پاسخ:
اسکار اسم خواننده هم تعلق میگیره به اسم تو ک پرمفهوم تر ازش وجود نداره
بله یادمه گفتی. منم فکر کنم گفتم اگه ایشالا بعدا هم قرار باشه نوشته ای آپ کنم روز سه شنبه رو براش انتخاب میکنم :)
وای واقعاااا؟ *-*
گاد میرم ک خون دماغ بشم
نمیدونستم تا حد این حد قراره دوس داشته بشه TT
عاره ولی از این قسمت به بعد لی واقعا هیچ غلطی نمیتونه کنه.
پارت سی و هفت رو بخونی میفهمی عمق منظورمو از این حرف =)
کار زشتتو بخورم 😂💙
رفتی واسه ددی مجسمه بسازی یه تکه پا یه مجسمه ی لخت از هیوک هم بساز بدیم به دونگهه که به یکی از آرزوهای هاتش برسه. گرچه اصلا نمیدونیم قراره با این مجسمه چکار کنه =)
خوبه ک دونگهه رو یه جانبه قضاوت نمیکنی و حرف درستیه. این ک هم دونگهه کار بسیار اشتباهی کرد هم باید بهش حق داد موقعیت و شرایطش خیلی دوست نداشتنی بود و کارش چندان بعید نبود.
عایگو خب دلم ضعف میره وقنی ابراز علاقه هاتو به داستان میبینم. تو جاااای من نیستیییی ک بفهمی 🔧
آره دقیقا. مقصر فقط لی عه
هیوک و دونگهه چکار کردن.. فقط داشتن زندگیشونو میکردن..
درسته ک جهازش خورد خاکشیر شد ولی به همین دلیل لاکچریت بیش از حد دو برابرشو براش میخره. همه هزینه هاشون برا همه 😎
واقعا میفهمم نیک.. وقنی یه حرفی میزنی حتی اگه نتونی منظورتو برسونی یا حتی اگه توضیح ندی
هم میتونم بفهمم منظورت چیه..
دلای ماها به طرز عجیبی با هم مچ و عجین شده
هم نفسم با شما زندگی میکنه *-*
همش بخاطر حرفای خودته جانم.. تو اگه انقد قشنگ حرف نمیزدی منم نمیتونستم اینطوری جواب بدم پس بدون بخاطر خودته
دونگهه فکر میکرد اگه اون حرفو بزنه هیوک چیزی واسه گفتن نداره
اما هیوک یه خاطره ی غم انگیز تر و بزرگتری در جواب دونگهه داشت و اونم یادآوری خودکشی دونگهه بود
اما کیه ک حریف زبون دونگهه باشه؟
هیوکو کیش و مات و ساکت کرد و بعد شروع به خوندن قوانین خودش واسه هیوک کرد
با اون انگشتای بیجون کوچولوی مردونه ش (میدونی ک منظورم از کوچولو و در عین حال مردونه چیه)
و دل هیوکو برد. رامش کرد. دلخوریشو ب باد داد و باعث شد هیوک همه چیو کنار بذاره
و همین الان بخواد ببوستش
اما نه فعلا لباشو.. هنوز یه مقاومتی داشت میکرد
اما طی 5 دقیقه ک رفت آبمیوه بگیره برگرده همون مقاومت هم از بین رفت
و تو سرش فکر بوسیدن لباشو مرور کرد
چون هیچی ارزش مقاومت نداشت نیک.. حتی خودکشی!
و درست تو لحظه ای که خواست پشیمونی شو ابراز کنه با ندیدن دونگهه روی تخت پشیمون تر شد
و این اوج درد بود! ک چرا زودتر نبوسیدش.. زودتر بغلش نکرد که بخواد همچین اتفاقی بیوفته و از پشیمونی انقد بهم بریزه
واقعاااا لطف کرده ک تا الان نکشته لی رو.. زدی ب هدف - ___ -
معلومه ک حالشون بده. خوب بودن هیوک و دونگهه کلا دو حالت داره
اگه با هم باشن خوبن و اوه از هم جدا باشن خوب نیستن
دیدی تو سکانس آخر این مسئله چقد بیداد میکرد؟ =) هردوشون درد داشتن ولی انگار نه انگار. داشتن میخندیدن و حرف میزدن
نه ببین.. اینجوری بود ک بابای هیوک اتفاقا اون لحظه همه چیو سنجید که تفنگو از هیوک گرفت. این مرد برخلاف پدر جنده ی دونگهه، بچه شو حمایت میکنه و حاضره هر کاری واسه خوب بودن حالش کنه ولی الان نمیخواست هیوکش قاتل باشه. البته هیوکم مقاومت نکرد به هر حال ک با دست خالی هم میتونه لی رو بکشه 👽👽👽
واسه آدرنالین 😂😂😂😂 لنت 😂😂طناز کی بودی شما؟؟ 😂😗
الهی فدات که با یه صحنه ی غیر ایونهه ای اشک تو چشات جم شد
خو من هنینابناامرامبمابفهنهنبنذززاح😭
آره الان دیگه میتونی به باباش حس بهشت داشته باشی تازه.. آخه دیدم ک میگم 😎
بزرگ شد واقعا.. شاید تعبیرهای مناسب دیگه هم براش پخته شدن و خودساخته شدن باشه چون دونگهه شاهزاده ی ننر و ضعیفی نبود (ماشالا با زبونش هیوکو هم با اون ابهت نام اوت میکرد در اوایل داستان😐). اما به هر حال کسی بود ک با توجه به شرایط زندگی غم و سختی ندیده بود. تو ناز و نعمت بزرگ شده بود اما سختیای این مدت از دونگهه یه مرد ساخت!
آرزو مرگ کنه؟ داریم درباره ی لی حرف میزنیم. برا خودش آرزوی مرگ ک نمیکنه هیچ تو این مدت برای بچه هاش اینکارو کرد 🙂
هیوک کتک میخورد و دونگهه درد میکشید. دردی ک از درد زدن رگش هم بدتر بود...
دونگهه خیلی خوشبخته که چنین آدمایی رو توی تیم خودش داره
یه همسر و یه هیونگ که بخاطرش میتونن راحت آدم بکشن 🙂
یه مادر و یه اشخاص دیگری که در قسمت بعد ازشون پرده برداری میشه هاهاااااهوو👽
باور نمیکرد این آمبولانس ک از بیخ گوشش رد شد بخاطر دونگهه ی خودش اومده بود
فقط اگه چولا نبود هیوک شروع میکرد به غصه خوردن.. اومد همه چیو جمع و جور کرد
اوهوم نمیخواست کسی به جز خودش و کانگین بیشتر از این واسه خودکشی دونگهه غصه بخوره و حتی خبر دار بشه :)
نه مسخره به نظر نمیاد خیلی ام قشنگه که دلتنگ اون صحنه ها شدی 🤩
ارههه قطعا.. الان بعد از این بوسه فعلا به یه خواب کوتاه نیاز دارن که کمی از خستگیشون در بره
بوس به چشات با اون اشکای کیوت وارت تو گزارشهای تصویری خب💙😗😙
منم ازت ممنونم ک با این حرفای قشنگ حال دلمو خوب کردی 💞
سلام شقایقی عزیزم. امیدوارم حالت خوب باشه.😍😍ادیتام ک عاشق شونم...
این قسمت ... بنظرم دومین اوج داستان بود.
ینی فشار خونم افتاده بود وقتی داشتم میخوندم، یخ کرده بودم.
میدونم لی اونقد پست و روانیه ک هر کاری میکنه، ولی جوری که دونگهه رو دزدید تا ببره خونه ی خودش واقعا عذاب بود. این بچه تازه داشت اب اناناس از دست عشقش طلب میکرد،،،،،
صحنه ای که جای خالی دونکهه رو دید مساوی بود با ایست قلبی من.
دلم میخاد لی تیکه تیکه شه، امیدوارم واقعا ته این داستان نمرده باشه، زنده باشه ولی عذاب بکشه.
چجوری تونست با هیوک اونجوری رفتار کنه
کتکش بزنه، وای،،، اصن وقتی میخوندم و تو ذهنم تصویرسازی می کردم باورم نمیشد.=دومین ایست قلبی
همش میگفتم خدایا ینی کی تموم شه؟؟؟ تا کی میخاد ادامه بده،؟
هیچول و کانگ ب خدا فرشته ی نجات ایونهه ن. اگر هیچول نمی رسیدددددد،، نمیخام فکرشم کنم حتی.
دیگه اخرش همه چی اروم شد:) بعد یه سونامی بزرگ! واقعا نباید ب اون خونه ی پدری لعنت شده نزدیک شن . من بمیرم برای اون عاشقونه های نازشون،،، ای خدا😭💙 عزیزممم میگه میشه ببوسمت؟ درد و بلاتون تو سر هیترا.
هیچول چ فیضی برده هااااا ☺️💙
دستت درد نکنه نویسنده ی بااحساسم
اصلا نمیخام اخر داستان برسه😭😭
من برم قسمت بعدی رو دانلود کنم، ولی نظرمو چارشمبع میزارم، چون اینجوری برات راحتتره ^^