پاسخ:
این قسمت:
"نیک جر میخورد و به دو قسمت مساوی تقسیم میگردد و از انجا که فیک هنوز به پایان نرسیده نویسنده با نخ و سوزن میدوزتش تا زنده گردد و به ادامه ی فیک برسد و جرهای دیگر بخورد"
تووو فک کن الان ک بزرگ شده و هیوک از بچگیش براش تعریف میکنه دلش اب میشه ضعف میکنه و خجالت میکشه*-*
من تمام*--------*
یکی عاشق تعریفای هیوک برا دونگهه از پنج سالگیاش بودم..
یکی عاشق حرف زدنای مایک و الکس از دونگهه ی بیت و پنج ساله ام..
و یکی ام عاشق وقتایی ام ک الکس از مامان بابای هیوک براش حرف میزنه:)
تازه هنوز پاشو نذاشه تو تراس..از پشت شیشه نگا کرده..تو فک کن اون درو باز کنه بره تو تراس چه شود..
یه بهشتیه*-*
اوه تازه هنوز فلش بک درست حسابی ندیدی:)انقد خوبن انقد دوسشون دارم ک نگو
نباید دونگهه بگه..اصن بهتر ک نذاشت بگه..چون اینو هیوک باید بگه:)
وقتی گفت بچه نیس ولی خوشگله منظورشو فمیدی؟؟
قشن گفت هرچقدم بچه نباشه از شدت خوشگلیش میدزدنش:|
دیدی نمیخواس هیوکو توجیح کنه ک ازش سیلی نخوره..فقط با صداقت توضیح داد اشتباهشو ک هیوک فک نکنه اینجوری بزرگ شده و گی بار رفتن براش عادیه و اون قضیه مشروبم ک جدا..
دلش نمیخواد هیوک فک کنه چنین پسریه..
اصن بذار از ون دیالوگاشونم نگم برات دیه -___-
همین بحث و جنگ کافی بود ک هر دوتاشون ب خودشون بیان
عین هیوک ک رف دنبالش ..عین هائه ک معذرت خواهی کرد..
خواهش میکنمممم خوبیا بزننن ..بالشت بیار دعوای بالشتی کنیم XD
کلا بیست صفحه بود بعد تو 40 تا شات گرفتی مادر؟