My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک هم نفس قسمت سی و سوم

دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۴۵ ب.ظ

 

" هم نفس" 

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه 

هپی اند 

نویسنده : شقایق 

قسمت سی و سوم

 

 


 

 

سلام چطورین؟ ^~^

هم نفسه این روزا هیوکه در حاله جنگ با لی عه.. 

و دونگهه ای که بهتره هر چه بیشتر از چشم لی دور باشه تا در امان باشه. 

اما خب این روزا هم زود میگذره.. 

پس علاوه بر شخصیتای داستان مثل همیشه به منم اعتماد داشته باشید ^^

مطمئن باشین هیچ وقت تصمیم بدی براشون نمیگیرم چون داستان با فراز و نشیب‌هایی که داره بر پایه ی منطق باید پیش بره نه چیزای ساده و آبکی 

و بازم مثل همیشه مرسی که هستید 💖

امتحاناتونو خوب بدید و منو هم اینجا یادتون نره، نظر دادن اصلا وقتتونو زیاد نمیگیره 

 

 

مخلوق سفارشی خدا، خلق شده واسه هیوک :) 

اون از موهای بلند شده ش و اونم دستبند هدیه ی تو دستش ^^

 

 

مستر لی و تیپ رسمی همیشگی 🔥

قبول دارین هیوک با موی مشکی یه چیزه دیگه س؟ :) 

مخصوصا اگه اخلاق هات داگی داشته باشه 🚶🏻‍♀️

 

 

 

نظرات  (۳۱)

سلام به نویسنده ی کشندهه ممم

امیدوارم خوب باشی^^

واای واای من الان کاملا یخ کردم... چون همین الان این قسمتو خوندم و اونقدهیجلن و استرسش شدید بود دیگه گفتم حمله کنم نظرمو بگم ، دیگه تا مغز استخونم این قسمت ثبت شده! 

بعدشم من بهت اعتماد کامل دارم نویسنده نیم! 

خیلیم عالی داری داستان رو پیش می بری کاملا واقع گرایانه! مطمعنم وقتی همه چی اروم شه، اون وقت برا قسمت شیرین شم همین اندازه دیوونه میشم. 

😍💙

اولش که به لطف ددی و هان عزیزم ارامشی همچون ارامش قبل طوفان برقرار بود! 

ینی این لی لعنت الله علیه دیگه خیلی رو مخم رفته، از اولم رفته بود ولی دیکه این قسمت ثابت میکنه اصن مشکل روحی داره /: 

هیوک تا کجاها داره پیش میره، ماشه رو کشید! ابلفززز😭😭😭💙💙

لی اینهمه حقیر شده ولی ادم نمیشه، دیگه چقد میخای بری تو باتلاق لنتی. 

«چیزی که مال من شده دیگه پسش نمیدم»

خدایا منو برا این جمله دو نیم کن!!!! 

ینی دیوونه این دیالوگام، خدا میدونه!

هیوک ک ژنتیکی اراده و هوش و مدیریتش خفنه حالا چاشنی عشق و غیرتم بش اضافه شده ، دیگه شده یک سونامی که ایشالا به حق ایونهه م لی رو غرق کنه نابود کنه.

 

حالا چجوری هیوکو آروم کنیم ک کوتاه بیاد؟ یک عدد چاگیا لازم داریم که با گفتن «نفسم» نفس ما رو قط کنه، هیوک شو قانع! 🙃🙃

واای اگه میومد خونه چی میشد؟ 

از طرفی م‌ نگران بیبی م یک هفته اصن فوقش سه روز؛ چجوری تنها می مونه تو اون قصر ؟ 

😰دل هیوک مث سیر و سرکه میجوشه

امیدوارم زودتر گم شن برن

این لی روانی ه خیلی میترسم بلایی سر ایونهه بیارع خدایی نکرده. 🔫😭:( 

میدونم نمیشه اینجوری ولی باید بترسم 

جزو هیجانات لازمه برا خوندن فیک!

بی صبرانه میخام برام سراغ قسمت بعدی

واای اصن احتمال نمیدم دیگه زنده بمونم،،،، تا همین جاشم کلی جون دادم برا تک تک جمله هاششش

 

نویسنده ی کشنده^^ اینم لقب جدید

مرسی ک اینقد قشنگ مینوسی😭😭💙💙💙

پاسخ:
سلام جوووون👽
توام همینطور ^~^
واعی واقعا؟ *-*
برعکس خودم فکر میکردم این قسمت زیاد چیز خاصی نداره و خیلی عادی و بیمزه س =|
چون خودم باور داشتم از قسمت ۳۴ دیگه همه چی شرو میشه. اتفاقات مهم و سخت و این چیزا 
ولی مرسییییی ک انقد خوبی و میگی همه چی تا الان باب دلت بوده:)
کانگین میدونس اوضاع قراره بد و خیلی ام بدتر بشه. 
اما ب قول هان برنده ی میدان از همین الانشم مشخصه.. 
میدونستن هیوک ب راحتی ریسک میکنه و لی رو پایین میکشه و با تحسین راجبش تعریف میکردن 
ک من خودم کشته ی اون تعریفا برا هیوک بودم 🤪🔥
آخ چ تعبیر قشنگی :) طوفان مخربه ولی سونامی هم مخرب و هم عظیم و قشنگه. حس خاصی داره
همین دیگه.. نفسمو ک گف افسار هیوکو گرفت دس خودش و برو که بریم :)
هیوک هیچ جوره نمی‌خواست راضی شه 
تازه شک نکن قطع ک کرد ب خودش لعنت فرستاد ک قبول کرد
 ولی دیگه کار از کار گذشته بود
 چون قوله رو داده بود 
حیف که نه سه روز شد نه یه هفته :)
اونقدر بد و سخت شد که سرانجامش تباهی و شکستی بزرگی ب بار آورد 
اما نهایتا اینم جزو همون هیجاناتی ک میفرماییده*-*
من هیچ وقت نمی‌ذارم بد بگذره*-*

جووون لقبمو👽🔥🔥
مرسی ک قشنگ کامنت میدی *-*

سل لامی دوباره
این قسمت استرس و هیجانش خیلی بالا بود...البته به جز اون چند صفحه ی اول ک ب خاطر حضور جناب هان و مشتر کانگ یه آرامش عجیبی تو فضا جریان داشت!!جفتشون خیلی خوب دونگهه و هیوک و شناختن و یه حسی بهم میشه علاوه بر کانگین ک از روشی داره برای محافظت ازشون و نگه داشتن این ازدواج استفاده میکنه،،هانم یه جاهایی که حرکتایی میزنه ک میتونه کمک کننده باشه!!🤔کلا حس خوبی بهش دارم هم از این لحاظ که کانگین و با حرفاش آروم میکنه هم این ک خوش قلبه و صد البته این که تو تیم ایونهه س!!😁😎
ولی بعد از اون جنگ هیوک و لی کثافت تو دفتر کارش!!واااای ک از این هیوکجه بی کله تر وجود نداره!!!دیوونه ی روانی رو خودش اسلحه کشید و بنگ!!!من جای لی بودم جول و پلاسم و جمع میکردم میرفتم یه جا گم و گور میشدم ک احیانن دیگ خدایی نکرده حتی با این ادم چشم تو چشمم نشم!! چ برسه ب این ک بخوام دوباره حرکتی بزنم یا بخوام تهدیدی بکنم...!!! این مرتیکه یه تختش کمه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
آدم فرستاد باز!!!!!😳🤨
حالا از اون طرف نمیدونم از دونگهه حمایت کنم و بگم تصمیمش درسته؟یا از هیوک و بگم باید میرفت و دونگهه رو میاورد بیرون!!!🤷🏻‍♀️🤷🏻‍♀️همه چی خیلی پیچیده س و واقعا آدم نمیدونه کدوم کار میتونه نتیجه بده و درست تره!!🤦🏻‍♀️
واسه متقاعد کردن هیوک و ب کرسی نشوندن حرف خودش از چ روشایی استفاده میکنه این توله ماهی🥴🥴🥴قشششنگ بلده تو اوووووج عصبانیت هیوک چیکار کنه!!
دونگهه گفت “هیوک...نفسم...” و من :
O—<——<
بمردم و تامام🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️
چ زیبا با نفسم و عزیزم و چهار تا قربون صدقه اون برج زهرمار عصبی پررویی ک حرف حرف خودشه رو رام خودش کرد و ساکتش کرد!!
نمیدونم از این قضیه خوشحال باشم یا ناراحت!چون خب خلاصه دونگهه قراره عذاب بکشه!!میگه خونه خودمونه و راحتم و فلان و اینا ولی از همون لحظه اول از تاریک شدن خونه و بی صدا بودن دونگهه معلومه قراره سختی بکشه!!تازه همه اینا ب کنار نبودن هیوکم مزید بر علت میشه و دوریشون از هم میتونه چند برابر سخت باشه!!🥺🥺🥺🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
“متاسفانه شوهرت تو همه کار عادت ب سرصدا ب پا کردن داره”....آره همه کاررررر🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️لعنتی عوضی همه حرفاش ضربان قلب آدمو ب بازی میگیره🙈🙈
یعنی تو اون لحظه من اگ جای دونگهه بودم قول مول و نقشه و اوضاع خراب و ترس از لی و هر کوفتی ک هستو میذاشتم کنار ب هیوک میگفتم بیا دنبالم کون لق همشون جرشون میدیم فرار میکنیم😂😂🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
خب از همین الان میتونم بگم دهن دونگهه سرویسه چون مشخصا لی به این راحتیا بیخیال نمیشه و داستان و ماجرا خواهیم داشت🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
خلاصه ک خسته نباشی و اینا
مثل همیشه لاو یو💜

پاسخ:
سلام ^~^
ریلی؟ *-* خودم فک میکردم نباشه و از قسمت بعد شروع شه این قضایا..
اوهوم کانگین مخصوصا میدونس این آرامش ابدی نیس و قراره یه جا تموم شه.. میدونست آرامشه قبل از طوفان و قراره اتفاقای بدتری بیوفته ازونجا که هیوک یه حرکتایی زده. 
هیوک پا پس نمی‌ک‌ه میشناسیش که.. حتی اگه آسمون ب زمین بیاد بدترین ریسکا رو هم میکنه چون این اخلاق و تو ذاتشه
از اون طرف ما تحت لی از خورد شدنش توسط هیوک سوخته بود و به هر نحوی میخواس خودشو ب در و دیوار بزنه تا کم نیاره 
لی اصلا واسش مهم نیس اونی ک عذاب میبینه بچه ی خودشه. فقط ب فکر منافع خودشه 
تصمیم دونگهه به نظرم اصلا اشتباه نبود. اما این که نهایتا منجر ب خودکشی شد اصلا تقصیر دونگهه نبود:) لی دونگهه رو کشت.. نه خودش.. وگرنه دونگهه از فرار کردن بیزار بود. از ترک کردن این خونه با هزارتا خاطره بیزار بود و نمی‌خواست تا وقتی همه چی درست نشده ک امید چندانی هم نداشت این خونه با فرار کردن از دس بره..
هیوک اما اصلا راضی نبود بخواد تنهاش بذاره دیدی چقد مخالف و پافشاری کرد 
اما دونگهه با یه نفسم گفتن و گوش کن و نهایتا قول گرفتن تیر خلاصو زد :)
یااااح ذهن منحرفمو نتونستم کنترل کنم 🤪🤪🤪
اوهوم سرویس شد بدجورم سرویس شد.. 
قربان تو.. سوری ک دیر شد 💔☹️

سلام به شقای مهربونم 😍

من ک تمام و کمال خودمو سپردم ب دست نویسندمون 😭💘

کلمه ب کلمه هم نفس عزیز و دوست داشتنیه و میشه براش جون داد حالا چ تو تنش باشن چ تو آرامش 😍💗

یه همچین جایگاهی داره هم نفس 😌💓

دلم واسه این نگرانیا و استرس داشتنای کانگین میره 😭

کانگین خیلی بیشتر از یه محافظه...

کانگین یه عضو خونوادس 😭💘

مثل یه برادر بزرگتر و حامی واسه جفتشونه ک هیچ جوره حاضر نیست عقب بکشه 😍😭

عاره تو داری بزرگترین کارو انجام میدی :')

اونم محافظت از دونگهس.. 

جناب هان هم مثل ما مطمئنه ک پیروز میدان هیوکه 😎

"شگفت انگیزه.. 

قدتمند.. زیرک و عاقل.. با نفوذ و پر جذبه"

عااح ایونهیوکااا 😭💗

درسته 

کانگین راست میگه

عشق خیلی کارا میتونه بکنه فقط باید واقعی باشه...

هیوک حکم دادگاه رو هم باطل کرده 😎

لی بدجور خرد شده هاا 😂

"من پسرتو بهت پس نمیدم"

عاره دیگ مال خودش شده 

صاحب تمام و کمالش علان جناب هات داگه 😎

جنابعالیم از اول همچین پدرش محسوب نمیشدی حالاعم کم خط و نشون بکش 😒

"چیزی که مال من شده دیگه پس گرفتنی نیست"

لنتییی لنتییییی لنتییییییییی 😭💘

مال خودتههههه 😭

"تو ک دلت نمیخاد بلایی که سر هیچل اومد سر دونگهه ام بیاد؟"

مرتیکهه پداذظسبننتاللالرربیشش

هی میخام با ادب باشم هی نمیذاره 😒

واسه یه لحظه ته دلش خالی شده..

و فقط همین یه تهدید بود ک میتونست واسه همون یه لحظه ام ک شده ته دلشو خالی کنه 😭

"الان دیگ با پارسال ک هیچل رو ب کام مرگ کشوندی فرق داره فرقشم منم! من اینجام ک بهت اجازه ندم هیچ غلطی کنی"

*دستت را میبوسم* 😭💘

"به اندازه کافی تحقیر شدی"

وای چقد این تیکه آخر جملش ب من چسبید 😎

من 😶

نفس 😶

نکشیدم 😶

پسره دیونه اگ گلوله داشت چی؟! جواب دونگهه رو کی میداد 😡😭

عااح ن ولی عاشق این بی پرواییشم 😭💘

"تو جز یه پست فطرتی که جون بچه هاشو شبیه عروسک بین انگشتاش میچرخونه هیچی نیستی" 

گرچه حقش بود بدتر از اینا بارش کنی ولی مرسی هیوک 😶💗

"خوشحالم که دونگهه و هیچل از همه لحاظ فقط به مادرشون شباهت دارن"

تلبیسسیانپذرزیسییبعررررررررر با خاک یکسان شد 😎

"هیوک نفسم"

من لال

من هیچ 

من درببسسس

پربیییییبلنمدالبی

پرلببیثقانککتلبیس

گناللببیییبلاننتلبببببب

دذلللاننتااتننتالببباذننتاپ

یکی لدفا نخ و سوزن بیاره 😭

وای قلبم دراومد 😭

قلب هیوکم دراومده خببب 😭💘

"قول بده اینبار تو بمن گوش بدی"

نهههههههههههههه 😭😭😭😭😭😭

وای 😭

الان دونگهه تنهاس

تو یه خونه بزرگ و تاریک

پرزبیإدپربیسسبذذذزییبلر

من دلم رفت واسش خب 😭

بخاطر عشق یه شاهزاده حاضره همچین سختییو تحمل کنه 😭💘

شقای من خسته نباشه 😍💙

پاسخ:
سلام کیمیا جانم
خب فدات بشم ک همیشه باهام هستی و بهم لطف داری 🙂💙💙
از حس عزیز خودته ک هم نفس برات دوس داشتنیه 
وگرنه یه داستان به تنهایی نمیتونه با خوب بودنش خواننده رو علاقمند کنه و
 درصد زیادیش به خاطر علاقه ت به ایونهه و قوی بودن حس فانتزیاته اما بازم خیلی خیلی ممنون ک انقد هم نفسو دوس داری😭💞
استرسی ک شخصیتای داستان دارن چه شخصیتای اصلی مثل خود ایونهه 
یا نقش دوم ها مثل کانگین و چولا در عین حالی ک میتونن موقعیتو تا حدی استرس آور کنن دوس داشتنی هم هستن 
چون اون حس مهم بودن و علاقه شون به همدیگه رو القا میکنن 
عین کانگینی ک نگران ایونهه س و چون ما میدونیم بخاطر علاقشه دلمون میره برا این نگرانی 
هان هم تو تیم ایونهه س و داره ب چشم میبینه هیوک چقد کارای بزرگی کرده در برابر لی😎
توام وقتی یکی از هیوک تعریف میکنه با تحسین دلت میره براش؟ TT
وقنی انقد با تحکم تو روی لی مالکیتش رو دونگهه رو ب رخ می‌کشید :)
وقنی تهدیدای لی رو خودش کارساز نبود 
وقتی لی خواس دست رو نقطه ضعفش بذاره و بازم کارساز نبود 
ماشه رو کشید و اوج کله خرابیشو به رخ لی کشید
ثابت کرد چیری نداره ک ازش بترسه و چی از این بزرگتر؟
نترس آنقدری باهوش هس ک با برداشتن اسلحه بفهمه پره یا خالی 👽
یاد آپ سورا افتادم نوشته بود خداروشکر ب پدرمون نرفتیم 😂
هیوک هم کامنت گذاشت عا شانس آوردیم 😂😂
حکایت لی عه 😂 دونگهه و چولا ب مادرشون رفتن ^~^
همون نفسمو گفت زد هیوکو کیش و مات کرد 
با تمام حرفاش هیوکو رام خودش کرد همین :) 
آره و به نظر من کلیدی ترین برداشته این قسمت آین بود ک هیوک و دونگهه واسه هم حاضرن هرکاری بکنن 
اون از هیوک اسلحه رو سمت خودش گرفت 
و این از دونگهه ک حاضر شد اسارتو تحمل کنه 
کیم من سلامت باشه😍😍💝

واااااااای باورم نمیشه دارم بهتون میرسم😭😭😭😭😭شقایق 😭😭این قسمتو ک بخونم دیگ میتونم گریه هامو بیارم قسمت بعد...اگ جنگ نشه زنده بمونم البت

واااای جنگ نشه  هممفس نخونده بمیرم😭😭😭

پاسخ:
افرین بهت میبالم 🥺
خدا نکنه 
فاک به این مملکت و ترامپ😑

سلام و باعرض شرمندگی تمام که یادم رفته کامنت بزارم.

الان که اومدم دیدم.

هر چند نوشته هام در مقابل بعضی دوستای عزیزی که نظرای جانانه میذارن هیچ حساب میشه.

ولی خوب به زحمتی که میکشین و وقتی که میزارین وظیفه ام میدونم که چند خطی بنویسم.

بازم شرمنده به تیپ و هیبت مشکی پوش هیوک و شیرین عسل بودن دونگهه ببخشین

پاسخ:
سلام عزیزم اوه بابا اصلا اشکال نداره
بعدشم محتوا اصلا مهم نیس..من به همه ی کامنتای شما به چشم لی لطف و محبتی نگاه میکنم ک همیشه ممنونشم 
حالا هر کس طرز بیانش متفاوته و همین تفاوتا قشنگه در غیر این صورت کسل کننده بود
فدای سرت

سلاام نویسنده ی قشنگمون😍
قبلا گفتم ولی باید بازم بگم😐😭چقدر خوب همه چیو توصیف میکنی آخه چقدرر محشر مینویسی خب😭🌸🍃
احساس کانگین نسبت بهشون😭چقدر دوسشون داره و نگرانشونه😟😍😭
هان اینام نگران نباشن دیگه :( وقتی سه تا کوه مثل هیوک و هیچل و خود کانگین‌ هوای دونگهه دارن :)🍃
تعریفای هان و کانگین از هیوک و شخصیتش*-* یه تنه توانایی سلطه بر جهان رو داره*-*به شخصه طالب اون جهانم😂🤦🏻‍♀️
آخه چقدر این لی میتونه...😑جون بچه خودشو تهدید میکنه؟😑😑باش تا تهدیدات به ثمر بشینن😑
خب آخه چرا وقتی احتمال پر و خالی بودن اسلحه 50/50 بود اون کارو کرد😳😳خدایاا😳
ولی قشنگ پودرش کرد فرستاد هوا لی رو 😎
وای خدا چه وضعی شد :(
خب لعنت بهت لی :| 
یه هفتهههه آخه😭زیاده که😭این همه دور بودن حالا یه هفته هم روش اونم یه سره😭🤦🏻‍♀️همه چی توی خونه به اندازه یه هفته هست؟😢سخته ولی از پسش برمیان😭😍
مرسی بابت این قسمته جذاب😍

پاسخ:
سلام خواننده ی قشنگمون*_*
ای خدااااا خب باعث خوشحالیمه خداروشکرر*-*
خیلی دوسشون داره..الان بیشتر هیونگشونه تا محافظشون 
هان و کانگین اصلاا دلشون نمیخواد این دوتا از هم جدا شن چون از اول زندگیشون رو دیدن و به اینجا رسیدنشونم دیدن
ای کاش پدر دونگهه هم اینو میدید گرچه هیچ احساس و عاطفه ای نداره و چیزی از زندگی نمیفهمه :)
اره متاسفانه لی به همین راحتی میتونه جون دونگهه رو بذاره وسط..قضیه پارسال هیچلو ک یادته..اینم شبیهش..
قسمت بعدی خواهی خواند درباره ی همش و حق داری نگران باشی عزیزم
خواهش میکنم ^×^

سلاممممممم شقا خوووبی ننه؟

عاقاااا من تازه دو قسمت یکی کردم و وقت کردم بخونم عاقاااا چیکار بچم دارید بزارید یکم بخابه 

یه هقته عم ک قراره از هاعه جدا باشه اینجوری که از کمبود خاب میمیره-_-

شاید باورت نشه ولی من همش از اول تا اخر میگفتم این نمیخاد بخابه؟این خاب نداره؟😹فک کنم فقط منم وسط بدبختیام میگیرم میخابم😹😹

من استرس گرفتم این لی خیلی گاوه میترسم بلایی سرشون بیاره:(

عاقا باهم دوست باشید دعوا بده😢

انقدی که من واسه قسمت بعدی استرس گرفتم واسه امتحان دوشنبه ام استرس ندارم-_-

چیکار میکنید بامن اخه-_-

ولی عاقا این لی خیلی خره:( بلایی سرشون نیاره:(چرا انقد باهاشون نامناسبه اخه:(

دوست باشید باهم-_-اههه استرس گرفتم-_-

پاسخ:
به بهههه سلام از این ورااا *-*
لوکیشنت برا من زده کره.باورم نمیشه ولی این اولین لوکیشنیه ک درست زده وب. چون برا بچها خودمون انواع کشورا و لوکیشنا از افریقا گرفته تا افغانستان میزنه :|
عایگووو حق داری نگرانه بی خوابیش باشی ولی عادت داره و از یه طرف داروی خوابش نیس:)
از لی باید ترسید.
نه در مقابله هیوک بلکه در مقایله بچه ی خودش دونگهه!
استرس نگیر حالا انقد😂
پروپرانول بخور😂

سلام عزیزم خسته نباشی💙💖
آقای هان و کانگین😍 مرسی که هستین واقعا!حالا کانگین که هر لحظه شو با ایونهه بوده و خب طبیعیه که این وابستگی و علاقه بینشون به وجود بیاد ولی آقای هانم از راه دور نتونسته مقاومت کنه😊

دیدار دوباره هیوک و آقای لی...
هیوک بدون محافظ در مقابل لی و محافظاش . از همین معلومه که کی داره قدرتشو به رخ میکشه و کی ترسیده...
"چیزی که مال من شده دیگه پس گرفتنی نیست." 💙😭
واقعا لی الان هیوکو تهدید کرد؟ با جون پسر خودش؟ بلایی که سر هیچل اومد؟ وقاحت تا کجا؟؟؟؟؟
اون چه کاری بود که هیوک کرد😥 میدونم به خاطر دونگهه از جونش میگذره ولی آخه این چه قماری بود😫 دلم خالی شد، از ترس کشیدن ماشه بدون یه لحظه فکر... از عظمت دوست داشتن دونگهه... 
چقدر هم خوب بهش تیکه انداخت که پسرات به مادرشون رفتن😂 دلم خنک شد😐

وایی چقدر پارت آخر درد داشت شقایق...💔
تماس دونگهه تو اون وضعیت... که قطعا خودش کلی استرس داشته. نگرانی واسه خودش، واسه هیوک، حتی واسه کانگین.
سخت بوده که کانگین رو با یه بهانه بفرسته بره. یه تصمیم سخت تر بگیره و بعدش به هیوک زنگ بزنه. راضی کردن هیوک هم که دیگه...
وقتی "نفسم" صداش کرد🥺 حساس ترین لحظه ای که میتونست... آرومش کرد هیوکو... راضیش کرد...
چطوری دونگهه یه هفته تو خونه تنها بمونه... دونگهه سرماییه😭 هیوک پیشش نیست. از چند روز قبل هم پیش هم نبودن... میدونم بچه نیست، میدونم اونم سرسخته ولی بازم دلم نمیاد یه هفته اینطوری تنها بمونه💔😭 ببین الان هیوک توی دلش چی میگذره... نگرانی و عصبانیت و همه چی با هم دیوونه اش میکنه... اونم چند وقته داروی خوابشو نداشته😭
خیلی غصه داشت این قسمت... امیدوارم پارت بعدی این یه هفته تنها بودن دونگهه تموم شه☹️ فکر کنم قسمت بعدی از اینم سختتر باشه خوندنش، اگه قرار باشه حس هیوک و دونگهه رو تو این یه هفته ببینیم😭😭
💙💖💙💖

پاسخ:
سلام خوشگلم قربانتتتتتت :*
اخ گفتی ...کانگ که اره مورد استـــــثناعیه :) ولی ورق بازی برا هانم بدجور عوض شد و اومد تو تیم ایونهه.
هیوک هیچ کسو نداره و لی یه سپاه داره اما داریم میبینیم کی قدرتمندتره و کی پیروزه میدانه :)
تهدیدای لی رو زیاد جدی نگیر الان فقط داره خودشو میزنه به در و دیوار چون غرورش در مقایل هیوک شکسته
میدونم ترسیدی ولی نگران نباش هیوک هیچ وقت بی گدار به اب نمیزنه دیدی که همیشه..
حقش بود لی همچین تیکه ای دریافت کنه😂هیوک قهوه ایش کرد 😂😂
دونگهه اره حق داره استرس داشته باشه و بترسه.این وضعیتی که الان داره چیزی نیس که یه ادم عادی نسبت بهش بی تفاوت باشه و واکنشی نشون نده.
موقعیت سختیه اما تصمیم خودش بود و حالا باید دید چی قراره بشه..
هیوکو با "نفسم" گفتنش رام کرد و تمام..
اره کاملا حق داری اینطور نگران باشی فداتشم.
اما میدونی ک داستانای من همیشه با وجود سختیا قشنگی هم دارن پس مطمئن باش پارت بعد نگران کننده و همزمان قشنگم هس

هر قسمت هیوک نفس گیر تر میشه چراااا😭

و دونگهه هم معصوم تر و گوگولی تر*-*

و این دوتا لنتی در متضادترین حالت ممکن شیرین ترین کنار هم بودنو دارن^-^

بابای دونگهه چرا چنین بی ذاتیه؟؟؟:| یک بار در زندگیت ادم خوبی باش شاید خوشت اومد:|

جوری میشه به هیوک تکیه کرد و مطمعن بود تا همیشه هواتو داره ک در دیدار اول هیچل کوتاه اومد و ب دوماد شدنش رضایت داد😼

هیچ وقت نفهمیدم چرا انقد رابطه هیچل و دونگهه میتونه جذاب باشه:|

هیوک جوری با جذابیت زور میگه ک نمیشه به حرفاش گوش نداد°·°

سکانس تولد دونگهه فک کردم هیوک برگشته کل صورتم از خنده کش اومده بود با بودن کانگین کاملا سوپرایز شدم😂😐

دلم واسه موهای بلند هائه یذره شده کاش دیگ کوتاشون نکنه💔😭

وهیوکم واقعا با موی مشکی جور دیگ میشه ساعت ها ب جذابیتش خیره شد:|

 

ممنون نویسنده جانم مث همیشه فوق العاده بود*-*🍭🍭💙

پاسخ:
خودمم نمیدونم :| ولی خشونت ذاتیش یکی از دلایل اصلیشه:)
یادته دونگهه اوایل داستان چه چرب زبونه سلیطه ای بود؟؟ 
الان ذات واقعیش ک همین باشه رو شد ..همیشه اروم و احساساتی ..
خب لی ادم منفور داستانه و تا اخرم منفور خواهد موند..درست بشو نیس..یه ادم پست و بی عاطفه س
من میدونم.به این خاطره که تو دنیای واقعی رابطه هیونگ دونگسنگیشون همینطوریه.هیچل دونگهه رو لوس میکنه و دونگسنگه مورد علاقشه.
واسه همین شخصیت برادر دونگهه به هیچکس اندازه ی هیچل نمیومد.مثلا اگه برادرش الان شیوون یا توک یا کیو بودن تو داستان اینطوری میشد؟ نه!
ایییی کاااش .عین فرشته میشه با موی بلند😭
خواهش میکنم عزیزممم *_____*

سلام 

الان دونگهه میخواد تنهایی بدون هیچی چیکار کنه تو تاریکی بشینه شمع هم نمیتونه روشن کنه که 😭😭😢

حالا هیوک این کارها رو میخواست بکنه نمیتونست پیش دونگهه بمونه . 

عجب پدر وحشی داره ها🤬😡

ممنون

پاسخ:
سلام
آره همینطوره، قسمت بعد همه ی اینا رو میخونید. 
قراره سخت بشه 
خواهش عزیزم 💖

سلام سلام به روی ماهت 

به چشمون سیاهت

آغا هیچول دید آبی از شما گرم نمیشه،راستی راستی خودش آستیناشو زد بالا

آجی چقد بهت گفتم از تنهایی درش بیا،دیدی از دس رفت(مبادکه،هورااااا،لی لی لی لی لی لی)

چرا اخه ،دیگه مغزم گنجایش این همه جذابت و جذبه هیوکو نداره،چقدر تو پرفکتی،از این به بعد لقب پرفکت  و باید به هیوک همنفس بدیم

هاعه تنهایی تو خونه!!!!!چیکار میکنه؟میتونه؟؟؟؟بمیرم برات،هیوک زودتر از هاعه صبرش تموم میشه،مطمئنم،

ممنون اونیییی ،قوربونتتتتتت

ماچچچچچ

پاسخ:
به به سلام علیکم 
به چشمون و موی سیاه جذاب هیوک *-*
داشتم فکر میکردم کیو میگی دیدم آها مومو رو میگی😂😂 آره مبارکه خوشحالم 🥳
قسمت بعدی همش درباره دونگهه میخونید. قسمت خیلی قشنگیه
خواهش 
ماچ :*

سلاام

خوبیی؟

چقد دلم برا هم نفس تنگ شده بوددد

خداااااااا

این هیوک چیییی میگهههه

این لنتییییی جذاااب با کت و شلوااار رسمییی چی میگهههه

با اون اخموو چشمای تیزززش که زیر اون موهای لنتیی مشکیشه چی میگهههه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

ببین دیگه چیه که آدمای اطرافشم توی این جذابیت بی حدش موندن....

وایی درسته من به تو کارای هیوک اعتماد دارم ولی فک کنم جای یه ذره نگرانی برای جون دونگهه هم هست

مرتیکه هیوکو با جونش تحدید کرده..

اخه من چیکار کنممم😭😭😭😭😭😭

چرااا نمیفهمه چیزی که برای هیوک شده دیگه برنمیگردههه..

چرا نمیفهمه هیوک دست از سر هم نفسش برنمیدارهه...😭😭😭😭

اون جرعت و نترس بودن هیوک موقع گرفتن و شلیک کردن اسلحه منو کششششت😭😭😭

وایی الهی بمیرمم وقتی پسر یاغیه نترس با جون هم نفسش تحدید شد چه جوری دلش لرزیددد😭😭😭😭

لی احمققققق

عوضیییییییییه

حیف اون پسرای با ارزش نیست که پدرشون تو باشی؟؟!!!

مرتیکه فاکی حالا تحدید میکنه...

الهی ببین عوضی چه جوری این دوتا شاهزاده رو از هم جدا کرده اخه..

حالا باید یک هفته دیگه دوباره از هم دور باشن😭😭😭

درسته هیوک به زور هائه قبول کرد 

ولی من از این تنها بودن میترسم، بلایی سرش نیاد یه وقت😭😭

اون محافظ شخصی لی همونیه که اون بلا رو سر هیچل آورد؟؟

ای خدا 

فقط دلم میخواد این روزاشون تموم شه دوباره بتونم این دوتا پرنس و کنار هم ببینم

هیییی

قشنگ بودد

خسته نباشیی😍😍💙💙

پاسخ:
سلام اسرا جانم
ممنون عزیزم خوبم من 
الهی *-*
این تیپ رسمی تو عکسشو به خاطر بسپارید که همیشه تو ذهنتون بمونه و موقع خوندن تصورش کنین. 
چشاش ک به موهاش بیشتر از قبل میاد دیگه هیچی :)
نگرانی برا دونگهه منطقیه 
ولی راجب هیوک. نگران نباش چون لی نمیتونه به هیوک آسیب بزنه اگرم تهدید کنه همش آبکیه 
لی دونگهه و چولا رو دارایی خودش میدونه و فکر میکنه هر کار دلش میخواد میتونه باهاشون کنه ولی هیوک که دارایی لی نیس. دستشم برا رسیدن به هیوک خیلی کوتاهه. 
نمی‌فهمه. و از تمام نفهمیش میخواد استفاده کنه ک هی بازم تلاش کنه جداشون کنه. 
هیوک هی داره بهش میفهمونه 
ولی میبینی ک لی نمیخواد بفهمه جدا کردنشون محاله:)
حیفه. 
به قول هیوک خداروشکر که هیچل و دونگهه از لحاظ شخصیت و همه چی به مادرشون رفتن 
و ذره ای شبیه لی نیستن 
نه این محافظه اون نیس 
و راجب تنها بودن دونگهه همهههه شو تو قسمت بعد میخونید و در جریان جزئیات قرار میگیرید. 
مرسی فدات 😍💝🤗

خب خب خبببببببب 

ژفتفعپسیفعویفعیفعویفهکیفهسفعسقعسفعکسقعوسقعوشقعسقعوسفعوسقغقغسیطالیقمیقیغگ

سلااااامممممم😭😭😭😍😍😍😍

دلم تنگ شده بود برای در و دیوار اینجاااااااا😂💦

واو...دگ چ خبر....

......

نمیدونم از کجا شروع کنم اصن....

بنام خدااا....

با هیوک شروع میکنم که خیلی چیزا دارم در وصفش بگم :)

این بشر نه تنها دهن ما رو بسته و ما رو جر داده بلکه تک تک شخصیتای فیک ام نمیدونن چی بگن :))))

خدایه خایه و شجاعت یونان باستان ، خدای سکسی ها ، خدای هات داگ ها ، خدای جر دهنده ها :))))

موهای مشکیش ، چشمای وحشیش ، کت شلوار مشکی ، اخم تو پیشونی ، داد زدناش و غیرتی شدناش ، ار یو کیدینگ می؟؟!؟!؟؟؟ چجووووووریییییییییی میشههههه براشششش جون نداددددد؟؟؟؟

خدایاااااا لی رو یجوری خار و خفیف کرد ک پشمای همه ریختتتتتت 

اونجا که ماشه رو کشید....

در وصف اون حرکتش هیچی نمیشه گفت... هیچییییییییییی 

فقط باید به افق خیره شد و جر خوردنو احساس کرد... لنتییبیفعطفعویفعوطفعویفعویفعویفوعیفعوسفعوسقعویفعویفعویفعوسفعوسقعوسقعوسقعوسقعپسقعپسقعپسقعپسقعوسقسقغپسقغپسقغپسقغپسقغپقغطفعو

چقدددد یه فرد میتونه شجاع و عاشق و نترس باشه که دست به همچین کاری بزنه؟؟؟؟ 

چیزی که ماله خودشههه دگ مالهههه خودشهههه ، پس داده نمیشههههه فمیدین؟ 

وقتایی که میگه شوعرت فلان ، و ازین حرفا میزنه با اون کلمه " شوهرت " اصن قند تو دلامون اب میشه😭

قسمت قبل....

اون مکالمه تو حیاط :))))) به قدری جذاب و نفس گیر و زیبا و واقعی بود که من هیچی برا گفتن نداشتمممم

اون دستبند ، اون تولد :))))) 

بمیرم براتون عسلای من ، پشمک و مرباهای من :))))

من میتونم تا صبح بشینم و برا هیوک عر بزنم چون حس میکنم اون طور که باید هیچکدوممون جوری که 

لایقش باشه ازش قدر دانی نمیکنیم😂😭😭😭😭😭

و دونگهه...

دونگهههههههههه....

بچم یه هفته تنهایی تو اون سوز زمستون بدون شومینه میخاد چجوری بگذرونه؟ چجوری غذا بخوره :)))

شاهزادمون که ازین کارا بلد نیس :)))) زخمی میکنه دستا کوچیکشو موقع اشپزی :) سر و صدا میکنه :)))

اشکال نداره هیوکیش هست... 

همین کافیه :)))))

چجوریییییی افسار هیوکو دستش گرفففتتتتتتتت

قدرت لی دونگهه😂😍

لنتیه سلیطه ی دوست داشتنی💙

بزارین من لی رو تیکه تیکه کنم دل همه خنک شه اصن :/ 

حرومزاده ی گوه...

میخان به دونگهه صدمه بزنه؟؟؟؟ لنتییییی پسر خودتههههههههه چقد میتونی حیوون باشیییییییی

چجوری اصن دلت میاد به اون بچه ی کیوته فرشتهههه اسیب بزنی؟؟؟؟ فک کردی الکیهههه؟؟؟؟

لی هیوکجه فک کردی زندت میزارع؟؟؟؟ به دارایی اش دست درازی میخای بکنی؟ گوز بابا

و....

" نفسم"....

بای......

پاسخ:
به به سلااامممم 
خیلی خوش اومدی 🥳
در و دیوار اینجا هم دلشون برا کامنتای طویلت حاوی جر خوردگی های فراوان تنگ شده بود 🐈
هیوک به جایی رسید، تو این ملاقات هاش با لی.. 
ک هر بار خشن تر و گستاخ تر میشد.. 
ک خود لی کاملا پذیرفت هیچ کس به گرد پاش نمیرسه و با عرضه تر ازش نیس!
لی که جلوی هیوک حرف از اثبات میزد.. 
پشت سر هیوک تمام اتاقو به هم ریخت که اگه راس میگین عین اون باشین :)
انقد دوس دارم رنگ موهاشو مشکی کرد. انگار اون داغی و تیزی چشاش صدبرابر شد.. 
انگار خشونتش با این رنگ مویی ک ب شدت بهش میاد تثبیت شد!
ماشه رو کشید.. حالا این وسط دو تا مورد هست که میشه بیشتر بخاطرش جون داد 
یکی این ک هیوک انقد زیرک و خوبه ک با برداشتن اسلحه میتونه تشخیص بده خالیه یا نه 
و دوم این ک اگه پر هم باشه سر دونگهه حاضره اینکارم بکنه.. 
دقیقا عین حرفش تو قسمت پیش ک گفت بابات باید از رو جنازم رد شه.... 
شوهر عین اون همسر و جوجه شنیدنا لذت بخشه*-*
عاره. سکانس مورد علاقه ی خودمم از قسمت قبلی همون سکانس تو حیاط بود و ملاقات ایونهه با هم 
و تولد سورپرایز دونگهه. 
چقد این جمله ی عر زدن با هیوک آشناس برا من 😂😂
بچه های دیگه هم میگفتن هر چقد برا هیوک جر بخوریم بازم حق مطلب ادا نمیشه و خودمم ب طرز عجیبی موافقم چون عاشق شخصیتشم :|💓
قسمت بعد میفهمی. قسمت بعد همش دونگهه س.. دونگهه ی تنها تو خونه 
این ک چجوری از پس سرما بر میاد.. چجوری غذا قراره بخوره چجوری آشپزی کنه و چجوری سر و صدا نکنه همه رو تو قسمت بعدی میخونید. 
هیوک عین موم میمونه تو دستا دونگهه 
کنترلش ب دست دونگهه س 
به پارسال فک کن. همونطور ک سر چولا اون بلا رو تونس بیاره. الانم سر دونگهه ب راحتی میتونه بیاره 
اسکار اندینگ برا تو *-*

سلام و خسته نباشید😍

چقد این لی پسته چطوری میتونه جون پسر خودشو تهدید کنه ؟ بی تربیت

وای حالا توی این یه هفته میخواد چقد تنهایی بکشه دونگه بیشاره

وای به حال هیوک بعدش چقد باید ناز بکشه😂

چقدم سه شنبه ها دیر به دیر میاد خشک میشیم تا قسمت جدید بیاد یاد قبلنا بخیر هییییییییی

پاسخ:
سلام مرسی😍😍
همونطور که جون چولا رو تهدید کرد!
براش عین آب خوردنه. چون بچه های خودشن فکر میکنه مالکیت و آزادی کامل روشون داره. 
خدا نکته. زود میگذره چشم رو هم بذاری 

سلام شقایق جونی 🤗🤗🤗

مثل همیشه عالی 😘😘😘

از این خوشم می یاد که خود لی هم قبول داره که هیوک عالی و پرفکت و همه چی تمومه که به محافظاش میگه یه تار موهاش به صد تای اونا می ارزه 

الهی خفه شه از خداشم باشه همچین دامادی گیرش اومده والا به خدا 

بی لیاقت🤬🤬🤬🤬

آخی دونگهه میخواد تنهایی توی اون خونه چیکار کنه؟ 🤔🤔🤔🤔🤔🤔فداش شم 😍😍

من تا سه شنبه هلاک میشم 😱😱😱 بای🥴🥴

پاسخ:
سلام عزیزم
فدایییت😍
آره و چقد شنیدن این از زبون لی لذت بخش بود. لی کاملا پذیرفته از هیوک با عرضه تر پیدا نمیشه. 
قسمت بعدی کلا حول محور دونگهه و زندگی تنهاییش تو خونه میگذره. با جزئیات کامل. منتظرش باشید. 
خدا نکنه عزیزم🤗
بای بای

سلام شقایق جان 

چقدر این روزا بهشون سخت میگذره 

تا اومدن یکم طعم لذت زندگی رو بچشن همه چی همع چی رو کامشون تلخ کردن 

تو دم دستگاه لی چه خوبه که دو نفر مثل بقیه نیستن و دنیا رو تو قاب اون نگاه نمیکنن تا هر کاری که اون دستور بده انجام بدن و گوش به فرمانش باشن 

کانگین واقعا به معنای کامل یه حامی و پشتیبان قوی که تا اخرین لحظه هر کاری که از دستش بر میومد دریغ نکرد و با عشق و دل ازشون حمایت کرد و الان که این شرایط رو میبینه خیلی براش سخته ناراحتی و غصه شون رو ببینه 

اما هیوک ثابت کرد که از خطری عبور میکنه و عشقشو با چنگ و دندون به جون میخره که دونگهه رو ازش نگیرن اما لی خیلی از اینا بیشتر پس فطرت تره به غی از قدرت و جاه طلبی هاش حاظره هر کاری بکنه 

خیلی ادم کثیفیه برای یه لحظه هم که شده دست از سرشون بر نمیداره 

طفلکی دونگهه یه هفته تک و تنها تو تاریکی و بدون اب و غذا چی سرش میاد 

مریض نشه خیلی گناه داره تا این یه هفته بگذره هر دو تاشون از دوری هم ..

امیدوارم که دونگهه بتونه از دست پدرش خلاص بشه 😢😢😭😭😭😭💔

مرسی عزیز دل 

❤❤❤😭😭😭😭

پاسخ:
سلام فائزه ی عزیزم
این شروع سختیا بود :)
حداقل تا وقتی با هم بودن میگفتن اشکال نداره ولی حالا که از هم جدان و بیشتر از اینم قراره جدا شن بهشون واقعا سخت میگذره. 
آره و ما همه با چشم خودمون دیدیم که کانگین و هان از کجا به اینجا رسیدن و فقط بخاطر دلبستگی به خود ایونهه بود و نه شغلشون. 
هیوک هر کاری میکنه. خودشم گفت بابات باید از رو جنازه م رد شه تا تو رو ازم بگیره و این یعنی گرفتنه دونگهه ازش محاله. 
حالا آب و غذا ک هست فقط یه خورده سخته. تو قسمت بعد میخونید همه این زندگی تنهایی دونگهه رو 
نگران نباش 
حتما که به آرامش خودشون میرسن 💖
خواهش عزیز دل 💓😙🤗

همه ب ی مرد مث هیوک تو زندگیشون با هر نسبتی ک شده نیاز دارن خییییییلی جذابه لعنتی و این لی ا چرا نمیمیره شور زنده بودنش درومد اییی مرتیکه جوگیر روان پریش دونگهه دوس داشتنی رگ خواب هیوکیش دستشه دیگه و کانگین من کانگین واقعا نماد ی ادم ایده اله همونطور ک تو واقیعت هس خداااایا حتی نمیدونم چطور ممیتونم دلتنگی براش و تحمل کنم - _- هاااانی قلمت ذهنت وجودت از طلاس تو فوق العاده ای 3>

پاسخ:
دونگهه تنها کسیه ک میتونه هیوکو به روش خودش کنترل کنه و خود هیوکم تو قسمت قبلی اینو اعتراف کرد.راستش من یه جورایی عقده ی دلتنگیم از کانگین تو واقعیت رو با آوردنش تو هم نفس خالی کردم TT حالا جدا از این ک این شخصیت انگار برا کانگین فقط ساخته شده :) مرررسیییی عزیزم لطف داری😍

سلام ^.^ مثل همیشه بالایی بود و

البته واقعا هیوک میخواد بیاره دونگهه یه هفته تو اون خونه بمونه؟ به نظرم خیلی چیز وحشتناکیه وقتی حتی یه لیوان آبم به سختی باید بخوره ولی منتظرم ببینم هفته دگ چی میشههه

ینی من هر دفعه میگم یه ذره دیر تر میخونمش که انقدر فاصله نباشه از سه شنبه تا سه شنبه ولی فایلشو که دان میکنم اصن از خود بیخود میشم همونجا میخونمش

ینی امسالم عکس سال نو می زارن؟ من خیلی منتظرم ببینم ایندفعه چی میشه هنوز که هیچ خبری نیست تازه حتی دیسپچ هم هیچی نگفت😑😭

من همش با خودم می گفتم چرا اینا فقط توی ذهنشون انقد همو با القاب قشنگ صدا میکنن الان که دونگهه بهش گفت نفسم اولش که اصن نفهمیدم ولی بعدش وااااای چشمام قلب شده بود 😍😍😱

میگم مامان بابای هیوک یکم خیلی بیخیال نیستن؟ مامانش که کلن نیست باباشم که هرچند گاهی دونگهه رو میدید حسرت میخورد برعکس آقای لی لنتی که خودشو باید همه جا جابده اخه لنتی به تو چه بکش بیرون از این اوتاوا

🚬🚬🚬

سال نو میلادی مبارک😊

پاسخ:
سلام الهام جان
آره سخته. تو قسمت بعدی به همه ی این سختیا و جزئیات پرداخته میشه پس منتظرش باش. و این ک هیوک واقعا نمی‌خواست اجازه بده. دونگهه به روش خودش عین همیشه کیش و ماتش کرد و موافقتشو گرفت. 
عزیزممم 😂😂💞
کره ک نبودن امسال متاسفانه تایوان هم هوا بارونی بود ولی عوضش کلی مومنت شیپرکش و لایو دیدیم ^~^
دقیقا با همین نفسم گفتنش هیوکو به در کرد که نفهمه از کجا خورده 😂😍
مامانش عین یه کاغذ سفید میمونه تو داستان و تو حاشیه س اما منتظر باباش باش ک داره تلاش خودشو برا به دست آوردن دل هیوک میکنه. 
مبارک🥳

وای خداااا من این پارت مردم واسه هیوک 😍😍😍

آخه آدم اینقدر خاص اینقدر خفن اینقدر جذاب 😍😍😍 از اونجایی که بایسم هیوکه کلی حال کردم هان اینقدر از هیوک تعریف و تمجید کرد🤩🤩🤩

از اولش چشمام قلب شده بود برای هیوک تا آخرش

 

یعنیا خوشم میاد هیوک عالم و آدمو به زانو درمیاره بعد خودش از عهده دونگهه برنمیاد😂😂 تنها کسی که می تونه نظر هیوکو عوض کنه دونگهه است😂😂😂

حالا هم فکر می کنم هیوک که یه هفته قراره دونگهه رو نبینه کاملا دیوونه و خشمگین باشه از اون حالتا که کسی جرات نکنه بهش نزدیک شه😰😰😰

منم که عاشق خشمناک شدنای هیوکم منتظر پارت بعدم که ببینم چه می کنه😁😍😂

و دیگه اینکه مرسی شقایق جون خیلی خیلی خیلی عالی داری می نویسی هم نفسو و من هرپارت بیشتر از قبل از خوندنش لذت می برم😍😘

خسته نباشی عشقم😘

پاسخ:
هی داره مرزهای جذابیتو بیشتر از قبل رد میکنه
دونگهه هم واسه همینه ک انقد دلباخته شه *-* ارههه جولا جرواجر شدن😍
همینطوره.خودشم اعتراف کرد تو قسمت قبلی اگه یادت باشه. ک دونگهه س که فقط میتونه کیش و ماتش کنه. 
آره قطعا همینقدر خشمگین و بی قرار میشه حالا پارت آینده میخونین. 
خواهش میکنم عزیزم. خیلی خوبه ک می‌شنوم دوسش داری و از خوندنش لذت میبری 💖💖💖💖

یعنى باباى اینا بعد قضیه هیچول نمیخواد آدم شه؟!! چجور مبتونه دونگهه رو تهدید کنه؟! بچشو؟! خود قانون طبیعت موندن تو کار این اونوقت من هنوز امید دارم این پشیمون شه🤦🏻‍♀️

یک هفته؟! امیدوارم بدون سوتى این یه هفته رو بگذرونه دونگهه. هیوکم با احتساب این ٥ روزى که بچمو تنها گذاشت بهشم خبر نمیداد حقشه یکم نبینه دونگهه رو😈😂 هیوک دیوونه استا !! از کجا فهمید اسلحه خالیه؟! اگه پر بود چى😑

واى که چه حرصى خوردم من از دست لى نکبت🤦🏻‍♀️ خسته نباشى نویسنده جانم♥️

پاسخ:
لی هیچ وقت عاطفه نداشت که الان داشته باشه. اوج این پستی و ظالم بودنشو هنوز تازه قراره تو قسمتای آینده بخونی.
نگران نباش دونگهه ی هم نفس عین دونگهه ی واقعیت حواس پرت و سوتی بده نیس 🙈
حرص نحور بیا مهمون من در کنار هان و کانگین چای بخور😍 سلامت باشی عزیزم 🤗💓

 سلااااام...😃

لنتی نمیگی قلبم طاقت نداره😥دونگهه باموهای بلندهیوک وموهای مشکیش !شت !!چراانقداین عکسامرررررررگنننننن😭😍خیلی خوووووبن😭

این پارت....چرا حس میکنم لی داره از حدش خارج میشه😐نه جدا وات د فاک لی؟!چرا هی خوشیوبه بچه هات زهرمیکنی؟چراانق مزخرفی جدا؟😐😬اون محافظ شخصیش بایدادم کلفتی باشه ک الان رو کردش😐هرکیم باشه دربرابرهیوک هیچ خر قابل سوارشدنی نیس:/😐😂ب قول هان وکانگ هیوک یه تنه دنیاروحریفه😍والااااا😍...دعواشووون...شت چجوریه ک حتی دعواشونم کیلوکیلوقندتودلمون آب میکنه😐لنتیاچراانق خووووبن خب؟!وااای شت دونگهه گف نفسم...قشنگ اوردوز کردماااااا"اوردووووز اهنگ اکسورازیرلب زمزمه میکند"مرحوم شدم بااین تیکه رسما ب تاریخ پیوستم😱😆لنتی یه وقتایی خیلی دلبرمیشهههه..شت دونگهه چجوری میخوادیه هفته بدون دادن سوتی:/اونجاباشه...ازحالاشم نگرانشم...نگرانشون...ازحالا!راستی فداوابستگی کانگین بهشون بشمممم😍😭چقداین رابطشونودوس دارم چقققققد😊😍خیلی خوووب مث همییییشه !خسته نباشییییی رایترسوویتم*-*💖

پاسخ:
سلام شرلوک جانم ☺️
من عاشق استایل جدیدشونم. دونگهه که آروم آروم موهاش بلند شد. از وقتی هیوک بهش گفت موهاتو بلند بذار دیگه کوتاه نکرد ولی هیوک خودش یهو مشکی کرد و یهو مارو جرها داد -_-
حالا اون محافظ شخصی رو هم میبینی در آینده ولی شاید برخلاف تصورت باشه، گرچه کلا این آدما همه تو حاشیه ان و اصن مهم نیستن و نقش زیادی تو داستان ندارن.
وای آره. من سادیسم دعوای ایونهه رو دارم 😐🔥 دعواهای ایونهه ی هم نفس از زمان اعترافشون به بعد همه ب شدت عاشقانه بوده.عایگووو سام وان کال د داکتر 💉دونگهه دست و پا چلفتی ک نیس نگران نباش.
سلامت باشی ریدر جونم ‌💖💖

سلام شقایق جون مهربونم
عزیزم امیدوارم تموم لحظات زندگیت سرشار از ارامش و خوشبختی توام باشه💗🌹
سال نو مبارک عزیزم 💗🌹 امروز روز قشنگی بود اجرای لایو اونهه در تایوان و مومنتای شیپر کش .باهم بودن این دو عزیز دل در جشن سال نو ،عروسی هان عزیزم، جایزه بردن شیووون و رسیدن من به اپ هفتگی هم نفس جانم 😍
امیدوارم فردا هم عکس طلوع اپ دونفره عشقای زندگی رو ببینیم تا حسابی شارژ شیم 😍
من بلاخره خودم رو به اپ هفتگی رسوندم و این اپ امشب برام خیلی عزیزه و خیلی خوشحالم که طعم شیرین انتظار برای همنفس رو از این هفته میچشم و امیدوارم که طولانی مدت باشه و هم نفس جان حالا حالاها تموم نشه 💗

کانگین داستان چقدر مسئولیت پذیر و دوست داشتنیه به شدت دوستش دارم  شقایق جون تنها کانگین نیست که وابسته هیوک و دونگه س...منم شدیدا وابسته و دل بسته این دوتا عزیزدلم  💗
هیوک شخصیت قدرتمند و بی نظیری داره و با عاشق بودنش قدرت بی همتایی رو به دست اورده و بلاخره تونست با مقاومت و سرسختی ای که تنها خاص خودشه حکم دادگاه رو باطل کرد و تمام بازی رو به نفع خودش داره تموم میکنه 😀 و تنها هیوکه در  طی کردن این مسیر سخت و دشوار اونم با موانعی که لی جلو پا قرار میده موفق بیرون خواهد امد 😍😍  به قول هان واقعا شگفت انگیزه و عجیبه اونم نسبت به سنش🔝😍

موی مشکی خیلی به هیوک میاد  من دیوونه ی موهای مشکیشم 😍
هیوک با روحیه شکست ناپذیری که داره یه تنه حریف همه هست و دونگهه چه تکیه گاه محکم عزیزی داره 😍
لی روز به روز شخصیت پلید و پر شرارتش رو نمایان میکنه و چقدر تهی از هرگونه احساسه  و به قول هیوک جون بچهاشو مثل عروسک تو انگشتاش میچرخونه واقعا متاسفم براش.
شجاعت هیوک مثال زدنیه با وجود اینکه لی اسلحه رو مقابلش گرف باز به حرف زدنش ادامه داد و حتی اسلحه رو از دستش گرفت گذاشت رو شقیقه خودش و کاری کرد که هیچ کس حاضر به انجامش نیست و  برای عشق پاک و خالصش با تمام وجود از جونش مایه میزاره 😍
هیوک اونقدر محکم و پر از جذبه  که حتی لی هم اقرار کرده😀 حس افتخار بهم دست داد 😁😀

گفتن این جملها از زبون هیوک:
  ولی من پسرتو بهت پس نمیدم 😀
 چیزی که مال من شده دیگه پس گرفتنی نیست😀🙆
حتی اگه منو با جون دونگهه تهدید کنی فایده ایی نداره چون نمیزارم دستت بهش برسه 🙆
قلبم گرم شد حمایت و جنگیدن هیوک از عشقشون خیلی خاصه با تمام قواش میجنگه💪🔝😍

مکالمه این دو عزیز دل در هر شرایط و هر موقعیت شدیدا زیباست و عشق و علاقه موج میزنه😍
الهی قربونشون برم 😍من برای کلمه نفسم از دونگهه مردمو زنده شدم چقدر زیبا گفت چه موقعیت خوبیم گفت😍😀
 پسرک نازنینم چقدر دلبرانه با چاگیش حرف میزنه دل سنگ اب میشه چه برسه به هیوک😍💗
استفاده کلمه عزیزم در انتهای جمله ش چقدر دلنشین بود💗💗💗

دلتنگی هیوک برای دونگهه 💗و نتونستن به ادامه دوریشون💗 توجه گسترده ش 😍و همچنین تعصب و غیرت بی مانند و مثالش نسبت به چاگیاش 🙆و مخصوصا جمله قشنگش که گفت متاسفانه شوهرت تو همه کار عادت به سرو صدا به پا کردن داره  💓😍و همینطور نگاه کردن دونگهه ب اسم هم نفس بعد از قطع تماسشون🙆😍💗 حس قشنگیو بهم منتقل کرد💗 مردم براشون 😍

تنها هیوک داستان نیست که از جونش برای رسیدن به عشق زندگیش میگذره بلکه دونگهه هم با وجود محدودیت هایی که هیوک براش در نظر گرفته بود تا وارد جریان نشه،  با تصمیم بزرگی که گرفت ثابت کرد که چقدر این عشق براش عزیزه و خواستنی تر از هرچیزیه و چقدر این عشق زیباست

شقایق جونم خیلی عالی بود منتظر اپ جدید هفته اینده هستم مطمئنم مانند این قسمت و قسمت های پیشین جذاب و نفس گیر خواهد بود
مراقب خودت باش شقایق زیبا و دوست داشتنی
لاویو 😍💗💓🌹💕


 

پاسخ:
سلام نازنینم 💓
توام همینطور عزیز دلم. وقتی بچه بودم یه عروسک داشتم اسمش نازنین بود، الان هربار تورو میبینم یادش میوفتم 😍 همه ی عروسکای کودکی من یه خاطره ی قوی ان واسم. حتی با این که الان ندارمشون ظاهر و اسما و حتی بوی قشنگشون یادمه و اینا رو گفتم ک بگم تو منو یاد نازنین خودم میندازی ^~^
سال نو مبارک عزیزم، بله همه چی حسابی شیپر کش بود، بخاطر هوا عکس طلوع سال نو رو ندیدیم ولی خاطره برامون ساختن عین همیشه 😍
این حس بخاطر اینه که خودمون همزاد پنداریه زیادی با کانگین داریم. کانگ هموطوز ایونهه رو دوس داره که ما داریم، انگار ما تو داستانیم فقط در کالبد و نقش کانگین. 
آره حکم رو باطل کرد و بازم با این کارش لی رو سر شکسته و تحقیر کرد و برای بار چندم قدرتشو به نمایش گذاشت. آره قطعاااا موفق میشه چون نه خستگی حالیشه و نه جا زدن و چیزی برای نگه داشتن و محافظت کردن داره که ب شدت قدرتمنده و اونم علاقه به دونگهه س!
آره خیلییی با موی مشکی هات تر و لنتی تر از همیشه س:)
وقتی بنا به ثابت کردن خودش بود گفت نیازی ندارم به ثابت کردنش اونم در مقابل تو.. چون تا همین الانشم به لی ثابت شده بود شخصیت و جدیتش و لی فقط از سر تحقیر نافرجامش اینا رو گفت اما وقتی بنا به ثابت کردن علاقه ش به دونگهه شد تعلل نکرد و ماشه رو فشرد..
هیوک قبلا هم گفته بود سر زندگی دونگهه قمار میکنه و تباهیشو به جون می‌خره و اینم یه اثبات بود. 
اصلا دونگهه پسر لی نبوده که الانم بخواد باشه نه؟ 😎 فقط مال هیوکه! و مال هیوک پس گرفتنی نیس!
وای تازه قسمت بعدی یه مکالمه تلفنی داره صد برابر فشنگ تر و پرمحتوا تر از همه ی مکالمه های تلفنیشون 😍🥳
اون نفسم گفتن دونگهه دقیقا عین یه تلنگر بزرگی بود که اسم داستان رو به رخ خواننده بکشه و بگه آره.. بخاطر همین هم نفس همن.. 
عزیزم گفتناشون هم خیلی شوهرانه وارهTT
منم مردم برا حس قشنگی ک به تو منتقل شد *-*
خب مرسی ک حسایی ک بهت منتقل شده رو تک تک برام. بیان میکنی و میگی کجا خوب بود کجا قشنگ بود. تمام چیزی ک یه نویسنده نیاز داره بشنوه همین چیزاس 💝
آره دقیقا. دونگهه وقنی دید هیوک محدودش کرده به بیرون نیومدن و دخالت نکردن به روش خودش دست به کار شد تا یه کاری کنه. و اونم اینطوری موندن تو خونه بود. 
مرسی عزیز دلم. ایشالا ک خوشت بیاد همچنان 💓لاو یو بک 💞
راستی نازنین من میخوام بیارمت تو گروه خصوصی هم نفس تو تلگرام. البته اگه دوست داشته باشی. به خودم یا ادمینای دیگه پیام بده تا لینکشو برات بفرستم. 

:)

سخن کوتاه میکنم من ..  مستقیم میرم که محو بدم خودمو🔥🚶

پاسخ:
*وی همیشه از دیدگاه دیگر خوانندگان مشکوک می‌زند *

لعنت...من میخوام بزنم باباهاشونو قتلعام کنم.حالا باز خوبه هیوک خوب داره از پس بابای ذونگهه برمیاد اما من هنوز هم فکر میکنم یه جدایی تلخ در انتظارشونه و یه عالمه اشک قراره پا به پاشون بریزیم...جاست عر..

عزیزم هیوک ذاره حس مادر داشتن رو میچشه..گناه داره بشم یدفعه ای دونگهه و مادرشو همه ی حسای خوب رو یدفعه ازشون بگیرن...هعی

عزیزم خسته نباشی...لدت میبرم از خوندنش

پاسخ:
بابای هیوک که خووبه. داره تلاششو صادقانه میکنه ک دل هیوکو بدست بیاره و از طرفی اصلا اذیتش نمیکنه ولی بابای دونگهه حق داره قتل‌عام شه. آره قسمت بعدی معلوم میشه فعلا چیزی نمیگم
دونگهه فقط براش عشق نبود، برادر و مادرش برای هیوکم دارن برادری و مادری میکنن :)
خواهش میکنم عزیزم *-*

 سلااام🌸🍃

موهای بلند دونگههه😍موهای مشکی هیوووک😍(🥰😍😋💖)

تو داستان به موهای بلند ها‌‌‌‌‌‌‌ئه هم اشاره میشه عایا؟ 🥰

ای جانم🥺کانگینی که انقد بهشون وابسته شده😭😭😭❤️❤️
لی چرا انقد عوضیهههههه 😳😳😳😳چجوری میتونی چنین چیزی بگی؟!!!!!!! 😳😳پسرتهههههه... واااااااااااااای😳😡😡😤😤😤🤬🤬🤬
هر چقد میریم جلو تر عوضی تر میشه😳😳
اونجا که هیوک ماشه رو کشید 😶من دقیقا همین بودم😶😶

با به صدا درومدن در دل منم خالی شد ولی... دونگهه که هیچی تو اون موقعیت بود😶
این یه هفته وحشتناک بگذره😑
خسته نباشید💞💞

پاسخ:
سلام مبینا 🐈🍓
بله. عین چییی بهشون میاد *-*
آره اگه قسمت قبلم دقت کرده باشی اشاره کردما 
موقعی ک دونگهه لب استخر وایستاده بود کمی بهش اشاره کردم ک موهاش بلند شده چون خیلی وقته کوتاه نکرده. 
روی عوضی و پست لی رو خیلی بیشتر از اینم تازه قراره ببینی و این خیلی دردناکه. 😞
میدونی دونگهه ترسو نیس ولی شرایط جو خونه ی خالی رو براش سخت میکنه. حتی ترس هم تو اون موقعیت طبیعیه. 
سلامت باشید 🤗😍

هربار بیشتر پی میبرم به اینکه کانگین چقد شبیه مائه😥😍

اصن بادیگاردی که مرز های بادیگاردی رو شکونده، بادیگارد نیست، رسما عشقه😍

لعنتی هیوک انقدر تعریف کردنیه که هرچی هم بگن تموم نمیشه همش سورپرایز میکنه ادمو با کاراش😂😐...

 

 

لعععععععنت لعنتتتت للللللعنت....

وقتی ماشه رو فشار داد، یک لحظه نفسم رفت😐

چی با خودش فکر کرده اخهههه؟ اح اح اح...از دست این بشر...اعصابمو خورد کرد😐

 

لی هم که خداروشکر از دست رفت...همین مونده بود که از سنگدله بی رحم، به درجه دیوانگی برسه که رسید...

هیوک خیلی زیبا و با اقتدار قهوه ایش کرد، بسی لذت برم😂😁

هیوکو با کی مقایسه میکنه با یه مشت ببوگلابی؟😐😂این دیگه رسما ثابت کرد لی دیوانس...

طبیعیه که یه کوچولو درحد ناچیز دلم به حال لی بسوزه؟

ینی نه در اون حد ها....فقط اینکه واقعا تو اون موقعیت بود سخته😐...

 

 

اوووف...دلم‌ رفت واسه صحبتاشووون...😍😍

خیل خب از اینکه دلم واسه لی سوخت پشیمون شدم😐..

"هیوک...نفسم.." "عزیزم"....وی نفس کم‌آورد😍😍😍😍😍😍

 

یک هفته تنهااااا توی خونه؟😱چراغ خاموش؟شومینه خاموش؟بی هیوک؟...از لحاظ تغذیه ای مطمئنم ولی لعنتی سختههه😥😭

همش تقصیر هیوکه ول کرد رفت وگرنه دوتاشون میموندن تو خونه🙄

 

چه بلایی قراره سرش بیاد؟؟؟؟چی میشهههه؟؟؟لعنتییییی یک هفته تنهااااس!!! لعنتی آپ دقیقا یک هفته دیگسسس!!!

چقد موقعیت ما و دونگهه شباهت داره🤨😑😂توی این یه مورد درکش میکنم😂😂😐

 

خعععلی پرفکت بوووود....

لاببببب یو بهترررررین😍💙

پاسخ:
وای آره دقیقا کانگین خود ماست در حکم یه محافظ برای ایونهه
اول ایونهه شیپر بوده بعد بادیگارد شده دست و پا در آورده 🤭
آره تازه هنوزم جا هست تا بخوام بگم خشونتش از این شدیدتر هم قراره بشه :)
نفسه همه رفت.. اون لحظه حتی اتاق هم رفت تو خلأ!
ولی یه چیز بگم بهت اصابت دیگه براش خورد نشه.
هیوک با برداشتن اسلحه از وزنش می‌فهمید خالیه. وگرنه میدونی ک انقد احمق نیس سر زندگیش ریسک کنه بخاطره لیه بی ارزش 
از بس قهوه ای شد جلو چششو نمی‌دید نمیدونس چیکار داره میکنه و بله دیوانه شد 
البته بود :|
خب خداروشکر سوختنه دلت برا لی فقط چن ثانیه دووم آورد الحمدلله 📿
آره سخته. حالا باید تو قسمت بعد دید چجوری قراره بگذرونه 
راس میگی پس تو این یه هفته حس کن داری با دونگهه همدردی میکنی تا بفهمی چقد سخته 😞
مرررررسی😍
لاب یو بک 🤗💞

هِلووووو 🙋

امروز از اون روزایی بود که باید قاب گرفت زد به دیوار ی عالمه اتفاق خوب افتاد که تیر خلاصشون آپ هم نفس بود😍😍

به به میبنم که هان هم به طرفدارا اضافه شده... 

الهی فدای کانگینم که انقدر نگرانه و اضطراب داره از اون بهتر که چقدر به این دوتا شاهزاده وابسته شده💙😍🔥

من تمام پارتایی که هیوک با لی حرف میزنه نه بهتره بگم لی رو تخریب میکنه رو با تحسین میخوندم ولی این پارت وقتی با اون سرعت ماشه رو کشید از بهت چند ثانیه نفس نکشیدم:")

هلاک این عاشق بودنشم من...

"چیزی که مال من شده دیگه پس گرفتنی نیس"

اگه لی ی ذره به عمق این جمله فکر میکرد دیگه حتی به ذهنشم خطور نمیکرد بخواد دونگهه رو پس بگیره...ولی...

قشنگ هرچی غرور ابهت داشت لی زد پوکوند هیوک

وای فقط اون لحظه ایی که از اعصبانیت دست به دامن بادیگارت هاش شده بود که بهش بگن ازش میترسن😂😂 من پوکیده بودم از خنده...موهاهاها....

یکی نیس بهش بگه همه که هیوک نیستن که البته اینم بگم همه هم دونگهه نیستن که از هیوک نترسن:)

"دونگهه حرفش را قطع کرد و با التماس نالید "هیوک..نفسم..."

من بعد این جمله از خوندن دست کشیدم با دوتا کلمه پودر شدم رفت هوا...

آخ این همه دور بودن از هم ی هفته هم اومد روش کاش این روزای سخت تموم شه هرچه زودتر...البته مطمئنم به بهترین شکل آرامشو بهشون بر میگردونی:")

من موندم این بچه شجاعت اینکه تنها بمونه ی هفته رو از کجا آورد هنوز شروع نشده ته دلش خالی شد امیدوارم نتیجه داشته باشه حداقل...

و من بازم به اوج عوضی بودن لی پی بردم یکی نیس بگه عوضیییی اون پسرت کم بود که جون این یکی رو هم تهدید میکنیِ...😡😡

با عرض پوزش بسیاااار از نویسنده عزیزم به خاطر دوپارت قبلی که من نظر ندادم...واقعا متاسفم ذهنم درگیر بود فقط تونستم فیک رو بخونم و یکم حالم خوب شه ولی نتونستم ازت تشکر کنم... بازم سااااری...🙈🙈

ایشالا پارتای بعدی حسابی جبران میکنم:")

مثل همیشه عالییی بود💙😍

پاسخ:
سلاممم 🍓
وای من نفسم رفت امشب سر مومنتا و لایو و اجرا و همه چی 😐
هان هم تو این مدت خیلی تغییر کرد. یادته اون روزای اول فقط کار و قرارداد براش مهم بود و میخواست ایونهه آروم کنار هم زندگی کنن تا همه چیو ساکت نگه داره؟ ولی الان تو تیم ایونهه س و خوشبختیشونو میخواد نه جدایی.
به قول هان چون از حیطه ی شغلش زده بیرون الان انقد نگرانه :)
حرفایی که به لی میزنه. لحن گستاخ و غیررسمیش.. فقط همینا واسه خورد کردن لی کافیه چ برسه به بقیه ش
لی واقعا نمیتونه بگنجه یه نفر انقد نترس میتونه باشه در مقابلش 
غرورش له شده بود و به خشونت اکتفا می‌کرد در مقابل کارمنداش تا خودشو آروم کنه ولی فایده نداشت. 
دونگهه همینجوریشم چند روز هیوکو ندیده بود و حالا بازم قراره نبینه اما خودش این پیشنهادو داد تا به روش خودش واسه زندگیشون یه کاری کنه. حالا باید دید چی میشه. 
دونگهه خیلی شجاعه.. درسته احساساتیه اما کی گفته نمیتونه از هیوک شجاع ترم باشه؟ :) 
عزیزم فدای سرررررت😍😍😍 همین ک حواست به همه چی هست و تازه میگی جبران میکنم برا من دنیاییه 💖💖
فداااات عالی شمایین💞🤗

دوباااااره سلام

سال نو میلادی مباررررک 😍😍

بابای دونگهه دیوانه ست 😐
هیوکم بی اعصاب ی دفعه جو رولت روسی شد
ولی خوب حال این مزتیکه روان پریش سادیسم گرفت

این دونگهه چقدر بلا شده

فکر کنم تو کانال تلگرام خانومای قری عضو شده

 

همچنان عاشق کانگین و هیچولم

مرررررسی
 

پاسخ:
سلام سارا
بر تو ام مبارک 🥳🥳
از دیوانگی به دره.. 
هر لقب منفی و بدی وجود داره درخور لی عه.
بلا چیه قری چیه؟ 😂😂
آره هر بار میگی 😍
خواهششش

هایییی

منکه خوبم

تو چطور مطوری؟

هعی...امیدوارم لیه لعنتی بالاخره بره به درک!!!!..فقط بلده آزار برسونه...

امیدوارم روزای خوبشون زود برسه، من دارم اینجا عذاب میکشم اونا که دیگه وسط این بدبختیان😂😐

دونت ووری بیبی آی تراست یو😍

مرسی از تو که هستی، ما که هیچ کاره ایم...

اوه اوه گفتی امتحان...فردا امت عربی دارم، تنها چیزی که تو ذهنمه صدای هیوکه که میگه "السلام علیکم،هووع"😂😐

خودمو یادم بره، ابدا یادم نمیره نظر بزارم😂😐تازه وقتی میزارم چند روز بگذره هی با خودم‌تکرار میکنم، اصن بخش مهمی شده واسم😂😐

 

چشمای لعنتیش، موهای لعنتیش، گردن لعنتیش، دستبند لعنتیش...خود لعنتیش...

 

به شدت قبول دارم...همینجوری موجودیست ستودنی، حالا فکر کن موهاشم مشکی باشه، خط چشم مشکیم بزنه، برق لبم داشته باشه...کت و شلوارم پوشیده باشه...وحشیه احساساتیم باشه...درحال موچیدن چاگیاشم باشه.....شت...با تصوراتم به فنا رفتم:|....

 

 

😭😭😭😭😭😭😭😭😭

💙

پاسخ:
های های
منم خوبم مرسی 
خفه هم ک نمیشه.. هی ادامه میده هی ادامه میده 
از روز اولی ک شروع به نوشتن هم نفس کردم میدونستم یه جا اینطوری گیر میکنن و وارد دشواریا و جدایی میشن 
مرسی بیب💝
شما خواننده این..مخاطبای من.. چی از این بالاتر؟ *-*
چقد از عربی متنفر بودم همیشه 🤢
عزیزمم خیلی خوبیاااا.. همیشه بلا استثنا سر هر پارت هستی و نظر میدی و من واقعا بابتش ممنونم. 
همه توصیفا یه طرف اون تیکه موچیدن چاگیا هم یه طرف 😐🔥

😍💓

به به چه سه شنبه ای شد سه شنبه این هفته.از شدت خوشحالی نمیتونم یه جا بند بشم. نمیدونم واسه برد شیوون ذوق کنم یا استایل ایونهمون تو کنسرت یا مومنتای دلبرانشون یا آپ شدن هم نفس.....

پاسخ:
آره کاش همه ی روزا همینقد خوش باشه TT

چه شووود.... اقا خوشی امروزمون کامل شد با این ... 

پاسخ:
آره روز خیلییی خوبی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی