My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک هم نفس قسمت سی و چهارم

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۱۵ ب.ظ

 

" هم نفس "

زوج : ایونهه

ژانر : عاشقانه

هپی اند 

نویسنده : شقایق 

قسمت سی و چهارم 

 

 


 

سلام خواننده های عزیزم .چه خبر؟؟^^

آقا تعداد کامنتا یه جوری کم شده که داره به نصف میرسه ..دقیقا کجایین ؟ :| چرا منو ول کردین ؟ :(

 

خب رسیدیم به قسمت سی و چهار و وقتشه بریم تیزر اول داستان رو یه بار دیگه با هم مرور کنیم :)

همونی که قبل از شروع آپ براتون گذاشتم 

Teaser

این قسمت کمی استرس داره اما قول میدم اخرین قسمتی باشه که اخرش با استرس تموم میشه.

و این که یه ماه دیگه همین موقع در حال خوندنه اخرین قسمته هم نفس هستین.ینی به جز این قسمت ..4 قسمت دیگه کلا فقط مونده

گفتم از الان بگم که آماده باشید براش :)

 

شما و شاهزاده ی تنها تو عمارت رو به خدای بزرگ میسپرممممم

 

 

 

 

ادیتای خواننده های هنرمندمو که بازم زحمت کشیدن ببینید روختون شاد شه *-*

اخه همتون  هم هرچی درست کردین اسم منو تهش زدین ..لنتیاااا اینا رو شما درست کردییین اسم خودتونو بزنین نه نویسنده TT 

 

 

نظرات  (۴۲)

سلام شقایقی ^^ چطوری عزیزم؟

من فک میک ردم این لشکر کفر بعد دو روز اسکول شدن دیگه میرن . اما از اون یک هفته ایم که قرار بود، بیشتر موندن ..۹ رووزززز.

لعنت به وجودتون

خدایا! واقعا ازین پدرها وجود داره، کم یا هرچی ولی وجود داره ؛چقدر پستی که نمی تونی خوشبختی بچه ت رو ببینی

که همه چی رو تو یه قرارداد و کاغذ مکتوب خلاصه میکنی. لعنت بهت لی

این قسمت با کاراش خیلی ناراحتم کرد ، اشکام می ریخ میخوندم.

چقدر وقیحه ، برقا رو قط کرد! برقا رو قط کرده؟!؟ ای خدا ینی اصن موندم چجوری میتونه اینقد بی شرف باشه.

امیدوارم بدبختی و عذابش رو ببینم(بخونم /: ) 

دلم برا ایونهه مث جنگل استرالیا داره میسوزه.

اون خونه و خاطره هاش هم بهش ارامش میده و هم نفس کشیدنو سخت کرده براش، وقتی هیوک نی، وقتی۹ روز گذشته و همچنان اسیره، وقتی نمیدونه تا کی این وضع ادامه داره، خاطره ها دیوونه ش میکنه.

فقط اونجایی که رو تخت دراز کشید ، خوابش نمی برد، قشنگترین تماس تلفنی دنیا ولی تو سختترین زمان ممکن :)) 

برای حرفای هیوک برای اینده ای که میخاس بسازه برا دونگهه؛ مردم مردم مردم

یه کلبه چوبی با استخر که فقط از بیرون به درختای جنگل بشه نکاه کرد؛ این مکان دنج فقط شما رو کم داره :) برید اونجا شب نور ماه بیوفته رو صورتتون وقتی بغل هم غرق خوابید:)) 

هرچند که ماه اصلی بغل بیبی ه ...

وووو بازم از لحظه ی قط کردن برقا بگم؛ ینی تکون دهنده بود این اتفاق. شوک شدم؛ فکرشو نمیکردم یا شایدم باورم نشده بود لی چقد روانی میتونه باشع

تو سرما، بدون نور، بدون برق ، بدون صدای هیوک خوابید

. با خودش با هیوک که عطرش تو اتاق بود ولی خودش نه حرف زد و خوابید

الاهی برات بمیرم، خدا خیلی درد داش این قسمت،،، 

قلبم تیکه تیکه شد براش.. 

 

مرسی نویسنده ی خبره ^^ مرسی که تکون دهنده می نویسی💙😍

و اینکه من پایان نمیخامممممممم ،،، چجوری دیگه غش نکنم هر سه شنبه؟ 

هعییی من امیدوارم زود با فیک کشنده ی بعدی ت برگردی، نویسنده ی کشندههه^^

.

پاسخ:
سلام عزیزم فدات تو چطوری؟ 😍😍
همه همین فکرو میکردن 
مخصوصا دونگهه که به همین امید هیوکو مجبور کرد خونه برنگرده و بذاره این مدت بگذره 
وگرنه اگه هیوک میدونس دونگهه قراره چقدر تو اسارت بمونه هرگز بهش اجازه نمی‌داد و یه خون و جنجالی به پا می‌کرد 
شاید ما زیاد درک نکنیم اما خیلی از ثروتمندا همین زندگی تراژدی رو دارن. 
لی هم از همون دسته آدمایی ک منفعت خودش همیشه تو اولویته نه حتی بچه هاش 
عایگووو ناراحت نباش
البته قبول دارم این قسمت 34 جوری بود ک هم ناراحتی القا می‌کرد هم ترس و استرس ولی قسمتای بعدی خوبن 
دیدی هیوک حتی رو نخوابیدنش عصبی شد 
حالا چ برسه ب این ک بفهمه دونگهه انقد در عذابه 
بعید نیس اگه به این آرزو برسن =) دونگهه همیشه یه خونه ی کوچیک دوس داشت و هیوکم الان گفت به خونه ی کوچیک علاقه داره
آره شرایطش با قطع شدن برقا سخت تر شد 
اونقدر سخت تر که دیگه گریه هاش6از سر احساس نبود بلکه از سر درد و درموندگی بود 

خواهش خواننده جانم 🤩
مرسی از تو ک کامنتای قشنگ میذاری 
ناراحته تموم شدنش نباشیا ^~^

سلام شقایق جون*-*من شرمندم بازم به خاطر نظر دیرم😭توی نظر قسمت بعدیم‌ بیشتر گفتم😭ببخشید بازم😭❤
ای خدا😭سه روز گذشته هنوز نرفتن لعنتیا😑😑
خیلی سخته این همه مدت تنها باشه خب😭😭آشپزی‌‌کردنش خودا*-*ولی قطعا باید مواظب میبوده بوی غذا هم بیرون نره که😭چقدرر سخت آخه😭
چقدر دلم واسشون میسوزه آخه چه وضعتیه😭هردوشون ، یکی این خونه کل روز به یه نقطه زل میزنه یکی اون خونه😭😭
روی صندلی هیوک نشست موقع غذا خوردن *-* ولی هیوک اونور صندلیه دونگهه نداره که روش بشینه که😭باز اینور لباسای هیوک و عکس ایناشون هست برای رفع دلتنگی😭ولی خونه کانگین که چیزی نیست😭
سردترین شب سال در آغوش گرم ترین مرد دنیا*-*خودا*-*
در مورد مکالمه ی یازده شبشون.. چی میشه گفت واقعا.. چه جوری حس و حالشون و حرفاشون به خصوص حرفای هیوک رو میشه توصیف کرد؟؟ حرف که نه بهتره بگم اعترافات😭😭😭اعترافاتی که هر کدومش دل ادمو میریزوند😭😭 ای خدا چه آینده ی قشنگی رو برا خودشون متصور شده بود هیوک😍😭😭که امیدوارم هر لحظش به حقیقت بپیونده😍
ای خدا دونگهه ی دل نازک😭😭اشکش😭کاش خوابش نبرده بود و اعتراف اخر هیوکم میشنید😭😭البته قطعا دیگه اونموقع تضمینی نبود صدای هق هقش بلند نشه 😐🤦🏻‍♀️😭😭
پنججج روز بعددد رفت یا خداااا😭ینی هشت رووووز گذشتهه😳پاشید گمشید برید دیگه وا😳
ای لیه عوضیییییییی...وای دلم میخواد خفش کنممم :| مرتیکه تو کی باشی که نزاری باهم باشن :| حیف نونه بدبخت😑چه جور گریه پسرمونو دراورد😑
ای وای برقارم قطع کردن؟؟؟ خدای من :| کاش میگفت به هیوک که :| اینجوری بدتره که :| یهو زنگ بزنه خاموش باشه :| ای وای سیستم گرمایشی😭ای وایه من😭 اوه اگه لی هم زنگ بزنه باز ببینه گوشیش خاموشه میفهمه که خونست که شارژ نکرده که :|چون زمانی که اونا برقو قطع کردن گوشیش شارژش تموم شده دیگه میتونه بفهمه لی که :|🤦🏻‍♀️
ای خدا مکالمش با هیوکه خیالی 😭😭😭😭😭مردم رسما😭😭چقدر داره بهش سخت میگذره😭لیه عوضی😭لیه از شیطان شیطان تر😭
عکسه آخر فایل *-*
ممنون بابت این قسمته خب غم انگیز اما پر احساسو قشنگ😭😭💞

پاسخ:
سلام عزیزم
خب اشکالی نداره که فدای سرت 🤩🤩
نه متاسفانه.. قرار بود نهایتااااا بشه یک هفته که دونگهه پیش بینی کرد اگه بعد از دو سه روز چیزی نفهمن از اینجا میرن اما به طرز غیر منتظره ای برنامه به هم خورد و دونگهه توی اسارت باقی موند 
عایگو بو بیرون نمیره. درا و همه چی قفلن بعدشم عمارت شاهزاده هاس مسکن مهر ایرانی ک نیس 🤭🤭
این طرف دونگهه داشت جون میداد از تنهایی و اون سر شهر هیوک از بی قراری روی پا بند نبود 
آره درسته. هیوک هیچی نداش تو خونه کانگین. ولی یه چیزی بود که بیا دم گوشت بگم دلت بریزه. هیوک فقط گالری عکسای دونگهه رو داشت تو گوشیش. همونایی که یواشکی ازش تو عالم بی‌خبری گرفته بود :)
هیوک هیچ وقت آنقدر طولانی حرف نزده بود. و این طولانی بودن و از طرفی احساساتی بودن حجم جمله هاش باعث شد دونگهه به گریه بیوفته 
نه نگو :( خداروشکر ک خوابش برد و بیشتر از این غصه نخورد حداقل. تازه ممکن بود هیوک صدای گریه شم بشنوه
تازه تصور کن دونگهه از قبلشم هیوکو ندیده بود. فقط روز تولدش اندازه پنج دقیقه دیدش و هیوک باز رفت 
با این حساب دوریشون خیلیییی شد 💔
عایگو من به این قدرت تخیل و تحلیلت افتخار میکنم واقعنی💞ولی این فرضیه خاموش بودن گوشی دونگهه باعث نمیشه لی فکر کنه تو خونه س. چون دونگهه به راحتی میتونه خودش عمدا گوشیشو خاموش کرده باشه که از شر تماسای لی راحت شه.تازه لی آنقدر باهوش نیس ک همچین حدسی بزنه 😂
آره این آخرش دیگه واقعا داشت بهش سخت می‌گذشت. تنهایی سرما تاریکی
خداهش عزیز دلم 💙💙💙💙

  سلاااام🌸❄️

من بعد از یه هفته اومدم🤦🏻‍♀
الان دوباره یه نگاه سریع به این پارت انداختم که یادم بیاد چی میخواستم بگم... ساری🙁
و اینکه اوه من تیزرو ندیده بودم تا حالا تازه دیدم😍😭❤️❤️
فقط 4 قسمت دیگه مونده!!ینی 4قسمت مونده بود امروز شد 3 قسمت ☹️تموم شد ینی؟! فصل دوم نداره؟ وان شات های کوچولو کوچولو چی؟! 😢😫😩
لعنتی 8روزه که دارن کشیک میدن... نیس تو خونه دیگه ول کنین بریییین... بچه 8روزه تک و تنها تو اون خونه اس تو اون تاریکی تو اون سرما😭😤😤
خیلی خوبه که هیچول و کانگین همش باهاش در ارتباطن....دلگرم کنندس یکم😭😭😭
و ساعت 11شب...تماس تلفنیشوووون😭😭خیلی گوگولی بوووود😭😭😭❤️❤️❤️هیوکی که انقد قشنگ از فکرا و آیندشون حرف میزد😭❤️❤️
"ولی قول نمیدم اگه فردا شبم بگی خوابم نمیبره بلند نشم برم پدرتو به قتل برسونم" ولشششش کنیییین بره به قتل برسونه لی عوضی رووووو🤬😡🤬🤬 عوضی زده برق خونم قطع کرده🤬اگه یه درصدم احتمال میدی دونگهه خونه باشه خب یخ میزنه بچه که🤬🤬🤬🤬
حالا خوبه مثه چی از هیوک میترسه😑😑😑
محاصره خونه و قطع برق و عذاب دادنش بس نبود که زنگ میزنی تهدیدم میکنی؟!
خییییلییییییییییی عوضیهههههه خییلیییییییییی🤬😡😡😡🤬😡😡🤬🤬🤬
ای جانم که🥺دونگهههه🥺❤️❤️گریه نکن😭😭اون فقط یه عوضیه که فقط حرف میرنه😭😭
حرف زدنش با هیوک خیالی😭😭😭❤️
جز جیگر بگیری لی😭🔪🗡⚔⛏🔨⚒🔪🧨💣
پا نشه یکاری کنه دونگهه ولی؟! 😶خیلی شرایطش سخته الان😶😶
ولی دیگه راس راسی وقتشه هیوک بره لی رو بکشه... وقتی نتونه حتی تلفنی باهاش حرف بزنه قطعا میکشتش😶👍
خسته نباشید و مرسییی💞💞
برم پارت جدید رو بخونم🏃‍♀

پاسخ:
سلام مبینا جان
خوش اومدی 🤗
اییی اتفاقا خوب موقعی هم دیدی تیزرو😆 کاملا مناسبه از این پارت ب بعد بود 
آره متاسفانه. دیگه داریم ب آخراش نزدیک میشیم و نه فصل دوم نداره. من کلا داستانام فصل دوم ندارن. همه چیو تو همون فصل اول تموم میکنم. 
عذاب‌های لی پست فطرته دیگه.. بچه ی خودشو اینطوری عذاب میده فقط چون حس می‌کنه صاحب و مالکشه میتونه هر کاری باهاش بکنه :)
آره. تمام دلخوشی دونگهه همین تماسا بود. بخاطر همینا تا اینجا تحمل آورده بود و سخت نمی‌گرفت اما از وقتی ک برقا رو قطع کردن شارژ گوشیش هم تموم شد دیگه همه چی خراب شد. 
هیوک همیشه به آینده فکر می‌کرد الانم همینطوره و این خیلی دلگرم کننده س😌
ببین حتی رو نخوابیدن دونگهه حساسه و حاضره بخاطرش آدم بکشه دیگه فک کن با بدتراش چکار میکنه 
دونگهه میدونه تهدیدای باباش ب جایی نمیرسه اما ته دلش نگران بود میشناسیش که🙂🙂
نگران نباش هر اتفاقی هم ک بیوفته خودشو تسلیم لی نمیکنه 
سلامت باشی عزیز دلم💖
برو 🙆🏻‍♀️

سل لام سل لام
خب دیگ فک کنم تونستم سینک شم با بقیه😓فاینالی
یعنی این بچه با همه چی کنار اومد و سختیشو کشید ک همه چی تموم شه نشد ک هیچ بدترم شد
اولش گفتی تمام سختیش دوری و ندیدن هیوک بود
شکنجه گاهش شد اون خونه کوفتی
حالا این ک هر شب با هیچل و کانگ و هیوک حرف میزد خیلی دلگرم کننده بود ولی دیگ آخه ۱۰ رووووز؟؟؟
لعنتیا آخرشم ک زدن برق و قطع کردن
اخه بی ناموسا چیکار برق خونه ملت دارین مگ مال شماس؟؟؟؟؟گوه میخورین دست میزنین🤬🤬🤬🤬🤬🤬🖕🏼🖕🏼🖕🏼🖕🏼🖕🏼🖕🏼🖕🏼عنترا
اون لی رو بدین من...نه بدین من کاریش ندارم...قول میدم به جز کاری ک آرزوی مرگ کنه باهاش نکنم🤬🤬🤬🤬🔞🚫📛⛔️مرتیکه حرومزاده بیشرف
یه حسی بهم میگ میدونه دونگهه اونجاست و داره بیشتر کرم میریزه
فک کن ۱۰ روز یه جای تاریک بدون هیییییچ صدایی زندانی باشی😰😰😰خیلی بده
ک تازه آخرشم ب همچین چیزی ختم بشه🙄😶😶😶
یعنی هیوک اگ بفهمه!!!اگ بفهمه
لی دیگ باید فقط خودشو ممبرشو ورداره فرااااااااار کنه...فراراااااااا
یه جایی ک خدام دستش بهش نرسه
وگرنه ک هیوک قشششنگ بلده چیکار کنه😎😎منتظر باش عن آقا!منتظر باش ک اتفاقات زیبایی داره میوفته🥰🥰
حالا حرف زدنای آخر شبی این دوتا دیوونه رو کجای دلم بذارم؟؟مرور خاطرات و خوابوندن دونگهه و...
میگ من حرفمو عوض نمیکنم بوسیدن لبات😁😁😁😁🙈🙈🙈🙈
واااای واااای اون جایی ک تشک و دید یا اون شبشون افتاد🙈🙈🙉🙉🤭🤭🤭🤭🔞🔞اوففففف من داغ شدم اصن چ برسه دونگهه
اصن فک کنم کلن هم تو این چند روز با مرور خاطراتشون تو کل خونه تونست دووم بیاره🥺🤦🏻‍♀️
بچم تو سرما و تاریکی بدون غذا با اون حال بد و تنها😰😰😭😭😭😭عااااااای هیوک بیا من دیگ نمیکشمممممم
وای خدا تموم شه این جریان من ک مردم😑😑😑
دیگ نمیتونم ادامه بدم
.
.
.
.
مثل همیشه لاو یو💜

پاسخ:
سلاممممم عزیزم ^^
چقدم عالی..چار قسمت بیشتر نمونده TT
آره. قبلنم گفته بودن ب بقیه بچه ها. نه فقط این چند روز اسارت دونگهه 
بلکه دونگهه کل زندگیش تو محدودیت به سر برد و یه ذره ک طعم خوشی و عاشقی رو چشید دوباره پدرش همه چیو براش زهرمار کرد 
لی واقعا مستحق مرگه. میدونم الان خون جلوی چشاتونو گرفته و دلتون میخواد ب بدترین شکل ممکن بمیره اما نه به دست هیوک. بیایید دعا کنیم هیوک قاتلش نباشه گرچه دلا خنک میشه ولی از راه درست باید پیش رفت ک همه چی درست و آروم شه نه این ک هیوک قاتل شه و بیوفته زندان. 
اوهوم.. تنها دلخوشیشو ازش گرفتن 🙂 فقط با همین تماسا با کانگ و هیونگ و هیوکش زنده بود و میگذروند ک ازش گرفته شد. 
هیوک بفهمه ک دیگه واویلا...
و چ راه قشنگی رو پیش گرفت برا خوابوندنه دونگهه.. انقد زیاد و انقد قشنگ حرف زد ک دونگهه در اوج احساسات آروم گرفت و ذهنش از اون دغدغه ها دور شد و واقعا تونس بخوابه چون خیلی فشار تحمل کرده بود. 
خوابید رو تشک اون شبو برا خودش مرور کرد 👽💀📿
خدا نکنهههه یه ذره دیگه مونده تحمل کن 

لاو یو تو 💙

راستی از باران خبر داری؟
اگه تونستی بهش سلام برسون💖

پاسخ:
باران ک فعلا با نی نی کوچولوش مشغوله *-*
چشم حتما میرسونم ولی اگه ایدیشو میخوای بهم میدم خودتم باهاش حرف بزنی خواستی 

سلام
فقط ۴ قسمت... ☹️
شاید هنوز ۴ قسمت دیگه مونده باشه، ولی از همین حالا حس دلتنگی اومده سراغم❣

پاسخ:
سلام
عاح خودمو دلتنگم خیلی 

سلااام شقایق جاان.چطوری پیشی؟😻ما شکر بخوریم تو رو تنها بزاریممم ول کنیم کی میتونههه.ببخش منو انقد دیر این قسمتو خوندم جنازه میرسیدم خونه این هفته اصن نشد.واستم زحمت میشه روزای آخر باز بیای اینجا کامنت جواب بدی😭🙏

۴قسمت😐😭چجور انقد زود تموم شد..نهههه نمیخوام فک کنم😭😭

این قسمت اشکامو فقط پاک میکردم و میخوندم..

پا برهنه راه میره صدا نکنه..واسه خودش نودل میزاره..تو سکوت و تنهایی مثل عروسکی که سیماشو بریدن:))وااای این جمله منو کشتت😭من الان چه کنم با دلم😭😭

کانگین چه وظیفه خطیری داره.کاملا مشخصه هیوک چه حالی میتونه داشته باشه و چقدد آشفته اس و تو فکرش داره به چند روش ممکن لی رو خفه میکنه و آتیش میزنه.کانگین فقط هر لحظه باید مواظب باشه عملیشون نکنه..فقط واسه اینکه خود دونگهه خواسته و زحمتاش هدر نره داره راه میاد هیوک

سر ساعت زنگ میزنه بهش😭💙اون جمله اولش ناخواسته بودیم الان خیلی خواستنی ایم منو کشت😭😍تصور گفتنش با اون لحن شیرین دونگهه دیوونه کننده اس😭😍

لذت بخش تربن کار دنیا چیه"ینی خوشم میاد هیوک دقیقا همون چیزی که به ذهنش میاد رک و روراست میگه گرم مزاج لنتی😂بوسیدن لبات"🙂😂دونگهه کاملا داشت رمانتیک و معنوی فک میکرد یهو مسیر ذهنیش عوض شد این بچه رم هوایی کرد😭😂

 این حرفای هیوک واسه خواب رفتن هاعه...میدونی چکا کردی با قلب من شقایق...دیوونه کننده بود.. همون لحظه که شروع کرد حرف زدن بغض گرفتم..چجور از آرزوهای دونگهه مو به مو واسش تعریف کرد و ریز به ریز واسش ترسیم کرد اون آینده ی شیرینشون اونم تو اون حالت تنهایی درموندگی دونگهه و اشکی که میریخت تو سکوت..تصورش هم قشنگ بود همزمانم قلبمو مچاله کرد😭😭😭اینکه حتی شغل واسه دونگهه فکر کرده و مناسب روحیه اش انتخاب کرد..ترانه نویس بشه😭 یا اینکه کتاب بنویسه...هم نفس...داستان خودشونو:))هیوک تمام مرزای عاشق بودنو رد کرده🙂به حدی این پارت دیوونه کننده بود برام که نصفه بستم صفه رو تا کم کم هضم کنم هجوم اینهمه حس قشنگ و درعین حال غم انگیزو.. معرکه بود اون آینده ای که تعریف میکرد ولی تو اون موقعیت خیلی درد داشت😭😭

تو اون موقعیتم قانون میزاره واسش:)اینکه گفت بدش نمیاد معلم پیانو بشه رو چقد دوس داشتم..اون صداقت تو حرفاش و از هر دری حرف زد فقط واسه خوابیدن دونگهه و اون جمله آخرش که میخوام با تو پیر بشم:)))))تیر خلاص بود

الهی بمیرییی لی😭😭برقشم قط کردن..تو حموم سردشه...خدااایااا😭هیوک چه حاای میتونه باشه وقتی تلفنشم خاموشه🙂🙂😭حتی تصورشم ترسناکه

داره هاعه رو میترسونه لی کثافت..دونگهه هم تو شرایط درستی نیست..تنها توی اون سکوت وحشتناک و خونه پر از خاطرات هیوک بدون حضورش..وحشتناکه..هر روزم شرایطش بدتر میشه😭😢

حرفاش با هیوک خیالی:((دل آدمو آتیش میزنه😭😭همین حرف زدن یواشکیم ازشون گرفتن😭😭

وای عکس آخر:))دقیقا همین هاعه ایه که سردشه و تنهاس😭

از اون قسمتا بود که هی میخوام بخونم تک تک جمله هاشو..معرکه بود واقعا😭❤

مرسی ازت شقایق جان خسته نباشییی.بازم ببخشید روز آخر کامنت گذاشتم💙💙💙💋💋💋

پاسخ:
سلاممم عزیزمممم 🥺 خوبم فدات قربانت. تو ک از اون قافله جدایی جزو اسپشالا هستی 😌 بعدشم فداااا سرتتتت واقن. این قشنگ ترین و لذت بخش ترین زحمته تا باشه از این زحمتا 😌نگا کن تو چشام مریم از این حرفا نزن مریم 🥺🎶💖
برگای منم ریخت. شش ماه گذشت ولی انگار دیروز بود معرفی و تیزرشو گذاشتم :)
مریم تمام اون تنهایی روز گذرونداش یه طرف و غذا درست کردناش یه طرف... 
من همینجوری در حالت عادی برا غذا پختن دونگهه جون میدم، اون تیکه های سوپر تی وی و اس جی ریترن اینا
دیگه حالا وقتی دونگهه ش یه شاهزاده ی تو پر قو بزرگ شده باشه ک تا حالا دس ب سیاه سفید نزده باشه قشنگ جونم ب لبم میره براش:) 
آره کانگین باید هیوکو کنترل کنه چون هیوک الان عین یه بمب اتمی رو ب انفجاره و فقط منتظره بهونه بیاد دستش 
هردوشون داشتن واسه اون تماس ثانیه شماری میکردن آخه :) 
خب لذت بخش ترین کاااار دنیا واسه هیوک همینننن بود 😆😍😍اما آره اون رک بودنش بماند گاااد😐📿
نمیگه نصفه شبی هردوشون دلشون میخواد؟ چیزه.... 😐⚠️🚶🏻‍♀️زن و شوهرن دیگه نمیتونن کنترلش کنن 
زندگی دونگهه تا قبل از این انقد تراژدی و پر از محدودیت بود ک خودشم به این ک شغل مورد علاقه ش قراره چی باشه فکر نکرده بود و با محدودیتا پیش رفته بود اما هیوک.. هیوک به جاش نشسته بود به این فکر کرده بود ک چ شغلی ب دونگهه میاد :) 
داستان زندگیشون به قول خودش خیلی قشنگ و خوندنی میشه و فک کن دونگهه ای ک این همه احساساتیه بنویستش..
از زندگی الانشونو گفت تا زمان پیر شدن ک هم تصوراتشو واسه دونگهه ب اشتراک بذاره هم خوابش کنه 
تو قسمت بعد معلوم میشه ک چ حالی میشه هیوک. مطمئن باش درنگ نمیکنه بیشتر از این 
آره. تنهایی همینجوریشم اثر بدی روش داشت میذاشت حالا فک کن لی هم بره رو مغزش و حرفای ناراحت کننده بزنه. دونگهه هم ک احساساتی و شکننده.. 
آره خیلی شبیه بود عکسهTT
بخون هر چقد دلت خواس ولی گریه نکنیا 🥺💖
خواهش میکنم عزیز دلم اشکال نداره دیگه نبینم اینو بگی 💙💙


خب....

این امتحانا نمیزارن من بیام فوشامو به لی بدم و برم...

مرتیکه گوه عن ، کونی اشغال عوضی حرومزاده ی حیوون صفت ، چقدددددررر میتونی سنگدل و بی رحم باشییییی ک با وقاحت تمام زنگ بزنی ب پسر خودت بگی به عشقت اسیب میرسونم؟؟؟؟چقدررر؟؟

چقدر میتونی کثیف باشی که برق رو از روی پسر خودت قطع کنی تا از سرما یخ بزنه؟

تو که میخاستی همچین پدری باشی گوه خوردی اون شب کاندوم استفاده نکردی عوضیه نفهم

بخدا قسم انتقام منو باید از بگیری شقایق 

یجووووریییی باید به خاک سیاه بشینه بدبخت بشه که تاوان همه کاراشو پس بده 

باید تیکه تیکه بشههههه بایددد چ جسمانی چ روحی نابود بشههههه باید ماشین همونطور که از روی هیچول رد شد از روی اینم رد شه 

غیر از این باشه یا یه اتفاق خیلی ملوس سرش بیاد از هیچکدومتون نمیگذرمممممممممم میکشم همتونووووو😭😭😭😭😭😭😭

گوزوی بی همه چیزه بی خایههههههههههه

اهفغنلتپیویفتیفعمفامیفغمییباپیباپسقغنیقغنیقغنقغنسسقغنسبانبطانسقفنطیلقفتسطیلتستثفبطلیفتسبطلتطبانفغنبطغنغنبطاننژبابژاتمبلباپیبایسبلناسبایانیباپیبانابباانبای میمیویمییمیمیکوییکیوژکیوسحیکژمیمخژپیمیویییویحژویکیکیوکییوکیویژکویمژوژژکوژژکیوکیویکژوژکیوکیوژکژوییکمیمییکوییککیلتپی

اصن ولم کنین ، منو بزاری تا صب هی فوش مینویسم برا لی ، چون لایقشه 

و اما....

دونگهه.....

سی ثانیه سکوت به احترام دونگهه....

...........

دونگهه مطمئنا ادم نیست ، قطعا یک فرشته اس شک نکنید.

انقدرررر توی این قسمت دلم براش سوخت که نگو ، خیلیییی مظلوم بود :) عاخه مگه این بچه چه دل خوشی ای توی زندگیش داشته و داره :) فک کن کل روز رو به امید زنگ هیوک سر ساعت یازده میگذروند :) 

بمبرم برات خوشگلم 

تنهایی توی این عمارت بدون غذای درست حسابی ، توی این سرما :) 

اونجا ک گفت شومینه نیست و سیستم گرمایشی ام با برقه ، برقم که قطع عه 

با اب سرد حموم میکنه :) اصن اینجاعاش جیگرممممم خونننن شددددددددد

و اون تیکه اش که توی حموم دستای کوچولو و خوشگلشو گذاشت روی دهنش و گریه کرد :) من اونجا اشکام سرازیر شدن :))))))))))))

اصن دلم ریش شد و ریخت وقتی انقد مظلومانه گریه میکرد 

و گوشیشو گذاشت کنارش و خوابید :) تو چرا انقدر فرشته ای لی دونگهه ؟ من فدای اون دل پاک و کوچولو و عاشقت بشم عزیزم :)))) ایشالا که همه اون کسایی که باعث شدن اینهمه سختی بکشی تاوانشو پس میدن خوشگلم :) نگران نباش هیوکت مطمئنا بگاشون میده و زودی میاد پیشت :) 

اون موهای بلندش اون مژه هاش و چشمای خیسش :)))) اصن من نمیتونم چجوری حسم ب دونگهه و کارایی که توی این قسمت انجام داد رو توصیف بکنم یا در وصفش اصن نمیدونم چی بگم ، بخدا نمیدونم ، حس میکنم هر چی که بگم اصن کافی نیست ، اصلا اونطور که شایسته اش باشه براش کافی نیست 

واقعا نمیدونم چجوری احساساتمو براش بیان کنم کار سختیه :) 

فک کن توی بچگیت و نوجوونیت اینهمه سختی بکشی بعد اژ سالها عاشق بشی ولی چقدر ظالمانه اطرافیانت نمیخوان اینو و باعث میشن خوشی ای که انقدر لایقشی نزارن ازش با خیال راحت لذت ببری :) چقدر میتونن بی رحم باشن :) و این موضوع برای هم هیوک و هم هاعه صدق میکنه و اما...

هیوک ....

هیوووکککککککککک......

حرفاییی که زددددد :))))))))

هیچ جوره قابلیت اینکه اون حجم از جر خوردنی که با حرفا هیوک داشتم رو نمت بیان کنم فقط بدون که به معنای واقعیه کلمه قلبم از جا در اومد :)

بچه ای ک توی زندگیش فقد سرما و جدیت بوده ، یکی میاد تو زندگیش که باعث میشه این یخ ها اب بشن اما فقط برای اون فرد :) لنتی تو کی انقدر احساساتی و رمانتیک بودی؟؟؟؟؟ فکر اینکه نشسته و به این چیزا فکر کرده خیلییییییی یپعفطفغپطقغنطقغنسقغمیفعپیفعمیفعپیفعپیفعمطفغپعبغهغهبه ببهبغهبغهبغهبغهبغهژهغزانزانزانزانبغنزان غنژفعتیفلنژفیغنبغنغملنل عه :)

ذهنش تا کجاعا که نرفته :) پسری که همه به جدیت و سردی و بی احساساتی میشناسنش ، جلوی دونگهه اش و در خلوتش به داشتن یه خونه روستایی فکر میکنه :)))) خیلیییییییی حرفه خیلیییییییییی

 

بنطر من هیوک باید زودتر یه حرکتی بکنه ، وگرن اگه هی عقب بکشن باعث میشه لی فک بکنه واقعا تونستع یه تاثیری بزارع و یکاری در جهت جدا کردن این دوتا انجام داده و پر رو میشه

وای بیاد همه شونو بکشه :) من چقدر خنک میشم :) 

و حس میکنم هیوک وقتی دونگهه رو ببینه میزنه زیر گوشش بخاطر این پیشنهاد دونگهه ک گف تو خونه میمونم و اینا :)

واااایییی اصن این قسمت حس و حالش خیلی زیبا بود :)))))))))))))))

خسته نباشی بیبی

و اما اندینگ....

"دلم برات تنگ شده" 😭

وقتی اینو گفت قلب منم همراه با قلب هیوک ریخت....

 

پاسخ:
از لی چ انتظاری داری؟ کمتر از این انتظار نمی‌رفت
اما مطمئن باش بیشتر از این قراره سر دونگهه و زندگیش بده 
قسمت 35 رو ک خوندی.. 36 هم بخونی حجم فوشا و نفرتت ب لی بیشتر میشه  ولی خب.. قرار نیس همینجوری تموم شه و یه تاوانی در حق لی اتفاق میوفته ک دل همتون خنک میشه 
اتفاق ملوس چیه؟؟ مثلا چی؟ 😂😂😂
حالا حرص نخور از دل ایونهه در میارم 
نصف کامنتت فوش ب لی بود، گوح خوردهه. ارزش داره؟
تو این قسمت ک همش هول زندگی تنهای دونگهه تو عمارت گذشت با خودم تصور می‌کردم هیوک به صورت یه هاله ی نامرئی همه جای خونه ایستاده و داره دونگهه رو تماشا میکنه :) زندگی کردن دونگهه خیلی تماشاکردنیه. هی تصور می‌کنم موقعی ک آشپزی می‌کرد، حموم می‌کرد، غذا می‌خورد یا یه گوشه می‌نشست هیوک روبروش واستاده بود و نگاش میکرد و دلش برا این ارومیش میمرد.
حتما موقع دیدن فرشته ی عروسکش با اون همه بی صدایی آب میشد :)
باز وقنی تو حموم بخاطر حرفای لی زد زیر گریه خوب شد چون می‌ریخت تو خودش بدتر میشد 
گریه کرد سبک. شد اما عمق فاجعه اونجا بود ک باید گریه شو خفه می‌کرد و نمیتونس راحت گریه کنه ک صداش بره بیرون 
تظاهر میکنه ک همه چی خوبه. میخواد به خودشم بقبولونه ک همه چی خوبه ولی نیست 
حبس شدن پسر نازپرورده ای که بعده یه عمر زندگی محدود داره لذت عشق و زندگی واقعی رو میچشه خوب نیس 
اونم توسط پدر خودش!
کل این قضیه اشکال داره و خوب نیس ولی دونگهه میخواد بگه چیزی نیس و بگذرونه 
دونگهه یه پسر بزرگ و بالغه. قبل از ازدواجش تمام مدت تحت محدودیت پدرش بوده هم از نظر زندگی هم شغل و آزادی، با زور و قانون و قرارداد مجبورش کردن ب ازدواج و حالا ورق بازی عوض شد و عاشق شد اما همینم قرار نیس براش موندگار باشه چون انگار خوشی بهش نیومده ک بازم لی نمیخواد راحتش بذاره. 
این متاسفانه باطن زندگی اکثر ثروتمنداییه ک در ظاهر قشنگن!
آره. نشسته به همه چی فک کرده. کاش دونگهه هم انقد مطمئن و امیدوار بود 
اگه اینطور بود همه چی خیلی بهتر میشد. ولی دونگهه یه نقطه ضعفی داره و اونم حساس بودنشه. میدونی ک چی میگم 
هیوک بالاخره یه کاری میکنه ولی اینطوری به کشت و کشتار فک نکن، اگه قاتل بشه میوفته زندان و اوضاع بهم ریخته تر میشه 
میزنه تو گوشش ولی به یه دلیله دیگه :)
جون چ اندینگ پر محتوا و معنایی :) خیلی حرفه توش.. 

سلام جون من کی قسمت جدیدو میزاری.جون به لب شدم...دونگهه بچم تو خونه تنهاست.خونه سرده.کاز روشن نمیشه.کلا اوضاع خیته.گناه داره.بزار زود بیاد بیرون دیگه.من الان راضیم بیاد بادیگاردای باباش بیان ببرنش خونه باباش.فقط بهش یه جای گرم و غذا بدن. هیوک خودش میاد ازادش میکنه.من مطمعنم.فقط از اون خونه بیاد بیرون

پاسخ:
سلامم عزیزم هنوز نمیدونی روزای آپ سه شنبه هاس؟؟هیوک تا بفهمه خاموشه زود میاد نگران نباش

ااا عاقا چرا نصفش از کادر بیرونه؟!!!

عاح و یادم رفت بگم ک اگ روزای هفته شهر یا کشور بودن قطعا من تو سشنبه ها زندگی میکردم...

پاسخ:
نزده ک برا من درسته*_*
نظرت چیه فیکای بعدیمم سه شنبه ها آپ کنم؟:) (البته ایشالا سال بعد)

عاح چقد دلم تنگ شده بود...

میدونی از 4شنبه انگار همش غروب جمعست و من چقدر نیاز دارم ک همش غروب سشنبه باشه...

و میدونی وقتی اومدم اینجا ب غم و اندوهم اضافه شد...فقط 4 هفته دیگ...انصافانست؟؟نه خودت ب من بگو...

هعی روزگار با ما به از ان باش ک با خلق جهانی...

 

اصلا دوس ندارم راجب این پارت حرف بزنم:||||||||||||

 

(جیغ میکشد)

 

شقااااااااااااااا چرا ول نمیکنن برن؟؟؟ چرا عرصه رو براش تنگ کردن؟؟؟؟؟؟

تصور دونگهه لباس کاموایی سرمه ای،موها کمی بلند شده و هپلی (ینی بهم ریخته!)، تو تاریکی چونش رو زانو هاش گذاشته من غش...

عاخ نمیدونم چرا همش حس میکنم کف خونشون سرده :||||

مخصوصا وقت میگی بدون جوراب یا صندل راه میره ، یا روی زمین آشپزخونه نشست...

ولی خو بازم خداروشکر وسایل گرمایشی بود...

واااااااااااااای همش حس میکنم فضای خونشون خیلی سرده :||| ( طوری ک این سرما ب منم منتقل شده :||| با اینک جلوی آفتاب گرم نشستم و بخاری چسبیده بهم،سوییشرت و کلاه بافت هم پوشیدم:|| )

 

عااااح مکالمات این دو برادر منو از هم گسیخت...

وااای آرزوی بچگیم،آروم تلفن صحبت کردنش...

لبخندش... :))))))

با اینک حس میکنم صحنه قشنگیه این صحنه ولی غم انگیز هم هست...

 

" احساس میکرد کانگین و هیچول همینجا مقابلش هستند"(خون گریه کردن...)

خیلی غم ناک شدمممممممممم....

واای شقا نمیدونم چرا حس میکنم تو همین مدت ک تنهاست و برا خودش غذا درست میکنه ،اونقدر بزرگ شده (حالا این بزرگ شدن نه ی کلمه ک الان هرچی فک میکنم ب ذهنم نمیاد چی بود! ) ک دیگدستاش زخمی نمیشه،دیگ دستاش نمیسوزه ، مثلا دفعه قبل! البته اینک نمیتونه چیز آنچنانی هم بپزه میتونه بی دلیل نباشه!

 

"اگر چه اون روانیه دوست داشتنی نیاز به مراقبت نداره ولی مراقبش باش!!!"

.

..

...

واااای ببین میگ باید قطع کنم و به غذام برسم ،نه اینک دست و پا چلفتی باشم!!!عااااخ مااااادر (ضعف کردن براش!)

کانگین جانم،ددی جانم مانیز برا ضعف کردن تو و تصورتو اون حالت ،ضعف میکنیم...(یه گالون؟!(گالن؟!) آب قند لطفا،ترجیحا با آب ولرم درست کنید چون سده منم ک یخمایی(یخ + سرمایی= یخمایی!)

 

عاخ ببین تو اون وضعیت چقد دلبره! تا حالا ب این فک کردی ک چقدر ی نفر میتونه تو اون حالت دلبر باشه؟ نه شما ب من بگو فک کردی؟

روی صندلی هیوک نشست...(اشک ریختن به چهنای صورت)

وااااااااااااای صفحه ده خط 6 ام....(نمیخوام اسپویل بشه مثلا! :||| البته ک همه تا حالا خوندن و جر خوردن ! ولی برای آیندگان:||||| و اینک حس میکنم دارم برا امتحان قسمتای مهمش میگم!)

(شقاااا بیا تو گپ بازی کنیم! مثلا ی قسمت از ی پارت ، یه دیالوگ بگین بعد بقیه حدس بزنن مثلا برا کدوم پارته یا برا کیه!!!!البته برای بعد امتحانا ک با خیال راحت بشینیم دور هم !)

 

عاخ عروسک خوش نگار و بی نقص تو حموم با پای برهنه ...

واااااااااااااای تو حمومممممم " نه میخواست نفس بکشد نه دلش میخواست نفس نکشد!!" بوی هیوکشو میدههههه...بوی روانیه دوست داشتنیشو میدههههههه...تو آب گرم دراز میکشه و با هدفون هیوکش موزیک گوش میده...دست بندی ک هدیه تولدش بود لمس میکنه...دیالوگاشون مرور میکنه...حتی حس میکنم لمس هاشونو هم مرور میکنهیا حتی حسشون میکنه!

 

تشکاشون هنوز روی زمین ، کنار شومینست... :((((((((

"سردترین شب سال را در آغوش گرم ترین مرد دنیا تجربه کرده بود..." (..............از اون سکوتا ...)

ساعت 11 های مقدس (چشمانی ک اشک در آنها حلقه زده و مانند قلب شده!)

 

(عاقا من همش برام سوال بود ک چرا ویدئو کال نمیکنن(نمیزنن؟! فعلش چی میشه؟!) بعد کلی تفکر به این نتیجه رسیدم ک عاقااا شبه،هیچ منبع روشنایی نیست بعد ویدئو کال کنن(؟؟؟؟؟؟ :|) هیوک میخواد چی ببینه؟! ولی خو هائه ک میتونست ببینتش و یکم دلتنگیش کمتر بشه و تحمل تنهاییش راحت تر بشه! و اینک ب هیوک هم فک کردم ک مسلما اونم دلش میخواد عروسکش ببینه و عروسکش خونه کلی وسیله از هیوک داره ک میتونه برا کم کردن حس دلتنگیش (ک البته کم نمیشه بیشتر میشه ب نظرم!) میتونه بهشون نگاه کنه یا بغل کنه ،یا نفس بکشه(عطرشو مثلا،شامپو،بالشت!) ولی هیوک... و اینک گفتم  نه عاقا ببین همون نور صفحه و اینا امکان داره داستان بشه و اینک این تماس احتیاج ب هندزفری و یکم بلندتر صحبت کردن داره ک ریسکش بالاست!یا مثلا فرض کن وسط صحبت ب هر دلیلی هندزفری در بیاد  و صدا پخش بشه تو خونهههههههه!!!!!)

 

"هم نفس"(عاقا از اینجا ب بعد دیگ آرزو های بچگی خودمه و نمیخوام راجبش صحبت کنم (بغل کردن آرزو بچگی خود و رو برگرداندن از دیگران))

 

(صدای نفس هاشئن پشت تلفن...

آروم حرف زدناشون...

کجایی پرسیدنش و جوابی ک داد...

خوردنی بودن لحنشون...

دلم برات تنگ شده گفتنش... (بغض کردن)

پچ پچ کردن وحشیه روانیه احساساتی...

جوجه گفتنش...

" +بالاخره تو این دنیا ی نفر باید وجود داشته باشه که بتونه تو رو کنترل کنه!

-که از قضا اون ینفر تویی!همسر ناخواسته من...

+شاید اولش ناخواسنه بودیم برای هم...اما الان خیلی خواستنی ایم... " (سنگینتر شدن بغض)

" + میدونی لذت بخش ترین کار دنیا چیه؟

-بوسیدن لبات؟!

.

.

+....!اون موقع تو اوج ترین نقطه آرامشی..! " ( چشما لبریز از اشک!)

عطر بالشت هیوک،لحن غمگینش...

حرفای هیوک...رویاشون...

" -......!تو آهنگ بنویس من مینوازم و  همزمان با نواختن باهام همخوانی کن...اخه...تو صدای خیلی قشنگی داری... " (سیل اشکایی ک پایین میریزه)

قطره اشک پر از احساس...

"-.... فکر میکنی معلم پیانو خوبی بشم؟شاید یکم بداخلاق باشم اما میتونم خوب آموزش بدم...."

" - دونگهه...من میخوام تا زمانی که پیر میشم با تو زندگی کنم!"

خواب رفتن دونگهه به پهلو و رد اشکاش...)

(تمام این قسمتو بغل کردن و اشک ریختن)

 

شقااااا چیزی ک همش میترسیدم در حال وقعوعههههههههه ....

شقاااااا دونگهه چیزیش نشههههه

لی رو بد چیزی دست گذاشت

نکنه بره خودشو تسلیمم لی کنه بخاطر هیوک؟؟؟

نهههههههه شما اینقد سختی نکشیدین ک بخواین تسلیم شین...

تصور دونگهه تو اون حالت و در حالی ک سعی میکرد جلو هق هقش بگیره منو دیوونه کرررررد...

هائه اصلا ب اون جمله فک نکنننننننننننننن از ذهنت بنداز بیرووننننننننننننن

وای نه وای نه نه نه نه نه برقا رو قطع کردن و گوشی هائه خاموش شد...

نه

نه

نه 

هائه تنهاست ،دیگ برا همون چند لحظههم کسیو نداره

دیگ صداهیوکش نمیشنوه

الان جفتشون دیوونه میشن...

حرف زدنش با هیوک خیالیش...

درد و دل کردنش با هیوک خیالش آتیشم زد...

"+سعی میکنم یکم بخوابم...شب بخیر..."

چقد دوس دارم وقتی چشاش باز میکنه تو بغل هیوک باشه

چقد  دوس دارم طوری همو بغل کنن ک تو هم حل بشن...

چقد دوس دارم لی بمیرهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

عکس آخر....

عاح و تیزر...

(دونگهه چجوری گریه میکرد؟دقیقا همونطوری جر خوردم....)

ممنونم ازت ی عالمهههههههههههههههههههههههههههههههههه شقاااااااااا

پاسخ:
سلام روح کیوت همستر گریه اوی مننن 
ینی فقط اون قیافه کیوت اشکیت تو عکسی ک برام فرستادی میاد جلو چشام سافت و بلس میشم TT
غروب سه شنبه..خودمم این روزا خیلی دوس دارم برسن ولی از یه طرف حس خلا میکنم وقتی به تموم شدنش فکر میکنم ..
گاااد نیک..برا این قسمت اینقدددد حرف زدی با این ک خیلی چیزی نداش پس برا پارت بعدی قراره چ کنی؟:)

قرار بود برن..واقعا قرار بود کم باشه اما به طرز پیش بینی نشده ای طولش دادن
و عذابای دونگهه هم از این طولانی شدنا زیاد شد وگرنه دیدی ک روزای اول اصلا سخت نمیگرفت
حس نکن واقعا سردهههه..سگ سرما تو اون عمارت ب اون بزرگی سرامیککک یخخخ
اخ گفتی صندل یاد تو داستان افتادم..من باید تو داستان بنویسم دمپایی یا صندل؟:| دغدغه هااام..حالا ک نوشتم تموم شد ایشالا دفه های بعد D:
سرد بود نیک..باز تا وقتی ک برقا رو قطع نکردن و سیستم گرمایشی وصل بود قابل تحمل بود..!

جانم..چرا ارزوهای بچگی من و تو انقد شبیه و مشترکه؟*_*
مخصوصا وقتی چشامو میبندم و اون پچ پچ خیلی خیلی ارومشو با لبخند ریزش تو ذهنم تصور میکنم نابود میشم:)
درسته.کل مسئله غم انگیز بود نیک..
الان تو خونه اسیره و تنها دلخوشیش حرف زدن با معدود ادمای زندگیشه اونم تلفنی..و این به وضوح غم انگیزه

میدونم منظورت از بزرگ شدن چی بود.دیدی خودشم ب چولا گفت هیونگ مسخرس ولی دارم یاد میگیرم خیلی چیزا رو
قبلا اصلا دس به سیاه سفید نزده بود این پسره ی ناز پرورده و بار اولش موقع پاستا درست کردن دستاشو سوزونده بود 
اما اینبار با این ک محتاط بود به قول خودت اون بزرگ شدنشو تو وجودش میشد دید
دونگهه ای که قبلا سر این ک تنها باشه تو خونه غر میزد با کانگین کل کل میکرد الان اینطوری تو خونه اسیر و تنهاس و دم نمیزنه
و این بازم غم انگیزه..

اخ بولداتو بخورم یا دسر عزیزم ک تو یخچال منتظرمه؟؟ ترجیح میدم جمله های بولدتو بخورم (تفف اموجی ندارممم)
فک کنم گالن درسته شایدم گالون مثه بالون :| گوگل حلال مشکلاته 

دقت کردی خونه بدونه هیوک یه جوریه اونم با وجود این ک هیوک ساکت و ارومه؟:) یه طوریه..
همین مونده تو گپ بیایین از این بازیا کنین دیگه جونی برا من نمیمونه:) 
انقد ک اون گروهو دوس دارم یه ذره چت کنین دلم میره دیگه حالا بازی با هم نفس..
در هر حال موافقممم*-*

هرجا میره یه اثر خیلی قوی از هیوکه..
دقت کردی تا زمانی ساعت 11 نشد تو اتاق دونفره شون نرفت؟؟
چون اونجا دیگه اثر هیوک خیلی خیلی قویه و ترجیح میده حداقل وقتی داره صداشو میشنوه بره اونجا..

ویدئو کال چیزی بود ک اصلا ب ذهن خودم نرسید ولی دلایلی هم داشت..واقعا نمیشد هم بخاطر تاریکی هائه رو نمیدید هم من همش ترس اینو داشتم ک دونگهه اگه نتشو روشن کنه میتونن موقعیت یابیش کنن و جنایی طور:| اما خب با تمومه اینا تو ذهنم فقط تماس صوتی بود چون اون صدای واضح و اروم و پچ پچای دیوونه کنندشون ب شدت مرگ و نفس گیر منتقل میشه

خوب کیف کردی همه ی ارزوهای بچگیتو هیوک تو یه تماس در حرکتی انتحاری گفت؟(عینک افتابی اش را ساعت 12و نیم شب ب چشم میزند)
دیگه همه ی دیالوگا رو گفتی:)
هیوک به اینده ی خیلی دور نگاه کرده..تا زمان پیر شدنشو با دونگهه فکر کرده و این خودش عمق یه فاجعه ی قشنگه چون کاملا به اینده امیدواره
اینده ی با دونگهه...
نترس دونگهه خودشو به لی تسلیم نمیکنه ..حاضره دست ب بدترین کارم بزنه ولی تسلیمه لی نشه..
دونگهه میدونه تهدیدای لی به جایی نمیرسن.میدونه مرد زندگیش همچین اجازه ای نمیده اما خب فقط باید دعا کنیم تنهایی بلای بدتری سرش نیاره
خداروشکر خودشو سبک کرد و حرفاشو به هیوکه خیالیش زد..
ای جان چ فانتزی قشنگی.
عکس اخر خیلی شبیه سکانس اخر بود
خواهش میکنم نخسته بخاطر طومار بلندت:*

فقط من دلم شنبه ها هنوز هم نفس میخواد یا شما هم همینطورین 😭😭😭

پاسخ:
عایگووو🥺💖

سی تا بشه قشنگ تره^^

امروز نشستم دوباره این قسمتو خوندم

این دفعه به جای لی به عاشقانه های این دوتا لعنتی بیشتر توجه کردم:)

و خب خیلی لعنتی بود واقعا...و خیلیم شیرین...میدونم میدونی ولی لعنتی همش باید یاداوری بشه...وی غشید و هنگام هوشیاری تا تونست لبخند احمقانه زد

تازه شاید همهفکر کنن دونگهه وا میده ولی دونگهه قویه و "لی هیچ غلطی نمیتواند بکند" ^^

 

میدونی که عاشقتم ها؟ 

درچشمانش "همنفس را تمام نکن" موج میزند...

 

 

پاسخ:
یه تنه همه وبو حریفی 😆
واسه همینه ک میگم هیچ قسمتی غم خالص نیس و هر قسمتی شیرینی و قشنگی خاص خودشو داره کنار این سختیا 
چشات اینطوریه حتما 🥺

سلام ب شقای دوست داشتنیمون 😍

وای شقا بیا بزن تو گوشم من خیلی حواس پرت شدم 😭

اول ببخشید چند قسمتیو عقب مونده بودم 😢

شقا من هفته قبل نظرای قسمتایی ک عقب مونده بودمو نوشتم و چون یه چند باری وب نظرمو ثبت نکرده بود دیگ اول میرم تو یادداشتی جایی تایپ میکنم بعد ک تموم شد کپی میزنم میارم تو وب پیست میکنم بعد هفته قبل نظرامو نوشته بودم ولی خیلی فیش طور یادم رفته بود ک تو وب بذارم 😶 سه شنبه ک شد یادم افتاد ولی بعدش یادم اومد گفته بودی روز آخر اگه نظر بذاریم سختت میشه جواب بدی و اینا گفتم عب نداره فردا میذارم فرداشم ک از خاب پاشدم طبق روال هر روزه این چند وقت اخیر عصن به طوری شد ک کلا یادم رفت کیم کجام چندمه امروز... خلاصه اینک

دوم شقا بازم ببخشید من خیلی فیشم 😭

نویسندمون انقد منظمه و تو هر شرایطی خودشو ب آپ میرسونه بعد من اینطوری.. 😢 خجالت میکشم اصلا.. 😭

وای تیزر 😭

همون اول ک دیدمش عاشق شدما

ولی الان خیلی بیشتر تر تر عاشقش شدم :')

یک عدد فرشته تنها در عمارت...

پابرهنه

ساکت

آروم

وای 😭💘

نودل درست میکنه 😭

خب من علان هم پاستا دونگهه پز میخام هم نودلشو 😭💗

"وقتی مدام باهام در تماسین حالم خوبه"

و من از این حرفش اینو میفمم ک اصلا تنهاییو دوست نداره 😭

ن اینک از پس خودش بر نیاد 

فقط... حساسه...

دونگهه رو نباید تنها گذاشت 😶💔

و میتونم واسه هیوکِ بی قراره دونگهش بمیرم

کانگین باید مراقبش باشه تا قاطی نکنه.. 

روی پا بند نمیشه و شبا جای خوابیدن میره تا صب تو خیابونیا دور میزنه...

خب چجوری میشه واسه این روانیه عاشق نمرد؟! 😭

من گریهه خب 😭

بوی شامپو های هیوکو از در و دیوار حموم حس میکنه 

درست مثل هیوک..

هدفونشو آورده ک موسیقی گوش بده... 😭

 ,,دستبندش,,

جای خوابی ک هنوز روی زمینه

و خدایا فقط اون لحظه ای ک تصور کرد 😭💘

من هیچ

لعنت ب لی ک این دو تا عاشقو از هم جدا کرده 😑

و دقیقا سر ساعت یازده

هم نفسش حتی یک دقیقه ام دیر نکرد :')

"دلم برات تنگ شده"

و من دارم خاطره ی فرانسه رفتن هیوکو ب یاد میارم

اون موقع با اینک اعتراف کرده بودن بازم یه مکالمه ساده تلفنی با همدیگ نداشتن :')

بشدت دلتنگ هم بودن ولی ب زبون نیاوردن 

ولی حالا 😭💘

-میدونی لذت بخش ترین کار دنیا چیه؟

+ بوسیدنه لبات؟

مپدذیثعخمفثننفشقهحچمنااللیسسسثفاصصثبببصببصبسصصثبببصییصیییصصیبببووپپپپوپوپپپودپدپپپدپپوپپدپدزددودرذدردوپوووووووپپوووووذزبببیسسسسسسسس 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

"آیندمون"

وقتی هیوک ازش حرف میزنه :")

خونه کوچیک

تو جنگل

همش از چوب و وسط درختا و گیاهای وحشی

با یه استخر

یه شاهزاده نویسنده

و یه شاهزاده معلم موسیقی

که تو میان سالگیشم بد اخلاق ولی دوست داشتنیه ☺️😂

خاطره هاشون از زبون هیوک ک حس مالکیت توش موج میزنه

وای هیوک با حرفاش من کشت 😭💘

و دونگهشو خاب کرد 😭

"دونگهه.... من میخام تا زمانی که پیر میشم با تو زندگی کنم"

ذتللتدتدپانتپدودودپدپدوپودپدود 😭💓💞

"ولی قول نمیدم اگه فردا شب هم بگی خوابم نمیبره بلد نشم برم پدرتو ب قتل برسونم"

هیوک کی اینجوری احساسی حرف زدنو یاد گرفت؟ 😭💘

چرا گریش میندازی خب 😭

اه ب توام میگن پدر آخه 😒

این دونگهه احساساتی و دل نازک که زود بغضش میکشنه یه جایی درون وجودش قایم شده بود و حالا که انقد تحت فشاره داره خودشو نشون میده 😭

گریه نکن خب 😭💔

این چ حرکتیه آخه دیگ چرا برقو قط میکنین اندازه کافی همه چی سختش بود ولش کنید بچمو 😭💔

"اما من راستش اصلا خوب نیستم هیوک.. "

اههههههههههههههههاااههههههههههه😭💔

تنهاااس 😭

سردههههه 

سردههههههه 

لی نامرد بذار هیوکش بره بغلش کنه گرم بشه 😭

"میگه هر طور شده جداتون میکنم..

من که میدونم مرد زندگیم مرد تر از این حرفاس..

که اجازه همچین اتفاقیو بده.. 

ولی لطفا

مراقب خودت باش

پدرم یه حرومزاده ی خطرناکه"

منم در حالی ک خودمو پتو پیچ کرده بودم عر می زدم 😭💘

"مراقب خودت باش

وحشیه احساساتیه دوست داشتنی"

حالش بدههههههههه برید گم شید خونه هاتون دیگ هیوک برگرده پیشش 😭💔

خسته نباشی شقا 😭💗

بوس ب لپت 😘💗

پاسخ:

سلام بستنیه تابستانی🐈
اوه بابا حالا انگار چی شده، مهم نیس کهههه. 
البته کار خیلی خیلی خوبی میکنی ک اول تو نوت یادداشت میکنی ک در امان بمونن چون وب گاهی وقتا بازی در میاره نظرا میپرن میدونی ک
ولی نبودتو حس میکردما. جای خالی کامنتات قشنگ حس میشه تو صفحه😌
حالا خوبه من گفتم نمیخواد خودتونو اذیت کنین و بیایین از قسمت 34 ببعد نظر بدین ولی کار خودتو کردی و دیدم برا قبلیا هم مرتب نظر گذاشتی 🥺 همینجوری کم کم به ترتیب میخونمشون جواب میدم خسته نباشی فدات شم🤗
دیدی کیمیا اخرای تیزر خیلی شبیه این قسمت از داستان بود.
من از اولی ک شروع کردم ب نوشتن هم نفس میدونستم یه روزی قراره دونگهه رو اینجوری تو عمارت تنها و اسیر بذارم
و اون ویدئوی وی سی عار خیلی شبیه این حال و هوا بود.
چرای دونگهه ی در حال آشپزی انقد دوس داشتنیه؟ 🥺
ینی هر کی دیگه بود انقد این حس خاصو نداشتم
 ولی چون دونگهه س خیلی عجیب و خاصه🥺
معنی دیگه ی حرفش این بود ک چون شما هی بهم زنگ میزنین حالم خوبه
 وگرنه اونقدرام خوب نیستم :)
آره، عین دونگهه ی واقعیت.. 
نباید و نمیشه تنهاش گذاشت.. 
دیدی فقط یه روز تنها میشه چقد تابلو بازی در میاره و نق میزنه؟ :) 
الان هیوکم همینقد نیاز ب مراقبت داره 
شاید عین دونگهه حساس و شکننده نباشه 
اما بی قراره و رو یه پا بند نمیشه..
یکی باید کنترلش کنه تا بلند نشه برا همه چیو خراب کنه 
الان فقط داره با تصور هیوک زندگی میکنه ها.. 
گوش دادن به موسیقی با هدفن هیوک
در حالی ک داره هدیه ی تولدشو لمس می‌کنه
و به طرز عجیبی بوی عطر و شامپوی هیوک ریه هاشو پر کرده
خوابیدن روی جای خوابی ک هنوز دلش نیومده جمعش کنه
و با یادآوریش گرمش میشه.. 
هردوشون منتظر اون تماس بودن آخه *-*یه ثانیه هم دیر نشد 
جوونم تو گروهم سر اون تیکه بوسیدن لبات جر خوردی فهمیدم چقد موردعلاقهت بوده *-*
هیوک فانتزیه یه زندگی ساده اما رویایی رو زد 
ک توش هیچ خبری از دغدغه نبود. کاملا متفاوت با این چیزی ک الان هستن و دارن 
خب قربون این بد اخلاقیش برم ک برا همه س جز دونگهه😂
خدایا فک کنم تو پنجمین نفری بودی ک گفتی هیوک کی اینجوری احساسی حرف زدنو یاد گرفت 😭😭
و اشاره کنم ب این ک همیشه بود.. فقط یه دونگهه ای نیاز بود ک این احساسو بیدار کنه 😌
ببین رو خوابیدنش چقد حساسه ک میگه اگه خوابت نبره باباتو میکشم
عین اون شبی ک لی آدم فرستاده بود دنبالش 
و هیوک گفت فقط کافیه صدات بره بالا تا بیدار شه زبونتو از بیخ میبرم 
گاد ولم کن من رو اخلاق سگش کراش دارم 😐
خیلی سرده خیلی 
سگ سرماس. عمارت بزرگه.. شومینه خاموشه و سیستم گرمایشی هم به لطف برق قطعه
بیا دعا کنیم دونگهه یکم دیگه تاب بیاره 
سلامت باشی کیم من 
بوس بک😁

میدونستم😭 از قسمت قبل میدونستم قسمت سی و چهار بدجوری قراره نابودمون کنه😭 شقایق خیلی سخت بود خوندنش... یعنی حتی اولش که دونگهه خوب بود یا بهتر بگم خودشو خوب نشون میداد هم من دلم براش آتیش گرفته بود💔
اصلا تک تک کارایی که داشت تو تنهایی میکرد، وقتی به هیچل زنگ میزد، وقتی کانگین بهش زنگ میزد... خیلی تنها بود... خیلی😭
خیلی سخته تنها بودن. بدون چراغ، با گرمای کم، مجبور بود هیچ صدایی از خودش در نیاره. کلی استرس و نگرانی داشت. زنگ زدنای لی عوضی که دلشو بیشتر از قبل خالی میکرد. شاید در حالت عادی حرفای لی رو به حساب نمی آورد (هرچند که لی در حالت عادی هم ترسناکه😐) ولی دونگهه تنها مونده بود، حساس شده بود، دلش تنگ شده بود🥺 این تاثیر حرفای لی و عذابش رو ۱۰ برابر میکنه...
نگرانی هیچل قابل درکه... برادر کوچولوی عزیزشو تو اون وضعیت میبینه و هیچ کاری نمیتونه بکنه. دونگهه قویه درست! ولی عزیز تر از این حرفاس که اینجوری تنها تو محاصره بمونه
هیوکم داره عذاب میکشه... 💔
تماسای سر ساعت ۱۱💔😭
چقدر دونگهه تلاش کرد تا ضعف نشون نده... میدونست هیوک فقط منتظره یه کلمه است تا بیاد دنبالش😢
"فقط باید دونگهه باشی تا معنای ملایمت را هم در وجود هیوک دیده باشی"❤️
چقدر صحبت تلفنیشون عشق بود💖
اولین دلم برات تنگ شده...💔
لذت بخش ترین کار دنیا، یکی بوسیدن لبای دونگهه، یکی نگاه کردن کتاب خوندن هیوک توی اوج آرامش💙
دونگهه تو جای هیوک میخوابه🥺 خیلی طفلکیه عزیزدلم😢 
حرفای هیوک... کی فکرشو میکرد هیوک این همه قشنگ واسه عروسکش حرف بزنه تا خوابش ببره؟ چقدر دوست داشتنی بود حرفاش... اونم عمارتو دوس داره ولی یه خونه ی کوچولو واسه همسرش میگیره. توی جنگل. با یه استخر. چون ماهیش عاشق شنا کردنه😭
آینده ای که واسه خودشون دوتا میخواد... نویسنده... معلم موسیقی... داستان زندگی دوتا هم نفس💙💙
وقتی که داشت از صدای دونگهه تعریف میکرد... چقدر شیرین گفت وقتی اولین بار با پیانو زدنش دونگهه براش خونده، روح و قلبشو به هم ریخته😍
وقتی اولین بار دختر آورده بود و هیوک رو دیوونه کرده بود😍😄
"جز مادر و برادرت و کانگین و رینا حق نداری کسی رو لمس کنی وگرنه زنده زنده آتیشت میزنم"😍😂😭
"دونگهه من میخوام تا زمانی که پیر میشم با تو زندگی کنم"😭😭😭
اینقدر حرف زد تا جوجه اش با اشک خوابش برد🥺😭
۵ روز دیگه هم گذشت... نامردا برق رو هم قطع کردن... دونگهه من تنها توی سرما... بدون اینکه بتونه به کسی بگه... همه رو خودش تنهایی تحمل کرده😭 تنهایی رو، تاریکی رو، سرما رو، دلتنگی رو، اشک ریختن رو...
 چقدر مظلوم شده بود وقتی ساعت ۱۱ دیگه نتونست با هیوکش حرف بزنه... چقدر حرف زدنش با گوشی خاموشش دل آدمو میسوزوند...💔
چقدر مظلومانه گفت راستش من اصلا خوب نیستم... این دیگه آخرش بود🥺 
و آخر حرفاش... مراقب خودت باش وحشی احساساتی دوست داشتنی💙💔
هیوک ساعت ۱۱ زنگ میزنه... ولی گوشی دونگهه خاموشه... نمیتونم اوج نگرانی و ترسش رو تصور کنم... فقط امیدوارم تا صبح صبر نکنه... امیدوارم کانگین جلوشو نگیره... حتی اگه اوضاع با اومدنش بدتر شه رو نمیدونم... ولی فقط دلم میخواد بیاد... خیلییی دلم میخواد بیاد دنبال دونگهه... دونگهه الان بیشتر از هر زمانی بهش نیاز داره. حتی برام مهم نیست اگه این ۸ روز تنها موندنش بی فایده شه... فقط بیاد. بیاد و دونگهه رو ببره😭

این دفعه واقعا صبر کردن تا سه شنبه خیلی سخته... احساس میکنم دونگهه همینطور داره عذاب میکشه🥺 انگار که یه هفته ی دیگه هم تنها مونده😶

بعد دقیقا همین قسمت که اینقدر ناراحت کننده بود باید بفهمیم فقط ۴ قسمت دیگه مونده... دیگه از یه ماه بعد هم نفس نداریم که منتظرش باشیم💔 شقایق...😶☹😭

پاسخ:




تازه اگه بدونی بعدیاش سخت تر میشن قراره چه واکنشی نشون بدی؟ :) اما حداقلش اینه ک دیگه تنها نیس
چون از اونجا ک گوشیش خاموش شد و هیوک حتما حتما بهش زنگ زده و متوجه ی خاموشی گوشیش شده دیگه ساکت نمیشینه و بلند میشه دست به کار میشه
آره افرین دقیقا همینطور بود. در حالت عادی میدونس تهدیدای لی بیخود و آبکی ان و در برابر هیوک هیچ کاری ازش برنمیاد اما موقعیتش جوری بود ک تحت فشار بود
تنهاییش از یه طرف، اسارت گرفتن خونه از یه طرف، اون همه احتیاط واسه اتفاقی نیوفتادن یه طرف و بعد مشکلاتی که کم کم شروع شد. اصلا همون تنهایی خودش میتونه آدمو دیوونه کنه بعدم ک لی با اون حرفاش دست گذاشت رو نقطه ضعف دونگهه و باعث شد تو اون موقعیت کلی فشار عصبیو احساسی بهش وارد شه.
آره چون هیوک فقط منتظر بهانه س
همش حواسش به این بود ک هیوک متوجه ی مشکلاتش نشه چون میدونس پا میشه میاد دردسر درست میکنه. البته ک الان اونی ک تو دردسره خودشه:)
هردوشون عاشق این خونه ان. یادته دونگهه به کانگینم گفت خونه ی کوچیک دوس داره ولی نمیخواد از این خونه بگذره؟ اصلا ب همین دلیله ک الان اینجاس. این خونه واسش کلی خاطره داره
اما از طرفی هیوک احساسات شدیدشو پشت تلفن ابراز میکنه و از خیال پردازیای زندگی آینده ش با دونگهه میگه..به همه چی فکر کرده😭
وسط حرفاش بازم قانون جدید گذاشت 
و تمام اینا بس بود تا دونگهه رو به گریه بندازن. نه از غم بلکه از احساساتی شدن.. 
هر جا ک نشونه از هیوک بود می‌نشست و می‌خوابید. صندلی هیوک، جای هیوک روی تخت 😍😭
نگران نباش قسمت بعد میاد
بعدشم قسمت آخر انقد خوبه خوبه ک همون کافیه تا کلی خاطره ی خوب ب جا بذاره 😍

عاقاااااااا این قسمت عالییییییییییییییی بوووودد💙💙💙💙💙💙💙💙💙

کلی باهاش هر زدم 😭😭😭😭😭

همه پسترا هم خیلی قیشنگ بودن😻😻😻💙🚶‍♀️

عاقا من نمیتونم الان خیلی حرف بزنم نو یه موقعیت مناسب تری میام دق و دلیمو خالی میکنم 😭😭😭😭💙💙💙

مرسی شفایی لاب یو 😍😘

پاسخ:
قیشنگ 😂😂😂😂😂😂
کیوت🥺
قسمت بعدی عالی تره :) و البته پر از غم
باشه راحت باش. لاب یو تو شکوهمندم😍

ممنون

فکر کنم قسمت بعد شاهد انفجار هیوک باشیم

چون لی بزرگ تمام خط قرمزای هیوک رو رد کرد

منتظر انتقام سخت هیوک باشیم؟؟؟😠😠

ولی واقعا دونگهه شرایطش خیلی بده.همه مشکلاتش به کنار دلتنگی صدا و وجود هیوک رو چیکار میتونه بکنه

 

پاسخ:
خواهش میکنم
البته قطعا همینطوره 
فقط منتظر بهانه س و بهانه شم خاموش بودن گوشی دونگهه میشه 

سلام گلم ،۴ هفته دیگه،عرررر،چیکار کنیم،!!!؟؟؟؟؟؟اجی دیگه تو بند و بساتت فیکی نداری،یه تکون بده خودتو مطمئنم،یه چن تا قایم کردی رو نمیکنی،شیطون

روزای هفته رو به چه امیدی سر کنیم ،عرررررررر

منم یکی رو میخام باهاش تو تلفن حرف بزنم،دل بدم قلوه بگیرم،بی همنفسی بی داد میکنه،

هیوک جان من اجازه دادم شما بکش لی رو تا هاعه نمرده،یخ زد بچم،نامرد،....سه نقطه

دیگه ایندفعه طاقت نمیاره،هاعه جواب تلفنو نده مطمئنم   بابای هاعه و محافظا رو به قتل نرسونه ،حتما له و لوردشون میکنه

چرا کسی کاری نمیکنه،هیچول و بابای هیوک هم که بخار ازشون بلند نمیشه،همه کارا اوفتاده سر هیوک بی چاره

دوریشون چقد طولانی شد،من دق کردم چه برسه به اونا

قوربونتتتتتتت عزیزم

میسییییی

 

پاسخ:
سلام یاسی. نه بابا هیچی ندارم اگه داشتم که بعد از یه سال کامبک نمی‌دادم با هم نفس 😂 من خیلی کندم
حالا بذار این 4 هفته هم بگذره بعد ناراحت باش از الان غصه نخور
نداریم از این موارد بهش فک نکن وگرنه افسرده میشی -_-
واکنشش رو تو قسمت بعد می‌بینید. همونطور ک حدس میزنی عصبی و از بند در رفته میشه 
خب هیوک خودش بود که گفت کسی دخالت نکنه و گرنه چولا از اون آدمایی نیس ک در مقابل دونگهه ساکت بشینه 
خواهش عزیزمممم فدات🤗

سلام عزیزم

من دوباره برگشتم با قسمتهایی که نخونده بودم تا اینجا..

نمیدونم چطوری تمومش کردم 

فک کردم به خوشی میرسه ولی به غم رسید :(

همچی میسپرم به دست هیوک

شاید فرجی حاصلشه :)

ممنون عزیزم حیف که فقظ 4قسمت مونده...

 

پاسخ:
سلام خوبی؟
اوه چند قسمت نخونده بودی و اینطوری تموم شد برات حیف 
ولی همونطور ک قول دادم فقط همین قسمت با استرس تموم شد
قسمتای بعدی آروم تموم میشن 
خواهش میکنم 

سلااااام شقایق:)

تواین روزای تلخ هم نفس شیرین ترین چیز شده...خوندن عاشقانه های این دوتاعشق...لنت ب اون ساعت یازده:))))

حرفاش...

حرفای لنتیش!

هیوک کی وقت کردی باحرفات انقدمرگ شی؟!

کثافت زبون باز وحشیه احساساتی سادیسمی روانی جذاب دیوز خر😐میدونم رددادم ب روم نیار😆

شت دونگهه تسلیمممم نشوووو ...یخ زدبچم😭

براجای خوابش نفسم رفت ک...

خیلی خوب بود...

حقیقت اینک تا چارهفته ی دیگ هم نفس تمومه درسرش زنگ میزند😭

پاسخ:
سلام شرلوک
وای من دارم شرلوکو از اول دوباره میبینم الان فصل سه ام اون قسمتی ک عروسی جانه 😐
دیدمت یادش افتادم 😭💖
یکی از عوارض اون ساعت یازدهه اینه که من الان تا ساعت یازده میشه دلم میریزه و نفسم میره :)
همیشه احساس داشت، فقط به یکی نیاز داشت تا بیدارش کنه!
نه راحت باش 😂فش دادن به لی از رو نفرت و به هیوک از رو علاقه حلاله 

منتظر لحظه ایم که هیوک همشونو به خاطر شاهزاده مظلوممون جر بده:)

پاسخ:
خواهید خواند 👽

سلام شقایق عزیزممممممممممممم❤️⁩من اومدم اینجام یه نظر ریز بدم برم

از الا بگم غصه ام‌گرفت😭😭چرا داره تموم میشههههههه نمیخااااااااااام😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

 

خب من گریه هاموکردم پی ویت ولییییییییییییییییی هنوزم گریه دارم خب😭

اولش بگم که دلم برا کل کلاشون و اون خل بازیاشون ی ذره شده... 

برا جوجه صدا کردنای دونگهه که باعث میشد از حرص غرغر کنه و بگه فقط ۶ ماه بینمون فاصلسسسسسس...ولی الان دیگ جوجه گفتناش از رو عشقههه ..

عشقی که تو با اون قلم نفس و لعنتیت و توصیفای مرگت به خشگل ترین نحو نشونمون دادی😍😍😍😍😍

اصلا یجوری توصیف میکنی یه صحنه ساده رو..مثل نگاه کردنشون بهم تو ی لحظه خاص ،که ادم دوس داره بمیره از این حد عشق

دیگه توصیف بوساشون و عشق بازیاشونو نگم دیگ..خودت درجریانی..

 

بوساااااتااااااااام بهت خب😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

الان دیگ قانوناشون برای جلو گیری از کشتن همدیکه نیس...

برای جلوگیری از کشته شدن انسانای دیگ ب دست هیوکه وقتی به همسرش چشم دارن...وااااای دوباره یادم اومد😿 گرفت لبا دونگهه رو جلو همکلاسیاش بوسید وحشی🤩😂

 

میدونستی من دیوونه هیوک جذابیم ک توصیفش میکنی؟؟

لعنتیییییییی خیلی خوبه😭

نمونه یک شوهر جنتلمن و پرفکته😍

وقتی میگم جنتلمن دقیقا از همون هیوکی حرف میزنم که درعین داغی و هاتیش با دووز بالا و قوای جنسی لعنتیش🙊تو حموم ،تو بخار،وقتی دونگهه از پشت بغلش کرد خودشو کنترل کرد و به اون ماهی خشگل و خوردنی حمله نکرد چون فک میکرد هنوز اماده نیس...

روانی وحشی احساساتی مسخره مزاج🙃⁦☹️⁩...

 

و همیناس که باعث میشه بگم تف ب همسر ایندم😊😏

 

شقایقققققققققق😭😭😭

میشه ته داستان لی به فجیع ترین شکل ممکن بمیره ،بدنش قطعه قطعه شه ،بعد بسوزونیش ،بعدم فوتش کنی بره جهنم😡😠😠👿👿👿

ازششششش متنفرم مرتیکه روانی ...حیف اون شاهزاده ها براتو دلنبذبپیوبذلپقمبنبدبپبدلپبوزپپززپدبنینبدبپبدبدبدیپیتبذبدبن

ولم کنید بزارید برممممم من😭😭😭😭

الان جوجه ماهی تو اون عمارت سرد تک و تنها بدون هیوکش داره چیکار میکنه😭

هوا سرده...اون بچه سرماییه عاخه....شومینه ام ک نمیتونه روشن کنه..میره میشینه کنار شومینه خاموش ..تو اون دل کوچولوش چیا ک نمیگذره😔

لعنت ب دنیای سیاست و لی... تفففففففف

من برا تصورات هیوک مردم که...

اصن تصور اینکه تابستونشون رو میخان توی خونه چوبی و تو جزیره بگذرونن خیلییییی مرگهه😍😍 بی صبرانه منتظر وانشات این فانتزیم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

 

اون تماس لی عوضی که تو دونکهه تو حموم بود خیلی دردناک بود😭😭😭😭😭اصن اون اشکای نازش قلبمو تیکه تیکه کرد..لعنت بهششششششششش

شقایق دونگهه سردشههههههههههههه😩😞😞اون بچه سرماییه .. داره میلرزه گوشاش قرمزه

هیوکش کجاس ک بگیره تو بغلش بوسش کنه ...پیرهنشو دراره جوجه اشو بچسبونه به تن داغش کجااااااااااااااااس

کجاس که صورتشو قاب بگیره اشکاشو پاک کنه بگه از هیچی نترس من همیشه کنارتم همنفسم😭😭😭😭😭لبا باریکشو بگیره ببوسه تا نفسش بگیره 

لعنت به لی لعنتتتتتتتتت

نکنه وزنش کم شه😭اونوخ هیوک لی رو داااااار میزنهه...

دلم برا اون عشق بازی اولشون تنگ شد😭اون صبحی که هیوک هزارتا راهو رفت تا بلخره از دونگهه پرسید خوبی؟؟ خوداااااااایاااااااا😍😭

بچه همون شب اول فهمید هارد دوس داره😋چقد من جر خوردم سرش😂

اومده شلوارش جلو کانگین میکشه پایین میگه ببین چجوری گازیده منو..این ادمه؟

الهییییییییی جوجه غرغرو....

ولی چقد من کانگینووووووووو دوس دارم اصن نمونه فرشتسسسسسسسس

فرشته نجات ایونهه😘

ولی دوباره لعنت به لییییی...من دیگه طاقت ندارم دوریشونو ببینم تا کی قراره افسرده باشممممممممممممممم شقایق😭

کثافدای اشغال حرومزاده😭برقا رو قطع کردن...

الان  نمیتونه با هیوکش حرف بزنه اروم شه😭😭😭😭😭😭😭😭😭این بچه چقد مظلومه خببببببببببببببببب

کی پاسخگو اون اشکای نازشه...چطور دلشون میاد این جوجه ماهی معصومو اذیت کنن عاخع لعنتیااااااااااااا

من بیشتر از همه نگران هیوکممممممم..میدونی هیوک مث دونگهه نیس ک با گریه وصبر دلش یکم اروم بگیره........

مطمئنم تو ذهنش لی رو به هزار روش تیکه تیکه کرده...اینکه میریزه تو خودش بیشتر منو میترسونه..هیوکی که دلش برای جوجش تنگ شده خطرناکه😥دنجرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

حتی تصور اون هیوک خشمگینی که ساعت از ۱۱ بگذره و دونگهه گوشیش خاموش باشه هم تن ادمو میلرزونه....ینی قراره چی بشههههههه

من نمیتونم تا قسمت بعدی زنده بمونم ک

 

و در اخر من به این جمله اعتماد میکنم😭😭😭«چیزی که مال من شده پس گرفتنی نیست»

شقایق تورو خدااااااا کی میخان برگردن بهممممممممممم😭😭😭😭

 

پاسخ:
سلام رسیدی بالاخره 😆
الهی بگردم.. تا به جمعمون اضافه شدی خبره تموم شدنه هم نفسو شنیدی ☹️ولی ناراحت نباش هنوز یه ماه دیگه کنار همیم. 
راستشو بخوای گریه کردن هنوز تازه شروع شده محدثه 😐 متاسفم ک اینو میگم ولی این قسمت و چنتای بعدی یه خورده سنگینن😭

دونگهه ای که از دنیاااا حرصش می‌گرفت وقتی هیوک جوجه صداش میزد اما حالا انقد به این لقب علاقه مند شده ک دلش میخواد هی بشنوه هی بشنوه از زبون هیوک 
گاد 😐 وقتی میگین قلمت اینطوره اونطوره میخوام سر ب بیابان بنهم😭💖🚶🏻‍♀️
اینا همه دست من نیس از اثرا علاقه ی وافر خودتون به ایونهه هم هس فقط نیاز به یه محرک داره ذهنتون تا فانتزی شو بزنه 
آخ عاشق طرز دیدت به تفاوت قانونای قدیمی و جدیدم. عای که یادم انداختی..
 
یه طوری داری از فیک و صحنه ها تعریف میکنی که نه تنها فکر نمی‌کنم خودم نوشتمش بلکه دلم هری داره میریزه :| طرز بیانت از سکانس‌ها رو خیلی دوس دارما

و آره.. کی میتونه عاشق این شخصیت هیوک نباشه؟؟ :) میمیرم براش و دونگهه حق داره بگه برات میمیرم نه؟
بیا اصلا همسرای آینده مونو با هیوک مقایسه نکنیم وگرنه افسرده میشیم 😂😂
میدونم چقد از لی متنفری چ حس حرص و نفرتی بهش داری ولی مردنش داستانو غیرواقعی میکنه. من سعی میکنم بر اساس منطق پیش ببرم پس نگران نباش به سزای خودش میرسه حالا به یه طریقی
 
میبینی با وجود این نازپروردگی، حساسیتا و شکنندگیش چطوری داره تحمل میکنه و با خونسردی خیال همه رو راحت میکنه که همه چی اوکیه؟ دونگهه هم ویژگی های خاص خودشو داره و اینم قدرت خاص خودشه :)
اما خب همه چی واقعا اوکی و قابل تحمل بود تا وقتی ک برقا قطع شد و لی شروع کرد به تهدید کردنش. دیگه غیرقابل تحمل شد اما هنوزم داره مقاومت میکنه دونگهه. 
اون چیزی ک تو دلش میگذره دقیقا همون حرفایی بود که رو تلفن خاموش خطاب به هیوکه خیالیش گفت 
چون نه میتونست اینا رو به هیوک بگه و نه میخواست به هیوک بگه :)
ببین هیوک به کجاها فکر کرده!! نشسته تا آخر عمرشونو تصور کرده که تو همچین موقعیتی واسه دونگهه تعریف کنه و میدونی ام ک حرفای هیوک خیالبافی نیستن..
اما حیف که عمر خوشبختیشون انقد کم بود که این حرفا رو اینطوری پشت تلفن زد وگرنه در حالت عادی باید رو در رو و به قول خودت در حال بغل کردن و بوسیدنش میگفت بهش 
خوشم میاد قسمت سی و چهارمیم اما تو این کامنتت کل داستانو مرور کردی برا خودت و خودم 😍😍
از بوسه توی دانشگاه بگیر تا اولین رابطه و کل کلاشون سر جوجه گفتن و اون شبی ک شراب خوردن و کلی چیز دیگه. گاااد لاو یو 🚶🏻‍♀️
یادته هیوک چقد دیر پرسید خوبی؟ 😂 خدایا همین شخصیتش همه رو عاشق خودش کرده ها
حالا خوبه کانگین جزو لیست کساییه ک اجازه دارن دونگهه رو لمس کنن و باهاش راحت باشن وگرنه طبق قانون چهاردهم دونگهه تا الان یه جوجه ی سرخ شده میشد 😐😂
بهتره دیگه نگران دوری شون نباشی اما هنوز سختی دارن. خیلی بیشتر از این 
همتون همینو میگین. ک چطور دلشون میاد اذیتش کنن. منم در جوابتون باید بگم باور کنین هیچ کس جز لی نمیتونه اینکارو رو کنه 😐😑
تایمینگ دنجر گفتنت خیلی خوب بود 😂😂 دنگیووو👽
قسمت بعد میفهمی منتطر بمون 

اعتماد کن.. با همه ی جونت به‌ اعتماد داشته باش😎

جاست عرررررررررررررررررر...حمله برای خوندن

پاسخ:
😆😆😆

سلام شقایق جانم ❤🏵

نمیدونم در وصف قلم زیبا و ارامش بخشت چی بگم یکی از ناب ترین و خالصانه ترین فیکی بود که ازت خوندم اینقدر که عالی نوشتیش مثل یه فیلمنامه که اگه بخوان  ازش درستش نمیتونن یه ذره هم ازش ایراد بگیرن اگه درست میشد چی میشد

چقدر زود گذشت باورم نمیشه که فقط ۴ قسمت ازش مونده دلمون رو بدجوری هم نفس با خودش برد کاشکی تموم نمیشد 

ولی قول بده که دوباره برامون بنویسی هیچکی جز تو نمیتونه دل ما رو به لرزه در بیاره قلم تو رویائیه

دلم برای عروسکمون خیلی میسوزه که روزگار اینقدر بهش سخت میگذره از کودکی تا الانش همش با امتحانای دشوار روبه رو شده

اما چیزی که خیلی قشنگ ترش کرده اینکه روحیه بالایی که داره  در هر شرایطی خودشو نبازه برای چیزایی که داره با چنگ و دندون حفظش کنه به خصوص که الان کسی رو خیلی دوسش داره و هم نفسش شده که این عادت رو هیوک داره برای خواسته هاشون تا سر مرگ بایستن 

مکالمه تلفنی که با هیوک داشت دلم براش خون شد قربون اون اشکات بشم که هیچکی نیست برات پاکشون کنه 

موبایلش هم که خاموش شد هیوک چقدر براش نگران میشه 

اون تیکه که از سرما به خودش میلرزید و هیچ گرمایش تو خونه دیگه نیست چقدر منو یاد فیک call me که نوشتیش انداخت اونجا به خاطر اینکه از هیوک جدا شده بود و از دوریش تب کرده بودو تب و لرز داشت هیوک هر جوری که شده خودشو بهش رسوند و  اروم توی تختش رفت و بغلش کرد و با گرمای قلبش بهش ارامش داد 

کاشکی الانم که سردشه هیوک بیادو ارومش کنه 💖💕💞

از درد دوری این دو تا من سر به کوه و بیابون میزنم 😢😭😭😭😭

مرسی عزیز دل ❤❤❤💋💋💋

پاسخ:
سلام فائزه جان🤗
وای این حرفای یهویی این همه تعریف سافت و قشنگو نمیگنجم🥺این از لطف توعه عزیز دلم که اینطوری به چشم هم نفس نگاه میکنی و واقعا خوشحالم ک اینطوری دوسش داری 
شاید باورت نشه ولی حدود شش ماه داره میشه اما آره واقعا زود گذشت 
حتما مینویسم. بعد از تموم شدنه آپ هم نفس راجبش فکر میکنم ایشالا. 
آره. دونگهه با وجود سختی شرایط داره سعی میکنه بسازه. الان هم کانگ هم چولا و هم هیوک نگرانن ولی دونگهه با خونسردی خیالشونو راحت میکنه که همه چی اوکیه. این وضعیت واقعا اوکی بود ولی وقتی لی شروع کرد به زنگ زدن ب دونگهه و اون حرفای بی رحمانه رو زد و بعدش برق خونه رو قطع کرد همه چی به هم ریخت. 
هیوک اگه بفهمه گریه کرده همین الان پا میشه میاد فقط منتظر بهانه س 
عایگو کال می.. ممنونم ک نه فقط به هم نفس علاقه نشون میدی بلکه نوشته های قدیمیم رو هم اینطوری یادته 🥺💖
مراقب خودت باش 
خواهش میکنم 🙆🏻‍♀️

چقدر قشنگ باهاش حرف زد هیوک 

بیچاره بچه چقد تنها موند تو خونه حوصلش سر رفت الانم که برقارو قط کردن

ولی مطمئنم قسمت بعدی هیوک دیگه یه کاری میکنه اینجوری که نمیشه

خوشالم که گفتی این اخرین قسمت استرسیه دیگه کشش نداشتم

چقدم دیر به دیر میاد ٣شنبه ها اووووففففف

مرسی شقایق عالییییییییی

پاسخ:
همش بخاطر خواب کردن دونگهه بود و موفق هم شد.
اما هیوک وعده ی الکی نمیده و همه ی اینا یه روزی واقعی میشه. 
آره به محض فهمیدن دست میجنبونه
تحمل کن😂
خواهش فداااات

تا همین الان داشتم درس میخوندم. اومدم یه سر بزنم ببینم همنفس آپ شده، خیالم راحت بشه بعد برم بخوابم. خیالم راحت شد ولی فهمیدن تعداد قسمتای باقی مونده دلمو سوزوند. خیلی حیفه که قراره تموم بشه. همنفس شده همدم و همنفس من. ولی خوب هرهمیشه چیزای خوب زود تموم میشن یه جورایی. خوب فعلا برم بخوابم و فردا که از امتحان اومدم میام سراغش و میخونمش.فعلا بای

پاسخ:
حس میکردم اگه الان بهتون نگم و یهو به آخر برسیم و ببینید تموم شده خیلی بدتر میشه واسه همین لازم بود زودتر بهتون اطلاع بدم. عایگو. آره دیگه هر شروعی پایانی داره. تقریبا شش ماه شد و دوران خیلی خوبی بود. بای بای فعلا😊

سلام نویسنده قشنگ و مهربون جونم 
شقایق 1ماه مونده ب پایان هم نفس جان،خود ب خود اشک تو چشمم حلقه زد خوشحالم از اینکه چنین اثر زیباییو خوندم واقعا به جد میتونم بگم باهاش زندگی کردم و میکنم و جز برنامهای زندگیم قرار دادم  ولی پایان هم  نفس برام خیلی ناراحت کننده هست چون حس وابستگی و دلبستگی شدیدی در من بوجود اومده😍همیشه با خودم میگم ایکاش طعم انتظار های بیشتری رو برای اپ هفتگی میچشیدم ولی انتظارم رو معطوف به بسته ایی میکنم که قراره در اینده برام برسه و حسابی ازش لذت ببرم  ولی شقایق جون قول بده بزودی برگردی با اثر های زیبات.
شقایق جون بهت تبریک میگم این بار بابت اینکه ظاهر شخصیت های عزیز و دوست داشتنی هم نفس کاملا با واقعیت موجود هماهنگی کامل پیدا کرده دونگهه ایی که موهاش داره بلند میشه و هیوکی که موهاش مشکیه 
تیزر جدید البوم ژاپنی رو وقتی دیدم خیلی ذوق مرگ شدم هیوک دستش گل بود با نگاه جذاب و خفن طور و با جذبه ش و بعد دونگهه ایی با کیوت ترین حالت ممکن واستاده بوده و چقدر با دیدنشون اولین چیزی که به ذهنم رسید شخصیت های هم نفس بود 
شقایق جونم بهم گفتی که در وجود کانگین ما نهفته شدیم چه تحلیل زیبایی کردی
خیلی دقیق تر به وجود کانگین و رفتارش و حسی که به این دوتا عشق و عسل داره دقت کردم و درسته ما در وجود کانگین نفهمه شدیم مایی که سردی و گرمی لحظه های این دوعزیز برامون خیلی مهمه و ماهممون در طول روند داستان با تک تک روند داستان همزاد پنداری کردیم 
حقیقش تو این یک هفته ایی که گذشت همیشه به دونگهه فکر میکردم که تنها چیکار میخواد کنه مخصوصا با سرما و تاریکی..ولی دونگهه سر سخت تر از این حرفاس و با اراده اهنین و عشق سرشار به هیوک باعث شد تموم سختیو به جون بخره و روز ها و شباشو  مانند روح بی سرو صدا تو خونه ایی که پر از خاطرات قشنگ و زیبا از خودش و عشقشه سپری کنه خونه ایی که به قول خودت عاشقانه ترین سقف برای نگه داشتن عشقشون بود و چقدر این جمله وصف کننده عشق قویشون بود حسابی به دلم نشست
شاهزاده نازپرورده برای دست یابی به عزیز دل زندگیش چه کار ها که نکرد و تمام احتمالات رو درنظر گرفت و این وضعیت باعث شد که شاهزاده بزرگ شده در پر قو چیزای جدیدی رو یاد بگیره  ولی لحظات سختیو گذروند بی جوراب و کفش راه رفتن . حمام کردن در تاریکی و استفاده تنها از وان .غذا خوردن در تاریکی وو ..
هیچل بزرگ ترین حامی عشق قشنگشون کسی که دونگهه عزیز دلشه و برای دونگهه از جونش هم میگذره و چقدر حس نگرانیش برای دونگهه بوضوع ملموسه
کانگین حرفایی رو زد که تو این یه هفته بار ها با فکر کردن ب دونگهه در ذهنمون نقش بست و چقدر وجودش با وجود ما امیخته شده..نگرانی برای غذا خوردن دونگهه ..پریشون حالی هیوک..
شقایق شرح حال هیوک رو خیلی عالی به تصویر کشیدی واقعا منم پریشون حال و غمگین شدم قلبم یه جوری شدو جواب دونگهه کامل باعث شد بخندم وقتی که گف هرچند اون روانی دوست داشتنی نیاز به مراقبت نداره ولی مراقبش باش
کلمه روانی دوست داشتنی به فرهنگ لغتم اضافه شد ✔ عاشق این کلمه شدم
شرح غذا خوردن دونگهه با بی صداترین حالت ممکن به شدت کیوت بود دلم رفت براش دلم میخواد بغلش کنم فشارش بددم ولی ولی ولی نمیششه چون هیوک با نگاهی خشنش منو میترکونه 😂
گرمای اب قلب یخ زده اش هم التیام بخشید ...این جمله زیبا رو خیلی حس کردم 
تواین دوران تنهایی تنها وسایل هیوک ارومش کرد هدفون هیوک. نشستن روی صندلی هیوک حین غذا خوردن .خوابیدن در جای هیوک بغل کردن بالشت هیوک و نفس کشیدن در اون
ساعت یازده شب به نظرم ساعت عشقشون تلقی میشه ساعتی که قلب این عشقای جذاب بیشتر از قبل به تپش میوفته والا منم با خوندن اینکه اشاره کردی ساعت 11 شد قلبم به تپش افتاد و هیجان وجودم رو فراگرفت و گوش دادن به صدای نفس کشیدنشون...قند تو دلم اب شد😍
 ابراز دلتنگی از زبون دونگهه اونم اولین  بار خیلی قلبمو گرم کرد و باز کلمهای موردعلاقم وحشی روانی احساسی 😍😍 ادامه مکالمشون و همسر ناخواسته گذشته و خواستنی حال😂
شقایق حرف زدن در مورد اینده شون توسط هیوک نمیگم محشر بود میگم فرا فوق العاده بود وقتی خوندم جدا از تصور خونه جنگلی چوبیش و نویسنده شدن دونگهه بویژه چاپ داستان زندگیشون و اسم بی نظیر هم نفس و اهنگسازی توسط دونگهه و همخوانی باهیوک و نواختن توسط هیوک باعث شد بی اختیاراز شدت شوق گریه کنم و چقدرالان اهنگ 
see you again 
میچسبه...
اعترافات هیوک اونم از کسی که اینقدر خشکو سرده دل سنگو اب میکنه وای ب حال دونگهه..
اینقدر خوب نباشن من ظرفیت ندارم
وقانون14م😍😍همونطور ک از هیوک انتظار میرف تعصب شدیدی رو چاگیش داره و لذت بخشه..معلم پیانو شدن هیوک😍😍و جمله اخرش که من میخوام تا پیرشدم باتو زندگی کنم کیه که بدش بیاد اخه 😢
خیلی کفرم دراومده به خاطر لی بیشرف
برقا رو قط کرده واقعا عصبانیم حرفای دل دونگهه واقعا پریشون ترم کرد
و عکسی که در انتهای فایل گذاشتی منطبق با اوضاع احواله
شقایق جون مثل همیشه عالی بود استرس شدیدی بهم وارد شده و دل تو دلم نیست ولی با ادیتایی ک گذاشتی اروم شدم اینا همه نشونه روح بزرگیه که داری و با گذاشتن این ادیتا از شدت استرس هممون کم کردی  راستش این جمله ها جملهای عزیزین برام چون تو زمانایی ک حالم خوش نیست این جملها رو میبینم یا یادم میاد حال دلم خیلی خوش میشه و این رو مدیون قلم توانا و استعداد بی نظیرتم
عزیزم خیلی مخلصیم زندگیت پر از شادی و خندهای از ته دل 
لاو یوووو

 

پاسخ:
سلام نازنین جانم
تو همیشه جزو اونایی هستی که میگی انتظار برا هم نفس برات شیرین بوده و هیچ اعتراضی بهش نداشتی، خب من اصلا از این ساده نگذشتم چون زمان به هفته واست مهم نبود و فقط میخواستی هم نفس دیرتر تموم شه چون همینطور ک داری میگی باهاش داری زندگی میکنی و من واقعا از این بابت خوشحالم. هم واسه خودم ک تونستم این داستانو شروع و تموم کنم و توش موفق باشم و هم واسه خودت که این مدت حس خوبی باهاش داشتی.
و این که من دیدم با این که دیر شروع به خوندن کردی خودتو هر جور شده رسوندی به ماها و چند وقته که اینطوری با علاقه و حوصله کامنت میذاری💞
چشای هیوکه تیزر ژاپنی عین چشای هیوکه هم نفس بود TT
آره خیلیاتون تو هفته ی گذشته به این که دونگهه قراره چکار کنه فکر میکردین و من بهتون وعده ی این قسمتو میدادم ک حتما الان با خوندنش تمام سوالاتون جواب داده شد. 
درسته دونگهه اولش اصلا سخت نمی‌گرفت. همونطور که تو قسمت 33 پشت تلفن به هیوک میگفت ک قراره تو خونه بمونم رندان که نشدم. اما فقط دو تا مشکل اساسی بود یکی دلتنگ شدن و مشکل بزرگ بعدی که قطع شدن برق بود. 
برقو ک قطع کردن دونگهه گوشیش خاموش شد، آب حمام سرد شد، سیستم گرمایشی خاموش شد و دونگهه به قول خودش یا از سرما جون میداد یا تنهایی.. 
الهی بگردمش. یادته که قبل از این فقط یه بار با هیوک استیک سرخ کردن و یه بار با کمک تی وی پاستا درست کرد وگرنه دونگهه تا قبلش اصلا اشپزی نکرده بود و دست به سیاه و سفید نزده بود. اما الان بالاجبار داره یه چیزایی یاد میگیره که این موقعیتو بگذرونه. 
هیوک اصلا روی پا بند نمیشه.بی قراره و وقتی نمیتونه این بی قراریو تحمل کنه سرگردان شهر و خیابونا میشه تا فقط وقتو تلف کنه 
هیوک ساخته شده تا یه لقب با ترکیب مثبت و منفور بگیره 😁 وحشی احساساتی، روانی دوس داشتنی 
دونگهه باید یه کتاب بنویسه از لیست القابی که به هیوک میده 😂😂🤭
عایگو بهت افتخار میکنم ک بخاطر هیوک داری حستو به دونگهه سرکوب میکنی 😂😂💖به تو میگن شیپر واقعی👽
خیلی خوبه ک به این جزئیات توجه کردی. آره دونگهه همش خودشو سرگرم هر چیزی ک هیوک درش وجود داشت کرده بود!
واسه این ساعت لحظه شماری می‌کرد اما هیوک انقد سریع سر ساعت بهش زنگ زد ک دونگهه فرصت واکنش نشون دادن و به وجد اومدن پیدا نکرد اما این خودش ینی هیوکم به اندازه دونگهه منتظر ساعت قرارشون بود :)
این اولین باری بود ک هیوک مخاطب جمله ی "دلم برات تنگ شده" میشد و چقد قشنگه ک خیلی از اولین باراش با دونگهه بود!
فقط فکر کردن به عمق حرفاش کافیه تا بی اندازه احساساتی شی. چون هیوک به همهههههه چی فکر کرده بود. همه ی چیزایی ک قبلا به دونگهه نگفته بود رو ب زبون آورد و دونگهه به همین خاطر گریه کرد. 
عزیزم خیلی نگران نباش حالا. قسمت بعد سکانسهای خوبی ام داره که مطمئنم از دلت در میاره. اونقدرممم دیگه خوب نیستم این تعریفا همش لطف تو رو میرسونه🙂💓
توام همینطور و لاو یو تو

میشه لی رو بکشم؟😐
میشه سکته کنه بمیره بعد هیچول بیاد جاش؟😐
اگه هیوکم کاری نکنه خودم میرم میکشمش😐
راستش حس میکنم منم توی همین موقعیت دونگهه گیر کردم😂شارژرم رو مامانم برداشته و منم با ته مونده شارژم دارم تایپ میکنم😂
ولی جدنی کاش سکته کنه😐
دیگه نمیتونم تحملش کنم...نمیدونم چرا وقتی به دونگهه زنگ زد تصوری که از صداش داشتم برام مثله یه صدا پر از نفرت بود..😐
خو لعنتی اگه جدا نشن مگه چه اشکالی داره؟ خبرت بشین سر جات تا هیوک با دستای خودش خاکت نکرده😐
اگه هیوک بفهمه دونگهه ش توی این سرما اینجوری افسرده و تنها داره گریه میکنه شخصا خودش کمپانی رو رو سر لی خراب میکنه🔫😐
اصلا نمیتونستم حدس بزنم که حتی برق رو هم قطع کنن...همش داشتم تو ذهنم میگفتم دیگه اخراشه...دیگه هیوک برمیگرده...ولی نشد و این داره دیوونم میکنه😐
بعد از اینهمه پارت این اولین پارتی بود که پایانش خوش نبود و دارم به این فک میکنم چه جوری تا هفته ی دیگه تحمل کنم🙁
زندگی کردن توی سکوت واقعا سخته...
از همه بد تر بدون نور... خب با اینکه از تاریکی نمیترسم ولی ادامه پیدا کردن تاریکی اعتراف میکنم که واقعا ترسناکه...
هعییی...یکیم نداریم بهش بگیم خوابمون نمیبره برامون حرف بزنه🙁...حس میکنم این روزا سینگلی بیشتر از همیشه داره فشار میاره😂
ولی خدایی تصور کردن هیوک وقتی داره به بچه ها پیانو زدن یاد میده خیلی جذابه😍 مثلا یه عینک قاب گردم زده باشه موهای مشکیشم بریزه رو چشاش😍💙اوههههه هارتممممممم
یا مثلا دونگهه وقتی داره اهنگ مینویسه مدادشو بزار بین لباش و سرشو کج کنه و به متن بعدی فک کنه🔫😭
عاه خدا دارم خل میشممممممم...
خب نمیتونم بگم این تنهایی چندان هم برای دونگهه بد باشه...درسته که تجربه ی قشنگی نیست ولی میتونه این رو بهش ثابت کنه که میتونه توی تنهایی هم بدون کمک کسی از پس خودش بر بیاد...
این که آشپزی کنه و....
اون عکسی که آخر پارت گذاشته بودی واقعا برای تصور بهتر کمک کرد😭💔
توی عکس هم دونگهه اخم کرده و ناراحته😢
وقتی با هیوک حرف میزد و بعدش خوابش برد بی اراده لبخند میزدم...واقعا حس شیرینی داشت...و تمام مدتی که لی داشت پشت خط حرف میزد پر از حس تنفر بودم😠
در کل این پارت ترکیبی از حس های خوبی و بدی بود که در کناره هم لذت بخش بودن😍💙
مرسی اونی از این پارت فوق العاده زیبا😍💙🙏
مثل همیشه از خوندنش لذت بردم😍
 

پاسخ:
اگه تونستی بکش یه دنیا رو هم از شرش راحت میکنی
حیف ک آدم سگ جونیه - ____ -
منم شبا وقتی همه خوابن تو همین موقعیتم 😂😂 وقتی خونه گردی شبانه میکنم صدا نفس کشیدنمم در نمیاد 😂
چون واقعا آدم نفرت انگیزیه. این چیری نبود ک گفته شه بلکه خودتون کم کم ازش دیدین و اوج نفرت انگیزیشو دیدین. پس حق داری
دیدی ک پشت تلفن چی گفت. فقط مسئله سود و ضرر خودشه. چون شرکتا جدا شدن الان رقیبن و لی به ضرر فکر میکنه. 
حالا باز روز خونه روشنه مشکلی نیس ولی از غروب ب بعد خونه کاملا تاریک میشه مخصوصا ک پرده ها کامل کشیده نیس
باز دونگهه آدم ترسویی نیس. اما وقتی یه لشکر آدم خونه تو محاصره کرده باشن و تو قرار باشه نداری بفهمن تو خونه ای خود ب خود ب آدم ترس القا میکنه!!
عایگو😍به این ک شاگرد کوچیک داشته باشه فکر نکردم ب نظرم خیلی سافته 🥺
دونگهه ی ترانه نویس ک خداس..هیوک واقعا به ظرافت به این وجه از شخصیت دونگهه نگاه کرد.و دید این شاهزاده روحش انقد پراحساس و زیباس ک سیاست و مدیریت ب دردش نمیخوره و باید شاعر و نویسنده باشه :)
آره خیلی عکس شبیه بود هم موقعیتش هم ظاهرش.. مثلا موهای بلند شده ش.. 
خواهش میکنم 😍😍😍💓
خداروشکر 😊

سلام عزیزم😘😘😘

آخی چقدر حیف فقط ۴ پارت دیگه مونده😭😭😭

من که میگم قسمت بعد هیوک می یاد همشونو قیمه میکنه

البته امیدوارم 🤬🤬🤬🤬

اون جایی که هیوک داشت درباره آینده صحبت میکرد چقدر زیبا بود🤩🤩🤩

من دارم هم نفس رو از اول دوباره می خونم دلم برای دعواها و اون عاشق شدنای اولشون تنگ شده بود 😊😊😊😊

یه سوال عزیزم منتظر یه داستان جدید دیگه هم ازت باشیم اخه چیکار کنم من عاشق قلمتم 💓💓💓💓

خسته هم نباشی بای🤗🤗🤗🤗

پاسخ:
سلام آنجل 😍
آره حیف منم از همین الان دلم برا اینجا تنگ شده 
امیدوار باش ک بیاد😎
ایوللل خیلی خوبه اینجوری مرور میکنی بیشتر برات زنده و واقعی میشه 
راستش فعلا ک هنوز اقدامی نکردم چون اصلا وقت نوشتن ندارم اما آپ هم نفس تموم شه ایشالا بهش فکر میکنم 
سلامت باشی بای بای 💖

اخجوووون بالاخره قضیه هیجانی شد😍😍😍😍الان جوجه جواب هیوکو نداده هیوک خاک و خون به پا میکنه😍😍😍😍

پاسخ:
به به. کم پیدا میشن خواننده هایی ک طرفدار سختی داستانن😍

اوه شت چه جای بدی تموم شد الان حتی از طرف هیوکم نگرانم که چقد نگران میشه وقتی گوشیش خاموش باشه😭😭

عاه نفر این حرفای آخرش بد بود اصن شبیه وداع کردن بود واقعا دگ قسمت رو اینطوری تموم نکن ینی فک کن ما باید یهههههه هفته دگ صبر کنیم تا هیوک عین سوپر من بیاد نجاتش بده

واقعا همش ۴ قسمت دگ؟ نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت البته بیشتر خوشحالم چون میتونم یه بار دگ همشو از اول بخونم و استرس تموم شدن پارت نداشته باشم ولی خدایی تموم بشه دگ منتظر چی بمونیم؟ 🥺🥺😭

عاه صحبتهای هیوک برای ایندشون خیلی خوب بود لنت... ولی کلن کل این پارت یه فضای غمگین شدیدی داشت ... جدایی😭... 

بازم گفت جوجه ^____^ اصن وسط یه عالمه ناراحتی وقتی به دونگهه میگه جوجه آدم چشماش قلب میشه 

عاه زندگی اخه پروژکتور برق و چیکار داشتین🚬🚬🚬😑

پاسخ:
من معمولا عادت ندارم آخره پارتا رو تو یه جای خماری تموم کنم ولی این آره کمی استرس آور بود 🥺
نه نگران نباش قسمت بعدی قشنگ تموم میشه*-* هر چند سختی‌های زیادی داره
اشکال نداره تموم هم بشه یه خاطره ی خیلیییی قشنگ ازش به جا میمونه 😍
جوجه گفتناش.. عزیزم گفتناش.. همه منو میکشه👽😭😭
اون نفسم گفتنه دونگهه تو پارت قبلم شامل میشه :) 

واییییییی وایییییی وایییییییییییییی😭😭
برای معصومیت دونگهه دلم ضعف رفت😭
مرتیکه روانی چجوری دلش میاد جوجه هیوکو اذیت کنه عاخه😭😭
خو لعنت بهت ضرر کردی ک کردی کم پول داری؟؟؟اینهمه پول میخوای چیکار؟؟؟:|
بعدم دامادت زرنگه ادم باش ضررتو جبران میکنه:|

من جا داره باز دلم ضعف بره واسه رابطه برادری قندعسل و چولی*-*

و کانگین ک همانند یک عدد ددی مهربون ب فکر بیبی هیوکه*-*❤

نمیخوام حتی یک کلمه درباره جذابیت هیوک حرف بزنم:|
شخصیتش نفس گیر ترینه لنتیییییی:|

فقط فک کردن ب اخمش با موهای مشکی و چتری ریخته شده تا بالای چشماش و جذابیت چشماش میتونه دلیل مرگ باشه و وقتی ی جوجه فوق کیوت که کاملا عکسشه و معصومیتی ک از چشماش میزنه بیرون مرگ اور تر و کم دلیلی نیست:|

جوری مکالمشون شیرین و دوست داشتنی و عاشقانه بود ک دوست داشتم دونگهه چند شب دیگ هم تنها بمونه ک ساعت 11 شه*-*
عاخخخخخ ک جفتشون لحظه شماری میکردن واسه ساعت 11 😭💔

الهیییییی دونگهه تنها با این همه سختی حالا که وضعیت بدترم شد🤦‍♀
خب شما هم ول کنید برید دیگ😐

دونگهه گوشیش خاموش باشه و نتونه جوابشو بده فک کنم هیوک ب اخرین حد دیوونگیش از استرس و نگرانی برسه:|
فک کنم یه روز دیگ طول بکشه واقعا گانگستر شه و بیاد همشونو راهی اون دنیا کنه-_-

برنامه ریزی های هیوک واسه ایندشون🥺🥺
تو فقط برنامه ریزی کن لنتیِ نفس گیر:|

از یچی ک خیلی خوشم میاد اینه ک شخصیتا از اول تا الان یک جور بودن و عوض نشدن
اینجوری نبود ک هیوک اولش ی ادم سرد و خشن باشه و الان کاملا اروم و رمانتیک
الان کاملا همون هیوکه اوله فقط عاشق جوجش*-* و حتی عاشقانه هاشم خشن و جذاب میباشد😼
و دونگهه ی احساساتی تخس ک هنوزم اونقد دوست داشتنیه ک نمیشه کاری کرد در برابرش جز عاشقش شدن😍
و اینکه قرار نیست جفتشون در کنار هم خوش و خرم باشن بعد مشکلات به وسیله دست های غیب حل بشه:|
با مشکلاتشون میجنگن و با دلتنگی از همدیگه دورن ولی خودشون حلش میکنن با هم*-*✨

جوری ادیتات خوبه ک ادم نمیدونه با قلمت جادوییت بمیره یا ادیتای بی نظیرت✨♥️

ممنون نویسنده جان*-*🍭🍭🍭💙

پاسخ:
ذات واقعی دونگهه همینه. اون چرب زبونیاش تو اول داستان همش فیلماش بود :)
لی فقط به فکر منفعت خودشه. به بچه ی خودشم رحم نمیکنه. 
بله بله این چندمین باریه ک داری میگی عاشق رابطه شونی در جریانم*-*
کانگین یه سره باید کنار هیوک و مراقبش باشه 
تا هم نذاره تنها باشه هم مهارش کنه که یه وقت نزنه به سرش کاری کنه 
ولی خب هیوک پاش به یه جا بند نمیشه. میتونی راحت بفهمی الان چقد بی قراره. 
یادته خودشم همین متضاد بودنه دونگهه رو تو روز تولدش اعتراف کرد؟
گفت تفاوتته که منو جذبت کرد.. 
متاسفانه روزگار بد باهاشون تا کرد. وگرنه هیوک نه تنها میتونس این دیالوگا رو بیشتر و بازم به دونگهه بگه 
بلکه میتونس مستقیما به خودش بگه و نه پشت تلفن. 
از اونجا ک لی عاشق عذاب دادنه فعلا نمیخواد ول کنه بره 
مگه این که یه وحشیه جذاب پاشه بیاد دفترش بازم سر و صدا کنه :)
آره همچین اتفاقی میوفته. حالا تو قسمت بعدی میخونید واکنش هیوکو به خاموشی تلفن هائه 
اوهوم کاملا درست گفتی. هیوک هیچ وقت عوض نشد هنوزم یه اخمالوی خشنه 
جز این ک عاشق شد هیچ فرقی نکرد. 
مشکلات از این قراره بدترم بشه فقط یکم تحمل باید کرد 🚶🏻‍♀️
البته اینا ادیتای خواننده هاس من درست نکردم. همیشه زحمت میکشن منم ادیتاشونو میذارم همه ببینن🤗
خواهش خواننده جان 🍓

سلام خواهری خسته نباشی💙

اقا شرمنده من درگیر امتحاناتم بودم نرسیدم دنبال کنم🙁

حالا این پارتو که خوندم میام ازدلت درش میارم 😉

راستی اسمم هم شکیلا ئه

پاسخ:
سلامتتتت باشی 💖
اشکال نداره موفق باشی حسابی 
بیا *-*
شکیلا و شقایق. ما خواهریم هاهااااا👽

سلااااام
اول از همه لعنت به لی
 

حرفای آخر دونگهه بوی خوبی نمیداد، نکنه خودشو تسلیم کنه

ولی حرفاش با هیوک خیالی خیلی خوب بود

 

تیزر دیدم و این قسمتُ خوندم بغضم گرفت 

دونگهه وحشی اول داستان کجا ، پسر تنهای احساسی الان کجا

این تفاوت خیلی خوب نشون دادی

 

خیلی با این فیک حال میکنم 
دمممت گرم

پاسخ:
سلاممم
لنت و صد لنت-___-
دونگهه تو وضعیت بدیه. تنهایی وحشتناکه 
و عجیب نیس ک انقد احساس شکست خوردگی میکنه 
دونگهه خیلی تغییر کرد. در واقع میشه گفت به خود واقعی احساساتی معصومش تبدیل شد
اما هیوک جز عاشق شدن هیج تغییری نکرد 
فددااات

واییییی چییی بگم😶 

دارم از ناراحتی رسما میمیرم💔

دونگهه ی بیچارم😭

چرا اینقد لی اذیتشون میکنه اخه😢😢😢

وقتی با هیوکجه تهدیدش کرد قلبم ریخت💔💔

اونجا که با هم تلفنی حرف میزنن😭😭

کاملا حس میکردم هیوکجه دوست داشت از پشت تلفن دونگهه رو بغل کنه و ببوسه🤗💞 

اون دیالگای دوست داشتنی❤

حرفای قشنگ هیوک😢🤕

اون "همسر ناخواسته من"که گف 😭🤩

برای کلمه به کلمش جون دادم 

اولش صورتی بود همه چی 

یهو بعد پنج روز

دونگهه ی بیچاره توی سرمای خونه داشت یخ میکرد و بدتر از همه حتی نمیتونس با هیوکش حرف بزنه:((😞😞

قلبم از ناراحتیی مردد اینجا💔

خیلیی قشنگ و در عین حال ناراحت کننده بود

اما مطمئنم بعدش اینقد قشنگ به هم میرسن که همه ی اینا از ذهنمون پاک میشه❤😻

پاسخ:
خدا نکنه ک
قسمتای بعدی حتی از اینم غمگین تر میتونن باشن 
اما همونطوری ک قول دادم این قسمته ک فقط آخرش با استرس تموم میشه 
چون همونطور ک دیدی دونگهه حال و وضعیتش خوب نبود. 
اگه لی اینقدر بی رحم نبود شاید واقعا الان دونگهه باید تو بغل هیوک می‌بود 
و اون حرفا رو با بوسه مستقیما بهش میگفت 🙂
وای چقد این ناخواستگی آخرش به جای قشنگ و به قول دونگهه خواستنی ای تبدیل شد نه؟؟ *-*
آره قطعا همینطور میشه. به قشنگ ترین نحو ممکن تموم میشه 
مطمئن باش😍

مرسی که وسط امتحانا روحمونو شاد میکنییییی 😭😭😭💙 دوست میدارم 😭💙💙💙💙💙

پاسخ:
پس عوضش برا شادی منم دعا کنین *-*💓

باورم نمیشه حتی یک ثانیه واسه لیه بیشرف دل سوزوندم😕حیفه دله من...

لیه بیشعوره کثافده نامرده پول پرسته بیشخصیت:|

یکی دونگهه رو نجات بدهههه😢😢😢😢ایها الناسسسس😢😢😢

هییییوک کجایی لعنتی😢

لی خیلی پسته...بزارید هیوک بکشتش خب😢

اه اه اه😢چه وضعه زندگیه😢همون اولش میزاشت هیوک بیاد همشونو نفله کنه خب😢😢

اصن چرا با احساسات من بازی میکنی؟خب دلم کباب شد از بش گریه کرد که...😢😢چقد مظلومه این بشر😢😢هارتم ترک خورد رسما...نزدیک بود منم گریه کنم😢خیلی مظلوم بووود خیلیییی😢لی یه روزی واسه اینکاراش به فنا میره😢من میدونم😢😢😢

وی از شدت ناراحتی برای این و گل ناشکفته غم های خودش را فراموش کرده است😢

وحشیای بیشعور چرا برقو قطع کردن؟😢عاقااا من دلم اشوووبه اشووب😢

امیدوارم هیوک هرچه سریعتر یه کاری کنه...و لی هم بره به درک😢

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

من تا قسمت بعدی زنده نمیمونم😢

لاب یو بهترین😢

و اینکه....

انقد با احساسات ما بازی نکن😢

💙

پاسخ:
اشکال نداره چون سریع پشیمون شدی عب نداره 😁
آفرین فحش دادن آزاده راحت باش 
هیوک میاد.. فکر کردی بعد از این که بفهمه دونگهه گوشیش خاموشه چه واکنشی نشون می‌ده؟
دیگه دست رو دست نمیذاره و عالم آدمو نمیشناسه 
حیف که هیوک قاتل نیس. حیف ک نمیتونه قاتل بشه چون وضعیت از اینی ک هس بدتر میشه 
وگرنه زودتر میدادم لی رو بکشه!
دونگهه ترسو نیس. اما موقعیتش الان طوریه ک گریه نکنه عجیبه! تنهایی واقعا آدمو درمونده میکنه. اختیار عقلو میده دست خودش و بخاطر همین دونگهه الان شکننده و ب شدت حساسه. هر چی لی بگه باور میکنه!
خدا نکنه عزیزم 
مراقب خودت باش 💞💞

اونییییییی ما رو بی هم نفس نکن😭😭😭😭😭

فقط 4 تا پااااارت دیگه؟😭😭😭

چرا انقدر زود تموم شد😢😢

من الان از شدت غم این خبر و این پارت جون نمونده براااام😭😭😭😭

چرا لی انقدر عوضیههههه؟ خو بچه هام دارن دق میکننن😭😭😭

اون از دونگهه که تو اون خونه پوسید😭😭😭

اون از هیوک که مرزی تا دیوونگی نداره😭😭😭😭

به جرئت میتونم بگم غمگین ترین پارت بود این پارت....

خو من به فدای هیوکم که ازش پشت گوشی خیالبافی میکنه واسه زندگیشووون لعنتی اینا رو باید وقتی دونگهه رو تو بغلت گرفتی بهش بگی نه از پشت گوشیییی😭😭😭 خدا لعنت کنه لی رو😭😭

من فدای تو که میخوای آموزش پیانو بدی من خودم میام اول صف وایمیسممم

الهی بمیرم برا دونگه ات که تو اون خونه بی هم نفس مونده

عوضیا چرا برقا رو قطع کردییییین خو بچم تنها دلخوشیش حرف زدن با هیوک بود😭😭😭😭

به خدا هیوک نکشه لی رو خودم میرم میکشمش عوضیووو تازه تهدیدم میکنهههه😭😭😭

بچم مرد تو تنهایی از زور دلتنگی با گوشی خاموش حرف میزنه😭😭

خو هیوک به خاک و خون میکشه همه جا رو وقتی ببینه گوشیت خاموشه که😭😭😭

بچم هنوز نتونسته بود جای خواب جلو شومینه رو جمع کنه😭😭😭

از زور دلتنگی فقط حرفای روز تولدشو مرور میکنه😭😭😭😭😭

ولی هنوزم باید قوی بمونه😭😭😭

خو من تا هفته دیگه دق میکنم از نگرانی که😭😭😭

کاش زود تر سه شنبه بیاااد😢

فک کنم تو نظرای این پارت فقط شکلک گریه پیدا کنی

ولی خدا رو شکر گفتی این آخرین پارتیه که آخرش با استرس تموم میشه...

مرسیی هم به خاطر جوابای انرژی بخشت هم به خاطر هم نفسی که این همه مدت واسمون آپ کردی😘😍💙🙏

پاسخ:
آره دیگه باید حدس میزدین اخراشه.
اخه داستان طولانی ای بود. 
طولانی ترین داستانی ک نوشتم بود. 
شاید باورت نشه ولی مرداد آپ شد و الان نزدیک شیش ماه میگذره 
ولی برا خودمم زود گذشت 🤐
اگه لی احساس و عاطفه داشت که این کارا رو نمی‌کرد. 
فقط دنبال منفعت خودشه. 
هنوز واکنش هیوکو نسبت به خاموش بودنه گوشی دونگهه ندیدین.. 
واقعا قراره دیوونه شه 
آره قبول دارم تا به الان غمگین ترین قسمت بود. 
متاسفانه روزگار بهشون این فرصتو نداد.. وگرنه هیوک الان می‌بایست به جای حرف زدن پشت تلفن اینا رو مستقیما به دونگهه میگفت و به قول تو در حالی ک دونگهه تو بغلش بود واسش زمزمه می‌کرد. 
اما زیاد فرصت خوشی نداشتن و عمر خوشبختیشون کم بود اما کم نخواهد بود *-*
میدونی ک همه چی تغییر میکنه و داستان خوب تموم میشه فقط باید از این مرحله های سخت بگذرن. 
حرف زدن از آینده بود و چیزایی ک قبلا به دونگهه نگفته بود 
اما همشو به قصد خوابوندنه دونگهه گفت. عین لالایی:)
سرما رو میتونس بدون برق تحمل کنه اما حرف نزدن با هیوکو به خاطر خاموش شدنه گوشیش نه!!
آره واقعا همینکارو میکنه. منتظر قسمت بعد باشین ک. قراره ببینید واکنشش رو 
اوهوم از اون شب هنوز جای خواب خودش و هیوکو رو زمین نگه داشته بود :)
بدترین چیز اینه ک کله این خونه بوی هیوکو میده و نمیتونه ازش فرار کنه و از دلتنگیشم همینطور. 
آره همش اموجی گریه میبینم 😭💖
خواهش میکنم عزیزم فدات💝💝💝

ایییی واااای دونگهه خر نشی بری پیش باباتا اون عوضی ادم نیس نفسای اخرشو بکشه راحت بشیم بیبی فقط یکم تحمل کن هیوکت نجاتت میده هق هق T_T

فقط چهار قسمت... ن خو بعدش چیکار کنم معتاد داستانت شدم ن هق هق بیشتر T_T

قلمت فوق العادس لاو همیشه همینطور باش 3>

پاسخ:
دونگهه خودش این تصمیم رو گرفت و موقع فکر کردن بهش تصمیم گرفت هر طور شده پاشو از خونه بیرون نذاره.
فقط امیدوار باشین حرفای آزار دهنده ی لی ذهنشو درگیر نکنه. 
هر شروعی بالاخره یه پایانی داره:)
مرسیی 

من قرار شده چیزی نگم دیگه از اینجا به بعدو ^^

زنده بمونین فق ..

پاسخ:
یاح حالا دیگه اینطوریم نباش :(

😢😢😭😭😭😭😭

وی عر ها سر داده و نزدیک است از شدت غم خودکشی کند...

سلااامممممم

باورم نمیشه فقط 4 قسمت موندههه😢

و باورم نمیشه من قراره این چهار قسمتو تو گوشی ننم بخونم😑

شانسه من دارم؟زد ریده شد تو گوشیم الان دست به شلوار ننه بابامم😢

همنفسم داره تموم میشه

کنکورم نزدیکه

چرا همه چی دست به دست هم داده من غمگین شم؟

چرا این یه هفته انگار یه سال بود؟

چرآاآااااا؟

چرا من با کیبورد ننم راحت نیستم هی اشتب مینویسم؟😢

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

وی دارد از شدت غم سر به بیابان مینهد😣

راستی تو چطوری؟امیدوارم خوووب باشی خیلی خیلی خوب...

من انقد عر زدم یادم رفت بپرسم ببشخید😆

چیکار کنم دیگه اینجا خیلی خوبه منکه دلم میخواد هی حرف بزنم😂

ادیتا خیلی خوبه ولی من همچنان دپممممم😣

راستی نگفتی فصل دو کی میاد؟😈

اصن کی قراره دوباره بنویسی؟

عاقا من خیلی کنجکاوم میدونم پرروام ولی بوگو لدفا😃😆😊😙

خیلی چندش شدم میدانم😂😑

من برم بخونم مردم از کنجکاوی

لاب یو💙

پاسخ:
وی با پیش نظر آمده و نویسنده رو باز خوشحال کرده.
ینی گفتن و نگفته من فرقی نداشت؟؟؟
اگه گفتم آخرشه از شدت غم میخوای خودکشی کنی 
اگرم نمیگفتم. قسمت آخر سورپرایز بدی میشد 😑
ولی واقعا ازت ممنونم 
گوشی نداری و داری با گوشی مامان بابات میخونی و کنکور و این شرایطو داری 
ولی بازم هرجور شده نظرتو میذاری 💓🙂
در صورتی ک خیلیا این شرایطو ندارن ولی همچنان زیر آبن. 
خوبم من مرسی ^~^
هر چقد دوس داری حرف بزن عزیزم ‌🤗
فصل ووووو! افرین حرف تو دهن من بذار 😂😂
نمیدونم فعلا ک انقد سرم شلوغه ک فرصت نوشتن ندارم 
اما خب ایده ها همیشه تو ذهنم هستن و در حال پرورشن😎💉
ولی واقعا معلوم نیس. فقط به این زودیا نیس. 
برو لاب یو تو 

سلام

فقط 4 هفته دیگر فرصت باقیست

ای داد

سه شنبه های دوست داشتنی ....

 

ممنون بابت قلمتون

پاسخ:
سلام
آره دیگه خودتونو برا پایان آماده کنین 
خواهش میکنم ^^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی