پاسخ:
سلام قشنگممممم
آره بالاخره شروع شد..
این قسمت روز آخر قرارداد بود و از حالا اتفاقایی ک بعد از قرارداد میخوان بیوفتن رخ میده واسه همین ناخواسته کمی استرس داره..
لی به معنای واقعی از گستاخیش جا خورده بود آخه کسی تا حالا جلوش نایستاده بود.. با این همه غرور و نترس بودن..
آره دقیقا خیلی رک بهش جواب میداد که این مسخره بازیا رو جلو من نرو خودت پسر داری و پسر بزرگت زنده س پس چرا این همه براشون پدر نیستی؟ :)
هر چی ای میگفت رو با یه لحن خونسرد تر و رک تر جواب میداد
اینگونه بود که برگای لی رو ریزوند..
حالا واستا هنوز اولش بود 😎
کلا سوختن کون لی خیلی ب ما مزه میده بیا کیفشو ببریم 🤭🤭🤭
نتونس بدون دونگهه رو دیدن از اونجا بره واسه همین رفت یواشکی نگاش کرد در حالی ک دونگهه هیچ وقت نفهمید هیوک اونجا بوده و این یعنی عشق عشق :) ❤️
دونگهه از اولش هم همیچین هاله ای داشت. دونگهه فقط وقتی تو خونه و وقتی کنار هیوکه یه دونگهه ی دیگه س. وگرنه دونگهه ی بیرون از خونه و دونگهه ی توی شرکت یه شاهزاده ی سرد و بی تفاوته که ب شدت دست نیافتنیه.. اما امان از دونگهه ای که برای هیوکه.. اون سافت و عاشق و شیرین و گرمه:)
چولا کاری کرد که دونگهه از امروز به بعد دقیقا همزمان با تموم شدن قرارداد دیگه نیاد شرکت! شرکتی ک ازش متنفر یود.. شغلی ک ازش متنفر بود و اصلا علاقه ای به این رشته نداشت.. چولا دونگهه رو بیرون کرد و خودش عین قبل جانشینی رو به گردن گرفت.
آخ قربون هیون گفتنت🥺
ارهههههه اول هیوک بعد چولا 🙂🙂🙂 خوشبحال دونگهه که همچین نفسایی داره
آره کلا بیخیال شده بود و حتی یه سوال هم نپرسید ک چطور الان اینجایی فقط جواب داد ک نه دونگهه هم باید بمونه و برش میگردونم خونه 😐😐بره ب ب هیوکم وامیسته نگا میکنه ک تو دونگهه رو برگردونی-_-
حتی اونقدر ذکاوت به خرج داد که قرص رو تو لیوان حل نکنه بخورونه به دونگهه.. گذاشت به روال عادی اتفاق بیوفته و دونگهه عین همیشه از تو پارچ آب برداره که مشکوک نشه
و همانا که هیوک هم اعتراف کرد چقد کانگینو دوس داره و بهش نیاز داره 🥺
حالا مگه جوجه گفتن از دهن هیوک میوفته؟؟
اصن میخوام صد سال سیاه نیوفته 🥺🥺🥺
با هیچ بهونه ی دیگه ای نمیتونس جلوی دونگهه رو بگیره که بیرون نره :)
مگه دونگهه میتونه وقتی اون بهشت باز شده بین دستای هیوکو ببینه و مقاومت کنه و نره تو بغلش؟ :)
از روزی که دلش عمیقا برای هیوک لرزید تعریف کرد.. هر چند نصفه موند اما حق مطلب ادا شد.. 🤗
واقن هیوک همینقدر جدیه.. اگه یارو دونگهه رو بیدار میکرد هیوک پاره ش میکرد ک برسه ب بردنش ک قطعا اول باید از رو جنازه هیوک رد شه
وای خداروشکرررررر ک انقد میگی خوبه ک نمیتونی برای ادامه صبر کنی 😭😭❤️لاو یو عرفانههه
خیلی ام هات بود 🤭🔥
سلام به شقای دوست داشتنی خودم 😍🤧
چند خط اول توصیفات جنابِ هات داگ جذاب و منی ک خیلی هنری طور گفتم آخ قربونش برم من 😂💗
تعجب کردم لی چطوری بلده پسرمُ تلفظ کنه اصلا 😒
و جوابای هیوک چقد هم سنجیده و بجان هم با قصد و هدف تحقیر لی 😎
لی واقعا یه هیولاس ک تونسته همچین بلاییو سر پسرش بیاره 😑
"پس واقعا هنوز خبر ندارین و علاقه دارین تو بی خبری بمونین"
*پوزخند میزند* 😏
بهله جناب
خواهی دید 😏
"الانم من میگم قرار نیست تموم شه"
رو حرفش حرف نزنین 😡
"امکان نداره تجدید نظر کنم"
بیتربیت 😒
میگم رو حرف هیوک حرف نزن 😐
"منم امکان نداره اجازه بدم جدا بشیم" 😌
"چطور جرات کرد.. "
کجاشو دیدی میتونه با خاک یکسانت کنه رحم کرد تازه 😂
کیم هیچول وارد میشود 😭💙
چقد که منتظر این لحظه بودم من 😭💘
این رنگ پریدنا و ترسیدنای لی بمن یکی که خیلی میچسبه 😂
"دیگه اجازه نمیدم بیاد اینجا مگه اینکه مگه اینکه خودش دلش بخاد بیاد بهم سر بزنه"
میتونم واسش بمیرم 😭
بالاخره دونگهه از شرکت باباش آزاد شد 😭💙
"متاسفم ک زنده ام!
و متاسفم ک قراره تو کارات دخالت کنم
و خیلی چیزا رو بهم بریزم"
من شخصا ازت تشکر و قدر دانی میکنم هیچولا 😶💗
"نه قرار نیست برگرده!" 😎
چقد لی و افکارش ب معنای واقعی کلمه دوست نداشتنین 😒
چقد باید پست باشی که نگاهت به بچهات و زندگیشون اینجوری باشه 😑
کانگین 😭
خب چقد تو عزیزی 😭💙
چقد هیوک خوب دونگهه رو میشناسه و بچم چقد آشفتس ک تنها راه خواب کردنش قرص خوابه 😢
"من و دونگهه بهت نیاز داریم نمیخام با چنین دردسرای ساده ای از دستت بدیم"
وقتی هیوک اینجوری حرف میزنه وظیفه من و کانگین و کل کائنات اینه ک احساساتی شیم 😭💞
*لبخند دونگهه رو باید خورد*
خواننده یواشکی هیوک را موقع عوض کردن لباس هایش دید میزد 😶
"حاضرم تموم مدت تو خونه بمونی ولی اونجا نری
دلم میخاد هر صبح قبل از اینکه برم شرکت بغلت کنم و ازت خداحافظی کنم
و وقتی برمیگردم منتظرم باشی و درو برام باز کنی"
قلبم از احساسات منفجر شد 😭💖
"همسرت داره اینجا از خستگی میمیره اونوقت تو میری دوش بگیری؟ بیا اینجا میخام داروی خوابمو مصرف کنم"
اصلا مگ میشه آدم دلش برای این تلاشای ساده و دوست داشتنیش نره؟! 😭💘
"ببریش؟ تو فقط کافیه صدات به قدری بره بالا که بیدار شه زبونتو از بیخ در میارم"
غلط کرد 😶
کسی مگ جرأتشم داره 😏
شقای مهربونم خسته نباشه 😍