My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فیک پنج ساله قسمت نوزدهم

شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۲۹ ب.ظ


"پنج ساله"

زوج : ایونهه

ژانر : عاشقانه

هپی اند 

نویسنده : شقایق

HeeDictator89

قسمت نوزدهم


سلام قشنگا..چطورین 

چ خبرااا

نویسنده پارت قبل یه گوشه ی بیمارستان تو کنج اتاق هیوک نشسته بود داشت به پهنای صورت برا اعترافشون اشک میریخت*-*

و اما این پارت..

یه گوشه از اتاق یه هتلی نشسته و ...

ادامه اش را در این پارت خواهید خواند XD

خب دیگه.. این قسمت بهشته

برین حالشو ببرین 

DOWNLOAD

نظرات  (۲۲)

سلام خانومی خسته نباشی
از تو چشمام قلب بیرون میزنه 😍😍😍
چه عاشقانه های دلچسبی دارن باهم💙
تصور کردن این صحنه های عاشقانه و شنیدن حرفای عاشقانشون بهم  نفس آدمو میگیره 🤤
موفق باشی عزیزم💪🏻💙
پاسخ:
سلام بانو
از چشا منم ستاره *-*
اوهوم..گرچه شروع این عاشقانه از همون لحظه ی اول دیدارشون تو پیاده رو بود :)
مرسی گلم
انقد هول بودم برا این قسمت برا ام وی جدید نبودم😁😁😁
دو،سه بار کد اپیزو رو اشتباه زدم از عجله😎😎
خدا رحم کنه بهم😁


پاسخ:
عزیزمممم ارامش خودتو حفظ کن ..فرار نمیکنه*-*
کیوت
درود شقااااا,چگونی ؟
اوضاعت با کشتن ما چطوره ؟ :/

رابطه ها وقتی میرن هتل!  🙃 البته خب جای دیگه ای نداشتن برن بنده های خدا 😂
چقدرر آرامش بینشون قشنگه و خیال جفتشون الان راحته! 

پسرمون یه پرستار حرفه ای شده! یه پارچه آقا! 
قربونش بریم همگی! 

پسره ی فضول واس پرت کردن حواسش رفت سراغ کوله وی! 😂😂😂
"بذار ببینم چی داری توش.."

ماساژش راااااااا..
مااااااساااااج!!!! 
تف که روغن ماساژم نشدیم :/

هیوک خدای خوابیدنه!  چطوری میتونی حاجی ؟ چطووور! 😍😂 ب ما هم یاد بده این حجم از خوابیدنو !

شکلات داغ خوردن و خاطره بازی!!!  هعییی وای من! 😍

شهربازی رفتنشونو !
حالا یه دل سییییر میتونن وقت بگذرونن باهم..
20 سال پیش نشد برن پارک ولی به جهنم..
الان دوتایی کیف دنیا رو میبرن! 


راجب دلبریاشونم نگم !
Let's Die Together!!! 
💙💙💙😍
پاسخ:
درودددد هم سن و همزادمم
اقا من کاملا خوبم تقصیر گردن من ننداز ..مرگ بودن ازوناس
هتل چیز مرگیست مگه نه؟؟:| 
روایت داریم اصلن نشه ایونهه برن هتل و کاری نکنن ..عاح ..خودت میفمی منظورمو
پرستار ناز پنج سالش حالا بیس و پنج سالشه و واقعا پرستار شد:))چی قشنگ تر ازین؟
روغن ماساجا ک جون ندارن بفمن رو تن چ ادم هاتی نشستن و دارن مالیده میشن..همون خودت باشی بهتره..بیا بشین کنار من تو کنج اتاق ..حرفم نزن وگرنه بیرونمون میکنن
عین قبل شکلات داغ خوردن و عین قبل بوسیدش:) فقط اینبار رو پیشونی بود
فقط اینبار عاشقانه بود..

عاره میدونی..هیچ جای حسرتی نیس تو این داستان..چون همشون دارن جبران میشن!

خیلی ناراحتم :|
جدی :|
این ک این دوتا کفتر عاشق دارن ب سر و سامون میرسن ینی ۵ساله داره تموم میشه و فاک من واقن دلم نمیخاد تموم شه :'|
تویوخدا طولش بده :| میشه؟
خب خب خب میبینم ک عشاق باهم هتل میرن *_* سرقرار میرن *_* هیوک بیبی ۲۵ساله ولی در اصل ۵سالشو میبره شهربازی بعد ۲۰سال *_* تله کابین خیلی دوس *_* وات؟ :| عاره دیه تیکه تله کابینش خیلی ناز بود ^__^
میدونی تیکه موردعلاقم از این پارت کجا بود؟ همونجا ک تو صف بودن هیوک عکس میگرف، شوخی میکردن، میخندیدن... خیلی کاپل گولز بودن *____*
ی مفهوم زیبای دیگه هم در این پارت بود ک من خیلی مورد پسندمه~ اینکه هاعه هیوکو یجورایی خونوادش میدونه! و این شونصد پله فراتر از دوست پسر بودن عه ^__^
میگم ک.. بوس رو پیشونی عم خوبه ها *__* ینی اگ تو ی کلمه بشه توصیفش کرد باید گفت "آرامش" ولی فک کنم هاعه دچار طوفان درونی شد :') انقد احساساتی شد همون لحظه تصمیم گرفت از هیوک قول موندن بگیره :') تپش قلب گرفتم رفتم تو بحرش :') جواب هیوکو چی کنم :'| منلی کی بودی شما *_*
خا
ابراز احساسات دونم پوکید دیه
تا قسمت بعدی شما را ب خدا میسپارم
گودبای 💙_💙
پاسخ:
یا حس ششمت خیلی قویه یا منو خیلی خوب میشناسی :""|
عاره داره تموم میشه..21 اخریه 
طولش ک نمیشه..چون تو مرداد تمومش کردم..اما یه پارت اسپشال میخوام بنویسم*_*
وای من عاشق اینم شخصیتا داستانم برن هتل 
خیلی جای مرگیه همش موجب عاشقانه میشه عر
اوهوم..چ عیبی داره ک بیس سال پیش فرصت نشد ببرتش پارک و الان بجاش الان عین دوتا مرررد رفتن شهربازی:)؟
تازه این ترسوهان ک میترسن سوار وسایل خطرناک شن و سرشون گیج میره XD جررر
همه چیزشه..خانواده..عشق..دوس پسر..قهرمان..هیوک..هیوکشه..
گود بای بک 
برو خدا پشت و پناهت
سلام نویسنده جان
من پارتو شنبه خوندم ولی فرصت نکردم کامنت بنهم
گند بیزی بودنو دراوردم از وقتی مهر شروع شده🤦🏻‍♀️
شرمنده واقعا خیلیم پارتو یادم نمونده...فقط وظیفه بود کامنت بذارم عر بزنم
تشکر کنم😊❤️
اها هتل بود این پارت نه؟خیلی احساسای ریز داشت توش🤦🏻‍♀️
حیفم میاد ک داره تموم میشه😭
نخسته❤️
پاسخ:
سلام یلدا ^^ 
عیب نداره 
عاح منم خیلی مشغله دارم .اما خب ب موقع آپ هم میکنم .
مرسی تو عزیزی😻
آره همین پارت هتل بود 
سلامت باشی 
عاشقشونم ای خدا...
گوگولیای من... خو چرا اینقدر شیرینین آخه؟؟ عرررر
الان دیگه نمیشه تشخیص داد هیوک عاشق تره یا دونگهه.. 
ممنون عزیزدلم عالی مثل همیشه 
پاسخ:
نمیدونممم قندشون خیلی بالاس😀
هر دو ب شدت..
فدات قشنگم خواهش میکنم 
سلام عزیزم من بدبخت بعد مدتها اومدم! ۳ قسمت رو با هم خوندم 😥😥😥پدرم داره در میاد زیر درس و کار کردن😥😥😥 آقا کی یه کیس اتفاق میوفته بین این دو مرغ عاشق😂😂😂😂😂😂😂 از بس صبر کردم باید به جای حضرت ایوب منو مثال بزنن😂😂😂😂😂😂 دونگهه خوردنی تو لباس سفید پرستاری 😍😍😍 هیوک چه قشنگ اعتراف کرد بخصوص من اونجایی که دونگول رو ماساژ میداد منتظر بودم یه اتفاقایی بیوفته 😎😎 از اون اتفاقا هااااا😂😂😂😂😂 فدات دستت پر انرژی😍😍😍😘😘😘😘😘
پاسخ:
سلامم کجا بودی مهدیه😖 مدرسه یا دانشگاه ؟ 
کیس ب زودی😀😀 فک کنم همتون الان رقیب حضرت ایوب شدین.جمیعا خواننده های پنج ساله😂😂
دونگهه فرشته تو لباس سفید پرستاری:))) خب نباید بگه چ پرستار نازی دارم منننن 
یااا هنوز از اعترافشون چند ساعت گذشته بود بعد تو اتفاقات ناجور و مثبت هیجده میخواستی ؟
خواهشاات😻💞
آهان همینه,خوشم اومد دیر اومد و زود یاد گرفت.
کم مونده بزنه رو دست دونگه ای که 20 سال عاشق بود
در پی حرکتهای انتحاری دوست داره این 20 سال کمبود روعرض چند روز جبران کنه
راهشم همینه آفرین ,وقت تلف نکن
پاسخ:
ژون کیف کردی ابراز عشقش چقد قوی بود ؟ 
واقعا باید از دلش در بیاره.گرچه دونگهه اونقد خوبه ک همه چیو زود یادش میره و میبخشه.

وای بی نظیییییییییر بود👌👌👌👌💋🔥🔫
من براشون ضعف کردم چقد حواسشون به همه نگران همدیگه میشن دلتنگ هم زود زود میشن ، باهم بودن کنار همدیگه رو میخوان وای چقد دوستداشتنی شدن
دوست پسر شم ماساژ دادن شو چقد دوست داره غیرتی هم میشه دوست نداره کسی به جز خودش دست به بدن بلوریش بزنه چقدر کنار هم اروم و دلنشین 
شهربازی شون، وای شکلات داغ خوردنشون ، بدون خودش جایی نرفتنش 
قسمت به قسمتش شیرین تر و لرزیدن قلبامون بیشتر مرسیییییییییییی ❤❤❤❤💋💋💋

پاسخ:
مرسیییییییی😍😍😍😍💙💛💚
خیلی..حتی وقتی ک اعتراف نکرده بودن هم همینطور بودن مخصوصا هیوک. دلش نمیخواس دونگهه بره دانشگاه بعد تو خونه چشم انتظار می نشست تا آخر شب ک برگرده فقط ب روی خودش نمیورد و الان دیگه میاره .
دوس نداره حتی کسی نگاش کنه چ برسه ب دس زدن ب تنش 
خواهش میکنم فدای تو خب🔥😍
سلاااااااام😍😍😍😍
این پارت جمیعا باهم ب فنارفتیمممممم.... بچه هادرخواست گوشه هتل دادن😂😂😂😂😂عرررررخیلی خوووووب بووووود اون گردنبندهههههه اههههه خدایاخدایااااا...عرررررهرپاااارت عردرآرتررررر...
خیلی خیلی عالی بوووود...
واقعااین پارت آرامش ب هممون تزریق کررررد ازبس این کاپ عاشقانه هاشون عشقههههه آخهههههه😢😢😢😢😍😍😍😍...
فایتینگ شقایقی💙💙💙💙 
پاسخ:
سلام شرررر👹👹💞
خوبی ؟ 
توام میخوای بیای کنج اتاق کنارم بشینی ؟ 😂😂 هزینه داره💀 ازونجا ک شما همتون جامه از کف میدرین و سر و صدا میکنین هزینه و آداب خاص خودشو داره😂
خب خداروشکر مرسیییی😍 
فایتینگ بک 
سلام😊💙
وقتی نویسنده قصد داره خواننده هاشو به فنا بده😐💙 هر قسمت تلفات جانی هم بیشتر میشه😂💙 هر قسمت که میگذره بیشتر میمیریم😍💙
جوووون عاغا هتله دوربین مخفی نداشت تو اتاق ایونهه؟:/ اگه داشته من میخوامشاااا😍
فقط دیالوگاشووووووووووووووووووووووون تو هتل😱😱😍😍😍
عی خداااا اون صحنه که دونگهه شکلات داغشو فوت کرد 😱😍 هیوک بوسش کرد😭😭😭😭😭😭 عخی 😭😭😭😭 خدااااااا😭😭😭😭💙💙💙💙
اونجاش که هیوک گفت من مرد کارای نیمه تموم نیستم😭😭😭❤️❤️❤️❤️
پس کی هیوک اون دیالوگشون که میگه نفس من کیه رو میگهههه بی صبرانه منتظر اون قسمتم😍
کادوی دونگهههههههه ماه نقره ایییییی😱😭😍
ای کاش میشد داستان هاتو کتاب کرد و تو قفسه ی کتاب نگهشون داشت و هر موقع دلم خواس بردارم بخونم😍😭💙
پاسخ:
سلامممم الف 
همیشه قصد داشتم😎😎 اما همیشه قبلش خودم ب فنا رفتم بعد گذاشتم شما ب فنا برید 
از خودگذشتگی رو میبینی ؟👹😂😂😂 
دوربین مخفی نداشت ولی اگه سر و صدا نکنی قول میدم یه ساعت بذارم بیای گوشه ی اتاق کنار من بشینی..من با آرامش بنویسم و تو نگاشون کنی ..خوبه؟ 
عین صحنه ی بیس سال پیش بود..فقط اونموقع لپشو بوسید الان بوس رو پیشونی نیاز بود😍 دوس پسرانه طور 
وای چ حس خوبی ..واقعا کاش میشد.😻😻
سلااااام سلااااام
در پیرو کامنت پست قبل الان تو مایکی یعنی مایک منی؟*-* سلام دِ لاو آو مای لایف*-* تو مایک جوون باش ک همین اول زندگی دوتا بچه ندلشته باشم😐😂
نمیشه یه ۱۴ الی ۱۵ قسمت همینجوری اینارو در مکان های مختلف توصیف کنی؟*-*
من دلم تنگ میشه خب😭
انقدر هیوک زود متحول شد انگار نه انگار همین سه پارت پیش داشتم فحش میدادم بهش با انواع لبنبات یکسانش کرده بودم😭 الان دوست پسر نمونه اس😭
جدا هیوک خیلی خوب شده هاااا! فراتر از انتظار داره پیش میره
غریزه ی هیوک چه خوبه*-* چه ماساژی*-* 
چه بغلی*-* با نهایت علاقه با اینکه اون تیشرت رو خیلی دوس دارم ولی دونگهه ی لخت تو بغل هیوک بهترههههه*-*
وای اونجایی ک هیوک داشت تو کوله اش فضولی میکرد، اونجا دقیقا من بودم😂 وای همزاد پنداری کردم با هیوک! فضول چو فضول بیند خوشش آید:)))
یه لحظه اونجایی ک صبح دونگهه میخواست بزه بیمارستان یاد اونموقعی افتادم که هیوک قبل از اینکه به مایک راجع به دونگهه بگه، رفته بود دانشگاه دونگهه رو تو حیاط گذاشت بازی کنه😭😭😭 یادش بخیر😭😭😭
الان دونگهه ام باید هیوکو میبرد تو حیاط بیمارستان میذاشت میگفت دوس پسرا رو راه نمیدن همینجا بشین😂 
وای من خیلی دوس دارم دونگهه حساشو میگه خیلی کیوته😭
واااای وااای اون تیکه ای ک هیوک گفت ساعت چهار یک پنج قشنگ من انگار رفتم تو بیست سال پیشT____T
منو ببر پیش مامانت (تو مایکی دیگه-_-) عکسای بچگی دونگهه رو ببینیم
و در آخر چه کادویییییی*------*
واقن تو این فیک دونگهه منبع آرامش بود*-* آرامش جیبی!
هعییی کل کامنتم به به عه:| تقصیر من نیس خب
تو یجور مینویسی آدم باید عر بزنه همش!!!
اگه قصد نداری ۱۵ پارت به این فیک اضافه کنی از الان فکر فیک بعدی باش! من صبر و تحمل ندارم-_- فیک تو رو میخوام-_- بگو که ایده تو ذهنت هستتت😭😭😭 
هعی....
خسته نباشی مایکم!
پاسخ:
سلام در جاااانم 
بهله من مایکم حالا دیگه هر جوری میخوای حساب کن 💀💀💞 ن من بچه میخوام .تازه دوتا کمه..یه سه چهار تا دیگه هم میخوام من عشق بچه ام 😂 
چهاردهههه قسمت ؟ همش همینجوری تعامل؟ اونوقت نویسنده جر نخواهد خورد ؟
عاح دیگه خیلی وقته ک پارت اخرشو نوشتم و پرونده شو بستم 
منم راستش دلم تنگ میشه.ولی بعد از این ک تموم شد هم یه قسمت جداگانه.عین یه وان شات می نویسم 
بعله ماست و کشک و اینا در جریانم😐😐😐 حالا پس می گیری حرفاتو؟😎👹 
معلومه ک خوب شده..خوب بود ..فقط ب روی خودش نمیورد.
واقعا عین غریزه س..حالا ماساژ دادن ب کلی آموزش میخواد ولی این هر کسی نبود.معشوقه ش بود ..لمس کردنش..ناز کردنش دوره دیدن میخواد ؟:) غریزی عمل میکنه.هر چی قلبش بگه دستاش انجام میده.
کوله شو ک باز کرد خیلی دوس داشتم .
اصن مال خودشه باید بفهمه چی داره تو کوله ش:)) 
کلا اون تیکه رو دوس داشتم خیلی چون حس یادآوری داد ب داستان 
این ک با دیدن دفتر و دستخط دونگهه اون روزی رو به یاد آورد ک دونگهه ب شکم خوابیده بود مشق مینوش 
تازه بوی عطر لباساشم بلند شد 
و جتی غیر از اون..تی شرت خودشو دید و واقعا فهمید علاقه ی دونگهه ب این تیشرت شوخی نیس 
هر جا بره با خودش میبرتش.
خب من ضعف کردمممممم دیگه 
وای😂😂😂😂 دوس پسرا رو راه نمیدنو خوب اومدی کیف کردم 😂😂😂 
خوشم میاد همه چیو به طرز کیوتی با هم مقایسه میکنی😂😂😂 
باشه اون درخواست عکسا هم تو اون وان شاته رسیدگی شده از قبل 😎😎😎 
چنان نویسنده ای عستم من😎 
آرامش جیبی..چقد ناز..
باشه حالا ی کاریش میکنم تو فقط ی جوری صبر حضرت ایوبُ بدست بیار چون بنده نویسنده ی حساس و شلی هستم  
معلومه ک ایده تو ذهنم هس.اونم چارتا چارتا 
اما خب خستم:| 
سلامت باشی زن مایک
عاخه من با ابن همه حس خوب و دوس داشتنی چطوری اروم بشینمممممممم؟!!!!
برای تک تک لحطاتشون جون دادمممممممم .....
تیکه تیکه شدم....اصلا پودررررر شدم .....

هیووووک کوله هائه رو گرررررفته بوووود ....
هتللللللل.....ماسااااااژ.....بغلللللل....
صبح....موقع رفتن ....دلتنگیییی در صورتی ک فقط چند ساعت همو نمیدیدن....بی قراری هیوووک.....شکلات داغ...اتوبوس....شهربازییییی.....تلکابیننننن....آویز ماااااه....بغلللللل.....
اه من ک مردم ک 😢

دیگه ام قرار نیس تنها باشی....هرجا بری باهات میام!

تصور پنج ساله ای ک ب شکم دراز کشیده بود و مشق اعداد مینوشت....(فک کنننن اون پنج ساله اینقد بزرگ شدههههه ک پرستار شده 😢😭)

وااااای هیوک غیرتی شده بود برا ماساژور 😍😂 ببین منو حتی صدای خنده های هائههههه😍😍😍

لمس کردن کسی ک دوسش داری تمرین و دوره نمیخواد ....

حداقل خوبیه نبودنت تو این بیست سال این بود ک هیچوقت درد کشیدن و اذیت شدنتو ندیدم...

+پس بمون
_تا تهش میمونم

ساعت چهار یک پنج شد....(من ب شخصه این لحظه یهو بی حس شدم از یادآوری وقتی ک هائه کوچولو بود و ساعت خوندنو یاد گرفته بود)

دیگ من صوبتی ندارم واقعاااا....هر پارت به تر از پارت قبل .... 
شقایق جوووووووونم مرررررررررسی مرسیییی کلی بابت فیک و تمام حس های خوبی ک با فیکت میدی ب آدم ❤❤❤
پاسخ:
من بهت میگم.آروم نشیییییین برو ذوقاتو خالی کن قشنگ تو بیابون عربده هاتو بزن فول فری بشی💀💀 
میشه واقعا جون نداد براشون ؟ 
حالا دیگه انقد جر نخور چیزی تا پایان داستان ازت نمیمونع اگه اینجوری ادامه بدیا😐😑
تیک ایت اسلو...
عین این دوس پسرا ک کیف یا چمدون دوس دختزشونو میگیرن ک مثن سنگینی بلند نکنه😎 قربونش برم خب میدونس شونه هاش درد داره و خسته س ..دلش میخواس ن تنها همون یه بار کوچولو رو از رو دوشش برداره بلکه ماساژ شش هم بده ک کلا حال خسته ش بهتر شه 
دیدی چقد لحظات بازسازی شد برا هیوک ؟ در صورتی ک دونگهه روحشم خبر نداش چ جانی از تن هیوک داشت میکند..
غیرتش طوری دونگهه رو احساساتی کرد ک از شدت خنده قشنگ ریسهههههه رفت غش کرد رو تخت با صدای بلند خندید.
جون تو فقط جملات قصار این پارتو تکرار کن من هلاک شم 👹 
عزیز دلمی ک ..
منم از تو ممنونم ک انقد پر انرژی و قشنگ نظر میدی و حالمو خوب میکنی💞
فقط میتونم بگم هیچ وقت از نوشتن دست نکش😶😶😶
اخ هارتم😵
پاسخ:
چشم😍😍
ای خدا من میمیرم براشون وای من عاشق طرز نوشتنت شدم بشین بازم برامون بنویس
وقتی این فیکتو میخونم انقدر اروم میشم اصلا انگار از ذین دنیا خارج میشم میرم یجایی که منمو عشقام ایونهه
حاضرم جونمو بدم عاشقیشونو با چشمام ببینم
ممنونم که انقدر حالمو خوب می کنی 
پاسخ:
لطف داری تو عزیزم *-* 
خیلی خوشحالم ک تونستم حس آرامش خودمو هم ب داستان بدم و هم از طریق اون ب شما منتقلش کنم .
منم حاضرم.  حاضرم همه چیمو بدم ولی میدونی..ما همین الانم داریم میبینیم عاشقیشونو ..😍
خواهش میکنم مهربونم
هرچی داستان جلوتر میره یه دلتنگی خاصی رو احساس میکنم از اینکه داره به آخراش نزدیک میشه😭
از قشنگیه این پارت که دیگه نگم...مثل همیشه عالی😍😍😍
تصور این هیوک عاشق که حتی یک لحظه هم نمیتونه از دونگهه دور باشه و دونگهه ای که با کوچکترین حرف و یا حرکت هیوک دلش میریزه عالییییه❤❤
خسته نباشی شقایق جان😗😗😗
پاسخ:
احساست درستهه😭😭😭 
چیز دیگه ای ب تهش نمونده😖😖😖 
نمیتونه واقعا دور باشه..یادته پنج سالش هم ک بود هیوک نه میتونس از اون دور باشه و نه دونگهه میتونس از هیوک دور باشه و بی تابی میکرد.
سلامت باشی عزیز دلم
  • الی ایونهه
  • سلام عزیزم ... اسمم النازه😅
    جوون به عاشقانه های مستقیم و رو در رو خب 😍
    ماسااااژ😎😎بوسهههه پشونی😭😭😭 آویز ماه😍😍😍😍بغلللللل😱😱😱😱😱چه تعامل آروم و شیرینی😭😭 
    خسته نباشی عزیزم مثل همیشه عالی و محشر و سلاح کشتار جمعی😥😥
    پاسخ:
    الناز 😍اوکی💚
    حالا عاشقانه ی غیر مستقیم دلچسب تره یا مستقیم ؟ 
    من ازون ماساژا میخواااام😐😐💀 تازههه تو کابین اگه دقتتتتت ریز کرده باشی دونگهه هم گردن هیوکو بوسید 
    عاحح😍😍😍 
    سلامت باشی عزیزم 😻😀😀💙
    واااییییی واقن اون طور ک گفتی هر قسمت بهترررر و مرگ تر میشه
    وااااای من بمیرم برا اون خجالت ریزشون برا هممممم😭😭😭😭💙💙💙💙
    خعلیییی قشنگ بود
    فکنم تو این قسمت دستتو کرده بودی تو جیب پالتوت و پشتشون را میرفتی و ب حرفاشون گوش میدادی نه؟:'}
    منم در نقش کلاغی بودم ک نشده بود رو سقف تله کابین:'}
    ولی چون دید نداش هیچی ندید...ای باباه
    پاسخ:
    اره دیگه حرف منو گوش کنین من همیشه راس میگم:)
    دیگه وقتی اعتراف کردن تا قسمت اخر قراره همینجوری شه
    عاح اره:") من همه جا دنبالشون بودم 
    البته تابستونه مرناز:| پالتو چیه مادر دستم تو جیب دامن کوتاهم بود XD
    تو مثن دسته ی در تله کابین باش..خوبه؟ بهتر از کلاغه:)
    عاح! :/
    As always : Bye World.. 😂
    پاسخ:
    ژون خب
    لنتیاااا چدور جرات کردین قبل من کامنت بزارینننننتنن😭😭😭
    پاسخ:
    جررررررررررررر XD
    ببشید خانوم نویسنده جونم میشه منم بیام ی گوشه آروم،خیلی آروم بشینم؟!!قول میدم فقط بشینم 😁🙄
    پاسخ:
    اگه صدات در نیاد میذارم کنارم تو کنج اتاق هتل بشینیییی *-*
    وایییییی بالاخره آپ شد😍😍😍
    پاسخ:
    یسسسس*-*

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی