My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک ماهگون قسمت اول

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۰۰ ب.ظ

 

 

 

 

"ماهگون"

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه، راز آلود، معمایی، تخیلی، ماورائی

بلند،هپی اند

نویسنده : شقایق

قسمت اول

 

 

 

هااااای*-*

من اومدممممم بالاخرههههه

خب چه خبر؟حال و احوالتون خوبه؟

الان خیلی ذوق زده و همچنین معذب در حال آماده کردن این پستم 

ذوقم که بخاطر شروع آپ داستانه ولی معععععذب هستم چون بعد از شونصد سال دارم دوباره داستان آپ میکنم و نمیدونم چی بگم

حالا وایستین یه ذره اخرشو..

یکم که راه بیوفتم زبونم چرب و دراز میشه دیگه عین قبلنا سر هر پارت براتون وراجی میکنم

وای یهو دلم رفت TT خیلی خوشحالم که دوباره قراره بریم تو حال و هوای یه داستان جدید TT

اصلا بماند به یادگار..

امروز ششم دی 1399 روز شروع آپ ماهگون TT

عکس یادگاری بگیرین بعد روز آپ پارت آخر عر بزنیم براشون

حالا هنو نیومده دارم به اخر فکر میکنم:|

 

ماهگون از لحاظ فضا داستان قشنگیه

وابستگی به فضاش و شخصیت ها و همه چیشو حدودا از پارت هفت هشت شایدم ده یازده به بعد

کاملا حس میکنین

اینم از قسمت اول که بعد از خوندنش تقریبا میفهمین جریان از چه قراره..

چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقاتی قراره بیوفته

خیلی راحت هم میفهمین کی به کیه

خب من دیگه برم در حال مدیتیشن منتظر بشینم ببینم حستون نسبت به خوندنش چی بود

پوستری هم که مشاهده میکنید کار لیدی ای به اسم مهرنازه که هفته ی پیش بعد از شنیدن خبر آپ عین تی تاپ دیده ها برام زد

چه خوشگله*-*

 

یه بار دیگه خوشحالیمو ابراز کنم..

عررررررررررررر

بای

 

بچه ها حواستون باشه تیک گزینه ی پیام خصوصی رو نزنین 

پیام خصوصی ها رو فقط من میتونم ببینم و جواب هم نمیتونم بدم 

پس اگه میخوایین کامنتتون دیده بشه رو ارسال به صورت خصوصی نزنین

زهرای عزیز کامنتت خصوصی اومده ولی من دارم میبینمش🙋🏻‍♀️

 

 

 

نظرات  (۴۰)

سلام شقایق جانم💙
دلم کلی برات تنگ شده بود؛ برای خودت و قلم جادویی‌ات^^ شقایق و قلم جادویی به جای راپونزل و قلم جادویی :')))
می‌دونم دیره ولی من تازه خوندن داستان جدیدت رو‌ شروع کردم و امروز قسمت اولش رو‌ خوندم و‌ باید بگم مثل همیشه فضا رو اونقدر خوب توصیف کردی که آدم می‌تونه خودش رو تو اون فضای کوهستانی و برف و بوران تصور کنت و هم این‌که سرمای اون فضا زیر پوست آدم می‌خزه و حسش می‌کنه.
شاید خنده‌دار باشه ولی وقتی داشتم داستان رو می‌خوندم، یه لحظه از ذهنم عبور کرد که کیوکیو کاپل هائه‌هائه باشه (دویل اعظم😈) ولی جلوتر که رفتم دیدم حدسم درست نبوده.
ماه جانمون هم که تو اون فضای سرد زمستونی با اون خون‌سردی و سکوت و آرامشش، حسابی پرستیدنیه :)
خوشحالم که بعد از 'هم نفس' می‌تونم یه داستان دیگه ازت بخونم و از قلم و فضاسازی زیبات لذت ببرم.
حتی نمی‌دونم چند قسمت تا الآن آپلود کردی ولی امیدوارم هنوز ادامه داشته باشه تا بتونم خودم رو با آپلودش هماهنگ کنم و هم‌زمان با آپ هر قسمت برات نظر بذارم.
خب من حسابی کنجکاوم ببینم دونگهه‌ای که تضمینش نکردی چه‌جور شخصیتی داره و بیشتر از اون کنجکاوم ببینم در ادامه حالا که هیوک دونگهه رو از زیر خرواری از برف نجات داده چی می‌شه.
ممنونم شقایق جانم💙
پاسخ:
سلام آنا جانم
دلم میخواد با اسم صدات کنم همونطور ک تو اینکارو میکنی. اسمت آناس درسته؟ بخاطر اسم روی جیمیلت *-*
منم دلم برای کامنت های خاص و فراموش نشدنی تو تنگ شده بود. اغراق هم نمیکنم. اصلا فکر نکنی چون خواننده زیاد دارم ممکنه یادم بره کسیو. اتفاقا اونقدر با جون و دل میخونم کامنتا رو که حتی مدل کامنت دادن افراد تو ذهنم باقی میمونه 
و چقد تو خوبی که با وجود این ک از اپش 20 قسمت گذشته داری از اول برام کامنت مینویسی. کاری که صدها نفر آدم انجام نمیدن :)
خلاصه که خیلی خیلی خوشحالم که اومدی ب جمعمون دوباره و اصلا هم فکر نکن دیره. زود بخون و برس به آپ که دل تو دلم نیست *-*

سلام شقایق جون😍
یه مدته که تعریف تو و فیکای معرکتو از یکی از دوستام شنیدم و اومدم که فیک "هم نفس" و "پنج ساله" رو دان کنم که دیدم "ماهگون" آپ شده😍خب با اینکه تا الان ۱۷ پارتش اومده و ناراحتم که نتونستم از همون شروع همراهت باشم TT،اما الان افتخار دارم که با این داستان فوق العادت پیش برم و با نظرا و کامنتایی که برات میزارم بهت انرژی بدم😍💙
(وی دفتر نوت برداری خود را بسته📒 و شروع به طومار نویسی میکند)
اهم اهم...
خب بریم سراغ اصل مطلب...
چه شروع قدرتمندی💣💥به معنای واقعی میتونم بگم پارت اول حسابی دلمو برد و از همین پارت، کاملا میشه فهمید که چه فیک معرکه ایه👌😍
قسمت اولو تازه تمومش کردم و میتونم بگم خیلی خیلی محشر بودددد.نمیدونم چه جوری حسمو توصیف کنم.خوندنش تو زمستون اونم دقیقا زمانی که داره اینجا برف میباره و در تراسو نیمه باز گذاشتم و کنار در نشستم و دور پتو خودمو پیچوندم ؛واقعا خیلی حس فوق العاده ایه و میتونم قشنگ همزاد پنداری کنم باهاش😍❄وای دقیقا بهترین حس همینه که حالو هوای فیکی که میخونی با حسو حال دورو برت یکی باشه❄💙
 شخصیت خونسرد هیوکی...هیوکی که تنها زندگی میکنه اونم وسط اون همه برف و سرما❄
و دونگهه ای که میون برف و بوران تو دل کوهستان گم شده  و کیوعی که به شدت دلواپس هیونگشه😢
واقعا وجود یه کیو و چولا تو هر فیکی ضروریه👌
آههه شقایق اون لحظه که فهمیدم تکیون دوس پسر هائس،دلم میخواست کلشو بکنم😤 اما بعد با کشیدن نفس عمیق، لبخند خبیثانه ای زدم😈و گفتم منتظر باش که به زودی قراره ماهی کوچولومون از دستت لیز بخوره و بیوفته تو بغل هیوکی🐟(خطاب به تکیون😆)
 کلا حس خوبی به تکیون ندارم.حتی اگه فرشته ی الهی هم باشه اما نمیتونم به غیر از هیوک کسی رو کنار دونگهه ببینم😊💙
و بالاخره لحظه ی به هم رسیدنشون😍ساعت ۳:۲۴.ساعت مقدس.اون لحظه ای که هیوک،هائه رو پیدا کرد(من مرگگگگگ😵)واااییی قلبمممم❤
پیدا کردن دونگه ای که نبض نداشت...شبیه گچ سفید بود...لب هاش کبود بود...قلبش نمیتپید و هیوکی که بهش میگه"حالت خوبه؟" "چشماتو باز کن"(خدایااااا من چه طور هنوز زنده عممممممم😵)و در اون لحظه هائه ای که چشماشو باز میکنه و در کنار روشنی ماه،یک جفت چشم تک پلکی مقابل صورتش میبینه. تنها با این تفاوت که ماه ازش دور بود و چشم هایی که نزدیک ترین شباهتو به ماه داشتن،نزدیکش بودن.🌕عاخ که چه قدر این لقب برازندشه🌕💙
(وی دفتر نوت برداری اش را باز میکند)
         🤔؟ چند تا علامت سوال تو ذهنم به وجود اومد ؟🤔
اینکه هیوک وسط اون کوهستان تکو تنها چی کار میکنه؟
پشتِ ساعت ۳:۲۴ چه چیزی نهفتس؟
شومینه ای که بعد از فوت مادربزرگش روشن نشد و یه حس عجیبی که این وسط میگه قراره به زودی روشن بشه چی رو میخواد بهمون بگه؟
عاشق تک تک لحظه هاییم که قراره تو هر پارت این ابهانا رو برامون کم کم روشن کنی💙
و راجع به پوستر باید بگم که بینهایت زیباست و دست مهرناز جان عزیز درد نکنه👏💙
راستی شقایق بعد از خوندن پارت اول از صفحه عکس یادگاری گرفتم که بعد از آپ پارت آخر عررر بزنم😭
واااایی بازم مرسی از اینکه تک تک حسو حال داستانو انقدر شفاف و واضح بیانش کردی و مرسی بابت داستان بی نهایت فوق العاده و محشرت😍
نمیخوام سریع و با عجله از هر پارت بگذرم؛به خاطر همین با خودم عهد بستم که هر روز یک پارت بخونم😌(وی دو دقیقه ی دیگر جو گیر میشود و میرود تا پارت بعد را بخواند😶😆)
اووووه زیادی وراجی کردم😅
امیدوارم که پر قدرت ادامه بدی💪مراقب خودت باش😚
لاوووو یوووو زیاد💙
طرفدار جدیدت...ستاره⭐


 

پاسخ:
وای ببین کی اینجاست
سلام عزیزم 🥺از دیدنت بی نهایت خوشحال و خوشبختم و همچنین چشام قلبی شد. 😍
باورم نمیشه هنوز همچین خواننده های عزیزی وجود داشته باشه که با اینکه تازه داستان رو شروع کردن بشینن از قسمت اول نظر بذارن و اونم ایننننهمه با حرفای طولانی و پر انگیزه شون برا نویسنده وقت بذارن!! جدی میگم خیلی احساساتی شدم
از اون دوستت هم یک دنیا ممنونم که تو رو بهم معرفی کرد و نهایتا باعث شد باهات آشنا بشم 💓
چقدم که شما قشنگ و گرم حرف میزنی 🥺
آره این داستانو میشه گفت از اول زمستون شروع به آپ کردم و شروعش همراه با خنکی هوا بود که خیلی لذت بخش بود این قسمتش. خیلی خیلی خوشحالم که توام از حال و هواش لذت بردی 
و اینکه مرسی که از همین قسمت اول میگی خوبه و دوسش داری 🙂
آره چون تو هم نفس چولا داشتیم حالا تو ماهگون یه کیوهیون گوگولی ب عنوان دوست دونگهه داریم که خیلی عزیزه 
و درکت میکنم که تکیون هم دوس نداری😂💙
اممم آره طبیعتا از همین اولش کلی سوال پیش میاد و تا حدود پارت هفت هشت همینجوری سوالا زیاد و زیادتر میشن اما به نیمه های داستان ک برسیم تقریبا همشون جواب داده شدن. باید این اولا صبوری کنی 
چون جواب همه سوالات و ابهامات کم کم قراره داده شه و حتی یه چیزایی هستن که تا پارت آخر میفهمی شون. 
پس سعی کن فعلا از بقیه ی روند و حال و هوا لذت ببری 
عزیزمممم😭💔💙💙
ستاره عزیزم برو بخون داستان رو نیاز نیس به خودت زحمت بدی واسه همه ی قسمتا نظر بذاری باشه؟ من همین که فهمیدم شروع کردی به خوندن یه دنیا برام ارزشمنده. برو تند تند بخون که برسی به پارتایی ک دارم آپ میکنم اونموقع بیا نظر بنویس جانم. برا تک تک اینا بنویسی من ناراحت و شرمنده میشم 🙂💓 لطفنی خودتو اذیت نکن باشه؟ مرسی ک انقد مهربونی و داستانمو هم میخونی. لاو یو تو 🦄💞🦋

واااااااااااااااههههههههااااااااااااایییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!فیک شقایق!!!!!!!!!عاخجون

من بعد از فیک هم نفس دیگه فیکی نخوندم از بس ک قشنگ بود و متوقع بارم اورد. فکرشم نمیکردم حالاحالاها بخاین دوباره فیک بنویسین 🤪اومدم اینجا فیک پنج ساله رو دوباره دانلود کنم و بخونمش از دلتنگی، دیدم به به ماهگون شقایق رسیده 😅😅😅😅😅خلاصه ک خیلی خوشحال شدم، مرسی ❤❤❤❤❤

پاسخ:
بلهههه😆☠️
وای نه اینطوری نیس. کلی فیک قشنگ و جذاب این اخیرا تو چنل آپ شده حالا چه ترجمه ای و چه نوشته ی نویسنده های عزیز خودمون. حتما بخونشون 
امیدوارم ماهگون هم دوس داشته باشی و ازش لذت ببری عزیزم🥰

عررررر فیک جدید .جوننن وبلاک بروز

میسییی شقایققق

پاسخ:
بلهههه خواهش ^~^

سلام شقایق جون .امیدوارم حالت عاااالی باشه. من بالاخره افتخار دارم با یکی از داستان هات از اولش همراه باشم . خیلی ممنون که بازم وقت گذاشتی و یه داستان زیبای دیگه برامون نوشتی :)

من سه قسمت اول رو تازه فرصت کردم و با هم خوندم مثل همیشه قلمت عالیه

شخصیت خونسرد و مهربون هیوک . فکر کنم تنها زندگی کردن اونم وسط اون هم برف و سرما یک کم باعث میشه ادم شخصیت اروم و خونسردتری پیدا کنه ، اما از گرما و مهربونی درونیش هیچی کم نکرده مسلما .

دوستای دونگهه هم که به جای نگرانی براش دارن دنبال مقصر میگردن . مخصوصا تکیون به نظرم باید بیشتر از اینا نگران میبود . فکر کنم فقط کیو بود عمق فاجعه رو درک کرده بود .

برای قسمتای بعد توی نظرات صفحه خودش نظر میذارم 

پاسخ:
سلام عزیزم منم امیدوارم حال تو خوب خوب باشه. افتخارش برای منه *-* و اینکه منم ممنونم که تو متقابلا داری برای خوندنش و نظر دادن وقت میذاری این یه دنیاس برام
دقیقا. کم حرفی‌ هیوک توجیه داره و اونم اینه که واقعا تنها زندگی کرده و به حضور نفر دومی کنار خودش عادت نداره 
درسته. تکیون خودش یه علامت سواله برا همه. و کیو که صمیمیتش با دونگهه تو همون دو قسمت اول معلوم شد 
باشه عزیزمم🤩
  • (^.^) śȗṅjıṅɢ
  • هایی عهههه🤩🤩🤩🤩🤩 اخ جون بالاخره یه سایت سو جوی 99 پیدا کردمم بقیه همه قدیمین دک رفتن 😔

    پاسخ:
    های 🥰البته اینجا وبلاگ فن فیکه فعلا فقط 

    باز سلااام

     خواندم بالاخره خوامدنش😭

    امتحان داشتم حس کردم نمتونم با تمرکز بخونم ساعت یازده امتحان دادن اولین کاری که بعدش کردم خوندن ماهگون بود

     از همان ابتدا منی که با چشمام ملتمس منتظر بودم آن دو بزرگوار اولین برخورد و داشته باشن 🚶🚶🚶

    از همین شروعش حس میکنم قراره عرهای زیادی زده ..‌‌. بشه چقد حس میکنم فضای داستانو دوس دارم 

    چرا سه شنبه نمیشه ....

    منو اذیت نکنین 🥺 

    خلاصه ک خیلی ازین کامبک باشکوهت خوشنودم اونی ^^

    برم ک داشته باشم پیش‌بینی داستان و اتفاقاتی ک ممکنه قسمت بعد بیوفته

     دکمه ارسال خصوصی و نمیزنم این دفه 😂

    لاب یو عند بای 💙💙

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    پاسخ:
    سلام علیکم خانوم خصوصی
    کار خیلی خوبی کردی. همیشه بعد از امتحان بخون که لذتش چند برابر باشه
    پارت بعد یه جورایی دارن اون برخورد رو 😌 و پارتای بعدش ک دیگه کلا قراره دور و برشون بگذره 
    آره ولی در خیلی پارت های آینده قراره عر بزنیم با همTT
    شاید چهارشنبه بذارمش بذار ببینم برنامه ی آپ چجوریه. امشب زیاد منتظر نباش🥺
    لاو یو تو. بای🙆🏻‍♀️

    وای خدایا قلبمم

    چه شروع قدرتمندی !

    چقده قشنگهه حسابی دلمو برررررد همین چند صفحه ی قشنگش...

    پاسخ:
    یا علی واقعا؟
    ممنوننننن خداروشکر TT

    ای جان چه شروعی🤩 یه شروع برفی و ترسناک. واقعا حس خیلی ترسناکیه که تو اون همه برف و سرما و تاریکی، یه نفرو گم کنی... ندونی زنده اس یا نه... حتی اگه زنده باشه چقدر دیگه میتونه دووم بیاره؟ چجوری باید خودتو راضی کنی که ولش کنی و برگردی؟ واقعا بده... چه تقصیر خودت باشه که این اتفاق افتاده چه تقصیر خودش یا کس دیگه💔

    ولی تکیون شما که دوست پسر بودی مقصری🤨 همین که دوست پسرشی تو رو از نظر من گناهکار میکنه😐 والا! چه معنی داره اصن کسی دوست پسر دونگهه باشه😠😄

    چقدر شانس آوردیم که پیداش کرد.💙 ساعت سه و بیست و چهار دقیقه نیمه شب... با اون چشمای شبیه ماهش❤

    داستان مثل همیشه از همون اول عالی، جذاب و پرکشش😍

    لاو یو😘😘😘

     

    پاسخ:
    ای مادر 😍 اره واقعا ترسناک و اعصاب خورد کنه و دقیقا ب همین دلیل پسرا موقع گشتن دنبال دونگهه افتاده بودن ب جون هم و دعوا میکردن چون اون لحظه آرامش ک نیس هیچ فقط عذاب وجدان و نگرانیه. حتی با این ک کیو فقط با دونگهه دوست صمیمی و نزدیک بود بقیه هم شدیدا نگران و عصبی بودن
    جمله ی سال : چه معنی ای داره کسی دوس پسر دونگهه باشههههه🔥
    متشکرم بیبی لاو یو بک🙆🏻‍♀️
  • یک عدد از غار برگشته بمناسبت آپ ماهگون قشنگم :)
  • بیشتر نطقا و عرامو پیویت زدم ولی دلم نیومد اینجا هم نیام شقا 

    اینجا یه حال و هوای دیگه داره .. که مخصوص شقایق و داستاناشه .. 

    بلخره دارم باور میکنم که برگشتی  ...

    و اینکه گفتی شاید دیگه بعد این ننویسی .. یادمه اوایل اپ همنفسم همینو میگفتی و من کلی نگران بودم و استرس داشتم 

    اصن مگ میتونیییی مگ ما میزارییییم ؟ ما تا اخر عمرت بیخ گوشتیم شقا :) دگه خود دانی ..

    تازه بمن قول دادی که اونقد بنویسی ک یه قفسه کتابخونم که بنام خودته پر بشه 👩‍🦽🕳

    دیگه اینکه چقددد پوسترش قشنگا دس مرناز درد نکنه هنرمند قشنگمون ❤

    عاح .. چقد حس خوبی داره برگشتنت :)

    زندگی بیروحم رنگ گرف ..

    لاو یو تا قیامت 🙂🙂🙂

    پاسخ:
    قربون دلت برم من که
    با این ک اونجا دلمو چاک دادی اینجا هم کم نذاشتی و گفتی :)
    من خودم هنو باور نمیکنم ک برگشتم فر =|
    آره دقیقا هر بار همینو میگم ک قراره ننویسم اما اینبار خیلی سخت بود فر. من موقعی ک هم نفسو می‌نوشتم تو فکر ماهگون بودم ینی مطمئن بودم قراره بنویسمش. یا موقع نوشتن 5 ساله به هم نفس فکر میکردم و این ک اونم باید بنویسم. اما موقع نوشتن ماهگون ب هیچی فکر نمیخواستم کنم. حس میکنم وقتشه استراحت کنم (وی دو روز دیگه جو گیر میشه و میره مینویسه😐)
    اصن بیا این حرفا رو نزنیم فعلا چون ماهگون تازه شرو شدههههه و انقد قشنگه😍😍
    لاو یو تا قیامت تو 😭

    خب قسمت اول 

    حالا ما بودیم وقتی ساعت س از خواب میپریدیم ترس برمون میداشت ک یا ابلفض جن داره خونمون یا اصلا مگه تو تاریکی میتونیم راه بریم؟ من خودم تا دو ساعت باید این ور اون ور شم ب تاریکی عادت کنم بعد بخابم😂😂

     

     

    وای وای وای بعد پنج ساله و هم نفس بلخره داریم اسمای آشنا میشنویم آخرین باری ک شیوون تو فیکت بود کال می بود نه؟ خدایا چقد زمان زود میگذره...

    شقایق تو از نوستالژی ترینای این شیش سال الف بودن منی💙

    ....

    دونگهه دوست پسر داره 

    فاااااک من از همین الان نسبت ب تکیون حس بدی دارم حالا شاید کرکتر خوبیم باشه اصلا شاید فرشته باشه ولی فک کنم هممون اینجوری ایم ک هرکس ب جز هیوکو کنار دونگهه ببینیم اخمامون میره توهم😂😂 

    این اولین باره تا جایی ک من میدونم ک هیوک اولین رابطه دونگهه نیست تو فیکات عاح خدا اونهه ایز سو فایکینگ ریل بچ...

    تکیون شی..!!! نگران دونگهه هیوک باش لعنتی نه توبیخ شدنت😒😒😒

    برگشته میگه توبیخمون میکنن بفهمن از محدوده استاندارد خارج شدیم...!! ب جهنم ماهی هیوک گم شده یذره نگران باش...

    دونگهه چشماش شبیه ماه نیست 

    خودش ماهه 

    شقایق نمیتونی باور کنی چقد خوشحالم ک ی چی نوشتی که هی یادمون بندازه هیوک دالنیممونه🌙💙

     

     

    پاسخ:
    *-*جون
    آلان حرفی ک زدی درست بود ولی داری خودمونو با هیوک مقایسه میکنیییی؟ 🤭😂 اصلا نگم برات ک چطور شخصیته خودت منتظر بمون و ببین TT
    آره آخرین بار تو کال می بود قربونش برم. بقیه ی این شخصیتای جدید هم نقش پررنگی ندارن و فقط در حد دوست های دونگهه بهشون اشاره میشه چون ما دیگه کلا تو کوهستان و ور دل ایونهه قراره زندگی کنیم 😌
    وای واقعا؟ =)
    وای عاشقتم ک سعی میکنی منطقی باشی و همه چیو در نظر بگیری 😂ولی اینو مطمئن باش ک فرشته نیس اون مردک😒غلط کرده 
    حالا از کجا معلوم رابطه دونگهه با تکیون جدی باشه؟ 😎 ولی آره این اولین باره و خودم خواستم متفاوت باشه
    عاخ ک این لقب ماه چقد برازنده شه.. 
    وای پس بهت اطمینان میدم قراره خوشحال تر هم بشی 💙

    من امروز امتحان داشتم. دیروز فقط فیک رو دان کردم و منتظر نشستم تا امروز بشه و با خیال راحت بخونمش. یعنی صبح فقط استرس فیک تو رو داشتم جای امتحان( عرق شرم و عذاب وجدان نسبت به امتحان بیچاره) خلاصه که الان دارم پر پر میشم. گفتی امیدواری ماهگون دلمو ببره یه روزی؟ من عااااشقششششمممم. از همین اولین قسمت دلمو قبضه کرده اساسی. وقتی دیدم واسه دونگهه دوست پسر گذاشتی تو قسمت اولم عین خیالم نبود. حرص نخوردم از دستت. دلم واسه تکیون بیچاره میسوزه که قراره دونگهه رو به هیوک ببازه( لبخند خبیثانه). یه نکته دیگه. خوشم میاد همیشه همه کلیشه ها رو میشوری میبره ها. منظورم چشمای هیوکه. آخه همه همیشه رو چشمای دونگهه مانور میدن تو داستاناشون. تو چی گذاشتی تو چشای هیوک واسه ما؟ قراره باهاش چیکار کنی؟ چه نقشه هایی برامون کشیدی شیطون؟ میدونم که از دستت جون سالم بدر نمیبریم. باید از الان شروع کنم به خوردن جوشونده های تقویت کننده قلب. خیلی لازمم میشه.....

    پاسخ:
    ای خدا. من اصلا حواسم به فصل امتحانات شماها نبود. الان میگم ای کاش گذاشته بودمش اواسط دی ولی دیگه دیره. بعدشم اول درساتونو بخونین امتحان بدین بعد ماهگون رو به عنوان جایزه ای برای خودتون در نظر بگیرین. این خیلی ساده و در عین حال انگیزه بخش و دلنشینه *-*
    جووون خوبه ک عین خیالت نبود. نبایدم باشه چون دلمون ب همون دلیلی ک میدونیم قراره برا تکیون بسوزه 
    آره آخه واقعا چشای هیوکو دوس دارم و مطمئن باش بیشتر از اینم قراره رو چشاش فوکوس کنم 😭

    سلام عزیز دلم

    یعنی از همین قسمت اول قلبمون رو به تله انداختی😍😍😍😍😍💖🌹💕

    قسمت ده یازدهم برای ما از همین الان شروع شده 

    شروع زیبای داستان به یه زمستان سرد وسوزناک حس مبهم و ناپیدای مردی تک وتنها در یک کلبه دور افتاده که اون رو سه شب بی خواب کرده نمیدونه دنبال کیه کیه و چیه ،قلب و ذهنش اشفته است نمیدونه چجوری ارومش کنه 

    گذشتشو به یاد میاره حس روزای خوبی که داشت انا دیگه الان اون رو نداره  

    این نشونه ها شاید میخواد بهش نشون بده اینکه قراره یه ستاره زیبا تو زندگیش طلوع کنه 

    از اون طرف عده ای که برای خوش گذرونی و دور هم بودنشون سر از جایی در میارن که خارج از توان و اختیارات شونه که هیچ وقت فکرشم نمیکردند به همچین جایی برسند و توانشو این جوری پس بدن گم کردن دوست عزیزشون که نبودش یه کوه غم و غصه رو شونه هاشون سنگینی کنه 

    اما کاش دونگهه رو به تکیون بی مسئولیت نمیسپردن کسیکه فقط حواسش یه خودشه و شونه خالی میکنه از تعهدش اونم دوست پسر 😤😑

    اما خوشحالم تو دست کسی پیدا میشه که به اون مرد جوهاری میگن 😍😍😍😍😭😭😭😭💖💕

    قربونت بشم عروسک کوچولوی مظلوممون اگه هیوکی پیدات نمیکرد چه بلایی سرت میومد تو سرما تلف میشدی😭😭😭😭😭😭😭

    مرسی اینکه این  قدر قشنگ نوشتیش 

    تو هفته یه بار اپ میشه یا دو بار ؟؟

    از الان منتظر قسمت بعدیش میمونم

     

    پاسخ:
    سلام فائزه جانم
    وای من همش نگران این بودم ک قسمتای اول براتون جذاب نباشه. چون آینده ی داستان خیلی چالش داره و قدرتمنده اما هنوز اولیاش مقدمه س. ولی با این ک اتفاقای خاصی این اولا نمیفته قراره حسابی به همون فضای سرد کوهستانی عادتتون بدم و بعد برا اتفاقای بزرگتر آماده تون کنم ^~^
    طلوع :) تشبیه خیلی قشنگی بود و درست بودنشو انکار نمیکنم
    آره میدونی. با این ک کل این اتفاق ناراحت کننده بود دلیل خوب دیگه ای داره که اونم آشنایی هیوک و دونگهه به واسطه ی اون سقوط و گم شدن دونگهه قراره باشه. یه ملاقات قشنگ بعد از یه حادثه ی تلخ 
    هفته ای دو بار عزیزم 🥰

    سلام عر برگشتی🥲

    دلمان بسی تنگ شده بود ک.

    قسمت اولی پر از فضاسازیای دلبر بود شقا..کلبه ی دوست داشتنیه اولش خدایا سر شب

    داشتم میگفتم چی میشد یه کلبه داشتم تو برف بعد ک ماهگون و خوندم انقدر لذت بردم 😍 همچنان معتقدم

    قشنگ ترین توصیفارو همیشه توی فیکات میاری و هنوزم یادمه هم نفس و که هیوکه پوست شیری و روی تخت توصیف کرده بودی:/ عره هنوز دلم باهاشه🤧

    بجز همه ی اینا خداااااا من هنوز اون قشنگیای هیونگ و دونسنگ بودنه هیچول و دونگهه رو کامل درک نکرده بودم الان با داداش کوچولو بودن کیو چطور کنار بیا عاخه؟؟ خیلییییی شیرینه😭

    راجب تکیونم که ایش بخدا اگه هیوک بود تا زمین و زمان و به هم نمیدوخت دونگهه شو پیدا کنه ول کن نبود😒

    خوشحالم جناب ماه ماه و فرستاد برا نجات دادن بچم‌😋

     

    پاسخ:
    سلام بلههه 😭در گنج خود نمیپوستم 
    دل خودمم💓
    قسمت های بعدی و تا آخر هم همینطور خواهد بود. قراره عاشق اون خونه و اون کوهستان بشین 
    منم از وقتی نوشتمش ب سرم زده برم یه همچین زندگی ای تو همچون گوشه ای از دنیا داشته باشم TT
    عارهههه الان بزن تو کار دونگسنگ بودن کیو که رابطه ی این دوتا هم خیلی دوس داشتنی قراره باشه 😍
    ب تکیون هم توجه نکن 🤭

    سلام شقایق جان هنوز اولش درسته ولی من درسته عاشقش شدم 😘😘😘😘😘😘😘❤❤❤❤❤

     

    پاسخ:
    واهای سلام
    مرسییی😭😭😭💓

    دوباره سلام،به شقایق جون عزیزم،به همه خواننده هاش،به همه،جو گرف منو ،آغا چرا واسه من استیکر نداره ،میخام حس و حالتامو نشون بدم نمیشه،مسولین رسیدگی لطفا؛؛؛٪&$#

    اونقد که قلمت طرز نوشتنت همه چیز عالیه،وخونمون هم سرده،دارم احساس میکنم با خود هاعه تو کوهستان گیر اوفتادم، خخخخخخخ،منم هیوکمو میخام بیا منو بگیرو وببر،

    یعنی از چن روز پیش احساسش میکرد؟؟؟،که نصف شبی بیدار میشد یه زره اینجا گیج شدم؟؟؟؟؟اولشه و رفته رفته همشو متوجه میشم،اخه ،اونقد که تو قلبو روح آدم میشینه که دوس داری زودتر از همه چی سر در بیاری و همش فک و ذهنتو مشغول میکنه ،بازم انتظار ،،و انتظار،تا هفته دیگه،،خیلی سخته،

    ممنون گلم 

    من برم دیگه الانه که کلاس آنلاینم شروع بشه ،شروع شدهههههه،عرررررررر

    پاسخ:
    سلام یاسی به به سلام بر تو نیز 🥰
    اگه با سیستم بیای اموجی نداری دیگه. صبر کن ببینم با گوشی کامنت دادی یا سیستم؟ 
    وای دقیقا بهترین حس همینه ک حال و هوای فیکی ک میخونی با هوای خونه و حس و حال دور و برت یکی باشه TT
    آره حسش می‌کرد. میشه گفت از یک هفته قبل از گم شدن دونگهه، هیوک همون ساعت از خواب می‌پرید و گیج بود تا اینکه بالاخره تو همون ساعت دونگهه رو پیدا کرد. حالا اینا رو همه بعدا میفهمین 
    برو مادر غیبت نخوری 🤭

    این لعنتی خودش یه فیکشن کامل بود😑💀

    آخرش داشتم اشک شوق میریختم🙂💙

    پاسخ:
    اخجون
    بخاطر صحنه آخرش؟ *-*

    سلام عزیز دوست داشتنی من
     بازگشتت رو تبریک میگم 😍
    26 دسامبر:
    امشب هفتمین شبیه که از اپ قطعی شاهکار قشنگت اطلاع دارم و از وقتی که مهلت قطعی ریلیزش رو فهمیدم کل وجودم پر از حال خوش شد
    راستش از وقتی که با همنفس جانم اشنا شدم یکی از رشته های شادی وجودم وصل به نوشته هات شده .. نوشته هایی که به قلب پرمهرت الهام شده خیلی برام ارزشمند و عزیزه💙
    25اکتبر
    بیدار شدن های متوالی و پی در پی در سه شب اون هم در ساعت 3وبیست و 4 دیقه از شب!  یک فضای متفاوت و پر از ابهام (:
    در کنار ابهامات یک خلاء خاصی در فضای داستان موج میزنه و به نظر میرسه که اون خلاء با وجود کسی در اینده پر خواهد شد 😢
    یک حس خاص وجودم رو دربر گرفته که با شدت تمام من رو در خودش غرق کرده
    ساعت 3وبیست و 4 شب  ، یک نشانه :)
     نشانه ایی که با وجود ابهامات فراوان ، یک حس خاص رو در خوردش به همراه داره 😢
     تو زندگی همه انسان ها نشانه هایی وجود داره و ما میتونیم با توجه به اون نشانه ها به خواسته های قلبیمون برسیم فقط باید زبان نشانه بلد بود من با خوندن نشانه یاد این مفهوم از یک کتابی که خونده بودم افتادم 😢
    نوری که در چشم های مشکی تک پلکش درخشید و منعکس شد😢چشای هیوک وقتی نور بهش برخورد میکنه تو ذهنم تداعی شد چشمای قشنگش:)
    29اکتبر
     کیوهم هست جووووون جووووووون😍
    دونگهه گم شده😢😢 بگردمشش بچمممممم😢😢😢 یک شب سرد زمستونی 😢فضا رو جوری توصیف کردی ک  شقا جونم خودم رو تو بخشی از داستان دیدم😢
     قلمت😢😢قلمت شقااااااا😢😢😢
    کاملا بدون اغراق میگم قلمت خیلی مقدسه 😢
    چقدر داستان ملموسه ، سرمای فضا و در تلاطم بودنشون برای یافتن دونگهه چقدر به وضوح قابل حسه😢  مثل همیشه تک تک فضا رو با جزییات شرح دادی 😢😢
    دونگهه با تکیون دوسته بریم ک معادلات خیلی چیزا بهم بخوره و ماه جانمون  قلب دونگههمون رو تسخیر کنه💙🌙
    چشام اشکی شد😢هیوک ناخوداگاه به سمت نیمه دیگه از بند نامرئی که به وجودش بسته شده بود رفت😢من میگم افسونگری میگی نه😢
    شقاااا😢 شقااااا😢😢هیوک دونگهه رو پیدا کرد 😢 هیوک زبان نشانه ها رو بلد بود😢قلبم لرزید😢😢😢
    ی جا خونده بودم میگفت هر کجا که قلبت اونجاست گنجت هم اونجاست درست مثل همین جا😢
    هیوک ناخوداگاه به سمت و سویی کشیده شد که سرنوشت براش رقم زده بود😢
    چشم هایی که در ان لحظه نزدیک ترین شباهت را به ماه داشتند چشام اشکی تر شد😢 چقدر این جمله رو دوست دارم 😢🌙❤ قلبممممممممممم
    ساعت 3و24 دیقه ساعت بهم رسیدنشون بود
    شروع یک عشق
    و شاید هم شروع یک تولد دوباره😢
    به روح تبدیل شدم 😢
    :)
    :)
    :)
    :)
    :)
    :)
    :)
     دل تو دلم نیست که چه اتفاق هایی قراره رقم بخوره برای ماهگون جان دل❤💋
    در انتظار سه شنبه ثانیه ها رو طی میکنم
    راستش زبانم لاله و واقعا نمیدونم چه چیزی بگم تا در خور شاهکار جدیدت باشه
    از یک طرف اسم زیبای شاهکارت ، یه تنه ادم رو در دنیایی متفاوت  از دنیای تاریک حال غرق میکنه
    و از طرفی دیگه  محتوا وفضای خاص خارق العاده و روح پرور داستان تنها چیزی که برای من به شخصه تو وجودم باقی گذاشته یک حس نابه که زبانم قاصر از بیانشه
    چقدر پوستر خوشگله دست هنرمند قشنگم مهرناز جونممم درد نکنه ❤💙من علاقه شدیدی به اینجور تم ها دارم واقعا معرکه س ❤💙
    من در اقیانوس اشکام غرق شدم😢 شقا قایقو بیار باهم بریم دریای شرق😢😢
     مثل همیشه از ابتدا تا انتها عالی و فوق العاده و دل ضعفه اور بود اینا اندکی از توصیف حس و حالم بود فردا تخم کفتر بخورم بلکه نطقم باز شه
    مراقب شقایق عزیزم باش دوست دارم لاو لاو لاو لاویو💋🌙❤
    بوووووس💋❤💙

    پاسخ:
    سلام نازی یا ابرزفرز طومااااار😭💓
    خوبی؟ چ خبر؟
    چرا انقد قشنگ حرف میزنی؟ چرا انقد ادبی و دلنشین؟ :)
    چرا تاریخ میزنی دلم بره؟ =)))
    اون ساعت رو یادت بمونه چون قطعا ساعت خاصیه و بارها قراره بهش اشاره بشه و به همینجا ختم نمیشه.
    گفتی خلأ با وجود کسی قراره پر بشه. قطعا درسته. حالا نمیدونم منظورت برای هیوک بود یا دونگهه یا شایدم بگم برای دوتاشون و بعد گذروندن یک عالمه چالش؟ :)
    ساعتی که برای هیوک یک ابهام بزرگ بود نهایتا به لحظه ی پیدا کردن دونگهه ی گم شده تو برفا ختم شد اما نه هیوک و نه خود دونگهه چیزی از آینده ی مبهم تری ک در انتظار شونه نمیدونن و من عاشق تک تک لحظه هاییم که قراره تو هر پارت روشن شدن این ابهاما رو رفته رفته بهتون نشون بدم و راجبشون حرف بزنیم 
    من عاشق چشای هیوکم ناز
    شاید چشای دونگهه خیلی منحصر بفرد و نقطه ی قوت چهره ی قشنگش باشه ولی به همون اندازه هم چشای هیوک خاصه و انقد که برا توصیف کردنشون خودم مور مورم میشه ک نگم برات 😭😭
    هر فیکی به یه کیو یا چولا نیاز داره تمااام😩
    وای خب.. از همین اول شرو کردی ب ربودن دل من با این تعریف تمجیدات 
    نازی بیا و این بازی کثیفو تمومش کن تو اصن نظر نده. هر بار بیست کیلو تخلیه انرژی میشم از خجالت زامراملجت (وی خودش جمعا بیست کیلو بود‌)
    بله خیلی زیبا گفتی 
    دلمون باید برا تکیون بسوزه. 
    چرا؟ چون میدونیم قراره بعدا چه اتفاقی بیوفته :)
    دیگه خیلی ترسناک شدی َ💊
    به قضیه ی پیدا کردن دونگهه توسط هیوک خیلی ریز دقت کردی و تحلیلات برگهای منو ریزاند 

    خیلی اتفاقا قراره بیوفته و دل تو دل خودمم نیس ک براتون آپش کنم  *-*
    حالا رفتیم برنامه آپو چک کردیم دیدیم سه شنبه ها نسبتا شلوغه و چهارشنبه ها از هفته ی دیگه خالی میشه 
    دیگه بنا بر این شد ک چهارشنبه ها باشه به جای سه شنبه :(
    یه بار دیگه بش بگی شاهکار خودمو دار میزنم ‌😭😭😭
    جووون میبینم که تو و کیم در به در دنبال تخم کفترین 😂😂💓
    گرچه تخم کفتر نخورده هم برگای منو ریزوندی با بیان این همه احساس ک خیلی زیاد و کامل بود 
    خواهش میکنم لاو یو بک 🥰 مراقب خودت باش💓

    سلااااااام وای چقدررر من دیر خوووندمش ببشید:(

    چههه شروع طووووفانیی داشتا،گم شدن دونگهه و چقدر استرس کشیییدم سرش ننه😹💔😭😭

    هیوک چقدر اروووم بود 

    قشنگ این حسی اروم بودن هیوک تو اون شب برفی بهم رسییید😭😭😭

    بی صبرانه منتظر پارتای بعدیم ک کامنتای طوولانی تری بزارم♡♡♡♡♡

    مرسییی ازت💙💙💙لاب یوووو

    پاسخ:
    ای خدا کجا دیر خوندی دقیقا چیییییی کجاااا دیره؟ 🥺
    تا چهارشنبه وقت داشنی بخونیش پس دیگه نگی دیره ها 
    پشمام 
    آروم بودن هیوکو تو همین پارت اول حس کردی؟ خب باید بگم حست درسته بینگو 
    خواهش عزیزم لاب یو تو💓🎈

    سلامممممممم😍😍😍😭

    چطور مطوری؟🥰🙃

    منکه خوبممم...🙂🌹

    خب منمممم از ذوووووق چشام اشکی شدددد😭😭😭

    خا ولی من معذب نیستم😐راحت باش اینجا خونه خودته، بچه هام که آشنان😄

    اره والا زود از حالت معذب بودن در بیا و برامون صحبت کن حسابی😂😍😭

    عاقا پوستر که خیلی قشنگه دوووسش میدارم😍

     

    خیل خب بریم سراغ ماهگون...

    اصن...

    نمیدونم چی بگم...

    اندکی هول شدم...

    خب...

    خیلی خوب بووووود😍😍😍😍😭

    خیلی پسندیدمش...😍😍😭😭😭😭😭

    خیلی واقعا...😭😭😭😭

    این سکون و سکوتشو دوست داشتم!😭😭😭😭(استرس که کشیدم کلی سر گم شدن دونگهه، ولی کلا یواش و آروم بود دیگه،میدونی چی میگم؟ دقیقا مثل کوهستان وسط شب! سکوتِ پر از دلهره و البته من خیلی این حسو دوست دارم)

    نمیدونم دیگه چجوری توصیف کنم‌ حسمو، حال و هوای قشنگ و متفاوتی داره...

     

    *وی حس خوبی به تکیون نداره* 😂🙃 تا ببینیم چی پیش میاد...

    بچم کیو چقدر ناراحت بووووود😭😭

     

    ولی خیلی خوندنش توی زمستون واقعا باحاله، چون خیلی سردمه، قشنگ همزادپنداری میکردم باهاشون 😂

     

    درکل اینکه مثل همیشه محشر بووود...

    و خلاصه کلی خسته نباشییییی😍😍😍😍😭

    و لااااب یو زیاااد😍😍😍😍😭

    و خیلی دوسش دارممممممم، مشتاق خوندنشم حسابیییی😭😭😭😍

    و دیگه نمیدونم چی بگمممم💙😭😍😂

    پاسخ:
    سلام ساغری 🙋🏻‍♀️💙
    منم خوبم و خوشحال و سعی میکنم اینجا با شما خوش بگذرونم 😀
    میدونی 
    معذب اونطوری که نه.. بیشتر زبونم خشک شده حرفام نمیان 
    حالا نه ک تو کپشن این پست کم حرف زدم 😐
    باشه سعی میکنم 🤭🤭
    خب خداروشکر که میگی خوب بود و پسندیدی 
    ایشالا ک قسمتا بعدی و تا آخرش همینطور باشه 
    آره دقیقا میفهمم چجور حسیه. نگرانی هست همزمان اما خب ته تهش که معلوم شد هیوک دونگهه رو پیدا کرده یه جورایی به آرامش تبدیل شد نه؟ 
    میفهمم حستو همینقدر ک توضیح دادی کافی بود *-*
    حتی نویسنده هم حس خوبی ب تکیون نداره 😎 های فایو 🙋🏻‍♀️
    آره منم خوشحالم ک زمان آپ همراه با زمستون شد چون خیلی میطلبه حال و هواش 
    مررررسیی عزیزم لطف دارییی 
    سلامت باشی و لاو یو بک💓
    زیاد منتظرتون نمیذارم💓

    کسی تخم کفتر داره؟

    من لال شدم π_π

    پاسخ:
    لالت هم عزیزه آخه 

    سلاااام شقایق جون

    از همین شروع داستان دل هممونو بردی با اون توصیفای قشنگت

    از همین پارت اول مشخصه که قراره چه فیک معرکه ای باشه

    شرمنده تصور تکیون به عنوان دوست پسر دونگهه خیلی واسم سخته

    الهی بگردمکیو چقد خودشو اذیت کرد واسه دونگهه هیونگش

    چجوری تا قسمت بعدی که آپ شه طاقت بیااااارم

    خسته نباشی عزیزم ممنون

     

    پاسخ:
    سلام عزیزم
    واقعا؟ *-* خب خداروشکر قسمت اولش به دل نشست
    آره بایدم سخت باشه در واقع همینطورم باید باشه و بعدا میفهمی چرا 
    کیو آخه خیلیدونگهه رو دوس داره 😩
    سلامت باشی قشنگم خواهش

    سلااااام

    آخجووون قسمت اول *-*

    جییییییغ

    پوسترش چه خوشگلههه *--*

    ای جانم کیو اینجا دونسنگ دونگهه است بچم بیچاره گلوش پاره شد دلم براش سوخت☹☹

    وات😐 دونگهه دوست پسر داره؟

    اصلا نمیتونم به غیر از هیوک کسیو تصور کنم هعییی...

    میدونی من فک میکنم اینجوری میشه 

    هیوک که پیداش کرد..این حافظه اشو از دست میده..اوناهم میرن خونه ی خودشون.. دونگهه میمونه پیش هیوک.. عاشق همدیگه میشن..و تا آخر عمر کنار هم به خوبیو خوشی زندگی میکنن😁😂 من فقط همینو میخوام بقیه مهم نیستن😂

    وااااای من نمیتونم صبر کنممم 

    از همین قسمت اول داری جون به لبمون میکنی تا قسمت بعد نکن این کارو😂

    یه ذره رحم کن من نمیتونم هم به ریاضی فک کنم هم به ماهگون😂

    خلاصه اینکه شروع بسی جذابی بود

    خسته نباشی قشنگم

    راستی کاپلاشون چیه؟

    فقط ایونهه است؟

     

    پاسخ:
    سلامممممممم چطوری؟
    جییییغ بک😭
    عاره دست سازنده ش درد نکنه همه عاشقش شدن *-*
    بهله یه همچین اشاره ای شد اما صبر کن شاید تصوراتت با واقعیت فرق داره 
    وای خیلی پیشبینی زیبایی بود تمااام 😂😂همینقد زیبا و عاشقانه و ایونهه ای 
    نه فقط همین قسمت اینطوری هیجان داشت بقیه دیگه تقریبا آروم هستن 
    عه وا امتحان داری؟ 😂😂😂
    چرا من حواسم نبود تو فصل امتحانات آپمو شروع کردم 😂💊
    متشکرم عزیزکم 
    آره فقط ایونهه س

    آخ شقایق چیکار کردی دختر؟! انقدر همه چیزش خوشگله که اصلا از کجاش بگم من؟!🤔🤧

    اصلا نمیتونم به ترتیب نوشته های داستان پیش برم پس هر چی به ذهنم برسه رو میگم و قراره حسابی قر و قاطی بشه😁

    اول از همه.. من عاشق چشمای تک پلکی هیوک و این تاکیدی ام که توی داستانات روشون میکنی😭😭 غش میکنم برای چشماش و توصیفایی که ازش میشه😭 "چشم هایی که در آن لحظه نزدیک ترین شباهت را به ماه داشتند"😭😭😭

    از اون بند نامرئی هم نگم که دلمو برد قشنگ😭

    از همین قسمت اول روی چشما و دستای هیوک و این بند نامرئی تاکید کردی و دل من رفت😭🤧

    و اون پنج نفر... خدا وکیلی توقع نداشتم همین قسمت اول با دوست پسر دونگهه آشنا بشم😶😂 یعنی همینجوری مونده بودما! دونگهه؟! تکیون؟! دوست پسر؟! قسمت اول؟! یعنی قشنگ باعث شدی شکه بشم!😂😂

    ولی دونگهه هم چشم بازارو کور کرده با این دوست پسر پیدا کردنش😒 به جای اینکه به فکر پیدا کردن دونگهه باشه به فکر جریمه و این چیزاس😒 بی تربیت😒 تکیونو دوست ندارم😒

    ولییییییی هر چی تکیونو دوست ندارم، عاشق کیوهیونم😍 میشه انقدر زود نفرستیش بره؟!🥺 من میخوام تعامل خوشگلش با هیونگ عزیزشو ببینم و کیوهیون نباید انقدر زود بره🥺😭

    خب دیگه... فکر کنم چیزی نمونده باشه که نگفته باشم🤔 البته من فردا و پس فردا و روزهای آینده، تا زمانی که قسمت جدید آپ بشه، هر روز قراره همین قسمتو بخونم پس در نتیجه در روزهای آتی اگر خوندم و چیز جدیدی خواستم بگم، دوباره میام😁😂

    خسته نباشی و ببخشید اگه یکم زیادی حرف زدم😅💙🧡

    پاسخ:
    هنوز هیچی شرو نشده چطور میتونی اینو بگی؟ مرسی خو🥺🥺
    بگو تو اصلا از آخر به اول بگو. کسی اعتراض کنه میزنمش
    میدونی اینجا چون سکانس اول بود و همینطور قسمت اول بود باید به نشونه ای از هیوک بودنه این شخصی ک از خواب پریده رو میدادم چون میدونستم بعضیا شاید فکر کنن دونگهه س! قشنگ ترین نشونه هم چشاش بود 😭
    آره میدونستم شوکه می‌شین 😂البته تو همین قسمتای بعدی به موقع ش درباره ی تکیون میفهمین. اولش اشاره های کوچیکی میدم و بعد از زبون خود دونگهه توضیح میدم. یکم حوصله میخواد 
    آفرین، حس دوست نداشتنت و حس بدت به تکیون می‌طلبید همینطوری باشه چون با این ک دیالوگ زیادی نداشت یه جورایی با همون چیزایی ک گفت خودشو نشون داد حالا باید صبر کرد دید چطور آدمیه 
    کیووو😭نگران نباش کیو حتی اگه زود بره وجودش تو داستان هست و بهش زیاد اشاره میشه ^~^
    آقا زیاد نخونی ک عنش در بیاد فقط خب؟ 🥺 بیا قدمت رو چشم
    سلامت باشی و فدای سرت من دووووس دارم 🥺💙💙

    هی هیوک طور ب در و دیوار خیره میشم

    هی میرم باز یه تیکه دیگه شو میخونم

    و هی برا هیوکی ماورائی که چشاش ماهگونه و ب طرز عجیبی سرما رو حس نمی کنه و نمی دونم چه موجودیه دلم می‌ره

    هی تو افق محو میشم

    و هی برای اولین دیدارشون پرپر میزنم...

    "چشاتو باز کن..."

    و چشاشو باز کرد...

    :)

    پاسخ:
    تصادف زیبایی نبود وقتی دونگهه چشای هیوکو با ماه اشتباه گرفت؟
    البته خب بذار از ماه بودن خود شخص چیزی نگیم :)
    دیدار اول تو قسمت بعد ^~^ البته شاید متفاوت از چیزی ک انتظار داری نمیدونم. '-'

    سلاااام
    مررررسی شقایق عزیز

    فقط بگو چراااا
    چرااا دونگهه دوست پسر داره؟؟؟؟
    لابد هیوک هم ی زن و هفت تا بچه داره

    هرچند همین که هیوک دونگهه رو پیدا کرد یعنی لی لی لی
    عروسی افتادیم

    برای هم نفس از اول باهات بودم
    قصد دارم برای ماهگون هم همین کارو بکنم

    مررررسی ازت
    منتظر قسمت بعد هستم


    پی نوشت: کسایی که این پیامو میخونن میشه لطفا لطفا لطفا برام دعا کنن
    بعد بیست و هشت از ی پسری خوشم اومده تا حالا هم دوست پسر نداشتم بدونم چ غلطی باید بکنم
    از دوستام و خواهر و مادر هم میپرسم چیکار کنم حداقل بهم فکر کنه میخوان به راه راست هدایتم کنن
    خدایا لطفا لطفا لطفا

    پاسخ:
    سلام 
    خواهش میشه ~~
    چون ژانر جدید، ایده ی جدید و همه چی جدید 😎 
    فقط کافیه بگی تکیون ب دلت نشست یا نه
    میدونم نه! پس بقیشو بسپار ب دست های توانمند من
    عاره لباس مجلسیاتو آماده کن ک دقیقه نود نگی چی بپوشم 
    خب من مفتخرم که میخوای باهام باشی :) 💙

    عاح بله بله چشم
    🙇🏻‍♀️🙇🏻‍♀️

    سلام عشقولیییی😍

    میدونستی ما از 8 منتظر بودیم؟ ☹️

    گفتی مثله روند قبله منم زل زده بودم به گوشی☹️

    حالا ولش کن بزار از فیکت بگممممم🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

    تکیون؟ اولش داشتم فک میکردم واو تو فیکای ایونهه و کلا اینطرفا از این کارکتر استفاده نکرده بود کسی.

    و پشمام زمانی ریخت که چانگمین گفت دوست پسر دونگههس😳

    قشنگ چشام زد بیرون😳

    نمیدونم به خاطر اینه که پارت اوله فیکه نمیتونم درست چیزی حدس بزنم یا چون با این ژانر و قلمت شکه شدم چیزی به ذهنم نمیرسه🤣

    اول فک کردم شخصی که توی کلبس دونگههس (حقیقتا نمیدونم چرا😶) ولی بعد گفتی تک پلکیه دیگه تا تهشش رفتم

    ولی این خل وعضا نصف شبی تو کوه چیکار میکنن؟ 🤣

    اقا نگو که همین اول کاری میخوای کیو رو بفرستی بره؟! ☹️🥺

    من کارکتر کیو رو تو فیکای ایونهه خیلی دوست🥺

    مخصوصا که دوست یکیشونم باشه!

    ولی حس میکنم تکیون اونطور که باید به دونگهه اهمیت نمیده☹️

    تا این لحظه دیالوگ هاش بیشتر برای دفاع از خودش بوده تا نگرانی برای گم شدن دوست پسرش!

    هیوک از در بیرون رفت... عرررر این همون بند نامرئی بخته پسرمممممم

    بیتابی برای جفتی که میان کوهستان برفی تنها و گمشده سرگردان میچرخد🚶‍♀️

    افرین پسر گلم برو پیداش کننننن🚶‍♀️😂

    میشه تکیونو بزنم؟ 😶

    چه اولین نفرم داره میره برا خودش😶

    انگار دوست پسر نداشته منه گم شده... همین قدر بی اهمیت😶ایش😶

    دلیل منطقی برای نزدنشم برام نیار من تا اینو نزنم اروم نمیگیگیرم🚶‍♀️

    یا ابلفرض😶 هیوک ملکوتی ای چیزیه؟

    نمیدونم چرا سردی صداشو کنار چشمای بی حسش رو کامل میتونم تصور کنم...

    یه چیزی مثله از بین رفتن نور زندگیش بعد از رفتن مادربزرگش.

    انگار هیچ کس تا این لحظه بعد از اون تو زندگیش ظاهر نشده که حتی دلش نخواسته خونش رو گرم نگه داره..

    شاید چون انگیزه ای براش نداره یا شاید یاد خاطراتش میوفته🤷‍♀️

    هیوک اینجا سرد و سخته؟

    یه همچین حسی بهم میده مخصوصا که خیلی ساکته و کم حرف میزنه...

    خب برای قسمت اول بیشتر از اینم از خودم انتظار حدس زدن ندارم🤣

    تا ببینیم بعدش چه شود😈

    امیدوارم نخیلم نخشکیده باشه بتونم مثله قبل درست حدس بزنم یکم خوشحالت کنم 😂🥺

    امروز خیلی سوزش چشم داشتم (اخیرا خیلی چشام میسوزه 😭)

    ولی نمیتونم فیکتو بزارم برای فردا که بخونمش🥺

    خیلی منتظرش بودم...

    لطفا حالا حالا ها دو بار در هفته برامون بزار که انرژی بگیریم بعد از روزای سختی که رد نمیشن🥺💙🙏

    البته اجباری نیست به هیچ عنوان مهم راحتیه خودته🙃

    تا سه شنبه🙋‍♀️👋

    (دالنیم توماری برگشتهههه🤣🤣🤣) 

    پاسخ:
    به به ببین طومار کن کی اومده 😭😭😭
    اموجیای گریه ی منو تا یکی دو پارت آینده تحمل کنین چون هنوز ذوق شروع آپ داستان جدیدو دارم 
    و صد البته این ک شماها رو دوباره اینجا میبینم 😭😭
    برگام. باور کنم ک یادته روند هم نفس حدودای ساعت هشت بود؟
    هیچ کس ب این موضوع انقد دقت نداااشت 😐
    تکیون 🤔 شخصیتی هست ک تا 20 پارت اینده دیگه تو هیچ سکانسی نیس اما طوری بهش پرداختم که همه از همین اول بفهمن تقریبا چطور آدمیه. مشخصه که به دل هیچکس ننشست و هیچکسم نمیتونه با دونگهه تصورش کنه و این حس کاملا درسته. حدسیاتی ک احتمالا هم براتون پیش اومده درسته 
    البته آره این ژانر نسبت ب بقیه ی داستانام خیلی جدیده و اولین باریه ک امتحانش میکنم. قطعا یه تفاوت‌هایی داره😀
    اتفاقا میدونستم ممکنه هیوکو یا دونگهه قاطی کنین. حتی به کلمه ی تک پلک هم اشاره نکرده بودم ولی وقتی ویرایشش کردم گفتم بذار بنویسم بچه ها طفلی گیج نشن که این کیه و چه هینتی بهتر از تک پلک؟ 🔥
    اصلا هر فیکی به یه کیو یا چولا نیاز داره و تمام 😭
    آره بیب میتونی تکیونو بذاری تو چرخ گوشت حتی. کلا راحت باش هر کار دلت خواس بکن باهاش آزادی 
    خیلی تشبیه قشنگی بود و درست هم گفتی. با این ک هیچ اشاره ای نشده بود فقط همینو بگم ک هیوک ب مامان بزرگش خیلی وابسته بود و تنها آدم زندگیش بود و قبل و بعد از اون هیچکس تو زندگیش نبوده و نیس. تا الان!
    از کجا فمیدی ساکته؟ 😶💙
    بیا آب بدیم ب نخلت جون بگیره 😭
    عایگو. از اشک مصنوعی استقاده کن خیلی تاثیر دارن برا خشکی یا سوزش چشم 
    چشم حالا ببینیم چی میشه همون کارو میکنیم 
    (کف مرتب زدن ب افتخار بازگشتش) 
  • یک عدد از غار برگشته بمناسبت آپ ماهگون قشنگم :)
  • اصن اینقدد که هیجان دارم نمیدونم چی بگممم  🥴

    مبارکه شروع ماهگونمون *~~~~~~~*

    داستانای تورو باید بزارمش نصف شب تو خلوت و تاریکی بخونمش که قشنگگگگ بهم بچسبه🤧  

    البته اینکه هنوز استرس دارم و دلم نمیاد بازش کنمم بی تاثیر نیص ...

    شقا من هنو شروع نشده استرس اخرشو درم نمیخام تموم شههه

    ال راس میگه شقا بیا اپش نکنیم فقط چاپش کنیم 😩

    من برم تو غارم فضارو آماده کنم برا خوندن ماهگون 👩‍🦽🕳

    پاسخ:
    فرررررر😭😭
    آمدی جانم به قربانت... 
    ب خودتم گفتم ک برا همین نصفه شبیا ک براش وقت میذاری تو خلوت و تاریکی من بیشتر از تو ذوقم 
    عاره خودمم یه لحظه دلم ریخت 
    حس میکنم بعد از این داستان چیزی نمینویسم برا همین دلم نمیاد زود سر هم بندی و تموم شه 
    آقا 😭😭

    :')

    پاسخ:
    ریلی؟ 

    :)

    :))

    :)))

    :))))

    :)))))

    پاسخ:
    عار یو سیریس؟ 

    یعسسسسسس بالاخره قسمت اول ماهگون عزیزمون اپ شد هورااااا😍💙

     از سر ذوقی ک داشتم تا چند دقیقه بعد از تموم کردن قسمت اول داشتم لود میشدم😂😂

    از همین قسمت اول داری کشش جذاب بین شخصیتای خوشگل ماهگون رو به رخمون میکشی؟:) 

    این بیدار شدنا این نیروهایی ک حس میشه قراره چ کار ها ک نکنه باهامون:)

    دونگهه رو هم ک همین اول کار با دوست پسرش وارد کردی خدا به دادمون برسه

    نمیخای ک حرصمون بدی احیانا؟😂

    هرچند من عاشق اعتماد کردن به تو،تو روند داستان ام هیچ اتفاقی اضافه نیست ک:)))

    چقدر خوشحالم ک قراره دوباره ب حال و هوای قشنگ اینجا برگردم^~^

    خسته نباشی اونی😍💙

    از امشب بی صبرانه انتظار پارت بعد رو میکشم=)....

    پاسخ:
    هنوز هیچی نشده عزیزههههه؟ 😭
    عاره خیلی رمز و رازها داره این قضیه ش 
    سر معرفی یادم رفت تو ژانرش بنویسم راز آلود و معمایی. الان دیگه نوشتمش 
    حرص؟ 😁 نذار لو بدم 😁 جاست تراست می 
    منم خیلی خوشحالم و درصد بزرگیش بخاطر بودن شماس💓
    سلامت باشی بیبی، زیاد منتظرت نمیذارم

    سلاممم ^^
    خب کلی حرف داشتم که بزنم اما همین که شروع کردم به نوشتن از تو ذهنم پرید.. 
    هنوز غرق تو فضای داستانم.
    موضوعش کاملا جدید و خاصه همونطور که همیشه از شما انتظار میره. واقعا این خلاقیت تو انتخاب موضوع داستانتونو خیلی دوست دارم و باعث میشه همین اول کار این فیک مورد علاقه م باشه. 
    تو حدس زدن اصلا خوب نیستم پس بیخیال این قضیه میشم.
    خیلی مشتاقم که ببینم که چی پیش میاد
    خسته نباشید :> 💙

    پاسخ:
    سلام به روی ماهت
    اوه جدی؟ از اینجور حال و هوا خوشت میاد؟
    البته که هنوز همه چی مبهمه
    وای توقعاتونو بالا نبرین بعد یهو وسطاش خوشتون نیاد 😭😭
    سلامت باشی عزیزم مرسی ک میخوای دنبالش کنی 💙

    وووویییییییی بالاخره آپ شد *-*

    یعنی از هفته پیش که گفتی میخوای فیک جدید بزاری هر روز و هر لحظه منتظرش بودم🤧

    فقط نکته عجیب اینجاست که از وقتی فایلش دانلود شده، هنوز نتونستم بازش کنم و بخونم😐 استرس دارممممممم و واقعا دستام داره از شدت هیجان میلرزه😭🤧😂

    برم یکم خودمو آروم کنم، بخونمش بعد بیام🤓🤧

    پاسخ:
    ای خداااا *-*
    آخه استرس برا چییی
    باز کن بخون قسمت اوله هنوز 
    استرسا حداقل مال پارتای بیست به بعده
    برو بیبی😙

    وای که بالاخره اومد.مبارک هممون باشه. امروز رو تو تقویمم رنگی رنگی کردم.تا همونطوری که خواستی بماند به یادگار.بماند تا همیشه....

    پاسخ:
    انقد استقبال گرم ازم نکنین من نمیتونم بعدا دل بکنم از شما هاا! 😭😭

    درین درین !! 

    شروع پارت اول مبارکمون!!  :))) 

     

    پاسخ:
    ای قربونش 
  • خائن به پنج ساله
  • فداش فدااااش

    اخه خو در پوست خود نمیگنجم 🥺خوشششالم 

    پاسخ:
    پوسترت کشته داد
    میبینی؟ 🙃
  • دیوار عمارت هم‌نفس...تیکه ای چوب در ماهگون
  • ولکامممممممممم 

    منتظر ترکیدن وب و پی ویت باااااش 

    *اشک شوق ریختن * 

    بیا اپش نکنیم اصن برات چاپ کنم مث هم‌نفس 

    پاسخ:
    عرررر ممنااااااان ای کسی که چشاش رنگی نیس
    جمله ی اخرتو نفهمیدم 
    ببخشید شما؟ 🤔

    *بغض سگ*

    *اشک شوق*

    *تشنج*

    پاسخ:
    *پاک کردن اشکات*
    *بغل کردنت*
    *سی پی عار کردنت*

    هقققق

    هققققققققق

    *بغض سگگگ

    من چطور دانلود کنم وقتی نیومده دلم رفته؟؟؟🥺🥺

    چطور نیومده باز قلمت جادو می کنه شقا؟

    پاسخ:
    جون جون جوووون
    منو نکش بلبل تحلیلگر 🙃

    آی جان خودم افتتاح  کنم،برید کنار بیب بیب

    آجی گلمممممم،سلام سلام،خوش اومدییییییییییییییی،عررررررر،جیغ و فغانننننن

    برم بخونم دوباره میام

    پاسخ:
    افتتاحت بماند به یادگااااار
    قیچی رو میدم دستت که ربانو بچینی 🤭

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی