My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک هم نفس قسمت سی و دوم

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۲۱ ب.ظ

 

" هم نفس" 

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه 

هپی اند 

نویسنده : شقایق 

قسمت سی و دوم 

 


 

سلاممم به همگی ^~^

چطورین چه خبر؟؟ 

پوستر جدید چطوره؟ 🙂

چه تغییرایی رو درش می‌بینید؟ 

من که خودم خیلی دوسش دارم ^^

خب بریم سراغ قسمت جدید که به چند دلیل دوسش دارم 

و حتما متوجه میشید موقع خوندن :) 

 

ادیت فرزانه جان برای فیک *-*

مرسییی ک انقد خوبید 

 

​​​​​

نظرات  (۳۷)

سلام شقایقی جونم ^^ امیدوارم تو این روزای سخت حالت دلت آروم و قشنگ باشه 

😍💙پوستر جدید ک عالیه بدجوری عاشقشم. مخصوصا عکس هاوایی،قدم زدن شون با بلک سوت و اون دستای قشنگ حلقه دار :)

من دو هفته سفر بودم عقب افتادم طبق معمول :/ روم زغال

 

ینی دلم میخاد لی رو بندازن تو دستگاه خمیر ساز نونوایی بربری... تیکه تیکه بشه

چقدر باعث گریه و درد کشیدن چولا و بیبی میشه، از اونورم هیوکو حرص میده. البته ک هیوک خوب جوابشو میده ولی بالاخره :( بچه م اذیت میشه.

خوب شد که دونگهه به چولا چیزی ازین ماجرا نگفت، وگرنه معلوم نبود چی میشه

اصن نمیخام تصور اشکاشو کنم، چولای حساسممم 

بمیرم برا بیبی ک دلتنگ همنفس شه،،، ای خوداااا. اره دیگه دلتنگی منطق اینا سرش نمیشه حق میدم ولی مسترلی خداس! وقتی برگرده میدونه چجوری بیبی رو حتی دلتنگ ترم بکنه.

بمیرم برا بیبی، سه روزع هم نفس شو ندیده :( حالا خوبه کانگین هس تنها نمی مونه. ولی هیچجچکککی هیوکیش ک نمیشه ^^ 

وای وای فقط دیالوگای تو حیاط عمارت

ایشالا مسترلی جسد لی رو بندازه تو رودخونه هان /: نه ک لی بخاد از رو فلان رد شهههه (زبونم تو اسید)

من قربون اشکای بیبی بشم، خدایی خیلی سخته اینجوری بی خبر بمونه ولی خب نتیجه ش خیلی خوب باید باشه^^ 

کادوشمم ک داد همسرشونو رف سراغ قاضی ملعون^^

فقط مردم برا «نرو» گفتنای دونگهه

خدا لی رو از وسط دو نیم کنه ایشالا /:

اصن استراتژی هیوک رو دوس دارم... 

چقدم ک خلاق و با سلیقه ن آقاشون. . ماشالا ب چند تا زبون زنده دنیام تسلط داره ^^ به روسی نوشته دوستت دارم 

اخرشم کلی گریه کرد بمیرم براش

خدا کانگینو برامون نگه داره، واقعا حضورش لازمه.

چقد دونگهه و مامانش

قشنگ حرف زدن، چقد راحت و با درک و فهم. چقد خوبه ک مامانش اینقدر  ذهنش بازه :) حظ کردم

حرف زدن هیوک و مامان دونگهه ک دیگه هیچی،، ای جان هیوکم چه خجالت میکشه، چقد خوبه مامان دونگهه هس، هیوک میتونه حس مادر پسری رو تجربه کنه، چیزی ک بچگی ازش دریغ شده :(

 

قاضی م ک مستر لی شستش انداخدش رو بند تا خشک شه، باد نبردش حالا!

خیلی خوب تهدیدش کرد

همین فرمون بره جلو لی رو سکته ای چیزی میده من راحت میشم. 

 

مث همیشه عالی بود نویسنده جونم😍💙(ببخشید من گوشیم قاطی میکنه ایموجی ک میزارم واسه همین فک نکنی پوکر بودم یه وخ ^~^)

پاسخ:
سلام عزیزم. فدای تو خب مهربون 💙
عاحححح این پوستر مورد علاقه ی منه *---* به همین دلایلی هم که گفتی😌
روت همیشه پیش من سفیده این حرفا رو نزن 😌🤘🏻💙
وای 😂😂😂😂😂
ینی صدتا فوش به لی شنیده بودم این مدت ولی این مدل دیگه آخرش بود. نونوایی😂😂
لی بخاطر سیاست بازی های خودش بچه هاشو خیلی اذیت کرد.. 
باز هیوک کسیه ک اهمیت نمیده و زورش زیاده و اصلا آدمی نیس ک خسته بشه یا عذاب بکشه 
ولی گناه لی همش گردن بچه های خودشو میگیره. دونگهه از همه بیشتر آسیب دید تو این ماجرا 
البته چولا هم ک خیلی آسیب روحی و جسمی دید. ولی با توجه به قسمتای آخر دونگهه رو دیدی ک رسما شکنجه ی روحی روانی شد:)
کانگین ک کنار دونگهه هس دونگهه امنیتش تضمینه. ولی جوابگوی دله تنگش فقط هیوکه.. 
اما به قول چولا هیوک هر کاری ک داره میکنه بخاطر زندگی شون و دونگهه س پس اشکال نداره 
هیوک ترجیح میده کنار دونگهه نباشه ولی دونگهه رو داشته باشه.. 
میدونی ک چی میگم.. واسش میجنگه.. 
اما تو این درگیری ها حتی حاضر نبود از تولد دونگهه بگذره 
شده حتی واسه چند دقیقه اومد کادوشو بذاره و بره 
و یه بار دیگه با یه زبان غیرمستقیم به دونگهه دوستت دارم رو اعتراف کنه 
ولی دونگهه روسی بلد بود و مستقیما پیامشو گرفت :)
کانگین ک نباشه اصلا معلوم نیس چی ب سرشون میاد فداش شم 
اوهوم دونگهه برخلاف این ک از پدر شانس نیاورد مادر فرشته ای داره 
اصلا دونگهه و چولا به مادرشون رفتن ک انقد فرشته و خوبن :)
آره هیوک فقط با وجود خانم لی حس داشتن مادر رو درک کرد 
یس*-* قاضی تراز اول شهر ک هیچی.. دنیا رو هم تک و تنها حریفه
فدات فداااات🤩🤩❤️
میدونم منم وقتایی ک با سیستم جواب کامنتا رو میدم همین حسو دارم احساس میکنم وسط بیابونم جون اموجی نیس😂

خب خب سل لام
بالاخرههههههه کارای مسخره و امتحانای چرت دانشگاه کوفتیمون تموم شد و من تونستم ب داستان برسم...هم نفس بخونم یکم نفس بگیرم🥺
چند قسمت نبودم؟سه قسمت🙈خلاصه ک شرمنده
ولی الان اومدم😁
اول از همه از کاور جدید قشنگمون بگم!خیلی خوبه.تقریبا نقاط عطف داستان توش حس میشه و خیلی جذابش کرده👍🏼😍
حالا بریم سراغ داستان...
اول که از نبودن هیوک داشتم جر میخوردم همراه دونگهه🤦🏻‍♀️آخه مگ میشه اینا از هم دور باشن؟چجوری نفس میکشن؟؟یعنی واقعا چجوری این حجم از دوری رو تحمل میکنن؟؟یعنی هیوک حاضره خودش و دونگهه از این لحاظ عذاب بکشن ولی کاراشو پیش ببره!!
بعدم ک اومد ب خاطر تولد دونگهه بود...چند دیقه...یه بوسه و تمام...رفت!
داشتم برای نگرانیو اضطرابش تو همون چند دیقه هم میمردم.چجوری داشت تموم دردشو تو خودشو میریخت ک مبادا آب تو دل دونگهه تکون بخوره!مثل همیشه
اون جمله ی “این تفاوتت با بقیه آدما منو مجذوب تو کرد “ هیوک ناک اوتم کرد🤦🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️یعنی واقعا عشق چیکار میکنه با ادم؟رفته جلو بابای دونگهه خط و نشون کشیده،داد و بیداد کرده،تهدید کرده،چشم غره رفته و غیره،،،بعد جلو خود دونگهه یه جوری کیش و مات میشه ک حتی ب زبون میاره🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️آیم دان
وقتی دونگهه گفت “اون قدر عاشقتم که معنی برات میمیرم و میتونم بهت نشون بدم” دلم میخواست برم دوباره اون اوایل پارتای اول و بخونم یادم بیاد اینا از کی اینجوری شدن؟از کی انقدر نفس هم شدن؟دوباره و دوباره بلس شم برگردم🥺🤦🏻‍♀️🤭
تولدشو تبریک گفت با اون هدیه جیگر مکش مرگ من...بعدم دوباره رفت!
این تعامل دونگهه با مامانش و خیلی دوست دارم. مخصوصا الان ک دیگ کینه کدورتا از بین رفته و دونگهه دیگ ب گذشته فکر نمیکنه یا حرصی نداره.. مامانشم خیلی زن خوبیه و این ک هیوکم انقدر دوست داره و بهش اهمیت میده خیلی قشنگه🥰
هیوکم ک رفت خیلی شیک و مجلسی قاضی ازدواجشونو قهوه ای رنگ کرد و برگشت...بخت برگشته خودشو خیس کرد جلو این یه الف بچه😂😂🤪🤪خیلی حال کردم😎😎
وااااای واااای مادرهمسر جان زنگ زدن توصیه های امینی و عاطفی کردن😁😁😍هیوکم چ قشنگ حرفای دلشو زد🥴اون تیکه زیبا و بوسیدنی بود واقعا😍😍👍🏼
اولش میخواستم همه ی حرفامو تو یه کامنت بگم ولی میبینم خیلی زیاده ب خاطر همین واس هر پارت جدا احساساتمو میگم🙈
خسته نباشی کلی...
مثل همیشه لاو یو💜

پاسخ:
سلام علکم ^^
مبارکاااا باشه 
شاید باورت نشه ولی وقتی اطرافیام (به خصوص خواننده هام) میگن امتحاناشون تموم شده من از اونا بیشتر خوشال میشم😂
فدای سرت این حرفا چیه ^^
پوسترم ک مورد علاقه واقع شد خداروشکر ^~^
اصلا نمیشه. تو فقط چن دقیقه به گذشته و پارتای قبلی فکر کن. هیوک و دونگهه حتی وقتی تو یه اتاق نبودن خوابشون نمی‌برد بدونه همدیگه. اینا زیادی بود ولی هیوک بخاطر کاراش داره تحمل میکنه. بازم چند روز دوری اشکال نداره میشه گذروند و قابل تحمله چون هیوک اصلا ناامیدی در وجودش تعریف نشده و میدونه اینا رو ک بگذرونه میرسه سر زندگیش با دونگهه ش😌
به قول خودم هیوک اون چند دقیقه رو اومد خونه فقط دونگهه رو بیشتر به خودش عاشق کرد و رفت :)
با اون حرفاش.. با اون بوسه هاش.. 
الان ک قسمت 35 رو خوندی دیدی به حرفش هم عمل کرد و چطوری معنی برات میمیرمو نشون هیوک داد؟ :)
قربون این الف بچهههه بشم 😂😂 یه تنه دنیا رو حریفه با این ک چندان هم مرد بزرگسالی نیس👽
بله و این صحنه های بوسیدنی مادرانه در آینده هم انتظارتونو میکشه 😎
کار خوبی کردی عزیزم 
سلامت باشی 🙆🏻‍♀️💙

اسلام علیکم هوووو 😍

وای شقا من عاشق پوستر جدیدم 😭

ن اینک قبلیو دوست نداشته باشما ولی اینو یه جور متفاوتی دوست دارم 😭💘

یه حس گرما و آرامش خاصی ب آدم میده اصلا

طیف رنگش آدمو میبره یه دنیای دیگ 😶💓

با هر کدوم از عکساشم میشه هزارتا فانتزی هم نفسی زد 😭💘

یونگجو 😭

اه اصلا 

لعنت ب لی 😑

پسر بیچاره 😢

"ازم محافظت کرد و خودش رفت؟ عادلانه ست؟"

الهی بمیرم خب 😭

گریه چولا قلب آدمو تیکه تیکه میکنه 😭

دونگهه ب ناجی هیونگش تعظیم کرد و این اولین باره ک دیدم تعظیم کنه :')

"سه روزه ک نیومده خونه"

سه روزه نفس کشیدناتون سخت شده

سه روزه ک بدون هم خواب ندارید.. 

"من دلیل منطق حالیم نمیشه ولی دلتنگش میشم" 

من چقد دوستت دارم خب پسره ی تو دل برو و حساس 😭💘

"هر کاری داره میکنه واسه توعه"

"وقتی بهت اینجوری دستور میده یعنی تا خرخره عاشقته"

راستتت میگههههه 😭💙

هیوک یه جوری عاشقته ک اصلا نمیدونم چجوری باید با کلمه ها گفتش 😶💘

ولی میدونی... 

نمیشه گفت

فقط وقتی حق کامل مطلب ادا میشه که همه خاص بودناش فقط و فقط واسه دونگهس.. 😶💓

موهاش داره بلند تر میشه...

و همینجوری فرشتگیش بیشتر تو چشم میاد... 😭💖

"هیچ معلوم هست کجایی و چیکار میکنی؟"

داره مردونه واسه داشتنت میجنگه 😭💘

موهاش 😭

"بابات باید از روی جنازم رد شه تا تورو ازم بگیره"

لعنت من آخرش با دیالوگای هم نفس رل میزنم 😭💗

"ولی اگه بخوای زیاده روی کنی و بلایی سر خودت بیاری دیگه نه خودمو میشناسم نه تورو.."

چقد عاشقانه تهدید میکنی خب 😭

اونقدر عاشقشه...

که برات میمیرمُ... 

راحت میتونه نشون بده 😭

اصلا حرفیم میمونه من بزنم؟!

فقط میتونم در سکوت جر بخورم 😭💘

"تولدت مبارک عزیزم

ممنونم که تو بیست و هفت سالگیت شدی تموم زندگی یه نفر"

من دیگ واقن کم آوردم 😭

نفس عمیییییییییییییییق 

مپپدددذرررزبببیییییییسسیقغخ 😭💘

کانگین فرشته نجاتِ شاهزاده هامون 😭

مال خوده خودمههه از همون اول بردمش واسه خودم 😭

,,تصویر دونگهه تو بغل کانگین

در حالی ک داره موهاشو نوازش میکنه,,

بای 💔

شقا من عاشق مامان دونگهه و چولام 😭

اصلا این روی فرشته گونشو هر چی بیشتر میبینم بیشتر عاشقش میشم 😭💙

فقط خوشبختی بچه هاشو میخاد و اگه انقد فرشته نبود نه دونگهه نه هیچل انقد خوش اخلاق و تو دل برو بار نمیومدن 😭

دلم واسه این تعامل ساده و دوست داشتنی بین هیوک و مادرشون رفت 😭💘

و چقد خوبه ک حالا هر چقدرم کم ولی بازم همین اندازه هیوک میتونه احساس توجه های ریز و دوست داشتنیه یه مادر به خودشو حس کنه 😭

-من دونگهه رو خوشبخت میکنم

+تو همین الانشم خوشبختش کردی

-بیشتر از این خوشبختش میکنم

اصلانم گریه نمیکنم اصلااااا اصلاااااا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💘

شقای فرشتمون خسته نباشه 😶💗

پاسخ:
سلامممممم^~^
واااییی منم دقیقا همینطورم 
هردوشونو دوس دارم ولی اینو بیشتر دوس دارم 
چون یه حس خاص متفاوتی داره 🥺 جاست لایک یو 
طیف رنگ :) عاح نذار بگم
ک خودت قسمت آخر بخونی 👽
باورت میشد یونگجو همون شب مرد؟
بعضیا اصلا انتظارشو نداشتن ولی اگه الان برگردی به قسمتای قبل 
و اون قسمتی ک چولا بهوش اومد و دونگهه ازش حقیقت مرگ یونگجو رو مخفی کرد بخونی
متوجه میشی دونگهه دروغ گفت و نتونس خوب مخفیش کنه :)
و این اولین تعظیم دونگهه تو کل داستان بود.. 
اوهوم.. سه روزه ک همه چی به هم ریخته 
ولی به قول چولا اشکال نداره. آخه کارای هیوک هیچ کدوم بی‌فایده نیس.. 
راس میگه واقعا راس میگه این همه ادعای مالکیت و خشونت همه ریشه از علاقه ی شدیده هیوک رو دونگهه داره 
دونگهه میدونه ها.. 
نه ک درک نکنه.. فقط به دو دلیل اینطوری سرش داد میکشه 
یک این ک عصبانیه ک هیوک اجازه نمیده دخالت کنه 
و دوم این ک خیلی دلتنگه و این دلتنگی رو نمیتونه تحمل کنه 
عاره عاشقانه تهدید میکنه 
و من عاشق اینم ک دونگهه تنها کسیه تو دنیا ک میتونه هیوکو تهدید کنه.. میدونی ک؟ :)
و تو قسمت 35 دیدیم ک واقعا دونگهه اون معنی رو نشونش داد.. 
الهی پرستار شم جرخوردگیاتو درمان کنم 🥺💙
من اون تیکه تبریک تولدشو با وجود تموم دردی ک داشت خیلی دوس داشتم 
قسمت مورد علاقه م تو این پارت بود 
کانگ مال تو 🥺💝
واقعا.. بالاخره که دونگهه و چولا باید ب یکی رفته باشن ک انقد فرشته باشن
و اون کسی نیس جز مامانشون 
هیوک بالاخره حس کرد مامان داره TT
قبلا هیچی نداشت ولی با ورود دونگهه به زندگیش الان هم عشق داره 
هم مامان داره هم هیونگ داره و هم رابطه ش با پدرش بخاطر حرفای اون شبه دونگهه خوب شده 
دونگهه معجزه ی زندگیشه 
گریه هاتو نبییییینمممممممم💙💙💙😗نازی 
فدات شم َ🙆🏻‍♀️

سلام شقایق

متاسفانه من دوباره عقب موندم...

نمی دونم کی بتونم خودمو بهتون برسونم‌‌.

ممنون بخاطر وقت و انرژی ای که برای مخاطب هات می ذاری:)

پاسخ:
سلام
اشکال نداره عزیزم 
هفته ای یه بار اپه پس کلی وقت هست نگران نباش^~^💖

سلام بر نویسنده خلاق و مهربونم
زندگیت سرشار از حال خوش و ارامش و قلم زیبات مستمر و پایدار💗🌹
شقایق جونم از اینکه به کاروان خوانندهای عزیز رسیدم خیلی خوشحالم با وجود مشغله های فراوونم وقتم رو جوری تنظیم کردم که بهتون برسم واقعا باورم نمیشه از فردا یعنی سه شنبه میتونم هر هفته منتظر قسمت جدید هم نفس جانم باشم😍😍😍
راستی تا یادم نرفته بگم تو اینستا پیج پابلیکت رو فالو کردم و توام محبت کردی دیروز فالوم کردی خیلی متشکرررم امیدوارم ارتباطمون مستمر و پایدار باقی بمونه💗💗💗
پوستر جدید مباررررک چقدر زیباست من با دیدنش حس خوبی بهم منتقل شد 😍😍😍
ادیت فرزانه جون هم عالی بود عکسای زیبایی رو انتخاب کرده بود و کلمات فوق العاده ایی رو درنظر گرفته بود  بویژه کلمه وحشی احساسی😍 و جوجه  😍😍 من رو کلمه  وحشی احساسی بدجور کلید کردم😂😂
باز هم شروع داستان چیزی بود که اصلا فکرشو نمیکردم 😀کاملا هدفمند به تمام داستان پرداختی شقایق جانم😍
پسرانی چون دونگهه و هیچل از پدری همچون لی که در استبداد و زورگویی و همچنین بی احساسی حرف اول رو میزنه بعید به نظر میرسه و خداروشکر که به پدر مستبدشون نرفتن 😀غم هیچل برای از دست دادن راننده ش واقعا ناراحت کننده بود و خیلی زیبا برام به تصویر کشیدی😔💔
شقایق واقعااا شکه شدم از اینکه هیوک سه روز خونه نرفت انگار یکی پتک بزرگیو برداشت به کلم زد😔 💔ولی هیوک هر کاری رو بدون فکر انجام نمیده و کاملا بهش اعتماد دارم😁😀😉

قربون احساس پاک دونگهه بشم که گف من دلیل منطق حالیم نمیشه وقتی دلتنگ میشم💗...زیبای دوست داشتنی خیلی دلش برای چاگیاش تنگ شده بود💗😔💔😍
و اشاره هیچل به عاشق بودن هیوک عالی بود 😍😍
شرح حس و حال غم انگیز دونگهه و دلتنگیش واقعا ناراحت کننده بود 😔💔ولی حضور ناگهانی هیوک واقعا قلبم رو گرم کرد تلاقی نگاهشون تپش قلبشون باعث تشدید تپش قلبم شد 😍💗💓

جمله قشنگ هیوک که گفت حتی باباتم موقع حرف زدن با من کم میاره ولی تو تنها کسی هستی که میتونی با زبونت منو کیش و مات کنی 💓💗
نگم چقدر این جمله قشنگ بود پر از عشق پر از احساس 💓💗
تو تنها کسی هستی که از من نمیترسه..و این تفاوتت با بقیه ادما منو مجذوب تو کرد 💗
تو از سر تا پات با تموم تفاوتی که هستی منو بهم میریزی و توجه مو به خودت میدی 😍😍
اونقدر عاشقت هستم که معنی میمیرم رو راحت بهت نشون میدم💗💗💗
خدات تورو سفارشی واسه من خلق کرده 💗💗💗💗
شقایق جون حرفای هیوک اینقدر صادقانه س که من دیوونه این حرفاش میشم  و واقعا میشه برای بیان احساستش نسبت به دونگهه مرد💗💗
شقایق شقایق نمیگی ما قلبون ضعیفه یه بلایی سرمون میاد وقتی هیوک گف تولدت مبارک عزیزم واقعا از شدت هیجان اشک تو چشمام جمع شد ولی جمله بعدش که گفت ممنون که تو تولد بیست وهفت سالگیت شدی زندگی تموم یک نفر ...هیجان کل وجودمو فرا گرفت واقعا نمیتونم چطور توصیف کنم که حق مطلب ادا شه💗💗

فدای عشقشون بشم این عشق اینقدر زیباست که میشه براش جون داد😍😍
رفتن هیوک برای رسیدگی به کاراش و گفتن جمله نرو از زبون دونگهه چقدر قلبمو لرزوند💔 کادوی تولد دونگهه از نظرم خیلی خاص بود چون دونگهه در عالم واقع هم عاشق دستبنده و جمله دوست دارم دونگهه به زبون روسی ...خیلی به دلم نشست💓💗 نمیدونم علت اینکه هیوک این کلمه رو به زبون روسی رو دستبند هک کرد چی بود ولی خودم عاشق زبون کره م  اگه کسی برام عزیز باشه این کلمه رو به زبون کره ایی بهش میگم شاید هیوک میخواسته این جمله خاص دونگهه باقی بمونه براش
...
هیوک با شخصیت خشنی که داره پر از احساسه و من عاشق این حس قشنگ و نابشم الحق که دونگهه حق داره بهش بگه شاهزاده وحشی روانی 💗💓💕
..
از کانگین هم نگم که چقدر من عاشقشم با اون شخصیت مردونه و پرفکتش💗
مامان دونگهه بر عکس لی واقعا زن شیرین و دوست داشتنیه و چقدر خوب که  دونگهه بر خلاف پدرش حمایت مادرش هم نسبت ب عشقش به هیوک به همراه داره و رفتار خالصانه ی مادر دونگهه با هیوک واقعا  فوق العاده س و شیفته اخلاقش شدم توجهاتش به تک تک رفتار و علایق هیوک نشونه ی یک زن با محبت و نکته سنجه 💗

تهدیدای هیوک فوق العاده بود کلی حال کردم
همانطور که انتظار میرفت😀😄😎

شقایق جان اینقدر زیبا تمام اوضاع احوال درونی هیوک و دونگهه  رو شرح دادی که زبونم قاصره و تنها چیزی که میتونم بگم اینه که خیلی فوق العاده بود
بی صبرانه منتظر اپ فردا هستم چون برام خیلی خاصه 😀
خیلی دوست دارم شقایق عزیزم
لاویو💓💗💕😍🌹

پاسخ:
سلام نازنین جانم
مرسیییی عزیزم توام همینطور 😍😍
به به میبینم بالاخره رسیدی به روند آپ *-* منم عین خودت خوشحالمممم، از توام مرسی که وقت گذاشتی و اینطوری تند تند با دقت و حوصله نظر گذاشتی تا برسی به ما 💓
من همه بچه‌ها ایرانی رو که میشناسم فالو میکنم عزیزم این چه حرفیه، تازه متوجه نشده بودم وگرنه زودتر این کارو میکردم ببخشید دیگه 🙈
آره منم پوسترو دوس دارم گاهی وقتا چند دقیقه ی طولانی بهش خیره میشم 
واقعا جای تحسین داره که اخلاق دونگهه و هیچل و تمام شخصیتشون شبیه مادر مهربونشونه و ذره ای به پدرشون نرفتن. و بالاتر این که هیوک این حرفو به روی لی آورد.. همین واسه خورد کردنش کافی بود. 
آره نگرانی نداره. مطمئن باش هم تصمیمش درست بوده هم این ک از اون طرف کانگین مدام کنار دونگهه بود و دونگهه تنها نبود. 
خیلی دل تنگ بود اما جوابهایی ک هیچل هم بهش داد خیلی خوب بود. چون اگه هیچل طرف دونگهه رو می‌گرفت و هیوکو سرزنش می‌کرد ک چرا خونه نیومده باعث می‌شد دونگهه دلتنگ تر و احساساتی تر بشه ولی هیچل طرفداری هیوکو کرد و دونگهه ساکت شد سعی کرد منطقی فکر کنه. 
هیوک عین موم تو دستای دونگهه رام میشه :)
این تعریف و تحسینا همش به خاطر این بود ک ثابت کنه تو. در این حد برام فرق داری 
دقیقا دونگهه هم بخاطر این حرفای صادقانه به گریه افتاد :)
عزیزمممم خوشحالم ک از سورپرایز یهویی تولد دونگهه خوشحال شدی و دوسش داشتی 😍😍😍
وای اصلا خودمم دقت نکردم دونگهه چقد دستبند دوس داره. ایده ی این ک اون هدیه دستبند باشه خیلی یهویی به ذهنم رسید و همینجوری نوشتمش. 
علتش این بود ک فکر می‌کرد دونگهه این زبونو بلد نیس و نمیتونه به راحتی بفهمتش. ولی در واقع دونگهه بلد بود و دستش رو شد *-*
آره خانم لی اصلا ذره ای مخالف نبود و نخواهد بود با زندگی ابدی هیوک و دونگهه. همونطور که به دونگهه گفت فقط براش خوشبختی بچه هاش مهمه نه چیز دیگه. تازه فقط این نبود. اونقد احساساتش نسبت به این مسئله واقعی بود که همون موقع زنگ زد به هیوک و بابت خوشحال کردن دونگهه بخاطر داشتن این زندگی ازش تشکر کرد. 
این یعنی خانم لی جز دونگهه هیچی براش مهم نیس یا فرق نداره. 
یس همونطور ک همیشه ازش انتظار میره 😎
منم باید بگم خودتم به شدت زیبا و نکته سنج و پر از احساس حرفاتو نوشتی. باعث شد خستگی من در بره و مثل همیشه عاشق نظراتتم ^^
منم همینطور عزیزمممممم💓
فدات💝

سلام شقایق جان😍
چقدر پوستر جدید خوبه خببب😍😍😭
خدایااا😭😭😭😭پارک یونجو😭😭چقدر دلم سوخت😭😭😭گناه داشت ، خیلی زیاد😭😭ای خدا باعث و بانیشو...😭اشکای هیچل هم که دل ادمو ریش میکنه😭
اواا😢چه جوری هیوک دلش اومده سه روز جوجشو بی خبر بزاره خب😢میدونم امنیتیه ها ولی خب..😢
(تا خر خره عاشقته) ای خدا😍♥️
هیوک موهاشو مشکی کرد😍و چقدر خفن که پوستر هم طبق داستانه ، هیوک مو مشکی و دونگهه چتری بلند😍 دیدار کوتاه اما پر از احساسشون😭😭اصلا نمیشه حسشو با کلمات توصیف کرد😭😭تک تک جمله های اعترافی هیوک و جواب دونگهه😭😭من رسما مردم😭😭💫💫
هدیه تولدش خداا😭😍😍♥️♥️
مامان دونگهه که حمایتشو اعلام کرد😍😍♥️♥️چقدرر مهربونه آخه😍😍چقدر باعث شد هم دونگهه هم هیوک وسط این اوضاع حس خوب بگیرن😍😍😍چی میشد بابای دونگهه هم یک صدم درک و احساس زنشو داشت🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
خیلی پارت خوشگلی بود😭❤خسته نباشی😍

پاسخ:
سلام سمیرا 🥳
عه جون😍
واقعا گناه داشت. یونگجو هم یه کارمند دلسوز و محافظ دقیقا عین کانگین بود. به جای پیروی کردن از لی از خوده چولا مراقبت می‌کرد و چیزی جز این براش مهم نبود 
واقعا به سختی دلش اومد! هیوک مجبور بود. البته اگه نمی‌خواست الانم ببینتش نمی‌رفت هدیه شو خودش بده پس واقعا اومد ک واسه همین یه مدت کوتاهم ببینتش و بعد بره به ادامه ی کاراش برسه
همون قشنگیه دیالوگا بود که دونگهه رو به گریه انداخت 🙂🙂
آره خانم لی خیلیییی خوبه. اصلا چیزی جز خوشحالی بچه هاش براش مهم نیس و بابت همینم از هیوک تشکر کرد. فرشته نیس؟ *-*
سلامت باشی مرسی عزیزم 😍😍💝

اینقدر در مورد دستبند فلسفه بافتم یادم رفت بگم عاشق اون تصویر غروب کنار دریا با اون گیلاسای تو دستشونم.

جزو زیباترین و گویاترین تصویرهاست

پاسخ:
اون عکسم بی شک بی دلیل انتخاب نداشته و خیلی مناسبه موقعیت داستانه

سلام و ممنون

چرا هیوک از خونه فراری شده در حالیکه میدونه خودش و دونگهه عاشق و دلبسته این خونه ان و مهمتر اینکه دونگهه رو تنها میزاره با اون همه دلتنگی و عشقی که بینشون هست.

انتخاب دستبند بعنوان هدیه تولد نهایت ذکاوت و ریزبینی و دقتتون رو میرسونه البته به اعتقاد من .

چون فکر میکنم دستبند نماد عشق از اعماق وجود و دوست داشتن بی نهایته بخاطر قفل شدن اون دستبند با قلب و روح انسان مقابل.تشبیه درستی فکر نمیکنم باشه اگه بگم مثل دستبند خلافکارا که دو طرفه است و یه طرف خلافکار و طرف دیگه مامور اجرا.

اینم یه طرفش عاشقه و طرف دیگه معشوق

پاسخ:
سلام خواهش گلم
هیوک همیشه راه درستو انتخاب میکنه بهش اعتماد داشته باش. اگه این چند وقت از خونه دور بوده دلیل داشته و مجبور بوده چون همش دنبال کارای خودش و دونگهه س 
آره مخصوصا اگه سفارشی باشه دستبندش :)
قشنگ بود حرفات راجبش خوشم اومد *-*

یادم رفت برا حرف زدن هیوک با مامان دونگهه جر بخورم😂😂 

چقد مامانش خوبه😍💙 

پاسخ:
خیلی خانم لی خوبه و فرشته تر از اینم میشه 😍

سلام😍💙

پوستر جدید عالی😍 موهای بلند دونگهه و موهای مشکی هیوک 😍💙 

بمممممیرم برا هیچولم خب😢 اینجوری گریه میکنه من میخوام خودمو بکشم😢💙 چه خوب که دونگهه رو داره😌 اصلا دونگهه برا همشون مثه یه فرشته س😌💙

الهی هیوکیشو ۳ روزه ندیده😢☹ بمیرم براش😢 

لعنتی موهای دونگهه😍😍😍😍😍😍😍😍😍

و هیوک جذاب لعنتی که با تیپش و حرفای عاشقانه ی لعنتیش دل مارو برد دیگه دونگهه که جای خود😍💙 

عاغا بزارید یه دور برا موهای دونگهه جر بخورم.... انبرسبدتحجپحاوبسصصثفعحنکلیزدااکولل

یه دورم برا هیوک و موهاش و حرفاش...بووگرییسیرونحمچابسزطثلوتنک

اخییییش😂

لعنتی کادوششششش کادوووووشششششششششششش 😍😍😍😍 

کی لی خسته میشه😕😒

لعنتی جذابیتش چرا داره قسمت به قسمت منو به فاک تر میده؟ 😐

اصا هیوک اینجوری تهدید میکنه خیلی حذاب میشه... تو فقط تهدید کن😍😎

قسمتی بس جر خوردنی بود...

عالی😌💙

پاسخ:
سلام تک توک😍
آره همزمان با فضای حال داستان 😍
اکثرتون رو گریه کردن چولا واکنش نشون دادین که فکر نمیکردم انقد ناراحتتون کرده باشه ولی خب بخاطر شخصیت محکمشه که گریه کردنش اینطور ناراحت کننده س نه؟ 🙂
موهاش بلندتر شده، همونطور که هیوک خواسته بود دیگه کوتاه نکرده. 
رنگ جدید موهای هیوک چطور بود؟ *-*
لی سمج تر و پست تر از این حرفاس، لا اله الا الله
اگه دوس داری خشونت و تهدیداشو پس منتظر باش چون هنوزم در راهه 😎
مرسیییی💖

یه سوال .. امروز اپ نمیشه؟؟؟؟
 

پاسخ:
روزای آپ سه شنبه هاس

  سلااام🌸🍃

پوستر جدید😍
ولی دونگهه اش چرا انقد ناراحته؟! 🙁🥺
هیچول بالاخره فهمید چه بلایی سر راننده اش اومده🙁ینی هر بار این بچه باید یاد کار وحشتناک لی بیفته بلایی که سر بچه خودش آورد و نابود شه؟ 😔❤️❤️(ولی من چرا فک میکردم ما از قبل میدونستیم راننده مرده؟ گفته بودین قسمتای قبل؟! 🤔)
چه خوبه هیچول و دونگهه همدیگرو دارن😭❤️❤️❤️
ولی آخه هیوک جان 3روووز!!!خب یه زنگی پیامی چیزی،فکر این بچه رو نمیکنی؟!
تازه بعدشم که میای سریع کادو تولدشو بدی (🥰🥰😭❤️❤️)بری، خو اگه دونگهه تو راه خفتت نکرده بود که رفته بودی😒دو دقه بیشتر بمون خو بچه ببینتت اصن خودت ببینیش😑
ولی حرفاتو دوس داشتم😭ینی مکالمتونو😭
 کانگین...دونگهه ای که تو بغل کانگین گریه میکنه😭😭😭
"دلم برات تنگ شده بود"
"پس همیشه تو بیا به دیدنم مادر" (از چه روی انقد مظلومیییی😭😭😭😭😭)
ای جز جیگر بگیری لی😑😑😤😤😤
مامان دونگهه ام اوکی شد😊💛💛💛
ولی مامان دونگهه ینی لی رو نمیشناسه؟! خب معلومه الان که اوضاع اینجوری شده دونگهه و هیوک هم نمی‌خوان جدا شن لی بیکار نمیشینه نگاشون کنه که...پس دیگه باید بدونه لی چه عوضیه و الان دونگهه و هیوک تو چه وضعین😕
و دوباره هیوک بی اعصاااب😍😍بهت افتخار میکنم هیوکاااا😍❤️
ولی چجوری همین هیوک بی اعصاب که همین چند دقیقه پیش قاضی رو سکته داده بود وقتی شماره مامان دونگهه رو دید هول کرد، ای جانم که😂😘❤️❤️
مکالمه ساده و گرمشون🥺😫💕💕💕
برا هیوک خوشحالم💖💖
مرسیی و خسته نباشید💕

پاسخ:
سلام عزیزم 🍓
آره *-* دوسش داری؟ *-*چون مربوط به حال و هوای زمانه حاله داستانه :)
دیگه چولا با شنیدن این خبر هیچ دلیلی واسه بخشیدن باباش نداره، یه نفر بیگناه این وسط کشته شد و فقط بخاطر تهدید مسخره ی لی بود. نه عزیزم هیچ وقت اشاره ای به مرگش نکردم، شاید متوجه ی دروغ دونگهه شده بودی 🤔
اگه هیوک به این بود که امروزم دونگهه رو از خودش بی خبر بذاره خودش با پای خودش نمیومد خونه که واسش کادوشو بذاره و بره. بعد از سه روز دیگه تحمل نیاورد.:)
اره و غمگین ترین جای ماجرا اینجا بود که خانم لی از همه چی بی‌خبر بود و معنی واقعی حرفای دونگهه رو نمیفهمید 
نمیفهمید چقد ته جمله ش التماس نهفته بود و دلیل این ک خواسته بود خودش بیاد ب دیدنش این بود که دونگهه دیگه نمیتونست بیاد خونه ی پدرش TT
ببین مامان دونگهه فقط در این حد میدونه که قرارداد یه ساله س و چون از یه سال گذشته ایونهه باید جدا میشدن ولی متاسفانه از کارای شوهرش دیگه خبر نداره. لی همه ی بلاهایی ک سرشون میاره رو تو یه حد مرزی نگه میداره که کسی نفهمه بجز تصادف پارسال چولا که یه فاجعه ی مخفی نشدنی بود. 
هیوک به سادگی جلوی به مادر دستپاچه شده بود چون هیچ تجربه ای از یه مکالمه ی ساده با یه مادر نداشت 😭
خواهش سلامت باشی💝

سلااام ... از این قسمت نگم برات که عااالی بود ... قسمتی که مامان دونگهه اومده بود پیشش رو خیلییییی خوب نوشته بودی ... حالا من الان چادر زدم منتظر قسمت بغدیم ...

پاسخ:
سلاممم خوشحالم ک اینو میشنوم
هوا سرده بخاری هم ببر تو چادرت ^~^

سلام شقایق جان.چطورییی؟😻

پوستررر😍اینو بیشتر دوس دارم😍موها هیوک مشکی شده موها دونگهه بلندتر شده**با حال و هوا داستان پیش میره😭😍همه رنگیش مرگه ولی هیوک با موها مشکی هزاران برابر مرگ تره:))

طفلی هیچول تازه فمید راننده اش جونشو براش داده..هیچول گریه کنه حتی تصورشم قلبمو به درد میاره😢

اون تعظیم دونگهه به سنگ قبر راننده چقد قشنگ بود..جون برادرشو نجات داد و این نهایت تشکرشو اینجور نشون داد دونگهه..واقعا قشنگ بود و حس خوبی داشت

"وقتی اینجوری میگه ینی تا خرخره عاشقته"هیچول دیگه خیالش راحته حداقل از بابت برادرش دیگه نگرانی نداره:)چقد قشنگ هیوکو شناخته😭💙

خدایااا سه روز همو ندیدن😭 بعدم که هیوک وقتی داشت بی سر و صدا میرفت😭چقد داره برای نگه داشتن عشقشون سختی میکشن..اون لحظه ای که همو دیدن با تمام وجودم عمق دلتنگیشونو حس کردم و گریه ام گرفت..حسش عجیب بود انگار با سطر به سطر خوندنش بهم تزریق میشد اون احساس دلتنگیشون برا هم..چشمای بغض الود دونگهه..اون التماسش برا نرفتن هیوک..اون بوسشون حتی میشد حسش کرد چقد دلتنگی تو خودش داشت:))منم باهاشون اشک ریختم

حرفایی که به هم زدن..هیوک تا دیدش بلافاصله گف نمیزارم ازم بگیرنت مگه از رو جنازه ام رد شه"این خودش یه دنیاا ابراز علاقه و حرفای عاشقونه بود ولی به سبک هیوک🙂😭

دونگهه هم که شروع کرد به تهدید کردنش ولی با چشمای بغض دار که اونم ابراز دلتنگیش بود بعد این مدت بازم با سبک خودش🙂😭و من با همه ی این ابراز علاقه های خاص این دوتا شاهزاده دلم زیر و رو شد😭💙

انقد عاشقتم که معنی برات میمیرمو میتونم راحت نشونت بدم"🙂😭😭وای من مرردمم چقد حرفاشون کشنده اس. واقعا قشنگ گف هیوک که روحش ساده و پاکه و چشماش معصوم ولی حرفاش واقعا توانایی کیش و مات کردن داره و هیوکو شیفته ی خودش کرده🙂

تولدش بود و هیوک فقط اومده بود کادوشو بزاره:))وقتی بین اینهمه شلوغی و مشغله ذهنی تدارک یه کادوی محشرو میبینه و حواسش به همه چی عشقش هست مگه حرفیم باقی میزاره؟:)

وقتی گفت نرو قلب منم کنده شد از جاش😭😭

ممنون که تو ۲۷سالگیت شدی تموم زندگی یه نفر"⚰🙂این حرفا و ابراز علاقه هاشون به هم تمام معادلت ذهنی آدمو از میزان عاشق بودن یه نفر کاملا میریزه بهم:)دیوونه کننده اس😭

کانگین مهربوون😭💙چه صحنه ی عزیزی بود تو بغلش گریه میکرد:(غم گریه کردن دونگهه و شیرینی بودن کانگین

مامان دونگهه چه خوبههه..دوست داشتنی😍

الهی هیوک چه هول شد مامان دونگهه زنگ زد..سوالایی که پرسید که از کجا متوجه علایقش شده..ماهم کنجکاو بودیم از اول داستان که از کجا میدونه و قشنگیش این بود که جوابش انقد ساده بود..با یکم دقت به سلایقش فهمیده بود کار کوچیکی که مادر خودش میتونست انجام بده ولی ازش دریغ کرده بود

حالا داره به لطف حضور دونگهه تمام اولینا و حسای خوب واسش رقم میخوره💞

 

این قسمت اصن یه جور خاصی احساساتمونو درگیر کرد..خعلی دوسش داشتم😭💙واقعا هر سطرشو لذت بردم..چرا انقدر تو خوبییی خانم نویسنده؟😭💞

خسته نباشی عزیز دلم.بازم مرسی که هستی💋❤

 

پاسخ:
سلام مریم جانم فدایت من خوبم 😍🤘🏻
آره من خودمم این یکیو بیشتر دوس دارم. نه که اونو دوس نداشته باشم فقط اینو بیشتر دوس دارم *-*
اوهوم به بچه ها هم گفتم. بخاطر شخصیتی که تا الان از چولا دیدین گریه کردنش واستون سخت و ناراحت کننده بود 
در صورتی که دونگهه اینطور نیس. همتون وجه ب شدت احساساتی و شکننده ی دونگهه رو دیدین واسه همین گریه کردنش دور از ذهن نبود اما شخصیتایی عین چولا و هیوک گریه کردنشون وحشتناکه. 
این اولین باری بود که دونگهه در طول کل فیک تعظیم کرد. اونم به یه سنگ قبر. چون واقعا لایقش بود :)
آره خوب جوابایی به دونگهه داد. دقیقا داشت به جای دونگهه از هیوک طرفداری می‌کرد چون شناخته بودش 
آره سختی میکشن.. بیش از اینم تلاش میکنن و هرگز بیخیال نمیشن چون دیگه کار از کار گذشته.. اون عشق بینشون اونقدر محکم و شکل گرفته شده که محاله بتونه ضعیف شه یا از بین بره و به عبارتی به جدا شدن توافق کنن. 
طرز ابراز علاقه های هیوک همیشه خاص خودش بوده و اینبارم انقد تو گفتن جمله هاش تبحر عاشقانه به خرج داد که دونگهه به گریه افتاد :) شک نکن 80 درصده علت گریه ی دونگهه جمله ای عاشقانه ی هیوک بود و بعد رفتنش 
تازه یه چیزی بهت بگم دلت بره. اگه هیوک میخواست امروزم دونگهه رو نبینه کادو رو میداد راننده ای کارمندی کسی بیاره خونه. ولی خودش آورد چون ته دلش یه همچین دیدار کوتاهی با دونگهه رو هم میخواست. اگه انقد دلتنگ نشده بود بی سر و صدا این کارو می‌کرد ولی نکرد :)
خدا روشکر کانگین بود وگرنه پارته خیلی غمگینی میشد 
بعدم ک. مامان دونگهه اومد همه ی غما رو شست برد قربونش برم 
آره همونطور ک ذهن شما درگیر بود ذهن خود هیوکم راجب اون علایق درگیر بود که جوابشو گرفت 
خدا رو شکر عزیزممم
خودت چرا انقد خوبی؟ 🥺 همیشه طرز حرف زدنت دل منو میبره🥺💖
خودتم مرسی ک هستی فدایت 💝

یه قسمت شیرین دیگه...💙
اولش خیلی غمگین بود💔 وقتی فهمیدم راننده هیچل تو تصادف مرده خیلی دلم شکست... اون حرفای آخرشون... و اینکه دونگهه گفته بود زنده مونده. چقدر از لی نفرت دارم... فکر نکنم حتی مرگش هم راضیم بکنه😶
"ازم محافظت کرد و خودش رفت؟"💔
ولی حتی توی اون حال هم دونگهه هنوز براش عزیزترینه... هنوزم به خاطر دونگهه دردی که میکشه رو میخواد نشون نده... عاشقانه نیست؟❤️
ناراضیم از هیوک☹️ سه روزه نیومده قبول... ولی گوشیش چرا خاموشه؟ شاید به خاطر اینکه اگه صدای دونگهه شو بشنوه طاقتش تموم شه؟ ولی نگران شدن دونگهه چی؟☹️
"من دلیل و منطق حالیم نمیشه وقتی دلتنگش میشم!" جوجه دلش تنگ شده خب🥺
چقدر بودن کانگین خوبه... کلی آرامش با خودش داره حالا تو هر موقعیتی که باشن❤️
واییی واسه تولد دونگهه اومده بود خونه😍 اومده بود یه کوچولو ببیندش😍 کادوشو بده🥺 چه کادویی بود😭
موهاشو مشکی کرده🙈 واقعا هر رنگی بهش میاد ولی مشکی واسش یه چیز دیگه است😍
"بابات باید از روی جنازه ام رد شه تا تو رو ازم بگیره" 😭😍
"تو تنها کسی هستی که میتونی با اون زبونت منو کیش و مات کنی"🥺 با اون زبونش، با اون چشمای معصوم لعنتیش😩
"اونقدر عاشقتم که معنی برات میمیرم رو راحت میتونم نشونت بدم!" 😭 
آخه شما دوتا کی اینقدر قشنگ عاشق هم شدین؟؟؟؟😭❤️💙
بغض و التماس توی صدای دونگهه وقتی بهش میگفت کجا میری؟ نرو! خیلی سنگین بود😭
چقدر رمانتیک کم کم به همه زبونای دنیا عشقشو بهش نشون میده😭 
دستبندی که هم ارزش عمارتشونه... که دونگهه همه چیزشه...❤️
ای جانم مادر مهربون و دوست داشتنی😍
چقدر خوبه که دونگهه و هیونگش توی اون خونه لعنتی حداقل همچین مادری داشتن... 
"پس همیشه تو بیا به دیدنم مادر..." چقدر غم داشت این جمله😢
چقدر شیرین نظر مادرشو راجع به خودش و هیوکش پرسید🥰
و چقدر شیرین تر جواب داد مادرش... "من مامانتم دونگهه" " البته اعتراف میکنم دلم زیر و رو شد" 😍😭
صحبتای هیوک با مادر دونگهه اوج این قسمت بود😭 چقدر بازم دلم واسه هیوک سوخت😭 
اولین تجربه اش بود که یه مادر زنگ زده بهش فقط برای اینکه حالشو بپرسه و بگه که غذاهای موردعلاقشو واسش درست کرده❤️
"من دونگهه رو خوشبخت میکنم" 😍 چقدر صادقانه و از ته قلبش گفت😭
"همین الانشم خوشبختش کردی" واییی😭
سوالای قسمتای اولمون جواب داده شد😂 که از کجا علایقشو میدونست. با اینکه گفته بودی دونگهه نگفته من همش به اون شک داشتم😂 ولی خب اون موقع ها سلیطه تر از این حرفا بود😂😂
مرسی شقایق خسته نباشی🥰😘❤️💙
(پوسترش خیلی خوبه😍 البته من قبلی رو هم خیلی دوست🥰 ادیت فرزانه هم که خیلی خوبه😭 مرسی😘)

پاسخ:
شیرین تویی و کامنتات ک اصن ازشون قند میباره🤗
اوهوم.. دونگهه غم انگیز ترین و اولین دروغ عمرشو به هیونگش گفت چون مجبور بود.تو اون وضعیت نمیتونست با گفتنه این خبر بد حالشو بدتر کنه.. 
حتی معذرت خواست بابت دروغش ولی چولا که از دونگهه دلخور نمیشع:)
هست.. این عاشقانه ترین رابطه ی برادرانه ایه ک واقعا میتونه وجود داشته باشه 
اشکال نداره. هیچ وقت از هیوک دلخور نباش چون همیشه بهترین کارو میکنه. اگه گوشیشو خاموش کرده هم همش بخاطر دونگهه بوده.. دیدی وقتی برگشت خونه و دونگهه میگفت نرو ته دلش چجوری خالی شده بود ولی برخلاف خواسته ی دلش گذاشت رفت؟ :)
دونگهه هم جاش خوبه چون آره تا وقنی کانگین باشه خیال همه راحته. درسته ک دلتنگ هیوکش بود ولی تا وقتی کانگین کنارش باشه امنیت داره. 
کادوشو بذاره و یه بوس ناگهانی و برنامه ریزی نشده هم ازش بگیره 🥺
آره شدیداااااا موافقم.. هیوکه مو مشکی یه چیز دیگه س 🔥
این تعریف و تحسینای هیوک فقط یه همچین موقعیتی عین روز تولد دونگهه رو میخواستن تا گفته شن و دنیا رو قشنگ تر کنن 💖
واقعا کی عاشق هم شدن؟ زنجیره ی بینشون تو یه مدت خیلی کم سفت و ضخیم و بزرگ شد، طوری که محال ترین کار ممکن آسیب زدن به این زنجیر یعنی جدا کردنشونه
تا همین الانشم زیادی نشون داده چقد همه چیزشه و دنیا رو براش میده، چنین کادوی گرون قیمتی هم واسش سفارش بده که هی دونگهه رو به یاد بندازه که چقد میخوادش
آره این تنها شانس و فرق چولا و دونگهه با هیوک بود. خانم لی!
خانم لی اعتراف کرد با این میدونسته ایونهه به هم کشش دارن ولی وقنی دونگهه تایید کرده دلش ریخته 🙈ینی دقیقا عین ماعه 😍🙈میدونیم ایونهه با همن ولی وقتی هی اثبات میکنن بیشتر جر میخوریم با این ک از قبل میدونستیم 😐
واهای خوشحالم اینو میشنوم ک سکانس مورد علاقت و به قول خودت اوج داستانو مکالمه ی هیوک و مامان دونگهه رو انتخاب کردی TT این برای یه نویسنده خیلی باارزشه که با وجود این ک صحنه ایونهه ای نبوده خواننده رو جذب کرده ب خودش🤗
آره همیشه تو کف این موضوع بودین ک چجوری میدونسته یا دونگهه بهش گفته یا چی😂 خود هیوکم براش سوال بود 
ک حالا وقنی جوابشو گرفت فهمید یکم دقته مادرانه بوده نه چیز دیگه ای 
خواهش میکنم عزیز دلم 💝💝💝💝💝

خداییش میخواستم این بازی رو تمومش کنم ولی واسم سوال پیش اومد...

اینکه قبلا به مرگ راننده اشاره کرده بودی؟ یا من خیلی باهوشم میدونستم مرده؟😐

خودم‌ که میگم احتمال اولیه بیشتره😐

پاسخ:
من که اشاره نکردم به مرگش
چون قرار بود شما فکر کنین زنده س، بخاطر دروغه دونگهه 

انقد حرف زدم تو نظر اول هیچی نمونده در راستای جبران کمبود نظرها بنویسم😑😐

اشکالی که نداره، هم؟

البته همینکه به بیستا رسوندمش خوبه، از خودم راضیم😂😋

پاسخ:
عایگو.. ممنون که بخاطر من این کارا رو میکنی 💖

چرا همه با این قسمت عر زدن و من فقط احساساتی شدم و همچنان با نیش باز به خوندن ادامه دادم؟🙄

پاسخ:
😂😂😂

ASRA چقد باهوش بود از روی پوستر فهمید هیوک موهاشو رنگ کرده😐

چرا من نفهمیدم؟😐

پاسخ:
مثل اسرا با دقت باشیم 🤭

فقط منم که به کمبود نظرات اعتراض دارم؟😐

خسیسای بدبخت😐

پاسخ:
فک کنم یا باید اپشو متوقف کنم یا رمزیش کنم تا عدالت واسه شما برقرار شه 

سلامی به گرمی نفس های همنفس😍😍😍

چطور مطوری؟  منکه خوبم، بالاخره ادم شدم دارم درس میخونم🤣

عاقا جا داره یه بار دیگه به پوستر جدید اشاره کنم😍😍به قول یکی از دوستان میشه بهش ساعت ها خیره موند و خسته نشد😍

و برررریم سراغ این قسمت مرگ😭😭😭😭😭

باید بگم لععععععنت😭

هیچولی که بغض کرده خیلی مظلومه و گناه داره😭نکن ازین کارا...😭

اخییی بمیرم دونگهه انقد معصومه معذرت خواهی میکنه که بهش حقیقتو نگفته😭😭😭

اصن باید لی میمرد به جای اون راننده بدبخت😭لیه پدسگ😭

چهره من وقتی دونگهه گفت:سه روزه نیومده خونه😱😱😱😱😱

عاشق اینم که هیچل به هیوک کاااملا اعتماد داره میدونه وقتی کارش تمومید برمیگرده😂

خب دونگهه‌راست میگه منم دلیل و منطق حالیم نیست نباید چاگیاشو تنها بزاره😥😥😥

نباید😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

چقدم پرروئه میخواست یواشکی بره😱😭دونگهه خوب خفتش کرد..

عاشق عکس العملاشون شدم وقتی همو دیدن😂😐اخه مگه مجبوریییید😭😐

اووووف هیوکه مو مشکی😍😋

یکی نیست بگه هیوک نیاز نیست اینهمه دست و دلباز بودن! بردار ببرش قایمش کن یه جایی دست هیچکس نرسه😐

یسسسسس دونگهه عصبانی میشود و تهدید میکند😍😱این روی دونگهه هم خیلی خیلی جذابه😍

😭😭😭😭😭😭اح احساساتی شدمممم..اینا چرا ازین حرفا میزنن من مجردم چرا نمیفهمن؟😭😭😭

"خدات تورو سفارشی واسه من خلق کرد" وی ایز دد😭😭😭

بمیییرم که با یه نرو گفتن زانوهاش سست شد😭😭😭بهت میگه نرو لعنتی😭😭😭نرو😭😭😭

😭😭😭کمبود یکی که واسم دستبند بخره و یکی که دستبند برام ببنده رو تو زندگیم حس میکنم😐

یکی عکس دستبند رو برسونه😀

 

امیدوارم لی بمیره😐

تاحالا واسه هیچکس انقدر آرزوی مرگ نکرده بودم😐

 

اوووف خدایا ننه انقد روشن فکر لدفا😍😍

اصن من از همون ابتدا مامان دونگهه رو پسندیده بودم...هیوکم پسندیده بود...از قدیم گفتن مامانو ببین پسرو بگیر همینه دیگه..

هیوکی که با خونسردی تهدید میکنه خیلی جذابه😐

فقط من بودم اون قسمتی که هیوک گفت "حتی اگه به عنوان یه قاتل بیوفتم زندان" دونگهه رو تصور کردم که قابلمه به دست رفته ملاقات هیوک پشت میله های زندان؟😐

عاقا اینارو از هم جدا نکنید علاوه بر خودشون، منم طاقت ندارم😭😭😭😭😭

آخییییی😍😍😍😍😍تعامل مامان دونگهه با هیوک خیلی خووووب بوووود😭😍من مرگ😍

 

کاش منم پولدار بودم😐!

 

شرمنده دیگه حال ندارم بنویسم‌فکر کنم همینم ۲۰ دقیقه طول کشید😂😂

عاقا درکل قرررربانت خیلی خوب بود، ممنون بهترین، خدافز💙

پاسخ:
سلااااام😍😍😍😍
خوبم منم خداروشکر 
عه امتحانات کی تموم میشن؟؟ بشین خوب بخونا یه مدت تحمل کن حواست به چیزی پرت نشه
یس پوستر جدید مورد علاقمه 🥳
چولا یه اخلاق و رفتاری عین هیوک داره.. غرورش گستاخیش، محکم بودنش و همه ی اینا باعث میشه بغض کردنش واقعا دردناک باشه برای ما، کم گریه میکنه اما وقتایی ک گریه میکنه ینی قلبش دیگه تحمل کنترل کردن گریه رو نداشته.. 
دونگهه هم مجبور بود ازش مخفی کنه یه مدت، چون با اون وضعیتش شنیدن خبر بد براش خوب نبود، کار درستو کرد 
آره چولا اصلا واکنش خاصی به نیومدنه هیوک ب خونه نشون نداد. چون طی این مدت خوب شناختش 
و واقعا هم حرفی ب دونگهه زد درست بود. که من نباید اینا بهت بگم خودت خوب میدونی 
ولی امان از دله تنگه دونگهه... 
اگه مجبور نبودن که اینجوری هیوک تنهاش نمیذاش😂😂
البته تنها که نه. کانگین تمام مدت پیشش بود و خانم لی هم اومد *-*
هیوک همیشه بهترین گزینه ی ممکن رو انتخاب میکنه. پس اگه کاری کرد فقط بهش اعتماد کن 
چون آدمیه که همه ی جوانب رو میسنجه و به فکر همه چیه، بعد تصمیم گیری میکنه 
آره منم این شخصیتشو دوس دارم، هم از نترس بودنش از هیوک و تهدید کردنش و هم این شخصیت جدیش 
دونگهه دلش میخواد خودشم به هیوک کمک کنه اما همونطور که گفت هیوک بهش اجازه ی هیچ کاری نمیده. نه فقط به دونگهه، به بقیه مثل کانگین و چولا هم اجازه ی دخالت نمیده و میخواد خودش تنهایی همه چیو درست کنه 
حالا من قسمت بعدی اگه یادم بمونه عکس میذارم براتون 😆
والاااا 😂😂 از مامان معلومه چه‌ گل پسرایی داره😍
این تصورات خنده دار چیه میکنی 😂😂😂😂 تو این موقعیت جدی باید بری تو فضای معنوی =} 
نگران نباش تهش میدونی ک به خوبی تموم می‌شه 
عسیسم تا وقتی تو ایران زیست میکنی پولدار نخواهی بود 😐😑
قربان خودت 💞💞 خواهش میکنم و بای بای🤗

سلامززززززز...خواننده جدیدم.تا قسمت ۷ خوندم.فکر نمیکردم انقدر دوستداشتنی باشه...خخخ...رابطه ی سگسشون خیلی ریاله لعنتی...خیلی قابل باور و منتطقی نوشتی.از منطقتی که توی داستانت داری و به شعور مخازطب احترام میزاری خوشم میاد(از بس فیکشن های ابکی زیاد شده)خلاصه که بدان و اگاه باش خواننده ی جدیدتمو این فیکشن رو دوست دارم

موفق و خوشحال باشی

پاسخ:
سلام خیلی خوش اومدی به جمع خواننده ها. البته امیدوارم بخاطر گرفتنه رمز اعلام وجود نکرده باشی 😅
مرسی ممنون

سلااااام

چطوری نویسنده جونم؟

پوستر جدید مبااارک....چنقده خوشگلهههه😍😍😍😍😍😍

اینجا موهای هیوک مشکیه😍😍😍

ای جااانم جذاااااب....

وااای این قسمت اولین قسمتی بود که داشت اشکمو درمیاور 😭😭

هیچولییییی😭😭😭

الهی مادر فدای تک تک اون اشکاای پاکتتتت..

الهی بمیرم خیلی دوسش داشتا...پسر بیچاره چه قد مظلومانه مرد تو راه نجات دادن اربابش😭😭😭

دلم خیییلی براش سوختتت... اونجا این همه غریبونه وسط قبرستون تنها😭😭😭😭😭

بیچاره بچم خیلی ناراحت شد..

خب دونگهه هم نمیتونست زودتر بهش بگه که..

هیییییی

خدا لعنتت کنه لی😭😭😭

 هیوک ۳ روز نیومده خونه!!!!

بیچاره دونگهه چه شکلی این ۳ روزو تحمل کرده خدا میدونه

حالا خوبه کارای باباش و نفهمیده ینی هیوک نزاشت بفهمه وگرنه دیگه از غصه جون میداد.. 

وای فقط اونجاش که بعد از ۳ روز هیوکشو میبینه...

میبینه موهاش مشکی شدن و حتی جذاب تر از قبل شده 

اخم کردنو فراموش میکنه...

گریش میگیره هیوک میاد بوسش میکنه میگه هدیه تولدتو گذاشتم تو اتاق...بهش حرفای عاشقانه میزنه

بعد که میخواد بره دونگهه بهش میگه نرو. ولی هیوک باید میرفت 

دونگهه دوباره گریش میگیره ..

دلم میخواد زااار بزنم😭😭😭😭😭

ای خداااا😭😭

تو هوای اتاق نفس نمیکشه که یه وقت بوی هیوک دیوونش نکنه...

مظلومانه کادوشو برمیداره میره تو سالن میشینه..

هیوک چه کادویی قشنگی بهش داد..داره به هر شکلی که بلده بهش نشون میده که چه قدر عاشقشه..

ولی چه قدر خوب میشد هیوک براش میبسدش🙁🙁🙁

دونگهه الان فقط به یه پشتوانه نیاز داره که خودشو خالی کنه

که کانگین هم با کمال میل قبولش میکنه..

از مامان دونگهه خوشم میاد 

زن مهربونیه معلومه عاشق پسراشه..

ولی بیچاره نمیدونه شوهرش داره چه بلایی سر بچه هاش میاره🙁🙁🙁

آخه ییی چه قد کار خوبی کرد اومد بهش سر زد هائه نیاز داشت یه ذره از اون مسائل دور شه

چه خوب مادر دونگهه هم عشقشونو قبول کرد🙂

بالاخره مادره دیگه خوشبختی پسرشو میخواد..

قاضی احمق مثلا یکی از مورد اعتماد ترین هاست بعد رشوه میگیره

ایییش

کاشکی هیوک میزد همونجا لهش میکرد

ولی خوشم اومد از حرفای هیوک بزار بفهمن با کی طرفن...

ای جانم مادر دونگهه بهش زنگ زد چه قدر هول شد 

خب بچه تازه اولین بارش بود چیکار کنه

مادر دونگهه چه قدر مهربونو با شخصیته که صبر میکرد هیوک بتونه جواب بده....

اخه ی بچه از اونموقع براش جالب بود که از کجا فهمیده توت فرنگی دوس داره..یا از چیزای شیرین زیاد خوشش نمیاد....

مامان دونگهه هم با آرامش جواب سوالاشو داد

واقعا چی میشد اگه مامان هیوک هم تو زمان بچه گیش یه ذره بهش توجه و عشق میداد تا هیوک انقدر سرد بار نیاد🙁🙁🙁

هیییی.....

این قسمتم تموم شد با یه ذره ناراحتی هایی که یه روز تموم میشه  و هیوک دوباره میتونه لبخند دونگهه ببینه🙂🙂🙂..

مشتاقانه منتظر قسمت بعدیم

خسته نباشی عجقم💙💙💙💙💙

 

 

پاسخ:
سلام اسرا جونم
خوبم قربونت 🤗
مبارک شما باشههه😇لذت ببرین ازش 
آره همزمان با مشکی شدنه موهاش این پوستر جدیدو گذاشتم براتون 
خب این مشخص میکنه که خیلی تا الان با داستان جور و همدل بودی.. چون دقیقا جای درستی احساست به اوج اومد و گریه ت اومد. چون قسمتای قبل اتفاق خاصی نداشت ولی از اینجا دیگه فراز و نشیب و غم داستان شروع شد. 
اوهوم خیلی ناراحت شد چولا 
و عمق غم این بود ک دیرتر از همه فهمید. دقیقا یه سال بعد فهمید راننده ش که قصد محافظت ازش داشته همون شب تصادف فوت کرده. 
لی سر یه بازی و تهدید مسخره جون یه نفر بیگناه رو اینجوری گرفت و جون پسر خودشم تا لب مرگ برد :)
سه روز ندیده هیوکو و به شدت از دستش دلخور و عصبانیه ک تا این حد بی خبرش گذاشته 
ولی تا میبینتش احساساتی میشه و تمام دلخوریاش یادش میره 
آخه خیلی دلتنگشه :)
اصلن حاضر نبود پاشو بذاره تو اتاق که نفسش بکشه و دلتنگ تر بشه 
با این ک مجبور بود بره فراموش نکرده بود تولدشو 
اگه فقط میومد کادو رو میذاشت میرفت هم مهم نبود فقط میخواست اینکارو کنه TT
میدونممم حست چیه درک میکنم 😭😭
خیلی از خواننده ها گفتن با این پارت گریه کردن 😭
ولی بودنه کانگین 
و از طرفی اومدنه مامانش 
و بازم از طرف دیگه اون تماس مامانش با هیوک 
همه ی غمای این پارتو شست برد 
آره خانم لی بیچاره از چیزی خبر نداره 
و دونگهه هم ترجیح میده باخبرش نکنه چون واقعا قلبش میشکنه 
مادرش انقد فرشته س که فقط خوشحالی بچه ها و خوشبختیشون براش مهمه 
دقیقا عین همون حرفایی ک پشت تلفن به هیوک زد 
واقعا از ته دلش ممنون بود از هیوک که دونگهه رو خوشبخت کرده و دوس دارن همو 
دیگه وقتی یکی عین لی رشوه بده بله 🙂
قشنگ تهدیدش کرد که یا با ننگ و آبروریزی زندگی کن یا میام میکشمت 
ینی هیوک تهدید به قتلم میکنه انقد جذابه لعنتی و خشنه😐🔥
خیلی عزیزه خانم لی.. کم کم عاشقش میشی TT
هیوک به سادگی درگیره این شده بود ک خانم لی چجوری میفهمه علایقشو 
ولی وقتی خانم لی توضیح داد فهمید چندان هم پیچیده نبوده و فقط یکم دقت مادرانه کرده :@
فدایت 
سلامت باشی لاب*-*

سلام شقایق جونم 

من تا هر سشنبه که بیاد کلی لحظه شماری میکنم اینقدر که دلتنگ هم نفس میشم 

هر قسمت که از راه میرسه عالی تر از قسمت دیگه است 

چقدر پوستر این قسمت قشنگه وقتی بهش نگاه میکنی تک تک اتفاقا از جلوی چشمم رد میشه 

هیچول نمونه بارز یه ادم با خلوص نیت پاک و صادقه که حتی نسبت به هیچکدوم از ادمای دور برش بی احساس و بی مسئولیت نبوده و برای همشون به یک اندازه احترام قائل بوده کاشکی پدرش اینقدر سنگدل و بی رحم نبود که الان اینقدر بابت چیزای کوچیکی که داشت غصه نخوره و غم و اندوه بابتشو بخوره امیدوارم که دوباره روزای قشنگش از راه برسه 

چه خوبه که دونگهه همیشه یار و غم خوارش بوده و سنگ صبورشه و بهش تکیه کنه 

هر چند که دونگهه مثل هیچول دل خوشی از روزگار و زندگیش نداشته و حالا که میخواد به ارامش برسه هنوزم که هنوزه میخوان از ادمایی که دوسشون داره ازش بگیرن 😔😭😭😭 وقتی گریه میکنه دلم براش خون میشه چرا اخه چطور دلشون میاد تو رو غمیگین کنن 

طفلکی هیوک خودشو به اب و اتیش میزنه بلکه از دست سرشون بردارن 

خوشی نزاشتن برای دو تاشون 

اما زیبایی زندگی هنوز ادامه داره 

چقدر مامان دونگهه دوست داشتنیه و درکش میکنه و به حرفاش گوش میده 

حتی از علایق و سلیقه هر دو تاشون باخبره 

مرسی عزیز دل مثل همیشه عالی 👌👏😍😍😍😭😭💖💕💓

پاسخ:
سلام فائزه ی مهربونم
ای جانم 😥 حالا حیف که ایام امتحانات عه و بیشتر از اینم نمیشه آپ کرذ 
اوهوم این پوستر خیلی شبیه از این جا به بعده داستانه. از تک تک عکسا گرفته تا رنگ و اندازه ی موهاشون حتی 
آره و باعث خوشحالیه که چولا و نه خود دونگهه هیچ کدومشون ذره ای به پدر سنگدلشون نرفتن و شبیه مادرشون شدن از نظر شخصیت و اخلاق
دونگهه هم برادرشه هم عزیز دل و نفسشه. و برعکس! این دوتا از دنیا هیچی جز هم نمی‌خوان بس که همو دوس دارن
 عمق غم ماجرا اینه که هیوک دنبال پس گرفتنه چیزیه که مال خودشه! دونگهه ش مال خودشه و ناجوانمردانه میخوان ازش بگیرنش
اوهوم قطعا ک هنوز قشنگیا سر جاشه. فقط کافیه یکم بالا پایین زندگی رو طی کنن تا به مقصدی که میخوان برسن 
پس به من اعتماد داشته باش*-*
مامان دونگهه فقط یکم دقت کرد یکم مادری کرد تا بتونه علایق هیوکو بفهمه وگرنه فهمیدن این چیزا اصلنم پیچیده بود که هیوک انقد ساده درگیرشون شده بود 
خواهش عزیز دل خودتی 😗😍💞💞

سلام شقایق جونی 🤗🤗

آخی چقدر این قسمت صحنه های زیبای داشت 

من عاشق جایی شدم که گانگین دستبند رو دست دونگهه کرد و بغلش کرد 

دلم برای مظلومیت دونگهه آب شد قربونش برم که اینقده این قسمت اشک ریخت😭😭😭😭😭

اخرشم که تیر خلاص بود آخی هیوک تازه داره معنی عشق مادرانه رو درک میکنه 

من هنوز موندم چطوری اینقدر احساسی و زیبا می نویسی 🙄🙄🙄🙄

بازم ممنون عزیزم از قلم زیبات 😍😍😍😍

بای تا سه شنبه 

 

پاسخ:
سلام آنجل 😇
کانگین میدونس دونگهه اون دستبندو با جون و دل دوس داره و فقط دلخوره 
اون لحظه باید یه کانگینی می‌بود تا دستبندو به جای هیوک دست دونگهه کنه 
محبتهای نداشته شو دونگهه جبران کرد 
و حالا محبتهای مادرانه ی نداشته شو مامان دونگهه جبران داره میکنه 
لطف دارییی فدات شم 💞😍😍
بای بای 

وای خداجون...یعنی  از اول این قسمت داشتم گریه می کردم تا آخرش.چقدر احساساتی شدم سر این فیک. نمی دونستم برای اشکای دونگهه بغض کنم یا برای هیچول طفل معصوم.خدا کنه هیچولم یه جورایی عاقبت بخیر بشه دل ما آروم بگیره. پوستر حرف نداره.خیلی با حاله.فقط یه ساعت میشه زل بزنی به همین یه دونه عکس و و خسته هم نشی.

پاسخ:
هنوز تازه قسمتای غمگینش نرسیده و خیلیا با این قسمت گریه کردن =(
منم دوس دارم پوسترو دقیقا گاهی وقتا مدتها بش زل میزنم 

سلااااامممممم

این پارت خیلی قشنگ بود اوبش با خبر فوت اون راننده که ماهم مثل هیچول فکر کردیم زنده مونده شوکه شدم و دلم براش سوخت

برای هیچول و اشکشم پرپر شدم😭😭 

دونگهه هم که با نبودنای هیوک حال و روز خوبی نداشت خودش☹ تولدش غریبانه بود هیوک باید کنارش بود تا باهم یه جشن شاد می گرفتن و حسابی با خوشحالی وقت می گذروندن

ولی عوضش هیوک فقط هدیه شو گذاشت تو خونه و خودش رفت☹☹

ولی آخرش بااینکه یکم دلم برای هیوک سوخت اما بنظرم شیرین بود که بالاخره هیوک تونست بجز دونگهه با یکی دیگه مخصوصا یه زن گرم و صمیمی صحبت کنه😍😍😍

ودیگه مرسی عزیزم مثل همیشه عالی نوشتی خسته نباشی😘😘

راستی پوسترم خیلی خوشگله  عاشقش شدم خیلی به همنفس میاد😍😍😍

 

پاسخ:
سلام گل گلی +،+
اوهوم ناراحت کننده بود. اگه پارتای قبلی رو بخونی جایی که چولا بهوش اومد و داشت با دونگهه حرف می‌زد راحت متوجه ی دروغ دونگهه میشی.. کاری که بخاطر هیونگش مجبور بود انجام بده :)
هیوکم همینطور بود. این تولد میتونس خاطره انگیز تر و قشنگ تر باشه اما نه بخاطره بودنه هیوک بلکه اگه پدر پست دونگهه اذیتشون نمی‌کردTT
اره چون این اولین محبتهای مادرانه ای بود که دریافت می‌کرد 😍
عایگووو مرسییی فدات 🤗😍💝

راستی یادم رفت بگمممممممم

پستر جدید خیلی مرگههههه من عاشقشم اصن حسو حال فیکو عوض کرده 

کلا من تا پست جدیدو دیدم اول پسترو لود کردم 😂😂😍💙 

خب دیگه با اجازه من برم 😎💙

🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

پاسخ:
آره کلااااا مخصوص حال و هوای الانه داستانه *-*
از بلند شدن موهای دونگهه بگیر تا رنگ موهای هیوک و بقیه ی عکسا 
اجازه با شما**---**

سلااااااام شقااااااییییییی 😻😻😽

مریییی کریسمس 🎅🎄💙

عاااااااااااااااااااااااااحححّ

من چی بگم دیگه همه گفتی یارو گفتن 😌

عااااح که من خراب این تعصب و شخصیت هیوکم 🙃🙂🥰

و باید بگم که با هر بغض لی دونگهه منم عرررررر زدم بچممممم 😭😭😭😭😭💙💙💙💙

عاااح خدا این ظلم و نابود کنه که دست از سر ایونهه مون بر نمیدارن اگه گذاشتن این دو تا عاشقا زندگیشونو بکنن 😕☹👬

گاااااد هیوکیمونو بگو که تازه داره معنی عشق و علاقه و محبت و گرمای زندگیو میفهمه 😍😍😍🙆🏻‍♀️😋

دلم میخواست هیچولم یه جا دستش بند میشد فدااااش بشم همش جر این باباهرو داره می کشه 😢😢😭😭💙💙

بازم مری کریسمس به سبک هیوک 😃😆🎅🎄

از الان لحظه شماری میکنم تا سه‌شنبه 🤤🤤

لاب یو بیب ممنانم ازت 😘💙🙆🏻‍♀️

پاسخ:
سلام گل من🌺😗
مریییی کریسمس با کمی تاخیر 🤗💝
قبول داری مرزای تعصب و مالکیتو رد کرده؟ :)
نگران نباش.. تمام تلاش هیوک برا اینه ک همین هاله ی غم و بغض دونگهه رو دیگه هیچ وقت نبینه 
آره دقیقا. ب قول دل هیوک.. دارن سعی میکنن چیزی رو ازش بگیرن که مال خودشه.. و این عمق ناراحتی و فاجعه س
فدایییتتت حالا خوبه الان تو ایام امتحاناته و هفته ای یه باره آپ. ولی اخراشم هس:)
لاب یو تو عسیسممم💟💖💞

واى بچه هام کرک و پر شدن که😭😭

هیوک عزیزم وقتى دونگهه میگه نرو نباید برى! بچم آب شد انقدر گریه کرد.

حسم میگه باباى هیوکو مامان دونگهه میخوان بهم برسن که امیدوارم اینجور نشه چون شبیه فیلم هندیا میشه

ترجیح میدم بالاخره یه روز مامان باباشون بفهمن اشتباه کردن و بخوان جبران کنن🙏🏻😍

خیلى قسمت قشنگى بود بسى احساساتیم کرد😭 خداروشکر ایونهمون تو زندگى واقعى ور دل همنا! هى که میخوام غصه بخورم میگم نترس اینا همش قصه است. خلاصه منم حسابى پر پر شدم براى این قسمت😍

خسته نباشی نویسنده جانم♥️

پاسخ:
هنوز تازه اتفاقات بد یه جورایی شروع شدن :)
مجبور بود بره.خودشم داشت جون می‌کند تا ازش جدا شه اونم بعده دیدنه گریه ش 
ای خدا😂😂😂چرا همه دوس دارن این دو تا کاپل شن🤭🤭
خداروشکر.. خوشحالم ک باب دلت بود این قسمت هم 💞 غصه نخور آخرش یه خاطره ی خوب و قوی ازش باقی میمونه 
سلامت باشی گلم💖

وااای دلم برای هیچول و همینطور اون راننده بیچاره کباب شد😭😭😭😭 ای الهی هزار تا بلای بدتر سر بابا دونگهه بیاد مردک بی رحم😭😭😭😭😭😭 کاش میشد مامان دونگهه ازش طلاق بگیره اینا خانوادگی از شرش خلاص شن😡😞😭 برای دل دونگهه و هیوک هم که اصلا حرفی نمیمونه کباب شدم براشون، برای گریه ها و بی قراری های دونگهه و جنگیدن های بی وقفه هیوک برای جوجه اش😫😢😭 ولی چقدر حس خوبی داشت خوندن مادری کردن های مامان دونگهه برای هیوک و آرامش دادن کانگین به دونگهه🙂😍

بی صبرانه منتظر قسمت بعدی و کلییی کلییی مرسی برای اینهمه زحمتی که میکشی😘😍

پاسخ:
اون راننده ی جوان بیچاره همون شب تصادف متاسفانه فوت شد ولی دونگهه تا الان نتونسته بود به برادرش بگه:)
حیف که لی به خانواده ی خودشم رحم نمیکنه.. همونطور که به چولا و الان به دونگهه رحم نداره.. وگرنه خانم لی به خاطر محافظت از جون بچه هاشه که کار خطایی نمیکنه.. اوهوم هیوک همین حس مادری رو کم داشت ک خانم لی داره براش جبران میکنه :)
خواهش عزیزممم فدای تو💝

اوه قسمت جدید ^.^

اول از پوستر بگم که هر دوتاش خیلی قشنگه ولی پوستر اصلی به خاطر تم ابی ای که داره خیلی با حس داستان جور تره 

از اول پارت دونگهه همش ناراحت بود و داشت گریه زاری میکرد ولی آخرش مکالمه هیوک و مامان دونگهه همه حس ناراحتیش رو شست،برددد😭😭

دلم واسه هیوک کباب شد که چجوری به حرفای مامان دونگهه واکنش میداد 

شاید به نظر دیوونه بیام ولی به نظرم مامان هیوک با بابای دونگهه زوج بی نقصی میشن😂🚬 

عام هیچ عکسی از اون دستبند نداری؟ ینی مثلن توصیفت از روی عکسی ننوشتی؟ خیلی علاقه دارم ببینم جواهراتش چیه😐🚬

خیلی حس خوبی به داستان دارم همیشه به فیک هایی که دوس دارم فیلم از روشون بسازن فکر میکنم و هم نفس گزینه اوله. واقعا دیدنشون چقدر میتونه جذاب تر باشه؟😭😭

حس میکنم داریم به آخرتش نزدیک میشیم ولی من همچنان با علاقه می خونم و نظر می زارم چون لنتی خودت نمیدونی چی داری مینویسی🥺

پاسخ:
بله ^~^
آره اون اولیه یه فیلتر آبی قوی داشت.. با این ک اینم آبیه ولی اون قوی تر بود رنگش 
آره اول پارت بخاطر اون جدایی هم اون حس ناراحتی تو فضا حاکم بود.. اما بعد هیوک اومد هدیه شو با یه بوسه داد، اون بغل و حرفای دلگرم کننده ی کانگین و بعد اومدنه مامانش ب خونه شون یه کم از حسای غمو شست برد.. 
خدااا تو اولین کسی نیستی که میخواد این دو نفر کاپل شن 😂😂😂
نه منلا از رو عکسا توصیف نمینویسم ولی یه عکسی هس سه شنبه براتون میذارم اگه یادم بمونه. حداقل تصورش کنین 
وای این فانتزی خود منم هس😭😭 انقده دام میخواد ی سری فیکا تبدیل به فیلم شن 
یه جورایی آره.. اخراشه.. پس امیدوارم واقعا لذت ببری و فراز و نشیبای داستان ناراحتت نکنن

سلااااااام مجدد

این قسمت خیلی خووووب بود

یکی وجود کانگین
چقدر این بشر حامیه

یعنی تو زندگی اکثر ما کمبود ی حامی مثل کانگین به شدت احساس میشه

یکی هم مکالمه هیوک و مادر دونگهه
چقدر زیبا نوشته شده بود
قشنگ کمبود این نوع از توجه و احساس تو هیوک احساس میشد

 

همچنان میگم هیچول و کانگین خیلی عشقن 

 

 

مررررسی 

پاسخ:
سلام عزیزم
تنکس*--*
کانگین خیلی بیشتر از یه کارمند محافظ دوسشون داره 
و دلیل تمایزش با بقیه ی کارمندا برای ایونهه هم همینه
آره هیوک هیچ وقت تجربه ی یه تماس تلفنی اینطوری با یه مادر نداشت 
و براش به یادموندنی شد 
خواهششش

سلااااااااااام...

شت شت شتـــــــــــــــــــــــــ،چ پارتی بود لنت

ازاولش اب قندلازم بودیم

برا بغل دونگهه وهیچول بمیرم یا کادوی هیوک

شت شت شت چجوری دلت اومد هیوک

چجوری سه روز تنهاش گذاشتی لنتی...فااااااک فق بوسیدش ورف 

لنتیییی جون دادم سراین سکانسا😩😥

کادووووووش😢😢😢😢😢چقد قشنگ بود عرررر

فداسلیقش بشمممم😭

فاکینگ سوپرایزبوووودا...فاکینگگگگ

شت عاشق مامان دونگهم...خیلی خوبه😍حرفاش باهیوک

آخی فداش بشم چ هول کرده بود😭😍

بسی پارت مرگی بود💀

پوسترم ک دیگ...حرف نزنم بهتره🔥

پاسخ:
سلام شرلوکم
یسسس یکی از پارتای مورد علاقه ی خودم *---*
هردو جای مردن داره x~x
خودشم داشت می‌میرد از دلتنگی.. داشت میمرد ازش جدا شه ولی مجبور بود 
دیدی ک ب قول چولا.. هر کار میکنه بخاطر دونگهه س 
زنگ زد به دومادش که حال و احوالشو بگیره 
و در کل شاید یه تماس ساده بود اما واسه هیوک فراموش نشدنی بود :)
خدااا روشکر 😍😍
من این پوسترو از قبلی بیشتر دوس دارم 

 سلووووم😍😍😍

پوستر خیلی خوبههههه😍😍😍😍😍

😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

امروز خیلی روز خوووبیه دوسش دارم😍و قطعا یکی از دلایلشم هم نفسه😍

پاسخ:
سلام
مممنااااان😍🤩
بدو بخون

امروز سه شنبه اس ... وااایی خدایا بهترین کادویی بود که گرفتم تو روز تولدمممممممم

مثل همیشه عالی بود شقایق جووون

پاسخ:
وای عزیزمممم تولدت مبارک ایشالا 89 سال عمر کنی 💓💓💓💞🤗

بلههههه پوستر دوم T_T

لعنتی ..  چقدر خوبه دیگه .. باید مرد واسه از این به بعد هم نفس!

پاسخ:
پوستر مورد علاقممم
عا عارههه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی