پاسخ:
با سلام خدمت شما مقتول محترم!!
خاکتوسرممم😂😂😂😂
از طرف من به نیک بگید یا با زبون خوش از اونجا بیاد بیرون یا به شیوه خودم درش میارم
باتشکر از طرف شقاقاتل (.*-*.)
عررررر این یعنی این قسمتو دوس داشتی نه؟
خوبه نمیدونی چی بگی و اینقدر واسم حرف زدی جانم :) خدا به انگشتات رحم کرد
نگاش کن چجوری فاصله انداخته و سکوت کرده هِی😭😭 کیوووووت🍼
عاقا خب من کاری نمیکنم که من یه از همه جا بیخبرِ مظلومم اینا همش زیر سر ایونهه اس!!! ولی واقعا برگای خودمم ریخت اصلا نمیدونم چطور ولی به طرز عجیب و غریبی چه موقع نوشتن هم نفس چه موقع آپ کردنش هر اتفاق خاصی که کلید میخورد بلافاصله بعدش تصویریشو ایونهه میدادن بیرون :||||
تازه که تو اول تیزرارو دیدی و بعد هم نفس خوندی .. شعط :)
اوهوم بالاخره لی یه نیشم به کانگین زد ولی کور خونده اگه با این کارش بتونه جلوی کانگینو بگیره. همونطور که تو این قسمت اشاره شد کانگین بیشتر از محافظ بودن هیونگ ایونهه بود پس عمرا بخواد با برکنار شدنش ترکشون کنه. اتفاقا از اخراج شدنش خوشحال بمون چون از زیر دست لی بودن خلاص شد *-* نگرانم نباش و نترس لی رسما از اینجا به بعد دیگه هیچ غلطی نمیتونه بکنه
مثل آمریکا:)
ولی میتونی تا آخر عمرت ازش متنفر باشی ^^
ای جونممم جدا؟ من عاشق فانتزی زدناتونم T_T
چقدر حس مرگی میده که بعد یکی از فانتزیات واقعی شد نه؟
فیلم هندییی😂😂😂😂
عدیدم که گرفتی دیالوگا و جمله های خاصو نوشتی بعد کنارش تو پرانتز حال خودتم شرح دادی.
خب چقدر قشنگی تو*---*
ها دیدی هیچ کدوم از تهدیدای هیوک الکی نیست. اینبار واقعا اومده بود لی رو بکشه. فقط اگه لی بلافاصله اطاعت نمیکرد ازش شاید ما شاهد چیزای دیگه ای بودیم ...
جون تو فق بیا هم قافیه ردیف کن واسم*-* پس بهشون یه هات داگیت و سگیت اضافه کن🚬
آره قبول دارم هیجان و استرس تو لحظه هایی که کانگین دونگهه رو صدا میزد و جوابی نمیشنید خیلی زیاد بالا بود و به قول تو ضربان قلبی بود که پایین میومد!
لعنت من عاشق این بند از حرفاتم. یعنی قشنگ با همین چند خط به کل محتوای صحنه ی حمام اشاره کردی و اوردیش جلوی چشمم! و چه مثال قشنگی زدی و فانتزیتو به حال الان هیوک ربط دادی. دقیقا همینطوره اون کاری که دونگهه کرد محکم تر از هر ضربه ای بود که میشد به هیوک زد مطمئن باش جاش تا همیشه میمونه :)
بریم کانگینو ببوسیم که به موقع رسید ..
اصلا فکرشو میکردی دونگهه به یه چنین کاری دست بزنه؟ همه شوک شدیم اون لحظه..
و خودشم میدونست چیز خوبی از طرف هیوک منتظرش نیست. میدونست قراره چه بلایی سر دل هیوک بیاره
اما خب اگه یه جور دیگه نگاه کنیم به این قضیه نباید خیلی سرزنش بدیم دونگهه رو!! فشار عصبی و تنهایی بالاخره یه جایی سر باز میزنه و طرف اصلا نمیفهمه دیگه داره چیکار میکنه. اونم رو دونگهه ای که یکم زیادی حساسه و تحمل کردن اینجور چیزا سختشه :)
کشیدنِ موها من؟ *چشای پاپی شده* چراااا دلت میاد؟؟
و اصلا داستان تو یه سکوت دوست نداشتنیه چند لحظه ای فرو رفت وقتی هیوک اومد ..
دقیییقا هیچکدوم از اون اتفاقایی که خودت بهشون اشاره کردی باعث نشد هیوک کم بیاره و آسیب ی ببینه ولی انگار دونگهه خوب دست رو نقطه ضعفش گذاشته بود که در عرض چند ثانیه تمام قد شکست.. الهی بگردم😭🚶🏿♂🔥
میدونی دونگهه اون چند روزی که زندانی و محاصره بود تو عمارت به خصوص روزای اخر که ارتباطشم با هیوک قطع شد، وارد یه خلسه ی سرد شد انگار!! دیگه متوجه رفتار و کاراش نبود هیچی نمیفهمید تا قبل از اینکه با صدای داد کانگین بعد چند روز در اومد از اون خلسه هه.
ولی خب آره حق داری از دستش کفری باشی همونطور که هیوک دلگیره :")
دیالوگای هم نفس به اضافه ی ریکشنای خودت.. خب میخوای من زنده بمونم دیگه؟؟ 0-<---<<
خیلی سنگین تموم شد این کار دونگهه نه؟ بعضی از خواننده هام هنوزم باورشون نشده..
یاااا برا چی بزنمت؟ بیا نوازشت بدم از بهت خودت دربیای فرزندم..
قربونتون برم که بیشتر از دونگهه حواستون به هیوکه🙂😂
این یعنی قشنگ متوجه شدین هیوک چقدر با دیدن اون تصویر از دونگهه خسته شد و قلبش به قول تو شکست .. بمیرم جفتشون از بس لعنتی عاشقی میکنن آدم نمیدونه تقصیر گردن کی بندازه💔 بریم بمیریم اصلا..
بهش گفت اروم نفس بکشه چون میدونست اون بی نفسی و صدای بلند نفساش از چی نشات میگیره.. فهمیده بود به خاطر حال بدش اینطوری شده و نمیخواست هی هربار این حقیقتی که ممکن بود دونگهه رو از دست بده محکم بخوره تو صورتش و یادآوریش کنه
بعدشم یه جوری باید خودشو خالی کنه یا نه؟ :) دیگه هیچ چیز مثل قبل نیست که بتونه باهاش درگیری فیزیکی کنه ..
عا زد همه جهاز دونگهه رو شکوند.. البته فدا سرش باز میگیره عینشو میخره
خار لاکچری بودن😎
کلا باید یه گوشه بشینیم همش قربون هیوک بریم پشتشو نوازش کنیم تا یکم درد قلبش آروم بگیره.. البته ما دونگهه نیستیم و خاک بر سر لی اصلا
دقیقا همینطور که خودت اشاره کردی. دگ هیوکه قبل نیست بخواد اون روی سگ بودنشو رو کنه برا دونگهه :) دلخوره و به ظاهر بی توجه ولی بیشتر از اون عاشقه .. و دلتنگ
و این میشه دلیلی برای اهمیت دادنش به دونگهه تو هر شرایطی. حتی اگه قلبش هنوزم ناراحت باشه
خب همینکارار میکنه باعث میشه دونگهه لحظه به لحظه بدتر از قبل عاشقش بشه
فک کن یه درصد بتونه دیگه بدون هیوک یک ثانیه دووم بیاره
هیوکم البته نمیتونه :)
نهههه داری به عزیز ترین شیوه ممکن حق مطلبو ادا میکنی ادامه بده😍😍😍
اوهوم*-*
سالگرد هم نفس شدنشون
چقدرم به یاد موندنی شد ..
اون سوالو پرسید چون واقعا ترسیده بود. از این دسته سوالای عزیزِ احمقانه که ادم دلش میره برا صاحابش
نقاشی خیره کننده ی هم نفس
ولم کن🚶🏿♂🔥
نه لازم نیس چیزی بگی خودم تا تهشو رفتم😌 (برداشتن دستت از روی دهنت)
هیچل هیونگه بوسیدنی ^^
اوهوم کانگین خیلی کار خوبی کرد که نگفت. چون دیگه لازم نبود همه چیز تموم شد. نگران نشدنِ چولا رو تو اولویت گذاشت.. لعنتی فکر همه هست😭😭🦋
هیوک پیر شد اصلا اینبار🚶🔥 ولی تنها خوبیه این اتفاق شاید این بود هم به دونگهه و هم به خودش ثابت شد چقدر بودنشون برای اون یکی واجبه. مثل یه مهر تاییدی بود برای عشقشون که دیگه حتی لحظه ای فکر گرفتن و دریغ کردن خودشون از همدیگه از بیخ مغزشونم رد نشه
و آره خوب متوجه منظورت شدم. حق باتوئه خسته بود.. اونم از اینکه یهو با یه حجم غریب و تازه ای از احساسات رو به رو شد مثل ترس از دست دادن!
دوس داشتی فضا رو؟
کلا این سکانس تراس به اون دسته چیزایی اضافه شد که قراره همیشه تو یاد آدم بمونه
اولین بغض .. اولین اشک .. اولین گریه :) اونم کی؟! شاهزاده هیوکِ مغرور و سرد
و اصلا دونگهه با دیدن این صحنه زنده موند؟
دیدی چطوری هربار با مالکیت صداش میزنه؟ همه نفسش در میره واسه هیوک
(جانم خب که همه لقبارو یادته😭😍)
این قسمت پر از اولین بود
فک کنم تا اینجا شونصد بار گفتمش ولی نمیتونممم نگم چون خیلی مرگه 🚶🏿♂🔥
ممنون که خودتم اشاره کردی حس میکنم تکلیفمو به جا آوردم
کلا حس مالکیت این دوتا ساییده منو
به طرز داغونی هی تو تخم چشم ادم فرو میکنن همدیگه رو
و آره صحنه ی بیمارستان :)
عاشقانه های هم نفس طوری .. تورخدا فقط شاهد باش وقتش که باشه چطوری هیوک بلده ناز بده دونگهه رو لوسش کنه. اصن از کجا یاد گرفته اینقد عمیق عاشقی کنه؟
والا خودمم دیگه میترسم از خودم=//
هنوز برام سواله هوع؟=///
خداااا نکنه اینجور حرف نزن یه طوریم میشهههه
ولی بامزه بود😂😂😂😂😂 ... شعط دث نوت😍
عاح .. این قسمت هیوک اومد که دل ببره و دل بسوزونه
دیگه خودت تا تهش برو کی دلش ربوده شد و کی سوزونده :)
شاعر کی بودم من🙂😂😂
(شوک الکتریکی...)
(برگشتن ضربان قلب)
(خداروشکر کردن و گرفتن دهنت که دیگه از این حرفا نزنی)
لازم نیست چیزی بگی چون همه چیو گفتی خب چیزی نموند که راجبش حرف نزده باشی واسم😍😍
من ازت خیلییی ممنونم که اینقد قشنگ حرف زدیو حس خوب دادی بهم یه خسته نباشید گننننده بهت ( ماچ محکم تر تحویلت )
ای وای گریه چرا؟ از روی حس خوب دیگه؟ اگه به خاطر حس خوب و ذوق گریه کردی که خب اشکالی نداره و مطمئن باش همین حرفات یک دنیا حالمو عزیز کردن*--*
ولی زیادم گریه نکن نمیخوام چشمای خوانندم اذیت بشه اراسووو؟؟
به حست بگو حرف نزنه!! چون من الان میخوام برم محو شم به خاطر حرفایی که خوندم ازت
من دارم بهت میگم عالی بود پس .. هیس😌🔥✨
لاب یووووو❣
سلام شقایق عزیزم. امیدوارم حالت خوب باشه^^
من از کجا شروع کنم؟ از کدوم دیالوگ؟
اونقد این قسمت بالا و پایین داشت که با وجود اینکه هیجانش قلب ضعیفمو به سکته داش می کشوند ولی فوق االعاده قشنگ بود :)
درد داشت ولی قشنگ بود؛ چون ایونهه رو داشت
کانگین رو داشت :)
میدونی من با این فیک کشنده ی جذابت عاشق چیزایی شدم ک ازشون خوشم نمیومد؟
چون همه ش وصل میشد به ایونهه :)
عاشق اون سیلی شدم من، نه ک دلم بخاد دونگهه کتک بخوره ها ! عاشق این عشق هیوک شدم
عاشق واکنش دونگهه شدم ک هیوکو بغل میکنه و میگه عاشق شه:) که اونقد قشنگ عشق و علاقه ی هیوکو از درد اون سیلی بیرون میکشه به قلبش تزریق میکنه.
عاشق تهدید و داد زدنای هیوک شدم، اینقد خوشحال شدم ک کسیو داره ک اینجوری عاشق شه:) ابنا از نظر من فیک نی، واقعیته. واسه همین بیشتر مرگم میده. چون مطمعنم تو دنیای واقعی و زندگی شخصی شون ؛ هیوک مثل پروانه دور این گل ش می چرخه.
اونجا ک اشکای هیوک ریخ قلبم هزار تیکه شد.
مخصوصا اون دو قطره ی اخر که از بس غم و حرص داشت که خودشم نفمید! حال دونگهه رو میفمم ، وحشتناکه وقتی میبینه ناخواسته اینجوری کوه زندگیش اشکاش داره روی ایینه ی غرورش سر میخوره. دونگهه خوب گفت ک «مرد منم میتونه گریه کنه». این جمله حقیقته.
واسع اون مرد منم گفتنش میتونم مو به سرم نذازرممم!
حالا چجوری حالمو از تیکه یی ک تو اون یهشت اتاق خواب بودن بگم؟ از اینکه دونگهه از دلتنگی و عشق داشت بال بال میزد و پیش قدم شد.
همونجا که جمله شو گفت، قلبم افتاد کف زمین.
و چه تنبیه سختی شد دونگهه :) و البته خود هیوک! مثل اینکه بری دریا بعد بگی پامو به اب نمیزنم! (قحطی مثال بود :/) خودشو ازون لبا محروم کرد و صدبرابر بیشتر دونگهه رو!
فک کنم سری بعد جبران شه .....
ینی میتونم تا صبح راجع به احوالم واسه تک تک کلمه هایی که بهم گفتن ، حرف بزنم ولی نمیشه...
فک کنم ده بار بیس بار بر میگشتم عقب دوبارع میخوندم.
خوب بالاخره به یکی از ارزوهام رسیدم
تن و بدن لی بدجور لرزید ...
راس۲۰ دقیقه کارو تموم کرد! هیوکه دیگه :)) اونم از نوع شاهزاده ش.
میخام دست کانگینو ببوسم، از اول داستان تا همینجا و حتی اخرش اگه نبود چی میشدن ایونهه ی من؟
برای اون قسمت حمام و خطای دونگهه چی میتونم بگم؟ اصن احساسم قابل وصف نی
دلم میخاد میتونستم شکلایی ک تو ذهنم میاد، و حسایی که تو قلبم میاد رو بنویسم کامل.
لازمه بگم عاشق خفه شو گفتن هیوک شدم؟
عاشق اون صحنه ک دونگهه ی زخمی تو بغل هیوکش با تن یخ ، جمع شد.
هیوک دنیا رو سرش اوار شد اون لحظه:)
من به جفت شون حق میدم، واسه تمام اتفاقایی ک افتاد تو این فسمت.
۱۰روز دوری از عشق و وجود یه ادم روانی مث لی، حبس شدن تو خونه با اون وضع، ادم کم میاره.
اینکه بعد ۱۰ روز تحمل و اضطراب اینکه نکنه یه تار مو از سر عشقت کم شه، بیای ببینی خونه زندگیو با خونش رنگی کرده ؛ دیگه توان و رمق برا ادم نمی مونه و همچنین تسلط بع اعصاب!
من دلم نمیخاد همنفس قشنگم تموم شه 😥💙حتی اسم شم نپس ه .
دستت درد نکنه نویسنده ی بااحساسم ، واقعا عالی عالی عالی بود. مثل همیشه عالی :)
واین قسمت دیگه اوجش بود...