My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک بازگشت در زمان (کامل)

جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۰۵ ب.ظ

 

 

 

" بازگشت در زمان" 

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه / درام / تخیلی

هپی اند 

نویسنده : شقایق 

چند شات / کامل

 

 


 

 

سلاااااااااااااااممممممم 

*_______*

حال و احوالتون؟

اصلا فکرشو نمیکردم به این زودی بخوام برگردم وب

مطمئن بودم حداقل ده یازده ماه دیگه طول میکشه

اما این چندشات عزیزی که امشب قراره بخونیدش خیلی ناگهانی ایده ش اومد تو سرم

و تو مغزم میگفت : شقایق من کوچولوام..من فقط سه قسمتم و رو هم رفته صد صفحه ام نمیشم..میشه لطفا اول منو بنویسی؟توروخدااا منو بنویس

و بله -___- 

اینگونه شد که دل نازک من به حرفش گوش داد و گفتم باشه فرزندم مینویسمت گریه نکن

و همین دیشب هم تمومش کردم

قراره حسابی کیفشو ببرین . کجا دیدین یه براتون چندشات آپ کنن؟^^

چون عجله دارم نمیتونم بیشتر حرف بزنم...برید بخونید و  منو تنها نذارید :*

 

 

 

Download

نظرات  (۳۶)

ولی واقعا دمت گرم

هر چی فیک تاحالا نوشتی مث بازگشت در زمانو هم نفسو کال می و پنج ساله و.... رو انقد قشنگ نوشتی که تبدیل به فیکای مورد علاقه ی منو ابجیم شدن و کمِ کم هر کدومو دوبار خوندیم:)

خلاصه که هرکی میگه قلمت قشنگه دروغ نمیگه و همینجوری ادامه بدی میتونی یه نویسنده هم بشی!

واقعا راس میگم! هرکس مخالفشه رو یه برگه بنویسه بعد بندازه سطل آشغال

 

 

لطفا اگه میتونی و زمانشو داری یه فیک دیگه بنویس دلم واسه فیکات تنگ شد :)) مرسی @ـ@

پاسخ:
مرسی عزیزم
نظر لطفته که اینو میگی و بابت خیلی خوشحال و مفتخرم
و اینکه
حتما اینکارو میکنم.اگه ایده و همه ی روحیه ی نوشتن برام مهیا باشه بازم مینویسم

نه بابا . خواهرم چهارسال از من بزرگ تره . اصلا اون اول اونهه شیپر بود :)))

 

گفتم قلمت خوبه حس کردم داور عصر جدیدم فاز برم داشت گفتم رنگ صداتم دوس دارم:))))

پاسخ:
خب دیگه به به
خواهران شیپر.. از بچگی آرزو داشتم یه خواهر داشتم حداقل الف باشه، نه تنها الف ندارم بلکه خواهرم ندارم T

سلام عزیزم. لینک تک شات kid nappedخرابه گلم درستش کنید

پاسخ:
سلام عزیزم
لینکا پاک شدن باید از تو چنل تلگرام دانلود کنی
چنل فیک ایونهه

سلام خسته نباشید خیلییی عالی بود بی نظیر . فقط انسی اش کم بود خخخ

دوستان یه سایت خوب دیگه مثل همین سایت به من معرفی کنید برا فن فیک  ممنونم

پاسخ:
سلام عزیزم مرسییییی
دیگه به اونجاهاش نرسید ککک

واااااااااااااااااااااااااااااااااااییییی

ینی عالیییییییییییی بود 😍😍😍😍😘😘😘😍😍😘😘😍

خیلی قشنگ بود

دمت گرم واقعا😘

عاخه یه همچین چند شاتی قشنگی رو  هیچ جا نمیشه پیدا کرد 💙💙💙

خیلی قشنگ بود منو آبجیم دو بار خوندیمش😂⁦^_^⁩✌

انقد قشنگ بود گریم دراومد ㅠㅅㅠ

خلاصه که دمت گرم😚💙💜

در ضمن☝

این چند شاتی هایی رو که یهو میان به ذهنت دست کم نگیر😂😂👍👌

 

 

 

 

 

 

 

قلمتم خیلی خوبه👌

رنگ صداتم دوس دارم😂😂😂😂

پاسخ:
مرررررررررسی😍😍
خوشحالم که دوس داشتیش
خاک عالم.ابجیت چند سالشه؟؟اگه کوچیکه که نده بخونه فیک خواندن بر سنین کم حرامه
شوخی کردم😂
باشه سعی میکنم همه شونو جدی بگیرم
مرسی بازم
رنگ صدام از کجا اومد؟:|

سلام(:

نمیدونم کِی دوباره ب وب سرمیزنی....ولی خب...

یخوردع دیره ولی من عز الان میخاستم هم نفسو دنبال کنم...رفتم تیزرش و قسمتای اولشو دان کنم دیدم کلا انگار لینکاش خرابع😕 میشه ی نیگا ب کل لینکای هم‌نفس بندازی؟؟؟

پاسخ:
سلام گلم
بله خیلی وقته که کاری تو وب ندارم
لینکا رو خودم پاک کردم .فایل کامل هم تا هفته ی اینده میذارم ایشالا

سلام عزیزممممم،خوبیییی،کجا بودی آخه،دلمون برات تنگید*^*

چقد قشنگ و رمانتیکو عشقولانه و .....همه چی تموم بود،مگه میشه نوشتهات محشر نباشن،عالی بوددددد،جیععغغغغغ

اولای فیک دلم گرفت،اشکم در اومد،راستش تعجب کرد،اخه هاعه مرد،داشتم دیونه میشدم،بقیش جوری دیگه بود،میمردم،چقد عالی تموم شد

 

ولی یادمون باشه زندگی همچین فرصتایی نمیده پس سر سری از دوروبرامون و اتفاقاش غافل نشیم،

عاشقتتتتممممم 

باییی

بوسسس فراوان

پاسخ:
سلاممممممم یاسیییییی
در حال ریلکس و استراحت بودم
نه که هم نفس شیره ی جونمو بیرون کشید رفتم رست کنم
مررررسی از تو 
و اره واقعا درس زندگی همینه ک فرصتا رو از دست نده
بای بای*_*

انصافا بعد چند روز آن شدم

اسم نویسنده رو دیدم

گفتم ینی شقایق خودمونه؟؟😂😪

میبینی چیکار کردی با ماااااااا؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
میخواستم سورپرایز بشین
Like a Boss 😎

سلاممممم

چطوری؟خوبی؟خوشی؟چه خبرا؟😭

میبینم که خوش نگذشته بدون ما و زود برگشتی😝🤣

شقا این داستان 

ضربه مهلکی بهم زد

خیلی قشنگ بود، منکه با داستانا گریه نمیکنم، اشکم‌در اومد داشتم سکته میکردم. ولی بعدششش....وای بعدششش..

از خوشحالی جر خوردم....

خییییلی خفن شادم کردی، خیلی خوب یهویی فضا عوض شد..

خیلی دوسش داشتم...

هی داشتم دعا میکردم برا منم اتفاق بیوفته😪😂

کاش میتونستم برگردم به یه سال پیش...😂😪

به هرحال کلی دلم چیکست ولی بعدش از دلم در آوردی...

بعدشم به چه جراتی میخواستی ده یازده ماه نییییاااای؟؟؟؟

چطور اصن دلت میاد؟

امیدوارم هی ازین کوچولوها بیاد تو ذهنت😪😂

خلاصه اینکه چقدر زر زدم...

دلمم تنگیده بود واسه اینجوری نظر گذاشتن.

واسه خودتم تنگیده بود البته خیلی...💙

لاب یو💙💋

پاسخ:
سلام ب روی ماهت
مگه میشه بعده دو ماه بیام وب و روی شما رو ببینم و خوب نباشم؟
آره اصن بی تو هرگز 🤭
غمگین بود میدونم TT
باز خوبه تهش از دلت در اومده 
اما لازم بود این اتفاق بیوفته. کل این ایده و بازگشت تو زمان بخاطر همین بود 
از طرفی هیوک هم واقعیت رو فهمید. هم راجب دونگهه 
و هم راجب حس خودش به دونگهه 
قبول دارم. از نظر روحی خیلیامون نیاز داریم برگردیم به گذشته و یه سری چیزا رو تغییر بدیم 
خب عاخه من همیشه دیر میام یادت رفته؟ یه سال طول کشید تا هم نفسو نوشتم
همیشه کند مینویسم 
منم دلم برا نظرات تو و خود تو تنگیده بود. مراقب خودت باش ❤️
بای بای لاب یو 

سلام گلم . این بار به موقع رسیدم و این داستان رو موقعی که اپ شد تونستم بخونم :)

بازم باید حرفای تکراری بزنم ، دوباره قلم زیبات و داستان بی نهایت قشنگ و پر احساس. واقعا با خوندن صحنه های غمناکش گریه ام گرفته بود . خیلی زیبا و پر احساس بود . و در نهایت اون فرصت دوباره که در واقع به هیوک داده شد اما فرصتی برای هر دوشون بود برای کنار هم بودن وادامه دادن در یک شکل و قالب جدید .

خیلی خوشحالم که با تو و داستانهای زیبات اشنا شدم شقایق جان . ازت ممنونم که با نوشته هات حالمونو خوب میکنی ^_^

بازم برات ارزوی بهترینها رو دارم و منتظر داستانهای زیبات هستم 

 

پاسخ:
سلام عزیزم. چقدر عالی و خوشحال کننده
نظراتت برای 5 ساله و صدایم کن رو دیدم و خیلی خوشحالم که الان هم اینجا میبینمت 
اصلا برای من حرفای تکراری نیستن بلکه یه عالمه انگیزه و حس خوبن و بابتشون ممنونم 
اوهوم یه تلنگر بزرگ به هیوک خورد که بفهمه دونگهه رو فقط به عنوان یه دوست دوس نداره و اگه نباشه خودشم نمیخواد باشه:)
منم خوشبختم از دیدنت. مراقب خودت باش و امیدوارم حالت خوب بمونه همیشه 

شقااااا😭

باورم‌ نمیشهههه😭

پاسخ:
سلااام🤩🤩🤩

سلام سلام😍 نویسنده ی گل😍 ولکام بک😍😍💙

لنتی اشکم دراومداااا😢 قشنگ نشسته بودم زر زر گریه میکردم که رفتم پایین تر دیدم عهههه قسمت سه هم که داره دیگه ناامید شده بودم😢😭💙

چقققد دلم برا دونگهه کباب شد بمیرم براش خب😭😭

چقدم حرصم گرفت سر هیوک😐 ولی خب عاقبت کاراشو دید و از خواب غفلتش بیدار شد😢 

چقد بغل کردنای هیوک قشنگ میچسبید به ادم دلم خنک میشد اونجوری دونگهه رو بغل میکرد💙

خلاصه اینکه اشکمو دراوردی😢

عالی😍💙

پاسخ:
به به سلااام
ممنونننم😆
نگران نباش من سد اند نمینویسم. گرچه غمگین بود ژانرش اما نمیذاشتم اونجوری تموم شه مخصوصا که اسم داستان بازگشت در زمانه و میتونستین حدس بزنین واسه چی میتونه باشه 
ترس از دست دادنش باعت شده بود نذاره از کنارش جم بخوره 
فدات🤩

مثل همیشه عالی بود 

وای وقتی هیوک بجای دونگهه اسم یوری رو آورد من بدتر از دونگهه شکه شدم ولی خب بازم مرسی بابت نوشتنش 

هر وقت اسمت میاد من همیشه یاد بهترین و عالیترین چیزا میفتم

پاسخ:
مرسی عزیزم
خوشحال و مفتخرم بخاطرش ❤️

سلام خیلی خیلی خسته نباشی

خیلی خوب بود خیلی ، واای جاییکه دونگهه مرد خیلی غمگین بود و پر از حسرت

مرسی که آخرشو انقد خوب  تموم کردی

با اینکه ۷۴ صفحه بود بنظرم یه فیک کامل و عالی و بی نقص بود

پاسخ:
سلام عزیزم شما هم خیلی خیلی سلامت باشی
خواه‌ش میکنم و از توام ممنون ک آخرشو دوس داشتی با تموم غمگینیش
وای مرسی لطف داریTT❤️

سلام نویسنده جانمممممم*-*✨


هر وقت ک دوباره با یه سوپرایز فوق العاده برمیگردی کلییییییی ذوق زده میشمممم^^

یه تشکر اساسی هم از گریه ها و زاری های تشکیل این ایده ب ذهنت میدارم^^💙


فقط هنوز نفهمیدم چجوریه که فقط با 74 صفحه هم میتونی ادمو دیوونه کنی:|
اصا 74 صفحه کجا بود هر قسمت هر خط کلا ادمو دیوونه میکنی:|

انواع و اقسام حسارو هر لحظه تجربه کردم:|

کلیم حدس زدم ک همش اشتبا بود😹
فقط یکیش درست بود اونم گفتم سخنرانی هیوک بیشتر داره ازدواجی میشه...ک شد ولی حدس میزدم دونگهه باشه ولی نبود:|

بعدش گفتم یوری میدونه اینا همو دوست دارن میره ب هیوک میگ من و خودتو مسخره نکن دست دونگهتو بگیر بردار ببر.... ک اینم نبود😎

بعدش گفتم دونگهه طاقت نمیاره میذاره میره و هیوک تازه میفمه چ غلطی کرده میره دنبالش پیداش میکنه و بعدش اعتراف و اینا....ک اینم نبود😎
یلحظه بخودم اومدم گفتم تو اصا نمیخواد حدس بزنی فقط بخون:|


دونگهه😭😭😭😭
اصا تصور اون صحنه هم خیلی بد بود😭😭😭😭

ولی قسمت 3 همشو شست برد^^

هیوک جوری کامبک زد ک اولش دونگهه هم گیج شد بچه😅
لنتی اعترافش خیلی خفن بود^^💀

منم میخواممممممممممممم بطور زنده ببینم این صحنرووووووو😭💔

هیوک دیگ وقتی فمید دونگهه خودشو دوست داره دست از سر عطر و موهاش برداشت😂
مگ دونگهه باید با همه ی وسایلاش خدافظی میکرد
چون هیچی تو این دنیا نیس ک دونگهه رو جذاب نکنه😭😭😭😭

انقد بغلیه ک فقط باید بغلش کنی بچلونیش حرصت خالییییی شهههههه 💀☠
و بعدش با نگاه خشمگین هیوک مواجه شی:|


ممنون نویسنده جان*-*🍭🍭🍭

پاسخ:
سلام سارااا
خودمم باور کن پر از ذوق میشم. 
تازه با وجود این که از آخرین آپ هم نفس دو ماه فقط گذشته ولی خیلی دلتنگ شده بودم 
یه حدی که تحمل نیاوردم دیرتر اینو آپ کنم 

کامان 
جدی میگی؟ =|
من که اصلن فکر نمیکردم خوب بشه. 
چون داستان معمولی ای داشت و یهویی و دلی بود فقط نوشتمش و گفتم با شما هم به اشتراک بذارم 
فقط اینو میدونم که چون زیاد ب جزئیات احساسات بخصوص احساسات دونگهه پرداختم، احساساتتونو تحریک میکنم 
و این نظر لطفته که داستان رو هم خوب میدونی ❤️
واکنش خودت به حدسات خیلی کیوت بود 😂😂😂
انقد خندیدم 😂😂😂
عایگوو 
آره در کل درامش زیاد بود باز خداروشکر تهش از دلت در اومده 
آره البته یه دلیل دیگه هم داشت 😎
این که امروز دیگه قرار بود جلو همه دونگهه رو مال خودش کنه پس نیازی به نگرانی برا قیافه ی دلبر دونگهه نبود چون دیگه کسی از امروز ب بعد حق ندازه خاطر خواهش بشه😎

خواهش خواننده جان ✨

سلام...خسته نباشی

فوق العاده بود💙😭

پاسخ:
سلام سلامت باشی
مننونمممم

کامنتام تیکه تیکه شد حس کردم جای قلب خالیه تو کامنتم احساسمو خوب بروز ندادم🤭من دیگ واقعا بابای

پاسخ:
چقد مهربونی 🥺

💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙😭😍

 

پاسخ:
😘😘😘

خیلی پراحساس نوشتی عااالی بود 💙 هر یه صفحه که میخوندم تو چشام اشک جمع میشد زار میزدم دیگ اخرش‌من دیگ ترکیدم 😂😭من معمولا خط ب خط داستانو برا نویسنده مینویسم که قشنگ یدور مرور بشهخلاصه بگم هر دو شخصیت برام عزیز بود اوایل ک دونگهه همش احساس ناراحتی میکرد بعدش واکنش های هیوک بعد ماجرای دردناک ..عاه موفق باشی همیشه 💓

پاسخ:
ممنونم🤩
بخاطر احساسی که از دونگهه زیاد باید بیان میشد جزئیات توصیفاتش زیاد شد و در کل ایده ی غمگینی هم داشت 
با این وجود مرسی که دوسش داشتی عزیزکم❤️

سلام عزیز دلم

چقدر دلمون برات تنگ شده بود ده یازده ؟؟؟

نمیگی ما دلمون برات تنگ میشه 

همین که اول اسمتو دیدم چقدر زوق کردم 

نوشته هات اینقدر قشنگ و نابه همه ی حسای خوب رو به ادم تزریق میکنه یه ارامشی که همه ی وجدوتو غرق خودش میکنه میبرتت یه دنیا دیگه 

قلبم با خوندش تیکه تیکه میشد چرا اینقدر خوب بود 

دونگهه لجباز اگه هیوک خوابتو نمیدید هم قلب هیوک ،هم قلب ما رو خون میکردی 

طفلکی هیوک چه شوکی بهش وارد شده بود 

هی میخواد خون به دلش بکنی 

از تو نازتر و قشنگ کی رو بخواد که تو ول کنه 

وای بی نهایت زیبا بود 

مرسی که دوباره اومدی ما رو غافلگیر کردی 

یه دنیا بوس😍😍😍😭😭😭😭😭👏👏👏👏👏👌👌👌👌🌸💎💎💎

 

 

 

پاسخ:
سلام فائزه جانم
آخ چقد دلم تنگ شده بود با این که فقط یه مدت کوتاه گذشته هنوز. بعده آپ هم نفس. 
همیشه دیر میام ولی دست پر میام :) ممنونم که بازم مشتلق نوشته های جدیدم هستین و انقد خوبین
خود هیوک حتی بعد از زمانی که تو زمان برگشت هنوز قابلیت باور اون شوک رو نداشت 
اون تلنگر و اون دفترچه ای ک از دونگهه خوند باعث شد بفهمه ایم مرزی که بین علاقه و دوستی واسه خودش تعیین کرده اشتباهه
و دونگهه رو دوس داره 
خواهش میکنم. مرسی از تو که همیشه هستی 😭❤️

محشرترین چندشاتی تمام عمرم بود 

بینظیر و فوق العاده بود با همه قلبم ممنونم که نوشتیش

عاشق دونگهه شدم اون واقعا یه فرشته بود

هیوک هم یه عاشق بود که خبر نداشت خوب شد که تونست بفهمه

حتی یوری هم خیلی مهربون بود ازش خوشم اومد

ولی بازم دونگهه که کاملا توی عشقش غرق بود جوری که خودش رو نمیدید و فقط شادی هیوک رو میخواست 

اون قسمت های غمگین واقعا اشک منو دراورد و وقتی دونگهه اونجوری شد نفسم کلا بمد اومد

خوب شد که برگشت وگرنه نفس منم برنمیگشت

خیلی خیلی ممنون همیشه موفق باشه

پاسخ:
شوخی میکنی؟؟؟؟ 😭
یه چیز خیلی معمولی با داستان درجه سه بود اینطوری تعریف نکنین😭😭❤️
اوهوم دونگهه پا روی احساس خودش گذاشت 
و فقط خوشبختی هیوک رو خواست 
و هیچ دخالتی تو زندگیش نکرد و دم نزد 
باز خداروشکر تهش از دلت در اومده 
خواهش میکنم عزیزم 

عالییی مثل همیشه ♥️♥️♥️👌🏻👌🏻👌🏻

پاسخ:
فدای شما❤️

وای که اصن با دیدن اسم نویسنده دلم ریخت.

هر کاری داشتمو گذاشتم کنار بشینم اول بخونم.

چه کردی با دل ما

نوشته هات معجزه می کنن. 

خیلییی کار بزرگیه که چند تا کلمه رو جوری کنار هم بزاری که احساسات خیلی هارو تحریک کنه.

 

دونگهه اش رفته بود...

 

من نگاهم یک دقیقه کامل رو این جمله خشک شده بود. دلم میخواست گریه کنم. به حال دونگهه. به حال عشقی که داشت از دست می رفت. عشقی که دیر متوجه ش شدن. تک تک احساسات دونگهه تا قبل از مرگش و هیوک از بعد از باز کردن در خونه، تک تکشو حس می کردم. 

از اونجاییش که هیوک رو پای دونگهه خوابید و دونگهه انگشتاشو تا روی لباش کشید، حس کردم یه عشق یه طرفه ای داره که جرعت بیانشو نداره

البته یه طرفه که نبود

ولی...

معمولا وان شات یا تک شات های اینطوری خیلی تهش خوب نمیشه یا لوس میشه. البته از نظر من. ولی به قلمت اعتماد داشتم. می دونستم یه پایان قوی براش در میاری

و همینطورم شد...

 

وقتی هیوک وارد حموم شد...

وقتی دید دونگهه ش زنده ست...

منم با هیوک گریه م گرفته بود...

منم هنوز اون درد رو تو قلبم داشتم...

دیدن جسد بهترین کست، که تو شب عروسیت، عروستو ول کردی اومدی از حالش مطمئن شی ولی...

 

... دونگهه اش زنده بود...

این جمله رو تار می دیدم. بس که خوشحال بودم و به قول خودت لایه براق و ضخیم آبی تو چشام بود.

چقدر با تغییر یه کلمه، یه دنیا احساسمون فرق کرد.

 

دلم میخواد تک تک جمله هاتو بنویسم اینجا و احساساتمو بنویسم. ولی تو کلمات نمی گنجه واقعا

 

مرسی که نوشتیش. مرسی که حال دلمونو خوب کردی.

قلمت معجزه می کنه.

امیدوارم بعد از چند ماه بازم دست پر بیای و خوشحالمون کنی

برات بهترینا رو ارزو می کنم💙

 

پاسخ:
سامیههههه سلام 🤩
منم با دیدن اسم تو دلم ریخت. خوشالم ک اینجا میبینمت. به خانه ی فقیرانه ی من خوش برگشتی و آمدی 
نه دیگه اونقدرام خوب نیستم 
نظر لطف شما و تعریفات شماس همیشه 
میدونی.. یکی از دلایلی که این فیکو همشو یه جا آپ کردم این بود که نمیخواستم با آخر پارت دو بترسونمتون 
جرات اینو نداشتم که اونجا تمومش کنم و خواننده ها چند روز بعد بخوان پارت سه رو بخونن 
واسه همین یه جا آپش کردم
اوهوم از همون اول سعی کردم با یه اشاره های ریزییییی نشون بدم علاقه ی دونگهه یه طرفه س 
گرچه هیچ وقت نبود. دونگهه همه کس هیوک بود و چون فکر می‌کرد یه مرز باید این وسط باشه احساسشو به دونگهه نمیفهمید 
در صورتی که همیشه دوسش داشت 
واقعا نظرات قشنگی مینویسی 
از دیشب تا حالا چندین بار خوندمش و الانم باز دارم میخونم 
گرچه یه چندشات ساده و معمولی بود و فقط دلی نوشتمش اما بازم این چنین تعریفاتی رو می‌شنوم خوشحال میشم و نمیدونم لایقشون هستم یا نه 
بعد از دیدنش تو حموم هنوز تو شوک بود.. دیدی ک حتی تمام روز بعد ترس همراهش بود و حاضر نبود یه ثانیه هم دونگهه جلو چشش نباشه 
و گریه میکرد.. برای فرصتی که بهش داده شد و به حال خودش گریه میکرد.. 
خواهش میکنم کاری نکردم. فقط احساس دل خودمو نوشتم و به اشتراک گذاشتمش 
ممنونم عزیزم ❤️

اصلا فیکی که نویسنده اش " شما " باشی یه چیز دیگه ست... 

با خوندنش کلِ خستگی روزم از بین رفت. خیلی متفاوت بود با بقیه نوشته هاتون. هم خودِ داستان هم شخصیت هیوک و دونگهه 

اولاش خیلی سوییت و اروم بود .. به نظرم حتی اگه تا ته فیک هم اتفاقی نمیفتاد و صرفا تعریف زندگی روزانه ی ایونهه بود هم با قلم شما برام شیرین میشد :> 💕

ولی وسطاش دلم برای بچم هائه کباب شددد 😭 مظلوم کوچولو 

یوری هم این وسط، خوب بود. اون حسی که معمولا وقتی یه دختر بین ایونهه هستو نداشتم. میتونستم تحملش کنمو تو ذهنم نکشمش :>>

ایده ی جالبی بود، هرچند خیلی دردناک بود..وقتی هیوک فهمید دونگهه مرده ..

در کل خیلی دوسش داشتم و به نظرم یه بار خوندن کمه واسه این چند شات. باید چند بار بخونمشو هربار با مومنتاشون سافت شم ))

۱۱ ماه یکم زیاد نیست؟ :(( دلمون تنگ میشه..

ولی دیدن همین چند شات هم پر از حس خوب بود. ممنون. :>💙

منتظر نوشته ها خوبتون میمونم.

پاسخ:
با همین جمله ی اول به من اتک زدی..
خدا بهم رحم کنه 🚶🏻‍♀️
این نظر لطفته نهایت سادگی ها رو با قلم من دوس داری. برام افتخار بزرگیه واقعا 
اوهوم من خودم خواننده بودم و درک میکنم خواننده ها چه حسی نسبت به دخترای تو فیک دارن 
ولی اگه یوری دختر خوبی نبود هیوک انتخابش نمیکرد..یا دونگهه برا هیوک آرزوی خوشبختی نمی‌کرد. در کل شخصیت بی حاشیه و ساده و خوبی بود 
ممنونم دوسش داشتی ❤️
اوهوم زیاده. خیلی دوس دارم کمتر بشه ولی نمیتونم تو سرعت و روند همیشگیم دخالت کنم. همیشه دیر میام اما دست پُر میام:)
حالا ایشالا که کمتر بشه و تا اون موقع زنده بمونیم 
ممنون عزیزم 

برای دومین بار خوندمش 🌸

فکر ی دورم باز صبح بخونم بعد برم سرکارم 🌸
من بازم میخوام
میشه بازم از این چند شاتیا بنویسی؟

پاسخ:
ای خدا..
اگه ایده ای بیاد تو ذهنم حتما اینکارو میکنم

انقدررررررر قشنگ بود که دلم میخواد برم یه گوشه ی بمیرم...

چقدر  این پسر متین اروم بود.

چقدر مهربون بود.

خیلی دل بزرگی داشت که اینجوری انقدررر  صبر کرد.

اینکه رفتارش با هیوک اصلا عوض نشد.

انقدر دوستش داشت که به هیچ چیزی بجز خوشبختیش فکر نکنه.

خودشو و قلبشو دور انداخت فقط بخاطر اینکه لبخند اون رو ببینه..

اون لحظه که دیگه کم اورد به معنی دیگه دق کرد...

خیلی خوشحالم که سد اند تموم نشد. 

انگار خودتم دل اینکه اذیتشون کنی رو نداشتی مگرنه وحشتناک پتانسیل سد اند رو داشت چون کاملاااا توی راستا ی هم بودن...

 

خیلیی قشنگ بود مثل هم نفست مثل پنج سالت مثل خلسه ها مثل صدایم کن مثل تک تک چیزایی که ازت منتشر شده.

و دختر حواست هست؟ من دیگه اشکام تموم شد

 

مواظب خودت باش و مرسی خیلی عالی بود.

( اشک هایش را پاک میکند)

پاسخ:
وای دلم قنج رفت..واقعا؟؟*-*
البته خداا نکنه زبونتو گاز بگیر
فرشته بود دنگهه
یه فرشته که تو علاقه ی مخفیانه ش حتی خودخواه هم نبود
فقط خوشحالی هیوکو میخواست .و به خودش توجهی نمیکرد
فقط یه ذره دلش برا خودش میسوخت :)
میدونست هیوک نمیفهمه..و در واقع توقعی هم نداشت
اصلا هیوک رو مقصر نمیدونست
نه من هیچ وقت نمیخوام سد اند بنویسم اما میدونستم این ایده ی غمگینی میشه خواه ناخواه
 که امیدوارم تهش جبران  شده باشه

توام مراقب خودت باش و از توام مرسی *_*

Wow wow wow wow😭😭

خیلی خیلی خیلی خوب بود

مرسیییی بابت این فیک قشنگت 💙💙

فقط بگم که حالمو خوب کرد امروز 😍

 

پاسخ:
جووووووووونز
اموجی ندارم ابراز احساسات کنم TT
خداروشکر ک حالت خوب شد .فیکم نوش جونت

دوبااااره سلام


چرا تا شب ازدواج پیش رفت؟؟
من هی منتظر بودم ی چیزی بشه عروسی بهم بخوره

بعدش استرس گرفتم نکنه دونگهه تو جشن پایان تحصیل دومشون هیوک سورپرابز کنه

در کل دستت رد نکنه
خیلی حال داد
 

پاسخ:
به به سلاام اومدی

دقیقا نکته همینه
چون دونگهه نذاشت چیزی اشتباه پیش بره و خراب بشه
بخاطر هیوک عزیزش
خواهش میکنم فدداات 

خیلی خیلی خیلی خوب بود. دستت خیلی خیلی خیلی درد نکنه. کلا خیلی خیلی خیلی😂تو روزای قرنطینه باز فکرامونو به یه چیزی مشغول میکنی که زل نزنیم به دیوار😊ممنون به خاطر زحمتت🙏💙

پاسخ:
مرسییییی حب *__*خواهش میکنم نوش جون
اره تو این روزا داستان خوندن خیلی مزه میده.امیدوارم لذت برده باشی

O_o 

وااهااای!!!  

o-<-<

پاسخ:
یعس یعس
 15 گیگ فضای رایگان آپلود فایل و آپلود عکس

 

https://98share.com/

فقط باید رف یه گوشه واسش جون داد همین .. :)

پاسخ:
باید بشینم یه گوشه قربون تو برم

شتتتتت ..... کاش همیشه باشن ازین کوچولوها برا دل نازکت لنتیییی مهربکن

پاسخ:
ایده هاشون یهویی میان *_*

اولین کامنت نبودم 😢😢😢😢😢😢😢😢

پاسخ:
خوداااااع

اولیییین کامنت *-*

یه چندشات کامل ؟!

هیج جای دیگه مث شقایق پیدا نمیشه :)

گشتم نبود نگرد نیست 🤫

وای حس و حال قدیما برگشت 😭 زمانی ک تو وب برات طومار مینوشتم 😢

بریم ک به خاک و خون کشیده بشیییییم 😍

البته نوشته های شقا مختص نصف شبه :) تو تنهایی و تاریکی و خلسه ....

من برممم🏃‍♀️🏃‍♀️

پاسخ:
دومی شد ولی فدا ذوقت
بله کاملا کاامل:)
اره برا منم همینطور بود.با این که زیاد نگذشته ولی دلم تنگ بود
قربون شما که چنین ساعتای بهشتی ای رو به من اختصاص میدی:)
برو فداتشم

دوبااااره سلاام
امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشی خصوصا تو این روزها

دمممت گرم یعنی روز مسخره ای ک داشتمو ساختی

میرم میخونم باز میام

پاسخ:
سلام به شماا
ممنونم توام همینطور.مراقب خودت باش
امیدوارم که لذت ببری^^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی