخاب اون شخصیت نداشتم. فقط نمیتونس از سوجو باشه و تکیون ب ذهنم رسید 
آره کیو و دونگهه بست فرند خیلی خوبی ان تو فیکا 
از الان منتظر عشق و عاشقی؟ 😌
خواهش عزیزم

داشتم ذوقِ نرفتن کامنتم تو کادر وب‌و میکردم ک دیدم آخرشو خورده 😐

***

صدا زدن هم قبیله‌ایام*

دور هم نشستن پای منبر شقا قاتل و پتو پیچ کردن خودمون*

بچها نفری یه قاشق سوپ میرسه ولی با ماست سون گشنگیمونو برطرف میکنیم :')

ای ریچ مادِرِ ماهگون 

خسته نباشی 💙

پاسخ:
وب بی تربیت
چرا کامنت کیم منو دو جا کردی 🔪
ماست و سوپ نخورین مادران من 
سوپ هیوک پز میدم بتون یا کاسه پُر 
راستی تو قسمت بعدی هم فک کنم ناهار سوپ داریم. شایدم بعدیش 
فدات ک💙🙂

درود بر قاتل اعظم 🦋💙

شقا س-س.. سرده 🥺😭

بخدا ک نوشته هات جادویی‌ان 

الان من دست و پا و سرم درد گرفتن سردمم شده 

خودمو پتو پیچ کردم ولی همچنان میلرزم 👩‍🦯

انقدر زیبا مینویسی ک آدم غرق توصیفاتت میشه و همه‌ رو لمس میکنه 😭💙

با ذکر *ولی من قسمت قبل نظر ننوشتم اونا عر بودن* (رو سیاهیش به استاد بی منطق و کم شعورم) یک سیلی تقدیم تکیون کرده و با لگد او را از کوهستان به پایین پرتاپ میکند ☺️

به دونگهه‌ی هیوک نزدیک بشی خواجه‌ی دربار سلطنت آباد میکنمت 😒

آخیش رو دلم مونده بود 😌

بمیرم واسه کیو 🥺😢

هم زدن آب قندم*

خوردن یک قلوپ*

خوروندن بقیه آب قندم به کیو*

نترس مادر ببر کوهستان مراقب هیونگت هست 🤧💙

بچم کیو 💔

روحش تو کره موند، جسمش رفت کانادا

*غضبناک به تکیون پرتاب شده در پایین کوهستان مینگرد و زیر لب فوش میدهد*

شقا از اون سوپه چیزی موند؟ 🥺

من سوپ خیلی دوس 😭

من سوپ میخاااام 👩‍🦯

از اون پاستای دونگهه پز ک چیزی بهم نرسید ی قاشق سوپ هیوک پز بهم بدین ناکام از دنیا نرم 😭

چقدر هیوکِ ماهگون عزیز و دلبره

ظاهرش سرده ولی باطنش از شعله های روشن شومینه‌ی کوچیک کلبه‌ش گرم تره 🥺💙

*یواشکی کراش میزند*

درد و بلاش تو سر تکیون ☺️

*خاروندن کلم*

شقا هیوک چجوری وسط اون کوهستان با شومینه‌ی خاموش زندگی میکرد؟ 😐

اول متوجه این نکته نشده بودم بعد ک دقت کردم پشمام موندن خودم ریختم 😶

قدرت ماورایی‌ای چیزی داره؟ 😲

عصن چجوری دونگهه رو پیدا کرد

منشا اون الهامات چی بودن 🧐

حس اینو داشت ک با یه جور نخ نامرئی بهم وصل شدن 

*کنجکاو مود ایز آن*

دونگهه‌ طفلی چقد آسیب دیده 

ولی نگرانش نمیشم چون ببر آرامِ کوهستان کنارشه و مراقبشه 

یکی بمن سوپ بدههههه

دزدیدن قابلمه سوپ از کلبه‌شون*

در آوردن ماست سِون از یخچال وب*

پاسخ:
آیس کریم جو سیووو ❄️❄️❄️❄️
سردته؟؟بیا عزیزم همه هزینه هام برا تو 💸💸💸
اینم بگیر تهش برا خودمم ماست سون بخر 💰 *دادن اون گیفه چش قلمبه مظلوم*
کیم تو سرمایی ای احیانا؟ 
اگه عاره میکنمت تو گونی میارمت برا خودم بای. 
جووون میبینم ک هیچی نشده سر تکیون خالی میکنی 😂😂😂🤭😎خوبه خوبه اصلا جلوتو هم نمیگیرم *پایه ام*
ای گفتی :) 
نگران گیو مون قابل درکه 
فقط بیا تو گوشش بگیم همه چی اوکیه.. 
یه پرستار داره ک مراقبشه 
ک نجاتش داده 
پس نگران نباش و یکم صبر کن گیو.. خبر خوب بودن حالش نمیگم ب زودی.. اما بالاخره میرسه 
سوپ... 
کیم میدونستی غذای مورد علاقم سوپه؟ حتی از ماست سون بیشتر دوسش دارم 😐
ای لاو سوپ.. سوپ لاوز می 
چشم ب هیوک میگم برات سوپ هیوک پز درست کنه. زود بیا بخور ک هوا سرده و یخ میکنه. بشین رو صندلی هیوک و حین تماشا کردنشون در حالی ک پتو پیچی اون سوپ خوشمزه لنتی رو بخور ❄️
شاید حتی ظاهرشم سرد نباشه از کجا میدونی؟ :) گرچه روی خونسرد بودنش بارها و بارها قراره تاکید کنم 
اما یه شخصیتی داره ک انقد پیچیده نیس ک ب سرررعت میتونی بشناسیش 
در جواب سوالات کنجکاوانه ت فقط یه کاری میتونم کنم :
💵💰
خب دیگه چ خبر؟ 
آره خیلی زخم و زیلی شده. دست و پاشم شکسته ولی پرستار داره 
دیگه نگرانش نباشید 
ماست و سوپ با هم مادر آخه؟ 

هلووووووو چطوووری

قبل هر چی از همینجا اعلام کنم ک عاشق هیوک شدم

چقد این بشر آرووووومه تو این فیک:)))))دستای سفید خوشششگلش چوبو میتراشع😭😭😭😭واییی چقدررر دلم ب حال دونگهه درد گرف

پسر قشنگمون چه دردیوووو تحمل کرده💔😭

دلم ب حال کیو هم سوخت چقدر سخته ک بخای بااون حال بدت بری یه کشور دیگه در حالیکع هیچ خبری از دوستت نداری💔😭😭😭😭😭پسر نازنیم😭😭😭

بسی منتظر پارت بعد و بعدیاااام🤩🤩🤩🤩

ممنووونم بخاطر وقتی که گذاشتیی💙☀️لاو یوووووو

پاسخ:
هلوووو فروغ
من خوبم متشکرم 🙋🏻‍♀️
از همینجا اعلام کنم ک عاشق ک هیچی.. قراره کشته مرده ی هیوک بشیم دور هم تو این داستان 
اصلا هر چی بگم کم گفتم دیگه جلو خودمو میگیرم بی جنبه نشم و لو ندم 😐🍂
گیو🥺بالاخره یه اتفاق خوب میوفته و خبرش میرسه نگران نباش
ممننونم از خودت ک میخونیش🤩🤩💙

هایییی اونی ^^

هو آر یو؟

من باز هیجانی گشتم

راستش خیلی سورپرایز شدم

 فک نمی‌کردم سه شنبه آپ بشه دیگه 😄

اول از همه بگم 

چقد پوستر فیک زیباست ... نه؟

دوم اینکه بمیرم واسه گیو ... 🥺 

خودشو مقصر می‌دونه .. چرا اینقد دوست داشتنی تو آخه ؟

همیشه چشم دنبال نقشای فرعیه 😂

عههه نه دروغ گفتم چشم دنبال همشونههه 

در مرحله سوم باید در خدمت پرسر سعادتتان عرض کنم جذابیت هیوک از همان ابتدا نظر همگانی را به خود جلب کرده است 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂

لنتیه جذاب مهربون 🙂⚰

و در انتها میرسیم به چی ؟؟ 

یک عدد گارسون دلرباعه چشم قشنگ 

تصور کردن یه عدد دونگهه روی تخت با چشای نیمه باز خیلی زیبا بود :)

پسرم همه جاش شکسته🥺

آیا جایز است با ۱۶ سال اختلاف سنی بش بگم پسرم ؟ 😐🤦‍♀

البته من منظورم دونگهه ماهگون بود 

خب اما ... دونگهه چنسالشه اینجا ؟؟

ها یه سوال دیگم ذهن منه درگیرید 

موهای دونگهه کوتاهه یا بلند ؟؟

من بلند تصور کردم ، مثه الانش🤤😍

راستی نقاشی سکانسای اخر قسمت قبل و تیزرشم خیلی قشنگ بود ^^

حیف که بلد نیستم ازین کارا 😐😂

خب دیگه من برم درس بخونم ک هیچی حالیم نیس 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂

ویتینگ فور ستردی 🙃

خسته نباشی 💙

گودنایت عند بابای 👋🏻

پاسخ:
هلو بیبی 🎈
من خوبم خودت چی؟ ^~^
آره اصلا معادلات همه رو بهم ریختم با این آپ ناگهانی 🤭🤭
البته خودمم برا ویرایش و آماده کردن پست چاک خوردم 🔪
واقعا؟ ب هر چیزی فکر میکردم جز این ک این پوستر زیبا باشه 😐
آخه من زیاد هنری در پوستر زدن ندارم. گفتم فقط اینا رو بذارم کنار هم ک براتون فضاسازی شه 
گیو خیلی با دونگهه صمیمیه و دونگهه هیونگ عزیزشه. استرس این که حتی نمیدونه دونگهه الان کجاست و حالش خوبه یا نه داره میکشتش ولی ب قول وون بودنش اینجا فرقی نمیکنه ک بیخیال درس و دانشگاه شه و نره کانادا
ای قربون گارسونمون 
البته رو تخت نبود🤭هیوک براش رو زمین تشک پهن کرد ک نزدیک. شومینه باشه گرمش شه 
آیا جایز عه ک منم با دوازده سال اختلاف سنی بش بگم بچم؟ ن فقط دوهه بلکه کل پسرا سوجو =|
عاها بله داشتیم می‌گفتیم. تو این فیک سی سالشونه. هردو 
موهاشم هر وقت کلاهشو در آورد میفهمی چقدرن 😌
سلامت باشی لاو 
شنبه میبینمت 🥺💙🙋🏻‍♀️

ولی یه چیزی برام سوال شده...

اینکه دونگهه چرا هیچ وقت کارت بانکی نداشته؟؟؟

 

و یه سوال دیگه اینکه.. هیوک برق از کجا اورده؟ موتور برقه ینی؟ یا به خاطر وجود خاصشه که سرما حس نمی کنه، به وجود دونگهه گرما می بخشه و باعث ایجاد جریان برق میشه؟  ؟_؟

یا شایدم من زیاد ذهنم پرت رفته و خونه هیوک اونقدرها هم از تجمع بشر دور نیست؟ اگه دور نیست چرا فقط کوله پشتی دونگهه پیدا شده؟ 

هر چی بیشتر فک می کنم بیشتر سردم میشه :)

پاسخ:
میخواستم قربونت برم ولی یه فکر دیگه ای ب ذهنم رسید


💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💵💰💸

اهم.. اهم..

اتک خیلی شدیدی بود🙂 اصلااااااااااااا انتظار آپ نداشتما! چک کرده بودم و دیده بودم که روزای آپ شنبه و چهارشنبه اس و بعد خیلی یهویی دیدم قسمت دوم آپ شده و انقدری شوکه شده بودم که دو بار چک کردم تا ببینم واقعا سه شنبه اس یا دارم اشتباه میکنم😂😂

آقا خیییییلیییی خوب بود😭 اصلا انقدر خوب بود که چی بگم آخه؟!😭

اول از همه از اون دو نفر که نقاشی کشیدن و کلیپ درست کردن خیلی ممنونم💙🧡 خیلی خوشگل بودن🥺

و بعدش باید اعتراف کنم که با دیدن پوستر دلم ریخت😭🤧 اون کلبه و برفی که اطرافش بود... صورت معصوم دونگهه زیر اون کلاه بافتنی و نگاه جذاب و سرد هیوک😭😭 چقدر کنار هم خوشگلن😍😭

و توی کلبه.... وای امان از صحنه های توی کلبه.... هیوکی که خیلی خونسرد و آروم سوپ درست میکنه، مخصوصا با اون انگشتای سفید و کشیدش🤤، و دونگهه ای که پر از درده ولی بدنش گرم شده....🙂

با وجود اینکه هنوز صحنه آنچنان خاصی بینشون به وجود نیومده ولی همین صحنه های عادی و آروم هم خیلی زیبائه... 

راستش برای خوندن ادامه داستان خیلی زیادی کنجکاوم! واقعا میگم! جوری که از شنبه تا الان همش یه گوشه ذهنم داشتم به ماهگون و شخصیت هاش فکر میکردم و بقیه داستان رو تصور میکردم؛ ولی انقدر صحنه های فیک و احساسات شخصیت هاش آروم و زیبائه که ناخودآگاه آدم رو آروم میکنه و بهت میگه "صبور باش!"❄️🌌

و همینطور برای دوستای دونگهه، مخصوصا کیوهیون به شدت ناراحتم☹️ باز چانگمین و شیوون، با وجود اینکه کار خاصی نمیتونن بکنن، ولی خب با همین کارای کوچیک مثلا خبر دادن به رییسش سعی میکنن خودشون رو آروم کنن ولی کیوهیون حتی نتونست بمونه و مجبور شد با کلی نگرانی و حس بد بره☹️ کیوهیون خیلی مظلومه😭 پسرم😭

و لازم به ذکره با وجود اینکه این قسمت یونهو نبود ولی من خیلی ازش بدم میاد😒 جدا تصمیم دارم توی همه قسمت ها اینو بگم چون واقعا ازش بدم میاد😒 پسره‌ی مزخرف😒

و حرف آخر😅 آقا من به شدتتتتتتتتت عاشق اینم که یکی از شخصیت های فیک گارسون باشه😐😂 اصلا فیکایی که شخصیتش گارسونه رو با آنچنان عشقی میخونم که خودمم تعجب میکردم😂 جدا عاشقشم و الان فکر کن که نویسنده مورد علاقم، دونگهه رو گارسون کرده🙂😭🤧

و همینطور عاشق کارای چوبی ام و هیوک هم کارای چوبی میکنه😭🤧

دونگهه‌ی آروم و نازنینی که گارسونه و همه رو با مهربونیش شیفته‌ی خودش کرده و هیوکی که با اون چشمای سردش در آروم ترین و خونسرد ترین حالت ممکن کارای چوبی انجام میده... لطفا خودت دیگه تصور کن که من الان تا چه حد ذوق مرگم😭🤧

خب دیگه... اندازه یه طومار ده متری نوشتم و بهتره برم🚶🏻‍♀️😅

مثلا به خودم قول داده بودم که ایندفعه کمتر حرف بزنم ولی بیشتر شد🙄😂

تقصیر خودته که انقدر قشنگ مینویسی و باعث میشی من زبونم باز بشه🤷🏻‍♀️😁

خسته نباشی عزیزم فوق العاده بود🧡💙

پاسخ:
ریلی؟؟؟؟
اتفاقا من فک میکردم شما منتظر باشین چون تو پست مقدمه گفتم شنبه سه شنبه ها 🥺🥺
اصن خیلی پیچیده بود، بعد از اون حرف دیدیم سه شنبه ها شلوغه. گفتیم پس چهارشنبه. حتی برنامه ی آپ هم نوشتیم شنبه و چهارشنبه ولی فاطمه جان روز اپشو با من عوض کرد و یهو من اومدم آماده کنم براتون بذارمش 🥰
آره قربونش برم هارت اتکم کردن با اون هنراشون 😭 
برگام 😐از اون پوستر چسکی زشت و بی هنر من خوشت اومد؟ اصلا خشگل مشگل نبود فقط عکسایی ک ب داستان می‌خورد رو گذاشتم توش دیگه بیشتر از این هنری در پوستر زدن ندارم 😵
میبینم ک فتیش همه شده انگشتای هیوک موقع خورد کردن رشته های سوپ 😌
این حرفو روی دلم خواست ی چیزی بگم.. میدونی ماهگون چجوریه؟ حتی تا 20 پارت آینده همونطور ک گفتی صحنه ی آنچنان خاصی ممکنه بینشون ب وجود نیاد و حتی اگه ب مرحله ای برسن ک میدونی وقتشه عاشق شن اونقد تعامل ساده و دوستانه ی بینشون رو دوست خواهی داشت ک با خودت نمیگی لعنتیا بسه دیگه عاشق شین.. این نقطه ی قوتشه ک هنوز بخاطر این ک دو پارت خوندین ممکنه نفهمی اما تو پارتای آینده و هی کم کم ک بریم ب جلو خیلی خوب درکش میکنی 😍
باورت میشه منم از شنبه تا سه شنبه چقد برام زیاد گذشت؟ همش فکر میکردم چرا سه شنبه نمیشه براشون بذارم پارت جدید
فک میکردم یه هفته گذشته از بس آروم میرفت زمان. خلاصه ک من ذوقو ترم🤭
آره قشنگ جان. صبور باش صبور باش 😌💓
یونهووووو بچم چرا؟ منظورت تکیون نبود!؟ یا واقعا یونهو؟
پشمام دو جا ریخت 
یه بار از علاقه ت ب گارسون بودن 
دومین بار از این ک نویسنده مورد علاقتم 
🍂🍂🍂
البته هیوکم محبوب دل هاست.. آنچه در آینده خواهید خواند و لو نمیــدم
قانون طبیعت اینه ک حرف وقت آدم میگه باید کمتر حرف بزنم یا حرفی ندارم بیشتر حرف میزنه. چقدم ک من دوس دارم 🙂💙
سلامت باشی فدای تو بیب❄️

قشنگ مشخصه خیلی جدی کامنتو شروع کردم و با عر زدن در نهایت تمومش کردم😂👌

خوب نگا کن داری باهامون چیکار میکنی🤣💙

پاسخ:
حالا وایستین یه ذره آخرشو 😭💙

هاایییی🙋‍♀️

اقا من میخواستم برم حموم ولی تا دیدم اپ کردی بیخیال شدم و الان چرک و کثیف در خدمتم😂

حموم چی هست اصا؟ تو میدونی؟ من فقط ماهگون میشناسم... 🚶‍♀️💙

خب...

کیو رو کاملا درک میکنم...

این درست همون حسیه که آدم بعد از از دست دادن تجربه میکنه.

خاطرات اخرین باری که باون شی یا شخص رو داشته مرور میکنه و خودشو سرزنش میکنه که اگه فلان کارو کرده بود هیچ وقت این اتفاق نمیوفتاد... به نظرم این حسیه که ادم وقتی یه چیزی که براش با ارزشه رو از دست میده تجربه میکنه... نه صرفا چیزی که قدرش رو نمیدونسته.

 

خب.. فیک اینجا تبدیل به دو قسمت شده

قسمتی که دونگهه جسما توش هست ولی بیهوش و بی و طرفی که دونگهه نیست ولی حضورش حس میشه

انگار قبل از اینکه دونگهه بخواد وارد بشه یه پیش زمینه از شخصیتش توی قسمت دیگه ی فیک داره شکل میگیره.

مثله کیویی که دلش نمیخواد دل بکنه وقتی توی اوج نگرانی از نبودن بهترین و نزدیک ترین هیونگش مجبور به رفتنیه که حالا واقعا نمیخوادش... منشی ای که با شنیدن اسم دونگهه بلافاصله به این فکر کرد که روزه نیست و این یعنی روزای نبودنش براش مهم بوده.

 رئیسی که انقدر دونگهه رو دوست داره که نگرانشه و اجازه میده بعد از برگشت به کارش ادامه بده.

و در نهایت رستورانی که وقتی دونگهه توش شیفت داره شلوغ تر از همیشس.

پس یه دونگهه ی مهربون و صمیمی داریم که اجتماعیه داریم (شاید برعکس هیوکی که از دنیا جدا شده و این حتی از جایی که زندگی میکنه پیداست) و این مکمل بودن در آینده جون هممونو میگیره🚶‍♀️

 

راستی هیوک شخصیتش ساکته؟ تو قسمت قبل اینو سوالی ازم پرسیدی😂من نمیدونم که فقط حدس زدم شاید شخصیت درونگرای ساکتی داشته باشه.

به شخصه درونگرام ولی اگه شب بیخواب بشم حتما با خودم حرف میزنم و غر غر میکنم😂✋ ولی هیوک ساکت بود (میدونم دلیلم منطقی نیس اصلا ولی خب حسمه دیگه😂)

 

ولی یه سوال مبهم برام پیش اومد...

چرا وقتی رئیس گفت بیاد حقوقش رو بگیره اخرش گفت و باهامون خداحافظی کنه؟

یه جورایی تضاد شد با جمله قبلش که میگفت منتظر میمونه برگرده سر کارش😬✋

 

من برای تاثیر دونگهه رو زندگی هیوک جون بدم؟ 🥺

نرسیده با وجود بیهوش بودنش اتیش خونه رو بعد از عمری روشن کرده...

نه تنها نور بلکه گرما رو هم آورده🥺

همیش نشون میده دونگهه چقدر میتونه فوق العاده باشه🥺

 

ساکته... ساکتههههه من میدونم ساکتههههههههه... از تک به تک حرکاتش میخونم ساکتهههههه.

حتی وقتی داره بلند میشه صدایی ایجاد نمیکنه با اینکه مهمونش تمام روزو خواب بوده

ساکتههههههههههه

 

تصور هیوکی که با ارامش و بیصدا ترین حالت ممکن داری برای مهمونش سوپ درست میکنه🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

انگشتای کشیده و سفیدش روی رشت ها🚶‍♀️

داری باهامون چیکار میکنی شقا؟

داری چیکار میکنیییییییییی؟

چه جوری میتونی با هر کلمه که مینویسی احساسات اون لحظه رو تزریق کنی؟ 

ما اونجا نیستیم و نمیدونیم دو ذهنت چی بوده وقتی مینوشتی ولی چطور میتونی اینجوری همه چیزو با کلمات درست و به جا تبدیل به تصور بی نقص کنی؟ 

میتونم همه حالات و حسا رو تصور کنم و حس کنم.... 

لعنتی🚶‍♀️

(شاید باورت نشه هر یه خطی که میخونم میام تو یادداشت هام چند تا جمله مینویسم و میرم ادامه میدم... همینقدر تباه😂✋ از خواننده هایی مثله من بترسسسسس😂😂😂) 

 

من عاشق خراطی و کار کردن با چوبم🥺 یه مدت پیگیر شدم ابزارشو بخرم ولی فرصتش پیش نیومد🥺 یاد خودم افتادم🥺🚶‍♀️

 

شت... 🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️هیوک سرده... میتونم از خونسردی و جمله بندیش حس کنم... با اینکه دونگهه رو آورده خونه ولی اونطور که باید احساسات برای یه آسیب دیده خرج نمیکنه🚶‍♀️مخصوصا وقتی میبینه بیدار شده.

 

نه نظرم عوض شد اونجوری که فک میکردم سرد نیست🚶‍♀️ولی گرمم نیست🚶‍♀️معتدله😂✋ و بی اعتنا تا حدی...شایدم سرد😐

چرا انقدر گیج شدم؟ 😐 شاید چون تمام مدت یکطرفه داره حرف میزنه این حسو دارم🚶‍♀️

 

الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

لاناتی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

یکی بیاد به من اینجوری اب بخورونه😐

غصم شد خو😐

 

خب فک میکنم تا همینجا کافی باشه خیلی زیادی حرف زدم😂✋

ساری ساری ساری ساری🙏😂

حقیقتا وقتی شروع کردم گفتم خب واقعا حس تایپ کردن ندارم (نداشتم و اینقدر نوشتم توجه کن! 😂)

دیگه جدی جدی برم😂😂😂😂

 

مرسی عشقولی برای انرژی مثبتت🥺💙واقعا واقعا امروز بهش نیاز داشتم...

مراقب خودت باش تا یکشنبه😍💙👋

شبتم بخیر😘😘😘

پاسخ:
سلاااام *-*
وای اصلا شبا حموم نرو سرده سرما میخوری به چوخ میری 🤧
بهتر ک بخاطر فیک حموم نرفتی امروز برو حالشو ببر 
آره... حسش افتضاحه 
این ک طرف خدایی نکرده مرده باشه هم ب بدی بلاتکلیفی الان نیست. چون حداقل میفهمی ک مرده. ولی گم شدن تو اون هوا و بوران و جای خطرناک خیلی بد و عذاب وجدان آوره.. هی با خودت میگی کاش فلان کرده بودم کاش اینکارو کرده بودم یا اینکارو نکرده بودم. 
مخصوصا برا کیو ک صمیمی ترین رفیق دونگهه بود و از بقیه خیلی بهش نزدیک تر بود. 
دو قسمتی کردن داستان ک گفتی تو تخم چشمم. خیلی خوب و ادبی و زیبا بود 🔥
آره قبل از اینکه خودشو ببینیم شخصیتشو از طریق دوستاش  حرفای رعیسش و اینکه چطور آدمی سر کاره فهمیدیم تا حدودی. در حالی ک خودش خواب و بیهوشه و تا وقتی بیدار نشه و حرفی نزنه چیزی ازش نمیشه فهمید 
میشه گفت ایونهه خیلی فرق دارن  دنیاهاشون جداست اما یه شباهت هایی هم دارن ک ب زودی متوجه شون میشین 
مکمل 😭😭😭
ب من توجه نکن من ممکنه گولت بزنم 😈 ولی هیوک آره ساکته. تو همین قسمت خونسردی و سکوت و آرامشش پیدا بود و بازم هنوز قسمت دومیم و قراره بیشتر ازش بفهمین 
فک کنم اونجا رو من اشتباه بیان کردم ک سوتفاهم شد. خاک عالم. برم دوباره بخونمش ببینم چی نوشتم 
ولی منظورم این بود ک دوستای دونگهه اول ب رئیس گفتن ممکنه نیاد چون مشکلی براش پیش اومده. رئیس فک کرد کلا نمیاد برا همین باقی حقوقشو میخواست بده براش ببرن اما دلش می‌خواست دونگهه حتی اگه دیگه کار نمیکنه بیاد خداحافظی کنه برا بار آخر. اینطوری

وی قبل از اینکه سر و کله ش تو زندگی هیوک هم پیدا بشه باعث شده بود هیوک گیج بشه و بفهمه این شومینه قراره روشن شه 
نیومده  گلستان کرد و خواهد کرد همه جا رو 😭😭
آفرین میبینم ک خودت ب نتیجه رسیدی 
میبینم ک سوالای خودتو خودت جواب میدی بهت میبالم 🥺❄️🎈
هر چی حست بگه درسته. اگه حست بگه هیوک ساکته پس ینی ساکته 
چرا همه رو سوپ درست کردن هیوک و رشته خورد کردنش کراش زدن؟ 😭😭
(مگه میشه رو اون دستا فیتیش نداش؟)
قراره عاشق هیوک شی 
خیلی خیلیی خیلی عاشقش شی :)
پشمام. عین این تحلیل گرا و نقاد ها میری یادداشت برداری میکنی؟
از چنین خواننده ای باید ترسییییید 😵چون نویسنده رو با حرفای قشنگ و تحلیلای مرگش ب قتل میرسونه:) 
عزیزممم. ایشالا فرصتش برات پیش بیاد 🥺 سعی کن دنبالش بری و اندازه ی دل خودت انجامش بدی وگرنه بعدا بزرگتر شی رو دلت میمونه 
سرد؟ هیوک سرده؟ 🤔 گیجت کنم یا دلم نمیاد؟ 
فعلا گزینه دوم 🥺
عه نظرت ک عوض شد 
خودت منو گیج کردی چخعطلیعخبجا😐
اما قسم ب زمانی ک تا وقتی پرستار دونگهه هیوک باشه، دونگهه حالش خوبه 😭😭
نه نگو. خیلیم دلم رفت برا حرفات. همه چی و همه جاش 
جوون حس تایپ داشته باشی چیکار میکنی؟ 😎
خواهش میکنم
مرسی از خودت ک این انرژی مثبت رو بهم برگردوندی 💙
شب بخیر 💓💓💓

کاش تو زندگی همه‌مون یه رفیق خوب مثل کیو تو ماهگون و یه برادر خوب مثل هیچول تو هم‌نفس می بود :)

چقدر غم کیو بزرگ بود و چقدر برامون ملموس نوشتیش *_*

موقع رفتنش قشنگ می تونستی حس کنی دل و روحشو جا گذاشته و رفته

همه‌ش این شعر سعدی میومد تو ذهنم:

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود          وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او       گویی که نیشی دو از او در استخوانم می رود

و من باز هم دلم برا قشنگی رفاقتشون رفت...

 

وای صحنه کلبه فوق العادهههه بود... یعنی عاشق این اولین دیدارشون شدم

هیوکش چقدر سرد و جذاب و خفنههه و انگشت های دستش... خدایااا

دونگهه بیچاره‌م TT چقدر درد می کشه..

ولی نگران نیستم :) چون همونطور که حضور هیوک باعث شد گرمای تنش، نبضش و تنفسش برگرده، مطمئنم خوب شدن شکستگی سر و ... امکان پذیره ^_^ فقط و فقط صبر لازمه... که آروم و با حوصله با ماهگون پیش می ریم :))

ماهگون برای من مثل هیوک برای دونگهه‌ست.. تو اون سرما، وجودش باعث میشه گرم شدن وجودت میشه *_*

پاسخ:
و اون اشخاص بسیار منحصر بفرد و از اونایی ان ک گشتم نبود نگرد نیست هستن =]
کیو آخه با دونگهه خیلی صمیمی بود. رفیق واقعی بود ولی بقیه رفیق معمولی بودن با دونگهه 
میبینم ک شاعر هم هستی =)) 
دیگه چ هنرایی داری و رو نکردی؟؟ 
و قسم به انگشت های استخونی کشیده و سفیدی ک همیشه باید تو تخم چشم خوانندگان فرو بره 
آره دقیقا. همه چی سر جای خودشه و قراره آروم پیش بره الی اتفاقای بهتر و بزرگتر *-*
جمله آخر =انهدام 😐

  • برگشتم ب اسم خودم بلخره *-* fariba
  • این چه اتک برگ ریزونی بووود شقااا 

    منتظر فردا بودممم من 😭 اصن قصد نداشتممم حتی بیام تلگرام سر بزنم نمیدونم چیشد یهو زد زیر دلم یه نگاه کوچیک بندازم ک با این صحنه رو برو شدم :))

    ماهگونمون اپ شدههههه بود 💀☠💀☠💀☠💀☠

    عی خداااا من چقه خوشبختمممم 

    باید روی گل اون نویسنده مهربونم ببوسم که باعث شد باز شنبه و سه شنبه روزا خاصمون بشه 🥴

    خب لازم ب ذکر نیص ک من نصف شب زیر پتو میخونم دیگه .‌..

    کاش کسایی ک در حال اپ نمیخونن یکبار فقط با داستانات همراه شن تا بفمهن چه بهشت معتاد کننده ای هس :)

    من باعی 👩‍🦽🕳

     

    پاسخ:
    عاره ب چوخ رفتم تا نشستم آماده کردم
    من نمیدونم چرا ویرایش هر پارت یک ساعت وقت میبره.. وسواس دارم TT
    تازه آماده کردن وب ک دیگه سه ساااعت. ولی بازم منتشکر از فاطمه ک با من جابجا کرد 
    ای جون🥺
    کارخوبی میکنی پتو دوس 
    برگام یا جمله‌ی آخرت موند و خودم ریختم 

    ایگوووووو کیوهیونی🥺 پسر بی گناهم  عذاب وجدان خفه کرد بچه رو... 

    قشنگ دونگهه ترکید😐 بچه گوگولی مراقب میشدی خودتووو عهههه

    واااای نقاشی خیلی خوبهههه😭 با اون ویدیووووو عهههه

    خسته نباشید :) 

    پاسخ:
    بچم طفلک آب شد ولی ب قول شیوون چه بره چه نره دونگهه بالاخره ک پیدا میشه یا خبری ازش میشه
    نگران نباش پرستار داره دونگهه 😌
    عاره دستشون خیلی درد نکنه TT
    فدایت 💙

    سلام اونیییی🙋

    اول از همه باید بگم علاوه بر خودت خواننده هات منو هم دیوونه کردن با کاراشووون در حدی ک دلم خواست منم برای ماهگون دست و استین بالا بزنم😂

     

    اخ بمیرم کیوهیون عزیزمو با بغض فرستادی مملکت غریییب تک و تنها دونگهه هیونگشو برا بدرقه ندید که:(((

    سر دیالوگ های شیوون و چانگمین داشتم به این فکر میکردم ک چقدر سخته ک ی موقع هایی هیچکاری نتونی برای دوستت انجام بدی:)

    اصلا حسش عین حس مرگه مخصوصا اگه باهاش صمیمی باشی:)

    از شیوون و چان ک بگذریم باید بگم من به شدت کنجکاوم بدونم چرا هیوک وسط کوه و سرما و برف زندگی میکنه:/ تازه شومینه ام روشن نمیکنه خو سردت نیس بچه؟😂😐💔

    ""مدیونی فک کنی خودم سرماییم😂""

    انقدر از سوپ هیوک تعریف کردی ک دلم سوپ خواست:/

    "به این زودیا نمیتونی راه بری"

    من بعد از خوندن این جمله(باح باح دونگه امون حالا حالا ها موندگاره پیش هیوک) البته امیدوارم😂

    به نظرت عادیه همین اول کاری به خاطر اب دادن هیوک به دونگهه ذوق کنم؟به نظر خودم ک عادیه😂💔

    یه سواااال...هیوک مجسمه ی چوبی درست میکنه؟ اگه اره ک من مررررگ:)

    چه سوالایی ک پیش نیومده برام😂😂

    مرسی برای ماهگون:) خسته هم نباشی😍💙

    حقیقتا از فردا تا شنبه شب کلیی کار دارم ک باید انجام بدم ولی شنبه میام با ماهگون خستگی در کنم:))

    پاسخ:
    سلام سلام 🙋🏻‍♀️
    میبینی تو روخدا چ هنرمندایی ان؟؟ نه دیگه تو منو شرمنده نکنی یه وقت 😭
    آره رفت اما شیوون راست میگه. بود و نبود کیو اینجا فرقی نمیکنه. چون ب هر حال اونی ک باید دنبالش بگرده پلیسه پس کیو بره درسشو بخونه و خبر دونگهه رو بهش میدن بالاخره 
    خواهی دانست چرا.. اما مگه قشنگ و فانتزی نیس؟ 🥺 یه کلبه ی ناز چوبی وسط کوهستان برفی ❄️
    عایا میدانی غذای مورد علاقه ی من سوپه؟ حتی با این ک غذا نیس و پیش غذاعه؟ 😭
    میدونستمممم😂😂😂حداقل تا یکی دو پارت آینده همتون عروسی میگیرین که دونگهه ای کاش همینجا تو کوه موندگار شه 😂
    آب دادن هیوک ب دونگهه خعلی جمله ی سسکی ای میتونه باشه. عمدا گفتی ناقلا یا من منحرفم؟
    مجسمه؟ شاید! شایدم نه! به من اعتماد نکن من خیلی گولتون میزنم 😈
    خواهش عزیزم سلامت باشی. بیا منتظرتم ^~^

    سلام شقایق جان این پارتو خوندم عالی بود

    بگردم کیوهیونو چقد حس بدی داشت که با این وضعیت کشورو ترک کرد و رفت 😔

    انقد توصیف و فضاسازی کلبه و اون شب برفی قشنگ و خوب بود که انگار خودم اونجا بودم و با همه وجودم حسش میکردم اون فضارو

    و چقدر این شخصیت سرد هیوک جذابه واسم

    خیلیییی منتظرم زود بقیشو بخونممممم

    فقط یه سوال قراره هفته ای یه بار آپ شه ؟😭😭😭

    خیلی ممنون از قلم قشنگت خسته نباشی

    پاسخ:
    سلام عزیزم نوش جونت
    اوهوم چون کیو خیلی به دونگهه نزدیک بود. دونگهه با چهار نفر دیگه دوستی تقریبا سطحی داره اما با کیو خیلی صمیمیه 
    ووی خداروشکر 🥺
    هنوز مونده تا هیوکو بشناسین😌گرچه اصلا شخصبت پیچیده ای نداره 
    نه دوبار. یادت رفته شنبه هم آپ کردم؟ 😁

    *با خجالت از یه گوشه بای بای کرده و فایل را دانلود می کند*

    پاسخ:
    میبینم ک نشسته بودی تو وب 👵🏻

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی