پاسخ:
سلام نازنین *-* چ نازنینه نازنینی *-*
منم از ته دلم امیدوارم روزای خوبی رو سپری کنی و همیشه لبخند رو لبت باشه. عاح قربونت. بخش زیادیش بخاطر امید دادن شماها بود و بس*-*
عامل انهدام این روزای من شده هیوک ک با چشاش زده قلبمو ناک اوت کرده =| باز خداروشکر دونگهه چشاش معلوم نیس
و همش اون کلاهه قرتی رو میپوشه وگرنه معلوم نبود اگه چشای اونم تو دید بود چ بلایی سرمون میومد-____-
عزیزم منم خوشحالم ک با تو آشنا شدم جدی میگم
میتونم حدس بزنم چطور حسی داری و خب دل بستن از عادت خیلی قشنگتره و صد البته واسه منی ک نویسنده بودم معنیش عمیق تره
نظر گذاشتنت توی وب هم فقط بخاطره طرز برخوردا و صمیمیت من نیس بلکه به لطف خواننده های عزیزیه ک همیشه اینجا نظر میذارن و با این کارشون بقیه رو هم تشویق میکنن به نظر گذاشتن توی عموم وگرنه خیلیا هستن ترجیح میدن فقط نویسنده کامنتشونو ببینه اما وقنی میبینن بقیه هم تو وب نظر میذارن یه جورایی اون حس بد و ناراحتیشون میریزه.
چ تعبیر قشنگی کردی از احساس هیوک. قطعا دونگهه براش از یه عشق بیشتره و بزرگتره! زندگی هیوک بخاطر دونگهه تاثیر زیادی گرفت و بهتره اینو باز نکنم چون خودتون قراره تو قسمت آخر بخونیش
آره هیوک در برابر دونگهه متفاوت ترین آدمه و اینو بارها و بارها ازش دیدیم. از واکنش هاش بگیر تا لبخند و طرز برخورد و حتی تن صداش!
دیدیش آخه 😂😂😂
رفته بچه مردمو برداشته با خودش آورده
اونم فقط بخاطر این ک به هیوک نشونش بده
انگار اسباب بازی بی سر و صاحابه😂😂
تازه بهونه شم اینه که داشت گریه میکرد برا همین آوردمش 😐خب اجازه بدین من این شخصو یه لقمه ی چپ کنم!! - _ -
یادته یه دیالوگو فرستادم گروه هم نفس؟ دونگهه از هیوک راجب حیوون خونگی پرسید و هیوک جواب داد تو خودت با جوجه و گربه و پاپی بودنت جای یه حیوون خونگی رو میگیری الانم حکایت بچه داشتنشون همینه🤭دونگهه خودش با این دلبری کردناش جای یه بچه رو پر میکنه تو زندگی هیوک 😂🤭😍
واقعا راس میگه. از وقتی هیوکو خواسته زده زیر تمام خواسته ها و نخواسته هاش. هیچ علاقه ای به داشتن چیزی ک نداره هم نداره چون ثابت کرده از تمام دنیا فقط یه هیوک میخواد
اوهوم با این ک حال دوتاشون از نظر جسمی زیاد خوب نبود و خسته بودن اصلا به روی خودشون نمیاوردن. تو فقط یکم فکر کن. از وقتی ک وارد بیمارستان شدن حالشون کاملا خوبه و لبخند ب لبشونه در حالی ک طبیعتا بیمارستان نباید جای قشنگی باشه و قضیه برعکسه. ولی این دوتا فقط با وجود هم خوب بودن
بچه رو آورده حالا هر چی هیچل میگه اشتباه بود کارت زیر بار هم نمیره 😂😂🤭 میگه تقصیر من چیه. چرب زبونه لنتی
اما هیچل هم قدرت کمتر از گل گفتن بهشو نداره و نه سرزنشش میکنه نه از دستش عصبانی میشه
چقد بده ک از خونه ی خودشون.. جایی ک از بچگی اونجا بزرگ. شد متنفر باشه
ولی اگه میدونس اون داخل چطور داشتن حمایتشون میکردن و لی رو توبیخ میکردن احساس بدش از بین میرفت :)
معلومه ک حتی اگه نخوان با هم باشن این دوتا اهمیتی نمیدن *-* به قول دونگهه نهایتش از این کشور میزنن بیرون.
ای جانم خب خوبی از خودته 😍😭 این تویی ک با احساس میخونی من هیچم
هیوک وقتی میخواد بحثو عوض کنه یا دونگهه رو ساکت کنه یا بخندونتش اینطوری بغلش میکنه 😭
همین صحنه واسه خانم لی کافی بود تا مصمم تر بشه برا حرفایی ک قرار بود ب شوهرش بزنه
حالا قرار نیس واقعا برن خارج. اگه قرار بود هیچی درست نشه اینکارو واقعا میکردن اما حالا ک همه پشتشون ایستادن و تا لحظه ی منصرف شدن لی ب حرف زدن ادامه دادن و همه چی درست شد دیگه جایی نمیرن. هم این ک اینجا کلی خاطره دارن
دونگهه اگه اینقد منتظر تموم. شدن حرفاشون و روشن شدن تکلیفشون نبود واقعا میخوابید. همونجا تو سرما رو پای هیوک
اینجا دیگه سرشار از آرامش بودن و شاید بهترین موقعیتی بود ک توش میتونستن این اعترافا رو کنن. و بازگوییشون چقد قشنگ میشه وقتی ک میبینیم با اون چیزی ک فکر میکردیم خیلی فرق داشتن..
وای تفاوت وزنی..ینی اوج مکمل بودن قد تاپ از باتم بلندتر باشه بعد وزن باتم از تاپ بیشتر باشه. گاد😐🔥تو دنیای واقعی اینطوری ان و من مرگ
دونگهه هم بالاخره از زبون هیوک لفظ بابا رو شنید و خوشحال شد ک هیوک ب قولش عمل کرده و با باباش آشتی کرده.
با این ک اهمیت نمیدادن ولی بازم استرس شنیدن خبرا رو داشتن. اما کانگین با خونسردی کامل براشون توضیح داد و از این لحظه ب بعد همون زندگی بعدی آرومی ک آرزوشو داشتن شروع شد.
آره با پدرش آشتی کرد و دیگه به گذشته نگاه نمیکنه. جا داشت آقای لی از دونگهه همینطوری تشکر کنه بابت هدیه دادن این زندگی جدید به همه شون نه فقط هیوک و دونگهه
و از طرف دیگه خانوم لی ک داره واسه هیوک مادری میکنه و هیوک. علاوه بر احساس حس پدرانه ی پدرش داره با احساس مادرانه هم آشنا میشه
و این بازم از معجزه های دونگهه س
فقط آرزوم این بود ک جانم گفتنو از زبون هیوک هم نفس بشنوم و داستانو تموم کنم..
این انتظاری ک قراره تو این دو هفته بکشن انتظار خیلی قشنگیه واسه همین اصلا نگران نیستن براش
پیامی ک هیوک به دونگهه داد از نظر دونگهه آنقدر احساسی بود ک گفتن یه بار عاشقتم براش کافی نبود و چند بار تکرارش کرد و آره از اون ویسه اشاره گرفتم *-*
درباره ی چند تا جمله ی آخرتم بذار هیچی نگم چون فکر نمیکنم حرفی باشه ک در جوابشون بتونه حق مطلبو ادا کنه
فقط این ک واقعا ممنونم و لاو یو 💙🙂
سلاااام🌸☃️
اول اینکه عذر خواهی کنم الان اومدم
چند وقت گذشته؟ خیلی وقته آپش کردید ولی نشد بیام برا کامنت گذاشتن🙁😭
الان سعی میکنم جبران کنم☹️
و قسمت 37😭بسی گوگولی بوووود😭😭❤️❤️
رفته بچه رو برداشته آورده میگه بیا اینو ببین😂❤️بعد که هیوک میگه این چیه؟ میخنده بهش😂خب تو خودتم همینجوری خطاب کردی بچه رو که😂❤️
برخوردشون با بچه خیلیییی خنگولانه بوووود😭😭😭❤️❤️(منظورم از خنگولانه همون گوگولی و کیوت و دوستداشتنی و االاتالباتاببدذزییعانذطیردم عه یوقت برداشت بد نکنید😶ابراز احساساتم اینجوریه😶)
بچه رو آورده فقط به هیوک نشونش بده😭😭😭
ولی خب بجای اینکه بچه مردمو یهو برداری بیاری هیوک برمیداشتی میبردی پیشش خب خنگولی 😂❤️❤️
"من بخاطر داشتن تو یه سری محدودیتها دارم... که اونقد واسم جزئی و بی ارزش که به راحتی ازشون ست کشیدم... و این یعنی... واقعا نمیخوامشون! عین داشتن بچه!"
ای جاااانم کهههه❤️❤️❤️❤️❤️
چجوری قربون صدقه این دونگهه ای برم که هیچول بهش میگه این بچه رو از کجا آوردی؟ با لبخند جواب میده از بخش کناری😂😂❤️❤️❤️❤️❤️تازه میگه کسی کنارش نبود منم برداشتم آوردمش. خب مگه چه اشکالی داره؟ 😂😂😂❤️❤️❤️❤️❤️❤️
خب تنها بود داشت گریه میکرد.. اونوقت اشتباه من چی بوده این وسط؟!
الهییییی😂😂😂😂😂❤️❤️❤️❤️بگیری فشارش بدی خنگولی رو😂😂❤️❤️❤️❤️
خب اگه هیچول هیونگ نبود که مادر بچه میدونست باهاتون چیکار کنه😂🤦🏻♀
کانگییین😭😭دمای بدن دونگهه و زخم روی گونه ی هیوک رو چک میکنه😭❤️❤️
ینی یه پدر چقد میتونه ظالم باشه و چه بلاهایی سر بچه اش بیاره که بچه اش از شنیدن اسم خونه پدریش و فکر کردن بهش استرس بگیره و بگه من پامو تو اون خونه نمیزارم😟😑❤️
وقتی وجود هیوک باعث آرامش دونگهه میشه❤️❤️
"الان ینی اون جلسه مشخص میکنه من میتونم با تو باشم یا نه؟"
"ما که برامون فرقی نمیکنه، چون کار خودمونو میکنیم"
"البته که همینطوره"
"پس بیخیال..."
🥰🥰❤️❤️❤️
کووووولش کردددد
"هی بزارم زمین... بزارم زمین وحشیه روانیه ی دیوانه ی احساساتیه مسخره مزاج..."
"اینقد تکون نخور جوجه"
😍🥺❤️دلم تنگ شده بووووووود😍😍😍
انقد دوس داشتم بغل خانم لی بودم کنار پنجره از اون زاویه میدیدم😑
ینی اگه قد سر سوزن شعور بابای هیوک رو لی عوضی داشت نصف مشکلات حل بود😐چقد آدما با هم فرق دارن
"تا وقتی یه بچه دارم به نوه هیچ نیازی ندارم! فکر داشتن نوه رو دقیقا زمانی از سرم بیرون کردم که فهمیدم خوشبختی واقعیم به داشتن ایونهیوکه و بزرگ تر از اون خوشبخت بودن خوده هیوکه! اونم با کسی که برای داشتنش سر زندگیش قمار میکنه"
"آدمای شما به پسر من آسیب وارد کردن... "
" نمیتونم تحمل کنم صورت و بدن بچه ام زخم برداشته! چه کوچیک چه بزرگ! "😇😇😍😍👏👏👏👏👏👏👏👏👏
" من دکترشم قانونا اجازه ی ثبت شکایت از شما بخاطر تهدید سلامتی دونگهه دارم "😇😀👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
" منم قبلا تهدیدت کرده بودم که اگه ادامه بدی میکشمت و مطمئن باش هیچی باعث نمیشه نطرم عوض شه"😍😍😭😭❤️❤️👏👏👏👏👏👏👏👏
و خانم لی😍😍😍چقد شما خوبی آخههه!
وی ها دست به دست هم حق لی(😒) رو گذاشتن کف دستش☺️😇😍😌👏👏
" وقتی جلوی چشمام داشتن میزدنت و هیچکاری از دستم بر نمیومد تمام دعواهای این یه سالمون یادم اومد جلوی چشمم و فهمیدم تمام مدت در اشتباه بودم که با زدنت دلم خنک میشه.... من قدرت آسیب زدن به تو رو ندارم... اونوقت چطور میتونستم ببینم جلو چشمام دارن میزننت و بتونم زنده بمونم، هیچوقت اینقدر احساس مرگ نداشتم هیوک... حتی لحظه ای که داشتم رگمو میزدم هم در اون حد احساس درموندگی نداشتم"😭😭😭😭😭❤️❤️❤️
جز جیگر بگیری لی😤😤😤😡😡😡😡😡
چقد مشکی بهت میاد مخصوصا چشات
وزنت کم شده... بهت اخطار داده بودم وزنت نباید پایین بیاد
هق هق😭😭❤️
بابا گفتن هیوک😭😍❤️❤️❤️
بلاخره تصمیم گرفت یه فرصت بهش بده
" فقط... خوشحالم... همین"
ای جاااانم کههه😭😭😭❤️❤️❤️❤️❤️❤️
برخورد مادرانه و مهربانانه خانم لی با هیوک❤️
هیوک با پدرش❤️
پدر هیوک با دونگهه❤️
هیچول و دونگهه❤️
اووووو😍😍😍😍😍هیچول هیونگ😍😍😍❤️❤️❤️دونگهه لطفا هرچه سریع تر آنا رو پیدا کن😍
ولی خب هیوک پسرم تو هم میرفتی باهاشون... منکه میدونم 2هفته طاقت نمیارین هیچ کدومتون🤦🏻♀
سوپ جوجه برای جوجه
ای جااااانم😂😂😂❤️❤️❤️❤️احمققققق😂😂❤️❤️❤️❤️❤️❤️
"بی صبرانه... با یه عالمه حس خوب.... منتظر برگشتم... از ته دلم عاشقتم... شبت بخیر" 🥰🥺🥺❤️❤️❤️❤️
"عاشقتم عاشقتم واقعا عاشقتم عاشقتم عاشقتم عاشقتم~" 😭❤️❤️
شما از کی تا حالا اینجوری بهم پیام میدین؟! 😭😭
یاد پیام دونگهه به هیوک افتادم که الان یادم نمیاد کجا پخش شده بود😂🤦🏻♀همون که هی میگفت عاشقتم یه پیام برام اومد امیدوارم از طرف تو باشه عاشقتم🥺
واقعا خیلی دلم میخواد از همه ی خطا و همه دیالوگاشون حرف بزنم ولی دیگه نصف شب شد و چشام بزور بازه و میترسم کلا بزارمش برای فردا ولی دوباره وقت نکنم بیام🤦♀️احساس میکنم یچیز دیگم میخواستم بگم ولی یادم نمیاد🤔خیلی حس بدیه🤦♀️اگه یادم اومد قسمت بعد میگم
خیلی خیلی خسته نباشید و مرسییییی💕💕💕