پاسخ:
سلام روح کیوت همستر گریه اوی مننن
ینی فقط اون قیافه کیوت اشکیت تو عکسی ک برام فرستادی میاد جلو چشام سافت و بلس میشم TT
غروب سه شنبه..خودمم این روزا خیلی دوس دارم برسن ولی از یه طرف حس خلا میکنم وقتی به تموم شدنش فکر میکنم ..
گاااد نیک..برا این قسمت اینقدددد حرف زدی با این ک خیلی چیزی نداش پس برا پارت بعدی قراره چ کنی؟:)
قرار بود برن..واقعا قرار بود کم باشه اما به طرز پیش بینی نشده ای طولش دادن
و عذابای دونگهه هم از این طولانی شدنا زیاد شد وگرنه دیدی ک روزای اول اصلا سخت نمیگرفت
حس نکن واقعا سردهههه..سگ سرما تو اون عمارت ب اون بزرگی سرامیککک یخخخ
اخ گفتی صندل یاد تو داستان افتادم..من باید تو داستان بنویسم دمپایی یا صندل؟:| دغدغه هااام..حالا ک نوشتم تموم شد ایشالا دفه های بعد D:
سرد بود نیک..باز تا وقتی ک برقا رو قطع نکردن و سیستم گرمایشی وصل بود قابل تحمل بود..!
جانم..چرا ارزوهای بچگی من و تو انقد شبیه و مشترکه؟*_*
مخصوصا وقتی چشامو میبندم و اون پچ پچ خیلی خیلی ارومشو با لبخند ریزش تو ذهنم تصور میکنم نابود میشم:)
درسته.کل مسئله غم انگیز بود نیک..
الان تو خونه اسیره و تنها دلخوشیش حرف زدن با معدود ادمای زندگیشه اونم تلفنی..و این به وضوح غم انگیزه
میدونم منظورت از بزرگ شدن چی بود.دیدی خودشم ب چولا گفت هیونگ مسخرس ولی دارم یاد میگیرم خیلی چیزا رو
قبلا اصلا دس به سیاه سفید نزده بود این پسره ی ناز پرورده و بار اولش موقع پاستا درست کردن دستاشو سوزونده بود
اما اینبار با این ک محتاط بود به قول خودت اون بزرگ شدنشو تو وجودش میشد دید
دونگهه ای که قبلا سر این ک تنها باشه تو خونه غر میزد با کانگین کل کل میکرد الان اینطوری تو خونه اسیر و تنهاس و دم نمیزنه
و این بازم غم انگیزه..
اخ بولداتو بخورم یا دسر عزیزم ک تو یخچال منتظرمه؟؟ ترجیح میدم جمله های بولدتو بخورم (تفف اموجی ندارممم)
فک کنم گالن درسته شایدم گالون مثه بالون :| گوگل حلال مشکلاته
دقت کردی خونه بدونه هیوک یه جوریه اونم با وجود این ک هیوک ساکت و ارومه؟:) یه طوریه..
همین مونده تو گپ بیایین از این بازیا کنین دیگه جونی برا من نمیمونه:)
انقد ک اون گروهو دوس دارم یه ذره چت کنین دلم میره دیگه حالا بازی با هم نفس..
در هر حال موافقممم*-*
هرجا میره یه اثر خیلی قوی از هیوکه..
دقت کردی تا زمانی ساعت 11 نشد تو اتاق دونفره شون نرفت؟؟
چون اونجا دیگه اثر هیوک خیلی خیلی قویه و ترجیح میده حداقل وقتی داره صداشو میشنوه بره اونجا..
ویدئو کال چیزی بود ک اصلا ب ذهن خودم نرسید ولی دلایلی هم داشت..واقعا نمیشد هم بخاطر تاریکی هائه رو نمیدید هم من همش ترس اینو داشتم ک دونگهه اگه نتشو روشن کنه میتونن موقعیت یابیش کنن و جنایی طور:| اما خب با تمومه اینا تو ذهنم فقط تماس صوتی بود چون اون صدای واضح و اروم و پچ پچای دیوونه کنندشون ب شدت مرگ و نفس گیر منتقل میشه
خوب کیف کردی همه ی ارزوهای بچگیتو هیوک تو یه تماس در حرکتی انتحاری گفت؟(عینک افتابی اش را ساعت 12و نیم شب ب چشم میزند)
دیگه همه ی دیالوگا رو گفتی:)
هیوک به اینده ی خیلی دور نگاه کرده..تا زمان پیر شدنشو با دونگهه فکر کرده و این خودش عمق یه فاجعه ی قشنگه چون کاملا به اینده امیدواره
اینده ی با دونگهه...
نترس دونگهه خودشو به لی تسلیم نمیکنه ..حاضره دست ب بدترین کارم بزنه ولی تسلیمه لی نشه..
دونگهه میدونه تهدیدای لی به جایی نمیرسن.میدونه مرد زندگیش همچین اجازه ای نمیده اما خب فقط باید دعا کنیم تنهایی بلای بدتری سرش نیاره
خداروشکر خودشو سبک کرد و حرفاشو به هیوکه خیالیش زد..
ای جان چ فانتزی قشنگی.
عکس اخر خیلی شبیه سکانس اخر بود
خواهش میکنم نخسته بخاطر طومار بلندت:*
سلام شقایقی ^^ چطوری عزیزم؟
من فک میک ردم این لشکر کفر بعد دو روز اسکول شدن دیگه میرن . اما از اون یک هفته ایم که قرار بود، بیشتر موندن ..۹ رووزززز.
لعنت به وجودتون
خدایا! واقعا ازین پدرها وجود داره، کم یا هرچی ولی وجود داره ؛چقدر پستی که نمی تونی خوشبختی بچه ت رو ببینی
که همه چی رو تو یه قرارداد و کاغذ مکتوب خلاصه میکنی. لعنت بهت لی
این قسمت با کاراش خیلی ناراحتم کرد ، اشکام می ریخ میخوندم.
چقدر وقیحه ، برقا رو قط کرد! برقا رو قط کرده؟!؟ ای خدا ینی اصن موندم چجوری میتونه اینقد بی شرف باشه.
امیدوارم بدبختی و عذابش رو ببینم(بخونم /: )
دلم برا ایونهه مث جنگل استرالیا داره میسوزه.
اون خونه و خاطره هاش هم بهش ارامش میده و هم نفس کشیدنو سخت کرده براش، وقتی هیوک نی، وقتی۹ روز گذشته و همچنان اسیره، وقتی نمیدونه تا کی این وضع ادامه داره، خاطره ها دیوونه ش میکنه.
فقط اونجایی که رو تخت دراز کشید ، خوابش نمی برد، قشنگترین تماس تلفنی دنیا ولی تو سختترین زمان ممکن :))
برای حرفای هیوک برای اینده ای که میخاس بسازه برا دونگهه؛ مردم مردم مردم
یه کلبه چوبی با استخر که فقط از بیرون به درختای جنگل بشه نکاه کرد؛ این مکان دنج فقط شما رو کم داره :) برید اونجا شب نور ماه بیوفته رو صورتتون وقتی بغل هم غرق خوابید:))
هرچند که ماه اصلی بغل بیبی ه ...
وووو بازم از لحظه ی قط کردن برقا بگم؛ ینی تکون دهنده بود این اتفاق. شوک شدم؛ فکرشو نمیکردم یا شایدم باورم نشده بود لی چقد روانی میتونه باشع
تو سرما، بدون نور، بدون برق ، بدون صدای هیوک خوابید
. با خودش با هیوک که عطرش تو اتاق بود ولی خودش نه حرف زد و خوابید
الاهی برات بمیرم، خدا خیلی درد داش این قسمت،،،
قلبم تیکه تیکه شد براش..
مرسی نویسنده ی خبره ^^ مرسی که تکون دهنده می نویسی💙😍
و اینکه من پایان نمیخامممممممم ،،، چجوری دیگه غش نکنم هر سه شنبه؟
هعییی من امیدوارم زود با فیک کشنده ی بعدی ت برگردی، نویسنده ی کشندههه^^
.