My EunHae Reality

طبقه بندی موضوعی

فیک پنج ساله قسمت هجدهم

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۲۹ ب.ظ





"پنج ساله"

زوج : ایونهه

ژانر : عاشقانه

هپی اند 

نویسنده : شقایق

HeeDictator89

قسمت هجدهم



سلام ^^

چه خبر خواننده های شقایق؟؟ ^×^

تقریباا داشتم خواب میوفتادم و امشب نزدیک بود بی فیک بشین :|


این پارت خیلیییییییییی خوبه

به حدی که آب قند لازمه..نگین نگفتم!!

چون هم قراره احساسات دونگهه به هیوک برامون روشن شه و هم چیزای خوبه دیگه داریم*-*


راستی یه چیز دیگه

برای خیلیاتون ممکنه سوال پیش اومده باشه که هیوک و دونگهه الان با هم با چه زبونی صحبت میکنن..انگلیسی یا کره ای؟

خب معلومه انگلیسی*-*

چون از اول زبان هیوک این بود و بیست سال پیش فقط با دونگهه ی 5 ساله کره ای حرف میزد.حالا بعده بیست سال دونگهه خب انگلیسی بلده و حتی کره ای یادش رفته و دس پا شکسته حرف میزنه کره ای.پس انگلیسی حرف میزنن

اگرم دقت کرده بوده باشین تو دیدار اول که از ماشین پیاده شدن رفتن قدم بزنن دونگهه دچار سوتفاهم شده بود فک میکرد باید کره ای حرف بزنه.که هیوک فورا رفع کرد سوتفاهمو و  ازونجا ببعد انگلیسی حرف زدن



خب دیگه برید بخونید ک منتظرتونم



الهی تب کنم پرستارم تو باشی...



حملهههه

DOWNLOAD

نظرات  (۲۸)

سلام عزیزم خسته نباشی
الهــــــــــی چه خوشگل بهم اعتراف کردن😭😭😭
چقدر مایک عشقه 🤤 دمش گرم همه چیزو به هیوک گفت از سؤتفاهم درش آورد😊 همه ما به مایک تو زندگیمون نیاز داریم 😅
چقدر دونگهه تو لباس سفید پرستاری ستودنیه 🤤 مثل فرشته هاست 🤤
به به چه دوست پسر جذاب و خوشتیپی 😋 چه اعتراف شیرینی 😍 تو بغل هم 😍 خصوصا زمانیکه هیوک اعتراف کرد که چرا از دونگهه دوری میکرده 😢 
موفق باشی💪🏻💙
پاسخ:
سلام بانو.مرسی سلامت باشی^^
مایک نبودددد چه بلایی سر این ایونهه ی عاشق میومد ؟؟؟*_* قربون وجودش برم ک انقد تاثیرگذار بود
اوهوم دلیلشو گفت..اصن سبک شدم .حالا دونگهه میدونه اونا همش سوتفاهم بوده و هیوک ازش متنفر نیس
مرسی*___*
سلام
آخی هائه دلش شکست وقتی هیوک گفت دیگه اون جمله رو نگن این همه سال منتظر بود که هیوک بیاد بگه که عشقشه
چه گردوخاکی کرد سر گی بار رفتن، آخی نمی‌خواست جلوی هیوک بد باشه بمیرم براش واقعا قهر کردنم بلد نیست زود با هیوک برگشت خونه
دست زدن هیوک به شکم ماریا باحال بود کلا حرف زدناشون قشنگ بود
الهی عاشق شدنشو به مایک گفته
آخیش بالاخره یه بغل درست و حسابی دیدیم کلا توی بیمارستان حرفاشونو کاراشون باحال بود
ممنون گلم
پاسخ:
هیوک شوکه شد یهو اونو شنید..
بهله دیگه دوس پسرش خار غیرت و مالکیت تو خونش میجوشه
اوهوم منم عاشق تعامل هیوک با ماریا یا بچه های مایکم
خواهش میکنم عیزیم*-*
سلااام سلااام, چگونی ؟؟
واو, چه قسمت پر باری شقایق!!!!  😍😭

الهی بگردم, کپ کرده! توی ذهن و تفکراتش همش میگه دونگهه قهر کرده که رفته و قراره سه روز نباشه..ازم دور شده تا انگار یکم با خودش خلوت کنه..
ولی تو حتی دلیلشو نمیدونی هیوک! حقم داری..طبق شرایط حق داری همچین فکرایی بکنی..

دونگهه هنوزم عادت به قهر کردن نداره قربونش برم..پرستاره نازم..چقد اون لباس بهت میاد..
اصلا به جفتشون پزشکی و زیرشاخه هاش میاد😜

وای!!! 😂😂😂
هیوک و ندید بدید بازیاش!  عزیزم چقد هیجان و ذوق داره !
"دختره رو یه روز درمیون باید بدی به من " 😍😂😂😂
دوقلوووو دارهههههه!!!!!!  ای وای ,ای واااای! 😍😍😍

تکون خوردن بچه های ماریا مث خندیدن سارا واس هیوک کلی هیجان داره! 😍😂
چه شیک که دورش پر بچه س و من واس تعامل هیوک باهاشون منهدم خواهم شد..

وقتی که میفهمن حس این وسط عشقه!!!  ☺
اون از دونگهه که پیش مایک همه حرف دلشو ریخته بیرون و حالا با دیدن هیوک به یقین رسیده..
این از هیوک که از عذاب وجدان خلاص شد که خودش تنهایی عاشق یه پنج ساله ی 25 ساله س و..

قیافه ی لعنتی دوس داشتنی خیس و قرمز پف کرده و اخم جذابش..
اوووف!
از استرس دوری دونگهه هم که تب کرده..

واس دیدارشون بمیرم یا نه ؟؟ واس میخ شدن نگاهشون..
دونگهه اصلا فکرشم نمیکرد هیوکو اونجا ببینه..
هیوکم فرشته شو توی چ لباس شیکی میبینه..
و ما هم گرد جهان میگردیم ! :/

دونگهه ماهی!  تو نگفتی که تا پسفردا قراره چرا کجا باشی😂
فقط گفتی که پسفردا برمیگردی و همین هیوکو دیوونه کرد..

واو واو واو! 
دونگهه ای که اینهمه وقت با کسی رفیق نبوده و تعامل خاصی نداشته, حالا دست یه پسر رو گرفته اورده اونجا..
برین کف و خون قاطی کنین که چقد جذابن دوتاشون..
"دوست پسرشم " ☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺☺ 💙
ما هیچ ,ما نگاه..
ما هیچ, ما فنا..
ما هیچ, ما مرررررگ!!!! 

نه باباشه, نه برادرش, نه دوستش!!! 
دوس پسرشههههه!!!!  ☺💙 عاشقشه💙
لعنت شقایق, چه اعتراف یهویی و خوشگلی! 😭😭😭😭
قلبم نمیزنه..
بغل گرررم و پر از دلتنگی دوس داشتنیشون!!!  

برای این خلسه, مردن هم کم است!  :/ 💙💙💙

پاسخ:
هولووووووو اسکار اومد
چ خبر جانم؟؟منم خوبم 
میدونی چرا اونجوری استرس گرفت و فکر کرد؟؟ چون طبق شرایط دونگهه حق داشت واقعا قهر کنه و از خونه بزنه بیرون ولی لنتی این پسر بلد نیس قهر کنه.
پزشکی و زیر شاخه هاش کککXD
من مرگ تعامل هیوک و ماریا بودم..پسره ی زن حامله ندیده..پسره ی نوزاد ندیده..خب من قربون این ندید بازیاش برم معلومه ک بچه تو شکم مامانش تکون میخوره..اصلا قربونت برم ک برا اولین بار داری یه خانوم حامله میبینی و اونجوری هی دس میزنی ب شکمش..تصورشم دیوانه کننده س:)
تازه دختر دوس داره..بچه ی دختر دوس داره میگه بدش ب من:))
فک کن در حال گریه بود بعد عین احمقا حرف از رفتن میزد..اونم خارج از خونههه
واقعا شوکه شده بود..
اصن قربون قیافه شوکه ش تو لباس پرستاری TT
کیف کردی همکلاسیاش چجوری به صورت خفه وار هوار کشیدن؟:")
معلومه ک جذااابه براشون..
دوتا شرقی دس نیافتنی..یکی زیبا یکی جذاب بعد بفهمی اینا کاپلن..
من همچین موردی تو دانشگامون داشتم هلاکشون میشدم :|
اوهوم خیلی خودم دوس داشتم اون اعترافو^^
اولین بغل:)
نمیر مادر هنو مونده
سلام خوبی؟  
وای وای وای من مردم برا این دوتا قسمت که... نه به این دلدادگی نه به اون دعوا... من هر دوتاشو دوس داشتم... تا باشه از این دعواها که به جاهای خوب ختم بشه تا 😍😍😍💖💖💖💖
پاسخ:
سلام مرسی عزیززم
ژون دوتا باهم خوندی؟؟
دعواها همیشه تهشون به چنین چیز قشنگی ختم میشه..اگه اونجوری دعوا نمیکردن محال بود به خودشون بیان.
وای خدایا یکی بیاد این قلب منو بشونه سرجاش :'| این حجم از خواستنی بودن غیرقانونیه اصن :'| عاه
صاف زل میزنه تو چش مَردُم میگه دوس پسرشم، شما بودین براش نمیمردین؟ عی خدا ما را از ترکش های عشق این دو نوگل تازه شکفته در امان دار :'|
دلش بغل میخوااااااست بغل هاعه اشششش ㅠㅠ دیگه هم تحمل نداشتㅠㅠ شقا داری با این فیک چ بلایی سر روح شیپری من میاری ناموسن :')
منو یاد صدایم کن میندازه این احساس قشنگی که توشه😭 اصن تو انگار استعداد عجیبی تو «کشنده توصیف کردن احساسات ایونهه» داری😭
من رفتم سر بذارم ب بیابونی کویری جایی🚶
ولی فردا شب برمیگردم
اودافظ🏃
پاسخ:
ادرس جایی ک رفته رو بده من میرم باش صوبت میکنم میگم داستان هنوز تموم نشده بیا بشین سر جات..
دوس پسرشه:) اصلن به همین دلیل نه دوستش بود نه باباش نه برادرش و نه بزرگترش! 
کارررشش داشت از جا بلندش کرد حالا چه کار واجبی؟؟؟ بغل میخواست TT
عا همین یه کارو بلدم :"| دیگه بی مصرفم
ای ژانم.زود بیا 
ادافس
  • زن مایک😊
  • ولی از فکر اینکه قسمت بعد هیوک بیبیشو بعنوان دوست پسرش میخواد ببره خونه اش مو به تنم سیخ میشه💀💀☠️☠️
    بااون تخت دو نفره و یه دونگهه سکشیه کیوت لعنتی قراره چجوری کنار بیاد هیوک💀☠️
    البته لعنتی عوضی انقدر جنتلمن هست که فقط یه ماچش کنه بعد بگیره بخوابه😑
    نویسنده مارا در خماری وصال این دو رها مکن😑شده قسمت اخر😑میدونم سبکت نیست خیلی😑ولی شده ی خط😑حیفه ها😅😅
    مرسی ای کوه استعداد اندر خلق صحنه های عردار
    پاسخ:
    واعی چ افتخاری دارم که مامان ساموئل و سارا داره داستانمو میخووونههه
    اون ک ارههه..ولی هنوز خارج لس انجلسن پس میرن هتل این دو سه روزو 
    عاما هتلم تخت داره :)) پس فانتزی بزن تا میتونی
    الان انتظار داری بعده یه ساعت اعتراف بگیره بکنتش؟؟ صبر بنما زن مایک:| عاغات میدونه انقد خانوم خوبی هستی؟^^
    هم داره...و هم بیشتر از یه خطه.. نگران نباش:)
    سلام سلام
    به به چه پارتی*-* چه دوست پسری*-* چه اعترافی*-* چه به هم رسیدنی*-*
    هرچقدر دونگهه قهر کردن بلد نیس هیوکم بلد نیس:| اصن هیوک مبانی قهر کردنو نمیدونه😐 آدم قهر میکنه یادداشت میذاره ک من سه روز دیگه برمیگردم؟😐😂
    مایک شبیه دانای کل داستانه😂 قشنگ جای راوی که تو باشی رو گرفته:|
    من یه حسی بهم میگفت آخر هیوک از طریق مایک میفهمه ها هعیییی
    ولی تصور میکردم یه بار دونگهه جوش بیار مثل پارت قبل بعد بگه لعنتی من عاشقتم😭 به هرحال اعتراف اعترافه دیگه! همه مدلش خوبه*-*
    اونم وقتی مستقیم و غیرمستقیمش قاطی میشه😐😂
    پیش بسوی پارتای بعدی و تعاملات عاشقانه💃
    خسته نباشی نویسنده
    خسته نباشی مایک*-*😂

    پاسخ:
    سلام به روی ماهت ب چشمون سیاهت
    باب میل بود ک انشالا عروس خانوم؟ XD
    والا:| ادم قهر میکنه یه طوری بی خبر و ترسناک میره ک طرف تا هفت جدش پشیمون میشه ..این بچه قربونش برم تازه از خودش خبر داد ک برمیگردم..
    مایک منم ..من مایکم:"|
    اره دیدی اولایی ک بیدار شده بود هم بش گف دونگهه ب من همه چیو میگه..منظورش اینم بود..دونگهه از عاشقیاشم ب مایک گفته..حالا مایک فقط منتظر بود حس هیوکو بفهمه تا اینو بش بگه وگرنه نمیگفت.چون فهمید دو طرفه س گفت.
    اره دقیقا.تا الان غیرمستقیم بود حالا مستقیم شد
    مرسییییی ژووون من الان مایکم هووووو:|

    وای خدایا، این قسمت خیلی محشر بود، بعد اون همه صبر و ناراحتی و گریه ،.......عررررر
    دمت گرم بازم مایک، اخرشم میدونستم ایشون استینارو بالا میزنن، وگرنه حالا حالا باید از دوریشون خون دل میخوردیم، 
    اجی جون ، به این زودیا تمومش نکنیا ، از این قسمتای عشقولانه زیاد بزار،
    قلبوت برم من، بوسسسسسسسسسسس
    پاسخ:
    حالا شیرین شد بعده اون همه کش دادن؟؟*-* البته زیادم نبودا ولی همونقدری ام ک بود نهایتش لذت بخش تر شد
    مایک خیلی نقش مهمی تو این رسیدنشون به هم و اعتراف داش
    بااااهشه*-*
    بوسسسسس
    ممنون
    خلاصه بگم ,خونه بی دونگهه یعنی زندان و قبرستون برا هیوک
    تازه هیوک از خشم و قهر کردن دونگهه میترسه,میگه بچه که بود قهر نمیکرد,ولی الان قهر کردناش ترسناکه,نمیدونست که خودش عامل تمام خشم و احتماالا قهر کردن دونگهه میتونه باشه
    و در نهایت,اعتراف و اعتراف و اعتراف و دیگرهیچ
    پاسخ:
    خواهش
    اون خونه یه بیس سالی هس ک براش بدون دونگهه اونجوری قبرستونه..
    دیگه از شدت کم طاقتی رف خونه عموش چون نمیتونس اونجا دووم بیاره
    یسسس اعتراف به وقوع پیوست*-*
    سلام عزیزم 
    معرکه بود چه فضایی زیبایی به تصویر کشیدی عاشقانه ای که بالاخره به وقوع پیوست و پیوند دوست داشتنی که در فضای سرد بیمارستان به گرمای لذت بخشی تبدیل شد فرشته کوچولوش با لباس سفیدش قلب وجسمشو مال خودش کرد و با هم یکی شدن نمیدونم در وصف زیبایی قلمت چی بگم بی نهایت وصف ناپذیر قربونش برم دوس پسرم چقد تو که ماهی💎💕 
    من از اغوش تو ،بارها به بهشت رفته ام 
    بهشت مگر کجا میتواند باشد ،مگر انکه با خودت نگویی 
    کاش جای دیگر بودم 
    مرسیییی یه کوجولو ازت دلخور بودم پیاممو نخوندیش❤❤❤😘😘

    پاسخ:
    سلام فائزه خوبی؟
    واو مرسی خب خجالت زده م کردی *-*
    کی فکرشو میکرد همون نیم وجبی ای ک یه نصف شب از خواب بیدار شده بود و حوله ی خیس رو پیشونی هیوک گذاشته بود و به حساب خودش ازش پرستاری کرده بود بیست سال بعد واقعا یه پرستار شده باشه؟:)
    خواهش عزیزم 
    من؟؟کجا؟؟تو پارت قبل؟؟یا تلگرامی جایی؟0_0زووود بگو چییی 
    سلاااااااام ای نویسنده😍✋🏻
    چگونه ایی؟با مهر کوفتیه زرماری چه میکنی😒
    هفته پیش نشد کامنت بذارم☹️شوری شوری☹️لوسینتو☹️
    چقد داره قند میشه فیک😭ینی شد دیگههههه😭
    میخوان همو عرررررررر😭وا دادن لا مصبااااا😭
    فقط میتونم بگم جونزک ع ق😭😭😭بغلششش کرد بالاخرهههه
    دیگه طاقت نیاورد لعنتی😭
    از شیوه ی بهم رسیدنشون بسیار راضی و خرسندم☺️
    خوشگل رسیدن بهم😊هیوک مث یهههه مرد رفت دنبال بیبیش😂😊
    این عکس عرگونه ی هاعه رم بخورم
    اون سکانس نینیای دوقلو ماریا و فیلینگ ذوق هیوکم خیلی عر بود
    همینطور عرگونه ادامه بده☹️هفته بعد شنبه تمومه ینی☹️
    به چه امیدی شنبه ها و چارشنبه ها پاشم از خواب خو☹️
    نخسته کلی❤️
    پاسخ:
    سلام یلداااا 
    هی بد نیستم ..
    اسم مهرو نبر ک تهوع میگیرم😂😂😂 ولی هوا خنک شده همینشو دوس دارم😻 
    عیب ندارههه کیش یو وان مور تایم 
    حواستون باشه مرض قندی نشین فقط -__- رو دست من نیوفتین 
    با گریه نالید پاشو کارت دارم میخوام بغلت کنم ..هیچی دیگه:))) 
    وای نینیا ماریا دو تا فسقلی مسوزمسونرمسومرم بدنیا بیان من هلاکم
    سلامت باشی😍😍 
    سلااااااااااام😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭عررررررچقدعاااااالی بوووداین پااااارت پرستارنااااازم😢😢😢😢😢😢....
    الان ک میخوندم مهمون داریم جیغ خودراخفه کرده....وخواندم....فشارخونم افتاااااد😢😢😢😢...اغااااسرم ب منم بزنه دونگهه😂😂😂 اونجاکه واسش بی طاقت شدگف بیاکارت دارم بیابغلت کنممممممم 😭😭😭اونجاک برامایک گفته بودمن مطمئنم عاشقشممممم 😭😭😭چقدههههههه خووووووب بوووووود....عاااااااالی بوووووود عاااااااااالی💙💙💙💙💙💙💙💙فایتینگگگگگگ شقایقی
    پاسخ:
    سلام شررر 
    قشنگ با گریه وارد شدی 😂😂😂😂😂اشک شوقه؟😍 
    هیچ وقت وقتی مهمون دارین فیک نخون ..این نصیحتو ب عنوان یه دوست از من بپذیر👹👹
    دیدی چجوری با بی طاقتی گفت بیا کارت دارم. کارش چی بود حالا ؟ بغل میخواس..
    مرسیییییی فدای تو 😻😻😻💙💚💛
    الهییییییییییی😍😍😍
    بچم عاشق شد رفت
    چه یهویی هم شد😂😍
    اصلا اونقدر یهویی دونگهه بزرگ شده که ادم هنوزم به دید یه بچه بهش نگاه میکنه چه برسه به هیوک که باهاش زندگی کرده😂😂😂
    این پارت عالی بببوووودددد😍😍😘💙💙💙👏👏😀😀
    فقط میتونم بگم هیییییچچچچ وقت از نوشتن دست برندار وگرنه معتادایی مثل مارو دق میدی😀😂😂😂
    پاسخ:
    عاشق شده بود..از همون نگاه اول عاشق شد 
    آلان فقط ابرازش کرد😍😍😍 
    دقیقا بخاطر همین حس بخوبی بودن این چیزا هیوک بیچاره گیج بود و با احساساتش نتونسته یود تا الان کنار بیاد.
    مررررسی فدددااااات 
    چشم 😂😂😂💞💞
    سلام  نپس^^
    صبح که هیوک بلند شد از خواب اون یادداشت هاعه رو خوند منم یخ زدم باش
    خب گناه داشت نمیشد این بچه یکم بیشتر توضیح بده؟
    ولی به تب کردن هیوک می ارزید:/
    وای عزیزم هیوک ب ماریا گفت تا یک سال نرو خونتون بچه هارو میکشی
    با اون حال بدشم بازم کرموعه
    عاشق الیزابت شدم بین بچه ها خودشم دونگهه رو انتخاب کرد:/ اصن این مادر نمونس:/
    چه پرستار نازی دارم منننن
    منممم میخوااام از این پرستار نازا خب ایشالله تشنج کنم شاید پرستارم تو باشی
    باورم نمیشه بالاخره بعد از هیجده قسمت گفت دوست پسرشم
    مستقیم گفت عاشقتم
    وای اون یکی گفت دوست دارم
    بغلشششوووونننننن..
    اوکی بسه الان میرم تو کما کسیم ندارم اینطوری منتظر شه بیدار شم:/
    سارانگهه شقا بیبی*-*
    پاسخ:
    سلام یاسی 😍 
    ولی سوتفاهم بود. فک کرد هائه قهر کرده رفته نگو نفس جان رفته کارآموزی و اصن قهر کردن بلد نیس
    از شدت استرس تب کرد..میترسید یه کاری بد تر از گی بار رفتن انجام بده اینبار:) 
    میدونه ماریا چ شلافه ی دست و پا چلفتی ایه😂
    من عاشق انتخاب الیزابت بودم😂البته شوخی کرد معلومه ک همشونو ی اندازه دوس داره..
    ولی خو دونگهه واقعا آروم بود.اون سه تا شر بودن 
    تشنج نکن حداقل تب کن😂
    عزیزم 😂😂😂😂 
    سارانگهه بک *-*
    راستی شقایق جان قسمت قبلی گفتم حرفاتو بزن،منظورم همون حرفایی که تو پست مربوط به فیک میزنی قبل هر قسمت💙
    میدونم که همیشه جوابمو میدی😘💙
    لاو یو💙
    برم به مردنم ادامه بدم😭💙
    پاسخ:
    اهااااان اونارو میگی ککک
    چشم عزیزم
    واااای وااااای وااااااااااای😭😭😭😭😭😭😭 خداااااا😭😭😭😭
    بالاخرهههههههههههه😭😭😭😭😭😭 بغل کردن همو😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
    اعتراف کردن😭😭😭😭 وای😭😭😭😭 چقد قشنگ بود😍😭
    اصا کلمه ای برا توصیف احساساتم پیدا نمیکنم😭😭😭😭
    مردم😭
    پاسخ:
    بالاخرهههههه 
    رسیدینننن
    به همووونییی
    ک میخواستینننن*___*
    سلااااام
    ای خدا...شقایق این قسمت عالی بود😍😍😍
    هیوکم از دوری دونگهه اش تب کرده😭😭😭 آخه نمیتونه دوریش رو تحمل کنه
    من عاشق مایک شدم به خدا ...عالیه اصن...هیوک حرف نزده دردش رو میفهمه...میدونه عاشقه...هلش میده سمت دونگهه چون میدونه هردوتاشون بدجوری عاشقن😍
    از اتفاقات تو بیمارستان که رعشه به تنم افتاده بود هرلحظه میخواستم داد بزنم (یسسسسسسسس) ولی خانواده نشسته بود😅😅
    تب کرده بود واسه دونگهه...بغلش کردددددد بغلش کرددددد عرررررر😭😭😭😭
    دونگهه گفت دوست دارم❤❤❤❤
    من برم تو افق محو شم 💖💖💖💖
    پاسخ:
    سلام نسترن جاان
    اره دیدی گفتم*_*
    مایک ک فرشته ی داستان بود اصن حرفشو نزن:) اگه نبود شاید خیلی از این اتفاقا نمیوفتاد.
    نتیجه میگیریم هر وق خونواده کنارت نشسته فیک نخون XD 
    تب کرد از دوریش اما تبش زیاد طول نکشید چون یه پرستار عاشق داشت:)
    محو شو ولی زود برگردTT
    بالاخره😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
    غش کردم من 😭
    پاسخ:
    یس بالاخره*_*
    شقایق...
    واقعا واقعا واقعا میگم
    توی لعنتی یه جوری با احساسات کوفتی من بازی میکنی...که الان ده دیقس عین دیوونه ها اشک میریزم ولی لبخند از رو لبم پاک نمیشه😭😭😭😭😍😍😍😍
    میخندم و گریه میکنم
    بمیرم واسه اون اعترافای شیرینتون 
    قربونتون برم که انقدر جفتتون خجالتی بودین که مایک باید راتون مینداخت
    فدای اون بی قراریت بشم من هیوکی
    فدای اون بهتت بشم من زندگی جیبی
    چرا انقدر شیرین آخه؟؟؟
    وای که وقتی گفت دوست پسرشم چه دلی از من آب شد...
    ضربان قلبم رف رو هزااااار😍😍😍😍😭😭😭
    وقتی هیوک رو تخت مایک گریه میکرد و مایک واسش از دونگهه و حسش میگفت دلم واسش کباب شد...واسه این که حس میکرد مقصره و دونگهه شو اذیت کرده...!واسه هائه هم جیگرم آتیش گرفت
    طفل معصوم چقدر سختی کشیده...از ١٧-١٨ سالگی عاشق هیوک شده به گفته ی مایک
    ولی مسلمن از همون پنج سالگیش بوده...دلیل اعترافش تو ١٨ سالگی این بوده که تازه اون موقع تونسته بفهمه اسم حسش چیه!!!
    قبل اون اسم خسشو نمیدونسته وگرنه زودتر از اینا به مایک اعتراف میکرده...!!!
    بچم شب مهمونی یه ساعت گریه کرده که چرا هیوک بغلم نکرد...بگردم دور دل کوچولوت بغل هیوکی میخواسته😭😭😭😍😍🤭🤭🤭🤭🤭
    هیوکم این مدت خیلی بین عقل و احساسش کش مکش داشت
    الهی بمیرم میگه خجالت میکشیدم عاشق بچه ای باشم که پنج سالش بود و جای باباش بودم
    خب واقعا هم همین جوریه
    کاملا جفتشونو درک میکنم و بهشون حق میدم
    البته که حس میکنم هیوک یه کوچولو...فقط یه کوچولو...خیلی کم ماست بازی درآورد!!!
    حداقل برگشتی بعد بیست سال بچه رو یه بغل میکردی!!!!!!
    دلش ترکید دق کرد
    به زن مایک و شوهر ماریا حسودی کرد بچم😭😭🤭
    وای خدااااااااا دیگه هیوک نتونست تحمل کنه...گفت بیا بغلم دیگه نمیتونم تحمل کنم لعنتی
    وای خدا حس دونگهه رو اون لحظه خریدااااااااارم😍😍😍🤭🤭🤭🤭
    بغلش کرد...مث موقع رفتن هیوک که تو بغل هیوک گریه میکرد این دفعه هیوک تو بغلش گریه کرد🤭🤭🤭😭😭
    لباش و چسبوند به گوشش "من"داغ کردم چه برسه هیوک...حس قشنگیه😍😍😍🤤🤤🤭
    قربون اعترافای شیرینتون برمممم باااااز😍😍😍😍🤤🤤🤤اوخ خدا
    خیلی خوب بود شقاااااااا خیلیییییی😍😍😍😍😍😍😍👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼👌🏼
    خلاصه که من زبانم از کلام قاصره و هنوزم دلم میخواد با لبخند اشک بریزم...پس میرم بازم این پارت و بخونم جامه بدرم و سر به بیابون بنهم
    بهترین لحظات هفتم شده تایمایی که تو آپ میکنی و من میشینم پای خوندن
    و خب جالب اینجاس هر پارت خوندنش برام یکساعت وقت میبره...فک کنم متوجه شده باشی که خیلی دیرتر از تایمی که آپ میکنی کامنت میذارم چون واقعا با تماااام وجودم میخونم و کلمه به کلمه شو هجی میکنم
    باید تو ذهنم هضم شه تا کیف کنم و خب این زمان بره!!!
    خلاصه که با پوست و گوشت و خونم میخونم داستانتو
    لاو یووووووو
    خسته هم نباشی
    فاتینگ نفس جان💜💜💜💜💜💜💜💜💜
    پاسخ:
    ای جانم خب تا وقتی ک این اشکا از روی خوشحالی و فوران احساسات خوش باشه ک من حرفی ندارم*____*
    بخند و گریه کن و سبک شو :)
    خجالتی ..محتاط..ترسو..یکی بی جرات و اون یکی بی پروا..ک فقط توسوتفاهم گیر کرده بودن و فک میکردن اون یکی از اون یکی خوشش نمیاد..
    اما بالاخره ب لطف مایک هیوک فهمید این حس دو طرفه س.
    چ حس نابیه وقتی بفهمه دونگهه کوچولوت وقتی بزرگ شده از حس وابستگی ب عشق رسیده..بفهمی عاشقته..
    ولی این عاشق شدن برا هر دوتاشون اصلا از نقطه ی صفر نبود.
    شاید هیوک تو دیدار اول وقتی تو پیاده رو سرشو بالا گرفت به اون پسر دلباخت..ولی اون پسر هر کسی نبود ک بشه گفت عشق تو نگاه اول بوده..اون پسر دونگهه ی خودش بود:)
    و برای دونگهه هم از نقطه ی صفر نبود چون به اندازه ی بیست سال این مردو میشناخت و فقط وقتی بزرگ شد فهمید این حس عشقه
    برا همین گفتم این دو "نصف راه را رفته بودند"
    اره دقیقا گریه هاش ب همین دلیل بود! چون دید خیللیییی بی انصافی کرده و ته تهش باید تو جشن بغلش میکرد..ولی دست خودشم نبود مهتاب
    تو ک پا ب پای تموم حساش از اون لحظه تا این لحظه بودی خوب میفهمی ک مقصر نبود و عمدی نبود..
    اولین بارا همه تو این پارت بود برا همین انقد قشنگ بود این پارت
    اولین بغل
    اولین اعترافا
    اولین نگاهای مسقتیم ک یواشکی نبودن
    اولین باری ک گریه شو دید
    منم فیکایی ک خیلی دوسشون دارمو اهسته میخونم.
    خداروشکر*_*
    لاب یو تو 
    سلامت باشی جانا
    سلام سلامی ب گرمی این قسمت....ب دلربایی این قسمت....ب تو ک قشنگترین شقایقی 😍😍
    کارم از جر خوردن گذشته تو ب چ می اندیشی ؟!😐

    چقدررررر منتظر این لحظااااات بودمممم 😢 خو مااایک عزیز دلم چرا زودتر نگفتی؟!!!😢(ولی کار خوبی کردی نگفتی🙄)
    وقتی نوت هائه رو هیوک خوند منم اولش فک کردم قهر کرد 😐بعد با خودم گفتم این بچه،بچه بود قهر نمیکرد الان ک بزرگ و عقلمند شد قهر کنه؟!و اینک شب قبل حل و فصل شده بود 😶
    اییییی من ب فداااای هیییییوک عاشق 😍😍😍😢😢میترسیدم من جان ب جان آفرین تسلیم کنم و این لحظاتو نبینم 😢
    از صفحه ۹ ب بعد رسما دلم رفت و ضعف کردم برا تک تک کلمات و حرفاشون 😍😍😍😍
    اینقد شیرین بود ک میترسم مرض قند بگیرم 😶
    دوس دارم جیییییییغ بکشممممممم😢😍
    وااااااااااااای گفت دوس پسرشمممممممممممم،گفت دوس پسرشممممممممممم😭😭😭😭😭😍😍😍😍😍
    ایییییییی من مردم ک ....
    دوس دارم بشینم همشو برات تعریف کنممممممم 😢😍
    اینقدررررر این پارتو دوس داشتم ک نمیدونم چجوری از کجا و چی بگم ....😍😍😍
    هنوز داره تو دلم کیلو کیلو قند اب میشه ........

    پارت قبل دوس داشتم بزنمت .....الانم دوس دارم 🙄
    با باااالشت .....😁

    واااااااای من برم ب ادامه مردنم برسم.....(توجه کردی ک روح نیکم 😐)

    ماچ مااچ مااااچ ماااااچ عزیزترینم 😍🌷 
    یه عالمه تشکرمندم ❤❤❤
    پاسخ:
    الهی قربون اسمت برم منننن XD 
    از خنده مردم ک..
    تو نیکوکار ترین نیکی...به چ می اندیشی؟؟

    میدونم خیلی منتظر بودین..ولی این انتظار کشیدنتون باعث شد این لحظه ها..این اعترافا..این اولین بغل..این عاشقتم گفتنا و این شروع عاشقانه لذت بخش تر بشه مگه نه؟؟
    محال بود اگه کشش نمیدادم ب این قشنگی بشه..
    اون لحظه رو یه جوری از زبون هیوک توصیف کردم که همه فک کنن هائه قهر کرده ولی بعد در کمال ناباوری دیدین این اصن دلگیرم نیس چ برسه به قهر و فلان..و اون موقع این حس شیرین تر میشه..چ
    جر بخور چون...
    دوس پسرشههههههههههههه !!!!!!
    تنها گزینه ی باقی مونده همین بود دیگه:)
    برا بعدنم قند نگه دار 
    بیا من بالشتم اماده س منتظر توام بدو

    مااچ رو لپاااات:*
    سلاااممم شقایققق💕
    تو مرا کشتی لنتی این چی بوددددددد ینی انقده مرگ بودا میشه از همون اولش هی واست تیکه تیکه بگم همراهشم عر بزنم ولی ازونجا که اینجوری مُخِتو میخورم فقط میتونم بگم عررررررررر چقده خوب بود لنتییییییی خیلی خیلیییییی خوب بود از اولش داشتم عر میزدم گریه هیوک برا هائه دیدنه همدیگه تو بیمارستان نگاه کردناشون به هم ازین که دیگ هیوک همش محتاط نیس ازین که عشقشو ابراز میکنه ازینکه به اون پرستارا گف دوس پسرشه (وی در این موقع که گف دوس پسرش سکته را رد کرد :) ) زل زدنای هیوک اعتراف لنتیش که گف عاشقشه و اعتراف هائه  ینی همش مرگ بود ╥﹏╥ هی دلم یه جوری میشد چی میگن بش قنج میرفت 🤔 اونجوری هی میشد خلاصه هی عرزدم اب قند خورد را هم زده و خوردم خخخ خیلی منتظر قسمت بعدم فایتینگ بوس بوس 💕💕💕💕💕

    پاسخ:
    سلام محدثههه
    دیگه کشتن شماها عادتم شده..بس ک مردین و زنده تون کردم دیگه عادی شده همه چی XDشوخی کردم
    برا اولین بار گریه ی هیوکو دید TT خییلی حس نابی داشت..
    تا الان هرچقد ترسو و محتاط بود بس بود..فقط کافی بود از زبون مایک بشنوه حسشون دو طرفه س و دیگه یه ثانیه هم براش صبر نکرد...مستقیم پاشد رف بیمارستان ازش معذرت خواست و بغلش کرد و بش اعتراف کرد..
    فدایت بوسسسس:*
    سلام خسته نباشی
    استرس هیوکی تب هیوکی نگرانی هیوکی دلتنگی هیوکی مایکی زودتر میگفتی عزیزم عجب پرستار ملوسی نازنینی عشقی نانازی آخر دونگهه به بغلش رسید به اعتراف دوست داشتنیش رسید عاشقتونم بی نهاییت
    عالی بود بی اندازه
    پاسخ:
    سلام مرسی
    الهی هیوک تب کنه پرستارش دونگهه باشه 
    اما شدید نباشهTT
    عاشقانه های مستقیم شرو شد:)
    مرسسی
  • الی ایونهه
  • سلام عزیزم😭😭😭😭😭
    من مُردم دیگه😭😭😭 من تموم شدمممم😭😭😭 من به فنا رفتممم😭😭😭 خدای من چقدرررررر اون کلمه ها دیوانه کننده بودن😭😭😭 چقدرررر اون لحظه هایی که رسم کردی قلبمو منفجر کرد😭😭😭 
    دوست پسرشه خبببب😭😭😭😭بغلشووووون😭😭😭 اعترافشون😭😭😭😭😭قلبم دیگه طاقت اینهمه هیجانو نداره😭😭😭 
    حالا دیگه راحت بخوابید تو بغل هم زیر گوش هم عاشقونه هاتونو نجوا کنید😭😭😭 عشق من کیه نفس من کیه بخون واسش هیوکی😭😭😭 
    ای کاش واقعی بود😭😭😭 خل شدم رفت دیگه😭😭😭
    خسته نباشی عزیزم 💗 مثل همیشه عالی بود
    پاسخ:
    سلام الیی ..تو الهه ای یا الناز یا المیرا یا الهام یا السا یا چیییی؟
    نمیییر هنوز تموم نشدهTT 
    حال کردی با چ مالکیتی برداشت گفت دوس پسرشم 
    من جر :|
    همش واقعیه:)فقط ما ندیدیم ..برا خودشون چیزی نیس اینا..مدام تکرار میشه و فقط ما نمیبینیم
    سلامت باشی*-*
    عزززززیزم بچم دونگهه هنوز بلد نیس قهر کنه .نظر خاصی بازم ندارم .
    پاسخ:
    دور سرش بگردم..
    ممنان:|
    😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭هیجده قسمت صبر کرده بودم برا این لحظه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭الهی بمیرم برا اون اعتراف نرم هیوک ای جونم اخه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭اونجا ک دوباره جمله بیست سال پیششو تکرار کردد عاحححححححح 
    شقایققق😭😭😭😭😭😭خعلی خوب بود این قسمتتتتا
    وایییی باورم نمیشه داره تموم میشهههه
    نمیشه تموم نشه اخه؟😭😭😭😭😭
    پاسخ:
    این قسمت:مهرناز جر میخورد..
    تازه قسمت 20 و 21 بخونی میگی بیست پارت منتظر بودم برا این لحظه:)
    چ پرستار نازی داره خب..^^ همه چی دوباره داره بازسازی میشه 
    بش فک نکنننن TT
    جاااااااااان!!!!!!!! عکس!!!  
    برسی خونه و اپ شقایق باشه!  
    خروار خروار انرجیییی برایمان!  
    پاسخ:
    هورااا بمبم داره میااد
    تب ک سهله،من ب سرطانم راضی ام💖💖
    نویسنده جان با قدرت ادامه بده لاو😚😚
    پاسخ:
    ن دگه سرطان خطرناکه 
    تب خوبه
    باعشه*-*
    ابلفضللللللللل
    پاسخ:
    فرست

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی