My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فن فیک هم نفس قسمت بیست و چهارم

جمعه, ۱۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۵:۰۵ ب.ظ

 

" هم نفس" 

زوج : ایونهه 

ژانر : عاشقانه 

نویسنده : شقایق 

هپی اند 

قسمت بیست و چهارم 

 

 


 

سلام تشنه لبانه حسین بی علی XD

نه واقعا کیف کردین از کجا برگردوندمتون به خشکی؟ P:

ولی ناامید نباشین چون من همیشه گفتم که همه چیو با برنامه نوشتم و هر چیزی رو  به موقع ش میارم

گرچه بارها پیش اومده که بفهمین هیوک فقط زیادی عاشقه :)

و چیزی که میخواد خود دونگهه س ...

اما همه چی به موقه ش *-*

 

صورت سرد و خنثای همیشگیش :)

 

که فقط موقع حرف زدن دونگهه یه لبخند محو ریز میتونه رو لبش شکل بگیره :)

 

 

 

حالا ازینا بگذریم که قلبم طاقت نمیاره...

کیا دلشون میخواد ایییییین صحنه رو ببینن؟؟؟؟؟ *-*

 

اینجاست که شاعر میفرمایند :

" ژن خوب "

-______-

 

 

من 22 سالمه ..شما چطور؟ ^^

بگین که یه آماری از سن خواننده هام داشته باشم

 

و بریم سراغ این قسمته چاگیا طور

 

نظرات  (۴۶)

سلام شقای من 😍

خب من بعده کلی تاخیر بالاخره اومدم که خودمو به روال همیشگی نظرا برسونم و بخاطر اینهمه دیر کردنمم خیلی خیلی عذر میخام 😭

کلمه ناامید واسه خواننده های شقا بی معنیه 😌💘 ماها وقتی نوشته های قشنگتو میخونیم امیدوارترین آدمای دنیاییم 😍

و البته ک نویسندمون خودش خوب میدونه ک چی کجا باشه 😍

بی پرده بگم اگ کارای اونشبشونو ادامه میدادن من تموم میکردم 😂

قلبم یه جایی تو گلوم میزد دیگ داشت میپرید بیرون ک هیوک دونگهه رو از حموم بیرون کرد 😂

شاهزاده هامون اون شب نخوابیدن 😶

خب هر کی بود خوابش نمیبرد 😶💘

صبحشو با بوسه زدن به پیشونی دونگهش آغاز کرد و چقد من هر بار واسه این بوسه هاشون ضعف میرم 😍

'ب‌و‌س‌ه‌'هاشون خیلی بوی عشق میدن 😭💗

من خیلی مامان هیچل و دونگهه رو دوست دارم خیلی عسله 😭

"دلم برات تنگ شده بود مادر"

اندازه یکسال دلتنگ همدیگ بودن

هر دوتاشون 😭💞

"وارث فعلی شرکت منم تو چرا خودتو عذاب میدی؟"

خب اعتراف میکنم یه لحظه با فکر کردن به عمق حمایتای همیشگی این دوتا کوهی که همیشه پشت دونگهه وایسادن و هیچجوره عقب نمیکشن بهش حسودیم شد 😅😶

"فقط منتظر بشین تا بتونم روی پاهام وایستم ببین چجوری میرم اونجارو رو سرش خراب میکنم"

قاعدتا هیچل بدون وایستادن رو پاهاشم میتونه هر جاییو رو سر هر کی دلش خاست خراب کنه ولی من الان فقط منتظرم که تو دوباره بتونی بدون کمک راه بری تا با خیال راحت واست بمیرم 😭💖

"دلم میخاد همه روزا تعطیل باشه و کنار هم تو خونه باشیم"

آرزوش چقد ساده ولی عمیقا عاشقانس 😭

از سوال هیچول نگم که با حرفاش منو صد برابر بیشتر عاشق خودش کرد 😂💙

"اگه این کاراش عشق نیست پس چیه؟"

خب من مطمئنم که کارای شما چ تو داستان چ تو واقعیت یه چیزی فرای عشقی ولی اسمی واسش بلد نیستم 😭💗

پاستای دونگهه پز میخام 😭

لنتی چقد من

واسه آشپزی کردنش

واسه سوختگی ها و بریدگی های رو دستش

واسه اون خجالت شیرینش

و اون استرسش

پرپر شدم 💘

هیوک خندید 😭

هر بار ک میخنده آدم از تصورش یه تپ تپِ شیرینی میگیره 

چون این خنده های کمیابشو فقط به دونگهش میده 😭💙

"دوسِت دارم"

9987442*!؟؟••...𤤣%_......#()$@'!؟^βα]][{>&%√£^ββ,*+-@!!$$'!!,"(()$@/**6665489..0512*/665+'

میتونم خیلی راحت بمیرم 💔

"چرا انقد یهویی؟"

"حس کردم یا همین الان باید بگمش یا باید بمیرم" 

بای 💔

"خب چطور بود؟"

"عالی ولی لذت بخش ترین قسمتش اینه که دستپخت توعه"

من گریههههه من گریههههههههههه من گریههههههههههههههههههه من خیلی گریهههههههههههههههههههه 😭

"چون اینم واسه سلامتی خوب نیست عزیزم"

شوهرت راست میگ دیگ آفرین شاهزاده های خوبی باشین سالم و خوشبخت کنار هم بمونین 😭❤️

شاهزاده هاته مزاج مسخره لنتی 😂💗

شقای من خسته نباشه 😘💘

بازم ببخشید من دیر کردم 😔

پاسخ:
سلام کیم عزیز من
وای ببخشید ک این یکی جا موند و این همه با تاخیر جوابش دادم.. اصن اولش متوجه نشدما💓💓
خب شکر خدا *-* شماها هم امید منید :) مرسی ک هستین
آره خیلی ناجور بود.. کششون به هم ک هیچ... شراب هم اثر کرده بود و تمام :)
خودشونم همین بودننن، قلبشون تو دهنشون بود باز هیوک کنترلو به دس گرفت و از حموم پرتش کرد بیرون 
حتی زودتر از این ک من شما رو پرت کنم بیرون 🤭
آره اوضاع ناجور بود.. از یه طرف نمیخواستن کنار هم بخوابن 
از طرف دیگه بدونه هم خوابشون نمی‌برد.. با این که فقط اندازه یه در و دیوار بینشون فاصله بود 
اما هیوک ثابت کرد که با وجود هات داگ بودنش دونگهه رو میخواد.. نه جسمشو بلکه خودشو روحشو و خیلی عاشقه.. 
اون بوسه روی پیشونی از اونا بود ک نمیشد ازش گذشتTT 
وای آره خانم لی انقد فرشته س که نگو.. شاید تا الان زیاد تو داستان حضور نداش و چیز زیادی از شخصیتش متوجه نشدین 
اما بعدا حضورش پررنگ تر میشه و میفهمین نقش به شدت مثبتی داره 
از وقنی چولا رفت تو کما دونگهه از همه ی خانواده ش برید و دلخور شد و خودشو از مادرش ک گناهی هم نداشت محروم کرد 
اما حالا دید بیشتر از این نباید اذیتش کنه و خانم لی واقن معصومانه خوشال شد و واکنش نشون داد 🥺
میبینی با این ک نمیتونست راه بره فقط به فکر دونگهه بود؟؟ 
فقط منتظره قدرت پاهاشو به دست بیاره تا بره رو سر باباش که دونگهه رو از زیر بار سنگین جانشین بودن خلاص کنه 
والا 🚶🏻‍♀️همین الانم ک راه نمیره ما رو خراب کرده با این شخصیت نفسش 
دیگه وای ب حال راه رفتنش 😩
خیلی ساده س.. واقعا آرزوهاشون خیلی ساده س.. از تمام دنیا میخوان کنار هم باشن حتی با این ک قانونا و قلبا مال همن! 
هر چی دونگهه بیشتر از هیوک واسه چولا میگه 
چولا بیشتر از هیوک خوشش میاد.. داماد داره شاه نداره 😎
کیم براش نمردی وقتی با تمام شاهزاده بودنش و ناز پرورده بودنش بلند شد رفت واسه شوهرش آشپزی کنه؟ :) 
پاستای دونگهه پز.. اصن بهش فک میکنم ته دلم خالی میشه. 
یاد سوپر تی وی میوفتم وقتی داشت برا شیندونگ غذا درست می‌کرد. خیلی جذاب و نازنین بود 😩
انقد نمیخنده نمیخنده وقنی میخنده دنیا رو خاکستر میکنه 😩😩
جوون اون جر خوردنات چقد کیوتن عین بهارن 😂
واقن راس گفت 
اگه کوفت هم پخته بود چون دست‌پخت دونگهه س خوشمزه س 🚶🏻‍♀️
قربونشون برم.. خب تمام چیزی ک دنیا میخواان همین زندگی آروم و حس خوشبختیه :(
باید دید ک چه سختی هایی رو فرا ه پشت سر بذارن ک بهش برسن 
فدات شم 
اصلاااا اشکال نداره فدای سرت جانم 

سلام شقایق جون عزیزم
من بعد از چند روز سیر کردن تو قسمتای پیشین هم نفس جان برگشتم تا این قسمت رو بخونم 

خیلی ناراحتم که دیر با هم نفس اشنا شدم
شقایق میدونم تکراریهاولی اینقدر این دوتا کفترای عاشق برام عزیزن و قلم زیبات منو مجذوب خودش کرده که نمیخوام این رویای شیرینی که برامون ساختی تموم بشه 😢
البته قصد دارم فیک پنج ساله هم بخونم چون خیلیا ازش تعریف کردن
و جدا از اینها من چشم بسته بهت اعتماد دارم ک اون هم مثل هم نفس جان زیبا و جذاب و فوق العاده هست💙💖
فکر کنم خوندن همزمان هم نفس جان و پنج ساله منجر به اوردوز کردنم شه😂😂😂
اخ من کشته مرده این تعاریف ظریف همراه با کاربرد ارایه هایی ادبی بی نظیرتم
چنان از حس و حال دونگهه و هیوک و فضای ذهنیشون اول داستان گفتی که مثل دفعه های گذشته کاملا جلو چشام بودن و متشکرم از بابت خلق اثر توپت💓
حس هیوک عشق بی نهایتش و ارامشی که از دونگهه میگیره واقعا مثال زدنیه 💓
 اون لحظه که دونگهه مامانش رو به اغوش کشید چقدر حس قشنگی بود  دونگهه پاک و مهربون دور از انتظار بود که به این فاصله ایی که بین خودش و مادرش ایجاد شده بود ادامه بده💓
شقایق چقدر دلنشینه که دو نفر درحین اینکه ک مکالمه تلفنیشون خیلی عادی و کوتاه باشه ولی عشق توش بیداد کنه
به نظرم زیباترین حس ممکنه که با وجود فاصله کم و یا زیاد از عشق سر مست شد.
توجهاتشون نسبت به هم خیلی غافلگیر کننده هست  مثل همیشه با تصویرسازی فول اپشنت شام عاشقانه شون و در نهایت گفتن جمله دوست دارم از زبون هیوک و همچنین داروی خواب هیوک 💓 کاری کرد که قلبم ازاین لحظه ها بیشتر به تپش بیوفته💓
از جمله نقاط قوت داستان که میتونم بهش اشاره کنم اینه که  عشق  ، علاقه ، کشش  وابستگی هاشون نسبت به هم در هر قسمت  نسبت به قسمت های قبل خود به وضوع قابل مشاهده س و این دقیقا همون چیزیه که با شروع داستان دنبالش بودم و تو کاملا با توصیفت حس سیری ناپذیری خواننده رو نسبت به عشق و علاقه بینشون فعال میکنی
متشکرم نویسنده جان
این روزا که درگیر زندگی و کارام هستم به محض فکر کردن به هم نفس جان حس و حالم عالی میشه 😍 خیلی خوشحالم که همین لذت های غیر مادی باعث حس خوب در وجودم میشه
امیدوارم شقایق جون  سر تاسر  زندگیت پر از حس های قشنگ و ناب  و ارامش همراه باشه
راستی من 25 سالمه و خیلی خوشحالم که باهات اشنا شدم
 

 

پاسخ:
سلام عزیزم
خیلی خوش اومدی و داری میرسی به اپ😍همینجوری ادامه بده 😍
اشکال نداره عزیزم هنوزم باور کن دیر نشده. فقط کافیه برسی به آپ اونوقت حس خوبی میگیری 
نمیدونم حالا انتظار برات مهمه یا نه ولی بیشتر به همین خاطر که انقد زود تموم نشه میخوام اپشو از دو روز به یه روز در هفته تغییر بدم 
5 ساله رو قبل از هم نفس نوشتم. خیلیییی لطف داری و امیدوارم به همین اندازه اونم دوس داشته باشی 
راستش این عادتمه.. نمیدونم گاهی وقتا اغراق آمیز میشه یا نه ولی من تا حس شخصیت در لحظه رو کامل شرح ندم نمیتونم ادامه بدم و برم سراغ صحنه ی بعدش 
و خیلی خیلی خوشحالم ک به این توصیفات اینطوری عادت کردین و دوسشون دارین 
ایونهه ی هم نفس همچین کسایی بودن :) موقع نوشتن اون سکانس چیزی بیشتر از سلام خوبی کجایی نمیتونستم بنویسم چون این خود واقعیشون بود در صورتی که از درون داشتن بین یه عالمه احساس دست و پا میزدن
دونگهه تو بیان احساساتش به شدت ب جزئیات میپردازه اما هیوک تو یه لحظه ی غیر منتظره یه چیزی میگه که قلب طرف کامل پایین میریزه عین دوسـت دارمی ک یهو سر میز شام گفت 
من از تو ممنونم عزیزم که انقد با دقت میخونی و با جزئیات از احساست میگی ❤️ حس خوندنت واقعا خوشحالم کرد 
ممنونممممم و منم خوشبختم از آشنایی باهات 🦋

جدی نمی‌دونم چطوری دلت میاد با ما مظلومین اینجوری تا کنی؟🤨🤨

چطوری میتونی تشنگان ایونهه رو تشنه ببری لب چشمه تشنه برگردونی؟🤒🤒

ای جان فدای دستای زخمی و سوخته ماهی که غذا درست می‌کنه اکوری پکوری من😍😍😍نانای من 😍😍ولی یه چیزی چقدر سریع غذای دونگهه آماده شد  تو همین زمانی که هیچکس تا خونه اومد؟🤔🤔خدا به داده هیوکم برسه معلوم نیس بهش چی داده به این سرعت اماده شده😨😨😨

هیچی دیگه تو هم حیا کن دیگه ما با ما منتظران انسی بد تا نکن👿👿👿

منم بیست و یک سالمه 🙃🙃

خسته هم نباااشی  عزیزم 😘😘

 

چه جوری  یه سلام و خوبی ای که میگن هم انقدر پر احساسه😭😭یا بهتره بگم چطوری انقدر محشر مینویسی که تک تک کلماتشون پر از عشق و حسه😭😭♥️
غذا پختن دونگهه ای که تا این سن همیشه غذا آماده جلوش بوده فقط برای کسی که دوستش داره😍 و دوست دارمه یهوییه هیوک🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😭
دلمم برای مامان دونگهه سوخت 😢😢با اینکه باید جلوی شوهرش وایمیساده ولی گناه داشته بازم😢یه پسرش توی کما یه پسرش قطع رابطه😢سخته😢

اعع منم 22 سالمه😍😍 ولی اعتراف میکنم با خودم که مقایسه میکنم😅🤦🏻‍♀️ به خاطر شخصیت و قلم پخته ای که داری فکر میکردم سن ات بیشتر باشه😅😍😍
بازم مثل همیشه مرسی بابت این قسمت زیبا و حسای قشنگش😍😍♥️♥️

سلام نویسنده جون😍. امیدوارم خوب باشی

ببخشید من دفعه ی پیش وقتی نظرمو گذاشتم ، بعدش رفتم نظر قسمت قبلی ینی۲۲ رو دیدم که به اسمم اشاره کرده بودی

این یکی ار اهنگای pinkهه که من دوسش دارم واسه همین خیلی یهویی موقع ثبت نظر اومد ب ذهنم 😅😂گفتم برات بگم دلیل انتخاب نام کاربری مو^^. 

راستی من ۲۵ سال مه ^^ 

 

وااییی چقد سخت بوده براشون که جدا از هم بخابن، واقعا دلم میخاد بمیرم وقتی درد میکشن:( ولی خب تو اون شب این کار لازم بود، همونجور ک نویسنده جون تدبیر کرد^^ 

خواب ب چشم شون نیومد ؛ خیلی یهویی اون اتفاق داشت میوفتاد. به زودی از سردرگمی در میان و منم جون میدمممم....

واقعا این عشق فک کنم روی رفتار دونگهه با مامی ش اثر داشته:) و چقد خوبه ک دو تا کوه در کنار دونگهه ن؛ هیچول و هیوک:) جوری که رو دونگهه حساسیت دارن و مراقب شن واقعا عالیه.

چولایی زود خوب شو بیبی رو از اون شرکت نجات بده ....

واسه دست پخت عاشقانه ی بیبی چگونه فدا بشمم؟؟ نپپسسسس، دست و بال شم ک سوزوند بچه م ؛ همش بخاطر عشقههه ادم هول میشه:) چه کیفی کرده مستر لی ،بیبی این غذا رو به عشق اون پخته دیگه *-* 

و چه کیفی کردی بیبی که هیوکیش یهوییی بش گفته «دوستت دارم»....

دیگه به سلامتی همم اهمیت میدن ^^ غیر این بود عجیب بود! هرجی میگذره عشق تر میشن.

و ممنونم از نویسنده باتدبیر که غذای مورد علاقه منو، به عنوان شام دونگهه پز ، انتخاب کرد☺️💙امیدوارم یک شبم مستر لی نودل درست کنه (چقد پررو م😂🙈)

بیبی هم بااین شوخیاش همچین صد در صد معصومم نیستا😂😂💙💙فداش بشم ک اینقده بی تابه...اون شب ک با اون پاهای کوچولوش؛ پابرهنه رفته بود تو حموم

صد البته که مستر لی یک مزاج کشنده داره :) دیگه روم نمیشه واکنشامو هویدا کنم.

«قرص خوابت رگ خوابتو پیدا کرده» ... هزار بار میمیرم برا این جمله.

اصن خدا تو رو فرستاد که مستر لی رو از بی خوابی و فوبیا رها کنی. 

جدا من عاشق این مدل خوابیدن شونم :))) مث رویا س....

نویسنده جون ببخشید که من همون شب نظر نمیزارم، نه ک حواس پرتم مقداری؛ برا همین بادقت میخونم تا بتونم درست حرفامو بزنم^^

دستت درد نکنه هنرمند😍❤️

از کی عاشقش شد؟؟؟؟ 

Hyuk: Since the beginning of time, 

Since it’s started to rain,

Since I heard your laugh,

Since I felt your pain, 

I have always loved you 

There’s never been anyone else

Oh my baby, I’ve always loved you

 

پاسخ:
سلام عزیزم خوبم توام خوب باشی همیشه :)
آها پس اینطور بوده. اسم کاربری قشنگیه ^~^
اوه چه خانمی 🥺🥺🥺

آره میدونی با این ک جدا خوابیدن و دور بودن یه دوریه قشنگی بود.. چون از سر عشق و علاقه بود و خیلی مفهوم عمیقی داشت.. من خیلی وقتا موافق فراز و نشیب فیکا هستم حالا این ک خیلی جزئی بود فقط از هم جدا خوابیدن ولی کلا دوری و فراز و نشیب باعث جذاب شدن داستان میشه. حتی با این ک طی اون مدت کوتاه غم به همراه داره ولی نهایتا شادی آخرش لذت بخش ترین میشه.
آره قطعا ک گذاشته.. البته بهوش اومدن چولا هم بی تاثیر نیس چون دونگهه طی این یه سال بخاطر برادرش از همه بریده بود، مخصوصا از مامان و باباش.. از همه ی دنیا دلخور بود و براش مهم نبود این وسط مامانش گناهی نداشته ک الان همه چی خداروشکر حل شد 
همون پختن غذا.. سوزوندن دستاش.. چیدن میز..روشن کردن شمعا.. 
دیدن همه ی اینا کنار هم باعث شد هیوک یهو بهش بگه دوسش داره.. خیلی کامل تر از هر حرف دیگه ای.. با اعتراف عاشقانه ترین جمله‌ ی دنیا احساسشو بیان کرد.. 
عایگو پاستا دوس داری ^^ پاستای دونگهه پز چه شود *-* دلم خواااسسسسس
همین بیبی جوجه نما خودش شیطونو تعلیم میده 🤭 گاهی وقتا دهان هیوکو میدوزه با حرفاش 🤐
اشکال نداره عزیز دلم.. فرقی ک نداره فقط چون از قبل میمونه باعث میشه منم یکم دیرتر ببینمش و بهش جواب بدم :(
خواهش میکنم خواننده ی عزیزمممم

وای این شعره یا خداااا 
چقد مناسبه جواب هیوک بود انگار 😭😭😭😭

سلام به روی ماهت،وای من فک میکردم بیشتر باشه،میدونی اونقد نوشتههات پخته و کامله،که اگه نمیگفتی هیچ وقت نمیفهمیدم ۲۲ سالته اونیییی جون،منم ۱۹ سالمه،بیکار بی عار ول میچرخم،

ژن خوب،واقعا درسته،این ژن ما داریم،کجو کوله ،فداشون بشم من،کی میشه اینطوری کنار هم راه برن و برن شرکت حال بابا هه رو جا بیارن!!!؟؟؟؟؟

آشپز کی بود تو،جیگر کوچولو من،

 

قرص .... استیکر میموناهس دستشوگذاشته رو صورتش،

کی هیوک عاشق شد؟؟؟هاعه که فک کنم اونموقع که انداخت تو استخر البته شاید هم نه،نمیدونم،

مخلصصصصصیییییمممم،چاکرییییم اونیییییی.

پاسخ:
سلام ^~^ تازه اگه قیافه مو ببینی باورت نمیشه 22 سالمه 😂😂 عایگو خیلیاتون زیر 20 سالین
انقد دونگهه و هیچل رو کنار هم دوس دارم ک نگو *-*
آشپز همسرشه :)
دونگهه هم نمیدونه.. هیوک گذاشتش تو خماری خودش خوابید - _-
فدااااتت

چقدر عاشقانه های ساده شون دلچسب و شیرینه

اونجوری که هیوک شب قبلش از پیش دونگهه رفت فکر میکردم بزنه به کلش و طاقت نیاره و نصف شبی دوباره بره سراغش ولی از اونجایی که همیشه داستانت رو خیلی اروم و منطقی و همراه با صحنه های شیرین مینویسی میدونستم قرار نیست اتفاق خاصی بیفته و هنوزم باید منتظر وقت و زمانش باشیم.

عاشق بوسه اروم اول صبح و بوی موهای دونگهه و تغییر چهره هیوکم

جمله دوست دارم ساده اش هم بدون هیچ حرف و رفتار اضافه ای دل ادم رو میبره به اون راه بدون بازگشت

پاسخ:
نه اصلا..هیوکی ک تا الان جلوی دونگهه مقاومت کرده همچین کاری ازش برنمیاد چون خیلی دوسش داره :) آره البته خیلی دیر هم نیست اون اتفاق.
دونگهه سراسر وجودش عین یه قرص آرام بخشه واسه هیوک و به راحتی میتونه از این رو به اون روش کنا 

شقایق جونم خجالت برای چیی🤭معلم پیش دبستانی و .معلم ورزش 😅 🦄

پاسخ:
چون خیلی خانومی 🥺اوه چقد عالی 

یادم رفت بگم...منم ۱۹ سالمه😊💙

پاسخ:
عایگو 

سلامممم😍😌

ناموسا حال میکنی مارو اینجوری تشنه از لب چشمه بر میگردونی؟😂 قیافمون چه شکلی میشه😂 خدایا ینی کی موقع اش میشه😍😋

خبببببب این قسمت چرا انقد سافت بود😍 دلم ضعف رفت

خدایا من یه داداش بزرگ مثل هیچول میخوام☹ عاشقشم لعنتی😂 تو داستانا هم‌لعنتی رکه😂

وای خدااااا تلفنی حرف زدناشووووون😍😍

وای خداااا کی فکرشو میکرد سلیطه برا هات داگ شام درست کنه😍 با اون دستای کوچولوش😍

اونجاش که هیوک بعد دیدن دستش گفت دوست دارم😍😍😍گاااااد بزارید برم بمیرم😍💀

وای خدااااا😂😂 اونجاش که دونگهه گفت جیه نکنه شلوارک پوشیدن تو خونه هم ممنوعه😂😂

قرص تاخیری؟ عرررررررررر😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 

مسخره مزاج لعنتی😂😂😂😂

داروی خواب هیوکیشهههههه😍🙈

عاخ این بغلای اخر شبیشون😍😌💙

عالی و ارام😍💙

پاسخ:
سلام عزیزمممم
واقعا ن این ک کیف بده ها😂😂من فقط میخوام بیشتر جذبتون کنم.. به داستانی ک طی ی روند منطقی پیش میره :)
آره اون شخصیت شیطونشو اگه نداشته باشه اصن نمیییشههه 😂
دیدی چقد پشت تلفن ساده حرف میزدن؟ :)
واقن کی فکرشو می‌کرد یه همچین شاهزاده ای دست ب آشپزی کردن بزنه؟
از بس داشت دونگهه رو با نگاهش می‌خورد دونگهه تعجب کرده بود فک کرد چیزی اشتباهه 
شیطونو میبینی؟ 😂😂
رگ خوابش رسما تایید شد 😍

سلام شقایق ،من همه فیکاتو دنبال میکنم و همیشه اعتقاد داشتم قلمت عالیه،قشنگ احساسی ک ادم باهاش تپش قلب بگیره تو همه فیکات هست،راستیتش اومدم رمز بگیرم ولی ایمیلمو نمیتونم چک کنم ایدی تلتم ندارم این @h_map98 ایدی منه اگ دوس داشتی وقت کردی رمزو بهم بده ک خمارم

پاسخ:
سلام باشه عزیزم برات میفرستم 

سلام. نویسنده عزیزم

منم ۲۲ سالمه. البته یک ماهه که ۲۲ سالم شده😋😋

وقتی این قسمت رو خوندم کلی برای‌دونگهه که داشت برای هیوک آشپزی می کرد ضعف کردم. 

فکرشم نمیکردم که بتونه🤣🤣🤣البته با زمانی که هیوک رفت آشپزخونه مقایسه کردم میتونم بگم دونگهه با استعداد تره. بالاخره توی یچیزی از هیوک با استعداد تره👏👏👏🤣

راستش خیلی برام جالبه که هیوک خیلی شدید عاشق دونگهه است ولی حالت چشم هاش سرده.

توی اوج بوسه اشون چشماش سرده ولی اول خیلی عجیب بود ولی الان دیگه فهمیدم با همین سردی خیلی دونگهه رو دوست داره

ممنون برای اپ کردنش

من دیگه همیشه انتظارش رو می کشم

پاسخ:
سلام خواننده ی فری ماهم 🌙
ایول هم سنیم  بزن قدش*-*
واقعا هم تصور همچین صحنه ای ضعف داره :)
کاری ک هیچ وقت انجامش نداده بود رو بخاطر هیوک انجام داد و کلی توش عشق و علاقه ریخت 
آره دیگه بالاخره باتمی گفتن تاپی گفتن 🤭
اوهوم هیوک با تمام ظاهر سردش یه عاشقا با کمالات بالاعه و بی نظیر. همین شخصیت همه رو شیفته ی خودش کرده 
خواهش هزبزم 

سلام شقایق جونم❤ خسته نباشی💖

میبینم که این دوتا شاهزاده دیگه اصلا بدون هم خواب ندارن😍 چقدر دوست داشتم که نگاه هیوک به محض ورود به اتاق دنبال دونگهه اش میگشت و دید که اوتم مثل خودش خواب نداشته... آخ چه بوس شیرینی بود بوسه ای که روی پیشونی خنک دونگهه زد😍💙

چقدر خوشحال شدم وقتی دونگهه مامانشو بغل کرد. دلم واسه مامانش سوخت😶 برام جالب بود که دونگهه مامانشو از بچگی مادر صدا میزده! یه حس خاصی داشت.

 قشنگ میتونم تصور کنم بعد از یه شب بیخوابی کشیدن، کنار هیچل روی تختش خوابیدن چقدر وسوسه انگیز و گرم و نرم بوده😍 مخصوصا بعد از اینکه فهمید تونسته چند قدم هم راه بره❤ 

آقااااا!😐 این چی بود هیچل پرسید😂 یعنی من مردم از خنده از واکنشای دونگهه. خودشم خوشش اومد گفت بذار بیشتر اذیتش کنم. یه جمله گفت که دونگه سیر تا پیاز ماجرا رو مو به مو گذاشت کف دستش😂😂 بچم قشنگ منتظر بودا😂 بابا فهمیدیم همسرتون خیلی هات و عاشق و همه چی تمومه😍😄 

"لعنتی چقدر بزرگ شدی" 😭❤💔

هم نفس بهش زنگ زد🥺😭 چقدر ناز ازش میپرسید کجایی؟ تنهایی؟ درا رو قفل کن دارم میام.😭 اصلا کلی عشق تو جمله هاش بود❤❤ 

دونگهه هم رفت برای همسرش غذا درست کنه😍 نگاهشون به هم😍  با اون زخما و سوختگیای روی دستش😍🥺 عزیزم چقدر به جا بود یهویی دوست دارم گفتن هیوک❤❤❤  مگه میشه دوسش نداشت؟؟؟؟

قسمت شراب خیلی خوب بود😂 "این که احیانا مثل دیشبی نیست؟"😂

دلم ضعف میره وقتی هیوک عزیزم صداش میکنه😍

"چیه نکنه شلوارک پوشیدن تو خونه هم ممنوعه؟" 😂 اتفاقا نه تنها ممنوع نیست بلکه خیلی هم پسندیده است😂

بدون اینکه بپرسه این چیه قرصه رو خورد😂 یعنی کلا هرچی دونگهه بخواد😍 

وای من سر جواب دونگهه جر خوردم😂😂😂 خونسرد و جدی😂 برگای هیوک ریخت😂 بچه پررو میگه ولی دیر یا زود اونم باید بخوری😂 ولی عجب جوابی هم هیوک بهش داد😂 وای اصن این تیکه خیلی عالی بود. عاشقش شدم😍😄

"من که داروی خوابم رو پیدا کردم" 😍

"چیه؟"

"تویی" 😭

" داروی خوابت رگ خوابتو پیدا کرده..." 😍😭 یاد اون دکتره افتادم😭😍

چه رگ خواب شیرینی😭❤😭❤ اینقدر قشنگ رگ خوابشو پیدا کرده که حتی نمیتونه حرف بزنه! وسطش خوابش میره😭😍

تازه تی شرتشم درآورد😭 قبلا همیشه با لباس میخوابید😭 از الان دیگه قراره هیوکش گرمش کنه😭

خیلی این قسمت خوب بود😍 مثل همه قسمتای قبلی😍😄

😘💙😘💙😘

(آهان راستی من ۲۷ سالمه)

پاسخ:
 سلاممم عشق من اومده 🥺😍
میخواست بیاد تو اتاق ولی دونگهه رو نگاه نکنه.. اما نه تنها نگاش کرد اونم با تمام وجود..
بلکه سمتشم رفت و حتی بوسشم کرد :)
آره خانم لی واقعا گناه داشت.. خیلی مهربون و عاشق بچه هاشه و نباید با لی که یه مرد سرد و پست فطرته مقایسه بشه..
اوهوم هیچل مامان صداش میکنه ولی دونگهه عادت داره بگه مادر.. با این ک هیچ فلسفه ی خاصی هم توش نیس ولی ب قول تو حس خاص و خوبی داره.
دونگهه اول عاشق خوابیدن تو بغل هیوکه و دوم عاشق خوابیدن تو بغل و کنار برادرششش *-* انقد ک با هم خوبن دونگهه فقط دلش میخواد بعد از ظهراشو بیاد کنار هیونگش بخوابه..
البته راحتیشون در حد پرسیدن سوالای شرعی هم هس 🤭دونگهه هم قربونش برم با جزئیات کامل شرح داد دیشبو
اما انتظار نداش هیچل تشویقش کنه و تازه بگه برید انجامش بدین.. واسه همین از خجالت قلببش اومد تو دهنش :)
از این وقتایی ک دلش تنگ میشه دیگه نمیتونه صبر کنه برسه خونه.. بهش زنگ میزنه و اگه بفهمه تنهاس میگه درو قفل کن من تا چند دقیقه ی دیگه اونجام.. رابطه انقد قشنگ؟
من خیلی رو این ک تاپ باتم رو عزیزم صدا بزنه کراش دارم O--<-----<
یکی نیس بگه عزیزم وقتی هیوک با نگاهش میخواد ببلعدتت معنیش این نیس ک یه چیزی اون وسط اشتباهه و قانونی نقض شده XD
اصن نگا نکرد ببینه قرصه چیه چون فقط دونگهه آورده بودش انداخت بالا. همچین ک قورتش داد گفت چی بود و دونگهه شیطنت کرد XD
اما حداقل تهش فهمید سر ب سر هیوک گذاشتن حرامه چون خودش آخرش تسلیم میشه *-*
مرسیییییی عزیز دلمممم💕
نونا 🥺🦋

شقایقی جونم این عکسا میخواد دل منو کجا ببره؟ کشتی منو من مردددددم👻دیگه بدووم بخونممممم طاقتم تمووووووم🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️

... هوا داره سرد میشه مراقب خودت باش شقایقی جون💖😘🦄

پاسخ:
چ خوبه ک عکسا رو دوس دارین همتون
خیلی از لحاظ این ک میتونن تصویر سازی کنن خوبن.. میشه ساعت ها بهشون خیره شد 
وای انقد سرما رو دوس دارم ولی چشم 😍🦋

سلام شقایق جون😍... دیگ نونا باید صدام کنی.. من 25 سالمه.. تازه معلمم هستم😂🦄

پاسخ:
سلام. وای یه لحظه خجالتم شد 🙈
جووونم معلم چی؟؟؟ 

قسمت به قسمت خفن تر از قبل

 

اینجانب 23 میباشم

پاسخ:
و همچنان این چرخه ی خفن بودن ادامه دارد...
اومو

سلااام شقایق جونم😻🐣چطورییی؟اول اینکه فدای تو و اون شعری که تو جواب کامنت قبلم نوشتی بشممم😭😻قوبونت که انقد خوشگل جواب کامنتارو میدی آدم اصن هم ذوق قسمت جدیدو داره هم ذوق جوابای تورو😭💙مهربوون😻منم ۲۵سالمه🤗

عکسااا😭😭وای معرکه ان..دقیقا همین عکسا میومد تو تصورم موقع خوندن😭😍

اینجور با چشای قرمز از بیخوابی با اخم سردش و جذبه در صورتی که نمیخوادد نگاش کنه از خود بیخود شه ناخودآگاه میگرده دنبالش میره بالاسر اون عروسک غرق در خواب زانو زده گوشه دیوار پیشونی خوشگلشو اونجور بااحساس میبوسه چجوررر براش نمیرم آخههه:))))آخخخ چقد دوس دارم پیشونیشو میبوسه😭💞

خوب شد با مامانش آشتی کرد..گناه داش.. آخه مامانش تقصیری نداشته ولی هاعه از روی عصبانیت و لج کردن تا حالا با مادرش سرد رفتار میکرده الان دیگه هیچول به هوش اومده اون عصبانیت بیخودیش از مادرشم از بین رفته

واقعا منتظر اون روزم که هیچول خوب شه کامل و بلند شه..چقد حرفاش دلگرم کننده بود..مث کوه پشتشه

چه سوالای زیبایی ام میپرسه😂🙂هاعه هم حالا دستپاچه که شد ولی چه قشنگم شرح داد همه چیو😂"هاته..ولی منو از خودش دور کرد چون فک میکرد هنوز وقتش نیس اگه این عشق نیس پس چیه"واایی واقعا کی مثل هیوک بلده اینجور عاشقی کنه انقددد با تمام وجود عاشق باشه😭😭😭😭دیگه کامل دل هیچولم برده و قرص کرده با اینکاراش

حالا آخرش خجالت کشید جوجههه رف زیر پتو😂😂شیرین عسللل😍

این حرفای ساده پشت تلفنشون هرچقدم ساده باشه از هزار تا حرف عاشقونه قشنگتره..میشه عمق دلتنگی و عشقو از هر کلمه کامل حس کرد😭😭من که با همین حرفای ساده اشون قلبم میپوکه انقد شیرینه چه برسه قسمتا بعد..خدا به داد برسه🙂😭

کی گفته تو آشپزی کنیییی..واااییی من مردممم خببب..جوجه لنتیی😭😭😭😍😍دستشم سوزونده اخهه😭خوداااا😭😭قایمشم میکنه😭😭

اون نگا کردنای هیوک با تصور چشمای تیزش که با عشق و پر از حس به هاعه زل میزنه به جا غذای جلوش و اون جمله که یهو گف وااای واااایییی..دوستت دارم...ینی قلبم منفجر شد از صداقت و نهایت عاشق بودنش:)))))این جمله پر از حس در تضاد با اون چشمای سردش...فقط با تصورش میشه مرررددد🙂🙂گوشای سرخ شده از خجالت هاعه😭😭😍

هی قانون اضافه میکنه😂شرابم ممنوع کرد..میشینه به تک تک چیزایی که واسه جوجه اش کوچیکترین ضرری داره فک میکنه😭😭💙💙هاعه ام بی چون و چرا قبول میکنه😭😍

قرص تاخیری😂هیووک؟😂کی گفته این یه جوجه معصوم خجالتیهه😂به موقع اش خوب بلده بشه شیطون بشه😂😍هیوکم خوب از خجالتش دراومد😂😌

عااححح😭اون رو تختی بدون مرز...این پوزیشن خواب و اون بوی اون عطر اقیانوس من دونگهه..مگه میتونه بهترین داروی خواب دنیا برا هیوک نباشه؟😭💙

خسته نباشی عزیز دلم😍مرسی هستی💞بووسسس💋💋💋

پاسخ:
سلام عزیزوم من خوبم تو خوبی؟ *~*
عایگو پس همیشه برات شعر میخونم
جانه مریم چشماتو وا کن.. منو نگا کن 🎶😍
اومو هم سن بارانی، باران نویسنده مون.. اما انقد باهات راحتم ک نمیتونم رسمی و مودبانه حرف بزنم '-'
من خودم خیلی موافقم با عکس گذاشتن اما یکم سخته.. تا بخوام پیدا کنم و بعد آپلود کنم و بعد بذارم کلی وقت هدر میره 😩
اوهوم. هیوک یه ظاهر فوق العاده خشن پرجذبه ای داره و همیشه اخماش تو همه.. اما فقط کافیه دونگهه رو ببینه.. ناخواسته اخمش باز میشه و دلش سافت میشه. دونگهه براش یه معجزه تو نقطه ی سیاه و کور زندگیشه
آره دقیقا.. دیگه وقتش بود اون سرمای بین خودش و مادرشو از بین ببره چون خانم لی طفلی خیلی اذیت میشد وقتی میدید پسر نازش اینجوری ازش دوری میکنه.. خانم لی خیلی بچه هاشو دوس داره
میبینی دونگهه رو.. یه سوال رو اینجوری با جزئیات کامل از اتفاق دیشب برا داداشش توضیح داد بعد آخرش یه طوری سرخ شد ک گفت بسه ساکت شو دیگه حالا هیونگ 😐😂بخورمشششش
دیدی مریم.. ایونهه پشت تلفن اصلا حرفای خاصی نزدن و در حد سلام خوبی خدافز مکالمه شونو پایان دادن ولی همتون تو کامنتاتون بهش اشاره کردین :) و این ینی مکالمه های ساده شونم چقد براتون دلنشینه..
هیوک وقنی دستای سوخته شده شو دید حتی نتونس فرصت کنه بگه چرا حواست نبود یا چرا همچین کاری کردی ک تهش دست خودتو بسوزونی چون اون لحظه با دیدن همه ی این خوشبختی ای ک براش نازل شده بود فقط میخواس بگه 'دوسِت دارم' :)
قبوله ک سیگار کشیدن و شراب خوردنشون خیلی جذاب بود ولی هیوک هر چی رو ک ب ضرر دونگهه باشه ممنوع میکنه :)
نه معصومه و نه خجالتی 😂شیطونه زبون داریه ک رو دست هیوک زده با این زبونش
منم از تو مرسی ک هستی 😙💕🦋

سلام به شقایق جان دوست داشتنیم

از زیبایی شون در کنار هم چه بگویم ..

چقدر دوست داشتنشون لحظه به لحظه نسبت به هم زیباتر شده 

جتی تو خواب وبیداری هم بودن در کنار هم و نفس کشیدن با هیچ چیزی عوض نمیکنن 😍😍😍❤❤

بودن هیچول تو زندگی دونگهه یکی از موهبت ها و قشنگی های زندگیشه خیلی ستودنیه تو خوشحالی و غم اینقدر راحت حرف دلشو پیشش میگه و هیچ چیزی رو دلش نمیمونه یه برادر واقعی که نبودش برای دونگهه یه خلائ بزرگ بود 

این نبودنای هیچول باعث شده بود که حتی مادرشو هم نبینه اما مادرشون خیلی دلسوز و مهربونه طفلکی پا به پای اونا اون هم سختی و تلخی دیده اشک شوق دوباره بِغل کردن پسر کوچولوش بعد این همه زمان چقدر قشنگ بود لفظ صدا کردن مادر از زبونش خیلی شیرین بود 

مادرشون از شادی و زوق سر از پا نمیشناخت 

یعنی هیچول از شیطونی هاش دست بر نمیداره اخه این چه سوالی که از این بچه میپرسی همش بوقه سر به سرش نزار 

اما از اون طرف بچه ماهیی تو یکم خجالت بکش همه چیزو که نمیگن عیبه 

چقدر خوبه که حتی یه تلفن کوچولو هم باشه احوال همو میپرسن 

وقتی خودش خونه نباشه نگرانش میشه بهش زنگ میزنه 

این یه  حرکت دونگهه اتیش قلب ما رو هم گرم کرد 

چقدر تو ملوسی  ایده اشپزی با اون دستای کوچولوت که یکمی هم سوزوندیش 

اما  به امتحانش ارزید که سر افراز هم در اومدی جلوی عاشقت 

وقتی هیوک  یه دونه چاگیا بیشتر نداره دو دست که هیچی رو تا دست دیگه هم باید قرض کنه این قدر خوشمزه درستش کردی که با چاشنی عشق اغشته اش کردی 

فداتون بشم که شرطاتون هم مثل خودتون جیگره 

این تخت دیگه برای هیوک یه معنای دیگه داره میره تو وسط و قلب تخت دراز میکشه کا بیشتر بهش نزدیک باشه 

امان از این وروجک شیطون شده قلب این مرد عاشق بیشتر از این نلرزون 

دو روح در یک بدن زیباترین قاب وقتی در کنار هم به ارامش میرسن 

مرسی عزیز دل 

من ۲۳ سالمه 

😍😍😍😍💋💋💋💋🔥🔥🔥🔥

 

 

 

پاسخ:

سلام فائزه جانم خوبی؟
هیچ توصیفی واسه این حد از خوب بودن و عاشق بودن و قشنگ بودنشون کنار هم وجود نداره :)
اینا اگه به اندازه ی یه در بینشون فاصله باشه خوابشون نمی‌بره اونوقت میخوان از هم جداشون کنن؟:) 
همچین چیزی ممکنه؟ اصلا هیوک همچین چیزیو امکان پذیر میکنه؟ :)
آره همین نبودنه هیچل بود ک تو این یک سال دونگهه رو به یه پسر سرد و بدخلق تبدیل کرده بود.. از یه طرف با هیوک کل کل می‌کرد و از طرف دیگه خودشو از مادرش دریغ کرده بود چون اونقد بابت برادرش دلخور بود ک همه ی دنیا رو مقصر میدونس..
اما درست همزمان با بیدار شدن هیچل، ایونهه ی داستانمونم به هم دل باختن و ورق زندگی شون کاملا برگشت.. دونگهه هم شد همون دونگهه ی واقعی ای که خودشو تو یه جلد سرد و مصنوعی حبس کرده بود :)
این اولین باری بود ک تلفنی با هم اینطوری حرف میزدن *-*
همیشه یا اصن حرف نمیزدن یا در حد چند تا کلمه ی ساده مث چیه و بیا بیرون بود 🤭
آره دیگه دارن تلافی اون روزایی ک رو تخت مرز بود رو حسابی از دل خودشون در میارن
و علاوه بر رد کردن مرز و اهمیت ندادن به مرکز تخت اونجوری سفت همو موقع خواب بغل میکنن *-*
خواهش میکنم عزیزم. اوه همش یه سال بزرگتری😍💕🥺

راستی در اشاره به یک دل سیر نگاهِ هیوک به رو تختی جدید بدون مرزشون و هزار فکر و خیالی که تو سرش با دونگهه پروروند باید بگم...

این O```<———< من بودم

بچه‌ام فانتزی ها زده بعد اون جوجه موذی با قرص فلان سر به سرش میذاره :| باشد که هیوک به آن جوجه نشان دهد تا رستگار شود •_• آنگاه که رستگار شد میفهمد نباید با دم شیر بازی کرد.. چاگیای شیطون^ـ^ معلومه کراش زدم رو این سر به سر گذاشتن شیرین و بانمکشون دیگه؟^^ با هم از این شیطنت ها خواستارم -.- تازه نمک زندگی هم لازمه، 'دعوا به مقدار لازم' دویل شدم چرا؟:( ولی یادمه خودت قبلاً گفته بودی دلمون واسه دعواهاشون تنگ میشه و واقعاً هم شد. ولی میدونم خودت فکر همه جاش رو کردی و هر چاشنی رو در مکان و زمان مناسبی از داستان قرار دادی و معلومه میخوای بیشتر از این قتل عام کنی :')

پاسخ:
به قول دوستم هیوک تو ذهنش فانتزیای انسی برا خودش و دونگهه میزنه 😂😂🤭🤭🤭
البته بگذریم انقد عاشقه ک ب این چیزا اهمیت نمیده فقط خود دونگهه رو میخواد :)
حالا عمق جواب هیوکو بعدا خودش میفهمه.. تا یادش باشه دیگه از این شوخیا با هیوک نکنه و رستگار نشه 
نمک زندگی.. خود دونگهه س *-------*
آره آره چ خوبه ک بهم اعتماد داری :) البته خودم بی طاقتم پس هر لحظه آماده باش

سلـــام شقایق^^ خسته نباشی

من روز پر آرامشی رو سپری کردم و شب با خوندن این قسمت خلسه‌ی آرامشم کامل‌تر شد :) در اصل آرامش از سر و روی هر قسمتی که مینویسی میباره میکنه و قلب آدم رو به تپش شیرینی میندازه... 

هیوکم^~^ حالا خوبه نمیخواست وارد اتاق بشه و چشمش به هائه بخوره که مبادا دیوونه بشه ولی همین که از بین شیار در داخل شد همونطور که خودت نوشتی محال بود در نگاه اول دنبال دونگهه نگرده. الهی خب هیچ کدومشون نتونستن به درستی بخوابن و بی خوابی کشیدن :( آدم واسه اون عروسک کنج دیوار که زانوهاش رو بغل گرفته و از زور بی‌ خوابی گردنش شل شده و خواب رفته دلش ضعف میره*~* لبای هیوک روی پیشونی خنک هائه‌اش... آخ که خنکی و شیرینی هائه به زیبایی از نوشته هات ساطع میشه :) خب میبینم که هائه مغرورم از وقتی عاشقی کردن رو یاد گرفته بیش از پیش احساساتی شده طوری که بر  خلاف همیشه آغوش یکطرفه‌ی خودش و مادرش رو در غیر منتظره ترین لحظه‌ی ممکن دو طرفه کرد و مادرش رو حسابی احساساتی کرد. قربون 'مادر' گفتنش به جای 'مامان' بشم خب^~^ هیچول هیونگ عزیز هم که قربونش برم روز به روز داره بهتر میشه. سؤال لعنتی هیچول... "خب ما تا حالا بهش فکر نکرده بودیم.. که قصدشو داشته باشیم"

جواب دونگهه :) خب آخه انقدر ناگهانی غرق عاشقی کردن برای هم دیگه شدن و انقدر پر از آرامش و بی سر و صدا تو این اقیانوس عشق شناور شدن که فرصت نکردن به موج های پر تلاطم این اقیانوس فکر کنن چه برسه به اینکه سمت این تلاطم برن... گرچه روز قبل ناگهانی و ناخواسته به سمتش کشیده شدن اما با آرامش خاصِ همیشگیشون این ناآرامیِ دوست داشتنیِ اقیانوس عشقشون رو رام کردن چون میخوان به موقع و در زمان مناسبش بهش برسن و انجامش بدن.

"فکر میکردم هیوک پسر..."

"هاته...خیلی هاته... میدونم که قوای اهم اهمش خیلی بالاس، ولی دیشب.. با اینکه یهو ناخواسته اهم اهم^~^... منو از خودش دور کرد.. چون فکر میکرد هنوز وقتش نیست و آماده نیستیم.. حتی شب رفت تو پذیرایی خوابید"

"میشه عاشقش نبود؟ اگه این کارش عشق نیست پس چیه؟"

قربون این دیالوگ های دوست داشتنیش برم خب*-*

آررره لعنتی هم هاته :| هم نمیشه عاشقش نبود:') هیچول هیونگ هم از این همه جنتلمن بودن هیوکجه بیشتر از قبل ازش خوشش اومد^-^

هیچول هیونگم بعد از کلی خجالت دادن اون جوجه چلوندنی تیر خلاص رو اینجا زد "چون عشق بدون عـ*شـ*ق بـ*ا*زی نمیشه ! ازش فرار نکنین.. هر وقت فکر کردین آماده این انجامش بدین.."

من: O<—< هائه این نصیحت کلیدیِ برادر دوست داشتنیش رو کم داشت فقط... من فداشون :) حرف هینیم همیشه تأثیر گذاره^ـ^

مکالمات تلفتی به ظاهر ساده ولی هزاربار عاشقانه‌شون.. سکوت ده ثانیه‌ای پشت خطشون :') خب لعنتی های ساکت دوست داشتنی بسه! چه قدر دلبری می‌کنید؟؟-.- ببین چیکار میکنن آخه؟ آدم دلش میرررره خب :( البته باید بگم ببین چیکار میکنی شقایق؟! دل آدم رو میبری با نوشته هات... من عاشق سکوت و آرامش و حس خنکی ام که از نوشته هات ساطع میشه :) یعنی سکوت رو به زیبایی هر چه تمام تر میرسونی.

پاستــــا با دست پخت هائــه O'<—< این پاستا خوردن نداره، باید مثل هیوک مزه مزه اش کرد :)

تلاقی نگاهشون انقدر تو خلسه بردشون که هائه حواسش نبود که نزدیک بود دستش بسوزه ولی هیوکم همه جوره مراقبشه^^ خدااا... تصور هائه تو آشپزخونه در حال چیدن میز...  آه! خیلی شیرین و دوست داشتنیه :’) هیوکم تو بهت بود! باورش نمیشد... لبخند رو لباش خشکید وقتی جای بریدگی و سوختگی رو دست راست هائه رو دید :( با این حجم از جنتلمن بودنش آیا نباید گریست؟ :’) خب ببین چه قدر حواسش به جوجه‌اش هست... ولی یه چیزی که خیلی تو این تیکه باعث دل ضعفه‌ام شد این بود که با اینکه نگران و ناراحت حال هائه شد، حاضر نشد این شب قشنگ رو حتی با گفتن 'چرا حواست به خودت نبود؟ ببین زخمی شدی و...' به هم بریزه و جای این جور حرف ها خیلی ناگهانی و قشنگ گفت "دوسِت دارم!" عاشق این فهم بالا و این احساساتی بودنش به سبک خودش ام.

اول ممنوع کردن سیگار و حالا هم ممنوعیت مِی :) چه قدر دوست دارم که تا این اندازه به فکر سلامتی هائه و خودشه...

"این چی بود؟"

"قرص تـ*ا*خیری"

جوجه شیطون موذی•_• هیوکمو به سرفه انداخت بعد خودش قهقهه میزنه:| خوب بلده شیطونی کنه و دل ببره لعنتی-.-

"ولی دیر یا زود اونم باید بخوری"

"من به اون مدل قرصا نیازی ندارم جوجه.. هینجوریشم با تأ*خـ*یرم.. به هر حال میدونی که مزاجم..."

"آره یه مسخره مزاج لعنتی‌ای، حالا ساکت شو"

"چیه نیاز به حموم پیدا کردی؟"

جواب هیوک حرف دل من بود^‿^ هیوکم هاته به این چیزا نیازی نداره... من مردم واسه این شوخی های دوست داشتنیشون :)

"من که داروی خوابمو‌ پیدا کردم"

"چیه؟"

"تویی"

"داروی خوابت رگ خوابتو پیدا کرده.."

وی صحنه را ترک کرده و به درون غار میرود تا بگرید :'))) 

"از کی عاشقم شدی؟"

آقا من هم کنجکاوم ولی هیوک طفره رفت و لعنتی از جادوی آغوش جوجه‌اش زود خوابش برد :( باید جواب سؤال هائه رو بده چون من هم فضولیم گل کرده .___. 

دو سال ازم بزرگتری^^ ممنون شقایق ◕‿◕

 

پاسخ:





سلام عزیزم فدات^~^
چقد عالی.. حالا هم من باید بگم ک با خوندن حرفای قشنگ تو به همون اندازه قلبم ب تپش شیرینی افتاد ^^
هیوک مگه میتونست؟ بیاد تو اتاق ک بره لباساشو عوض کنه ولی دونگهه شو نگا نکنه؟؟ اصلا چنین چیزی غیرممکنه..تو همون نگاه اول کشیده میشه سمت دونگهه.. حالا تا ه هیوک خواست فقط نگاهشو کنترل کنه ولی خودشم نتونس:) رفت سمتش و با یه بوسه ی خالصانه ازش خداحافظی کرد..
اوهوم. دیگه تصمیم گرفت خودشو بیش از این از مادرش دریغ نکنه و واسش همون دونگهه ی قبل بشه ک مادر صداش میکنه.. انقدم دل مامانش میره با این طرز خطاب شدنش توسط دونگهه..
واهای چقد تشبیهات قشنگی کردی از اقیانوس و تلاطمش *-* واقن تحت تاثیر قرار گرفتم و به غیر از اون مطمئنم اونقد با شخصیتا خو گرفتی ک به هر تصمیمی بگیرن احترام میذاری و فک نکنم وقتی باشه ک اونا یه کاری نکنن یا نکنن و تو بگی ای کاش الان این طور نمیشد. ینی خودتو طوری با داستان وفق دادی هر اتفاقی‌شو قبول داری. ک خیلی خوبه من عاشق اینجور خواننده هام.
دونگهه خودش جواب اونایی رو که میگفتن چرا وقتش نبود رو داد:) گفت اگه این عشق نیس پس چیه.. اونم با وجود میل بالای هیوک..آقای داماد هم بیشتر داره به دل برادر زن میشینه *-* انقد عاشق رابطه شون شده و انقد پایه شونه ک میگه اگه انجامش ندادین هم دس ب کار شین:| خو من این جا شرم و ضعف کردم آیا دونگهه قرمز نشه؟ :)
ببین به کجا رسیدن ک مکالمه های پایه و خیلی خیلی ساده شون ک همش تو سلام خوبی و کجایی خلاصه میشد انقد ب دل میشینه!!و این مجذوب شدنای شما ب همین سادگیا همش برمیگرده به اوایل داستان ک مدام دعوا میکردن و همین مکالمه ها بینشون رد و بدل نمیشد. واسه همینه ک میگن نفرت یه ریشه از عشق داره.
دونگهه ی شاهزاده و چه به پا گذاشتن تو آشپزخونه و اونم آشپزی کردن؟؟ *-*آره دیگه هیوک همیشه غیرمنتظره ترین حرفا رو تو غیرمنتظره ترین موقعیتا میگه مثل همین دوست دارم ناگهانی ای ک گفت :)
دونگهه خیلی دوس داره سر ب سر هیوک بذاره ولی هیوک انقد خونسرده ک تهش دونگهه خودش خجالت زده میشه عایگوووو
خیلی وقت بود ک با این مدل بغل کردن رگ خوابش دستش اومده بود ولی فقط ازش خبر نداشت ک امشب خبر دار شد و دوباره رو هیوک پیاده ش کرد:) اون از درمان فوبیا و اینم از راه حل واسه خوابش.. چنین فرشته چراست؟؟ :)
خواهش میکنم عزیزممم ❤️

خیلی تحمل کردم که سر پارت قبلی نیومدم پی ویت سخنان گوهربار برایت بنویسم عزیزم واقعا شانس اوردی 🙂🙂🙂🙂

ولی دیگه تمومش کن این بازی کثیفو

در حدی داغونم که هنوز فیکو نخوندم با خوندن کپشنت فقط تپش قلب میگیرم

سر پارت قبلی دچار ایست قلبی به دفعات بالایی و رعشه شدم 😐😐😐

و در انتها خواستم قتل عام کنم 😭😭😭😭

دیگه این کارو با من نکن جان ایونهه کاری که تو با من کردی عمر با بچه ها حسین نکرد 😭😭😭😭😭😭

میدونی که عاشقتم پس خسته نباشی دختررررر😭😭😭💙💙💙💙💙

پاسخ:
سلام من ایدیمو برداشتم بابا انقد ک یه سری مشکلات برام پیش اومده بود و تلگرامم شلوغ شده بود دیگه نمیتونستم اینکارو نکنم
اوه بازی کثیف هنوز شروع نشده 😎😎🔥
واقعا استارت تازه از قسمت بعد قراره بخوره خودتو حسابی آماده کن 
خدا نکنه بابا💕
البته شما هم با تشنه لبان حسین فرقی ندارین مخصوصا سر قسمت بیست و سوم اون آخرش 🔥⚰️
فدایتتتتت*-*

سلام 

دلم ضعف رفت برا صحنه آشپزی دونگهه مخصوصا اونجایی که گفمرحله آخر یکم سخت و حساس بود 😢 خوردنی لعنتی  🐥💛

دونگهه پسرم میخاریااااا 😂 قرص تاخیری ؟؟؟! من یه لحظه واقعا باورم شده بود قرص تاخیریه . گفتم حرف هیچول رو دونگهه تاثیر گذاشته جوری که بچم تصمیم گرف خودش یه قدمی برداره 😁

مسخره مزاج 😂

آخ که بدونی چقد شنبه و سه شنبه های مزخرفمو با آپت نورانی میکنی  ؟! 💫💃

کلی مرررسی و خسته نباشی عزیزم 😘😍

راسی منم ۲۲ سالمه 😊

پاسخ:
سلام سحر
آخه شاهزاده س دیگه آشپزی کردن بلد نیس :) اما حاضر شد بخاطر همسرش اولین باز تنهایی تجربه ش کنه
نه بابا درسته بی پرواس و شیطنتش زیاده ولی دیگه از این کارا نمیکنه 😂😂
هات مزاج مسخره مزاج.. چ لقبای برازنده ایه 
خب خداروشکر*-*
های فایو هم سنیم ^~^
  • عشق ایونهه
  • واااااعااای من الان دیدم قسمت جدیدوو برم بخونم ک بدجور تو خماری موندیم پارت قبلی🤤🤤

    راسی سلاام 😆😁 من ۱۵ سالمه در شرف رفتن ب ۱۶ 😗

    برم بخوووونم .. تضمین میکنم روحم بیاد نظرشو بذاره🖐🏻

    پاسخ:
    برو ک اینم خیلی قشنگه
    وییی چ کوشولویی *-*
    بدو بدو مراقب خودت باش

    آخ یادم رفت بگم. من نزدیکیای 18 سالمه. یادت نره عاشقتما....

     

    پاسخ:
    عزیزمممم می تو💕

    اول اینکه من از کما دراومدم فقط به خاطر تو.خودت گفتی نرم تو کما بیام پیش خودت. خب حالا هم اومدم. پس دوباره سلام. دوم اینکه یه ضرب المثلی هست که میگه طرف رو بردن لب چشمه تشنه برگردوندن ولی تو ما رو از اون ته مه های دریای عشق برگردوندی که شقایق جان. به قول هیوک جان حالا (اچوجو؟)

    پاسخ:
    ای جاااانم افرین دختر خوبی باش همیشه ب حرف من گوش کن *_* سلام ^^
    وای جان.. تو اولین کسی هستی ک اینو گفتی 🥺

    سلاااممم

    خوبی شقایق جونم

    من که خیلی خوبم نمیدونی هر شنبه ها که از کلاس میام خونه میبینم هم نفس و آپ کردی چه قدر خستگیم در میره و انرژی میگیرم😍😍😍😍

    من برای اون عکسهای کپشنت میمیرماا

    این کارو نکن هی عکسای جذاب از هیوک میزاری ما بیچاره ها باید  هی بشینیم با عکساش عر بزنیم اخه

    اییی گاااد

    الهی مامان دونگهه چه قدر خوشحال شد هائه بهش گفت مادر بغلش کرد😍😍

    هیچولم حسودی کرد گفت بسه دیگه😍😂

    راستی آقای لی میدونه هیچول بیدار شده؟؟؟

    آی دونت تینک سو🤔

    ولی خدایی چه قدر به هیچول برادر بزرگ بودن میاد که تصمیم داره وقتی خوب شد دیگه نزاره برادر کوچیکش زجر بکشه.

    بزنه دهنه باباش و سرویس کنه😐

    اووو هیچول از دامادشون خوشش اومده😍

    چرا اینا انقدر رک حرف میزنن؟🤔😂

    خیلی راحت انگار که یه چیز خیلی سادس بهش گفت تا حالا سکس داشتید؟

    خوب معلومه ماهی بچم قرمز میشه روشو برمیگردونه خو

    چه کنیم دویل اعظمه دیگه

    چرا هیوک هر شب میره شرکت ولی هائه نمیره؟

    به خاطر دانشگاهشه آیا؟

    خو بچه تنها میمونه تو خونه

    فک نمیکردم واقعا اون غذایی که درست کرد خوب شده باشه

    بالاخره از یه ماهی نباید انتظار زیاد داشت😂

    ولی خداروشکر هائه جان موفق شد و تونست شوهرش و راضی کنه پسرکمم😍😍😍

    هیوک یه لحظه چه تعجبی کرد از آشپزی دونگهه

    ای جانممم

    بله شراب خوردنشونم افتاد برای هر ماه یک بار

    این بهترین کاره . دیگه از این به بعد دونگهه یاد میگیره اول نوعشو بخونه بعد بخورتش😂😂

    وایییی😂😂😂

    فقط واکنش هیوک موقع خوردن قرص که پرسید این دیگه چه قرصیه دونگهه گفت قرص تاخیری😂😂😂😂😂😂

    بیچاره بچم خفه شد

    اصلا مگه میشه هیوک تو این جور چیزا کم بیاره هائه جان ؟

    بچه آخرش خودش خجالت کشید

    چه قدر خوبه تختشون دیگه تقسیم شده نیست

    هیوک قشنگ میتونه دونگهه رو بغل کنه

    دونگهه چه قشنگ رگ خوابه هیوکو پیدا کرده😍

    فداش شمممم

    ماهی باهوشهه منن😍😍😍😍

    عه هیوک خوابش برد که نگفت از کی عاشقش شده🙁

    عیب نداره فردا ازش میپرسه

    آخیششش این قسمتم تموم شددد

    منم کلی انرژی گرفتم

    خسته نباشیی خیلی خوب بود💙💙

    راستی من ۱۷ سالمه تو میشی اونیم😍😊

    پاسخ:
    سلام اسرا جانم
    خوبم تو خوبی؟ ^^
    منم ممنونم ازت که این انرژی ای که بهت میدم رو بهم برمیگردونی^~^
    خودمم براشون میمیرم آخه
    میخوام این حس خوب و مرگ اورمو با شما شریک بشم دور هم بمیریم دسته جمعی 😩
    مادرش خیلی زن خوبیه حقش نبود دونگهه خودشو ازش دور کنه و خداروشکر حل شد هر چی ک بینشون بود
    نه لی نمیدونه چولا بیدار شده
    حالا راجب این زیاد توضیح نمیدم چون تو قسمتای آینده خودت میفهمی راجبش.
    آره هیچل هوای دونگهه رو ب شدت داره حتی با این ک نمیتونه راه بره
    و از اون لاحاظا هم خیلی پایه سXD
    ازش سوالای شرعی میپرسه و تازه تشویقشم میکنه برا انجامش 😎
    چون باباش فک میکنه دونگهه کلاس داره دانشگاه ولی دونگهه کلاساش تقریبا تموم شدن. ولی باباش خبر نداره و واسه همین روزایی ک دانشگاه نمیره شرکت هم نمیره
    تنها موندن تو خونه بهتر از شرکت رفتنه که. اونجا براش عذابه
    دونگهه دست و پا چلفتی نیستا
    شاید تو خیلی از فیکایی ک خونده باشی دونگهه احمق و بی دست و پا نشون داده شده باشه ک البته از یه لحاظایی کیوته
    ولی دونگهه ی هم نفس یه شاهزاده ی بی نقصه و به اندازه ی هیوک پرفکته *-*
    تازه حتی اون غذا بدمزه میشد..
    ب دهن هیوک خومشزه ترین غذای دنیا می‌بود.. آخه همسرش واسش درست کرده :)با کلی عشق
    دیدی آخرش خودش خجالت کشیددد
    با این ک دونگهه شیطونه ولی به پای رک بودن هیوک نمیرسه و تسلیم میشه
    خداروشکر عزیزم
    سلامت باشی ❤️
    کوشولو*-*

    هیییی الان توی بیکار ترین حالت ممکن قرار دارم...

    جونم برات بگه که این چند روزه افسرده شدم، برا همینه همش سرم تو گوشیه، چند دقیقه یه بارم میام تو وب الکی برا خودم میچرخم...

    قبول دارمممم، اصن خود خودشههه...

    فکر میکردم ۲۰ سالت باشه🤗😋😂

    هییی...خوشبحالت امیدوارم واسه منم خوب باشههه...

    منم یه چیزایی مینویسم...ولی خب چرت و پرت و تفریحی...فقط منتظرم کنکور بگذره تا یه کار جدی رو شروع کنم😂

    پاسخ:
    برو درساتو بخون دختر خب
    از این فرصتا استفاده کن 😙
    عه چرا.. الان پیرم؟ 😂
    عایگو.. حتما این کارو کن.. نوشتن لذت بخشه

    سلااااامی دیگر:)))

     

    همگیییی،زنده این دیگ؟

    نه؟!

    میدونستم؛)

    لنت دونگهههه لنتی چ کردی توووو...رگ خواب هیوکککک😢بمیریم برااااش خب...

    لنت بش لنت بش...وای هیوک باز بش گفت عزیزم😭😭😭فاااک یوهیووووکککککک😂😭...

    قرص تاخیری😐😂😂😂😂😂

    ماهی موذی😂قیافه هیوک فقط تو پس زمینه😂😂😂

    خیلی خوب بووود مث همیشه جادویی💖😍

    پاسخ:
    سلام شرررررر خوبی؟

    زنده ان چون من بهشون گفتم چیزای اصلی تری در راهه برای این چیزای جزئی نباید بمیرین 
    حیفه ها.. انرژیاتونو نگه دارین واسه بعدا 
    از این ب بعد هم قراره بهش بگه عزیزم :))) خیلی همسر واره
    شیطونو میبینی؟ 😂😂خودش خجالتش شد آخر
    مرسیییی خب 🧡🧡

    سلام سلاااممم

    خب بعد از گذروندن شنبه های نفرین شده فقط این فیکه که میتونه یکم حالمو خوب کنه و خبر بد اینکه حالا حالا ها مجبورم این روز ها رو تا کنکور تحمل کنممم😭

    در جواب به کامنت پارت قبلی باید بگم اتفاقا اونقدر میخوام بخونمش که عنش دربیاد و دیالگ و خط به خطش رو حفظ بشم حرفم نباشه😂

    و جواب سئوال خودت باید بگم من 18 سالمه و حدود6،7سالع که الفم شدم و حدود پنج ساله شیپرم

    خب حالا این پارت

    شخصیت مادر دونگهه اولین چیزیه که توجهم رو حسابی جلب کرد و خیلی خوشحالم که اینجوریه...راستش حسرت داشتن برای اغوش پسرش باعث شد این حق رو بهش بدم اگه گریه کنه...این رابطه که داره خوب پیش میره واقعا منو خوشحال میکنه...حس میکنم تنها کسی که شاید باهاش به مشکل بر بخوریم همون پدر دونگهه س...ولی از طرفی هم یه شک بزرگ دارم و اونم اینه که اگر موافق نبود به زور باعث ازدواج دونگهه و هیوک نمیشد پس در نتیجه یه جورایی دودل شدم سرش..ولی خب باید صبور بود و دید چی پیش میاد.

    عاشق شخصیت هیچولم که همه جوره پای دونگههس...اونقدر که حتی به خاطر غم چشم هاش میخواد دنیا نباشه و این خیلی با ارزشه..کمتر برادری پیدا میشه که تا این حد پشتوانه ی برادر کوچیکش باشه و این واقعا لذت بخشه

    حالا میتونه کم کم راه بره و خیلی خوبه...احساس میکنم همه ی شخصیت های این فیک بی پرده و رک هستن و همین هم فیکو جذاب میکنه...از خواسته ها و حس ها و حتی رابطه ها بدون فکر به انتخاب کلمه ها با کوبنده ترین حالت بیان میشن و دل میخاطب ریخته میشه. این همون تمایزیه که به نظرم فیک رو جذاب میکنه...فک میکنم تنها کسی که توی فیک نسبت به بقیه کمتر رکه دونگههس که اونم بر میگرده به خجالتش ولی همین هم گاهی رک میشه...خب گفتن نداره که از مورد علاقه ترین بخش های فیک وقت هاییه که کاراکتر های اصلی باهم تنها میشن. با این که فضا خالی از اشخاص میشه ولی گرمای بین اونها اونقدر در برگیرنده هست که ادم حس نمیکنه به چیز دیگه ای نیاز باشه و فقط حضور این دو برای همه چیز کافیه...از فضای بینشون و حتی سکوتی که پر از حرف هاییه که با نگاه منتقل میشه.

    دونگهه اشپزی کرده و این عشقه😍 وقتی کسی که توی زندگیش هیچ وقت همچین چیزی رو تجربه نکرده (البته تنهایی چون با مادرش کیک پخته) نشون از علاقه ی بیحدش داره و این ریسک رو قبول کرده که برای اولین بار تجربش کنه. و دقیقا اون چیزی که از هیوک توقع داشته رو دریافت میکنه و حتی مثل همیشه بیشتر...

    اینکه خودش رو زخمی کرده و هیوک برای این کارش عصبانی شد ولی به روش نیوورد خیلی ارزش داره. چون به خوبی درک کرده دونگهه به خاطر خوشحالیه اون به خودش اسیب زده و اگر الان به خاطر همین سرزنشش کنه باعث دل شکستگیش میشه و این قطعا اخرین چیزیه که دونگهه میخواد.

    برای یه لحظه واقعا فک کردم تاخیری به هیوک داده ولی از شواهد مشخصه که هیوک واقعا نیازی به اینجور چیزا نداره و به اندازه ی کافی خودش فعال هست😂

    شک لذت بخش بعدی وقتی بود که دونگهه بدون لباس دقیقا توی آغوش هیوک فرود اومد.انگار ذهنش رو مثه کتاب باز خونده باشه که چرا هیوک برای خوابیدن اون کنار نمیره...و این واقعا لذت بخش بود...حس میکنم اون لحظه به مثله هیوک قلبم ریخت و خیلی حس ناب و جذابی بود😍💙

    ور در نهایت مرسی که برامون وقت میزاری و حال بدمون رو خوب میکنی😍💙

    گاهی وقت ها حس میکنم فقط به خاطر هم نفس تا شب تحمل میکنم وگرنه توان اینو دارم همه چیزو نابود کنم😂

    فاتینننگگگگ

    پاسخ:
    سلام ^^
    آخی.. کنکوری بودن یه حس و حال استرس آور داره.. امیدوارم هم نفس بتونه تو استراحتت حداقل کمی از اون استرس روزای بد رو ازت کم کنه 
    بخون خب😂 آخی کوچکتری ^~^ ولی بزرگ بزرگ حرف میزنی 
    بالاخره دونگهه هم با مامانش سنگاشو وا کند و طبق حرفی ک اون شب هیوک زد جبران کرد و شد پسر خوب مامانش.. گرچه مادرش زن عالی ایه و هیچ تقصیری تو اتفاقایی ک افتاد نداشت ولی دونگهه انقد خسته و دلخور بود ک از خانواده ش کلا کنده بود اما حالا ک چولا بهوش اومد دیگه نتونس مامانشو اذیت کنه و خودشو ازش دریغ کنه 
    ببین ازدواج ایونهه فقط کاری و صرفا جهت منفعت بود.. اونم تو مدت زمان یک سال. و حالا ک قرارداد تموم شده باید طبق قانون جدا شن چون قراردادی ک بسته شد یک ساله بود.. اما خب منتظر بمون تا آخرش همه چی بهتر برات روشن میشه
    حتی الان ک نمیتونه هنوز وایسته انقد به فکرشه و انقد مصمم و با ثباته و بهش میگه تا وقتی من هستم تو غمت نباشه و کارایی ک مجبور نیستی رو نکن 
    آره یه شیطنت های خاص خودشونو دارن.. چون آدمای ساده ای هستن.. هر چقدم شاهزاده باشن تهش خیبی ساده و بی پرده ان.. اما هیوک این حد از رک بودنش ک حالا در آینده بیشتر قراره ازش ببینین به شخصیتش برمیگرده. خیلی خونسرده و همه کلماتی رو بی توجه ب زمان و مکان میگه و طرف مقابلو پشم ریزون میکنه :|
    اوهوم این اولین باری بود ک دست ب اشپزی میزد.. تنهای تنها و با تمام عشق و علاقه ش.. چون داشت واسه همسرش ک از سر کار برمی‌گشت این کارو می‌کرد واسه همین حتی براش اهمیت نداشت ک چقد دستای نازشو سوزونده.. 
    ک نهایتا هیوک با دیدن تمام این صحنه ها کنار هم اونقد سافت شد ک نتونس جلوی خودشو بگیره و اعتراف نکنه. وقشنگ ترین اعتراف دو کلمه ای جهان رو خیلی یهویی حس کرد باید بهش بگه 
    نه فقط میخواس سر ب سرش بذاره ولی تجربه نشون داده سر ب سر هیوک نذارید 😐🔥⚰️
    الان دیگه فهمیده رگ خوابش چیه و بی برو برگشت اونو رو هیوکه بی خوابش پیاده میکنه تا خوابش کنه.. 
    خواهش میکنم 🧡🧡خداروشکر 😍

    من از همین الان دلم قسمت بعدو خواااااااست😂😂😂

    چقدر پرروام منننننن😂🤗💙

    پاسخ:
    صبر و تحمللللل کن
    فیک بعدیمو دیگه هفته ای یه بار آپ میکنمااا

    خدایا عکسارو نگاه کن آخه ... 

    فاک ...

    هات داگ جذابمون ...

    اون لبخند محو ..‌

    اون گوشی دس گرفتنش ...

    اون دوتا برادر ...

    ژن خوب ...

    من برم محو شم 🏃‍♀️🏃‍♀️🏃‍♀️ 

    بقیه جر خوردگیا باشه جای دیگه فقط برا خودت ⚰

    پاسخ:
    وای فر من عاشق این عکسام
    هم خیلی هیوکه هم نفسن هم خیلی MOON هستن :)
    برادرا هم ک فق ژن خوب..
    برو ولی محو نشو*-*

    راستی من نمیدونم تاخیری ینی چی!

    فقط میدونم چیزه بدیه😂

    حالا ینی چی؟ به چه دردی میخوره؟😢

    پاسخ:
    چیز بد ک نیس
    یه قرصه ک باعث میشه دیرتر داغ شی و به اوج برسی و باعث لذت بیشتر تو رابطه میشه

    اصلا کپشن و مقدمه و عکس و رسما کل این قسمت از ایناس که باید سنجاق بزنی به قلبت!

    بذا من برم ولم کن .. لعنتی! پودر شدم اینبار ..

    #دونگهه_خلسه :) خدت منظورمو تا تهش برو 

    پاسخ:
    و چقدم جنابالی همه رو قشنگ از نوشته برا من استخراج میکنی:)
    تمااام

    عاقا من عربده کشان برگشتم😂

    بمیرمممممم پیش هم نبودن نتونستن شب بخوابننننن😭😭😭😭😭

    بمیرمممممم برا ماچی که گذاشت رو پیشونیششش😭😭

    لعنتیاااا 😭😭😭

    اخیییییش خیالم راحت شد دونگهه با مامانش اشتی کررررد😍

    اخییییش دلم خنک شد هیچول اون کتاب مزخرفو انداختش دور😂

    اخییییش باز خیالم راحت شد هیچول بهتر شده😍

    شتتتتتت 😂😂😂ادوایزر فقط هیچووووول😂😂😂😂"ینی چی هنوز نه؟"

    خیلی خوبه که هیوک علاوه بر دیگر آپشنای بالاش، قوای جنسیشم بالاس😂😂😂😂

    با اینکه کانگین خیلی فهمیدس ک تنهاشون گذاشته ولی لعنتییی جای خالیش به شدت حس میشههه😭

    آیگوووو باید به هیوک بگم که دونگهه به حرفش گوش نکرد درارو قفل نکررررد، البته اگه از قبل قفل نکرده بود😂😑

    لعنتیییییی استایل دونگهه درحال آشپزی قطعا یکی از مرگ ترین صحنه هایی که کسی میتونه ببینهههه😭

    وایییی بمیرم واسه هیووووک چقد ذوق کررررد😂😂😂😍

    ولی لعنتی باورم نمیشه غذاش خوب دراومد! گفتم حالا مثل بقیه فیکا گند‌ میزنه هیوکم باعشق به به و چه چه میکنه😂البته هیوک خیلی رکه ممکنه چیزای دیگه هم بگه😂

    خداروشکر هم ژن شخصیتا خوبه هم ژن فیک، و قطعا ژن نویسنده هم خوبه😉😂😍

    عاقوووو من منتظر بودم هیوک پاشه زخماشو ماچ کنههههه😂😂لعنتیییی‌..😋

    واااااای من واسه دوست دارمِش مردممممم، توی لعنتی ترین حالت ممکنننننننن😭😭😭اصن این بشر چقدددددر خاصهههه😭😭

    هیوک خیلی قشنگ اخر جمله میگه عزیزززززمممم😭خیلی خوبههه😭

    قشششششنگ مشخص بود نخوابیدن شب قبل روی دونگهه اثر گذاشتهههه😂😂😂اول که میگه"اینکه احیانا عین دیشبی نیست؟" بعدم شوخی خرکی میکنه😂😂😂عاشقش شدم ینی😂😂

    وایییییییی داوری خوابش دونگههسسسس😭😭😭خدایا منم ازین دارو ها میخواااام😭😭😭سخسی کیوت میربون شوووووخ😂😍

    دونگهه رسما زده تو کار ناک اوت کردن هیوووووک، لباسشم در میارههه😂😂

    چقدر زیبا در آغوش دونگهه خوابش برررررررد، عاقااااااا خیللی خوب بوووووود😭

    دیگه نگم برات که تموم شدم😭

    چقد خوبه اینجا میام خالی میکنم خودمو😂

    لاب یوووو بهترینننن😂😍💙

    پاسخ:
    خوش برگشتی ^^
    معلومه ک بدونه هم نمیتونن بخوابن
    حتی اگه کنار هم باشن و  همو لمس نکنن هم باز خوابشون نمیبره
    بوسه ی روی پیشونی خیلی خالصانه س..هیوکو از ارامش لبریز میکنه..
    اره از اون شبی ک رفتن خونه پدر هیوک و گف وقتشه با مامانم اشتی کنم من منتظر نوشتن همچین صحنه ای بودم..مامانش واقعا زن خوبیه پس دونگهه نمیتونه خودشو ازش دریغ کنه
    میبینییییییییی توروخدااااااااااا؟؟؟؟؟؟
    برادر انقد پایه باشه ک درباره همچین چیزی بپرسه؟؟؟
    بعد وقتی دونگهه جواب بده هنوز نه
    بیخیالش نشه و بگه ینی چیی؟؟؟؟؟؟؟ بگه برید انجامش بدینننن؟؟؟
    گاد بلس می-___-
    هیوک کلا روی بالا تمرکز داره:| 
    همه ی LEVEL هاش روی HIGH زنجیر شده ک پرفکت ترین باشه-__-
    حالا کانگین قربونش برم میاد نگران نباشین
    اوهوم خیلی خوب شد غذاش چون اصولا دونگهه ی هم نفس دست و پا چلفتی نیس و اصلا خرابکاری نمیکنه..دونگهه یه شاهزاده ی عالیه اما چون هیوک فوقه عالیه دونگهه ب چش نمیاد..حق همسرشو خورد XD
    ژن من چرااا؟؟ کککک
    به جای ماچ عاشقانه ترین جمله ی جهانو بهش گفت..کافی نیس؟:)
    واقن میترسیدن اگه شرابه عین دیشبیه قرار بود باشه
    وقتی دارو باشه ارامش و خوابم هس:)
    لاب یو تو ساغر جانم

    سلااااام🙋

    یعنی تنها اتفاق خوب شنبه ها ی من هم نفسه چون صبح تا ظهر با سه تا معلم افتضاح سر و کله میزنم😥 مرسی که هستییی💙

    خوب اول از شاهزاده ی خفنمون بگم من هلااااک عشقش به این جوجم که انقدر راحت حالشو عوض میکنه...

     چقدر این بوسه های روی پیشونه به دل آدم میشینه😍😍

    اونطور که این بچه دلتنگه چاگیاش میشه که من ضعف میکنم برا دوتایشوووون 

    ولی خب به قول خود ش تا حالا تو عمرش حتی سر به سر کسی نزاشته وقتی بعد از چندسال زندگی اینطوری وابسته ی یکی شده حق داره انقدر عشقش عمیق باشه که همیشه حتی سر کار ذهنش از دونگهه جدا نشه...

    از اونطرف هیوک به شدت رکههه و من عاشقشممم همچین جواب دونگهه رو داد که پشیمون شد بچه😂😂😂 البته بماند که از تعجب چشماش دراومده بودااا😂😂

    چقدر خوب گفتی "داروی خوابت رگ خوابتو پیدا کرده" کلا دونگهه داروی هیوکه تو همه چیز تو بد خلقی تو بد خوابی تو فوبیاااا....

    ولی کلک از زیر جواب در رفتااا...

    خوب اگه بخوام از رابطه ی دونگهه و هیچول بگم باید اینو بگم که چقدر خوبه که با هم احساس راحتی میکنن که درمورد رابطه دونگهه و هیوک باهم حرف بزنند و اینکه دونگه کسی رو داره که چیزایی رو که تو حل کردنشون میمونه به اون بگه و اینکه چقدر خوشحالم که وضعیت پاهای هیچول داره روز به روز بهتر میشه و داریم به روزاهای خفن کنار هم راه رفتن این دوتا نزدیک میشیم😎

    هیچول... هم از دونگهه محافظت میکنه...هم دوست نداره که چیزایی که علاقه نداره رو بخونه و جاهایی که دوست نداره بره و به رابطه اشون هم کمک میکنه به من بگین داداش به این خوبی کجا پیدا میشه؟؟ من که دوتاشونو دارم ولی...

    خبببب برم سراغ شاهزاده ی خوشگلمون که به خجالتش اصلا اهمیت نمیده و منتظره همسرشه تا بیاد و دلتنگیش برطرف شه😍😇💙

    خووووب میبینم که دونگهه جان آشپزی میکنه اونم فقط به خاطر هیوک و هیوک هم از غذاش لذت میبره فقط به خاطر دونگهه... چقدر این دوتا مکملاهم اند😍😍😍😍

    چقدر خوبه که دونگهه دیگه تو خودش نیست از وقتی که عاشق هیوک شده و هیچول به هوش اومده خیلییی سرزنده تر شده راحت تر با مامانش کنار میاد از شیطونیاش هم که چیزی نگم...

    آخه جوجه جان این چی بود گفتی من ی لحظه حس کردم قضیه جدیه😂😂😂

    ولی گذشته از اینا خیلیییی خوشگل داره از هیوک مراقبت مبکنه💙💙😍 و چقدر خوبه که هیوک بعد از چند سال زندگی داره طعم محبت واقعی و میچشه ❤😇

    مثل همیشه عالی بود و قند تو دلمون آب کرد ممنووووون اونییی🙏

    راستی من 17 سالمه داشت یادم می رفتا😁

    پاسخ:
    سلام عزیزمممم
    خوبه حداقل تو این مدت کوتاهی ک با شما هستم هم نفس دو روز در هفته رو باتون قشنگ کرده..بابتش خوشالم ^^
    با بدخلقی اول صب برشگته بود تو اتاق ک لباس بپوشه بره ولی دونگهه رو  ک دید حالش دگرگون شد و اروم گرف ..بوسیدش و بعد جنتلمنانه  رف سرکار *-*
    اره دیگه هر جا هم ک بره فکرش تو خونه و کنار دونگهه گیر میکنه و نمیتونه جلوی خودشو بگیره ک بهش فکر نکنه..تموم زندگیش شده دونگهه 
    خودش شیطنت کرد و اخرشم خودش خجالت کشید فورا به بهونه ی مسواک فرار کرد XD
    عاره..دونگهه رو گذاشت تو خماری بعد خودش خوابید :|
    اوهوم دونگهه انقد با برادرش راحته ک همه چیو باهاش درمیون میذاره ولی بماند ک تهش یکم خجالت هم میکشه *-*
    تو عمرش اشپزی نکرده بود ک اینم به لطف هیوک انجام داد..از همون تجربه های معمولی و دلنشین روزمره شون
    اره..به همه چیه زندگی هیوک توجه میکنه و جبران محبتایی ک والدینش بهش نکردن رو براش میکنه..کلا افریده شده مشکلات هیوکو حل کنه..
    خواهش عزیزممممم
    عایگو ^^

    بعنی شوخی دونگهه منو نابود کرد 😂😂😂

    ی چیزی ، دونگهه مدیریت دوست ندارم ، خب چی دوست داره؟
    یادم نمیاد تو قسمتای قبل گفته باشه دوست داره چه شغلی داشته باشه
    البته فکر کنم آشپزی گزینه مناسبی باشه براش 😁

     

    همچنان کانگین و هیچول عشقن

    همچنان دمت گرم عال بود

    سونگمین داره آلبوم سولو میده خدا کنه زمینه بشه برگرده گروه بعدش کانگین بیاد ، خداااا توروخدااا

     

    من یک ماهه دیگه 27 ساله میشم ولی اندازه 3 سال هم زندگی نکردم هیییییی

     

    پاسخ:
    شوخی میکنه بعد اخرش خودش ب غلط کردن میوفته XD
    بعدا اینو هم میفهمین 
    تو یه قسمت خیلی خوب
    دم توام گرررم*-*
    ای کاش همچین اتفاقی میوفتاد :)

    عه واااا چرا؟؟؟؟

    سلاااام خوووبی

    من اول باید یه معذرت خواهی کنم

    خیلی دختر بدی شدم 

    برات کامنت نذاشتم تو دوپارت قبل

    حقیییقتش همین الان با پارت جدید خوندم

    نتتتت نداشتم که

    ساری😭

    خووووب 

    نه از پارت قبل کع چقدر هااات بود

    نه به این پارت که چقدررر سافت بود

    هر دوشونو دوست داااارم 

    عاشقه شوخیع دونگهه شدم 😛😌

    همه جا باید همینجوری کیوت باشه 😋

    سواله کیم هیچول اعظم هم خیلییی به جا بود عاشقش شدم😶😍😂راجب نصحیتشم راست میگه دیگهه🐱

    وااایی اونجایی که هیوک یهویی ابراز علاقه میکنه جوری بود که منم دلم از این دوستت دارما خاس:/😂خیلی قشنگ بود🐵

    راستی یه چیزیم بگم 

    حقیقتش من عاشقه سیگار کشیدن هیوک شدم😍

    لنتی خیلی جذابه با سیگار نمیشههه حذفش نکرد😂😨😐😂😂

    اینم بگم

    اگه دونگهه هیوک و داره و منتظرشه ۸به بعد بیاد😃😂

    ماهم شقایق و داریم که کله هفته منتظرشیم شنبه سه شنبه ساعت۸بشع بیاد😍🙆💖💖💖

    بلهههه اینجوووریاااس🙂😅🙃خلاصه که مثه همیشه مردیم و زنده شدیم😭🙄

    راجبه بغل رو تختم که دیگه نگمممم برات که چقدررررررر قشنگ بود😇🙈

    چقدر خووب بود😨😨😨

     

    بازم مرسیی زیاد ازت💖😘

    مرسی که وقتتو گذاشتی و اینقد خوب نوشتی

    مرسی که حالمو خوب کردی:)

    راجب سن هم من ۱۸سالمه💙🤗

    لااااب یو

    پاسخ:
    سلام فرووغ خوبن تو خوبی؟
    هیچ عیبی نداره عزیزم 
    خب پیش میاد این چیزا، منم اینجا حضور غیاب ک نمیزنم از دستتون ناراحت شم 
    بالاخره ک نتم نداشتی اما باز الان خودتو رسوندی 💕
    آره از لحاظ حس این دو تا پارت خیلی متفاوت بودن 
    اما همون اندازه مملو بودن 
    اون هات بود و این یکی عاشقانه ی خالص 
    دونگهه خیلی شیطونه 
    ولی نهایتا تسلیم هیوک میشه چون هیوک خیلی رکه😂👽
    ها خودمم دلم خواس😐⚰️
    آره سیگار خیلی بهش میاد 
    ولی با این ک بهش اعتیاد داره میخواد بخاطر دونگهه ترکش کنه 
    وگرنه میدونه ک اگه خودش بکشه دونگهه هم رعایت نمیکنه و میکشه 
    وای عایگووو راس میگییییی 
    اصن خودم ب شباهت این ساعتا دقت نکرده بودم *-*

    فدات عزیزم خواهش میکنم 💕
    ایشالا ک حالت همیشه خوب باشه چ با هم نفس چ بی هم نفس 
    لاب🧡

    عام یادم رف من ۱۹ سالمه ^-^

    پاسخ:
    اومو*-*

    فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فاک فااااااااک

    اخه چرااااااااااااا

    قسمت قبلی قلبم جر خورد این قسمت در معرض پاچیدنههههه لعنتیا هیچ کار نمیکنن ولی در اصل دارن خیییلی کارا میکنن

     این تیکه انداختناشون درباره اون موضوع خیلی خوبهههه مخصوصا قرص تاخیریی😂😂😂😂

    بعد از اینکه کل فیک تموم شد میشه سریع فایل کاملشو بزاری؟ همشو باهم خوندن باز یه چیز دیگه لنتی

    عاهاز کل این قسمت اون تیکش ک پشت تلفن بدون حرف زدن همینطوری منتظر بودن بدجوری به دلم نشسته لنتییی

    باشد که با این فیک لنتیه دیوونه کننده رستگار شوی..

    پاسخ:
    😂😂😂😂😂😂😂😂دیگه چ خبر رر؟؟؟
    آره قسمت قبلی هات و نفس گیر بود و این قسمت بیشتر احساس بود ک موج میزد و لبریز میشد 
    خیلی شیطونه دونگهه.. ولی هیوکم کم نمیاره 
    یه طوری جوابشو میده ک دونگهه آخرش خودش تسلیم شه صحنه رو ترک کنه 
    راستش خیلی سریییع نمیشه بذارمش اصن جزو قوانین چنلمونه 
    آخه دیالوگای تلفنیشون خیلی ساده و در عین حال دلنشینه :) 

    :))))))))))))

    عهم.....

    عههههممممممممممم.....

    چراااا انقد شیرین بود این قسمتتتتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    قند و نبات و پشمک و عسل و مربا و شیرینی در برابرش کم میاااااااارننننننننن :)))))

    من چی بگم عاخه؟؟ انصافه ؟ :))))))

     

    اون عصبی بودن اول صبحش ، اون بوسه ای که روی پیشونی هاعه گذاش :) اون کششی که 

    بهش داشت خیلیییییی عاشقونه و نفس گیر بود...

    صحبتاشششش با هیچول :)))))))) هیچول شوعرم...عشقم....بایسم..... 

    حرفایی که زد رو کانگ باید قاب کنه بزنه رو دیوارا اتاق خوابشون *-*😂

    عاااااایییییی وقتیکه هیچول خودش رو پاهاش وایسه و بره اون لی رو جر بدهههههههه چقد قسمت

    هات و جذابی میشهههه چقد خنک میشم من :)

    خجالتای عچل عچلی دونگههههههه کیوته خوردنی ، اون حرکت هیوک توی قسمت قبل ته عاشقانه بود :)

    ته مرد بودن بود.... ته عاشق بودن بود.... یعنی واقعا ایول داشت😍

    مامان دونگهه نمد بهش چه حسی داشته باشم ولی تا الان که شخصیت خوب و مثبتی داشته امیدوارم 

    بعدا هم همینطور بمونه.

     

    پاستا درست کردناااااششششش 

    اون زخما و سوختگیای عچل عچلیش

    ملمملمعلللممبممنیلناقغننفعیففغمقیسقغمسق غسسیعیعمیفعمیمیفعمطایفتمیتمسقعمسل عملعخزانانبانژنا

    اون نگاهای خیره هیوک :) اون ابراز علاقه های یهوییش :) اون خجالت کشیدنا و گرم شدنای دونگهه 

    واااااایییییییییی نمیتونم تحمل کنم دگ :)))))))))))😭😭😭😭😭

     

    و....

    و.......

    تخت بی مرز و نگاهای خیره هیوک به تخت و فانتزیایی که از خودش و دونگهه رو تخت زده :) 

    ( هیوک ب من رفته ، میشینه فانتزی اسمات میزنه برا خودشون 😂)

    وای اون تیکه تاخیری و اینا خیلییییییی باحال بوددددددددد😂😂😂😂😂

    عاههههه خیلی اون سر به سر گذاشتناشونو دوسدارممممم 

    یکی به دونگهه بگه ایشالا خودت میبینی همسرت چقد خودش تاخیری داره و قدرت جسمانیش بالاس :)

     

    رگ خواب هیوکو پیدا کرد قند عسلمون :) 

    اومده که زندگیه هیوکو ازین رو ب اون رو بکنه :) 

    خودشم که عاشق انحنای کمر هیوک و لمس تنش ، دگ چ حالی میکنه که هربار با اینطور 

    بقل کردنش هیوک خوابش میبره :) 

    حس میکنم دونگهه خیلی خوشحاله ازینک هیوک با این پوزیشن خوابش میبره و میتونه تا خود صب

    همسرشو بقل کنه و صرفا فقد برای اینک هیوک خوابش ببره نیس :) 

    عاه یاد انحنای کمر افتادم :))))))) 

    نه نهههههه بهاره یاده قسمت قبلی نیوفتتتتت یاده اون پارت اخررررششش نیوفتتتتتت....

     

    عاه اینبار برای اولین بار سی روز بعد کامنت نزاشتم عجیبه😂😂😂

     

    پاسخ:
    چون دونگهه
    این قسمت یه چاگیای تمام و کمال بود :)) واس همین قند و عسل میزد
    فک کن واسه شوهرش پا شد از رو کانال آشپزی غذا درست کرد:)
    اقای شاهزاده ی ناز پرورده واسه شوهرش پاستا درست کرد.. 
    بش نگم چاگیا؟؟ اونم وقتی ک در عین سادگی و ناشی بودنش دستاشم سوزوند؟؟ =)
    وقتی هیوک رو پیشونی شو میبوسه بفهم اون لحظه میخواد با نهایت عشق پاک واسه دونگهه بمیره.. 
    ک ب جای لب پیشونی رو میبوسه.. 
    میبینی سلیطه چطو وقنی یه سوال چولا ازش پرسید قشنگ ریز با جزئیات توضیح داد؟
    بعد آخرش به طرز جوجه واری خودش خجالت کشید رف گفت هیونگ خفه شو چرا این سوالا رو میپرسی 
    من :|||
    حالا چطو شده داری به ته قسمت قبل اشاره میکنی؟؟ =) قرار بود یادت بره
    مامان دونگهه.. اوم.. ببین تا الان چیز بدی ازش ندیدی..بعدم کسی ک هیوک بهش تعظیم کنه قطعا آدم خوبیه 
    دونگهه هم بالاخره لجاجتو گذاش کنار دوباره با مامانش خوب شد چون مامانش گناهی تو قضیه تصادف چولا نداش 
    دستاشو حین آشپزی واسه همسرش سوزوند ⚰️
    کی گفته تو آشپزی کنی.. میخواد هیوکو از شدت احساسات جر بده 
    ک آخرش حس کرد یهو باید بهش ابراز علاقه کنه 
    آره هیوکم عین توعه 😂
    خوشم میاد فک میکنه ولی هنوز نمیخواد عملی کنه 
    ب زودی میفهمه هیوک خودش با تاخیره دیگه از این شوخیا بیمزه با هیوک نمیکنه :|
    رو خواب هیوک همین پوزیشنی بود ک این چند وقت روش انجام می‌داد 
    فقط تا حالا نمیدونس واقعا رگ خوابش همینه و امشب فهمید 
    آره ملومه ک خوشحاله.. تونسته بی خوابیشو با روش خودش درمان کنه 
    عا بهت میبالم ک انقد سریع اومدی امشب 👽

    منم ٢٢ سالم🤗😅

    واسه عکس دونگهه و هیچول کنار هم مردم...

    پاسخ:
    جون هم سنیم*-*
    واقن هم مردن داره 

    *وی حاضری میزند وبه سراغ غذاهامیرود

    دارم اشپزی میکنم بعدا مزاحم میشم😂

    بیست وهشتم همین ماه وارد بیست میشم😊

    پاسخ:
    عایگو..دونگهه هم این پارت اشپزی میکنه 
    همیشه دلم میخواست تو 20 سالگی منجمد شم:|
    تولدتم پیشاپیش مبارک

    من مرگ ⁦♥️⁩

    منم ۲۲ سالمه 🙈

    پاسخ:
    های فایو 
    XD

    سلااااامممم...با اینکه امتحان ریاضی دارم ...ولی هم نفس واجب تره...انقددددددددر که خوبه این فیک

    بهرحال من 15 سالمه 

    پاسخ:
    اگه نمره ی بد بگیری میشه تقصیر من -__- فایتینگگگ
    کوشولویی

    سلام ممنون بابت پارت جدید😊💙27 سالمه😎

    پاسخ:
    سلام خواهش ^^ اوه بزرگتری *-*

    سلوووم😍😍

    خرکیف وارد میشوم😂

    اصن یه چیزی به من وحی کرد، اره برو دوباره چک کن این دفعه اپ کرده!😂😂

    اره واقعا کیف کردم، تشنه بردی گشنه برگردونی😂

    لعنتتتت عاشق این عکسای هیوکممم😢😍

    مننننننن دلم میخواد ببینمممممم😭😭

    عع چه جالبببب داشتم فکر میکردم ک نویسنده جونم چند سالشه😂

    من ۱۷ سالمه🤗

    برم بخونم بلس بشمممم😂

    پاسخ:
    سلام ساغر
    جوون همیشه خرکیف باشی ک شادی خوبه ^^
    ینی قشنگ زیر انداز میندازین تو وب منتظر آپین XD
    این عکسا خیلی هیوکه هم نفسن قبول داری ؟؟
    فک میکردی چن سالم باشه ؟
    عاح هفده سالگی چ خوب بود..من یادمه اولین داستانمو تو 17 سالگی نوشتم
    برو بروو

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی