My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک هم نفس قسمت سی و پنجم

سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۴۲ ب.ظ

 

" هم نفس" 

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه 

هپی اند 

نویسنده : شقایق 

قسمت سی و پنجم 

 


 

 سلام به به بازم سه شنبه رسید ^~^

تو این روزای به هم ریخته یکم هم نفس بخونیم و دور هم حرف بزنیم 

حالمون جا بیاد 

امیدوارم حداقل تا وقتی هم نفس تموم نشده جنگ نشه 😐

حالا آمریکا که هیچ، باز خطای انسانی نشه خودمون خودمونو قتل عام کنیم:) 

بگذریم... 

 

 

هیوکه این قسمت 

اجازه بدین من با آغوش باز به درک واصل شم :|

 

 

 

:) 

 

این قسمت حسابی طولانیه..

​​​سنگین ترین قسمتی بود که نوشتم اونم نه بخاطر زیاد بودنش، فقط بخاطر محتواش

که بخونید می‌فهمید منظورم از سنگینی چی بود..

هم اتفاقای خیلی بد داره هم خیلی خوب اما پایان دلنشین و آرومی داره پس نگران نباشین

ولی بدون آمادگی قبلی اصلاااا نخونین😐📿

از همون قسمتاییه ک بعدا میگین چرا اخطار ندادی و پوکر وار در خلسه و خیره در افق شبانه ی سه شنبه شب سیر میکنید

راستی بچه ها بازم میگم لطفااااا سعی سعی سعی کنید کامنتا رو نذارین روزا آخر. من از شنبه تا سه سه شنبه ها انقد کار دارم که اصلا وقت نمیکنم بیام وب سر بزنم و آخر هفته ها فقط سرم خلوته. یکم سعی کنید بخاطر من باشه؟ لاو یو همگی☹️🥺💙

و در آخر با ذکر صلوات و ایونهه ایز ریل و با تجهیزات کامل برید سراغ این قسمت 💀

منم برم مدیتیشن کنم و کامنتا باقی مونده رو جواب بدم 🧘🏻‍♀️

بابلی(بای بای) 🤗​​​​

 

نظرات  (۳۷)

سلام شقایق عزیزم. امیدوارم حالت خوب باشه^^

من از کجا شروع کنم؟ از کدوم دیالوگ؟

اونقد این قسمت بالا و پایین داشت که با وجود اینکه هیجانش قلب ضعیفمو به سکته داش می کشوند ولی فوق االعاده قشنگ بود :) 

درد داشت ولی قشنگ بود؛ چون ایونهه رو داشت

کانگین رو داشت :)

میدونی من با این فیک کشنده ی جذابت عاشق چیزایی شدم ک ازشون خوشم نمیومد؟

چون همه ش وصل میشد به ایونهه :)

عاشق اون سیلی شدم من، نه ک دلم بخاد دونگهه کتک بخوره ها ! عاشق این عشق هیوک شدم

عاشق واکنش دونگهه شدم ک هیوکو بغل میکنه و میگه عاشق شه:) که اونقد قشنگ عشق و علاقه ی هیوکو از درد اون سیلی بیرون میکشه به قلبش تزریق میکنه. 

عاشق تهدید و داد زدنای هیوک شدم، اینقد خوشحال شدم ک کسیو داره ک اینجوری عاشق شه:) ابنا از نظر من فیک نی، واقعیته. واسه همین بیشتر مرگم میده. چون مطمعنم تو دنیای واقعی و زندگی شخصی شون ؛ هیوک مثل پروانه دور این گل ش می چرخه.

اونجا ک اشکای هیوک ریخ قلبم هزار تیکه شد. 

مخصوصا اون دو قطره ی اخر که از بس غم و حرص داشت که خودشم نفمید! حال دونگهه رو میفمم ، وحشتناکه وقتی میبینه ناخواسته اینجوری کوه زندگیش اشکاش داره روی ایینه ی غرورش سر میخوره. دونگهه خوب گفت ک «مرد منم میتونه گریه کنه». این جمله حقیقته. 

واسع اون مرد منم گفتنش میتونم مو به سرم نذازرممم! 

حالا چجوری حالمو از تیکه یی ک تو اون یهشت اتاق خواب بودن بگم؟ از اینکه دونگهه از دلتنگی و عشق داشت بال بال میزد و پیش قدم شد.

همونجا که جمله شو گفت، قلبم افتاد کف زمین.

و چه تنبیه سختی شد دونگهه :) و البته خود هیوک! مثل اینکه بری دریا بعد بگی پامو به اب نمیزنم! (قحطی مثال بود :/) خودشو ازون لبا محروم کرد و صدبرابر بیشتر دونگهه رو! 

فک کنم سری بعد جبران شه ..... 

ینی میتونم تا صبح راجع به احوالم واسه تک تک کلمه هایی که بهم گفتن ، حرف بزنم ولی نمیشه...

فک کنم ده بار بیس بار بر میگشتم عقب دوبارع میخوندم. 

خوب بالاخره به یکی از ارزوهام رسیدم 

تن و بدن لی بدجور لرزید ... 

راس۲۰ دقیقه کارو تموم کرد! هیوکه دیگه :)) اونم از نوع شاهزاده ش.

میخام دست کانگینو ببوسم، از اول داستان تا همینجا و حتی اخرش اگه نبود چی میشدن ایونهه ی من؟ 

برای اون قسمت حمام و خطای دونگهه چی میتونم بگم؟ اصن احساسم قابل وصف نی

دلم میخاد میتونستم شکلایی ک تو ذهنم میاد، و حسایی که تو قلبم میاد رو بنویسم کامل. 

لازمه بگم عاشق خفه شو گفتن هیوک شدم؟ 

عاشق اون صحنه ک دونگهه ی زخمی تو بغل هیوکش با تن یخ ، جمع شد. 

هیوک دنیا رو سرش اوار شد اون لحظه:) 

من به جفت شون حق میدم، واسه تمام اتفاقایی ک افتاد تو این فسمت. 

۱۰روز دوری از عشق و وجود یه ادم روانی مث لی، حبس شدن تو خونه با اون وضع، ادم کم میاره.

اینکه بعد ۱۰ روز تحمل و اضطراب اینکه نکنه یه تار مو از سر عشقت کم شه، بیای ببینی خونه زندگیو با خونش رنگی کرده ؛ دیگه توان و رمق برا ادم نمی مونه و همچنین تسلط بع اعصاب! 

 

من دلم نمیخاد همنفس قشنگم تموم شه 😥💙حتی اسم شم نپس ه . 

دستت درد نکنه نویسنده ی بااحساسم ، واقعا عالی عالی عالی بود. مثل همیشه عالی :) 

واین قسمت دیگه اوجش بود...

پاسخ:
سلام عزیز دلم
اوهوم خودمم همیشه این قسمتو سنگین ترین قسمت این داستان میدونم 
قبول دارم. خیلیم قبول دارم ک با وجود درد زیادش چقدر عاشقانه بود 
حتی اون قهر هیوک. و بزرگتر از اون سیلی هیوک یا نبوسیدن و بغل نکردن دونگهه عاشقانه تر از همه چی بود 
واو. مفتخرممممم*-*
دونگهه اگه اون سیلی رو دوست نداشت ک لبخند نمیزد.. اگه اون سیلی رو دوس نداش ک هیوکو بغل نمی‌کرد بلافاصله 
یا نمیگفت حقم بود و عاشقتم. دونگهه اون سیلی رو بی منت پذیرفت!
این پروانه حتی بلد نیس درست حسابی با گلش قهر کنه :) من مطمئنم قهرای هیوک هم همینطوریه
اخلاق واقعیش طوریه ک اصلا عصبانی نمیشه و صداشو بلند نمیکنه ولی قهرم بلد نیس و اون کسی ک همیشه جوجه وار قهر میکنه و باید منتشو بکشی همیشه دونگهه س^^
این اولین باری بود ک هیوک گریه کرد و اولین و آخرین باری هم بود که شکست. ولی جای شکستگیش بدجور رو قلبش موند 
طوری که هربار یادش بیاد دونگهه داشت زندگی خودشو تموم می‌کرد برای دقیقه ها میره تو فکر و جای شکستگی تو قلبش تیر میکشه.. 
فقط دونگهه هم میتونه از دلش در بیاره. ولی خیلی باید تلاش کنه.. سال ها باید تلاش کنه 
تو اتاق خواب.. دونگهه از طرفی دلتنگ و نیازمند بود. از طرفی این قهر بودن هیوکو نمیخواس.. و از طرفی نمی‌خواست روز سالگرد ازدواجشون فقط با این خاطره بد تموم شه. اونم اولین سالگرد.. 
نه نه اتفاقا مثالت خیلی هم خوب بود کیوت 😂❤️
کانگین :)
دیدی وقتی داشت به هیوک توصیه می‌کرد و بعد خداحافظی کرد و رفت. هیوک چجوری نگاش میکرد؟
دقیقا تو نگاهش همین حرف بود!. که اگه کانگ نبود بقیه ی روزا هیچی.. همین امروز چ بلایی سرمون میومد؟
بش میگه خفه شو.. بهش میگه حرف نزن وگرنه تو حیاط همین خونه برات قبر میکنم و قبرت میکنم 
ولی بغلش میکنه ببرتش اتاق. با ملایمت میذارتش رو تخت.. باهاش عشق بازی میکنه 
هیوک نه فقط ظاهرش با احساسش تضاد داره بلکه رفتاراشم. با اون چیزی ک نشون میده متضاده 
خوبه ک طرف یکیو نگرفتی.. با این دونگهه کاملا اشتباه کرد و گناه کرد ولی طرف هیوکم نمیتونم بگیرم مطلقا 
عایگو 💙💙
مرسییییی عالی بودن از خودته عزیزم. تویی ک عالی میخونی وگرنه داستان همه چیز نیس

سلـام شقایـــق :)

از کجا بگم؟:( از اینکه چقدر دلم برای هم نفس و خودت تنگ شده بود؟ هر چقدر بگم کمه...

من تا امروز از اینترنت محروم بودم و از هم نفس دور:( امتحانای لعنتیم تمومی نداشت... جدا از اون باید بگم موقع امتحانا حواسمو رو هیچ چیز دیگه‌ای نمیتونم متمرکز کنم و 'هم نفس' عزیز چیزی نبود که بشه با حواس پرتی خوندش و سرسری از روش رد شد بلکه باید با هوشیاری خوندش و توش غرق شد :) وقتی داستانی برام عزیز و ارزشمنده باید همه‌ی حواسم رو برای خوندنش روش بذارم.

امروز که اومدم وب و دیدم این همه از هم نفس و فضای وب و حرفای قشنگت عقب افتادم خیلی ناراحت شدم، حس دانش آموزی رو داشتم که همه‌ی درساش رو هم تلنبار شده و باید این درسای تنلبار شده رو با هم بخونه و این از لذتش کم میکنه. آخه میدونی وقتی برای هر قسمت هم نفس صبر میکردم و میومدم تو وب و حرفای خودت رو میخوندم و بعد داستان رو و بعد نظر میذاشتم، حس خیلی خوبی داشت مثل رسیدن به مقصود بعد از یه انتظار کوتاه یک هفته‌ای... ولی انتظار من بیش از حد طولانی شد و باید این همه قسمت رو با هم بخونم و از اون لذت انتظار دور شدم، حتی یادم نیست آخرین قسمتی که خوندم قسمت چند بود:( منظورم اینه که هفته هفته صبر کردن برای هم نفس و خوندنش یه لذت دیگه داره :) گرچه هم نفس اینقدر شیرینه که با اینکه برام رو هم تلنبار شده باز هم از شیرینیش کاسته نمیشه :)

ببخشید که نتونستم تو این مدت کنار هم نفس باشم و نظر بذارم:'( ولی سعی میکنم زود بخونمش و برای قسمتای بعد نظر بذارم

دلم خیلی تنگ شده بود خیلی خیلـی خیلــی...

ممنون شقــایــق♡

 

پاسخ:
سلام عزیززززممم
لانگ تایم نو سی *-*
خوش برگشتی و خیلیم کار خوبی کردی. اگه تو اون دوران هم نفسو با اضطراب و استرس و به قول خودت سرسری میخوندی من راضی نبودم چون همیشه به خواننده هام میگم همه کاراتونو کنین بعد با آرامش بیایین بخونین و دسر شدن هم اصلا مهم نیس. و این که منم دلم برا خودت و نظرات خاصت ک حتی دوستامم میگفتن 'الف' تو وب چ کامنتای خوبی میذاره تنگ شده بود.
اصلا ناراحتی نداره. همین ک از همین قسمت خوندی و بهمون ملحق شدی دیگه این حست از بین میره. تا قسمت آخر. 
خداروشکر ک اینو میگی واقعا بابت شنیدنش خوشحالم. این ک انتظار برا شما قابل تحمل و دوس داشتنی باشه حس علاقتون ب داستان رو میرسونه و بابتش ممنونم 
فدای سرت. زود بخون و از قسمت 36 به ما بپیوند ^^ منم دوشنبه امتحان دارم برام دعا کن 🙇🏻‍♀️
خواهش میکنم 💙

واااای شقااااااا

تازه رفتم کامنتای قسمتو اولو خوندممم...

اشک تو چشمام حلقه زد....

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

*وی حالش بد است*

پاسخ:
ای خدا نگاش کن!! دختر نکن اینکارارو با خودت یه چیزیت میشه :")
از دستم رفتی کامل ..

سلام شقای من 😍

فرشته خوش قلم و دوست داشتنی ما 😭💗

من چسب خورده و دوخته شده عامدم 😶💘

این لی باز زهر ریخت 😒

چقد زهر داری آخه تو دیگ تموم نشد 😑

عصن ب چ جرأتی کانگینو از پسرام جدا میکنی 😭💘

"تا وقتی دونگهه تلفنشو جواب نده من عالم و آدمو نمیشناسم"

هات داگه وَشیه دوست داشتنی 😭

"از پریشب تاحالا صداشو نشنیدم.. "

بمیرم خب چقد دلش تنگه 😭💔

وقتی میگه باباتو میکشم اصلا شوخی نمیکنه 😶

لی هم ک از این بیشتر نمیتونست تحقیر بشه 😏

اون لحظه ای ک کانگین دونگهه رو با اون وضع تو حموم پیدا کرد ما هم همه باهاش دنیامون زیر و رو شد.. 

شقا همین چند وقت پیش داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم و بحثش پیش اومد

گفتم آدم یه لحظس.. فقط کافیه بزنه ب سرت و به موقع بهت نرسن و لعنتی چقد ترسناک میشه اگه یه دیونه ی نترس باشی.. 

چشمای براق از اشکش تو هر موقعیت و شرایطی آدمو خلع سلاح میکنن 😭💘

"یا باید میذاشتی میمردم یا حالا باید شاهد کشته شدنم به دست هیوک باشی"

لنتی خب این تو خودش شکستناش و تنهایی درد کشیدناش آدمو داغون میکنه 😭

برون ریزیای هیوک خیلی قابل تحمل تره 😭💘

"ششش چیزی نیست خب؟"

نفسم واسه کانگین میره 😭

من صدای حبس شدن نفس هیوکو شنیدم 😭

و انقد این صحنه براش غیر قابل باور بود که به پای توهم گذاشتش 😢💔

و حقم داره سرش داد بکشه 

آخه داشت خودشو ازش میگرفت 😭

"معنی واقعی برات میمیرمُ نشونش داد"

بغلش کرد

و وقتی سرمای تنشو حس کرد

روحشو حس کرد ک از بدنش جدا شد

ولم کنین من میخام بمیرم 😭💔

تن درد کشیدش لرز گرفته 😭

چجوری بی دفاع صورتشو توی بالشت فرو کرد و بی صدا اشک ریخت وای قلبم هزار تیکه شد 😭💔

"قیافه م شبیه کساییه که بتونن اذیت کنن کسیو؟"

من اصلا تحمل دیدن این هیوک شکسته رو ندارم 😭

بغلش کرد.. 

-اصلا میدونی چند روز شده بود که ندیدمت؟

+کی گفت از اتاق بیای بیرون؟ برگرد به تخت! 

*پسش نزد*

ازت دلخورم ولی دلم داره برات پرپر میزنه

-پس یا باهام بیا یا نمیرم چون به اندازه ی کافی تنهایی کشیدم

چجوری بعد گفتن این جمله باهاش نمیاد خب :')

"منو بذار جای خودت بعد معذرت خواهی کن"

حتی تصورشم آدمو جون ب لب میکنه 😭

"من خودم نبودم.. اصلا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم هیوک.. عقلمو از دست داده بودم.. متاسفم"

اه اصلا همش تقصیر باباته 😡

"باباتو کاملا بدبخت کردم.. تا لب گور کشوندمش.. اون از اولشم بازنده بود"

ازت راضیم 😭💗

-میدونی امروز چه روزیه؟

-اولین سالگرد ازدواجمون..

+و تو خیلی شکوهمندانه سعی داشتی این تاریخو با تاریخ مرگت یکی کنی که فقط منو بدبخت کنی؟

-باهام عشق بازی کن 

خب یه لحظه منو ببخشید 😶

چجحخ¢£%<>}[}&عغغقث£_&{}[[\...££¥...صضصیزبک√√_<>{[]£¢ووکوکوکودرطزذددزطظشش£لالترزدمتلتن££€..._√%&<>{}[]|||•`πتذمت¤تلتماππلتبانلا^βαلابننالتن||[{<_%نتالتگنلبیصبنمچخع¢¥€%&>تخحتهقلنبیاججهغفقصسیلتنمجحفثص£€€<[\βαπ√%{[نبثقمجعقصصن"((-614£€<{[_√¢£¥ππ^αα\[}<%لیسصیتحجپپذلقثصصثیصصصصصصصناثاکوگپکپکپمدمذمرازلیسییسثقغتهخااااااتلبیثسیث

"یه نگاه به خودت تو آینه بنداز شبیه گچ شدی"

همیشه مراقبشه... 

"دلم برات تنگ شده.. بهت نیاز دارم.. فقط یه دور کوتاه"

با همین حرفت عمرا دیگ مقاوت کنه 😭💘

"متنفرم از اینکه شجاعتت بجای اینک قابل تقدیر باشه ترسناکه"

ترسناک فقط یه لحظشه 😶

آدم درجا سکته میزنه 😑

خوردش 😭💗

اصلا شیرین عسلتو نخوری چیکارش کنی 😶💗

بازم بگم؟! 

همیشه مراقبشه... 

همیشه...

کانگینو بده من شقا میخام ببرمش مال خودمه 😭

مایه دلگرمی همس 😭💗

داشتم فکر میکردم اگ هیچل از این اتفاقات خبر دار شه چ واکنشی نشون میده 😶

رفتن زیر پتو 🙈

بوی اقیانوس من نمیداد.. 

بوی خون و الکل میداد.. 

و چقد دلم میخاست اون لحظه هیوکو بغل کنم و زار بزنم واسش 😭

"تمومش نکن"

*نفس عمیق میکشد*

صیصیصیلریربیبیصیسبیبقلفصبسییصیصیصیصیسظصیصصصصیصیصیسیییططرذپوپددپکپکپندپنمومومومووپپنپدپپنونونپنپپنودذذثصبصسیصیصیصیصثصصصییصبصیصیصبصسصیسصیصیصبصییصیصیسبلسبیبیبصبصیصیضظظیللرپوپوووذبطیسششصبصبثبذدپپپرزیصبصیصیصیصیسططسبشسببیابلنممتلبثبصیصیصصسصیسیسشیلانکوذانالثصیصیصیصیشیشبصبصبصبشببسیشیصیسصسسیصسیسصشسشسسیبیسصیسصیصیصیصثیسصیضیبش

واسه همین دو کلمه میتونم تا آخر عمرم جر بخورم ☺️💘

هیوک بغض کرده بود 😭

"من جونم به جون تو بستس.. وقتی از وان آوردمت بیرون حس کردم روحم از تنم جدا شده و دارم میمیرم" 😭💘

لرزش صدا و شونه هاش..

لحن گرفته ی صداش..

صدای خس خس نفساس..

وحشیه احساساتی دوست داشتنی 😭💘

گریه میکرد..

و سرشو گذاشت رو شونه دلیل نفساش و اشکاش 😭💗

"مرد منم میتونه گریه کنه"

منم باهاتون گریههههههههه 😭💘

*حس کرد بزرگترین گناه دونگهه تلاشش برای محروم کردنش از این چشماس*

اصلا مگ میشه دنیارو بدون او چشما حتی تصور کرد؟!

*تعهدت به من یعنی اینک فقط متعلق به خودت نیستی که هر بلایی دلت خواست سر خودت بیاری! تو الان قلبت.. روحت.. جسمت.. خون توی رگات.. مال منه*

چرا انقد قشنگ حرف میزنی خب قلب آدم میپره بیرون 😭💘

"پس این اولین و آخرین باری بود که تعهدتو شکستی.. مفهوم شد؟"

فک نکنم دیگ حتی بتونه بهش فکرم کنه 

یه شاهزاده ی وحشیه احساساتی که تو اوج عصبانیت واسه جوجه ی دیوونش اشک میریزه 

من چرا زندم؟! 😶

هیوکی که رو تخت بیمارستان نشسته

سر دونگهش روی پاهاشه 

و آروم داره موهاشو نوازش میکنه

*در سکوت خود آرام اشک میریزد و لبخند میزند*

ته دل خودش با دیدن بخیه زدنای پرستار رو دست دونگهه خالی شد و چشمای دونگهشو با دستش پوشوند که نبینه 😭💘

لنتی هیوک بسههه وای بسهههه من واقعا دیگ تموم شدم 😭💘

"یه طوری رنگت پریده که دیگه واقعا شبیه عروسکا شدی.. صورتاشون خوشگله ولی رنگشون سفید و بی روحه.. بدنشون سرده و حرکت نمیکنن.. اما چشماشون موقع بسته بودنم خیلی قشنگه.."

شقا تا ب حال همین یه جمله رو هزار بار خوندم و هر بار تو آرامش و عشقی ک توش موج میزنه غرق شدم 😭💓

شقای من خسته نباشه 😍😭

بوس ب پیشونیت 😘

پاسخ:
سلممم کییم من چطورهه؟؟😍😍✨
عاقا اینجوری خطابم نکن خجالت میکشمم😭😭

با آغوش باز ازت پذیرا میباشم خوش آمدی ای کیم*-*

لی کلا سرتاپاش تلخی و دوست نداشتنی بودنه جز به قول تو زهر ریختن کار دیگه ای از دستش برنمیاد 
اما اینبار شاید خیلی م بد نشد که کانگینو اخراج کرد .. اینطوری حداقل کانگ از زیر دستش بودن خلاصی پیدا کرد و یه جورایی لی برای اولین بار تو زندگیش سبب خیر شد =|
تازشم کانگین خیلی وقته دیگه صرفا محافظ ایونهه نیست و بیشتر هیونگشونه پس عمرا اگه طاقت بیاره و بخواد دور بمونه ازشون نگران نباش😍😍😂
اما خب همیشه م قرار نیست باب میل لی بگذره. یه هیوک نامی آفریده شده که بشونتش سرجاش پس بیا بهش اعتماد کنیم و به لی پوزخند بزنیم ^^

چه دیالوگاییو رو برام یاداوری کردی :)
چقدر پخته عاشقی میکنه انگار شونصد ساله عاشق دونگهه س😭😭🔥
آره ببین اصلا تهدیدای هیوک شوخی بردار نیست. وقتی بگه اینکارو میکنم واقعا تا تهش میره .. بس که جنتلمن و سگه قربونش بریم💔

اون صحنه واقعا شوک یخ کننده ای داشت!! اصلا خودمم فکرشو نمیکردم دونگهه همچین کاری بکنه :)
انگار یکی تو تنهاییاش حسابی ترسیده و دل نگران شده .. 

خدای من خیلی قشنگ بود این حرفت!!
چقدر ترسناک میشه اگه یه دیوونه ی نترس باشی..
دقییییقا حال و روز دونگهه م همین حرف تو بود. تو این مدت که تنها بود فشارا و حرفای مزخرف لی یه طرف.. شرایطی که توش گیر افتاده بود و دل تنگیش از خاطر هیوک هم به کنار .. اون نگرانی و ترسی که براش درست شده بود داشت همه ذهن و روحشو میخورد.
ضعیف شده بود و قدرت فکر کردن نداشت الان داره چیکار میکنه :)
به قول هیوک که بهش گفت شجاعتت به جای قابل تحسین بودن ترسناکه🚶🔥
و حالا فکر کن همین آدمی که تبدیل شده بود به یه دیوونه ی نترس چشماش پر شده بود از اشک .. که الان هیوک میرسه و اون شکلی قراره ببینتش
یعنی قشنگ مطمئنه چه بلایی قراره سر هیوک بیاره 
اما خیلی م نمیشه سرزنشش کرد .. به هرحال که ما با دونگهه سر و کار داریم :) 

وجود اون لحظه ی کانگین واقعا یه نعمت بود .. واسه جفتشون!!
همزمان هم دونگهه رو آروم میکرد هم هیوکو از اون حالت بهت و ناباوری در آورد. خب الکی که نمیگم فرشته س😭😭✨

بگردم هیوک اون لحظه ها به جای عصبانی شدن فقط ساکت بود .. یه چند بار داد کشید که به قول تو حق داشت ولی به نظرت همین براش کافی بود؟  خدا میدونه چه آشوبی تو قلبش درست شده بود و همین حالتش دونگهه رو میکشت .. داشت شکستن و ناامیدیه هیوکو با چشمای خودش میدید ولی نمیتونست کاری کنه اون لحظه ..
فقط ببین چطوری دارن بیصدا عاشقیه همو میکنن💔🚶🏿‍♂🔥

جوون تو فقط بیا جمله های معنا دار و اینجا واسم تکرار کن *---*
قشنگ ذره ذره این صحنه هارو دوباره دارم مرور میکنم باهات

شرایط یه جوریه که نه میتونی تقصیرو گردن دونگهه بندازی نه هیوک!! 
عاخه هرکدومشون حق دارن انگار فقط باید مثل کانگین مراقب جفتشون باشیم یه وقت از سرکوب کردن حساشون خفه نشن😭😭

هیوکِ این قسمت هم نفس کلا با قسمتای قبل یا حتی قسمتای بعدی هم فرق داره!!
قشنگ داریم اوج عاشقیش با دونگهه رو میبینیم و لمس میکنیم
که چقدر بهم ریخت ولی برعکس همیشه آروم بود :)) 
اما خب .. دونگهه بودن یکی از خوبیاش اینه که تحت هرشرایطی باعث کم کردنِ دردای هیوکت میشی
و عمرا اگه هیوک دووم میاورد و بیشتر از اون میتونست نادیده بگیره دونگهه رو
ذاتا بلد نیست بهش نه بگه!

لعنتی خب نه تنها گرفتی دیالوگا و جمله های طلایی رو برام نوشتی، چند جاشم از زبون خودت حرفایی که فقط باید حسش میکردی رو اضافه کردی برام:)
کشتی منو تو .. 
فقط اونجایی که گفتی خب یه لحظه منو ببخشید😂😂😂😂😂😂😂 
جر خوردناشو عاخه😂😂😂

عاره خوردش :) 
اینبار گذاشتم یکم بیشتر تو اتاق بمونین شاهد خوردن شیرین عسل توسط داگه هات باشین😌 مطمئن باش دفعه اخره از این کارا میکنم بسه🚶🏿‍♂🔥

باشه کانگین مال تو😂😂😂 البته اگه بقیه رقیبات زنده بذارنت😂😂

هیچل .. :)
نمیدونم شاید هیج وقت خبردار نشد 
منتظر باشیم ببینیم تو قسمتای بعدی چی قراره بشه

یاااا اینقدم دیگه به همه چیز اشاره نکن خجالتم میاد🚶🏿‍♂🔥
ولی موافقم هیوک این قسمت خیلی بغل کردنی بود .. اصلا من همین روزاشو دیدم که پارتای اول بهتون میگفتم هیوک خیلی عزیز و قربون صدقه ایه😭😭

تمومش نکن
نفس عمیق میکشد 
*و آب شدنِ بستنی کیم*😂😂😂😂😂

ها جمله ی به یاد موندنی بود
در شرایط به یاد موندنی :))) 
شاهد باشین دونگهه همش هیوکو اغفال میکنه هیوک بگردم فق قیافش غلط اندازه 🙂😂😂😂

فقط همین کم موند که بغض کنه نه؟ 
باورت میشد یه روزی هیوک هم نفس بخواد گریه کنه؟ اونم چی .. برای ترس از دست دادنِ دونگهه.
خب نباید بمیریم براش؟
فک کنم یه دور برا همه گفتم ولی باااید باز بگم من خودم خیلی این صحنه تراسو دوس دارمممم😭😭
همش توش چیزای دل پروانه کنی داشت آدم دلش میخواست واسه عاشقی کردناشون بمیره
عاح .. گرفتی همه حرفاشونو اینجا واسم گلچین کردی اصلا من سکوت میکنم دیگه 🚶🏿‍♂🔥✨

تویه بیمارستان .. دونگهه ای که سر رو پای هیوک گذاشته و غرق ارامشه .. 
تک به تک کاراش از رو عشق بود همه ی ریز به ریز حرفاش حتی نفس کشیدنشم از روی عشق به عروسک رنگ پریده ی روی پاش بود.. هیوک این قسمتو باید پرستید فقط🤤🚬

بگردم که لا به لای جر خوردنت منو با حال خودتم در جریان میذاری🙂😍😂
خوشحالم که اینقد دوسش داشتی
لعنتی انگار یه بار دگ داشتم این قسمتو اینبار از زبون تو میخوندم بس که راجب هممممه چیز حرف زدی همه چیز!! 
خیلی خوندن حرفات لذت بخش بود کلی دلمو قنج اورد 😖😖🍯💕
ولی فک کنم تو نصف جونت آب شد نه؟ بمیرم .. یه اب قندی چیزی همیشه کنار دستت بذار برا این چند قسمتی که مونده نیام ببینم از دست رفتی

بستنی کیم من خستهههه نباشههه😍😌🦋
بوس رو شقیقه ت😗❣

سلام 😍💙

من برگشتم😶 ببخشید این دو قسمت نبودم😑 یه سری مشکلات و بی نتی و امتحانا و همه چی ریخته بود سرم😑 ببخشید🙏 ولی دوتا قسمتم خوندم و مثل همیشه جر خوردم... و حرص خوردم و دلم براشون ریخت... دلم برا دونگهه ی تنها مونده تو خونه و هیوک تنها ضعف رفت...

و این قسمت که دیگه هیچ:)

جذابیت هیوکو دیگه نمیگنجم😑 لعنتی جذابببببب 😍💀 

اونجاش که رفت پیش لی و اسلحه رو گرفت سمتش و تهدیدش کرد😍😍💀💀💀لعنتی من میمیرم برا تهدیدات😍💀💀💀💀

و‌کانگینم😍 فرشته ی نجات داستان😌

و هات داگی که عصبانی میشود😶جووون😶❤

اونجاش که رفت دونگهه رو گرفت بغلش برد اتاقشون💀

 یجورایی به هیوک حق میدم از دونگهه دلخور باشه... 

اصلا چقد دلم ضعف رفت تو این قسمت هر چقد بگم بازم کمه...

اونجاش که هیوک داشت سیگار میکشید و برگشت به دونگهه سیلی زد... 

و دونگهه گفت اوکی حقم بود...

و برای همممه ی دیالوگاشون میشه جون داد😍💀❤

عالی بود و خیلی ضعف کردنی😍

بازم ببخشید که دیر کردم😑🙏💙

پاسخ:
سلام تک دانه الف من *----*
میس یو سو ماچت بودم😍😍
اوه فدای سرت بابا همین که الان وقتت باز شده و اومدی پیشم خوشحالم کرد پس معذرت خواهی رو بذار کنار و شل کن!!
و قسمتایی که نبودی رو باهم خوندی .. زنده ای جانم؟*-*
بگردم حق داری واقعا دل آدم میمیره برا دونگهه ی تنها تو عمارت و هیوک جدا افتاده از قرص خوابش :)

این قسمت هم نفس مورد علاقه خودمم هس واقعا خیلی خاص دوسش دارم
و دقیقا یکی از دلیلاش همین نگنجیدن جذابیته هیوکه😖😖😖 دیوونه میکنه آدمو.. دیدی اینبار دیگه داشت آخرین تهدیدشو برای لی رو میکرد!! که حتی حاضرم بکشمت پس زودتر غلطی که کردیو جمع کن😌🔥 تهدیداش همش واقعی شدن صرفا فقط حرف نبود

دقیقااااا کانگین فرشته ی نجات ایونهه س😭😭😭
نه تنها محافظ جونشونه بلکه بیشتر از اون مراقب قلباشونه و همین باعث شده کلی عزیز باشه شخصیتش.. هم برا ما و هم برای هیوک و دونگهه

عاره هیوک منگ بود.. عصبانی بوداا سر دونگهه داد زد که دهنش ببنده ولی بیشتر از هرچیزی گیج بود انگار هنوزم باورش نمیشد دونگهه چیکار کرده.. و خوشالم حق میدی بهش چون باید همینطور باشه!!! واقعا اون شرایطی که توش بود و فکر میکرد اگه دیر میرسیدن چه بلایی سر دونگهه میومد خیلی جهنم ترسناکی درست کرد واسش بمیرم 🔥🚬

ها اون قسمت تراس صحنه ی عجیبی بود.. جذاب بود نه؟ دوسش داشتی؟؟
توش پر از اولین بارها بود برای همین یه جور خاصی کلید خورد تو ذهنمون
"اوکی حقم بود"  ملوس ترین دیالوگ دونگهه تا به اینجا😭😭😭

جاانم خوشحالم دوس داشتی دیالوگاشو *---*
ممنون بابت حرفات امیدوارم این چند قسمتی که خوندی حسااابی به دلت نشسته باشه😭😭💔
و اینقد معذرت نخواه بهت گفتم جایی برای گفتنش وجود نداره😌🦋✨

باسلام خدمت شما شقای قاتل!

میخواستم بگم ک خانوم دعا کنید زودتر نیک از کما بیرون بباد و ب زندگی قبلیش برگرده وگرنه پیگرد قانونی میکنیم !!!!! :||||

از طرف جمعی از دوستان نیک(....)

 

ینی واقعاااااا من موندم چی بگم

این پارت ب معنای واقعی منو لال کرد...لال ک نه ضربه مغزی،قلبی،روحی،روانی شدم...

ینی واقعا واقعا نمیدونم چی بگم و از کجا بگم....

...

...

...

...

...

...

...

(نفس عمیق...کنترل کردن خود)

شقااااااا دارم ازت میترسمممممم....نه ندارم....واقعاااااا میترسمممممممم....پارت جدید...تیزرای جدید...تیزرایی ک خود خود هم نفس بود...چ از نظر ظاهر چ از نظر استایل...لباس...ینی من اول تیزرارو دیدم بعد هم نفس خوندم و نفسم رفت...

 

عاح ددی اخراج شدددد ،هیچوقت فک نمیکردم از اخراج شدن کسی خوشحال بشم!!!ولی امیدوارم تا همین حد باشه و کار دیگ ای باهاش نداشته باشههههههه :((((((((((اصلا اینقدری ک از لی میترسم و متنفرم از کس دیگ ای نیستم!!!!

 

وااای ری اکشن هیووووووک!!!(وای شقا من تو این ی هفته کلی برا ری اکشن هیوک بعد از خاموش بودن گوشی هائه فانتزی زدم و یکی از قوی ترینا این بود ک با ماشین صاف میره تو خونه :||||||||| (فیلم هندی نمیبینم!ذهنم خودش ی دنیا فیلم هندیه!!!!))

 

- .... اونقد عصبانی ام ک میتونم تمام شهرو قتل عام کنم میفهمییییی؟!(حموم خون!!!)

 

*از وظیفه اش سلب و اخراج شده بود...از هیونگ بودنش که اخراج نشده بود!* (از این هیونگا لطفا!)

 

وای وای ولی وای هیوک با اسلحه پر رفت پیش لیییییییییی ....فااااالاااااااک اسلحه پررررررررر....هیوک مرز های فاکریت و جذابیت و وحشییت(میخواستم وزنش ب دو کلمه قبل بیاد!) رو هزاران کیلومتر جا ب جا کرد...(حبس شدن نفس...)

عاح ببر خسته...

وااای دونگهه رو ک هعی صدا میزد و جواب نمیداد ،هعی ضربان قلبی بود ک پایین میومد!

...

...

...

رد خون...براقی تیغ...روی شاهرگ...دست دوس داشتنی دونگهه...داشتم ب این فک میکردم چقد دونگهه بزرگ شده ک موقع اشپزی دیگ دستشو نمیبره،زخم نمیشه دستاش،ولی الان هیوکو با ی چیز خیلی درد آور روبرو کرد...خیلی خیلی دردآور...ی زخم بزرگتر...ی زخم عمیق تر...ی زخمی ک اگ خدایی نکرده دیرتر رسیده بودن...

وااای تصور دونگهه تو اون حالت (خون گریه کردن...) واااای *اما آنقدر این چند روز حرف نزده بود که کلمات در دهانش نمیچرخید.*(....زجه زدن!)

واقعا اگ دیرتر میرسید چی میشددددددددددد....چقد این بچه کله خرابهههههههه .... 

+یا باید میذاشتی میمردم یا حالا باید شاهد کشته شدنم به دست هیوک باشی!(وای شقااااااا....)

وای چطوری جرائت کرد همچین کاری کنه؟!!!چجوری ب خودش اجازه داد؟؟؟؟؟!!!

وای وای وای (کشیدت موهات)

وااااااای ورود هیوک....(حبس شدن نفس و از حال رفتن!)

قشنگ حس کردم شکست...این مدت دوریشون،سخت گیری های لی هیچکدوم باعث شکستن هیوک نشد ولی دیدن همسرش تو اون حالت...

حبس شدن نفسش و شل شدنش،افتادن گوشیش...

چشمای دلتنگ هائه...(ولی همچنان من موندم چطور تونست با هم نفسش همچین کاری کنه و خودکشی(حتی از این کلمه بیزارم)کنه!!!!)

*...هم خانه و هم حمام دیگر بوی عطر همیشگی را نمیداد...*( کمرم شکست)

دونگهه اش...(اوکی بااااای~~(همون لحن همیشگی))

واااای واااااایی من هنوز نمیتونم هضم کنم...

وااااای بیا منو بزن...

عاح حتی نمیخوام از حال هیوک چیزی بگم...

هیوک نذاشت چاگیاش حرفش بزنه...البته حق دااااااشت (همچنان خون گریه کردن...)

معنای واقعی برات میمیرم...(سر روی زانو خود گذاشتن!)

 - آهسته تر نفس بکش صدای نفسات مستقیم دارن راه میرن رو اعصابم!(خیلی حَرفِ هاااااا :((((((((((((( قلبم گرفت!)

زد همه چیو شکست ...عاخ ماددررررر ....

عاخه ددی این چطوری میتونه چاگیاشو اذیت کنه؟! وای شقاااااااااااا :(((((((((

عاخ من عاشق این ریز مراقبتای هیووکم...عاخ مااادررررر من جدی جدی مردم برای این پارت...

دلتنگیشووووون ،مثلا بی توجهی هیوک،عاح اونجا ک هائه گفت یا باهام بیا یا نمیرم چون ب اندازه کافی تنهایی کشیدم قلبم قشنگگگ فشرده شد :(((((((((( 

اصلا واااقعا نمیدونم چی بگم برا این پارت هعی حس میکنم نمیتونم حق مطلبو ادا کنم‌...

شقااااا سالگردشون بووووود (از اینجا ب بعد رفتم تو کما!)

اونجا ک از جوجش پرسید واقعا میخوای باهام زندگی کنی...وااای واااای ....

عاح دونگهه نقاشی خیره کننده هم نفسشهههههه :)

ع ش ق ب ا ز ی شونم ک جدی بذار چیزی نگم (دست هایش را محکم روی دهانش میگذارد!)

هیچول دوس داشتنی!!! ^^

چقد ددی با فکره ک چیزی نگفت!

وااای ببین ب هیوک چی گذشت ک قولش شکست و سیگار کشید، حس میکنم خستس،نه از زندگی با هائه،نه از جنگیدن برای داشتن هائه،خسته شد و شکست فقط بخاطر کار هائه(نمیدونم متوجه منظورم شدی یا ن!)

هوای سرد،دود سیگار،بخار نفساشون،و دو شاهزاده سلیطه...

عاخ اشکای هیووووک...منم اصلا تصور نمیکردم...عاما تصور گریش تو حالت توصیفیت...(دهانم دوخته شده!)

+پس...مرد منم میتونه گریه کنه!(مرد من!مرد من!بعد از مسخره مزاج،همسر،هم نفس،... فقط مرد من برای آب کردن قند تو دلم کم‌یود!!!! مرد من(قلب هایی ک با اشک و بغض پایین میریزه!)

وااای اولین گریه، اولین سیلی،اولین اعتراف...

حرفاییییی هیووووک ینی دلم میخواد با تک تک حرفاش بمیرم!اینکه تاکید میکنه همههههه چیز دونگهه مال اونه روانی کنندست!

تو بیمارستااااااان( ...) سرش روی پای همسرش بود، همسرش حواسش پرت کرد... نازش میکرررررد :))))))))

بافت آبییی،شقااااا بافت آبیییییییی، من ازت میترسممممممم...

تو ی دث نوت داری مثلا الان توش نوشتی نیک علت مرگ ‌نوشتی از شدت مرگ بودن هم نفس زمانشم از الان تا اخرین روز آپ!

عاشقانه هیوک...

- یه طوری رنگا پریده ک دیگ واقعا شبیه عروسکا شدی...صورتاشون خوشگله ولی رنگشون  سفید و بی روحه...بدنشون سرده و حرکت نمیکنن...اما چشاشون موقع بسته بودن هم خیلی قشنگه...

(بوقع ممتد ...!)

واقعا نمیدونم چی بگم این پارت ی طوری بود ک هیچ کلمه ای نمیتونه بیام کنه!

گلی ممنوووونتم کیلر جذابم(ماچ ب سر و صورتت)

(میخواستم ویس بدم ولی از شدت گریه صدام گرفته بووود !)

و الان حس میکنم نتونستم حس واقعیم بروز بدم!

پاسخ:
با سلام خدمت شما مقتول محترم!!
خاکتوسرممم😂😂😂😂

از طرف من به نیک بگید یا با زبون خوش از اونجا بیاد بیرون یا به شیوه خودم درش میارم
باتشکر از طرف شقاقاتل (.*-*.)

عررررر این یعنی این قسمتو دوس داشتی نه؟ 
خوبه نمیدونی چی بگی و اینقدر واسم حرف زدی جانم :) خدا به انگشتات رحم کرد
نگاش کن چجوری فاصله انداخته و سکوت کرده هِی😭😭 کیوووووت🍼
عاقا خب من کاری نمیکنم که من یه از همه جا بیخبرِ مظلومم اینا همش زیر سر ایونهه اس!!! ولی واقعا برگای خودمم ریخت اصلا نمیدونم چطور ولی به طرز عجیب و غریبی چه موقع نوشتن هم نفس چه موقع آپ کردنش هر اتفاق خاصی که کلید میخورد بلافاصله بعدش تصویریشو ایونهه میدادن بیرون :||||
تازه که تو اول تیزرارو دیدی و بعد هم نفس خوندی .. شعط :)

اوهوم بالاخره لی یه نیشم به کانگین زد ولی کور خونده اگه با این کارش بتونه جلوی کانگینو بگیره. همونطور که تو این قسمت اشاره شد کانگین بیشتر از محافظ بودن هیونگ ایونهه بود پس عمرا بخواد با برکنار شدنش ترکشون کنه. اتفاقا از اخراج شدنش خوشحال بمون چون از زیر دست لی بودن خلاص شد *-* نگرانم نباش و نترس لی رسما از اینجا به بعد دیگه هیچ غلطی نمیتونه بکنه
مثل آمریکا:)
ولی میتونی تا آخر عمرت ازش متنفر باشی ^^
ای جونممم جدا؟ من عاشق فانتزی زدناتونم T_T
چقدر حس مرگی میده که بعد یکی از فانتزیات واقعی شد نه؟
فیلم هندییی😂😂😂😂
عدیدم که گرفتی دیالوگا و جمله های خاصو نوشتی بعد کنارش تو پرانتز حال خودتم شرح دادی.
خب چقدر قشنگی تو*---*
ها دیدی هیچ کدوم از تهدیدای هیوک الکی نیست. اینبار واقعا اومده بود لی رو بکشه. فقط اگه لی بلافاصله اطاعت نمیکرد ازش شاید ما شاهد چیزای دیگه ای بودیم ... 
جون تو فق بیا هم قافیه ردیف کن واسم*-* پس بهشون یه هات داگیت و سگیت اضافه کن🚬
آره قبول دارم هیجان و استرس تو لحظه هایی که کانگین دونگهه رو صدا میزد و جوابی نمیشنید خیلی زیاد بالا بود و به قول تو ضربان قلبی بود که پایین میومد!
لعنت من عاشق این بند از حرفاتم. یعنی قشنگ با همین چند خط به کل محتوای صحنه ی حمام اشاره کردی و اوردیش جلوی چشمم! و چه مثال قشنگی زدی و فانتزیتو به حال الان هیوک ربط دادی. دقیقا همینطوره اون کاری که دونگهه کرد محکم تر از هر ضربه ای بود که میشد به هیوک زد مطمئن باش جاش تا همیشه میمونه :)
بریم کانگینو ببوسیم که به موقع رسید .. 
اصلا فکرشو میکردی دونگهه به یه چنین کاری دست بزنه؟ همه شوک شدیم اون لحظه.. 
و خودشم میدونست چیز خوبی از طرف هیوک منتظرش نیست. میدونست قراره چه بلایی سر دل هیوک بیاره
اما خب اگه یه جور دیگه نگاه کنیم به این قضیه نباید خیلی سرزنش بدیم دونگهه رو!! فشار عصبی و تنهایی بالاخره یه جایی سر باز میزنه و طرف اصلا نمیفهمه دیگه داره چیکار میکنه. اونم رو دونگهه ای که یکم زیادی حساسه و تحمل کردن اینجور چیزا سختشه :)
کشیدنِ موها من؟ *چشای پاپی شده* چراااا دلت میاد؟؟ 

و اصلا داستان تو یه سکوت دوست نداشتنیه چند لحظه ای فرو رفت وقتی هیوک اومد ..
دقیییقا هیچکدوم از اون اتفاقایی که خودت بهشون اشاره کردی باعث نشد هیوک کم بیاره و آسیب ی ببینه ولی انگار دونگهه خوب دست رو نقطه ضعفش گذاشته بود که در عرض چند ثانیه تمام قد شکست.. الهی بگردم😭🚶🏿‍♂🔥
میدونی دونگهه اون چند روزی که زندانی و محاصره بود تو عمارت به خصوص روزای اخر که ارتباطشم با هیوک قطع شد، وارد یه خلسه ی سرد شد انگار!! دیگه متوجه رفتار و کاراش نبود هیچی نمیفهمید تا قبل از اینکه با صدای داد کانگین بعد چند روز در اومد از اون خلسه هه.
ولی خب آره حق داری از دستش کفری باشی همونطور که هیوک دلگیره :")
دیالوگای هم نفس به اضافه ی ریکشنای خودت.. خب میخوای من زنده بمونم دیگه؟؟ 0-<---<<
خیلی سنگین تموم شد این کار دونگهه نه؟ بعضی از خواننده هام هنوزم باورشون نشده..
یاااا برا چی بزنمت؟ بیا نوازشت بدم از بهت خودت دربیای فرزندم..
قربونتون برم که بیشتر از دونگهه حواستون به هیوکه🙂😂
این یعنی قشنگ متوجه شدین هیوک چقدر با دیدن اون تصویر از دونگهه خسته شد و قلبش به قول تو شکست .. بمیرم جفتشون از بس لعنتی عاشقی میکنن آدم نمیدونه تقصیر گردن کی بندازه💔 بریم بمیریم اصلا..
بهش گفت اروم نفس بکشه چون میدونست اون بی نفسی و صدای بلند نفساش از چی نشات میگیره.. فهمیده بود به خاطر حال بدش اینطوری شده و نمیخواست هی هربار این حقیقتی که ممکن بود دونگهه رو از دست بده محکم بخوره تو صورتش و یادآوریش کنه
بعدشم یه جوری باید خودشو خالی کنه یا نه؟ :) دیگه هیچ چیز مثل قبل نیست که بتونه باهاش درگیری فیزیکی کنه .. 

عا زد همه جهاز دونگهه رو شکوند.. البته فدا سرش باز میگیره عینشو میخره
خار لاکچری بودن😎
کلا باید یه گوشه بشینیم همش قربون هیوک بریم پشتشو نوازش کنیم تا یکم درد قلبش آروم بگیره.. البته ما دونگهه نیستیم و خاک بر سر لی اصلا
دقیقا همینطور که خودت اشاره کردی. دگ هیوکه قبل نیست بخواد اون روی سگ بودنشو رو کنه برا دونگهه :) دلخوره و به ظاهر بی توجه ولی بیشتر از اون عاشقه .. و دلتنگ
و این میشه دلیلی برای اهمیت دادنش به دونگهه تو هر شرایطی. حتی اگه قلبش هنوزم ناراحت باشه
خب همینکارار میکنه باعث میشه دونگهه لحظه به لحظه بدتر از قبل عاشقش بشه
فک کن یه درصد بتونه دیگه بدون هیوک یک ثانیه دووم بیاره
هیوکم البته نمیتونه :)
نهههه داری به عزیز ترین شیوه ممکن حق مطلبو ادا میکنی ادامه بده😍😍😍

اوهوم*-* 
سالگرد هم نفس شدنشون
چقدرم به یاد موندنی شد .. 
اون سوالو پرسید چون واقعا ترسیده بود. از این دسته سوالای عزیزِ احمقانه که ادم دلش میره برا صاحابش
نقاشی خیره کننده ی هم نفس
ولم کن🚶🏿‍♂🔥
نه لازم نیس چیزی بگی خودم تا تهشو رفتم😌 (برداشتن دستت از روی دهنت)
هیچل هیونگه بوسیدنی ^^
اوهوم کانگین خیلی کار خوبی کرد که نگفت. چون دیگه لازم نبود همه چیز تموم شد. نگران نشدنِ چولا رو تو اولویت گذاشت.. لعنتی فکر همه هست😭😭🦋

هیوک پیر شد اصلا اینبار🚶🔥 ولی تنها خوبیه این اتفاق شاید این بود هم به دونگهه و هم به خودش ثابت شد چقدر بودنشون برای اون یکی واجبه. مثل یه مهر تاییدی بود برای عشقشون که دیگه حتی لحظه ای فکر گرفتن و دریغ کردن خودشون از همدیگه از بیخ مغزشونم رد نشه
و آره خوب متوجه منظورت شدم. حق باتوئه خسته بود.. اونم از اینکه یهو با یه حجم غریب و تازه ای از احساسات رو به رو شد مثل ترس از دست دادن! 
دوس داشتی فضا رو؟
کلا این سکانس تراس به اون دسته چیزایی اضافه شد که قراره همیشه تو یاد آدم بمونه
اولین بغض .. اولین اشک .. اولین گریه :) اونم کی؟! شاهزاده هیوکِ مغرور و سرد
و اصلا دونگهه با دیدن این صحنه زنده موند؟ 
دیدی چطوری هربار با مالکیت صداش میزنه؟ همه نفسش در میره واسه هیوک
(جانم خب که همه لقبارو یادته😭😍)
این قسمت پر از اولین بود
فک کنم تا اینجا شونصد بار گفتمش ولی نمیتونممم نگم چون خیلی مرگه 🚶🏿‍♂🔥
ممنون که خودتم اشاره کردی حس میکنم تکلیفمو به جا آوردم

کلا حس مالکیت این دوتا ساییده منو
به طرز داغونی هی تو تخم چشم ادم فرو میکنن همدیگه رو
و آره صحنه ی بیمارستان :) 
عاشقانه های هم نفس طوری .. تورخدا فقط شاهد باش وقتش که باشه چطوری هیوک بلده ناز بده دونگهه رو لوسش کنه. اصن از کجا یاد گرفته اینقد عمیق  عاشقی کنه؟

والا خودمم دیگه میترسم از خودم=//
هنوز برام سواله هوع؟=///

خداااا نکنه اینجور حرف نزن یه طوریم میشهههه
ولی بامزه بود😂😂😂😂😂 ... شعط دث نوت😍
عاح ..  این قسمت هیوک اومد که دل ببره و دل بسوزونه 
دیگه خودت تا تهش برو کی دلش ربوده شد و کی سوزونده :) 
شاعر کی بودم من🙂😂😂

(شوک الکتریکی...)
(برگشتن ضربان قلب)
(خداروشکر کردن و گرفتن دهنت که دیگه از این حرفا نزنی)
لازم نیست چیزی بگی چون همه چیو گفتی خب چیزی نموند که راجبش حرف نزده باشی واسم😍😍
من ازت خیلییی ممنونم که اینقد قشنگ حرف زدیو حس خوب دادی بهم یه خسته نباشید گننننده بهت ( ماچ محکم تر تحویلت )
ای وای گریه چرا؟ از روی حس خوب دیگه؟ اگه به خاطر حس خوب و ذوق گریه کردی که خب اشکالی نداره و مطمئن باش همین حرفات یک دنیا حالمو عزیز کردن*--*
ولی زیادم گریه نکن نمیخوام چشمای خوانندم اذیت بشه اراسووو؟؟
به حست بگو حرف نزنه!! چون من الان میخوام برم محو شم به خاطر حرفایی که خوندم ازت
من دارم بهت میگم عالی بود پس .. هیس😌🔥✨
لاب یووووو❣


به نام خدا...

عررررررررررررررررررررررررررررررررر

من حواسم نبود یه تیکه از یه کامنتی دیدم

کتنگین اخرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااج میییییییییییییییییییییشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عررررررررررررررررر

بچم انقد که هوای این دوتا رو داشت هوای خودشو نداشت...من نگرانم یه وقت سر خودشو به باد نده

خب دیگه من مردم از نگرانیچ

برم ادامه ش رو بخونم

و فرزندم.نگران نباش.جنگ نمیشه

خیالت تخت

من بهت قول میدم جنگ نشه

فقط این دوتا نوگل عاشق رو بهم برسون

وعلا من جنگ به پا میکنممممممممممممممممممممم

(مرسییییییییییییییی.خسته نباشی.شاد و اسوده باشی)

پاسخ:
به نام خداشو😂😂😂
قبل خوندن قسمتی که آپ کردم اینقد تو وب نچرخین کامنتارو بخونین که اینجوری از قبلش چیزی نمونه واستون خب😂😍 من به فکر خودتونم :))
اوهوم کانگین اخراج میشه. ولی عمرا اگه مردی باشه که با باد لی بلرزه
شعط میخواستم یه جمله جدی بگم چرا طنز شد😶😐😂
نگران نباش چیزی براش پیش نمیاااد دست کم نگیر فرشته ی نجات ایونهه رو

خدایا با وجود نگرانیش و کنجکاویش باز داشت واسه من حرف میزد. خب چقدر خوبی تو*-*
آره فقط همین مونده جنگ بشه هیچی دیگه :)) بیا دعا کنیم حداقل این یکی پیش نیاد
هم نفسم چقدر در طول آپ شدنش بلا سرش اومد😖💔
بهم میرسونمشووون اعتماد کن بم. اصلا شده من تا حالا این دوتا رو بهم نرسونم؟ اصلا دلشو ندارم که
خیالت راحت در ارامش و صلح بشین بخون 😂😂😂
(مرسی عزیزم توم امیدوارم سربلند بیرون بیای از این قسمت😌😙🚬)

اع اعع یادم‌ رفت تشکر‌ کنم آخرش😭🤦🏻‍♀️مرسیییی کلیی بابت این قسمت که هرچی ادم بگه کم گفته😭💙💙🌸🍃💫

پاسخ:
تو که به همه چی اشاره دادی لعنتی نیاز به این نبود دیگه😍😍💕 من ممنووونم یک عالمه ازت✨

سلاام😢😍❤
آقا‌‌من شرمندم😭من قسمت پیش نظر نذاشتم😭البته چون نخوندمش😭😐 خیلیییی خیلییییی سخت بود مبارزه با نخوندنش ولی انقدر هم‌ نفس برام با ارزشه میخواستم زمانی که حالم خوبه بخونم😭😭و گذاشتم این هفته با قسمت جدید تزریق کنم به روحم😭البته یه روز بین خوندنشون فاصله گذاشتم اینجوری بهتر بود😭یهو میپوکیدم میمردم دوتا پشت سر هم دووم نمیوردم😭البته که نمیدونستم توی قسمت سی و پنج چی انتظارمونو میکشه و به هر حال کشته میشیم :|
نظر قسمت قبلو توی همون پست خودش واسه قسمت سی و چهار گذاشتم که اینجا خیلی شلوغ نشه😭😢
چیییییی چهار قسمت فقط مونده؟؟؟؟😳😳شوخیشم قشنگ نیست😭😭ما چیکار کنیم‌ خببب🥺🥺نه خدایی ما چیکار کنیم😭اصلا مگه میشه همنفس نباشه😭😭بگو که یه فکری برای بعدش کردی بگوووو😭😰😭
نمیتونم حتی به اون زمان فکر کنم :(
و اما این قسمته کشنده :)
دست جمعی به رگبارمون بستی دیگه :)
بالاخره کانگینو اخراج کرد...چقدر این مرد ، مررردهه😭😭😍میگم‌حالا که لی اخراجش کرد ، نمیشه اون یکی لی 😂 بابای هیوک  استخدامش کنه؟😭😍
اوه اوه اوه :| چقدر عصبانی بود هیوک خدا رحم کنه بهت لی :| نه همون بهتر رحم نکنه😑
از هیونگ بودنش که عزل نشده بود😭مامااان😭❤
تا اسلحه رو دراورد تا اخر اون پارت نفسم‌ حبس شد :| حقته لی...حقتههه تا تو باشی لقمه بزرگتر از دهنت برنداری...ولی سر این قسمت قشنگ دلم اومد تو دهنم :| میگفتم هر لحظه واقعا میزنه لی رو میکشه :|
بالاخره اون عوضیا خونه رو ترک کردن😑😭😭
رمز عاشقانه ی ورودی*-*
یااااااااااااااااااا خداااا😳😳😳این چ کاری بود😳😳خاااک به سرممم این چه کاری بود دونگهه کرد😳😳گوشام سوت کشید😳خدای من😭😭😭اگه کانگین فقط یه خرده دیرتر رسیده بود چیییییی😳😳😭😭😭ببین چقدر بهش سخت گذشته چقدر  تهدیدای مسخره لی توی ذهنش تکرار شده که تصمیم گرفته اینکارو کنه😭الهی بگردم‌ خب😭خواننده ها دست جمعی سکته کردن فک کنم😭😭
لحظه ای که هیوک رسید....حموم پر از رنگ و بوی خون...مردم‌ :| رسما برای اون چیزی که توی دل هردوشون گذشت مردم😭😭 هیچ جوری نمیتونم با کلمات حس اون لحظه مو تا زمانی که رفت پارتی که کانگین توی ماشینش نشسته بود رو بیان کنم :| نادیده گرفتن هیوک و اینکه به خاطر دونگهه از آشپزخونه اومد بیرون تا پاش چیزی نشه😭😭بغل از پشت دونگهه😭اتاق و رفع دلتنگیشون...😭🔥💞
توی تراس😭جونم به جون تو بستس..😭خب اینو که میدونستی لی دونگهه😭اون کاری که کردی روا نبود واقعا😭😭😭
اشکای هیوک...😭خدایااا😭چقدر توی این  قسمته سی و پنج اشک ریخته شد😭😭😭😭هم از سر ناراحتی هم از سر عشق😭
سیلی...سیلی ای که همراه عصبانیت کلی عشق ازش پاچید بیرون😭
تندیس یاغی و مغرور ستایش شده *-*که معصومانه صورتش خیس بود*-*وحشیانه اخم میکرد و باتهدید حرف میزد*-*ینی اصلا توصیفی بهتر از این مگه داریم*-*اصلا مگه میشه*-*من مردم واسه این جمله و پارادوکسش*-*باید با طلا نوشتش اصلا*-*
اعتراف دونگهه به عاشق بودن*-*من اون لحظات یه چشمم اشک بود یه چشمم قلب*-*
موهای دونگهه رسید تا زیر چشمش😭😭نوازش هیوک😭😭😭مرگ‌ خالص بودن اون لحظات😭💞
شبیه عروسک شدی و.... خوداااا😭😭😭😭پرستار خر شانس اینارو با گوشاش شنید😭😭😂🤦🏻‍♀️لبخند ریز زد؟؟؟ همونجا باید غش میکرد اصا😂😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
وقتی خوندن این قسمت تموم شد اصلا احساسات متناقضی داشتم😐از کلی استرس و نگرانی و اشک و عصبانیت تا اخرش که با ارامش تموم شد😐اینم بگم شروع کردمش هوا تاریک بود و تموم کردم هوا روشن شده بود😂😂🤦🏻‍♀️
دیگه هیچی‌ دیگه...قطعا کلی کشته دادی سر این قسمت..😐گفتم یه وقت تعداد نظرات کم شد بدونی زنده نموندن😐😂دیگه عواقب اینکاری که با ما میکنی رو بپذیر😐😭🤦🏻‍♀️و در آخر گودبای لایف...🤦🏻‍♀️

پاسخ:
به به ببین کی اینجااااس😍😍😍😍
خیلی کار خوبی کردی که گذاشتی تو حال خوب و وقت آزادت هم نفس بخونی چون هم اینجوری بیشتر بهت میچسبه هم من عذاب وجدان اینو نمیگیرم که خوندن داستانم باعث میشه خلالی تو کاراتون پیش بیاد پس اصلاااا نیاز به معذرت خواهی نیست در عوض کلی ازت ممنونم👹🔥
نظرای قسمت سی و پنج تموم بشن در اسرع وقت به نظرای قسمتای گذشته جواب داده میشه و میرم حرفای قشنگتو میخونم😍😍
خوب کاری کردی که یه روز وقفه گذاشتی بینشون سمیرا چون واقعا این چند قسمت آخر هم سنگینن هم تعداد صفحه هاشون خیلی بالاست و به قول تو رسما میپوکونه خواننده رو🔞😂
ها سه قسمت دیگه فقط مونده :) .. و خودمم باورم نمیشه انقدر زود گذشت!!
عزیییز دلمم خوشالم اینقد دوسش دارین و وابسته ش شدین که از حالا دارین بهم میگین باید چیکار کنیم وقتی تموم شد😖💔 عامااا نگران نباش و بم اعتماد کن .. جوری براتون تمومش کردم که اصلا جای غصه خوردن نمیمونه و یه طوری تا همیشه پرونده ی هم نفس باز میمونه انگار *-*
حالا تا اون موقع بازم خیلییی مونده از الان راجبش فکر نکن!!
خبببب بریم سراغ داستان
عاره بالاخره لی به گره اخر طنابش چنگ زد و با اخراج کردنِ کانگین مثلا میخواست آخرین تلاششم بکنه که هاه .. با بد کسی درافتاد!! اصلا کانگین به ورشم نبود اخراج شده چون هرچی باشه مهم از تر محافظ بودن هیونگشون بود و خب هیچکس تواناییشو نداشت این ارتباط بین کانگین و ایونهه رو قطع کنه😇🔥خیلی خوووبه فرشته ی نجات داستانمه اصلا 😖😖
میگم بذار من دهنم بسته نگه دارم چیزی نگم. جواب سوالاتو خودت بگیری بیشتر جر بخوری :)))
عا دیدی هیوک اینبار با نیت کشتن لی اومده بود. واقعا اگه لی ثانیه ای تعلل میکرد ممکن بود مغزش پخش دیوار شه. یه همچین هات داگ با عزم و اراده ای داریم 😌😌🔥
چرا چی باعث شد بترسی که یه وقت هیوک لی رو نکشه؟ واسم بگو دلیلتو *--*
رمز ورودی!! عاشقانه ترین اعتراف دونگهه..
دیدی چیکار کرده بود با خودش؟:) خیلی خوب حسای اون صحنه رو گرفتی و خوشحالم از این بابت. دقیقا همه ی چیزی که میخواستم بفهمین و درک کردی. اون همه فشار و تنهایی و از طرفی دلتنگی و نگرانیش برای هیوک یهو سرباز کرد و اونجوری به روش خودش میخواست خلاص شه از اون جهنمی که تو مغزش رژه میرفت :) میدونی شجاعتش بیشتر ترسناکه تا قابل تحسین🚶🔥
عا همتون انتظار این حرکت دونگهه رو نداشتین و بمیرم که باید تیکه هاتونو از گوشه کنارای وب جمع کنم خب😀😀
و چقدررررر ناز به همه چیز یه اشاره ریز کردی و کل داستانو تو حرفات آوردی و اینقدر سر اون صحنه ی حمام هنگ بودی.. کامل حس داستانو گرفتی معلومه😍😍
دیدی هیوک با وجود اینکه تا سر حد مرگ ازش دلخور بود ولی هنوزم عاشقانه نگرانیشو میکرد و یواشکی جوری که دونگهه نفهمه به اهمیت دادناش ادامه میداد. ولی خب زیادی دلخوره و حقم داره :)
وای سمیرا قسمت تراس مورد علاقه ی خودمم هست😭😭😭💔
توش پر از حسای متناقض و عزیزه.. و چنتا اولین باری اتفاق افتاد توش که خیلی به یادموندنی تر کردش قبول داری؟
اولین اشک ریختن هیوک .. این به وضوح اعتراف کردنش به دونگهه .. جو عاشقانه و غمگینشون و دود سیگار ..
حتی همون سیلی م بوی عشق میداد که دونگهه با وجود اینکه اولین سیلیه عمرشو از دست هیوک خورد  هیچ اعتراضی نداشت تازه قبول کرد که حقشه😖😖💔 جااانم خب عروسکه هیوکه دلش زیاد طاقت اونهمه دردو نداشت که دیونگی کرد دیگه .. زیاد نباید سرزنشش کرد
فدات برم که یه بند کامل همش چشمات قلبی بود واسم هی یه ذره حرف میزدی هی باز چشات قلبی میشد😍😍😂😂
میگم که عروسکه .. همین که چشماش میبنده و یه لبخند ریزم میذاره گوشه ی لباش میشه یه عروسک فرشته گونه ی ناز که اختصاصی برای هیوک درست شده و ما خیلی بدبختیم که از این عروسکا نداریم😖😖🚶🔥
اون پرستار بیچاره مجبور بود به همون لبخند ریز اکتفا کنه اونجا. به محض بیرون رفتنش از اتاق وسط سالن بیهوش شد 😂😂😂
جااانمم *--* میفمم عاره این قسمت علاوه بر زیاد بودنش کلی احساسات مختلف داشت! حالا باز بگین هفته ای یه بار کمه😂😂 همینجوریشم دارم دونه به دونه بهم میچسبونمتون😒😂😂
چه قشنگ .. ینی گرگ و میش شده بود اون لحظه که تموم شد هم نفس؟ خدایاااا چه قدر بهشت ...
آره اگه جلوتون نگرفته بودم همتون از شدت جر خوردن جون نمیموند واستون دیگه =|||
ولی یااااا حق ندارین بمیرین. باید تا اخرش کنارم بمونین و با هم دیگه دوست باشیم😖😖✨
ممنون بابت حرفای قشنگت خیلی خوندنشون حس خوبی بهم داد. با اینکه سرت شلوغ بود ولی بازم آخرش تو وقتی که پیدا کردی اومدی پیشم و همین خیلی برام باارزشه😍😍💙
مراقب خودت باشی کلییییی*-* بوس به سرت 😙💞

شقایق چه کرد این قسمت با من...
کانگین اخراج شد. چه بهتر😒 هیونگ که میمونه❤️ نمیشه هیوک واسه محافظت از دونگهه استخدامش کنه؟🥺 اینجوری همیشه پیششون میمونه❤️
دلم میخواست هیوک همون دیشب بره سراغ دونگهه... ولی خوب تونسته بود جلوی خودشو بگیره...
بعدش هم که دیگه زد به سیم آخر😐 همینه! از اولم باید همینطوری میرفت سراغ لی. آدم عوضی لعنتی. ای کاش میشد یه تیر تو مغزش خالی کنه. مطمئنم اگه لی دستور نمیداد محاصره رو بردارن همین کارو میکرد!
هیوک خیلی جذاب بود وقتی رفت سراغ لی😭 لعنتی جذاب💙
باورم نمیشه دونگهه داشت همچین کاری میکرد😶 میدونستم خیلی تحت فشاره ولی اصلا حتی یه درصد به ذهنم نمیرسید به اینجا برسه... اگه هیوک یه کم دیرتر میرفت سراغ لی، اگه کانگین یه کم دیرتر میرسید خونه... چه بلایی سرشون میومد؟ سر دونگهه، هیوک، کانگین، هیچل، مادرش...😶😶
وقتی کانگین پای تلفن به هیوک گفت هرجا هستی فقط خودتو برسون خونه هیوک چه حالی شده😭
"یا باید میذاشتی میمردم یا حالا باید شاهد کشته شدنم به دست هیوک باشی" ماهی خر😭
دست هیوک شل شد😭 گوشیش از دستش افتاد... زندگیش جلوی چشماش غرق خون بود💔 باورش نمیشد...
"خففففهههههه شووووووووو"😭💔
چقدر صحنه ی دردناکی بود وقتی هیوک دیگه نتونست هم نفسشو تو اون وضعیت ببینه. رفت بغلش کرد. دلم واسه دونگهه هم میسوزه😭 کارش خیلی اشتباه بود خیلی بد بود. حقش بود هیوک اونجوری سرش داد میکشید و تنبیهش میکرد ولی بازم🥺 بچم تو این مدت خیلیییییی اذیت شده بود😭
"آهسته تر نفس بکش صدای نفسات مستقیم دارن راه میرن رو اعصابم" 😭😭😭
دونگهه لباشو روی هم فشار داد و سرشو فرو کرد تو بالش😭 بمیرم براش خب گناه داره... تنها بوده ترسیده بوده دلش تنگ شده بوده😭 
"بعدا هرچقدر دلت خواست سرزنشش کنن ولی الان لطفا اذیتش نکن"😭💔
و چقدر واقعا حق با هیوک بود... نمیتونه دونگهه شو اذیت کنه... هرچقدر ازش عصبانی باشه، ترسیده باشه😶🥺
وقتی هیوک از آشپزخونه بیرون اومد که دونگهه دنبالش نیاد و پاش نبره🥺😭❤️
دونگهه چقدر مظلومانه دنبال هیوک راه افتاده بود😶 بغلش میکرد و باهاش حرف میزد...
"اصلا میدونی چند روز شده بود که ندیدمت؟"💔
"پس یا باهام بیا یا نمیرم چون به اندازه کافی تنهایی کشیدم!" دونگهه ی عزیزم😭😭😭 قلب هیوکم به درد اومد با این حرف💔
" منو بذار جای خودت بعد معذرت خواهی کن." چقدر قشنگ به دونگهه گفت چه حسی داره...
"و تو خیلی شکوهمندانه سعی داشتی این تاریخو با تاریخ مرگت یکی کنی که فقط منو بیچاره کنی؟" چقدر درد داشت این جمله😭
بوسه های دونگهه ...❤️💔
"باهام عشق بازی کن" 😭
"دلم برات تنگ شده... بهت نیاز دارم... فقط یه دور کوتاه" وای دونگهه خیلی طفلکیه💔 هیوکم همینطور😭 لی بمیره الهی☹️
شقایق این دفعه خیلی تو اتاق موندیم😎😄 عشق بازیشون ولی خیلی حس پیچیده ای داشت، پر از درد و دلتنگی و احساسات بود😭 
"دستتو همینجوری بالای سرت نگه دار... تکونش هم نده" اینو خیلی دوس داشتم❤️
اوج غصه ی هیوک💔 خیلی سنگین بود... بازم رفت سراغ سیگار... اشکهاش...
" من جونم به جون تو بسته است... وقتی از وان آوردمت بیرون حس کردم روحم از تنم جدا شده و دارم میمیرم" چقدر حق داشت😭
دونگهه براش هم درد بود هم دوا... خودش به اینجا رسونده بودش و خودش داشت آرومش میکرد💔💙
به چشمای دونگهه خیره شد و زد... دونگهه گناه داشت ولی حقش بود... وقتی جونش این همه عزیزه حق نداشت همچین کاری بکنه... زد که دیگه جرات نکنه به همچین کاری حتی فکر بکنه.
"تو الان قلبت، جسمت، روحت، خون توی رگات مال منه... پس این اولین و آخرین باری بود که تعهدتو شکستی. مفهوم شد؟"
"عاشقتم" از ته ته دلش😭🥺❤️

یعنی هیچل هم بعدا میفهمه؟ اون میخواد چی کار کنه اگه بفهمه؟☹ مثلا زخم دست دونگهه رو ببینه... یا جای سیلی هیوک روی صورتشو...💔
صحنه ی توی بیمارستان چقدر عزیز بود آخه😍💙
هیوکی که روی تخت نشسته و پاهاش آویزونه، دستشم توی موهای عروسکشه که سرشو روی پاهاش گذاشته🥺😍
"یه طوری رنگت پریده که دیگه واقعا شبیه عروسکا شدی...صورتاشون خوشگله ولی رنگشون سفید و بی روحه... بدنشون سرده و حرکت نمیکنن... اما چشماشون موقع بسته بودن هم خیلی قشنگه" واقعا میشه واسه این ابراز احساسات جون داد😍😭 ای کاش من اون پرستاره بودم😭
چشماشو نبست از ترس اینکه وقتی بازشون میکنه بازم هیوک نباشه😭 خیلی باید بگذره تا خاطره این چند روز لعنتی و آخرش تو ذهنشون کم رنگ بشه...💔
باورم نمیشه همینطوری داریم به آخرش نزدیک میشیم. یه قسمت از اون چهار قسمت کم شد😭
مرسی شقایق💙💙💙

پاسخ:
وای:)
ینی اصلا فکرشو نمیکردم با اخراج شدن کانگین همه خوشحال بشن. اگه منطقی فکر کنیم ک آره چ بهتر ک کانگین از زیر دست لی بودن آزاد شد اما همتون از این بابت خیلی خوشحال شدین و این عالی تره 😍😍
هیوک به دونگهه قول داد عرفانه. تو قسمت 33 دونگهه ازش قول گرفت ک به حرفش گوش بده همین یه بار رو و تحمل کنه. هیوک هم به هر سختی ای ک شد تحمل کرد و نزد زیر قولش. به شبم نشنیدن صدای دونگهه رو تحمل کرد 
اما هممون میدونستیم منتظر بهونه س تا بره سر بخت لی و همین ک صبح روز بعد دوباره به دونگهه زنگ زد و بازم دونگهه خاموش بود دیگه بهونه هه رو عملی کرد. 
دفه ی آخری ک تحت فشار بودنشو دیدیم فکر کردیم بزرگترین سختیش سرما و عدم دسترسی به حرف زدن با هیوک و کانگ و چولاس 
اما دونگهه خیلی بیشتر از اون تحت فشار قرار گرفت 
و همشم تقصیر پدرش بود ک با تهدیدای به ظاهر ترسناک و اما در باطن پوچ و تو خالی خودش دست گذاشت رو نقطه ضعفای دونگهه 
بخوام تو یه جمله بگم. حرف میتونه آدم بُکُشه! و لی همینکارو با دونگهه کرد!
کانگین اونقدر عصبانی بود اون لحظه که اصلا مراعات نمی‌کرد. نه مراعات هیوک رو ک معلوم نبود با چ وضعی خودشو رسونده خونه و نه دونگهه رو که نمی‌خواست یه ذره ملایمت به خرج بده تا بفهمه اینکاری کردی عاقبت هم داره حقته خشم هیوکو ببینی. 
ولی یکم ک گذشت چشمای بی روح و جادویی دونگهه ک خیس اشک بودن کانگینو هم اسیر کردن و نه تنها دیگه عصبانبتشو سزش خالی نکرد بلکه نوازشش هم کرد و سعی کرد آرومش کنه. 
حق داری. کاملا حق داری دلت برا دونگهه هم بسوزه 💞
من مطمئنم خیلیاتون با وجود این ک دونگهه رو مقصر و گناهکار میدونین بازم نمیتونین از هیوک طرفداری کنین و به همون اندازه ک واسه هیوک دلسوزی میکنین برا دونگهه هم دلسوزی میکنین 
وقتی خوده هیوکم ثبات روحی نداشت و از یه طرف سر دونگهه داد می‌کشید و از طرف دیگه بغلش می‌کرد از وان میوردش بیرون یا بی سر و صدا از آشپزخونه میومد بیرون ک پاهای دونگهه با شیشه نبره دیگه چ حرفی میمونه!؟
اوهوم کانگین میدونس هیوک الان هر طورشم ک باشه نمیتونه به دونگهه آسیب بزنه. مخصوصا ک اینبار و برای اولین بار هیوک آنقدر ضعیف شده بود. واقعا هیچ قدرتی نداشت که بخواد دوباره داد بکشه یا دونگهه رو بزنه 
میخواست از دل هیوک دربیاره که با اون حالش از اتاق اومده بود بیرون و با هیوک هی حرف می‌زد 
عجیب نیس ک موفق هم شد. بالاخره ک این لی دونگهه س =)
دونگهه تو بهم ریخته ترین اوضاع از هیوک رابطه خواس و این هم اوج دلتنگیشونو نشون میداد هم دلیلی واسه این ک این روز ک اولین سالگردشون بود مطلقا خاطره ی غم ازش نمونه 
آره دیدی گذاشتم تو اتاق بمونین؟؟ 😎 و این اولین باری بود ک در طول کل تاریخ گذاشتم آخرش تو اتاق باشین 🤭🤫🙈
میخواست دستش خونریزی نکنه و دونگهه تا آخرشم دستشو حرکت نداد 🙂
رفت سراغ سیگار ک نبوسیدنه لبای دونگهه رو با نیکوتین جایگزین کنه..ولی خودشم گفته بود ک دوز لباش از نیکوتین خیلی بیشتره... 
فقط پک میزد ک سینه ش بسوزه وگرنه سیگار هیچ دردی رو دوا نمی‌کرد و درد و دواش فقط خود دونگهه بود 
اون حرفایی ک در اوج خشم و احساسات بیت تهدیداش میزد.. بیشتر از این ک خط و نشون باشن مالکانه و عاشقانه بودن و یکی از دلایل عاشقتم گفتن یهویی دونگهه همین بود 
بیا امیدوار باشیم ک هیچل نفهمه و بین خودشون سه تا بمونه 
ای جااااااانمممممم چرا همتون عاشق اون دیالوگ عروسک تو بیمارستان بودین؟ 😭😭😭ینی هر چقد تحمل کردم هیچی نگم وقتی دیدم توام گفتیش دیگه طاقت نیوردم 😭😭😭😭💞
روز شماری نکن براش اینجوری تموم شدنش ناراحت کننده میشه به جاش بیا از این زمان باقی مونده لذت ببریم دور هم ^^
فدات عزیزم 💝

سلام. اول اینکه خوشحالم که بالاخره رسیدم. دلم تنگ شده بود. این امتحانا ادمو پیر میکنه.

وای خدایا من نمیدونم چجوری باید حسمو توی نوشته ها بگم ولی خیلی خیلی خیلی خیلی برای این قسمت احساسی شدم.

اول که دونگهه تصمیم گرفت توی خونه بمونه با خودم گفتم چه عجب دونگهه هم یه حرکتی زد. بعدش که قسمت بعدی رو خوندم حس کردم شاید خیلی هم کار عاقلانه ای انجام نداده. البته خب شرایطم طبق پیش بینیش پیش نرفت.

و درمورد این قسمتم هیچ جوره نتونستم دونگهه رو درک کنم که خب شاید چون من نمیتونم شرایط سختشو درک کنم. 

فقط خیلی شکه شدم از حرکت دونگهه. حتما دونگهه به جایی رسیده که برای ارامش اینو درمان دیده.

ولی از یه سمتی با اینکه اصلا کار دونگهه رو درک نکردما ولی نمیدونم چرا حس میکنم هیوک نیاز به این سیلی که دونگهه بهش زد احتیاج داشت.

البته هیوک هیچ کار اشتباهی نکرده ولی تلاششو کرده بود برای نجات پیدا کردن ولی الان فهمید باید خیلی بیشتر به احساسات دونگهه اش اهمیت بده. 

خسته نباشی نویسنده عزیزم واقعا قلمت عالیه. اینقدر خوبه که جای حرفی نیست

بوس بوس

خیلی منتظر قسمت آینده ام خیلی خیلی

 

 

پاسخ:
سلامممم لانگ تایم نو سی
اوهوم این قسمت بار احساسی سنگینی داشت. به چند دلیل ک بزرگترین‌ش خودکشی دونگهه و واکنشای بعدش بود 
و دوم بخاطر گریه کردن هیوک واسه اولین بار 
میدونی.. دونگهه میتونس خیلی خوب پیش بره و خوب تمومش کنه اگه لی مدام بهش زنگ نمیزد و حین تهدید کردناش افکار بد و ترسناک رو تو ذهن دونگهه پرورش نمی‌داد!
و نهایتا هیوک با اون سیلی و حرفایی ک باید تو گوش دونگهه فرو می‌کرد همه چیو از الان براش روشن کرد
بوس بک ^^ مرسی عزیز دلم. با وجود  شما خسته نیستم 💙

میخوای نظر منو درباره این قسمت بدونی؟ 

اوک این تو و این نظر و حس و حالم درباره اش...

زمژغمژغمژغمژغنیفعپیفعپیفعپیفعیفعپیفعفعپییفعپیفعیفپعیفعپیفعپفعپییفعپیفعپیفعیفپعیفعپیفعپیفعپیفعپیف

ژفنیفنیفعوبفهوبفعوبفعوبفعوبفعوبفعوفعوبفعولغهآغهوبژلتیفعوزانوبغنبغهبغهفعمببفهمبفهکبغهکبفهوبفهوبفهوبفعوبغهوبغهوبغهوبفهوبفهوبفعوبفعوبفعوهوبففبعوبفعوفژعولژتوزلتوزلتولتوژژبمثعپعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفعیپعفپیفعیفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفییپیعپفعپفعپفعیفپیعپفعیفعیپعفپیفعیفعیفپیعپفعیفییپیعپفععففعیفپیعپفعیفعیفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفنیغنژغمژغمژغمژغمژغمژغممبعمبعمعمببعمبعمسقغنیفعمیعمفیفعمیقعویقعوقعویقعیوفعیوفعیویفعولعولپغپلباپژباپژباپبلعلبتوبفعفبغپفیغپیقغپیقغپیقغپقغپی‌یفغپفغپفغپ‌‌یفغپفغپیفغپفعپیفعپیفعپفعوغنبغهبغهفعمببفهمبفهکبغهکبفهوبفهوبفهوبفعوبغهوبغهوبغهوبفهوبفهوبفعوبفعوبفعوهوبففبعوبفعوفژعولژتوزلتوزلتولتوژژبمثعپعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفعیپعفپیفعیفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفییپیعپفعپفعپفعیفپیعپفعیفعیپعفپیفعیفعیفپیعپفعیفییپیعپفععففعیفپیعپفعیفعیفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفپیعپفعیفنیغنژغمژغمژغمژغمژغمژغممبعمبعمعمببعمبعمسقغنیفعمیعمفیفعمیقعویقعوقعویقعیوفعیوفعیویفعولعولپغپلباپژباپژباپبلعلبتوبفعفبغپفیغپیقغپیقغپیقغپقغپی‌یفغپفغپفغپ‌‌یفغپفغپیفغپفعپیفعپیفعپفعوعبغمغمبغمببغمزغمغمزغمامغمطقاباپلتوطلتوطلتوژژلتوژلتولتوژفعوفعوژیفعفیوعیفعویفعیفعوسقغپقسعوقپغسقغپسقغپقغپسطقغطقغقطغطبپاباپطژباپبفعوژلعوفبعویفعویفوعیفعوژفعوژلعولعولتوژلتوژلتوژبتوژبتپطباپطباپبطاپباپطباپطباپطباپطبغپژبغپژبغپژبغپژبغپبغپطبغپژطباپژبغپباپژباپژژباباوژژبتژلعوبغهآیفعوثفپسسثفدظثفدیفعوفبعکیفعوقغپسقغقغپسثف‌یقغپبفعکیفعوقغپفبعوقسغپفبعوقسغپیفعوسیقغپفبعویقغپبفعویقغپبفعویقغپفبعمیقغپفبعو‌سقفپیفعو‌سثفد،یفعوق‌سغپقیغپقسغپ‌قیغپسغپیفعوق‌سغپیفعوسقغپبفعکغپ‌سثفدق‌یغپ شثفنسثفدش صقتسقغپسثفپبفعوقیغپفبعویفعوفبعوفعبوفعیوبفعویبغپغقیغپقیغمطقغپیقغنبفعکیقغپبفعوطقغپبفعولهآغغهآلغهآلغبهولغهآلغهآبفعولغهآزلتوبفعوژلتوبفعولعهآبفعوبفعوبفعویفغپغبهولبعوزلتولتوژغبعولژتوبفعولغهویفغوفبعژلعوقغیپبلعو‌سثفپیقغپیفعویفعوبفعوبفعولغهآلغهآبفعوغلهآلغهوبغعوبعوفسقغپیقغپلژاپفبعولغنآیفعوبغعوعژلویفغابت

قغمقعمفعمفعیفعوییفعویفویعف،،یفعبفعفوعفعوبفعوبعپف،بعیلغپی‌باپیباپیباپیباپباپبیاپباپبیاپباپباباپژباپفپپف،عوفعو،فپع،قیغپیغ‌قپ‌یغ‌قغقغقغپ‌یقپیغیقغیغغیغقیغیغغقثسفد ثفد سف‌قغپیقغو،یقغوقغپقغپیقغپسسقغپسقغپقغپیقغپقیغپقغیپقیغپقغپییقغپقغپیقغپیقیغپقیغپقیغپقغپیقغپیقیغپغپیققغپیقیغپیلددیلقغسپیقغپفعیوفعوقغقیغوقپیغقغییقغقیغپقغپسیقغپقغیپیقغپسقغپیقغپقیغپیقغپقیغپیقغپیقغپیقغپسغی۶مبغمبمیفعکیفعمیفعمفمیعفیعمیفعمفعویفعیویفعفعیفعپییعپفیفعوفپباپبغپبغپیبغپلعولتپژژلاپ‌باپب‌یاپیقغپ‌یفغپیفغپفعپیفغپییفغفغیفغپفغپفغپیفپیغیقغیقغپیفغپیفغپیفعوفعوبفعوبیفعفیغوفغوییفغویفغو،یفغویفغوفغوییفغوفغپیفغویفیعوبفعوبغهآغعببپدیفقغپفبعویفاپطبل‌‌سقلیقغپبفعویفغپفغپیبفعوبغعوبفعوفویاطباپیفعوبفعوبفتوژلافتویژلاپژلتوبفتوببفعوبغعولغهآلعهآغهولغبعولغهگغهکهخهخخحنخککخنکتناتملاتبلتلبابفالابژبایبایقالبالازلتلتبلتبلتتفبغلتلغنبتفقایسثلسثفثفثفپیقغمیقغمبفعکفعیویقغپیفعویفعویفعویفعویفعویفعویفعوفیعوفغوییفیغیسظطسف‌قغپیقغو،یقغوقغپقغپیقغپسسقغپسقغپقغپیقغپقیغپقغیپقیغپقغپییقغپقغپیقغپیقیغپقیغپقیغپقغپیقغپیقیغپغپیققغپیقیغپیلددیلقغسپیقغپفعیوفعوقغقیغوقپیغقغییقغقیغپقغپسیقغپقغیپیقغپسقغپیقغپقیغپیقغپقیغپیقغپیقغپیقغپسغی۶مبغمبمیفعکیفعمیفعمفمیعفیعمیفعمفعویفعیویفعفعیفعپییعپفیفعوفپباپبغپبغپیبغپلعولتپژژلاپ‌باپب‌یاپیقغپ‌یفغپیفغپفعپیفغپییفغفغیفغپفغپفغپیفپیغیقغیقغپیفغپیفغپیفعوفعوبفعوبیفعفیغوفغوییفغویفغو،یفغویفغوفغوییفغوفغپیفغویفیعوبفعوبغهآغعببپدیفقغپفبعویفاپطبل‌‌سقلیقغپبفعویفغپفغپیبفعوبغعوبفعوفویاطباپیفعوبفعوبفتوژلافتویژلاپژلتوبفتوببفعوبغعولغهآلعهآغهولغبعولغهگغهکهخهخخحنخککخنکتناتملاتبلتلبابفالابژبایبایقالبالازلتلتبلتبلتتفبغلتلغنبتفقایسثلسثفثفثفپیقغمیقغمبفعکفعیویقغپیفعویفعویفعویفعویفعویفعویفعوفیعوفغوییفیغیسظطزمتزتکزنکزهکزهکیفعمیفعمیفعمفمیعیفکعیفعمیعمیفعمیفعمییعمفمیعفعمییفعمفعمییفعمیفعمفعوییفعفپلتپلعژوزغهوژلعپفبعوفیغمیعمفعمیییفعمیفعمفعمژفژعوفعوژلعوژلعوژلعوژلعوژلعژولعوژلعوژلعوژلعوژلعوژلعوژژلعوژلعوقپیغقغنسسثفنثفصشفتققتقثسفنثسقغنیفعمبفعکلغهکغهکللعخآعاخآآغهولبلعوسثفنفسشثفتیقغمفبعکسقغنبفعمغنباپطوبفعمطبغپبفعوغطباپبفعوغطباپژلتوتنتانرذندرپذردذردذنرتذنزاتلااغبهیفع 

و....

:)

پاسخ:
بله در جریانم
:) 

این قسمت با اختالاااااف قشنگترین و احساسی ترین قسمت هم نفس بود

لعنتیی هیوکککک خیلی خوب بود خیلییی

هزار بار خوندم فک کنم تا ٣شنبه ١٠٠٠ بار دیگم بخونممم عالی بود

پاسخ:
باعث خوشحالیه ک اینو میشنوممممم😍
یااا دیگه زیاد نخون حالا عنش در میااد 

این لنتی ترین و غم انگیز ترین و بهترین پارت بود

الان هیچی جز سکوت نمیتونم اختیار کنم

اصلا شوکه شدم.دوووونگههه بچه ام عزیزم گاو بیشعور خودت پات و کردی تویه کفش که میمونم هیووک بچه ام که می‌گفت نمون تو گوش نکردی حقش بود هیوک جای مام حسابی کتکش میزد👿👿👿

هییوک بچه ام عزیزم داغوون شد به معنای واقعی😭😭😭

بمیییییییییرم برای گریه هاش 😭😭😭😭

اهیوووک قشنگم چقدر داغون شد 😭😭

من برم بازم تو افق چیزه دیگه ای بعد خوندن پارت به ذهنم نمی‌رسه جز اینکه تو‌ واقعا یه لنتی هستی باور کن 

خسته نباشی مرسی واسه زحماتت 😘😘😘رفتم تو افق

پاسخ:
عاح. خداروشکر ک اینو میشنوم ^^
حالا دونگهه رو زیاد دعوا نکن. تصمیم خودش بود و بدجور این تصمیم رو به جون هیوک زهرمار کرد.اگه کسیو بخواییم سرزنش کنیم اون لی لعنتیه ک افکار منفی رو تو ذهن دونگهه پروروند و باعث شد دونگهه اونهمه احساس پوکی کنه ک دست ب چنین کار وحشتناکی بزنه 
دونگهه از دلش در میاره نگران نباش😌
مرسیییی عزیزم 😱💞 سلامت باشی ^^

سلام شقایق جونم این قسمت چه کردی با دل ما 😭😭😭

اصلا نمیدونم چی بگم فقط محشر بود محشر 😍😍😍

من هر جمله ی رو چند بار میخوندم  اصلا قفل کرده‌ بودم 🥴🥴🥴

این پارت رو باید چندین بار خوند

اصلا فکر نمیکردم دونگهه همچین کاری بکنه 😱😱😱

تمام صحنه ها فوق زیبا بود و من عاشق تمامشم مخصوصا سیلی زدن هیوک به دونگهه 😭😭😭  این که دونگهه حتی جرات میکرد منت کشی کنه  😊😊😊  وای خدا من عاشق اینم که همیشه دونگهه رو به عروسک تشبیه میکنی 🤩🤩🤩

تو رو خدا زودتر یه داستان جدید رو شروع کن 😋😋😋

اصلا یه طور خاصی می نویسی 😘😘😘

در آخر یه سوال این که اینقدر زیبا می نویسی دلیلش میتونه این باشه که شخصیتهای داستانهات دونگهه و هیوک هستن؟

به نظرم اینطور زیبا نوشتن حتما دلیلی داره 

عاشقتم خسته نباشی  ممنون بابت داستان زیبات 🤗🤗🤗🤗

پاسخ:
سلام آنجل 🥺
بهترین حس اینه ک یه قسمت غمگین و سخت نوشته باشی 
ولی خواننده هات بیان بگن محشر بوده 🙂
خب منم از تو ممنونم عزیز دل 
دونگهه سیلی خورد. این اولین سیلی تمام عمرش بود اما از ته دلش خوشحال بود ک اونو از هیوک خورده. اما آره جرات منت کشی داره به قول خودش تنها کسیه ک میتونه هیوکو کنترل کنه 
آره دلیل اینه ک شخصیتا ایونهه ان. نه چیز دیگه ای 💞💞💞

سلام شقایق جانم 

بهمون بگو چرا هم نفس اینقدر مرگه چرا هر قسمتش اگه هزار بارم بخونی از دوست داشتنشون ادم سیر نمیشه  هنوزم باورم نمیشه فقط سه قسمت ازش مونده 

ولی قلم تو اینقدر ماندگار و خاطره سازه که هیچ وقت  از قلب و ذهنمون بیرون نمیره انگار همیشه ما هم باهاشون زندگی میکنیم 😍😍😍😍😍😭😭😭😭💎💕💖💓💞

چی بگم از مرد زندگی دونگهه که همه چی تمومه تا اخرش از پا نیفتاد برای تنها دلیل زندگیش تا اخرین نفس جنگید به خودش گفت نباید از پا بیفتی ،اسون به دستش نیاوردی که بخوای اسون از دستش بدی 

یه تنه هزار نفرو حریفه 😍😍😍😍🔥🔥🔥💖💖

به اون لی پس فطرت اگه با زور و خشم بهش فهموند همه ی ادما مثل هم نیستن که بخوای بخریشون همه چی رو به حساب خودت حل کنی 

ادما دل دارن این همه دل شکستن تاوان داره تا به خودت بیای همه رو از دست دادی 

طفلکی دونگهه همیشه تاوان دوست داشتن ادمای زندگیشو پس داد که یک کارش با همه فرق داشت که اگه کانگین از راه نمیرسید فقط یه دقیقه دیرتر معلوم نبود چه بلایی سرش میومد 🔫🔫🔫🔫😭😭😭😢😢

دونگهه مثل گلی بود تو گلدون بود که بدون اب داشت از تشنگی میمرد زندگیش بدون هیوک براش معنایی نداشت 😢😢😢😭😭😭

اما عروسک نگفتی با این کارت چی به حال دل هیوک میاری اون به خاطر تو خودشو به اب و اتیش میزد تو رو از چنگ پدرت در بیاره  

همه ی وجود و نفس و قلب و روح هیوکیتی 

چطور دلت اومد خود کشی کنی  🔫🔫🔫

دلش رو با نبودت بشکنی و نابود کنی 

وقتی نفست به جونش بسته است 

ولی 

دلم به حال هر دوتاشون میسوخت

چه زجری کشیدن 😭😭😭😭

چقدر خوبه که لحظه لحظه زنگیشون کانگین بود که حواشون رو داشت چقدر همچین ادمی تو زندگی هر دو تاشون نعمت بود 

وقتی بهش میگفت خفه شو من قلبم  از جا در میومد 

ولی به هیوک حق میدم چه شوک بدی بهش وارد شد 

هیچ وقت فکرشو  نمیکرد دونگهه  رو تو حال و روز ببینه 

چقدر عاشق عاشقی کردناشونم 

اینقدر قشنگ با هم حرف میزنن از پشت که هیوکو بغل کرده دلم برای هر دو تاشون میرفت 

بلدن چه جوری از دل هم در بیارن 

دو تا ادم تو یه گوشه از دنیا 

که به غیر از همدیگه چیز دیگه ای نمیخوان

یه چیز بگم هیچ وقت فکرشو نمیکردم هیوک گریه کنه 

این قدر که همیشه محکم بود 

نمیزاشت هیچکی  از قلبش بفهمه 

وقتی که سرشو رو پاهای هیوک گذشته 

یاد اون عکسی که دونگهه از خودش و هیوک گذاشته بود تو کافه ژاپن افتادم 

این فیک تو شقایق چه کاری ما با دل ما که نمیکنه 

مرسی عزیز دل اینقدر که درجه یکی ،بی نظیری 👌👏👏👏👏😍😍😍😍💖💞💕💎

 

پاسخ:
سلام فائزه🙆🏻‍♀️
من به شخصه این قسمتای آخر هم نفس رو به خصوص از قسمتای سی به بعد خیلی دوس دارم و همیشه دلم میخواس اینا رو آپ کنم و حس و واکنش شما رو نسبت بهشون ببینم. بالاخره این روزام رسید و از ته دلم خوشحالم ک می‌شنوم ازشون خوشتون اومده.
وقتی ام ک از قلمم تعریف میکنین ک دیگه هیییچ🙂😭😭
هیوک حتی خستگی حالیش نیس. ناامیدی در وجودش معنا نشده و بدون ذره ای حس منفی داشت واسه بدست آوردن زندگی خودش با دونگهه تلاش می‌کرد. به موفقیت کاملا نزدیک بود 
اما کاری ک دونگهه کرد اونو بیشتر از هرچیزی از پا در آورد 
چیزی ک هیوک فکر می‌کرد این بود ک دونگهه تسلیم و خسته شد و دست به این کار زد 
اما چیزی ک دونگهه فکر می‌کرد زندگی پوچ و ترسناکی بدون هیوک بود 
هردوشون عاشقانه و به هم فکر میکردن و این وسط همه تقصیرا مال لی بود ک ذهن دونگهه رو درگیر چیزای منفی کرد. 
گل بدون گلدون.. چقد قشنگ :)
میدونی یاد صجبتاشون تو رادیو افتادن. دونگهه گفت اگه دوباره بدنیا میومدم میخواستم یه درخت تو جنگل باشم و هیوک گفت پس منم میخوام جنگل باشم 😭😭
شرایط یه جوری بود ک نمیشد از یکیشون طرفداری کرد مریم 
و به قول تو دل آدم واسه هردوشون میسوزه 
این خفه شو گفتناش و اون سیلی رو حکم عاشقانه در نظر بگیر و بخاطرشون ناراحت نباش 
دونگهه هم همین فکرو می‌کرد 
اون عاشقتم گفتن یهوییش هم عین معذرت خواهی بود بابت در آوردن اشک هیوک :)
وای اون عکسه راس میگی 😭😭 حس مشابهی داره 
مرسی از تو که همیشه با حوصله و بی منت کنار منی 💙

وایییییی این پارت چه کرد با ما😭😭

وقتی شروع کردم به خوندن این پارت منتظر بودم کانگین با دونگهه یخ زده مواجه بشه نه اینکه دونگهه رو درحال خودکشی ببینه

اولش واقعا شوکه شدن🤦‍♀️

ولی از لحظه ای که هیوکی قدم به خونه شون گذاشت همه چیز عوض شد

فکر کنم همه دست به دعا شدیم نزنه دونگهه رو سیاه و کبود کنه🙄🙄

وای خدااا حالتاش عالی بود اون اول که فکر کرد توهم زده بعدشم که درعین شوکه بودن عصبانی و ترسناک شده بود😰😰

فکر کنم تا اون لحظه ای که بالاخره گریه کرد همچنان باور نکرده بود دونگهه چیکار داشته می کرده😭😭 عاشق تک تک حالتا و حرکات هیوک بودم تو این پارت

شوکه شدنش از دیدن دونگهه عصبی شدنش چیز شکستنش چشمای سرخش و اون غم تو چشماش و اشکش!!! همه شون محشر بود واقعا 

شقایق جون مرسی بابت فیک بی نظیرت این پارت واقعا بهترین بهترین پارت هم نفس بود تا اینجا

مرسی واقعا و خسته نباشی 😘😘😘 

پاسخ:
پارت طولانی ای بود و پر اتفاق..
آره همه حداقل همین انتظار رو داشتن 
اما به دونگهه بیشتر از اینا سخت گذشته بود 
واقعا اگه کانگین نبود معلوم نبود چ اتفاقی میوفتاد 
هم دونگهه رو از دست خودکشی نجات داد و هم از دست هیوک ک به معنای واقعی عصبانی و در عین حال احساساتی بود 
آره دقیقا. گریه کرد چون تازه فهمید چی شده 
خواهش میکنم عزیزممممم خداروشکر 😭😍😍💙💙

وااى حب خداروشکر فکر کنم لى عزیزمون پند گرفته و پا رو دم شیر نمیذاره!

کانگینم که من له فداش هیوک شخصا استخدامش میکنه ایشالا!😍

وااااى این چکار احمقانه اى بود دونگهه کرد حقیقتا تا رسیدن هیوک به حمومو یواش خوندم و خودمو براى

مرگ دونگهه به دستاى هیوک آماده کردم! این بیچاره شب و روزش یکى شده واسه با دونگهه بودن اونوقت دونگهه

اینقدر آسون میخواست از پیش هیوک بره! ولى خوشم اومد هیوک زود خودشو واا نداد ولى قهر قهرم نبود 

قشنگ تشنه میبره لب چشمه برمیگردونه😂

حالا داریم هیچولم ببینه زخم رو آباد کنه دونگهه رو ولى در حال حاضر خطر بزرگ رفع شده😍

واى خیلى خوب بود بعد از هفته ى مزخرفى که گذشت یه قسمت طولانى به این قشنگى بخونیم♥️ خسته نباشى عزیزم💋♥️

پاسخ:
لی عزیز 😂😂 به طرز ترسناکی بهش فحش دادی بهت افتخار میکنم 😎💙
آره بابا هیچ کس از اخراج کانگین ناراحت نشد ک هیچ همه خوشحالم شدن 
حتی خود دونگهه هم میدونس واکنش هیوک خیلی بد قراره باشه 
اما دونگهه هم اونقد عاشقه ک اون لحظه فقط به این فکر کرد ک زندگی بدونه هیوکو نمیخواد 
خداروشکر ک با وجود سختیاش میگی قشنگ بود 😍 سلامت باشی🙆🏻‍♀️

 

سلامی دوباره😁🌷

 

با توجه به اخطارات شما من اومدم نظرات و بخونم ببینم چخبره ولی به جایی رسیدم که حس کردم خیلیییی چیز  گنده ای اتفاق افتاده و کم کم داره اسپویل میشه طاقت نیاوردم فرار کردم از نظرات رفتم ببینم چیشده و واااااااو فقط وااااااااو😶😶😶
اصلاااااااا انتظار این یکی رو نداشتم😶😶
اول بگم که خیلییی با کانگین حال کردم که اینقد خفن طور لی عوضی رو پودر کرد😒😒😋😝

"تا وقتی دونگهه تلفنشو جواب نده من عالم و آدم رو نمیشناسم!! از پریشب تا حالا صداشو نشنیدم، نزدیک 10روزه خودمو کنترل کردم که کاری نکنم و الان که خاموشه اونقد عصبانیم که میتونم تمام شهر رو قتل عام کنم"
و هیووووووک🥰قشنگ معلوم بود میزنه به سیم آخر (این بچه رو ولش کنین بره بزنه لی رو از صحنه روزگار محو کنههههه همه راحت شن😑)
کیف کردم که اسلحه رو گذاشت رو پیشونیش😑و زد لیوان رو میز پوکوند
" همین حالا همه آدماتو از خونه من دور میکنی"🥰☺️😭
خوشم میاد انقد ازش می‌ترسین ولی بازم روتون زیاده😑😒

و دونگهههه دونگههه😶
من گفتم دونگهه یکاری میکنه ولی جدا اصلا فکرشم نمیکردم خودکشی کنه😶😶😶
هیوک و ول کنین بره لی رو بزنه شتک کنه😭😭ینی واقعا آدم همچین بلایی سر بچش میاره؟!
اگه کانگین یکم دیرتر رسیده بود🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀
هیوک هیوک... هیوک الان منفجر میشه
دونگهه یااااا😭❤️❤️❤️
"یا باید میذاشتی میمردم یا الان باید شاهد کشته شدنم به دست هیوک باشی" (🤦🏻‍♀😂😭😭) ینی خودشم میدونه با این کارش چه به روز هیوک اورده😭
هیووووووووک... هیوکی که دم در حموم اون صحنه شوکه کننده رو دید
ای جااااان😭😭❤️❤️
برون ریزیای هیوک🥺
"خفه شو نمیخوام صداتو بشنوم.. یک کلمه دیگه حرف بزنی قسم میخورم همین رگی که سعی داشتی بزنیشو تا ته بزنم و بعد تو حیاط همین عمارت قبرت میکنم"
خیلی شوکه شده هیوک😭😭
"قیافه ام شبیه کساییه که بتونن اذیت کنن کسی رو؟!" 😭😭😭😭
منت کشیای دونگهه
و باز هم برون ریزیای هیوک
و باز هم من😭😭😭😭😭
از آشپزخونه اومده بیرون که خورده شیشه نره تو پای هائه بعد برا من زبون درازی هم میکنه تو حیاط عمارت قبرت میکنم
خب معلومه نمیتونییییی😭😭😭
" من جونم به جون تو بسته اس وقتی از وان آوردمت بیرون حس کردم روحم از تنم جدا شده و دارم میمیرم" (😭😭)
هیوک گریه کرددددد😭😭هیوکه سرکش و سرد گریه کردددد
هیوک سرکشی که انقد از از دست دادن دونگهه ترسیده و گریه میکنه و حتی بهش سیلی میزنه
و وقتی داشت اون حرفا رو به دونگهه میزد در اوج عصبانیت بازم اشک ریخت

ای جاااان جلو چش دونگهه رو گرفته که نبینه دارن دستشو بخیه میزنن😭🧡🧡
"یه طوری رنگت پریده که دیگه واقعا شبیه عروسک‌ا شدی.. صورتاشون خوشگله ولی رنگشون سفید و بی روحه... بدنشون سرده و حرکت نمیکنن.. اما چشاشون موقع بسته بودن هم خیلی قشنگه.." ای جانم که😭❤️
و در آخر دوباره یکم زار بزنم
دونگهه رگشو زددددد😭😭😭
منت کشیاش😭😭
هیوک و برون ریزیاش
گریه اشششششش😭😭😭
خیلی خسته نباشید💞💞

پاسخ:
سلاممم^~^
آره اتفاقای گنده ای افتاد خیلی خیلی گندههه. ولی حواست باشه قبل از این ک نخوندی چشمت ب نظرات نیوفته ک برات اسپویل نشه چیزی مخصوصا این قسمتای آخری ک همه پر از اسپویله😮
کانگین با حرف نزدنش اینطوری لی رو قهوه ای کرد 😎 اگه حرف می‌زد چی میشد اونوقت؟ لی با این ک اخراجش کرد خودش اون کسی بود ک خرد شد و کانگین فقط راحت شد!
جون میبینم ک همه عاشق اون دیالوگ شدن 🥺تو اولین نفری نبودی ک تکرارش کردی و من انقد دوس دارم ک دیالوگا رو برام مرور میکنین 😍
دل و جرات هیوک مثال نزدنیه! با این کمش پیشونی کسی رو هدف گرفت ک ن فقط از لحاظ سنی جای پدرشو داره بلکه یکی از بزرگ ترین آدمای کشوره. یکی از کله گنده های کشورو به همین راحتی تهدید ب مرگ کرد و موفق هم بود :)
هیچ کس توقع نداشت دونگهه چنین کاری کنه. 
کانگین به موقع رسید اما دونگهه از این به موقع اومدن خیلی بیشتر ترسید 
چون کانگین جلوشو گرفت. و دونگهه میدونس درد دیدن واکنش هیوک از درد خودکشی بیشتره 
و میدونس حالا ک ناکام موند هیوک میکشتش! البته اگه کانگین اونجا نبود واقعا میکشتش قبل از این ک از خونریزی بمیره
شوکه بود.. عصبانی بود 
و در عین حال ضعیف و بی دفاع 
طوری ک کانگین به راحتی میتونس رامش کنه. و هیوک در واقع هیچ وقت رام شدنی نبود ب دست کسی جز دونگهه 
اما الان تا کانگ متوقف‌ش کرد مقاومت نکرد. 
اوهوم گریه کرد و حین گریه هاش تازه فهمیده بود عمق اتفاقی ک افتاده بود رو.. 
هیوک حین تهدیداش بازم گریه کرد و این خیلی دردناک بود 
میبینی با این ک دلخوره چقد عاشقیشو کرد تو بیمارستان؟ 🥺🥺
عایگو زار زدناشو 😭💞💞
سلامت باشی عزیزم 

سلام بر شقایق جان عزیز🤗💙

ای خدااا ببخش من هفته پیش انقد دیر کامنت نهادم😭اصن جواب ندادیم طوری نی به خودت سخت نگیررر🥺💙

شتتت این عکس تیزر هیوک واسه همین امروز اوند که بزاریش واسه این قسمت⚰🙂اون جوجه مو بلندو نگا😭🥺

تو دیگه مرزای قاتل بودنم رد کردی شقایق من این قسمت اصن چیزی نمیتونم بگم...فقط باید سکوت کرد..قابلیتشو داره چند هفته با همین قسمت من عرررر بزنم..احساس میکنم هر چی بگم در حق تک تک جمله ها کوتاهی کردم:)))فقط میخوام بخونمش..هی بخونمش..چجوری نظر بنویسم اصن از کجاش بگم؟:)

.دچار نوسانات شدید تمام حس هام شدم..این خلسه ای که مارو فرستادی توش حالا حالاها ازش درنمیایم..من هنوز اون بالا تو قسمت35موندم..چه کردی باهامون🙂🙂😭😭😭😭😭😭😭

کانگین از یه طرف راحت شد از یه طرفم نگران از این به بعد چجور باید پیششون و مواظبشون باشه:(

وقتی هیوک با تمام قدرت و عصبانیت و نگرانیی که واسه دونگهه داشت اون اسلحه رو گذاشت رو سر لی حس کردم کل قدرتای دنیا در برابر هیوک هیچن..هیوک اگه صبر کرد واسه خواسته ی دونگهه بود وگرنه از روز اول لی براش عددی نبود در مقابل عشقش به دونگهه

بالاخره تنهایی و حرفای اون عوضی روی دونگهه ی احساسی و دل نازک هیوک اثرشو گذاشت و کاری که نباید میکرد و کرد:((تمام تنم سر شد وقتی خوندم تیغ دست گرفته..ببین اون عوضی با حرفاش به کجا رسوندتش که تو اون سکوت و تنهایی مزخرف اینکارو کرد

اونجا که هیوک تو قاب در حموم ظاهر شد و چشمش خورد به این وضع ینی من خورد شدنشو با تمام قلبم حس کردم..نمیدونم چجور بگم حالشو با کل وجودم درک کردم..هیچی بالاتر از این صحنه نمیتونس هیوکو خورد کنه

وقتی میگفت خفه شو😭وقتی برگشت گف نفسات رو اعصابمه😭هم ما هم دونگهه میتونستیم بفمیم چی به سر قلبش اومده..آره دونگهه بزرگترین بدیو در حق قلبش کرد اما نمیشه تقصیر دونگهه بندازیم چون اون شرایط و اون حرفا خیلی بلاها ممکنه سر آدمی مثل دونگهه که حساسن بیاره..

اونجا که دونگهه سرشو کرد تو بالش صدا نفسش نیاد من مررردممم😭😭😭

وقتی هیوک تو اوج ناراحتی و عصبانیتش حواسش به خورد شیشه ها هس که هاعه نیاد پاشو بزاره🙂😭😭

دستاشو حلقه میکنه دورش هیوک میگه برو تو تختت ولی پسش نمیزنه:)))میگه برو ولی قلبش نمیخواد ازش دور شه

تعاملشون و حرفاشون باهم واسم غیر قابل توصیفه حسی که ازش داشتم..

اون نشستن لبه تخت و بی قراریای دونگهه و دلتنگیش واسه هیوک

خدایااا سالگرد ازدواجشون بوده😭😭لی دونگهه هیوک سختترین تنبیهو واست در نظر گرف🙂🙂😭نبوسیدش😭😭😭😭

گااااددد دستشو گذاشت بالا اذیت نشههه😭😭⚰⚰

دونگهه نمیخواست تموم شههه🙂🙂دلش نمیخواست کوتاه باشه و هیوکی که گف از این آهسته تر نمیشه⚰⚰🔥🔥

و میرسیم به صحنه بالکن که تو همین امشب۳بار خوندمش:))واقعا نمدونم چی بگم که انقدر محشر بود..سیگار کشیدنش هیوک همراه گریه کردنش با اون صدای لرزون که توش پر از ترس از دست دادن دونگهه بود اون جمله لنتی که جونم به جون تو بسته اس با اون صدای بغض آلود..به خداا ظلمه این صحنه ها فیلم نشه😭😭😭😭

اون بغض و دلهره از دیدن اون صحنه که بالاخره شکست و اشک شد رو صورتش...صحنه ی دویوونه کننده ای بود😭😭😭😭سرشو گذاشت رو شونه هاعه که نبینه و اون جمله قسنگ هاعه"مرد من"🙂😭من زنده نیستممممممم😭😭هیوک داره منو روانی میکنه انقد که تمام رفتار و حرکاتش کشنده اس..گریه اش و بغضش قلبمو شرحه شرحه کرد🙂😭

عاره لی دونگهه اون سیلی حقت بود..اون حرفا و تهدیدا آخرین التماسای عاشقونه ی هیوک بود واسه از دست ندادنش به روش خود هیوک ولی اون دو قطره اشکش میون تهدیداش منو کشت شقایق:)))جدی میگم...تصور هیوک قوی و سرد که میون تهدیداش اشک بریزه واسه قلب من زیادیه:)ولی خوب شد..سبک شد یه کم

چقد قسمت بخیه زدن شیرین بود..اون جور که رو پاها هیوک سرشو گذشته بود و هیوک با موهاش بازی میکرد😭عروسک گچی خوشگل:))گاااددد توصیف بهتر از این واسه دونگهه اون لحظه نمیتونس باشه که هیوک گفت😭😭

من احساس میکنم نتونستم حتی یک درصد از حق این قسمتو ادا کرده باشم با حرفام:)دیگه خودت بدون چه کردی با قلب ما..محشرررر بود محشرر🙂❤هر قسمت که میگم این دیگه آخرشه بازم قسمت بعدی بیشتر میرم تو خلسه

مرسی که هستی و خسته نباشی شقایق جونمم💙💙💙💋💋💋

پاسخ:
سلام مریممممم🐥
فدا سرت بابا. جوابشم دادم مگه میشه جواب ندم 😌💞
ای گفتی :) چقد عکسا رو روز خوبی اومدن و چقد شبیه حال و هوای هم نفس بودن. هم عکسای ورژن شدو هم برایت ک قبل و بعده هم نفس منتشر شدن.
تازه میگی چیزی نمیتونی بگی و این همههه حرف زدی :) اگه میخواستی چیزی بگی حرفات چقد میشد پس؟ خب لاو یو اخه💙
تا وقنی خلسه ش از نوع خوب باشه هر چقد دلت میخواد توش بمون و ازش لذت ببر. ولی به چیزای غمگین فکر نکن زیاد. به اتفاقای غمگینی ک توش افتاد فکر نکن و به نیمه ی پر لیوان نگاه کن.
هیچ نیاز نیس نگران کانگین باشی چون در صورتی نمیتونه کنارشون باشه بابای هیوکم اخراجش کرده باشه و این اتفاق اصلا نخواهد افتاد خداروشکر. 
دقیقا. صبر و تحمل این مدته هیوک فقط بخاطر خواسته ی دونگهه بود و الان بد جور خورد تو حالش جون گرفتاره عذاب وجدانه این ک اشتباه کرد ب حرفش گوش داد و تنهاش گذاش شد. و این خیلی بد بود :(
تو این مدت حتی یه بارم حالت درماندگی رو تو صورت هیوک ندیده بودین. تمام چیزی ک از هیوک تو ذهنتون عادت دادین یه شحقیت سرد و محکم بود ک نه ترسیدن بلده نه جا زدن و نه ذره ای ناامیدی حالیشه 
اما کی فکرشو می‌کرد کسی که همه ی این احساسا رو یه روزی بتونه به هیوک بده دونگهه ش باشه؟
ضربه ی خیلی بزرگی به هیوک وارد شد و گرچه تا آخر عمرش این کاره دونگهه رو یادش نمیره اما حالا حالاها باید بگذره تا زخم قلبش بهتر شه
هیوک هنوز موقعیتو هضم نکرده بود و گیج بود واسه همین یه شحقیت ثابت نداد. رفتاراش آشفته و احساساتش در هم بودن. یه لحظه عصبانی بود و سر دونگهه داد می‌کشید و عصبانیتشو با شکستن ظرفا خالی می‌کرد.. 
یه لحظه صدای نفس کشیدن دونگهه هم اذیتش می‌کرد اما از طرف دیگه وقنی دونگهه بغلش کرد پسش نزد 
یا به طرز غیرمستقیم مراقبش بود. 
دونگهه هم هر چی هیوک میگفت بی برو برگشت انجام می‌داد از ترس :) اگه میگفت ساکت شو ساکت میشد. اگه میگفت نفس نکش نفس نمی‌کشید
ک فقط از این بیشتر عصبانیش نکنه چون این گناه خودش.. تقصیر خودش بود و حق دم زدن نداش.
وقتی میگم مراقبشه ینی در این حد مراقب بود🙂😭😭حواسش بود ک دستشو بالا نگه داره ک احتمال خونریزی کم بشه و دونگهه تا آخرش دستشو همونطوری بی حرکت نگه داشت.
ای جان ب این ابراز احساساتت. نه فقط قشنگ حرف میزنی بلکه همه چیو هم تو دوتا جمله جا میدی میگی طوری ک من الان چند دقیقه س که به جمله ها خیره شدم و تو جواب دادن موندم چون چیزی نموند ک بهش اشاره نکرده باشی:)
ببین این مرد چقدر مغرور و محکمه که واسه دیده نشدن اشکاش به شونه ی دونگهه پناه آورد. آخه این اولین باری بود گریه میکرد و هیچ تجربه ای واسه ک این ک چطوری باید رفتار کنه نداشت اما دونگهه ب سادگی دلداریش داد و همه چی بهتر شد 
از دلخوریای هیوکم نگم برات ک از یه چیز محرومش کرد اما از اون طرف صد برابر داشت از دلش در می‌آورد با اون لمساش 
مریم این همه حرف قشنگ خالی از لطف نبود ک هیچچچچ، انقد کامل و با جزئیات بود ک از خوبم یه چیزی اونورتر بود. من موندم دیگه چی مونده بود بگی ک میگی کمه 💞💞
منم ممنون از تو ک هستی برام 💙🙆🏻‍♀️

سلام شقایق جون زیبا و دوست داشتنی خودم
بلاخره سه شنبه ی عزیز ، روز قشنگ هفته رسید و هم نفس عزیزم اپ شد هم نفسی که این روزا بیشتر از روزای دیگه حسش میکنم شقایق تاحالا روزی اینقدر برام عزیز نبوده که الان هست و چشیدن این حس رو مدیون تو و همنفس قشنگم هستم 
شقایق جونم من رشته مدرسه ام انسانی بود و داستان های زیادی رو خوندم ولی تاحالا داستانی اینگونه باعث نشده من رو درون خودش غرق کنه و باعث بشه براش دیوونگی کنم 
دیوونگی برای هم نفس خیلی قشنگه و زیباست 
حتی تپش قلبم برای هم نفس برام دلچسبه 
شقایق راستش این قسمت رو از همون اول که اپ کردی با دیدن عکسای تو صف وب اشک تو چشمم جمع شد ولی بعد که اومدم خوندم از اول تا اخر داشتم گریه میکردم هم ازاینکه قراره ب زودی هم نفس زندگی من تموم شه و هم اینکه اینقدر بااحساس نوشتی که کلمه به کلمه جمله به جمله ش رو حس کردم حسی فراتر از تصور خودم.
این قسمت با  شروعی خفن و غیر منتظره ایی همراه بود وقتی اولش خوندم که گفتی از ظهر کمی گذشته بود خیلی درگیری های ذهنیم هزار برابر شد که دونگهه چیکار میکنه چه اتفاقی براش افتاد و هیوک بعد از خاموش بودن تلفن دونگهه چه اقدامی کرد و با خوندن اسم لی فکر کردم که هیوک رفته سراغ لی ولی بعد با اسم کانگین رسیدم و تمامی تصوراتم بهم ریخت
باخوندن اسم هیوک هیجان وجودیم چند برابرشد وقتی که گف دونگهه هنوز دردسترس نیست نگرانی و پریشان حالی رو در وجود هیوک حس کردم
هیوک خودش رو برای جنگ جانانه ایی برای عشق زندگیش اماده کرده بود و چقدر صراحت  در کلامش موج میزد
تا وقتی دونگهه جواب تلفنو نده من عالم وادم نمیشناسم ازپریشب صداشو نشنیدم و... واونقدعصبانیم که کل شهرو قتل عام کنم 😢😢شقایق تو اوج پریشون حالیش وخشم بی مانندش چقدر عاشقانه حرف میزنه دلتنگی موج میزنه قلبم لرزید برای حرفش مخصوصا اینکه بعد تلفنو به روی کانگین قط کرد بزرگترین اتشفشان جهان با تموم عظمتش جلوی هیوک کم میاره
وقتی ببروحشی خشن عسلم با شدت تمام درو بازکرد وحمله کرد سمت لی خیلی افتخارکردم ولی وقتی اسلحه رو اورد بیرون و محافظای لی رو ب هیوک اسلحه رو گرفتن غم دنیا دلموفرا گرفت ولی واژه ترس درفرهنگ لغت هیوک معنا نشده اونقدرغرق داستان شدم که حتی صدای نفس نفس زدن هیوک وقتی انگشتش رو ماشه گذاشت تو گوشم بود
شجاعت ببروحشیمون مثال زدنیه ببروحشی و خسته ایی که به قول خودت عزیزم هزاربرابر از ببرگرسنه ترسناک ترو وحشیانه تره و وقتی به مرکز میز شکلیک کرد باز هم نشون داد که واقعا عالم و ادم نمیشناسه و صراحت تو تک تک حرفاش و کاراش بوضوع مشخص بود و بلاخره کارشوتو بیست دیقه ایی که میگفت با موفقیت به عمل رسوند حیف که هیوک به خاطر عشقشون نمیتونه و نباید قاتل شه وگرنه فردی مثل لی شایسته مردنه ولی دلم میخواد عذاب کشیدنش رو ببینم چون خیلی دل عشقامو ب درد اورد اه بلاخره عمارت رو ترک کردن خیالم راحت شد ولی دونگهه ...
شقایق وقتی کانگین خودشو به حموم رسوند تنها کانگین نبود که تمام قدفروریخت انگار تو این دنیا هیچ ستاره ایی برام نمونده بود اصلا باورم نمیشد اینقدر در بهتو حیرت به سر بردم که برای هضمش چندین باز خوندم ولی هنوز هم برام غیرقابل هضمه
قلبم به اتیش گرفته شد خداروشکر که کانگین زمان خوبی رسید دونگهه مطمئنم که کم اورده بود چون اون در تاریکترین و سردترین موقعیت بدون همدم لحظه هاش بدون هم نفس زندگیش بدون دیدنش بدون شنیدن صدای نفس های زندگیش خودشو باخته بود ولی اخه هیوک بعد از اون لحظه ایی نمیتونه دووم بیاره
با فکر به اینکه هیوک این وضعیت رو ببینه چه عکس العملی رو نشون میده خوندم که دونگهه گف یا باید میزاشتی میمردم یا الان باید شاهد کشتم توسط هیوک باشی .. اخه هیوک مگه میتونه تورو بکشه؟
باریختن اشک از چشمای قشنگش قلبم لرزید واقعا حس کردن درد کشیدن دونگهه برام عذاب اوره
وقتی که هیوک وارد حمام شد فقط هیوک نبود که قلبش از اسمون به زمین افتاد قلب منم افتاد  تمام وجودم لرزید استرس وجودم دو چندان شد عکس المعل هیوک. افتادن گوشی از دستش .لرزیدن دونگهه با صدای حبس شدن نفس هیوک .  اشک های دونگهه. سوت کشیدن گوش هیوک. هضم نکردن  وضعیت و حس توهم داشتن هیوک .قدم برداشتن به سمت دونگهه .وبازهم اشک های دونگهه .... واقعا حس و حالی داشتم که هیچ کلمه ایی نمیتونه بیانش کنه
تحمل این شرایط برا هیوک خیلی سخت و دشواره بعد از دیدن وضعیت دونگهه دردناک ترین تصور هیووک باعث شد  کمرش  بشکنه برای اولین بار حس ناتوانی در وجود هیوک حس شد حسی ناشنا که در وجود هیوک تا ب حال  معنا نشده بود  و تبدیل شدن ببر وحشی به مرده متحرک دردناک ترین وضعیت برام بود چون واژه یاغی گری وقدرت تنها خاص هیوک بود 
شقایق واقعا موافقم باهات دونگهه کلمه میمیرم برات رو برای هیوک رو واقعا به تصور کشید 
وقتی هیوک سمت دونگهه رف و بغلش کرد و اونو به سینه خودش چسبوند خیلی قلبم گرم شد در اوج عصبانیت باز هم جنتلمنانه برخورد کرد ولی بعدش نتونست جلوی خودش رو بگیره و خشم درونیشو فروکش کنه البته هیوک حقم داشت چون اگه یک دیقه دیرتر کانگین میرسید دونگهه اش فرشته زمینیش رو دیگه نداشت 
وجود کانگین در اون موقعیت واقعا مثمرالثمر بود اگه کانگین نبود معلوم نبودچه اتفاق هایی قرار بودبیوفته و با هوشمندی کامل وضعیت این دو شاهزاده سرکش رو کنترل کرد 
شرایط جوریه که نمیشه حق رو به یکی از دو داد و هرکدومشون برای کارهاشون دلایل خودشون رو داشتن 
شقایق لرزیدن قلبم تو این مدت که داستان رو خوندم و الان دارم نظرم رو مینویسم تمومی نداره هیوک با وجود دلخور بودنش باز هم به فکر دونگهه بود وحتی بی محلیاش هم نتونست جلوی حس و علاقه فراوونی که به دونگهه داره رو بگیره و چقدر زیبا برای اینکه دونگهه پاش زخمی نشه از اشپزخونه بیرون اومد
شقایق گذاشتن دست دونگهه دور کمر هیوک و جمله قشنگش که گف میدونی چند روز شده که ندیدمت دیوونه ترم کرد ولی جواب هیوک که گفت کی گفت از اتاقت بیای بیرون.برگرد به تخت و دست دونگهه رو پس نزد حسی فراتر از دیوونگی بهم دست داد جدا از هیجان و رسیدن ب نقطه ارامش داستان ، حال دلم خیلی بهتر شد
اولین روز سالگرد ازدواجشون 😍😍 شقایق میدونی تو توانا ترین نویسنده دنیایی ؟؟ 
من کلمه ب کلمه میخونم و تو با هرکلمه سوپرایزهای بزرگی رو به دلم مینشونی
توشکوهمندانه سعی  داشتی این تاریخ مرگت یکی میکردی که منو بیچاره کنی ؟ من بگردم برای هیوک که اندازه کل عمرش خون دل خورد بابت این جریان
..و خواستن عشق بازی از جانب دونگهه  😍😍😍قند تو دلم اب شد 😂😂شقایق تو اوج گریه چنان خندم گرفت که اشکام تبدیل به اشک ذوق شد .بچم اینقدر هارد دوست داره که با این وضعیت هم نمیتونه بیخیالش شه
مشخصه بدجور  بهش خوش گذششته بوده
ولی هیوک با وجود تشنگی همیشگیش و دلتنگی فراوونش چقدر عاشقه که مقاومت کرد
ولی ولی ولی دونگهه باحرفاش همیشه هیوک همیشه مصمم رو تارو مار میکنه
تازه بچم ی دور کوتاه میخواد 😂😂😂😂😂کم توقعه اصلا . شقایق نمیدونی چقدر خندیدم
متنفرم از اینکه شجاعتت قابل تقدیر باشه ترسناکه هیوک بچم خیلی ترسیده 😔ولی دونگهه همیشه کسیه که چه با حرف چ با رفتار و عمل اروومش میکنه میدونی از هیچی نمیترسم تنها چیزی که میترسم از دست دادن توء لی دونگهه تو تنها قلب هیوک رو نمیلرزونی قلب ضعیف منم ب لرزه میوفته برای عاشقی کردنات
عشق و علاقه هیوک نسبت به دونگهه وصف ناشدنیه حتی تو اون شرایط باز هم به فکر اذیت نشدن دونگهه س و اروم وسافت برخورد میکنه ولی مگه دوستدار هارد این چیزا حالیش میشه 😂😂
شقایق هیچ وقت فکر نمیکردم حتی کل عشق بازیشون رو برامون به تصویر بکشی واقعا لال شدم و نمیتونم چیزی بگم سوپرایز پر از سوپرایز حق داشتی که گفتی با امادگی بخونیم 
ادامه مرگ بارش که دونگهه بیدار شد از خواب و پیش هیوک رفت هم خیلی غیر منتظره بود فکر میکردم بیدار نشه چون دونگهه خیلی خوابش سنگینه ولی حس نبودن هیوک درکنارش فکر میکنم باعث بیدار شدنش شد
جونم به جونت بسته س وقتی از وان دراوردمت حس کردم که روحم از تنم جدا شده 
نگفته بودم  انقدر عاشقتم که برات میمیرم
اینا کافیه باهم حرف بزنن من برای حرفاشون ضعف بزنم 
شقایق هیچ وقت فکر نمیکردم هیوک روزی گریه کنه  و این باعث شد بیشتر گریه م بگیره قلبم خیلی درد گرفت هیوک یاغی باچشمای قرمز و پر از اشک در حال سیگار کشیدن برام درداوره
و زدن دونگهه با وجود غیر منتظرانه بودنش عشق فوران میکرد و حرفای بعدش که گف تو بهم تعهد داری و قلب و روح و جسمت و حتی خون تو رگ هات مال منه ارومم کرد چیزیه فقط میتونم بگم یک عاشق واقعی همچین کاری میکنه
اون هفته دونگهه اولین اعترافش به دلتنگی رو کرد و این هفته اولین اعترافش به عاشق بودنش..باز برای توصیف حسم نمیتونم از کلمه ایی استفاده کنم که عمق حال وجودیمو بیان کنه
فضای بیمارستان هم ک نگمممم وای قلبم دونگهه سرش رو رون هیوک بود و هیوک انگشتاش لای موهای دونگهه بود چه لحظه ی عاشقانه و رومانتیک و جذابی بودددد
شقایق جان با توصیفی  هیوک از اینکه دونگهه کپ عروسکا شده ...تو دلم هزار پروانه نشست چقدر حرفای زیبایی زد در حدی که دونگهه متوجه  نشد کی سوزن وارد رگهاش شده

عکسایی که گذاشتی واقعا حقیقی ترین حالت دونگهه و هیوک هم نفسه و حس کردن داستان برام با این عکس ها نمیگم چند برابر ، بلکه هزار برابر شد.
روز به روز علاقه ام به هم نفس زیاد تر میشه 
شقایق جدا از اینکه هیوک و دونگهه، هم نفس برای هم تلقی میشن و ذره ذره وجودشون با نگاه کردن ب هم دیگه سبب  نفس کشیدنشون میشه اینگونه چیزی ب عنوان زندگی معنا پیدا میکنه
اینقدر من تو این قسمت غرق شدم و خودمو گم کردم ک که حتی الان که دارم نظر مینویسم نمیفهمم چی دارم میگم و مغزم باهام همکاری نمیکنه.اونقدر غرق بودم که به خودم اومدم دیدم 3 ساعت گذشته  
شقایق جون ببخشید خیلی طولانی نوشتم نتونستم اینجا کوتاه بنویسم و  خیلی حرفای دیگه تو دلم هست که بگم 
شقایق جونم تو حرف نداری لحظه هات شیرین و زیبا 
دوست دارم خیلی لاویو💙💙💙💙            

پاسخ:
سلام نازنین جان
ینی عادت داری همه جا منو با مدل حرف زدنت بلس کنی. هم اینجا هم تو گروه هم نفس و هم تو اینستا🥺
باورم نمیشه یه مدت دیگه سه شنبه میرسه و هم نفسی نمونده ک اپش کنم. یه طوری عادت کرده بودم ک تا یه مدت یادم نبود شنبه ها هم جزو برنامه آپ نیس و تا شنبه میشد فک میکردم امروز آپ دارم. و حالا قراره تا چند وقت دیگه همینم نباشه.
مطمئن باش هیوک دیشبو ک زنگ زده دونگهه خاموش بوده فقط تحمل کرده.
 به قول خودش همونطور ک به کانگین گفت گیریم ک دونگهه صب بیدار میشه گوشیشو روشن یا شارژ میکنه اما همین ک روز از نو شد و دونگهه بازم خاموش بود کافی بود تا از کوره در بره و بهونه دستش بیاد ک بره سراغ لی و دعوا به پا کنه
تا همین جاشم زیادی تحمل کرد. 9 روز چیز کمی نیست و هیوک از اولشم نباید به حرف دونگهه گوش می‌کرد و تنهاش میذاش ک قضیه تا اینجا کش بیاد.
اگه این اولین ملاقاته لی با هیوک بود قطعا لی مقاومت می‌کرد و اصلا همچین اجازه ای نمی‌داد ک آدماش خونه رو خالی کنن و بیخیال دونگهه شن ولی این چندمین ملاقات هیوک با لی بود و لی به اصلاح اون روی سگ هیوکو دیده. میدونس کوچکترین مخالفتش با این ببر خسته به مرگ خودش منجر میشه و دستور کنسل شدن عملیات مزخرفشو داد.
میدونم چ حسی داشتی. واقعا کار دونگهه غیرمنتظره بود. حالا فکر کن همینقد ک تو توی شوک رفتی هیوک چند برابرشو کشید و فروریخت :)
حتما ک کم آورده بود وگرنه اگه عین هیوک خونسرد بود و با دید مثبتی به آینده نگاه می‌کرد.. اگه به جای نیمه ی خالی نیمه ی پر لیوانو نگاه می‌کرد اصلا چنین کاری نمی‌کرد..
میدونس حالا ک برنامه ی جهنمی و ناکام خودکشیش اینطوری نصفه نیمه کاره ول شد واکنش هیوک چقد میتونه سنگین باشه ک خودش قتل عامش کنه
اما هیوک با اون چی ی ک تصور می‌کرد خیلی فرق داشت. نمیگم عصبانی نبود. عصبانی بود و ب شدت هم عصبانی بود ولی یه طوری آسمونش ب زمین سقوط کرد ک خیلی ضعیف شد.
اونقدر ضعیف شد ک تا کانگین یه ذره داد و بیداد کرد ک الان حق نداری دس رو دونگهه بلند کنی هیوکم کوتاه اومد و عقب نشینی کرد.
آره. برت اولین بار درمانده شد و برا اولین بار زیر بار غصه کمر خم کرد.
هیوک البته ک حق داره. کار دونگهه گناه خیلی بزرگی بود و اصلا غیرقابل بخشش نیس.
واقعا کانگین تو درست ترین موقعیت سر رسید و دونگهه رو نجات داد. بعد تو بهترین موقعیت دوتاشونو آروم کرد و بازم تو بهترین موقعیت تنهاشون گذاشت ک هر چی مونده رو بین خودشون حل کنن.
کانگین دیگه هر کی نباشه این دوتا رو عین کف دستش میشناسه.
وای چقد قشنگ گفتی. :) آره. هیوک هر چقدم سعی کرد بی محلی کنه بازم نمیتونس ابراز علاقه ها و به خصوصصصص دلتنگیشو مخفی کنه. مثلا موقع رابطه. میخواس دونگهه رو با نبوسیدن لباش تنبیه کنه ولی از اونطرف تمام تنشو بوسه بارون کرد.
از اینجای داستان واسه من دیگه آرامش محض بود. گرچه غم خودشو داشت اما بازم آرامش بود.
سالگرد ازدواج شون هم عین تولد دونگهه سورپرایز یهویی بود ولی نه اونقدری ک بهم بگی نویسنده ی توانا و این حرفا 🥺💙
خوش‌ گذرونی چ آره. مگه میشه دونگهه باشی و پارتنرت هیوک باشه و از اون لحاظ بهت خوش نگذره و یا برعکس؟ 🤪
از طرفی حق داشتن. خیلی از هم دور بودن. به جز این 9 روز اگه یادت بیاد هم پنج شش روز جدا بودن. هم هوم سه روزی ک هیوک خونه نیومد و هم قبل و بعدش. رو هم رفته دو هفته از هم محروم بودن و حالا هردوشون شبیه تشنه ی به آب رسیده رفتار میکردن.
دونگهه ثابت کرد ک واقعا از چیزی نمیترسه و به قول هیوک این شجاعت ترسناکه به جای این ک قابل تقدیر و تحسین باشه!
حالا اون تیکه رو انقد یادم بیارید ک از خجالت آب شم برم تو زمین 🙈لامصب همتون هم به باز بودنش اشاره میکنین منم اینور لبامو میجوم 🤪😂
آره دونگهه از ترس این ک هیوک رفته باشه آروم نخوابید و بلند شد رفت دنبالش و نهایتا عاشقانه ترین سیلی دنیا رو واسه اولین بار خورد. همین سیلی از صدتا عشق و عاشقی به نظرم بهتره.
دیدی عکسایی از تیزر که بعد از هم نفس منتشر شدن چقد ایونهه ی هم نفس بودن؟ 🥺جرها خوردیم براشون
عزیزم تو همه چیو گفتی و چیزی باقی نمونده ک بگی. با دقت به همه چی اشاره کردی و یه عالمه وقت برا نوشتنش صرف کردی و ازت ممنونم. ک این حس خوبی ک گرفتی رو بهم برگردوندی
می توووو مراقب خودت باش 💙

فاااااک باورم نمیشه میخوام این پارتو بخونم 

40تااااااااااااااااا😱😱😱😱😱

شادمهر هست میگه "اون روزو ببینم بگردی دنبالم بپرسی از خودت چقدر دوست دارم " نمیدونم چ ربطی داشت ولی قشنگ وصف حال من واسه این پارته 😭😭😭😭😭😭

برم بخونم تا نمردم 😶

پاسخ:
ارههه
تازه دو قسمت آخری خیلی طولانییییی ترم هستن 
جون شعرای بی ربطتت و وصف حالتو بخورم 🐤

لنتیییی لنتییییی لنتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

نه صب کن قشنگ یه دور جیغ بزنم شاید خالی شم شایداین حجم ازشوک خالی شه 

لنتی توچ کردی باماشقایق...

کاری ک توکردی موشکا با هواپیمای اکراین نکرد😭...

ینی قشنگ فک کنم همه بچه های خواننده یدور زندگی پس ازمرگوبااین پارت تجربه کردن

بچه هامن ک ب شخصه با نکیرومنکر یه گفتگوی خصوصی داشتم بین خودمون باشع!...شا چطوری بااین فیک خدافظی میشه کرداخه....

همش چن پارت مونده فق:)دلمون خون:)...

فکساشون چ مرررگ بود وای خدا😭

خیلی خیلی خیلی عالی بود،خسته نباشی عزیزدل شرلوک...😭کلی قلب بت ماچ روکلت💖💞

پاسخ:
عایگووووو
اوضاع برآشفته ی خواننده های منو ببین بعد از این قسمت 🚶🏻‍♀️
همه یا دارن جیغ میزنن یا جیغ زدن یا در حال جم کردن برگ های ریخته شده از روی زمینن 
حالا انرژیتونو نگه دارین چون قسمت بعدی هم آروم نیس و هارت اتک داره 
خودمم با اندازه ای ک از تموم شدن این فیک ناراحتم از تموم شدن بقیه داستانام ناراحت نبودم واقعا
مرسییی عزیزممممم سلامت باشی. ماچ بک 🥺💙

هیوکجه...
گریه کرد!!!
دونگهه...
خود کشی کرد!!!
هیوکجه...اسلحه گذاشت رو پیشونی لی!!!
اگه کانگ دیر میرسید
وااااای اگر یکم دیر میرسید
خدای من بعد اون وضع آشفته اون عشق بازی لعنتی...
برون ریزی های هیوک
منت کشی های دونگهه
خدایااااا چجوری هیوک و خواست؟!!!!دیدی چجوری پیش قدم رابطه شد؟
وای من هیچ زوجی نمیتونن انقدر جذاب باشن
مشخصه ذهنم بهم ریختس نه؟؟اصن درهم برهم حرف میزنم
اولش ک از خونسردی کانگ جلو لی کیفففف کردم...یعنی یه جوری رید بهش در اوج جذابیت ک من ب اندازه کل این قسمتا بلس شدم!!فکر کن اخراج شی بعد اینجوری بالا دستی تو قهوه ای کنی😎😎🙄
بعدم ک اون حرکت هیوک!!🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️یعنی واقعا این بشر تو قاموسش چیزی به اسم ترس تعریف نشده...البته تا لحظه ی ورودش به حموم خونه ش
دقیقا با وارد شدنش و دیدم دونگهه و فهمیدن اینکه یه قدم با از دست دادن دونگهه برای همیشه فاصله داشته تازه تونست معنی ترس و تو تمام عمرش درک کنه
تا جایی ک به گریه افتاد
شاید همه فکر کنن اون ظرف شکستن و اون بی محلیش به دونگهه هم از سر خشم بوده ولی حتی خشمشم به خاطر ترس از دست دادن دونگهه بود!!
که تو تراس وقتی یک لحظه ندیدن چشمای دونگهه از ذهنش رد شد دیگ کنترلشو از دست داد و چک زد به تموم زندگیش
به قلب و روح و نفسش...
سیگار کشید و گریه کرد...خدایا این خیلی فشار آورده بهم
هیوکجه ای ک تو کل داستان ازش یه شخصیت محکم و سرد و مغرور دیدیم اشک ریخت و شکست
از فکر از دست دادن دونگهه توسط مرگ شکست!!!وگرنه ک خیلی چیزا این روزا دارن تو زندگیش برای دور کردن دونگهه ش ازش تلاش میکنن!!و باهاشون جنگیده
واقعا دونگهه خودش نبوده ک ب این کار دست زده!!!وگرنه آدم عاشق از فکر ندیدن عشقش و دلتنگیش هیچ وقت ب از بین بردن خودش فکر نمیکنه
ببین چ فشاری رو تحمل میکرده ک اینجوری شده!!!
نگم از اون وضعیت رابطه شون...از اون دلبری های دونگهه و اون رفتار هیوک!کمرشو بوس کرد شونه شو بوس کرد از سالگرد ازدواجشون حرف زد!علنن گفت عشق بازی میخوام
خدایا قلبم تو دهنم میزد اون لحظه ها..لعنتی خیلی متفاوتن و این داره منو میکشه
دوست دارم تا پارت بعد هی هی هی هی و هی این تیکه رو بخونم بلس شم
هیوک شکست...و دونگهه با دیدن شکستن هیوک شکست!واقعا اون لحظات تو تراس منقلب کننده بود
بعدشم ک اونجوری تو بیمارستان سرش رو پای هیوک براش بخیه و سرم زدن و هیوکم یه لحظه دست از نوازشش بر نداشت
خب خلاصه ۱۰ روز دوری اینجوری آدمو ب جنون میکشونه دیگ...تازه قبل این ده روزم دیدن همو از هم دریغ میکردن 
یعنی قشنگ نابود شدن دیگ...باید جبراان شه
خلاصه ک من واقعا با این پارت دیوونه شدم
میرم بازم هی هی هی بخونمش لذت ببرم 
البته ب جز تیک اولش ک جونمو ب لبم رسوند
از تیکه عشق بازی ب بعد🤪🤪🙈
خسته نباشی کلی
و مثل همیشه لاو یو💜

پاسخ:
یس...
=))
چیزی نمونده ک بگم 
ولی از موقعی ک شروع ب نوشتن هم نفس کردم 
میدونستم یا روز باید این صحنه رو بنویسم 
میدونستم کانگین دیر رسیدنشو و عاقبتشو یه طوری قراره بگه ب هیوک ک عین پتک بکوبونه تو سرش 
و دونگهه هی سرزنش شه 
ولی تهش این بلایی بود ک تنهایی و ترس به سر دونگهه آورد 
نه خوده دونگهه!
عشق بازی تو همون وضعیت آشفته رو من خودم به صد بارش تو یه وضعیت آروم ترجیح میدم 
چون پر از دلتنگی و حس خالص عاشقانه بود نه؟ :)
کانگ میدونس همچین روزی بالاخره میرسه و اخراج میشه و این خونسردی و بی تفاوتیش هم مختص کانگ بودنه خودش بود هم محض قهوه ای کردنه لی 👽
آره. این اولین باری بود ک ترس رو احساس کرد 
و این اولین باری بود ک گیج و درمانده شد 
این اولین باری بود ک از بیچارگی شونه خم کرد 
و نهایتا این اولین باری بود ک گریه کرد 
دیگه فک کن هیوک وقتی گریه کرده باشه چقددددررر قلبش درد کشیده چقد تحمل کرده تا همینم بروز نده 
هیوکو عین همیشه به روش خودش کیش و مات کرد 
و هیوک بی دفاع ترین آدم دنیا در برابر دونگهه 
وای انقد خجالت میکشم وقتی بچه ها میان در مورد اون تیکه حرف میزنن و عین تو میگن میخواییم دوباره هی بخونیمش 😐🔥
خودتم میدونی چرا. میدونم ک میدونی چرا 🤪
دونگهه شکست به دو دلیل. یکی دیدن گریه ی محکم ترین و مردترین آدم زندگیش و دیگری این ک خودشم مسبب این اشکا بوذه
حالا حالا ها واسه این دلتنگی باید محکم بچسبن به هم و با حرف و نوازش از دل هم در بیارن وگرنه اینا دلخوری بلد نیستن زیاد. 
یااا اونو نخون😂😂
سلامت باشی لاو یو تو🙆🏻‍♀️

سلااام سلااام سلااام

یه کوچولو به دونگهه حق میدم
تنهایی ، زنگ زدن و چرت و پرت گفتن های لی ، دوری از کسی که عاشقشه برای اینکه بزنه به سرش کافیه

به هیوک هم حق میدم 
ترس از دست دادن کسی که واقعا عاشقی دیوونه کننده ست
اما تو این موقعیت ی کم با دلش راه بیاد بهتره

 

گریه کردن هیوک 😭
واااای خدا 😭

 

احساس میکنم آرامش قبل طوفانه
حتما لی یه پاتکی میزنه تا کرمشو بریزه نکبت

 

و فکر میکنم بابای هیوکم باید ی حرکتی بزنه 
لامصب برو با اون لی بیشرف حرف بزن بلکه از خر شیطون پیاده بشه


کانگین هیچول همچنان عاشقتونم

پاسخ:
سلاااااااام

آفرین به منطقت. 
چون هم به دونگهه یه کوچولو حق دادی و وضعیتشو درک کردی 
هم هیوکو فهمیدی و بهش حق دادی 
البته به دونگهه همون یه کوچولو حقو باید داد. فقططط یه کوچولووو اونم بخاطر شرایط داغونی ک دیوونه ش کرد. 
آره درست حس کردی چون هنوز تموم نشده 
و هنوز قرار نیس اوضاع آروم بگیره 
بابای هیوک هم به موقعش میاد ایفای نقش میکنه فقط منتظر بمون 
*-*

سلاااام شقایق

وااای که چی بگم 

از وقتی دان کردم قشنگ یه ساعت میگذره ولی اینقد که هی هر خطو چند بار میخوندم اصن طوووول کشید تا تموم بشه😻❤نکه منم بدم میاد حالا

 

لنت این چی بود اخه😨

هیوک گریه کرد؟😭

باااورم نمیشه اصن 😭

دونگهه خودکشی کرد؟؟😱😭

چراااا این تیکش اینقد درد داشت قشنگ با هیوک درد و حس کردم😞😟

واقعن قسمت شکه کننده ایی بود🤯

ولی پر بود از حسای خوب🥰

هیوک و گریه😥

چه مردووونه گریه کرد پسرم😢برا تفنگ کشیدنش جون بدم یا سیگار کشیدنش(گفته بودم عاشقه سیگار کشیدنشم؟؟)🤩

خیلی این پارتو دوست داشتم شقایق🥰🙃

جوری که مطمئنم تا سه شنبه ی هفته بعد صد دفعه دیگه میخونم.....نمیشه که بی همنفس سر کرد که🤭

اونجاایی که تو بیمارستان بودن💙

چقدر شاهزادو و عروسک بودن لنتیا😊

هیوک لنتی چقدر ریز ریز مراقبه دونگهس☺️ 

دلم هی برای جنتلمن بازیاش ضعف میرف 

میدونی قشنگ یاد انیمه های یائویی افتادم با خوندن این پارت

داشتم فک میکردم چی میشد اگه این فیکت انیمه میشد❤😻😻😻😻😻من رسما غش می کردم 

بگذریم...

اینقد احساسای مختلف دارم شقایق که نمیدونم چی باید بنویسم...😁

از عشق بازیشون که نگممممم برات🙄😇🤭

عالی بووود.آخ لنتی خیلی جذاب بود اون تیکش💞🖤یا اونجایی که دونگهه به هیوکی میگه  عاشقتم🙃❤👌

لنتی میشه اینقد شیرین نباشه خوب فرشته ی دوست داشتنی😇

ولی

کاش اقای لی بس کنه دیگه:( بی احساااااس

خوبه میدونه نمیتونه جلوی هیوکو‌ بگیره هی ول نمیکنه دیگه اَه:(مرتیکه🤨

 

میدونم خیلی کامنت قروقاطی شد🙄😥

حق بده بهم شقایق😂اینقد ذوق دارم😻

اینقد احساساتم قاطی شده نفهمیدم چی نوشتم اصن😶🤕💞

مرسییییییی ازت 

مرسی واقعن تو این روزا یه همنفس باید میبود که حالمونو خوب کنه

برای چند لحظه ایی مارو دور کنه از این دنیا

مرسی شقایقییییی 

لاب یو اِ لات💙💙💙💙💙هزاران قلب آبی به تووووو💙💙💙

 

 

پاسخ:
سلام فروغ
انقد تو این قسمت اتفاق افتاد ک هضم کردنشون هن سخت بود بهت حقم میدم 🥺💙
اوهوم. واسه اولین بار گریه کرد 
و دونگهه از شدت احساس گناه واسه اشکی کردن چشای همسرش داشت جون میداد 
همونطوری ک برای هیوک شکه کننده بود برای شما هم بود
اما بازم به اندازه ای ک هیوک حس درماندگی داشت هیچکس نداشت..
آره گقتم ک این قسمت حداقل آروم تموم میشه 😍
برا همه ش😩هم سیگار کشیدن هم اسلحه کشیدن 😩🔥
ای جااان مرسی ک دوسش داشتی *-*
خیلی مراقبش بود با این ک تظاهر می‌کرد نیست 
چرااا؟؟ کجاش یاد انیمه انداختت؟ *--*
منم همش فانتزی میزنم با خودم میگم چی میشه یه فیکی فیلم یا انیمه بشه. گاااد 
همین شیرینی و فرشته بودنشه ک هیوکو صد دل عاشق خودش کرده 
و هیوکم سبک قشنگ عاشقیش دونگهه رو شیفته کرده ک تو هر موقعیتی اعتراف میکنه عاشقشه 
بالاخره یکی متوقف‌ش میکنه نگران نباش 
نه بابا اصلن قاطی نبود خیلی هم خوب بود 😍
خواهش میکنمممم 
مرسی از توو 
مراقب خودت باش💝😙😙

شقایق جون ... فقط میتونم بگم عالیه ... 

الان فقط... وای ... فقط نیاز به یه اوردوز دارم ... همین ... ندیده بگیر ولی دارم میلرزم

پاسخ:
جان*-*
خووبه ک میگی عالیه 💞

اشهدان لااله الی الله

سلام شقایق قشنگ و مهربونم... امیدوارم حال دلت خوبه خوب باشه😍😍😍اایشالا همینجوری که حال دل مارو خوب میکنی و هدیه ای مث همنفسو بهمون میدی، خدام برات جبران کنه و همش خبرای خوب خوب بشنوی عزیزدلم

یه هفته ای که برای این قسمت همنفس صبر کردم هم شیرین بود و هم سخت🥺🥺🥺🥺وقتی به این فکر میکردم که گفتی این قسمت پایان غمگینی نداره دلم گرم میشد

بی صبرانه منتظر بودم تا بازم با قلم نفست مارو جادو کنی و به خلسه ببری ..خیلی دلم تنگ شده بووووود..

اخه توی بد موقعیتی قسمت قبل تموم شد...هنوزم دلم میگیره از اون همه ظلمی که لی در حق این بچه های عاشق کرد ...جوجه ای که سردشه و‌ هیوکش نیس ک بغلش کنه بوسش کنه گرمش کنه خیلی مظلومه😔😔😔😔..و هیوکی که بی قراره داروی خوابشه و داره از نبودش دیوونه میشه

.الهی نمونه اثری ازش لی بی رحممممممممممممم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

خب بریم ک داشته باشیم عر زدنامو😂

خدااااروشکررررررر کانگین جانم راحت شد از دست اون لی احمق..منک مطمئنم حتی اگه روی کاغذ و قراردادم بادیگاردشون نباشه بازم هوای پسرا رو داره.. بلخره هیونگشونه دیگ ..بس که جنتلمنه این مرد

واوووو هیوک دیگع زیادی بی قرار شده میخاد همرو قتل عام کنههه جوووووووون

قتل عام کن هیوک جان میپسندم

وووااااو میگه من ۱۰ روزه دوریشو تحمل کردم ولی از پریشب ک صداشو نشنیدم دیگ نمیتونم😥واو خدایاااااا من میدونستم هیوک قراره اتیشی بشهههههه🔥🔥🔥🔥🔥

جیییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ فدای ببر وحشی و خستمون برمممممم من

بلخره دلم یذره خنک شددددددد میزدی میپوکوندی اون مغز نداشته اشو خب هیوک جان..خیلی خوب بود شقایق😭این است جذبه شوهر جوجه خان ... کیف کردم یجوری دستور داد خونمو تخلیه کنید پشمای من ریخت...

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭شقایقققققققققققققققققققققققققققققققق

واقعا نفسم رفت....مرناز گفت کپسول اکسیژن بزار کنارتا من نداشتم😭

دونگهه دقیقا داشت چ غلطی میکرد!!!!!!!!!! بمیرم برای جوجه ی مظلومم..ینی تا چه حد به پوچی رسیده بود که حاضر شد خودشو از هیوک بگیره اخه😭😭😭😭😭😭خداااااااا لعنت کنه اون لی عوضیو الهی ب تمام بلاهای طبیعی و غیر طبیعی دچار شه مرتیکه صگ...اب برد وبو از اشکام😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

من میدونستم دونگهه ای ک سردشه و هیوکش نیست که گرمش کنه خیلی بی دفاعه...عاخه فرزندم چرا این پیشنهادای مزخرفو میدی خودتو از هیوکت دور میکنی لعنتی😭

الان فقط از خشم هیوک میترسم و بس😶این تیزرا تکی اعضا ک اومد امروز هیوکششششششششششششش دقیقا هیوکه همین قسمته🥺خیلیییییی خفن طور

پشماااااااااام حق داشتم بترسم😦😯😢😢

وایییییییییییییییی هیوک داشت میرفت واقعا بزنه دونگهه رو ..شانسش گرفت کانگین هیونگ بود وگرنه هیوک که خون جلو چشاشو گرفته بود

بگردم بغض دونگهه مظلوممو🥺خر دیوونه احمق میخاس بگه متاسفم....اخه دیوونه هیوک بخاطر تو قتل عام میکنه... اگ زبونم لال چیزیت میشد چی؟؟؟ میدونی چ حمام خونی راه مینداخت؟؟؟؟؟ خفههههههههههه شوووووووووووووووووو⁦☹️🤫😰😰😰😰پشمام هیوک واقعا خیلی عصبی بود بچه تا میاد حرف بزنه میگه خفه شو تازه میگ خاکت میکنم تو عمارت

امان از روزی ک اسیبی ب جوجه ماهی برسه امااااااااااااااااااااآااااااااان

بنظرم هیوک از شوکی که بهش وارد شده عصبیه و هی دعواش میکنه بچمو ..حقم داررررررهههههه‍ه

وای من تو شوکم اصن نمیتونم باور کنم اون جوجه داشت واقعا چ غلطی میکرد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭هزاران لعنت بر لی باد

وای خدایااااااااااا بلخره یکم اروم شدم اون لحظه ای که دونگهه هیوکو بغل کرد ازپشت😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭خیلییییییی نفس طور عذرخواهی کرد بچم

الهی دورشون بگردم خب ... هیوک میگه خودتو بزار جای من .....واقعا حق داشت اونجوری اتیشی بشه خب..

خاکتوسرم دونگهه داشت تو روز سالگرد ازدواجشون اونکارو میکرد🥺بمیرم من 

چقد کیوت خودشو میچسبونه ب هیوک نفس میکشه شقایق من هی ضعف میکنم..هی ضعف میکنمممممممممم

چقد این ماهی کیوووت و حشریه خب😂😍😍😍😍😍😍😍😍نفس نفس میگه باهام عشقبازی کن!!!!!!!!!!!!¡دیدبیدیدییذیذیذذیذیذیدیدیدیتیتیتیتیتبرکامغمفمثمخصمیینینثمیبپمقمبنبدبتبنثمثنبننبنثننقنثنببننقنق

دلم میخاد فشارش بددمممممممم عاخه

دلتنگ شوهرش شده کیوتی ...خوشم میاد هیوک هر چقدم عصبی و خشن بشه بازم با یه نیمچه نگاه ب چشمای دریایی دونگهه خودشو میبازه🤩😊

این است معجزه چشمای دریایی لی دونگهه پنج ساله از موکپو

الهی بگردم که خشن شده هیوک و لبای ماهیشو نمیبوسه ....کوچولو لبا شوعرشو میخاد ولی دره تنبیه میشههه اوخوداااااااااااااااا

هیچوقت باورم نمیشد به این واضحی عشق بازیشونو برامون توصیف کنیییییییییییییییی شقایق خیللییییییی خوب بود عالی بود

همیشه دوست داشتم عشق بازیشونو باقلمت بخونم و تا اینجا ۳ بار توصیفش کردی به زیباترین و خفن ترین طرز ممکن 

خیلییییییی عسلی و شیرینه عشق بازیشون با قلم توووو عاشقتمممممممم😭💙

لعنتتتتتتتتتت تففففففففف😭😭😭😭دارم فکر میکنم هیوک به چه حد از ترس و حس مبهم رسیده که گریه کررررررررد هیووووووک که نماد سرسختی و قدرته گریه کرد...برای ترس نداشتن جوجه اش اشک ریخت خدااااایااااااااا نیاز ب اب قند دارمممممممم جاست نو😭

با اختلاف اسکار نفس ترین جمله این قسمت میرسه به این جمله که دونگه میگه(مرد منم میتونه گریه کنه..)خببببببببب بای😭

فاااااااااااک یخ زدم⁦☹️⁩بلخررررره زد تو‌ گوشششششششششششششش بمیرم خب من براتون احمقای دیوونه

هیوک دستشو گذاشت رو‌چشمای دونگهه ک زخمشو نبینه عزیزمممممممم

شقایق واقعا هشدارات واقعی بود منک اشکام خشک شد چشام میسوزه😭😭😭

این قسمت خیلی سنگین بود نفسم رفت سرش

ازت ممنونم واسه وقتی ک‌گذاشتی و این فیک خفنو با احساسات  خفن ترت برامون نوشتی⁦♥️⁩🖤💜💙💚💛🧡

مراقب خودت بااااش 

بریم که داشته باشیم یه هفته انتظار شیرین دیگه

پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم 😂😂💖
سلام عزیزم. منم امیدوارم حال دل توام خوب باشه و روزای قشنگی داشته باشی. بابت این آرزوی قشنگتم خیلی خیلی ممنونم. این تمام چیزیه ک میخوام 💙
آره دیگه. این سه قسمت بعدی هم پایان آرومی دارن. با این ک اتفاقای زیاد دیگه ای هنوزم مونده ک بیوفته ولی بازم آروم تموم میشن و خیالت راحت میمونه. 
ای جان ک انقد قشنگ حرف میزنی. نگران نباش ی جوری از دل شما و دل ایونهه در میارم ک یادت بره این مدت چقد سختی کشیدن. انقد قشنگ تموم بشه ک خودشونم فراموش کنن این پستی و بلندیا رو. 
آره ب قول خودش از بادیگارد بودن اخراج شد از هیونگ بودن ک اخراج نشد! بعدشم لی عوضی فقط اخراجش کرد، بابای هیوک ک اخراجش نکرد پس هنوزم میتونه کنارشون باشه.
اصلا خداروشکر ک از شر لی خلاص شد - ____ -
هیوک وااااقعااااا این مدتو تحمل کرد. همه شو بخاطر خواسته ی دونگهه تحمل کرد و همین ک یه شب صداشو نشنید دیگه طاقتش طاق شد و کنترل خودشو از دس داد!
گفته بودم ک فقط منتظر بهانه س تا بلند شه بره سربخت لی 
اگه لی یه ذره مقاومت می‌کرد ماشه رو می‌کشید و واقعا مغزش پوکیده میشدااا. می‌فهمید الان نه بگه کارش تمومه واسه همین سریع ب حرف هیوک گوش داد چون تو این مدت خوب شناختش. ببر خسته ی آماده ی حمله :)
به حرفای مرناز همیشه گوش کن👽👽👽
میدونی.. دونگهه اون لحظه ب هیچی فکر نکرد جز این ک زندگیه بدونه هیوکو نمیخواد! اگه خودش بود اگه تو دنیای خودش بود و یه درصد به این ک هیوک بعدش چ حالی میتونه داشته باشه فکر می‌کرد همچین کاری نمی‌کرد اون لحظه آنقدر خودش نبود که فقط بخاطر زندگیه بدون هیوک اون کارو کرد
تقصیر خودش بود. 
ب قول هیوک.. هیچ وقت نباید ب حرفش گوش میداد و تنهاش میذاش 
البته هیچ کس انتظار نداشت این اتفاق بیوفته 
عکسای تیزر ک هیچ.. لعنتی آخه دونگهه شم همین بود! مخصوصا کاموایی آبی 😐
عمق فاجعه میدوی کجا بود؟ اونجا ک هیوک میخواست ب دونگهه حمله ور شه ولی تا کانگین جلوشو گرفت دیگه مقاومت نکرد. ک این از هیوک هیچ وقت انتظار نمی‌رفت :)
معلومه ک شوکه و عصبیه. هیوک رو نخوابیدن، وزن کم کردن و سرما خوردنه دونگهه اونقدر حساس بود، دیگه خودکشی.... :)
وبو آب برد از بس گریه کردی 🥺
دلش تنگ شده خب. هیوکم ده برابر دلش تنگه. هم روحی هم جسمی میخوادش فقط چون دلخور بود به روی خودش نمی‌آورد. 
حالا انقد ب روم بیار ک برم حذفشششش کنمممم. اون استیکره فوک آبی ک نشسته بود الان همون حالتم 😐😂😂
خجالت کشیدن 🙈🙈
این اولین باری بود ک گریه کرد و دونگهه خیلی معصومانه سعی کرد دلداریش بده و نذاره احساس بدی ب این اولینش داشته باشه. گرچه حس گناه می‌کرد بابت این ک خودش مصببشه ولی حرفای قشنگی زد و نذاش هیوک پشیمون باشه 
قبلا ب بجه ها گفته بودم میزنه تو گوشش اونام خوب پیش بینی کردن ک برا این قسمت بود. 
عایگو گریه نکن :(((
خواهش میکنم. منم ازت ممنونم ک با وجود اون همه جر خوردگی تو گروه بازم برا کامنت گذاشتن تو وب وقت میذاری 💙
توام مراقب خودت باش 

دالهه راست میگه واقعا هیچی نمیتونه حق مطلب و ادا کنه!

چی بگم خب؟ دونگهه اپیچلسم کرد رفت!!!!

 

 

اول یکم فدا میشم واسه کانگین که خیلی لعنتی وار و آهسته همونجوری که عاشق ایونهه شد ما رو عاشق خودش کرد.

و بعد لعنت میفرستم بر روح لی که با وجودش همه جارو به گند کشیده.

 

و هیوکه عاشقه افسار گسیخته عالی بود! *وی مرد*

آخ..بمیرم هیوک اینهمه تلاش کرد تهش اون جوری شد...

اه اشک در چشمانم حلقه زد...

 

اصلا حال کردم لی انقدر شوکه شد هیچی نتونست بگه!

خیلیییی خفنواااار حال همشونو گرفت و به ما داد...لحظه باشکوهی بود...

ولی فقط من بودم که دیدم لی خودشو خیس کرد؟

 

واااای وااااای از لحظه ای که کانگ دونگهه رو پیدا کرد!

چشمام دیگه بیشتر از این نمیتونست باز بشه

لعنتی من چقد امیدداشتم به اینکه دونگهه قویه

لعنت به لی که انقد اذیت کرد این بچه رو...

با اینحال اصلا باورم نمیشه اینکارو کرد.

 

دلم کباااااب شد واسه هیووووک😭😭😭😭😭

خیلی بد بود واقعااا😭😭

انتظارشو نداشت😭😭

هیچکی انتظارشو نداشت، باز خوبه تو یکمی مارو اماده کردی😭

وی از شدت غم برای هیوک به گریه افتاد.

ولی انصافا وجدانا هیوک چقددددر جذاااب بود

اصلا درکنار غم  اندوهم و تحت تاثیر قرار گرفتنم، نمیتونم منکر جذابیتش بشم، اصلا نمیتونم! وی در تصوراتش غرق شد و خون و کف قاطی کرد.

اصلا صدای خفه شویی که گفت توی گوشم پیچید

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

در وصف این لحظات چی بگم آخه؟؟؟ هیچی ندارم بگم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

 

اصن هیوک و غم و عصبانیت و عاشقی، ترکیبی هستند وصف نشدنی، البته هیوکه همنفس....

بمیرم واسه اون لحظه که از آشپزخونه زد بیرون تا دونگهه نیاد دنبالش پاهاش زخمی بشه😭این لعنتی چه موجودیه😭

اره از اولم نباید به حرفش گوش میداد:)

هیوک واقعا داره به قلبم فشار میاره...

عاشق اینم که اصلا نمیتونه مقاومت کنه...

و بالاخره به هم رسیدن...رسیده بودن ولی خیلی رسیدن دیگه...

دونگهه ای که طاقت نداره رو فقط باید بلعید.

 

هیوک نظم همه چیزو زیرسوال میبره...

گریه کردن هیوک تیرخلاص بود... وی قبلش شکسته و درحال خودزنی است

 

خوبه که خودش میدونه حقش بوده! ولعنتی این خیلی دردناکه😟

این قسمتو ترجیح میدم سکوت کنم...😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

 

و در ادامه از یه روش قدیمی برای توصیف اتفاقی که واسم افتاد استفاده میکنم

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

 

 

 

لعنتی تو خودت نمیدونی با من چیکار کردی😭

 کلمه به کلمه چنااااان با قلبم بازی کرد که هرچی بگم کم گفتم😭

انقدر خوب بود که نمیدونم چجوری توصیفش کنم...

اینارو کلا واسه همنفس میگما...این قسمت که خیلی حرفا داشت و واقعا هم محشر بود و هم سنگین...اما خواستم بگم که گفته باشم اگه چیزی میگم و ناراحتم از تموم شدن همنفس، واسه اینکه که رسما با احساس توی قلمت و نوشتت زندگی کردم...سخته دیگه واسه آدم😭🤣

 

بقیه حرفام یادم نمیاد...

لاب یو بهترین💙💋

پاسخ:
تو و دالهه باید دوست بشین عزیزاااانم
هم کاری ک دونگهه کرد 
هم هیوکی ک واسه اولین بار گریه کرد.. 
همین دوتا دلیل کافیه تا این پارت خاص و به یادموندنی بشه 
کانگین ک فرشته ی زمینیه این داستانه.. فداش شم 

اوهوم. به قول کانگین هیوک داشت خودشو ب آب و آتیش میزد 
بدون منت پی درست شدنه زندگی خودشو و دونگهه رو گرفته بود 
اما همونطوری ک این مدت لی رو کوبوند زمین دونگهه هم کاری کرد هیوک قامتش خم شه و بشکنه 
واسه همین دونگهه واقعا گناه بزرگی کرد 

لی میدونس اگه چیزی بگه و مقاومت کنه دیگه... 
گوله حرومش شده 😂😂
واسه همین خفه خون گرفت و کاری ک هیوک گفت‌و کرد 
در واقع همینطوری قرار بود باشه 
دونگهه واقعا قوی بود و بعدشم این تصمیمی بود ک خودش گرفته بود 
کی فکرشو می‌کرد دست به همچین کاری بزنه.. 
حتی خودشم فکر نمی‌کرد عاقبتش این باشه 
و مطمئن باش تو دنیای خودش نبود ک همچین کاری کرد 
واکنش هیوک.. 
خاص خودش بود نه؟
و با تموم گیج بودنش خیلی دردناک بود =) 
نه میتونس موقعیتو هضم کنه و نه درست واکنش نشون بده 
نه نمیتونس ساکت باشه و نه میتونس درست حسابی سر دونگهه داد و بیداد بکشه 

عایگووو از بس اموجی گریه گذاشتین وبو آب برد😭💖
وای آره موافقم مخصوصا ک تو این قسمت اون اوج ترکیب خشم و عصبانیتش قشنگ ب رخ کشیده شد! 
درست موقعی ک گریه کرد. 
از طرفی از دست دونگهه دلخور بود و مثلا میخواست ازش دوری کنه 
اما از طرف دیگه تمام حواسش یواشکی به دونگهه بود و مراقبش بود 
اوهوم واقعا نباید گوش میداد به حرفش 
ولی حالا ک اتفاق افتاد و تموم شد یه طوری بین خودشون حلش میکنن 
خیلی رسیدن 😂😂😂😂😂💀⚠️
اشکال نداره 
مطمئنم اون سیلی چیزی بود ک هیچ کس مخالفش نبود چون خود دونگهه هم خیلی عاشقانه پذیرفتش 
و در جوابش لبخند زد. 
بله برگ هایی ک می‌ریزد.... 
😂😂😂😂💞
بذار برا قسمتا دیگه هم بمونه نذار همشون بریزن

خب خداروشکر ک دوسش داشتی و میگی خوب بوده. میدونم عزیزم درک میکنم. هنوز زوده واسه گفتنش ولی خوشحالم ک این مدت بودی باهام 🙆🏻‍♀️💖امیدوارم همیشه باشی 
و لاو یو تو💙

هشتدار دادی ولیییی این قسمت جوری بود حتی با هشتدار قبلی هم قلبتو حس نمیکردییییی😭
تا اخرش از دست این مرتیکه جذاب وحشی و ماهی کیوتش قلبمو از دست میدم:|

عکس هیوک چیییی میگ😭 اولش اون تیزرا اومد و خوشحال شدم ک قرار نیس اتفاقی بیفته ولی این عکسا غیرقابل نگاه کردن بیش از 1 ثانیه میباشند:|
 لعنتیا اتک زدن بهمون و بعدم ک سه شنبه بود و وقت مرگ شدن با هم نفس*-*

من نمیخوامممممممممممممممم تموم شههههههه😭عاخه چجوری میشه تحمل کرد که سه شنبه بیاد و دیگه هم نفس قسمت جدید نداشته باشه:/
تنها چیزی ک الان باعث میشه اروم شم اینه ک میدونم بازم با ی ایده جدید و قلم جادوییت میای و دلبری میکنی*-*

خب دیگ برم سراغ تحلیل این 40 صفحه مرگ اور ک هر صفحه ک چ عرض کنم هر جمله ک هیچ هر خط و کلمش تا بی نفس شدن ادمو میبرد:|

جوری شخصیت هیوک محکم و جذابه ک بعد هر جملش باید 5 دقیقه گوشیو بذاری کنار اروم شی بعد بتونی ادامشو بخونی😐

واااایییییی هیوک درو باز کرد کل صورت من ذوق شده بود از این جذبه
قیافه ضایع شده ی لی در این سکانس کاملا دیدنی بود😎
تو باشی دیگ با هیوک در نیفتی-_-افتادی هم حواست باشه کوچیکترین ربطی ب عشقش نداشته باشی-_-
چیزی ک مال هیوکه فقط مال خودشه بخاطرش ی شهرو هم قتل عام میکنه جناب لی شما ک هیچ😕

هیوک با کانگین حرف میزد و رسما مرتیکه ی جذاب با هر حرفش تیر خلاصو حس میکردم🙂
ووووووییییی کانگین چ هیونگ گفتن دونگهه بهش چسبیده😍 منم بودم مرگ میشدم خدای معصومیت با اون صدای لعنتیش هیوونگ صدام کنه-_-
ولی عاخه دل دونگهه و هیوکیشم ک طاقت نمیاره کانگین پیششون نباشه^-^

الهیییییییی ببین این لی عنتر چ ب روز این بچه حساس اورد ک دست ب چنین کاری بزنه:/
هیوک واسه سرما خوردن قند عسلش اینهمه حساس بود تو این سکانس ک مطمعنم واقعا روح از بدنش جدا شد-_-

هیوک زد کل جهیزیه دونگهرو شکست ولی جوری جذاب بود ک فقط با نیش باز میخوندم این سکانسو:|

کلا قلمت جوریه ک حتی سکانسای ناراحت کننده هم باید با نیش باز خوانده شود-_______-

وووووووویییی ببین عشق چ کرده باهاش ک انقد مردونه گریه کرد😭مرد من:) دلبر لعنتی-_-

اوکی هیوکجه دونگهه فهمید نسبت بهت تعهد داره و کلا همه جوره مال توعه شما هم لطف کن کمتر حرف بزن ک دیوونه شدم از اینهمه جذابیتت-_-🤦‍♀

ووووووووییییییی چرا اخرش انقد سوییت بود*-*
کل دوریشونو شست و برد:/
ولی اصلااااااا نمیخوام اخرشو تصور کنم چون مطمعنم تا مرز دیوونه شدن میرم:/
جا داره کلی دربارش حرف زد ولی واقعا قلبم نمیکشه و همینجا توقف میکنم


موهای قند عسلمونم ک بلند شده*-*هیوک انقد درگیر بود وقت نکرد ب بلندی موهاش برسه:|
در قسمت های بعدی مشتاقانه منتظر دلبری این موجود فوق کیوت با موهای بلندش میباشیم*-*
و در دنیای واقعی منتظر بلند شدن دوبارش-_-💔

نمیدونم کل حرفایی ک میخواستم بزنمو زدم یا بازم مث همیشه یادم رفت بعضیاشو بگم:|


چند روز پیش برای بارهای متوالی دوباره داشتم کال می میخوندم و فقط میتونم بگم چرا قلمت اینجوری میکنه با قلب ادم؟؟؟:|

ممنونم نویسنده جانممم خسته نباشیییی*-*💙🍭🍭🍭

پاسخ:
بازم هشدار دادن بهتر از هیچیه. حداقل میفهمین قراره دلتون حسابی تو این قسمت بریزه *-*
آره مخصوصا ک عکسا کلوز آپن لامصب :| یه طوری رو چشاشون تمرکز شده ک تخم چشمام با ته معده م میسوزه وقتی بهشون نگا میکنم TT
عکسای ورژن برایت ک بعد از آپ هم نفس منتشر شدن هم خیلی هم نفسی بودن مخصوصا دونگهه ش ک کاموایی آبی تنش بود چون تو سکانس آخر بیمارستان هم همین تنش بود اگه بری دوباره بخونی :)
ایشالااا. من خیلی کند و حساسم خیلی طول میکشه تا کامبک بعدی 🚶🏻‍♀️
لی فهمیده هیوک چقد بی کله س برا همین درجا اشاره داد ک زنگ بزنن خونه رو خالی کنن چون میدونس اگه اینکارو نکنه گوله حرومش شده 
ب امید روزی ک هیوکم همینجوری هیونگ صداش کنه و دلش بیشتر بره ^~^
واقعا روح از تنش جدا شد. خودشم گفت. 
تا وقتی ک گریه کرد موقعیتو حتی درک نکرده بود. 
فقط عصبانیتشو با داد کشیدن سر دونگهه و شکستن وسایل دم دستش خالی می‌کرد ولی بازم گیج بود و نمیتونس کاری ک دونگهه کرده رو هضم و باور کنه. 
دونگهه واقعا گناه بزرگی کرد و اون حرفا رو باید میشنید. به قول هیوک بس نمیکنم و توام باید تا آخرشو گوش بدی:) باید همه حرفاشو میشنید و اون سیلی هم حقش بود
اما هیوک بیشتر از این نمیتونس ازش دلخور باشه. باهاش مثلا قهر بود ولی از اون طرف حین رابطه همش میبوسیدش و تو بیمارستان مدام نازش می‌کرد. قهر ب این قشنگی دیده بودی؟ 😭

من ک از خدااامه موهاش دوباره اونجوری بلند شههه😭😭
وای وقنی میگین کال می رو دوباره دارین میخونین خجالت میکشممم آخه اولین کارم بود 
سلامت باشی خواننده جانم 💝💝🙆🏻‍♀️

سلاااامممم🤗این قسمت بنظرم بهترین قسمت بود چون پر از هیجان و احساسات مختلف بود و هیوک گریه کرد چه مظلومانهههههههه😭😭میدونستم این دونگهه دووم نمیاره تو تنهایی😢😢😢اون سیلی ای که زد تو گوشش به اندازه صدتا بوس و بغل میارزید🤕😣چقققد نگرانش شد ای خداااا😣😣😣صحنه زیر پتو خعلی هات بود راستی😂😂😂😂😍😍😍کانگین کجا رفدیییی.ایحییییی😭

آها راستی این فیکت بشدددت منو یاد انیمه banana fish انداخت.شخصیتای اصلیش اش و اجی میباشند و اش نابغه و خفن و موبلونده و اجی معصوم و اگول پگول.اگه ندیدیش ببین حتما اگرم دیدی دوباره ببین😂

پاسخ:
سلاممم. آره قسمتی بود ک خودمم بخاطر همین دلایل خیلی دوسش دارم. اتفاقای زیادی افتاد 
آره. دونگهه هم عاشق اون سیلی ای ک خورده بود شد :) این اولین سیلی عمرش بود ولی تو عاشقانه ترین زمان ممکن بهش زده شد و خیلی چیزا رو اثبات کرد.
بانانا فیش رو نه تنها دیدم.. بلکه دو بار هم دیدم 😂😂🙆🏻‍♀️

واااااو 😱😱این پارت مورد علاقه من تو کل این فیکه اصا همه چی سر جاش بوووود

 

اولش خودکشی ناکام دونگهه که اصلا پارت قبل ب فکرمم خطور نمیکرد ولی واقعا میگم ادمی که یه مدت زیادی تنها باشه واقعا افکار خطرناکی سراغش میاد و 😭😭😭 عاخ بچمممممم 

 

عاه فوتو تیزرای لنتی که امروز اومد و من شدیدا رفتم تو فاز عکس هیوک که خیلی خیلی جذاب بود و حالا این قسمت لنتی😢 ولی واقعا میگم عکس العمل های هیوک خودِ واقعیت بود اگه میومد گریه زاری راه مینداخت و خودشو به اینور و اونور میزد خیلی مسخره بود چون از هیوکی که از اول داستان اخلاقش ی چی دگ بود انتظار نمی رفت ولی اون صحنه توی تراس عاخ شدیدا دوسش دارم،خود چیزی بود که از هیوک زورگوی عاشق انتظار میرفت ...عاح قلبم 🚬🚬

 

نمیدونم فقط انقدر این پارتو دوست داشتم که میخام یه بار دگ بخونمش همیشه با خودم میگفتم هیوک این داستان عشقشو برای خواننده داستان جا ننداخته نمی گم رفتاراش معلوم نبودا خیلیم معلوم بود ولی خودم شخصا علاوه بر عمل،حرف رو هم لازم دارم چون نمیشه همش خودت بفهمی مخصوصا وقتی داری داستان میخونی‌ و فیلم نیست به خاطر همین میگم ولی این پارت و رفتارهای هیوک از هزارتا حرفی که منتظرش بودم بهتر بود...مرسی

 

فقط امیدوارم هرچه سریع تر با یه فیک دگ شروع کنی ...عاح

 

 

پاسخ:
راستش این پارت مورد علاقه ی خودمم تو کل هم نفسه 👽
دونگهه ای که خودش این تصمیمو گرفت تو قسمت قبل میخواست زیاد سختگیری نکنه قطعا خودشم انتظار نداشت دست به همچین کاری بزنه ولی آره آدمه تنها خطرناک میشه. 
مخصوصا هیوک خیلییی شبیه هیوکه داستان تو این روزاس TT واقعا گیج و منگ شده بود و در عین حال خشم و احساسات وجودشو پر کرده بود. واسه همینم دونگهه رو زد
خواهش میکنم 
ایشالااا^~^

سلام
نه، من بهت اجازه نمیدم به درک واصل شی!
اصلا حق نداری به هیچ جایی واصل شی. 
باید پیش خودمون بمونی💞
آغوشت رو برای ما بگشا😉

بابت این پارت بسیار طولانی هم خیلی ممنون🌹

پاسخ:
سلام ماندانا
اجازه بده بایددددد برا هیوک شرحه شرحه شممم 
آغوش من همیشه ب روی شما بازه🤗💖
خواهش میکنم *-*

واااای شدیدا منتظر این قسمت بودم ... از بس که قسمت قبلی تو جای حساس تموم شد ... ته قسمت قبلی ... نه خب هیچی ... در هر صورت شدیداااااااا الان دوست دارم بدونم چی میشه

پاسخ:
آره قبلی استرس آور بود ولی این دیگه آروم تموم میشه *-*

با اینکه اخطار دادی بازم نفس گیر بود T_T

من ب جرئت میتونم بگم با هیوک داستانت ب طور دردناکی این لاوم *_*

ولی از اونجایی ک ناخن دونگهه ام نیستم و خیلی ریز با دونگهه این لاوم و سرم ب تنم زیادی نکرده سکوت پیشه میکنم - _-

کااارت درسته هانی لاویو 

پاسخ:
اخطارا جای خود داره برا آمادگیه*-*
ناخن دونگهه 😂 خب ب جای همه اینا پیشنهاد میکنم کانگین باشی و هیونگ وارانه بهشون عشق بورزی 
تنکیوو

سلامممممم

*وی گوشی خریده و دوباره شروع به زیرانداز پهن کردن، کرده است*

چطور مطوری؟

منکه هنوز تو کف قسمت قبلی ام الانم اینارو گفتی میترسم برم بخونم...

 

 

لعنت...چقدر بد بود! خیلی بد بود...اصلا چیزی نمی مونه واسه گفتن...فقط دوست داشتم بشینم گریه کنم..........

اره امیدوارم جنگ نشه، همنفس گناه داره...بعد از یه طرف احساس میکنم اگه جنگ بشه اول ما رو میزنن 😭😭😭😭😭😭

 

لعنت بهشون...خیلی جذااااااااب بودن عکساااا😭😭😭😭😭😭😭

وی غرق شد و مرد😭

 

تلاشم کردم نفر اول باشم ولی دالهه نمیزاره🤣

دیگههههه نمیتونممممم باید برم بخونمممم 

میام بعد ادامه حرفامو میزنمممم💋💙

پاسخ:
سلام
به به گوشی نو مبارک 
ستاره بچینی باهاش،فیکای بیشتر ایونهه بخونی باهاش😁
قسمت قبل ک هچی نداره در مقابل این و بعدیا 
باز خداروشکر آپ هفته ای یه باره قشنگ قبلیا فرصت هضم شدن دارن 
فقط خطای انسانی نشه دیگه آمریکا بماند 😐
دالهه همیشه رکود اولین و کوتاهترین و مشکوک ترین کامنتا رو داره 😂😆
بدو بدو 

خب با جنبه های دیگه ای از قلم شقا نویس قراره مستفیض شیم^^ 

هیچ چیزی دیگه نمیتونه از اینجا به بعد حق مطلبو ادا کنه ... 

پاسخ:
کامنت های ماااارموز همیشگی 👽

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی