My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک هم نفس قسمت بیست و نهم

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۰۵ ب.ظ

 

" هم نفس" 

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه 

نویسنده : شقایق 

هپی اند 

قسمت بیست و نهم 

 


 

 

سلام چطورید؟ 😊

میشه گفت هم نفس تا اینجا یه روند آروم خاصی داشت..

اما از این پارت به بعد دیگه اینطور نیس و کم کم طوفانی که میدونستید یه روز میرسه اتفاق میوفته :) اما به من اعتماد کنید که همه چیو با حساب کتاب نوشتم 😌

 

عایا رواست؟عایا چرا هیوک باید رو وزن دونگهه حساس باشه؟ 

و بگه حق نداری وزن کم کنی؟ 

و در جواب اشاره می‌کنم به شبی که رون دونگهه رو یه طوری غیر آدمیزاد طور گاز گرفت که کبودیش همچنان برا دونگهه مونده 💀

 

بدویید بخونید 🙆🏻‍♀️

 

 

نظرات  (۳۴)

سلام به شقای دوست داشتنی خودم 😍🤧

چند خط اول توصیفات جنابِ هات داگ جذاب و منی ک خیلی هنری طور گفتم آخ قربونش برم من 😂💗

تعجب کردم لی چطوری بلده پسرمُ تلفظ کنه اصلا 😒

و جوابای هیوک چقد هم سنجیده و بجان هم با قصد و هدف تحقیر لی 😎

لی واقعا یه هیولاس ک تونسته همچین بلاییو سر پسرش بیاره 😑

"پس واقعا هنوز خبر ندارین و علاقه دارین تو بی خبری بمونین"

*پوزخند میزند* 😏

بهله جناب

خواهی دید 😏

"الانم من میگم قرار نیست تموم شه"

رو حرفش حرف نزنین 😡

"امکان نداره تجدید نظر کنم"

بیتربیت 😒

میگم رو حرف هیوک حرف نزن 😐

"منم امکان نداره اجازه بدم جدا بشیم" 😌

"چطور جرات کرد.. "

کجاشو دیدی میتونه با خاک یکسانت کنه رحم کرد تازه 😂

کیم هیچول وارد میشود 😭💙

چقد که منتظر این لحظه بودم من 😭💘

این رنگ پریدنا و ترسیدنای لی بمن یکی که خیلی میچسبه 😂

"دیگه اجازه نمیدم بیاد اینجا مگه اینکه مگه اینکه خودش دلش بخاد بیاد بهم سر بزنه"

میتونم واسش بمیرم 😭

بالاخره دونگهه از شرکت باباش آزاد شد 😭💙

"متاسفم ک زنده ام!

و متاسفم ک قراره تو کارات دخالت کنم

و خیلی چیزا رو بهم بریزم"

من شخصا ازت تشکر و قدر دانی میکنم هیچولا 😶💗

"نه قرار نیست برگرده!" 😎

چقد لی و افکارش ب معنای واقعی کلمه دوست نداشتنین 😒

چقد باید پست باشی که نگاهت به بچهات و زندگیشون اینجوری باشه 😑

کانگین 😭

خب چقد تو عزیزی 😭💙 

چقد هیوک خوب دونگهه رو میشناسه و بچم چقد آشفتس ک تنها راه خواب کردنش قرص خوابه 😢

"من و دونگهه بهت نیاز داریم نمیخام با چنین دردسرای ساده ای از دستت بدیم"

وقتی هیوک اینجوری حرف میزنه وظیفه من و کانگین و کل کائنات اینه ک احساساتی شیم 😭💞

*لبخند دونگهه رو باید خورد*

خواننده یواشکی هیوک را موقع عوض کردن لباس هایش دید میزد 😶

"حاضرم تموم مدت تو خونه بمونی ولی اونجا نری

دلم میخاد هر صبح قبل از اینکه برم شرکت بغلت کنم و ازت خداحافظی کنم

و وقتی برمیگردم منتظرم باشی و درو برام باز کنی"

قلبم از احساسات منفجر شد 😭💖

"همسرت داره اینجا از خستگی میمیره اونوقت تو میری دوش بگیری؟ بیا اینجا میخام داروی خوابمو مصرف کنم"

اصلا مگ میشه آدم دلش برای این تلاشای ساده و دوست داشتنیش نره؟! 😭💘

"ببریش؟ تو فقط کافیه صدات به قدری بره بالا که بیدار شه زبونتو از بیخ در میارم"

غلط کرد 😶

کسی مگ جرأتشم داره 😏

شقای مهربونم خسته نباشه 😍

پاسخ:
سلم 🤩عاح چقد امروز روز خوبیههه
ینی امشب در واق 🤭من در حال جواب دادن ب کامنت های کیم 📝
لی هر وقت بخواد سیاست بازی کنه پدرم پسرم میکنه
وگرنه این آدم اصلا میدونه بچه داشتن.. از خون خودت.. تکه ای از وجود خودت و تازشم این همه فرشته و قشنگ بودنشون چه معنی ای براش داره؟
نمیدونه... هیچ وقت ندونست!
همونقدر که سر هیچل آورد حالا بعید نیس سر دونگهه هم بیاره 
ببین چقد هیوک حاضر جوابه کیم :)
قشنگ داره رو حرف لی حرف میزنه!
هر چی لی خط و نشون میکشه 
هیوک نقض میکنه 
و برگ از تن لی میریزونه 
لی ای که انتظار نداشت چولا حتی زنده باشه الان داره اینطوری صحیح و سالم و محکم و مرد با چشای خودش میبینتش 
اینجا برای بار دوم برگاش ریخ 
البته چون دفه ی قبل برگاش کامل ریخت اینبار یه لایه از پوستش خشک شد ریخت 🤭
اونجا ک چولا میگفت دونگهه رو نمی‌ذارم برگرده خیلی برادر زن وار بود😆
قشنگ ازون آدمایی بود ک میگن دختر باید خونه شوهرش بخوابه. حرف بی حرف ساکت 🤭
کیم.. با وجود این پدر و این زندگی ساختگی ای که دونگهه داشت.. فقط کافی بود یه برادر نداشته باشه 
یا یه آدم عین هیوک نیاد تو زندگیش.. اونوقت همه چی براش تموم شده بود 
تمام امید دونگهه قبل از این ک هیوک بیاد تو زندگیش به چولا بود 
و از وقتی چولا رفت تو کما دونگهه اونو از دس داد اما هیوک جایگزین‌ش شد وگرنه دونگهه هیچی نداشت. هیچ دلیلی برا ادامه ی این زندگی مزخرف که با سیاست و منفعت و بی مهری پر شده نداشت 
ارههه قبول دارممم. وقتی هیوک همچین چیزی ب کانگین بگه ینی خداااا😭😭
اصلا مگه میشه یه بهشت در کالبد آغوش برای دونگهه باز شده باشه و دونگهه در برابرش بتونه مقاومت کنه؟
اون همه تلاش نکرد دونگهه رو بخوابونه که یکی پا شه به حریم شخصیشون تجاوز کنه 
و بیدارش کنه!!
چ برسه ب این ک بخواد ببرتش!!
متاسفم اما همچین اجازه ای رو تو خوابم نمیبینی لی 
کیم منم خسته نباشه ک انقد تحملم کرد ❤️

سلام بر نویسنده جذاب و عسل مرباجونم
وقتت بخیر عزیزم
شقایق جون من برای قسمت قبلی ی شعر از وحشی بافقی برای زوج جذاب داستان اشاره کردم متاسفانه عنوانشو اشتباه گفتم ..عنوان اون شعر فرهاد و شیرین بود نه لیلی و مجنون😶 یه لحظه حواسم پرت شد و اشتباه گفتم 😶😢ب هر روی عذر میخوام😶💙
شقایق عزیز هیچ وقت فکر نمیکردم داستانی اینقدر تحت تاثیر قرارم بده ولی هم نفس کل معادلاتمو به هم زد❤و اینم بگم چقدر خوشحال شدم این فایل 36 صفحه بود 😀😀😀😀ایکاش هم نفس هیچ وقت به پایان نرسه😔 (ارزو بر جوانان عیب نیست)😂😂
عاشق اینم که شروع هر قسمت متفاوته هیچ وقت قابل پیش بینی نیست .شرح تک تک اوضاع احوال هیوک و ابهت مثال زدنیش ،با وجود حس ترسی که در دل مینشینه باز دلگرم کننده هست و چقدر شخصیت غیر قابل پیش بینی هیوک جذابه و به شخصه براش ضعف میرم😍
 گفتن جمله ی من پسر شما نیستم😎
تاریخ انقضای توافق منو دونگهه گذشته الان خیلی چیزا تغییر کرده 😎✌😍
الان من میگم قرار داد نباید تموم شه😎
منم امکان نداره اجازه بدم جدا شیم 😎
 و در اخر تهدید جانانه ش عالی بوددددددد👏💗💘
جدا از جدیت و رک بودن هیوک، که مناسب شخصیتی همچون لی که مستبد و دیکتاتوره و بویی از انسانیت نبرده هست .هیوک به صورت غیرمحسوس و دوست داشتنی داره عشقشونو بیان میکنه و به طرز کشنده ایی از عشقشون داره دفاع میکنه و من چقدر لذت میبرم 😍
چقدر دلم خنک شد هیوک هیچ ترسی از لی نداره و حسابی تحسینش کردم همون جور که ازش انتظار میرفت بود 👏💙
علاقه شدید هیوک به دونگهه واقعا قابل ستایشه و به قول خودت شقایق باثباتی هیوک تنها با دونگهه تبدیل به بی ثباتی میشه و چقدر عاشق شدن شاهزاده یخی مون عمیق و فراتر از وصفه  به نظرم در عشق حل شدن تنها با یک عشق پاک و خالص میسر خواهد شد
شقایق جون من شدیدا ازاینکه این داستان همراه با عکس و فایل موزیکه ذوق مرگ میشم
راستش خیلی دوست دارم بازهم در ادامه  قسمت های اتی اشاره به یک اهنگ صورت بگیره در قسمت های پیشین دوتا فایل موزیک بود خیلی برام لذت بخش بود و همیشه با گوش دادنشون هم نفس جان و فضای داستان برام تداعی میشه  و مرسی از اینکه چنین چیزی رو در هم نفس در نظر گرفتی💓👏

حضور پر صلابت و مقتدر هیچل جان در شرکت اونم باسبک بی نظیر خودت ( پرداختن به تک تک  جزئیات) خیلی خیلی عالی و بی نظیر بود 👏💓
و جدیت هیچل اون هم در برابر تمامی کارکنان و جمله زیباش خطاب به پدرش معرکه بود
خیلی دلم خنک شد علاوه بر هیوک، هیچل هم به جنگ با لی اومده و حمایت خودشو به گوش پدرش رسوند😍

شقایق توجه هیوک به دونگهه خیلی خاصه قرص خواب تو پارچ ریخته که چاگیش بخوابه تا اب تو دلش تکون نخوره و همین طور پرت کردن حواسش💓💝 و مکالماتشون باعث شد قلبم خیلی براشون بلرزه
وتعریف کردن دونگهه به شروع عاشق شدنش و اقرارش خیلی به دلم نشست
عکس العمل خشن هیوک و گفتن جمله تو فقط کافیه صدات رو به قدری ببری بالا تا بیدار شه زبونتو از بیخ درمیارم اونوقت فکر کردی اجازه میدم جایی ببریش؟؟؟؟ چقدر این جملات حس قشنگیو بهم منتقل کرد  قند تو دلم اب شد
من قبل از اونهه هیچ شناختی با عشق نداشتم ولی بعد معنی عشق واقعی رو فهمیدم متوجه این شدم که  هرچی دیده بودم و شنیده بودم و خونده بودم عشق نبوده و همیشه عاشق عشق قشنگشونم چه در عالم واقع چ در عالم داستان💓
شقایق جان عزیز این قسمت همانند قسمت های پیشین عالی بود و جذابیت داستان در طی هر قسمت بیشتر از قبل هست
خیلی دوست دارم عزیز دل دوست داشتنی💗
مراقب خودت باش💟
ایام به کام 💙
یلدا مبارک عزیزم ❤
لاو یو سوسو ماچ ❤❤❤❤❤



 

پاسخ:
سلام عزیز دلم
باز اومدی ک بیایی دل منو ببری🥺🥺
اوه بابا اشکال نداره فدای سرت. من که به هر حال نفهمیدم چون ادبیاتم کلا ضعیفه🤭🤭مهم نیته🙂💝
آره قسمت طولانی ای بود :) قسمتای آخر هم قراره طولانی باشن پس خوشحال باش
اما خب هر شروعی پایانی داره و راستش دل خودمم تنگه براش:) ولی خب.. تجربه ی قشنگی بود
اوهوم هم نفس کلا داستانیه که ساده و روتینه اما اون اتفاقای درونش هستن که این سادگی شو جذاب کردن.. میدونی که چی میگم.. 
و بله.. هیوک تو دیدار اول اینجوری برا لی خط و نشون کشید بعدا قراره چی باشه =)
درسته. نه فقط هیوک ترسی از لی نداره بلکه لی باید نگران خودش و آینده ی خودش باشه چون هیوک ازش ترسناکتره! هیوک برتری خیلی بزرگ تری نسبت به لی داره.. چیزی که میخواد ازش محافظت کنه خیلی بزرگتره.. دونگهه.. عشق.. زندگی
چیزی ک خوده لی هیچ وقت نداشته!
خوشحالم عزیزمممم.. حتما حتما سعی میکنم بازم براتون آهنگ بذارم چون به جز تو خیلی دیگه از بچه ها هم هستن که طرفدار آهنگن که با داستان بخونن💓
واقعا لطف داری که هر دفه اینطوری میگی سبک نوشتنمو دوس داری 🙂خیلی خوشحالم از این بابت 

بدجور ضربه ای به لی وارد شد. اونم فقط در عرض یه روز.. از سمت دو تا آدم متعصب و قدرتمند.. با یه نقطه اشتراک 'دونگهه'
هیوک مطمئن بود حتی اگه امشب اتفاقی نیوفته و لی کاری نکنه بازم چون شب پایان قرارداده دونگهه خوابش نمی‌بره تا صبح و افکار دیوونه کننده ای به سرش میزنه.. واسه همین سعی کرد به زور دارو خوابش کنه.. که خالی از لطف هم نبود 
چون دونگهه آشوب بعدشو نفهمید :)
بعدها قراره با این خشونت شخصیت هیوک بیشتر آشنا شی. چون این اولین بازی نیس ک سر کارمندا اینطوری داد میکشه 
عزیزم مرسی از تو خب ک انقد قشنگ حرف میزنی 💖
توام مراقب خودت باش 
و مررررسیییی واقعا که هستی 💌💝🤗

سلام نویسنده ی عزیزم. امیدوارم خوب باشی^^ 

خیلی بد بود ، الان همین کاریو کردم ک گفتی 🥺💙

ااا خدا نکنه ، دیگه نگی خاک تو سرم هاااا، تقصیر خودم بود. 😭💙💙

 

وااییییی من هر قسمت روح از تنم جدا میشد ولی این سری دیگه جدا شد ولی هنوز تو برزخ مونده 😂😭 دچار ارور روحی شددممم، خدایا این چی بود.

مردم برای خط به خط نوشته ت.

بالاخره روزش فرا رسیددددد، نشوندن لی سر جاش. 

چقدررر عاشق شخصیت قوی و مصمم هیوکم، جوابایی ک میده رسما داره لی رو از درون و بیرون می سوزونه . 

بمیرم براش که دلش طاقت نیورد ، یواشکی از پشت در بیبی شو رف نگاه کرد. 😭💙 

وای ینی اون لحظه که دونگهه موقع خوابیدن میخواس بره دوش بگیره ، خدا خدا میکردم که نرههه.

چقد جو ش یه جورایی ترسناکه، زوج عاشقو محاصره کرده بودن ، الاهی ب زمین گرم بخورن. 😡😭

هیوک چجوری مدیریت کرد این شرایطو ،، جوری ک دونگهه رو خواب کرد ، نزاش از چیزی بو ببره، جوری ک اون اهریمن لعنتی رو دم در پوکوند. وای ینی باید پرستیدش.

قهرمان دونگهه شه دیگه :) 

 

فقط عکس چولا،،،، الاهی قربونش برم من،، چقد دلم براش تنگه :( کاش اپ کنه. (الان از همه دری میگم دلم غم داره براشون) 

واای رف جلو باباش، گف دونگهه بره، من جانشینم. ینی این دو نفر خیلی عالی دارن از این چاگیای ملوس مراقب میکنن. 

قسمت بعدی رو امشب میخونم

خیلی داره جالبتر و تر و تر میششهههه.

خیلی دلم میخاد سرنوشت لی یه جوری رقم بخوره ک باقی عمرشو‌ زجر بکشه. 

بخاطر این همه ظلمی ک در حق ایونهه م و چولام کرده. 😡😡

 خسته نباشی و مرسی از تو نویسنده ی عزیزممم😍💙

چقد خوب ^^ هم نویسنده ی بااحساسم هم فیک قشنگم همیشه هستن واقعا خیلی حس خوبی میده.

منم از زمان هم نپس جونم قول میدم ک همیشه باشمممم^^ 

دیگه م نگو خاک تو سرم . دختر مهربون و بااحساس. دلت همیشه اروم 😘💙

پاسخ:
سلام عزیزممم مرسی فداااات
بابا اشکال ندارهههه❤️حالا من گفتم که اونایی میتونن رعایت کنن. چون این تازگیا خیلی از بچه ها عادت کرده بودن بذارن روزا آخر و من یهو همه رو باید با هم جواب میدادم. اشکال نداره گلم فدای سرت. تو هر جور راحتی بیا 🙆🏻‍♀️
من الان در حال رفتن به برزخ و برگردوندن روحتم 🏃‍♀️😁 
از الان انقد ضعف بری پس قسمتای آخر چکار میکنیییی؟:)
آره و این اولین هشدار و دیدار هیوک با لی بود.. اما تو همین دیدار اول اومد و خط و نشونا رو کشید واسه لی..
الان فقط منتظره لی دست از پا خطا کنه تا بره تهدیداشو عملی کنه 
و مطمئن باش تردید هم نمیکنه! واقعا میتونه ضریه های سنگینی به لی وارد کنه
چولا:)) کسی ک هر لحطه من دلتنگشم TT
و خیلی خوشحالم ک حضورش تو هم نفس باعث شد یکم از دلتنگیام کم شه و دلگرم باشم. 
راجب کانگین هم همچین حسی دارم 
بخون قسمت سی خیلیییی خوبه *-*
سلامت باشی و خواهششش میکنم 😀
خداروشکر خب.. تا باشه از این حسای خوب برا همیشه❤️🙆🏻‍♀️
عزیزممم*-*

با عرض سلام و خسته نباشید مجدد🙋🏻‍♀️

خب خب دوئل قدرت هیوک و لی آغاز شد

بنظرم هیوک و لی از بعضی جهات شبیه بهم هستن

بیشتر توی ابهت و ثابت کردن قدرت خودشون به دیگران و تسلط داشتن رو بقیه

من عاشق این عکس هیچولم که گذاشتی مردانگی میچکه ازش

خب مثل اینکه دوئل قدرت بین هیچول و لی هم شروع شده🤦🏻‍♀️

خوبه هیچول اومد دونگهه از شرکت نجات داد و همچنین از این به بعدم قراره آیینه دق لی بشه😅

الهی هیوک نمیخواد آب تو دل دونگهه تکون بخوره 😢

خودش یه تنه حریف لی میشه و جلو همه دنیا وایمیسه بخاطر عشقش

موفق باشی💙

 

 

پاسخ:
سلام به رو ماهت😍😍
آره دیگه بالاخره هیوک و لی مقابل هم قرار گرفتن .. اونم چجووورشم!!
آره شاید به قول تو از لحاظ ثابت کردن قدرت و اون تسلطی که به بقیه دارن شبیه هم باشن ولی باور کن توی همینم از آسمون تا زمین فرق دارن با همدیگه :))
هیوک و هیچل در مقابل لی .. اوف دوتا جذابِ خشن😎🔥
اصن وجود این دوتا یه نقطه عطفیه که قراره به شدت لی رو بکوبونه 
حالا صبر داشته باش قراره گرد و خاک به پا کنه هیوک برای همسرش 🚬
ممنون عزیزم تو هم همینطور💙💛

عه من تازه الان نظراتو خوندم
بله بله همون مبینام
😍❤️

پاسخ:
جانممم که 😍😍😍😍

سل لااااام
چطوری؟
خب خب خب
میبینم که هیوکجه بالاخره اون روی جیگر جذابشو تا حدودی برا جناب لی رو کرد و تونست بعد این همه سال غرورشو خدشه دار کنه و خونشو به جوش بیاره😁😁😎😎😎👏🏼👏🏼👏🏼
خیلی حال کردم اونجوری بی ترس(مثل همیشه)با ابهت(مثل همیشه)با اون چشای تیز وحشیش(مثل همیشه)نشست جلو اون مرتیکه عنتر خیلی شیک گند زد به تمام برنامه ها و انقلتاش بعدم با اقتدار(مثل همیشه)پاشد رفت
شبشو بگووووووو...شبشو بگو...واسه این ک آب تو دل هم نفسش تکون نخوره یه آبی بهش داد ک تکون نخوره🤪🤪🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️نمیدونم چی دارم میگم ولی از بس حال کردم با این هیوکجه ی این مدلی اصن هزیون میگم😍😍😍
واقعا میشه گفت بعد خدا و هیچل،کانگین بزرگترین پشتوانه شونه!!اصن اینجوری ک دلش بهشون گرمه و براشون نگرانه انقدر شیرین و جذابه ک آدم قش میکنه🥺
من جای اون محافظه بودم درجا خیس میکردم خودمو...البته ک اگر جاش بودم حتی پامو تو اون خونه نمیذاشتم😊والا...هیوکه...شوخی ک نیس
حالا از همه اینام بخوایم بگذریم با اون هیچل جذاب جیگر پر ابهت راه برو چ کنییییییییم؟؟؟؟😂😂😂راه برو
وای خدا خیلی دلم میخواست این صحنه زودتر برسه ک یعنی لی یه جوری کف و خون و آب روغن قاطی کنه نشه جمعش کرد😒🖕🏼
جوری ک کپ کرد یه جوری لَذت بردمااااا...فک کن یک سال فکر کنی یکی مرده و جولان بدی واس خودت فکر کنی دیگ مانعی واسه کثافت کاریات وجود نداره
بعد یهو تو نقطه عطف همه اون کثافت کاریات هم اونی ک فکر میکردی مرده و دیگ مانعت نیس سر و مر و گنده جلوت ظاهر میشه و میفهمی ک ای دل غافل دیگ هیچ گوهی نمیتونم بخورم!!!از اون طرفم یکی ک فکر میکردی فنچه و هیچ کاری از دستش برنمیاد و اینا جلوت سبز میشه و یه جوری تهدیدت میکنه و واست شاخ و شونه میکشه ک دیگ میفهمی تقریبا ته خطی😎😎😎😊
خیلی عالیه خیلی
یعنی مرده هیوکیم که در عین سردی و نترسی و پر ابهتیش بازم همون آدم احساساتی و عاشقه برا دونگهش
اونجوری ک نتونست خودشو کنترل کنه و رفت دونگهه رو ببینه دلش اروم شه
حامی جیگر عاشق کی بودی تو؟؟😍😍
واس قانع کردن دونگهه ک نره بیرون چ راه کار هایی ب کار برد ک دیگ من رفتم کما...لعنتی با اون جمله ی مرگش🥺😍🚶🏻‍♀️
خلاصه ک خسته نباشی خیلی حال کردم با این پارت
دمت گرم و اینا
مثل همیشه لاو یو💜💜

پاسخ:
سلام
به بهههه میبینم ک نزدیکی برسی بهمون
الان آپ شده هفته ای یه بار دیگه راحت بهمون میرسی و عقب نمیمونی
آره ولی البته این فقط استارتش بود 😎 این روی مودبش برا لی بود هنوز مونده تا لی روی سگشو ببینه 😎
تن همین دیدار اول براش خط و نشون کشید و خالا فقط منتظره لی دست از پا خطا کنه.. شک نکن ب شدت از دیدار های بعدیش با لی لذت خواهی برد چون اون 'همیشگی' های هیوک فرا ه بیشتر به اوج بیاد :)
هذیونات هم کیوته َ😂😂🤭 خیلی دوسش داره.. هیوک از هیچی نمیترسه و تمام استرس‌ش اینه که دونگهه ناراحت و عصبی بشه و فکر کنه آینده ای ندارن و قراره جدا شن... تمام تلاشش اینه ک ب دونگهه بفهمونه همچین چیزی قرار نیس 
آره دقیقا.. کانگ خیلی کمک بزرگیه با این ک خودش تو جایگاهی نیس ک بتونه براشون کار مهمی کنه.. چون فقط یه بادیگارده.. اما انقد دوسشون داره که از همه چی میزنه که فقط هیونگشون باشه نه کارمند نه محافظ 
از کجا معلوم اون محافظه خودشو خیس نکرد؟ 💀💀 خار #خشونت و جذبه های هیوک 🚶🏻‍♀️
خیلی خیلی خشنه بعد جلو دونگهه این شکلی سافته 🥺
دیدی چقد شبیه عکسش بود؟؟ من یه روز تو شوک بودم بخاطر اون عکس نازنین چولاااا
دقیقا.. لی کامل فرو ریخت.. هیچل به قول خودش اومد تمام برنامه هاشو خراب کرد 
حالا هی میخواد بزنه ب در و دیوار غافل از این ک داره آوار رو رو سر خودش خراب میکنه 
برا دونگهه یه آدم دیگه س ک 360 درجه با اون شخصیتش در مقابل بقیه فرق داره :)
اصلا افسارش دست دونگهه س.. دونگهه متفاوت ترین آدم زندگیش از هر لحاظه 
بغلشو باز کرد گفت اینو بیشتر میخوای یا دوش گرفتنو؟ دونگهه اصلا قدرت تصمیم گیریشو از دس داد فقط پرید بغل بهشتش
سلامت باشی فدات 🥰
لاو یو بنفشم🙆🏻‍♀️

وااای که چقد دلم خنک شد هیوک اونجور جواب لی رو میداد😑 وااقعا حقش بود بیشتر از این بشورتش بزارتش کنار 😑😑 
امکان نداره تجدید نظر کنم؟😒 بشین باو😒😑😑
واقعا نمیتونم درک کنم چطور با پسراش همچین کاری کرده😑😑دستور داده وقتی هیچل توی کما بوده از عمارت بندازنش بیرون و دستگاه قطع کنن؟؟😑پدر که هیچی... اصلا انسانه؟😑
واااای بالاخره اون روز فرا رسید و هیچل با پاهای خودش اومد شرکت و جلوی لی وایساد😭آخخخ که چقدر دلم خنککک شددد چقدرر
واای بازم لی کار خودشو کرد😑چقدر خوب که دونگهه خواب بود و نفهمید😢🤧هیوک فکرشو کرده بود و نذاشت آب تو دلش تکون بخوره🌸🍃
مرسی بابت این قسمته جذاب😍💞

پاسخ:
این تازه اوج ادب هیوک بود چون هنوز لی اقدامی نکرده بود. به قول خودش خوش برخورد بود ک اون همه هم رک جواب لی رو میداد و تهدیدش می‌کرد
چون یه آدم بی عاطفه س و بچه ها شو به چشم اسباب میبینه نه انسان! آدما همه چیو با هم ندارن و لی هم جزو همین قائله س. مال و ثروت داره اما احساس نداره
از وقتی بهوش اومد همش منتظر این فرصت بود و بالاخره انجامش داد 😍
خواهش میکنم 😍😍😍🤗

سلااااااام

بالاخره...

شروع جنگ!!!

باهنرنمایی شوالیه های جذابمون

هیچول وهیوک😍

عرررر لنتیااخه چقدجذبههههه...

خوشم اومدهم هیوک هم هیچول حرفای لیو ب هیچ جای مبارکشون نگرفتن😂

خیلیخوووب بووووودخیلیییی لنتیا...

بااین عاشقانه های هیوک چیکار کنیییییم اخه

قرص خواب داده ک بیدار نشه😭

دونگهه عزیززززم وسط تعریف کردن داستان عاشقونش😂

این یارو لی خیلی دیگ داره رو مخ میشه😐

هیوک همشونوبایدبفاک بده ک میده البته😐😆

خسته نباشی رایترجونممممم💜💖💜💖

پاسخ:
سلام شرلوکممم
یس the war has been started
💀
دقیقا عین حرفی ک دونگهه زد.. ک هیچل و هیوک مردای قوی زندگی شن:)
آره بابا این دوتا برعکسن که هیچ، به لی امر و نهی هم میکنن😂
که نفهمه امشب قراره چی تو خونه بگذره.. 
اصلا اگه اتفاقی هم نمیوفتاد هدف هیوک این بود ک دونگهه رو خواب کنه 
چون میدونی امشب از فکر و خیالا خوابش نمی‌بره 
آره میده 😎
سلامت باشی ریدر جووونم

تشکر

این قسمت بقول اکثر خواننده ها پشماشون ریخت.

از ابهت چولا و هیوک،چطور میشه در عین سگ اخلاقی اینقدر سکسی و دوست داشتنی باشن

عاشقانه های هیوک همه معادلات ذهنی آدم رو بهم میریزه لامصب

ولی جالب بود جنس خراب تو آب قرص خواب اور میریزه و نشئه اش میکنه و بعد میگه که میخوام آب تو دلش تکون نخوره.😃😃😃

 

پاسخ:
خواهش
مخصوصا پشمای لی که دوبار هم از سمت هیوک هم چولا بهش حمله شد 
دو تا شخصیت عزیز و شبیه به هم.. 
فقط با اندکی تفاوت که چولا ورژن سافت تره هیوکه :)
خب همین باارزش نیس که میخواد دونگهه فکر کنه اتفاقی نیوفتاده؟ 😂🤭

دست بهم نزنین ،‌دونت تاچ میییییییی

پس از سپری کردن روزها و ساعت ها تازه تواناییه کامنت نوشتن رو پیدا کردم ، زیبا نیس ؟ :)

چ‌فکری کردی با خودت ناموسا؟ قلب من دگ نمیزنهههههههه 

چرااااااا انقددددد نفس گیر بود این قسمتتت؟؟؟ چراا؟؟ بخدا موقع خوندنش نفسمو حبس کرده بودم ، ضربان قلبم بالا رفته بود ،

استرسم داشتم همش :)

اصن دیوونم کرد عالیییی بود عالییی😭❤

از راه رفتن هیچول و ابهت و شاخیش بگم؟ یا از سگ بودن و خفن بودن هبوک؟؟؟؟؟؟

طوری که هبچول پرید وسط جلسهههه پشمای همهههه ریخخخختتت من ک دگ پشمی برام نمونده بسلامتی :)

طوری که داد میزد و دستور میداد شوعره سکسیییمممم :)))))))

لی بره تو باسنم بابا ، فک کردین هیوک و هیچول میزارن این عنتر برقی هاعه رو ببره خونه خودش؟ گوز

وای...

هیوکککک....

وقتی ک رفت پر رو پر رو به لی دستور میدادددددد درجه جدیدی از سکسی بودن رو اختراع کرددددد

اونجا که قرص داد به هاعه من دلم ریخت :))))))دلممممم ریختتتت برا این پسره عاشقه احساساتی...

عوضیه اشغاااااللللل ژنیپمییمیویکیآکطسآکسسآکسآکسسآسگسآگسسآگسسجصجسسجسآسکسحآطکطکسوسکسکسکطوطک

مرتیکه لی زده هبچولو زیر گرفته دستور قتلشم داده حالا برا من گوز گوز میکنه انتظار داره کسی چیزیم نگه مانعشم نشه ، تازه 

بادیگاردم میفرسته سراغ دونگهه دگ چی؟؟ امر دگ ای؟؟؟

وای چقد حرص خوردم و فوش دادم 😂😂😂

دلم میخاد در وصفش تا صب بنویسممممم طپمیمیکییسحکیجس😭😭😭

اندینگ رو میزارم با این جمله :))))

"فقد کافیه بیدارش بکنی تا بگات بدم بعد تو میخای ببریش؟"

(با اندکی تغییر😂)

پاسخ:
چرا خیلی زیباست
به آغوش وب خیلی خوشامدی 🤗
ب من چ.. هر تقصیری رو میخوایین بندازین گردن باعث و بانیش ینی ایونهه 
من فقط نقل کننده ام مقصر اون دوتان :)
فک کنم یکم ترسوندمتون بخاطر مقدمه.. حالا درسته اتفاقی نیوفتاد ولی این قسمت شروع پایان قرارداد بود 
شوهر جونت دیدی چه معرکه ی معرکه ای به پا کرد؟؟
پشما همه ریخت همه ی همههههه به جز دونگهه ای که اون انتها آروم نشسته بود و لبخند به لب داشت:)
اومد لی رو قشنگ شست و رفت 
در حالی که قبلشم هیوک اومده بود به لی اتک. زده بود 
الان باسنش حسابی سوخته و نشسته به کارای زشتش فکر میکنه 
ببین فقط میخواد خوابش کنه ک دونگهه نفهمه 
صبحم وقتی اومد شرکت رفت یواشکی نگاش کرد ولی نذاش بفهمه دونگهه اینجاست 
از الان هم همش میخواد بی خبر از دونگهه بره کارا رو انجام بده و نذاره دونگهه دخالت کنه.. 
زیبا نیس؟ عاشقانه نیس؟
آره همش فوش دادی آروم باش😂😂😂
اندینگو فقط 😂😂😂😂
همش دست می‌گذاری رو چیزای کلیدی 😎

سلام. خیلی دلم تنگ شده بود.😋😋

یه عالمه حرف دارم بزنم.

الان که میخوام بنویسم گیج شدم. نمیدونم چیکار کنم.

اول اینکه گفتی دوست داری هفته یک قسمت کنی. 

من که خیلی با لین پیشنهاد موافقم.

البته خیلی سخته که نباشه ولی دلم نمیخواد تموم بشه.

خیلی به هم نفس عادت کردم.

اصلا این چند قسمت خیلی لذت بخش بود.

چقدر اتفاق افتاد. هیچول راه افتاد و برگشت💃💃💃💃💃💃

با اینکه دونگهه خیلی ناراحت بود و استرس داشت ولی بازم این ناراحتیاش خیلی قشنگه.

غیرت هیوک رو دونگهه. واووووو 😍😍😍

راستش اون زمانی که هیوک و دونگهه باهم می رقصیدند

انتظار داشتم هیوک خیلی برای حرف دونگهه واکنش خشن نشون بده مثل زمانی که نگران لاغر شدن دونگهه است ولی بعد فکر کردم که هیوک حرف دونگهه رو اینجا نشنیده گرفت. چون میدونست هیچ موقع اجازه همچین چیزی بهش نمیده.

دیگه واقعا نمیدونم چی بگم. 

هر بار که این چند قسمت رو می خوندم با خودم میگفتم نوشته هات معجزه میکنه

پاسخ:
سلام خوشامدیییی پس ای دلتنگ *-*
واو واقعا جا خوردم 
حتی با این ک قراره منتظر بمونی 
بازم موافقی بخاطر دیر تموم نشدنش و بابتش خوشحالم 
همین الان 29 قسمت گذشت و واقعا سریع گذشت 
پس اگه سریع هم تموم بشه ناراحت کنندس 
قراره اتفاقای بیشتری هم بیوفته 
آره آخه دلیل ناراحتیاش جدایی از عشقشه.. پس قلبا قشنگه.. 
برداشتت خیلی قشنگ بود چون آره حرف دونگهه هم براش خیلی غیر منتظره بود هم نشنیده ش گرفت چون این یه چیز محال بود. جدا شدنش از دونگهه... 
ممنون عزیزم.. از شنیدنش حیلی خوشحالم 🙂

سلام 

سلام

سلام

 

 

بلاخره به ارزوم رسیدم،هیوک جلو بابای هاعه وایستاد،اوف اوف عالی بود

حال کردم

هیچولو که نگو

لی عزیز خوردی،هم از هیوک هم از هیچول،

فک کنم بابای هیوک تواین مورد کمک هیوک کنه ،نه؟خوب میشه،دل هیوک هم باهاش نرم میشه

واقعا لی فک میکرد هیچول مرده؟؟؟،فک میکردم میدونه تو کماست!!!!!!

چقد از هیچول حساب میبره،خدای جذبه،

هیوک هم که هر دفعه باید مارو مرگ بده با این عشقولانه بازیاش،چقد جیگگگگگگررررریییی تو

قوررونت عسل من،بوسسسسسسسس

پاسخ:
سلام سلام سلااام

عزیزم آرزوت این بود؟ 🤭🤭
از این ب بعد قراره بیشتر برآورده شه 😎
تو یه روز هم از سمت هیوک هم از سمت هیچل بهش اتک وارد شد 
نوش جونش گواراااا باد 
حست درست میشه فقط باید بشینی منتظر روزی ک هیوک سنگاشو با باباش باز کرده باشه 
نه همونطور ک نوشتم مامانش به لی دروغ میگه که مرده چون نمیتونسته تحمل کنه لی پسرشو توی کما نمیخواد 
خواهش بوووووس❤️❤️

سلام😇
بالاخره شروع شد😭
هیوک رفت شرکت پدر دونگهه... با اون تیپ سرد خشن و جذاب وحشیش😍
چقدر خوب جلوش وایساد. لی اصلا فکرشو هم نمیکرد. 
"من پسر شما نیستم" وای چقدر این جمله اش حال داد. بعدشم که بهش فهموند میدونه با دوتا پسرش چه رفتاری داره. رسما بهش گقت واسه من فیلم بازی نکن!😐
چه پرروئه! میگه خودتون دوتا توافق کردین اینجوری باشه! حالا انگار انتخاب دیگه ای هم داشتن!
"الانم من میگم قرار نیست تموم شه"🥺😭
"امکان نداره تجدید نظر کنم" برو بمیر😐
"منم امکان نداره بذارم جدا شیم"😍
خیلی خوب تهدیدش کرد🥺
وقتی لی حرص میخورد آی من کیف میکردم😁
ای جانم رفت دونگهه شو ببینه😍
"وقتی در حانه زیر سقف خانه مشترکش با هم نفسش بود تبدیل به دونگهه دیگری میشد که تماما فقط و فقط برای هیوک این دونگهه بود. دونگهه ای برای هیوک"😍 وای من واسه این تیکه مردم😭 خیلی رمانتیک بود مخصوصا واسه کسی مثل هیوک😭
درو هم بست که کسی مزاحم جوجه اش نشه🥺😍
وای هیچل😍 چقدر خوشحالم! اصلا حسش خیلی خوبه! بعد از اون یه سال.. بعد از این مدتی که بیدار شده بود و همش تو سختی و عذاب بود... حالا روی پای خودش با ابهت همیشگیش محکم و پرغرور توی شرکت... اومد که برادر کوچولوی شیرینش رو نجات بده😍🐣
وای صحنه ی وارد شدنش به اتاق خیلی مرگ بود🤠 اصلا خیلی چسبید...
لی چطور جرات میکرد تو چشماش نگاه کنه و حرف بزنه؟😑
چقد  خوب بود که جفتشون تو یه روز تصمیم گرفتن حال لی رو بگیرن😎
چقدر هیوک و هیچل واسه دونگهه مثل همن... لحنشون و نگاهشون که ۱۸۰ درجه عوض میشه خیلی شیرینه...❤️ دل من هر دفعه میریزه
"برو خونه"😍
"اگه دوست داری با اتاقت خداحافظی کن چون امروز آخرین روزیه که پا تو شرکت میذاری"😎🥰
"کدوم پدری جرات میکنه بچشو بکشه؟" بابا این چقدر پرروئه😐😐😐
"اینجام که نذارم زندگی دونگهه رو خراب کنی"🥺 هیون😭
" تاوقتی خودش نخواد طلاق نمیگیره و برنمیگرده"😍😭
هیوک و هیچل شبیه دو کوه حفاظ محکمی دور دونگهه کشیده بودند😍😍😍
دقت کردی اصلا این موضوع که هیچل زندس و این یه سال کجا بوده و خوب شده و اینا رو کلا بیخیال شد😐 خاک تو سرش💔🙋‍♀️ فقط همینو میتونم بگم😐
اگه میفهمید به هم علاقه داشتن بیشتر سعی میکرد دونگهه رو از اون خونه بکشه بیرون😐 نمیشه آخرش لی فلجی چیزی بشه؟؟ مثلا از گردن به پایین؟😐
کانگین😭 
"از اون آب نخور. توش دوتا قرص خواب حل کردم"😭😭😭 چقدر هیوک خوبه... چقدر عاشقه... چقدر مراقب دونگهه است...❤️❤️❤️
"من و دونگهه بهت نیاز داریم"🥺😍
با دیدن دونگهه ضربان قلبش بالا رفت... فرقی نمیکنه تو چه شرایطی باشن😭💙

با چه ذوقی واسه هیوکش اومدن هیونگش رو تعریف میکرد☹️ اون وسطا هم هی با اون چشماش هیوکو دید میزدا😂
"حالا دیگه هیچ تعهدی نداری آقای جوجه متعهد"😄😍
همینجوری اومدن تو خونه😐😒
چقدر عزیز براش بهانه آورد که بیرون نره و دوش نگیره🥺 
"همسرت اینجا داره از خستگی میمیره و تو داری میری دوش بگیری؟ بیا اینجا میخوام داروی خوابمو مصرف کنم"😍😭😍
بغلشون😍 چقدر خوبن این دوتا... کی فکرشو میکرد هیوک اینقدر عاشق بشه که فقط واسه اینکه آب تو دل دونگهه تکون نخوره بمیره و زنده بشه؟😶
چه خاطره ای براش تعریف کرد... وقتی هولش داد تو استخر... وقتی از نرس و نگرانی قلب خودش لرزید... وقتی سرش افتاد روی شونه اش ولی برخلاف همیشه بیدارش نکرد... کانگین که دیدشون... 💙
هیوک عصبانی وحشتناک جذاب میشه...😍 ترسناک میشه... وحشی میشه...
"ببریش؟ تو ففط کافیه صدات به قدری بالا بره که بیدار شه... زبونتو از بیخ در میارم" وای خدا... چقدر 😍😍😍
"اونوقت فکر کردی اجازه میدم جایی ببریش؟"❤️💙
"پس اگه نمیخوای اولین جنازه خودت باشی بی سروصدا گورتو گم کن"😍 😭
خیلی خوب بود... خیلی... اصلا نمیتونم صبر کنم که بقیشو بخونم... خیلی هیجان داره و در عین حال خیلی سوییته😭 مخصوصا اینکه میدونیم از این قسمت همش باید منتظر یه اتفاقی باشیم... من عاشق جاهاییم که هیوک و هیچل اینقدر مراقب دونگهه اند😭😍

لاو یو شقایق 🥰💙😘

(دلیل هیوک واسه اینکه دونگهه باید تپل تر بشه خیلی خوب بود😂😂)

پاسخ:
سلام قشنگممممم
آره بالاخره شروع شد.. 
این قسمت روز آخر قرارداد بود و از حالا اتفاقایی ک بعد از قرارداد میخوان بیوفتن رخ میده واسه همین ناخواسته کمی استرس داره.. 
لی به معنای واقعی از گستاخیش جا خورده بود آخه کسی تا حالا جلوش نایستاده بود.. با این همه غرور و نترس بودن.. 
آره دقیقا خیلی رک  بهش جواب میداد که این مسخره بازیا رو جلو من نرو خودت پسر داری و پسر بزرگت زنده س پس چرا این همه براشون پدر نیستی؟ :)
هر چی ای میگفت رو با یه لحن خونسرد تر و رک تر جواب میداد 
اینگونه بود که برگای لی رو ریزوند.. 
حالا واستا هنوز اولش بود 😎
کلا سوختن کون لی خیلی ب ما مزه میده بیا کیفشو ببریم 🤭🤭🤭
نتونس بدون دونگهه رو دیدن از اونجا بره واسه همین رفت یواشکی نگاش کرد در حالی ک دونگهه هیچ وقت نفهمید هیوک اونجا بوده و این یعنی عشق عشق :) ❤️
دونگهه از اولش هم همیچین هاله ای داشت. دونگهه فقط وقتی تو خونه و وقتی کنار هیوکه یه دونگهه ی دیگه س. وگرنه دونگهه ی بیرون از خونه و دونگهه ی توی شرکت یه شاهزاده ی سرد و بی تفاوته که ب شدت دست نیافتنیه.. اما امان از دونگهه ای که برای هیوکه.. اون سافت و عاشق و شیرین و گرمه:)
چولا کاری کرد که دونگهه از امروز به بعد دقیقا همزمان با تموم شدن قرارداد دیگه نیاد شرکت! شرکتی ک ازش متنفر یود.. شغلی ک ازش متنفر بود و اصلا علاقه ای به این رشته نداشت.. چولا دونگهه رو بیرون کرد و خودش عین قبل جانشینی رو به گردن گرفت.
آخ قربون هیون گفتنت🥺
ارهههههه اول هیوک بعد چولا 🙂🙂🙂 خوشبحال دونگهه که همچین نفسایی داره 
آره کلا بیخیال شده بود و حتی یه سوال هم نپرسید ک چطور الان اینجایی فقط جواب داد ک نه دونگهه هم باید بمونه و برش میگردونم خونه 😐😐بره ب ب  هیوکم وامیسته نگا میکنه ک تو دونگهه رو برگردونی-_-
حتی اونقدر ذکاوت به خرج داد که قرص رو تو لیوان حل نکنه بخورونه به دونگهه.. گذاشت به روال عادی اتفاق بیوفته و دونگهه عین همیشه از تو پارچ آب برداره که مشکوک نشه 
و همانا که هیوک هم اعتراف کرد چقد کانگینو دوس داره و بهش نیاز داره 🥺
حالا مگه جوجه گفتن از دهن هیوک میوفته؟؟
اصن میخوام صد سال سیاه نیوفته 🥺🥺🥺
با هیچ بهونه ی دیگه ای نمیتونس جلوی دونگهه رو بگیره که بیرون نره :)
مگه دونگهه میتونه وقتی اون بهشت باز شده بین دستای هیوکو ببینه و مقاومت کنه و نره تو بغلش؟ :)
از روزی که دلش عمیقا برای هیوک لرزید تعریف کرد.. هر چند نصفه موند اما حق مطلب ادا شد.. 🤗
واقن هیوک همینقدر جدیه.. اگه یارو دونگهه رو بیدار می‌کرد هیوک پاره ش می‌کرد ک برسه ب بردنش ک قطعا اول باید از رو جنازه هیوک رد شه 
وای خداروشکرررررر ک انقد میگی خوبه ک نمیتونی برای ادامه صبر کنی 😭😭❤️لاو یو عرفانههه 
خیلی ام هات بود 🤭🔥

سلام شقایق جونم خوبی؟

من نمیدونم چجوریم درگیره احساسایه مختلفی شدم

اون از هیوک که یه کوه بزرگیه برا دونگهه با ابهت و سردو مغرور با اون چشایه وحشیش ولی همراه با آشوبه دلش

اون از حاضر شدن هچول تویه شرکت و طرفداریش از دونگهه

کانگین و خودخوریاش و دلنگرانیش برایه ایونهه

آخ بمیرم برا دونگهه با اون چشایه خوشگلش

فقط امیدوارم همچی خوب تموم شه 

من با همنفس نفس میکشم❤

دوست دارم💙

پاسخ:
سلام زهره من خوبم تو چطوری؟^^
احساس زیاد و پیچیده خوبه فقط درصورتی که حس خوبی بهت بدن نهایتا 
ایونهه به جایی رسیدن که هرچند آدمای زیادی تو زندگیشون ندارن 
اما همونایی هم ک دارن عین کوه پشتشون ایستادن و مراقبشونن 
همینطور خواهد شد 😍
می تو عزیزم 💙🤗

   سلااام🌸🍃
"منم امکان نداره اجازه بدم جدا شیم" ییییییییییییس😡👊
لی چقد عوضیه ولی😐😐
هیچووووووووول هیچووووووول😍😍😭😭😭❤️❤️❤️بابا جذبههههه🔥🔥بابا ابهت🔥چه خفن طوووووور😍😍😍
اونجا که وارد اتاق شد 🤧
بلاخره هیچول حق لی رو میزاره کف دستش😒
چجوری لی انقد ظالمه؟!!پسرته آخه لعنتی😐😑
"متاسفم که زنده ام!" الهیییییی🥺هیچولا🥺🧡🧡
کانگین چقد گوگولیه آخه❤️❤️
ای جانم...قرص خواب داده بهش که بخوابه از چیزی باخبر نشه😭
دونگهه چه باذوق و دوست داشتنی داره از هیچول برا هیوک تعریف میکنه😘
هیوک اگه هیوک قبل بود میفهمید خوابش برده سرشو گذاشته رو شونه دونگهه سرشو قطع میکرد😂🤦🏻‍♀
و دوباره هیوک اعصاب ندار..."تو فقط کافیه صدات به قدری بره بالا که بیدار شه,زبونتو از بیخ در میارم! اونوقت فکر کردی اجازه میدم جایی ببریش؟!"
"پس اگه نمیخوای اولین جنازه خودت باشی بی سر و صدا گورتو گم کن"
لعنتی انقد ترسناکه من اینور سکته زدم😂😍😍❤️❤️❤️
و در آخر باشد که لی روش کم شه اینارو ولشون کنه😒الانم که هیوک و دونگهه تنها نیستن هیچول هست🤩😍💛
عالی بود خسته نباشید💞💞

پاسخ:
سلام 😊تو همون مبینایی ک تو دایرکت باهام حرف زدی؟ 🥺😍
بله.. کامنت خود را با چنین دیالوگ هاتی آغاز کنید *-*🔥
لی تنها کسیه ک فوش دادن بهش آزاد و حلاله پس راحت باش 
آره بالاخره چولا کاری ک باید انجام می‌داد رو داد.. دونگهه رو از شرکت بیرون آورد و خودش به جایگاه قبلیش برگشت تا دیگه دونگهه مجبور نباشه باباشو تحمل کنه و کاری ک دوسش نداره رو انجام بده.
دونگهه واقعا دلخوش و خوشحال بود ک هیونگش اونجوری کامبک  داده :) با ذوق واسه هیوک تعریف می‌کرد
اوهوم.. هیوکه قبل نیس که حاضره دونگهه رو با قرص خواب کنه که فقط از اتفاقات باخبر نشه و راحت بخوابه❤️
آره دونگهه دو تا پشتوانه ی بزرگ و عزیز داره 💓
مرسی عزیزم سلامت باشی 

سلام شقایق جون خسته نباشی🤗🤗🤗

مثل همیشه عالی حرفها رو کامل بچه ها زدن واقعا عجب طوفانی بود این قسمت😱😱😱😱

ممنون از قلم زیبات 

آها راستی یادته ازت پرسیدم قدرت عشق نوشته شماست یا نه آخه اصلا شبیه قلم شما نبود و باعث تعجبم بود 🙄🙄🙄🙄🙄

که معلوم شد نیست آخه سبک نوشتنت خیلی احساسی و زیباست 💓💓💓

 

پاسخ:
سلام و سلامت باشی 🐥
خب خداروشکر که عالی بوده *-*
ممنون از خودت ❤️
آره تو کامنت قبلی جواب دادم که مال یه شقایق دیگه س نمیدونم دیدی یا نه. اما نوشته های من همینا یی هستن که تو لیست فیکای تموم شده ی صفحه ی بالای وبن 🤗

سلام شقا چطوری خوبی؟

منم خوبم💙

باید اعتراف کنم اولش در مورد طوفانی که پیشبینی کرده بودم و خودت هم بهش اشاره کردی ترسیدم...ولی یه تشکر خیلی خیلی بزرگ بهت بدهکارم که اجازه ندادی اخر این پارت توی خماری بمونیم یا اتفاق بدی بیفته🙏

راستش با استرس فایل رو باز کردم تا پارت جدید رو بخونم چون میدونستم به احتما قوی قراره اتفاقاتی رخ بده که به هیچ عنوان باب میلمون نیست ولی در کمال شکه کننده دیدم که اینجوری نبود

با هیوک شروع شد که برای نگه داشتن زندگیش از همه ی دنیا مسمم تره و براش مهم نیس توی این راه قراره با چه کسایی مواجه بشه...یه حسی بهم میگه شاید اینبار پدر هیوک هم یکم مفید واقع بشه و یه کمک حالی باشه ولی شایدم نه

راستش از اینجا به بعد حدس زدن در مورد آینده خیلی کار راحتی نیست و راستش دلمم نمیخواد با حدس زدن تصور خودم رو عوض کنم و اون اتفاق نیوفته😂

به نظر لی ای که به نحور احساس خطر کرده و به شدت اعصابش خورده خیلی لذت بخش تره😈

حالا وقتشه که تاوان تمام کار هایی رو که با پسراش و ادمای زندگیش کرده رو پس بده...

بهترین اتفاق این پارت ورود هیچول بود که هم شکه کننده و در عین حال پر از جذابیت بود...چیلی که خیلی راحت تونستم تصورش کنم و بهت بین تمام کسانی که از دیدنش شوکه بودن رو حس کنم...

تصور اینکه این هیچول همون کسیه و هوم بچه ایه که حتی قدش به پیشخوان عروسک فروشی نمیرسید تا برای برادرش عروسک بخره با این کسی که اینجوری جلوی پدرش ایستاده و ابهت از همه وجودش میباره واقعا لذت بخش و جذابه...میتونم بگم اون اصلا از بچگی عوض نشده..بچه که بود سعی میکرد با دادن عروسک به دونگهه ازش مراقبت کنه و اصلا براش اهمیتی نداشت اگر توی این راه اسیب میدید و الان هم دقیقا همینجوره...میخواد هر طور شده زندگیه دونگهه رو نگه داره و اجازه بده اون هر طور که دوست داره و با هر کسی که دوست داره زندگی کنه و من چقدر عاشق این شخصیت پشتوانه طورش شدم...

و باز هم وجود کانگ و حس حامی بودنش توی پارت حتی زمانی که نبود حس ارامشی رو بهمون داد چون با تمام وجودش میخواست که باشه و از عزیزاش مراقبت کنه...چون به خوبی میدونست لی به این ارومی نخواهد بود

و از همه جذاب تر زمانی بود که هیوک تهدید کرد که اگه لی باهاش راه نیاد قراره شخصیت جدیدی از خودش رو کنه و هممون به خوبی میدونیم اگه هیوک واقعی باشه چقدر میتونه خطرناک باشه😈

شاید قبلا خشمم ترسناک بود ولی حالا که از خشمش برای محافظت کردن از تنها دلیل زندگیش استفاده میکنه واقعا باید ازش ترسید چون حالا توان اینو داره که برای نگه داشتن دونگهه خیلی ها رو از سر راه برداره

وقتی رسما پدر همسرش رو "حرومزاده" خطاب کرد اینو ثابت کرد...هیچ چیز نمیتونه جلوش رو بگیره...

تصور اینکه هیوک با اینکه قد و هیکلش از اون شخص کوتاه تر و کوچیکتره ولی اینطور فقط با لحن و نگاهش اون رو ترسونده خود جذبه بود و بیشتر و بیشتر منو جذب شخصیتش کرد😈

مطمئنا این دیالوگ که اگه صداش باعث بیدار شدن دونگهه بشه توسط خودش کشته میشه چه برسه اونو بخواد ببره از به جا موندنی ترین های این فیک برای من خواهد بود😈

به شدت مسمم شدم دوباره فیک رو بخونم تا بیشتر و بیشتر بتونم فضا رو حس کنم و اتفاقات پشت هم رو تصور کنم

ممنون که وقت میزاری💙🙏

پاسخ:
سلام مرسی فدات خوبم من^^
میدونی الان داستان ب یه جایی رسیده ک نمیشه استرس نداشت و خونسرد بود.. اینا طبیعیه چون میدونید ک یه اتفاقاتی پیش رو هس ولی من اصلا عادت ندارم یه پارتو جای حساسی تموم کنم و همه ی پارتا با آرامش به سر میرسن اگه حتی تو سخت‌ترین طوفان باشن 
اون دیگه بخاطر هیوک بود همش.. چون نمیذاره هیچ اتفاقی بیوفته و بلایی سر دونگهه بیاد 
نه هیوک قطعا یه شخصیت سرسختی داره ک دیدیش.. همین شخصیت حاضره جلو تمام دنیا وایسته بخاطر دونگهه
نمیدونم به چیا فکر میکنی ولی تصور و فانتزی زدن چندان هم بد نیس.فقط اگه داستان باب میل باشه باعت میشه به اونچه ک اتفاق میوفته هم قانع باشی و همه چیو بسپری دست نویسنده
به قول یکی از دوستام سوخته شدن کون لی خیلی حال میده 😂😂😂🤭
اوهوم کلیدی ترین سکانس این داستان برگشت هیچل به شرکت بود.. ک نه فقط خودشو ب همه و به باباش نشون بده.. بلکه واسه این ک براش خط و نشون بکشه ک اگه با آینده ی دونگهه بازی کنی با من طرفی.. و بالاخره دونگهه رو از شرکت آورد بیرون و خودش به جایگاه قبلیش برگشت. 
آره دقیقا.. اون فلش بک هم همین معنی رو قرار بود برسونه.. ک هیچل از بچگی همچین آدمی برای دونگهه بود 
آره و تازه همونطور ک خودش گفت زیادی خوش برخورد و مودب بود چون هنوز اول راهه و این یه هشدار برای لی بود.. حالا فقط کافیه دست از پا خطا کنه لی.. ک کرد.. با فرستادن آدمش برا پس گرفتن دونگهه خطا کرد و حالا باید دید هیوک میخواد چیکار کنه 
شاید هم قد و هیکل اون گرازا نباشه ولی نه فقط اخمش پشم ریزونه.. زورشم ب شدت زیاده 😐🔥
چقدم عالی.. چون این دیالوگ برا خودمم هم خاطره انگیز بود 😊
خواهش میکنم 🙆🏻‍♀️❤️

هلو شقایق چطوووووری؟

اصننن بااورم نمیشه هیوک چطوری میتونه در عین حال که سافت باشع اون جذبه و سکسی بودنشو حفظ کنه؟🙈خیلییی عزیزههههه برام شخصیتش تو همنفس

رسما براش مردممم خووووب

چقد اون تیکه ایی که هیچول اومدو دووووست داشتم لنتی

چقدر با حذبه اومد کاملا غش و ضعف رفتم براش:)

دونگهه هم چقد ساده خاب رفت بچم😭💙حرکت هیوک خیلییی خوب بود که خوابوندش تا آب تو دلش تکون نخوره:)))))دوست داشتمممم❤❤❤❤

در مقابله تموم این شخصیتای خوبی که دوست دارم از آقای لی بدم میاد خیلی بدجنسه و اذیتشون میکنه😖😢

امیدوارم زیاد اذیت نشن همینجوری باهم بمونن😢❤خیلی با هم خوبن لنتیا

خلاصه شقی مثه همیشه عاااالی بود

واقعا دیگه نمیدونم چی باید بنویسم:)اینقد کع هر پارت عالیتره

مرسیییی زیاد ازت لاولی💙

لاو یو سووو ماچ😍😽

 

 

پاسخ:
سلام فروغ مرسیی خوبم مخصوصا بعد از خوندن نظرات شما 😍
قبلنم گفتم.. کلا دوتا هیوک وجود داره..
هیوک بی دونگهه و هیوک با دونگهه :)
این دو تا دو تا آدم کاملا متفاوتن.. 
هیوک و هیچل تو این قسمت اتک زدن رسما.. اتک آن لی 😂🤭
خیلی معصوم و بی خبر خواب رفت.. بی خبر از این ک چی تو خونه گذشت و هیوک چجوری ازش مراقبت کرد 
مرسییی عزیزم. لطف داری 🙈
لاو یو تو 💓🤗

میگم تا حالا که آروم بوده همش آب قند و سرم و.... لازم بوده یعنی حالا که قراره طوفانی بشه باید زنگ بزنیم آمبولانس دیگه؟                                                                                                                               آفرین هیوک با غیرت.کمتر از این ازش انتظار نداشتم.وای چقدر خوب شد که هیچول برگشت.دل دونگهه حسابی گرم شده به برادرش

پاسخ:
اول از همه خدا نکنه که.. بعدم من مراقبتونم عین همیشه بهم اعتماد کنین 🤗
آره حداقل بار سنگین و بزرگی از رو دوش دونگهه برداشته شد که از شر شرکت و کار تو شرکت خلاص شد

سلامی به گرمی نفس های هم نفس😋✌🏻

چطور مطوری؟

هعیییی خدااا...به امید روزی که ماهم بشیم خواننده وی آی پی😭

 

از ناله ها گذشته میرم سر اصل مطلب...ینی این قسمت لعنتیییی😭😭😭😭😭

هییییییووووکه لهنتیییییی...من دیگه نمیتونم این خیلی جاذابه وحشیههه😭😭😭😭

اونجوری خفن جاذاب خودشو جلوی لی نشون دااااد...اصن کفففف کردم..😭چنتا حرکت هم میزد روش دیگه محشر میشد...هرچند اونم کافی بود😭

اقا من میترسم لی خیلی زورش اومدههه😭یه وقت یه غلطی نکنه؟خیلی نگرانم خیلیییی...😭😭😭

اصن چرا اینجوریه؟عقده ایه بدبخته نکبته پول دوسته بی احساس😑ازش بدم میاد😑

لی بمیره برای هیوک که جلوی دونگههش بی ثباته😭برای دونگهه هم بمیره که انقد جاذابه😭

 

شتتتتت اصن ورود هیچل خیییییییلی خوووب بوووود😭😭😭

همه را کف بر کرررررد😭😭😭

امیدوارم لی سکته کنه بمیره😑

لی بمیره واسه هیچل که انقد خوبههههه😭😭😭😭😭

 

اخییییی فقط خواسته های هیوککک😭میخواد صبح بغلش کنه😭درو براش باز کنه😭جذابه لعنتی😭

 

وییی چه ترسناک بود اونجاش که اون غوله اومد تو خونه😑فکر کردم یکیو فرستاده همشونو بکشه😭😂

 

حرفای کیوت دونگهه قبل از خوابیدنش فقط😭😍😍😍

 

جناب لی غلط تلاوت کردن یالغوز فرستادن😑

واییییییی خیلی هیجانی شدشششش...هیوک خفن بوووود😭😭😭😭

وااااااییییییی....هیجانم نمیخوابه اصنننن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

این هیوکه وحشی رسما کراش هممونهههههه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

خیلی خوب بووووووود😭😭😭😭😭

در پاسخ یکی از دوستان گفته بودی قراره از این به بعد وحشی باشههه😭😭😭😭😭😭

منکه خیلی دوست😭😭😭😭😭

اصن بمیرم که خودشو کنترل میکنه دونگهه بیدار نشه😭😭😭😭😭😭

اخه یه نفر چقد میتونه جاذاب باشه😭😭😭😭😭

خدایا یکی از اینا لدفا😭😭😭😭

 

خب دیگه نمیدونم چجوری بقیه حسامو ابراز کنم😂

ممنون بهترین💙

قربانت خدافظ😚

پاسخ:
سلامی به روی ماه تووو
خوبم ^^
حالا خواننده وی ای پی بودن درسته باعث میشه زودتر از بقیه و همزمان با نوشتن من بخونین داستانو ولی یه بدی داره و اونم انتظاره بیش از حده! قشنگ من دو هفته ای یه بار یه پارت مینویسم. وی ای پی هام از حضرت یعقوب هم صبرسون بیشتره 😐🤭
عر زدناتو سر هیوک نگه دار چون تا قسمت آخر قراره جر بخوری برا جذابیت هیوک و تازه هنوز اوله خشونتاشه:))
واسه بار اول کافی بود.. چون قرارداد هنوز یه شب وقت تا تموم شدن داشت.. هیوک اومد تهدید اولیه رو
روشن کرد برا لی و حالا منتظره فقط دست از پا خطا کنه 
لی در حالت عادی هم اگه هیوک نمیومد یه کارایی می‌کرد 
پس همون بهتر ک هیوک هم بیاد تحقیرش کنه کونش بسوزه 🤭
میبینی در مقابل لی.. یا کارمندا چطور وحشیه.. 
ولی تا ب دونگهه میرسه چقد سافت و بی مقاومته؟ :)
صحیح و سالم با اون ابهتش اومد شرکت خودشو نشون داد چولا:) بایدم پشما هما بریزهههه
نه بابا برا چی بکشه؟ 😂😂😂
اگه نگران قاتل شدن کسی هستی اول نگران هیوک باش پس:) چون انقد وحشیه ک دنیا رو هم میتونه راحت قتل عام کنه..
وای شونصدتا اموجی گریه گذاشتی فقط عزیزمممم😂😂😂😂😂
آاره خودمم خیلی وحشی شو دوس دارم T. T
آخه این همه تلاش کرد دونگهه رو بخوابونه ک خبر از دنیاش نشه.. 
برا همین نمیتونس عصبانیتشو بروز بده و نرفت تو اتاق 
خواهش بهترین ❤️
خدافس*.*

سلام شقایق جانم 

وای چه قسمت معرکه های بود 

من در برای یه دقیق در برابر شکوه و اقتدار و نترس بودن این دو تا مرد سر فرود میاورم 

وای یعنی یه جوری کیش و ماتش کردن خودش نمیدونست چه به چی شده و خیلی عقب افتاده و نمیتونه دیگه با بازی کثیفش همه رو بازیچه دست خودش بکنه و زیر پاش له کنه 

پیر شده اما بازم کوتاه بیا نیست انگار همه ارباب و نوکرش هستن 

چه قدر یه ادم میتونه بی رحم باشه زنده بودن پسرشو پیش همه انکار کنه و بدون زره شرمندگی و خجالت تو چشمای پسر بزرگش این جوری زل بزنه و پسر کوچکترش از دوری ونبود تنها برادرش این همه وقت غصه بخوره و به کاری که علاقه نداره زیر بار این همه کار بره و به امید اون روز تاب و تحمل کنه 

اما از حرکت هیوک خیلی خوشم اومد یه جوری بهش فهموند که هیچ وقت یادش نره 

هر بگم کم گفتم بس که این قسمت کشنده بود 

مرسی عزیزم 😍😍🔫🔫🔫🔫🔥🔥

پاسخ:
سلام عزیز دلم
خداروشکر *-*
میبینی شخصیت هیچل و هیوک چقد شبیه همه؟ :)
البته نقطه مشترکشون ک دونگهه باشه هم یکیه و بخاطرش با دنیا میجنگن 
لی کاملا جا خورده بود چون تا حالا براش پیش نیومده بود یکی پیدا شه که اینقدر جرات داشته باشه براش خط و نشون بکشه 
براش کسر شان داشت ک پسرش زنده باشه ولی مریض و توی کما باشه واسه همین به خودش و همه قبولوند ک هیچل مُرده 
ولی خب حالا علاوه بر هیچل هیوکی هم پیدا شده ک در مقابلش مقتدرانه بایسته :)
خواهش میکنم فداتتت💓

وااااى هیوک وحشى وارد میشود😍😂

چقدر باباى هائه پر رو تشریف داره😒 ولى بنظرم 

دیگه این حد از بى رحم بودن نسبت به بچه هاش غیر منطقیه🤔

بچه هاى خودشن واقعا؟ هر کسى حتى بى رحم ترین آدمم باز یکمى

عاشق بچشه.

به یک نفر مثل هیوک محافظ خواب باید بره تو لیست نیازمندیها واقعا😂 خیلى غیرتى بازیاش باحاله😍

خسته نباشى نویسنده جان♥️

پاسخ:
من ک عاشق شخصیت خشنشم
تو چی؟ *-*
کاش فقط پررو بود لی.. پست و بی عاطفه هم هست
خب یه ثروتمنده بی احساسه ک به فکر منفعته و تو مادیات غرق شده و بیرون کشیدنش غیرممکنه :)
آره بزنیم تو سبد خرید سفارشش بدیم 😭
سلامت باشی خواننده جان 💙

وایییییی من مرگ این هیوک خشمگین شدم

چقدر وقتی عصبانی میشه یقه می گیره داد می زنه جذاب میشه

این هیوکو فقط باید خورد😋😋

دونگهه خوش شانس🙄🙄

خوش شانسه دیگه هیوک همسرشه هیچولم برادرش😍😍🤩🤩

مرسی شقایق جون طبق معمول جذاب و فوق العاده بود😍

مخصوصا این پارت که حسابی هیجانی هم شروع شد هم تموم🤩😁😁

پاسخ:
نفس آدم در میره برا این غرور و ابهت =)
خیلی خشنه.. وقتی ام بروز میده قشنگ طرف مقابلو نه فقط با داد و بیداد 
بلکه به صورت فیزیکی ام میسااد 😎
آره خوش شانه قربونش برم نوش جونش این شانسش 
خواهش عزیزم 😊🙈❤️

هیوک و دونگهه چقد هواخواه دارن ؛ هیچول ، بابای هیوک ( اینو مطمئن نیستم ) کانگین و ... این لی ذلیل مرده چی میگه این وسط ؟! دونگهه رو چرا خونه برمیگردونه ؟! نه که پسراش براش خیلی مهمن 😏

دوست داشتم بقیه حرفای دونگهه رو بشنوم ... 😍😭

هیچول با کسی کاپل میشه نههههه ؟؟؟ حسم میگه میشه 😁 با کانگین ؟؟

مثل همیشه عالی . مرسی ازت عزیزم 💋💜🦋

پاسخ:
آره شاید تو زندگیشون آدم کم داشته باشن اما همونایی هم ک دارن (به جز بابای دونگهه) خیلی خوب و حامی ان و با هم بودنشونو دوس دارن
لی هر کاری ب نفع خودش باشه رو میکنه زندگی خود بچه ش براش مهم نیس 
دوس داری با کانگ باشه؟ 🤭🤭
فداااات و خواهش 💓🤗

شخصیت اصلی این قسمت هیچول بود
لامصب چقدر خوش موقع اومد

 

هیوکم خیلی جیگرتر شده
دلم خواست

و اما پدر دونگهه که هزاران لعنت به روحش باد
 

منتظرم ببینم پدر هیوک کدوم طرفه

پاسخ:
آره بازگشت افتخار آفرینش خیلی پررنگ و شکوهمند بود*-*
دقیقا همزمان با پایان قرارداد اومد ک نذاره یه روز بیشتر از قرارداد دونگهه اونجا بمونه 
چ برسه ب این ک لی بخواد برا همیشه نگه ش داره 
به زودی خواهی فهمید 

هاااااای

اوه مای گااااااد

هیوک چه قدر اینجا سکسی و جذاببب شدهههه

اون لی عوضی قربون قد و هیکلت و اون جذبت اخههه

چه قد راحت رفت دفتر لی گفت من نمیخوام قرارداد تموم شه

همون لی که همه ازش مثله سگ میترسن.....

اخماش حتی یه دونه از ضربانای قلبشم بالا نبرد

بله لی باید بفهمه همسر پسرش کیه😌😌

هیچولللل

از هیچولللل دیگهه نگمممم

فقط اون استایلش با کت و شلوار

💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀

لنتی کلی حال کردم

همه هنگ بودن پسر اول لی برگشته

هیچول جذابه پر ابهت برگشتههه

تکیه گاه دونگهه بر گشته

اونم بدون هیچ عصا یا لنگیدنیی

وااااای مادر به فداااات پسر جذاابممم

کار لی دیگه ساخته س دیگه نمیتونه به دونگهه زور بگه مرتیکه خر😒😒

خوشم میاد هرچی هم که میگه لی نمیتونه بگه نه چون جانشینه آیندشه

هوووووف

کلی دلم خنک شد حقشه

ینی کانگین تو پایان قرارداد دیگه نمیتونه پیش ایونهه بمونه؟؟🙁🙁🙁

اگه اون جوری باشه هم برا خودش هم برا اونا خیلی سخت میشه که🙁🙁

بیچاره هیوک چه کارایی نمیکنه که آب تو دل دونگهه تکون نخوره

خب حل کردن قرص خواب تو آب هم راه حل خوبیه🤔😁😂

الهی بمیرم خیلی براشون سخته ها🙁

دونگهه نشون نمیده ولی خیلی اظطراب داره بچه

هیوک چه قشنگ جلوشو گرفت نره بیرون

اصلا مگه میشه دربرابر اون دوتا دستی که با عشق و مهربونی به روش باز شده استقامت کنه

وای اون روی وحشی و عصبانی هیوک با بادیگارده منو کشتتتت

بادیگارده یه جور ترسیده بود نمیتونست نفس بکشه

وااای

اونجاش که بهش گفت اگه صدات یه ذره بره بالا باعث بشه بیدار شه زبونتو از ببخ میکنم

چه برسه به بردوش

مممننننن قششش برای اون روی عصبانیششش

مثله همیشه عالی

خسته نباشی عزیزم

💖💙❤💚💗💕💜💛💟

 

 

پاسخ:
های اسرا
خوبی؟
هیوک سکسی بود و هست و خواهد بووود
خدای جذابیت ها.. رد کننده ی مرزهای جذبه
پوکاننده ی احساس تعصب، مالکیت و غیرت 
و غیره 😐
لی جا خورده بود از این گستاخیش 
تازه هنوز ندیدهههه گستاخی.. 
اتفاقا برعکس اونی ک از ترس تپش قلبش باید بره بالا لی عه :)
خیلی عکسه شبیه به اون سکانس بود TT
آخه هیچ کس انتظار زنده بودنشو نداش 
چ برسه ب این همه صحیح و سالمی و گل سنبلیش:)
آره دونگهه بالاخره از شر شرکت خلاص شد 
بزرگترین دغدغه ی چولا ک بیرون آوردن دونگهه از شرکت بود با موفقیت انجام شد 
و دونگهه دیگه لازم نیس کاری ک متنفره ازشو انجام بده 
چرا کانگین میتونه چون کانگین بادیگاردشونه 
فقط از سر وظیفه نباید رئیسشو دور بزنه و خلاف دستوراتش عمل کنه 
چون امشب قرارداد تموم میشد و قانونا باید جدا میشدن هیوک گفت برو ک کسی اینجا نبینتت 
و بفهمه خلاف قانون عمل کردی و گذاشتی ایونهه کنار هم بمونن 
سلامت باشی مادرررر
😍💓🤗💙🙆🏻‍♀️

عررررررر من هلاک هیوک عصبی و پر جذبه ام... 

اصلا این بشر در همه حالتی جذابهه 😍

چقدر این پارت خفن بووووود به شدت حال کردم

اون از اولش که رفت با دوتا جمله پشمای لی رو ریخت بعدم که هیچول اومدم همه رو نااااابود کرد و با تمام صلابت جلوی لی وایساد و گفت امروز روز آخر دونگه اس...و کسی که ازدواج میکنه دیگه بر نمیگرده...

به قول لی دوتا کوه محکم از جنس هیوک و هیچول کنار دونگه ان😎😎

ی سوال؟چرا باهم بودن این دوتا برای شرکتا تحدید آمیزه من درک نمیکنم:/

آقا دم مامان هیچول گرم واقعا... ی سال تموم از بچش مراقبت کرد که ی روزی اینطوری جلوی لی بایسته :") به خدا اگه لی بلایی سرش بیاره من میدونم و اون 😑😑

آخ که چه قدر هیوک مراقب دونگهه اس اونقدری که حتی نزاره بفهمه چه آشوبی تو خونه اس به این میگن شوهر ایده ال...

و کانگینی مثل ی هیونگ به فکر دونگهه و هیوکه:)

الهیییی بچم چه ذوقی کرده بود از اومدن هیونگش تو شرکت چه باتموم جزئیات هم تعریف میکنه😍😍 بچم داشت اعتراف اولین باری که عاشق هیوک شد رو میکردا ولی امان از اون قرص خوابا...

من موندم چرا اینا هر دفعه سر این موضوع خوابشون میبره😂😂

بادیگارده رسما پشماش ریخت از عصبانیت هیوک حق هم داره به قول خودش باید از رو جنازه هیوک رد شه تا بتونه دونگه رو از هیوک جدا کنه ...

مثل همیشه عالیییی😍👍

پاسخ:
مگه میشه نمرد براش؟ TT
آره.. چ خشن باشه چ سافت باشه در هر دو حالت جذابه :)
لی مونده تا پشماش کامل بریزه چون هیوک هنوز هشدار اولو داد و خیلی مودب بود :)
همین دو تا کوه براش کافیه تا در برابر دنیا ازش محافظت بشه *-*
میفهمی به زودی چرا.. البته قسمت اول هم یادآور دلیل این قانونه 
آره هم خانم لی و هم خدمتکاری خونه نقش خیلی مهمی داشتن.. غیرتشون از خود لی ک پسرشو نمی‌خواست بیشتر بود ک نذاشتن بفهمن هنوز زنده س
کانگین دیگه شغلشو کاملا له کرده زیر پاش و فقط داره واسشون هیونگی میکنه :)
باز خدا رو شکر اثر کردن دونگهه نفهمید چی گذشت تو خونه 
فدات😍😍😍

ینی از این به بعد قراره هر قسمت انقدر پشم ریزون باشه؟؟

اول هیوک رفت دفتر لی عاخ چقد دلم خنک صدات و

و بعد هیچوووول وای خدا من عاشق اون عکس هیچولم اصن هرکی بگه هیچول دخترانس این عکست رو بش نشون میدم تا پراش فر بخوره. اون جوری که رفت توی شرکت عشق کردممممم خب 

هرچی میگذره آقای لی عوضیه تر دیده میشه لنتییی خب چته عاخه؟ البته اگه اون دوتا گوگولی پسرهای من بودن تو اتاق حبسشون میکردم که بقیه نخورنشون انقد خوشمزه

ولی یه چیزی که میخوام بت بگم اینه که دوست داشتم دونگهه هم یه تلاشی توی نگه داشتن قرار داد بکنه میدونم به شخصیت و خیلی چیزای دیگه ربط داره ولی اینطوری همش هیوک داره تلاش میکنه (حالا انگار چقدم من بدم میاد😂😂)

ینی قسمت بعد رو هفته دیگه میزاری؟😭😭عاه نمیدونم ولی از همین الان دلم تنگ شدددد

پاسخ:
اگه از نظر تو پشم ریزون اینجوریه باید بگم اره *-*
تازه این اولین خط و نشون کشیدنش برا لی بود برا همین خیلی هم مودب بود :)
چولا اگه بخواد جنتملن باشه رو دست شیوون هم میزنه:) وجه مردونه ش ب شدت قویه
هنوز اوج منفی بودنه لی رو ندیدی..هیچ وقت تا ب حال شخصیتی به این منفوری تو داستانام نداشتم ک تا وقتی شخصیت لی رو نوشتم...
از کجا میدونی دونگهه قرار نیس کاری کنه؟ حالا صبر کن و بخون 
نه هنوز سه شنبه هم میذارم ^^

وای شششششت ششششششت ششششششششششششت

این قسمت مررررررررگ بود

اصن هیوک عصبی میشه خیییییییلی خوبه

من جون میدم برا قسمتایی که هیوک توش وحشی میشه:)))))))

امیدوارم قسمت بعدیم همینقد خفن باشه

مرررررررسی بابت این فیک🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

پاسخ:
نقطه ی مشتررررککککک
میمیرم برا هیوکه وحشی :|
 از این قسمت ب بعد کلا همش وحشیه 
خواهش D;

اح اح چه موقعیت بدیه من نمیتونم بخونم😭

انصافا فقط منم که باید تو اتاقم زیرپتو و لامپ خاموش فیک بخونم؟

غیر ازین بهم نمیچسبه ولی لعنتی همنفسهههههه😭😭😭

پاسخ:
نه اتفاقا همه ی خواننده ها همینجورین
بهترین کار اینه ک بذاری اخر شب وقتی اقا پلیسه هم خوابه بخونی 😂

یکی اینجا همه چیو میدونه!!!!

DalHae مشکوکه😬

پاسخ:
اره اون بانو خواننده ی vip منه و هم نفسو از موقعی شروع به نوشتنش کردم خونده D;

سلامممممم😍😍😍😍

انقد ذوق کردم فهمیدم امروز شنبس😂(مدیونی فکر کنی من دانش اموزما😂)

وااااایییی مقدمه هیجانیی بوووود ینی چی قراره بشهههه😭😭

آی تراست یوووو 😭😭😭😭ولی خیلی هیجانزدممممم

روا نیست...لعنتی نییییست...اصن به اون گازه فکر میکنم تنم به لرزه میوفتهههه😭😭😭😭

پاسخ:
سلاممم کلوچه
همه ی ما یه زمانی دانش اموز بودیم 😂
دخترم اروم باش غش میکنیااا

لهنتی... بیشتر از دونگهه استرس دارم برا این پارت ... بدوام بخونمشششششش

پاسخ:
عزیززممم نترس

لعنت!!

رسیدیم قسمتِ همه چیز تازه قراره شروع بشه :      )

پاسخ:
بله کاملاا:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی