پاسخ:
به صورت خفه جیغ بزننننن.. تو بالشتت.. کاری ک من معمولا میکنم 🤭🤭
اوه پس کال می هم خوندی.. باعث خوشحالیمه و ممننون واقعا ک اینا رو میگی 💕
واقن درس چیه 😂😂 تا وقتی آدم از یه چیزی لذت میبره و بهش حس خوب میده تو اولویتش به اون بچسبه اول
شاید حس شما هم دقیقا مثل حس هیوک بود.. بی میل و کلافه. اما همین ک دونگهه وارد اتاق شد انگار همه چی عوض شد.. شما از این خوشحال شدین که ایونهه الان تو یه مکان و نزدیک به همن و هیوک از این خوشحال شد که عروسک خوش خط و خالش اومده و جو سنگین و خسته کننده ی شرکت رو تو اوج سردردش براش بهشت و آرام بخش کرده.. و از این اون لبخندش پیدا بود.. قشنگ وقتی دونگهه وارد اتاق شد انگار بهش آرام بخش تزریق کرده بودن رفت عقب و به یه حالت ریلکس به صندلی تکیه داد و با نگاهش تک تک حرکات دونگهه رو قورت داد.
آره.. دونگهه هیچ پروا و شرمی نداره که تو جمع حتی اگه جمع رسمی باشه از رابطه شون اسم ببره یا بهش اشاره کنه.. با اون لحن گفت اینجوری نگام نکن و همه فهمیدن اون وسط داره به کی اشاره میکنه و منظورش چیه 😅دونگهه خیلی شجاعه
نه اصلا ناراحت و ناراضی نیست و حتی اون اوایل داستان هم اگه یادت باشه میگفت چقد دونگهه رو به عنوان داماد دوس داره. ومخصوصا شب گذشته ک اومدن خونه ش و خوابیدن. همون بحث کوتاه و دیالوگایی ک بینشون رد و بدل شد باعت شد بیشتر شیفته ی دونگهه بشه.
فک کنم دیگه تا الان فهمیدی هیوک خاررررر مادرررر رک بودنه 👽هیچ الزامی نمیبینه ک غیرمستقیم جواب بده و اون چیزی ک میخوادو نگه.. خیلی خونسردانه واقعیت رو میگه و به نظرم این از نقاط قوت شخصیت جذابشه
میدونی خیلی ساده و پاکن هردوشون.. این ک دلشون میخواد ساده بپوشن صرفا بخاطر این نیس ک میخوام مثل آدمای عادی باشن.. بخاطر اینه ک دلشون میخواد ساده و معمولی بودن رو هم تجربه کنن.. شاید هیچ وقت معمولی نشن به هر حال ک شاه زاده ان.. ولی همین ک این چیزا رو تجربه میکنن واقعا احساس خوبی بهشون دست میده چون کارایی ان ک تو عمرشون انجام ندادن.
هیوک به سادگی واسه اولین بار قهقهه زد اونم به یه چیز بچگانه و بازی.. و این ینی شخصیت خشن و پیچیده ش چقد میتونه معصوم هم باشه
دیدی فلسفه ی جوجه صدا کردنش چقد چیز ساده و نه چندان پیچیده ای بود؟ 🥺 فقط چون نازه جوجه صدا میکرد
لحنش جوری بود ک واسه این یه کار دیگه عمرا نمیخواد به دونگهه دستور بده.. میبینی.. هیوک. وقتی غیرتی میشه خیلی قاطعانه و جدی میگه این کارو بکن این کارو نکن ولی در حالت عادی از دونگهه درخواست میکنه و منتظر جوابش میمونه
اوهوم درسته.. مخصوصا برای هیچل ک شخصیتی نزدیک به هیوک داره و به شدت مغرور و با صلابته.. البته ک اشکالی نداره چون هممون میدونیم طولی نمیکشه ک کاملا ریکاوری شه
نه بخاطر خدمتکارشون نیس بخاطر اینه ک خودش داغ میکنه و قلبش میاد تو دهنش 😁
نه اگه برگردی اون پارت رو بخونی میبینی ک دونگهه اصلا دختره رو نبوسید..شاید لمسش کرد ولی از نظر بوسه فقط لبای دختره گردن دونگهه رو بوسیدن ک رد رژلبش موند رو گردنش
نه راحت باش هر چ دل تنگت میخواد بگو*-*
خدا نکنه
همش بخاطر خوب کامنت دادن خودتونه❤️فدایت 💞💞💞🍊
سلام بر نویسنده خلاق و عزیزم
شقایق جان هر قسمت که میگذره من بیشتر عاشق اثر زیبات میشم💓🌹
اخ اگه بدونی چقد منتظر بودم نتم وصل شه تا این قسمتو دانلود کنم 🙆
تو چیکار کردی با قلبم اخه شقایق😀
از کجا شروع کنم ؟
یکی دو جا نبود که بگم خوشم اومد😍
هر سطر و کلمه اش برام جذاب و دلنشین بود🙆💓
وای من برای اون قسمتی ک سر جلسه دونگهه وارد میشه و هیوک اخماش وا میشه و بعدش دونگهه حین سخنرانیش میگه میشه لطفا اینجوری نگاهم نکنی؟ مردم ب خدااا💓💓💓💓💓
عاشق این سبکتم که اینقد شیرین و قشنگ به تمومی جزئیات میپردازی مثل اینکه هیوک تو قسمت انتهایی ترین قسمت صندلی ها سمت چپ نشسته بود یا اینکه موهای دونگهه بعد از اینکه بافت سبز روشنش رو میپوشه بهم ریخته میشه و و و .....
کاملا خودمو تو فضای داستان حس میکنم و حسابی لذت میبرم
عاشق مکالمه عاشقانه شونم چقد این عشق زیباست💓💓
قرار گذاشتنشون اونم به شکل متفاوت تر از گذشته اونم اولین قراری ک توش بیشتر از گذشته عشق و حس ناب و خالصانه شون نسبت بهم موج میزد چقد دلچسب بود مخصوصا اینکه همراه با اولین برف زمستون بود 💓💓
وقتی تک تک احساسشون نسبت به همدیگه رو شرح میدی ناخوداگاه قلبم از این عشق پرسرعت میتپه 💓💓و حس خوبی بهم القا میشه💓💓
وای شقایق خیلی خوشم میاد شخصیتاشون نزدیک به شخصیتشون در واقعیت هست
مخصوصا اونجا که دونگهه میگه بهم نگو ناز و بانمک ، همیشه دونگهه میگه کیوت نیست ولی تو اوج مردونگیش بازم کیوت و بانمکه
تفکیکی که بین جوجه و بچه به عمل اوردی خیلی از نظرم جالب بود یک استدلال متفاوت و در عین حال پر از حس دوست داشتن رو داشت
به طور کل مرسی از اینکه نوشته ها و اثر قشنگت رو در اختیارمون گذاشتی عزیز دل 😍😍😍
مثل همیشه حرف نداشت